موضوع: "بدون موضوع"
یكصد و پنجاه موضوع از قرآن و احادیث » ارزش علم و دانش
جمعه 96/06/03
یكصد و پنجاه موضوع از قرآن و احادیث » ارزش علم و دانش
آیات
1 - اهمیت علم :
قرآن كریم تا آنجا به تحصیل علم و دانش اهمیت قایل شده كه مسلمانان را ملزم مىسازد كه همه در میدان جنگ شركت نكنند، بلكه گروهى بمانند و معارف اسلامى را بیاموزند.
«و ما كان المؤمنون لینفروا كافّة فلولانفر من كل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرون» توبه، 122
شایسته نیست مؤمنان همگى (به سوى جهاد) كوچ كنند چرا از هر گروهى طایفهاى از آنان كوچ نمىكنند و (طایفهاى بماند) تا در دین (و احكام و معارف اسلام) آگاهى پیدا كنند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود آنها را انذار نمایند تا از (مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خوددارى كنند.
2 - هدف از بعثت انبیا تعلیم دانش و تربیت :
«كما ارسلنا فیكم رسولاً منكم یتلوا علیكم آیاتنا و یزكیكم و یعلمكم الكتاب و الحكمة و یعلمكم ما لم تكونوا تعلمون» بقره، 151
رسولى در میان شما از نوع خودتان فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را تزكیه كند و كتاب و حكمت بیاموزد و آنچه نمىدانستید به شما یاد دهد.
3 - تقرّب به خداوند متناسب با درجات علم :
«یرفع اللَّه الذین آمنوا منكم و الذین اوتوا العلم درجات» مجادله 11
خداوند متعال كسانى را كه از علم بهره دارند درجات عظیمى مىبخشد اگر براى مؤمن درجه است، براى مؤمن عالم درجات خواهد بود. منظور از بالابردن درجات قطعاً بالا بردن مكانى نیست بلكه بالا بردن از نظرمقام قرب پروردگار است.
4 - نام راسخان در علم كنار نام خدا :
«و ما یعلم تأویله الاّ اللَّه و الراسخون فى العلم یقولون امنّا به» آل عمران، 7
حقایق قرآن را جز خداوند و راسخان در علم نمىدانند.
5 - علم شرط زمامدارى :
«ان اللَّه قد بعث لكم طالوت ملكاً و زاده بسطة فى العلم و الجسم» بقره، 247
خداوند طالوت را به عنوان زمامدار براى شما برگزیده و علم و قدرت جسمى او را وسعت بخشیده است.
6 - علم شرط مدیریت :
«اجعلنى على خزائن الارض انى حفیظ علم» یوسف، 55
حضرت یوسفعلیه السلام هنگامى كه پیشنهاد مقام مهمى در حكومت مصر به او داده شد، گفت: مرا به سرپرستى خزائن بگمارید و دو دلیل براى این مدیریت ذكر كرد: امانتدارى و علم و آگاه بودن.
7 - فراگیرى علم مفید :
«هل اتّبعك على ان تعلّمن مما علّمت به رشداً» كهف، 66
موسىعلیه السلام به خضرعلیه السلام گفت: آیا من از تو پیروى كنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است به من بیاموزى؟
8 - طلب فزونى در علم :
«و قل ربّ زدنى علماً» طه، 114
بگو پروردگارا! علم و دانش مرا زیاد كن.
9 - دانشمندان در ردیف ملائكه :
«شهداللَّه انه لا اله الاهو و الملائكة و اولوا العلم قائماً بالقسط» آل عمران، 18
در این آیه شریفه دانشمندان واقعى در ردیف فرشتگان قرار گرفتهاند و این خود، امتیاز دانشمندان را بر دیگران اعلام مىكند و نیز از آیه استفاده مىشود امتیاز دانشمندان از این نظر است كه در پرتو علم خود به حقایق اطلاع یافته و به یگانگى خدا كه بزرگترین حقیقت است معترفند. (تفسیر نمونه 2 / 348)
10 - دانشمندان و درك اسرار هستى :
«و من آیاته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم ان فى ذلك لایات للعالمین» روم، 22
و از آیات او آفرینش آسمانها و زمین و تفاوت زبانها و رنگهاى شماست؛ در این، نشانههایى است براى عالمان.
11 - خداوند معلّم حقیقى :
«الرّحمن علّم القرآن»
هر چند معلّمان بكوشند و استادان تلقین كنند همه اینها اسباب هستند و آموزنده حقیقى خداوند است.
الف) حضرت آدمعلیه السلام را علم اسامى آموخت: «و علّم الاسماء كلّها» بقره، 31
ب ) حضرت داوودعلیه السلام را زرگرى بیآموخت: «و علمنّاه صنعة لبوس لكم» انبیاء، 80
ج ) حضرت عیسىعلیه السلام راكتاب و حكمت بیآموخت: «و یعلمه الكتاب و الحكمة» آل عمران، 48
د ) حضرت خضر را علم و معرف آموخت: «و علمنّاه من لّدنّا علماً» كهف، 65
ه) حضرت پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله وسلم را اسرار نظام جهان آموخت: «و علمك مالم تكن تعلم» نساء، 113
و ) عالمیان را بیان بیآموخت: «خلق الانسان علمّه البیان» الرحمن، 4
علم وسیله است نه هدف
در قرآن، علم هدف شمرده نشده است بلكه وسیلهاى است براى رشد و هدایت و رسیدن به مقصد. در مورد حضرت موسىعلیه السلام و خضر قرآن چنین بیان مىكند: «قال له موسى هل اتّبعك على ان تعلّمن مما علّمت رشداً» كهف، 66
آیا من اجازه دارم از تو پیروى كنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد وصلاح من است به من بیاموزى؟ از تعبیر رشداً چنین استفاده مىشود كه علم هدف نیست بلكه براى راه یافتن به مقصود و رسیدن به خیر و صلاح مىباشد. چنین علمى ارزشمند است و باید از استاد آموخت.
روایات
1 - فضیلت و برترى علم :
قال علىعلیه السلام : «لاكنز انفع من العلم»
هیچ گنجى سودمند تر از علم نیست. (كافى 8 / 19)
قال رسول اللَّهصلى الله علیه وآله وسلم : «سارعوا فى طلب العلم فالحدیث من صادق خیر من الدنیا و ما علیها من ذهب و فضّة»
در طلب علم شتاب كنید خبرى از یك راستگو (شنیدن) بهتر است از دنیا و آنچه طلا و نقره در آن است. (كنزالعمال 10 / 154)
2 - طلب علم و جهاد در راه خدا :
قال علىعلیه السلام: «الشاخص فى طلب العلم كالمجاهد فى سبیل اللَّه انّ طلب العلم فریضة على كل مسلم و كم من مؤمن یخرج من منزله فى طلب العلم فلا یرجع الاّ مغفوراً»
آنكه براى تحصیل علم بیرون رود، همانند مجاهد در راه خداست. همانا تحصیل دانش بر هر مسلمانى واجب است و چه بسا مؤمنى كه از خانه خود براى تحصیل دانش خارج شود به خانه بر نمىگردد جز آنكه آمرزیده شده باشد. (بحار 1 / 179)
3 - زندگى در پرتو كسب علم :
قال علىعلیه السلام : «اكتسبوا العلم یكسبكم الحیاة»
علم و دانش تحصیل كنید كه در پرتو آن حیات را به دست آورید. (غررالحكم)
قال رسول اللَّهصلى الله علیه وآله وسلم : «طالب العلم بین الجهال كالحىّ بین الاموات»
طلب كننده دانش در میان نادانان، مانند زنده در بین مردگان است. (بحار 1 / 181)
4 - عبادت خداوند در پرتو علم :
قال علىعلیه السلام : «تعلّموا العلم فانّ تعلمّه حسنة… بالعلم یطاع اللَّه و یُعبد بالعلم یعرف اللَّه و یوحّد بالعلم توصل الارحام و به یعرف الحلال و الحرام»
دانش بیاموزید كه آموزش آن حسنه است … به وسیله علم، خداوند اطاعت و عبادت مىشود و به وسیله علم خداوند شناخته مىشود. به وسیله علم صله ارحام انجام مىشود و حلال و حرام الهى شناخته مىگردد. (امالى صدوق 1 / 492)
5 - برترى علم بر عبادت :
قال رسول اللَّهصلى الله علیه وآله وسلم : «فضل العلم احبّ الىّ من فضل العبادة»
فضیلت دانش محبوبتر است نزد من از فضیلت عبادت. (بصائر الدرجات 3 / 7)
قال رسول اللَّهصلى الله علیه وآله وسلم : «قلیل العلم خیر من كثیر العبادة»
علم اندك برتر از عبادت فراوان است. (محجةالبیضاء 1 / 22)
6 - زكات علم :
قال الصادقعلیه السلام : «انّ لكل شئ زكاة و زكاة العلم ان یعلّمه اهله»
براى هر چیزى زكاتى است و زكات علم، تعلیم به كسانى است كه اهلیّت آن را دارند. (تحف العقول 364)
7 - پاداش آموزش علم :
قال رسول اللَّهصلى الله علیه وآله وسلم : «من تعلّم للَّه و علّم للَّه دُعى فى ملكوت السموات عظیماً»
هر كه تحصیل علم براى خدا كند و آن را براى خدا به دیگران بیاموزد در ملكوت آسمانها بزرگ خوانده مىشود. (كنزالعمال 10 / 164)
8 - فراگیرى علوم مهم :
قال علىعلیه السلام : «العمر اقصر من ان تعلم كلّ ما یحسن بك علمه فتعلّم الأهمّ فالأهمّ»
عمر، كوتاهتر از آن است كه همه چیز را خوب بدانى، پس هر دانشى را كه مهمّ و مهمتر باشد فراگیر. (شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید 20 / 262)
9 - حیات علم در پرتو مذاكره :
«عن ابى عبداللَّه رحم اللَّه عبداً احیى العلم قال قلت و ما احیاؤه قال ان یذكر به اهل الدین و اهل الورع»
خدا رحمت كند بندهاى را كه علم را زنده كند راوى گفت: عرض كردم: زنده كردن علم چیست؟ فرمود، با دینداران و اهل ورع مذاكره كردن. (روضةالمتّقین 12 / 166)
10 - استغفار براى طالب علم :
قال الصادقعلیه السلام : «طالب العلم یستغفر له كل شئ حتى الحیتان فى البحر»
براى طالب علم همه موجودات طلب مغفرت مىكنند حتى ماهیان دریا. (كنزالعمال 28653)
11 - آفت تحصیل علم براى غیر خدا :
قال علىعلیه السلام : «من تعلّم العلم ریاءاً و سمعة یرید به الدنیا نزع اللَّه بركته و ضیق علیه معیشته و وكله اللَّه الى نفسه و من وكله اللَّه الى نفسه فقد هلك»
هر كس علمى را به عنوان ریا و سمعه بیاموزد و اراده بهره دنیوى نماید خداوند بركت را از او مىبرد و زندگى او سخت مىشود و خداوند او را به خودش رها مىكند كه در نتیجه هلاك مىگردد. (غررالحكم)
12 - وظیفه متعلم :
قال علىعلیه السلام : «على المتعلّم ان یدأب نفسه فى طلب العلم و لا یمّل من تعلّمه و لا یستكثر ما علم»
وظیفه متعلم و دانشآموز آن است كه خود را به طلب علم و فراگیرى آن عادت دهد و از تحصیل علم خسته نشود و علم خود را زیاد نشمرد. (غررالحكم)
13 - غرور به علم :
قال علىعلیه السلام : «من ادّعى من العلم غایته فقد اظهر من جهله نهایته»
هر كس ادعا كند به نهایت علم دست یافته نهایت نادانى خود را ابراز داشته است. (غررالحكم)
قال رسول اللَّهصلى الله علیه وآله وسلم : «من قال انا عالم فهو جاهل»
هر كس ادعا كند كه او دانشمند است در حقیقت نادان است. (منیةالمرید)
14 - خطر عمل بدون علم :
قال رسول اللَّهصلى الله علیه وآله وسلم : «من عمل على غیر علم كان ما یفسد اكثر مما یصلح»
هر كس بدون دانش عمل كند فسادش بیش از اصلاح او خواهد بود. (محاسن 1 / 314)
15 - خطر علم بدون عمل :
قال علىعلیه السلام : «من تعلّم العلم و لم یعمل بما فیه حشره اللَّه یوم القیمة اعمى»
هر كس علم را فرا گیرد و به آن عمل نكند، روز قیامت خداوند او را كور محشور خواهد كرد. (مكارم الاخلاق 348)
رفع محدودیت در طلب علم
در ضرورت فراگیرى علم و لزوم كسب دانش، همین بس كه اسلام خصوصیتى براى آن قایل شده كه براى هیچ موضوعى قایل نشده و آن اینكه محدودیت از چهار جهت برداشته شده و همه انسانهاى مسلمان را به تحصیل و فراگیرى دانش دعوت نموده است.
1 - طایفه و نژاد :
پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله وسلم : «طلب العلم فریضة على كل مسلم»
طلب علم و دانش بر هر مسلمان لازم است. (اصول كافى 1 / 35)
2 - مكان :
پیامبر گرامى اسلام مىفرماید: طلب علم و دانش كنید گرچه مسافتهاى دورى را بپیماید. «اطلبوا العلم و لو بالصین»
طلب كنید علم را گرچه به چین مسافرت كنید. (بحار 1 / 180)
3 - زمان :
قال رسول اللَّه صلى الله علیه وآله وسلم : «اطلب العلم من المهد الى اللحد»
از گهواره تا گور دانش بجویید .(نهج الفصاحه 64)
امام صادقعلیه السلام مىفرماید: «طلب العلم فریضة على كل حال»
طلب علم واجب است در هر حالى و در هر زمانى . (بحار 1 / 172)
4 - معلم :
حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: «الحكمة ضالة كل مؤمن فخذوها و لومن افواه المنافقین»
حكمت و علم گمشده هر مؤمن است، آن را فراگیرید گرچه از منافقین باشد. (تصنیف غرر 58)
اشاره
الف - پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله در شب معراج گروهى را مشاهده كرد كه لبهاى آنان را با مقراضى از آتش قطع مىكنند به جبرئیل فرمود: اینان كیستند؟ جبرئیل گفت: اینها خطیبان امّت تو هستند كه مردم را امر به نیكى مىكردند و خود را فراموش كردند. (نورالثقلین/1/75)
ب - حضرت علىعلیه السلام در بارهى علمایى كه به علم خود عمل نمىكنند مىفرماید: «و قد تسمّى عالماً و لیس به … فالصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان … ذلك میت الاحیاء». (نهج البلاغه / خطبه 87)
ج - شخصى از انصار نزد پیامبر آمد و پرسید اگر در یك زمان تشییع جنازه و مجلس علم با هم باشد در كدام یك بهتر است شركت كنم؟ فرمود: اگر براى تشییع جنازهاى افرادى باشند كه عهدهدار شوند حضور یافتن در مجلس علم از هزار تشییع جنازه و عبادت هزار مریض و از نماز هزار شب و روزه هزار روز و از هزار صدقه و از هزار حج مستحب و هزار جهاد مستحب برتر است. (بحار/1/204)
صفحه قبل « [صفحه 145]» صفحه بعد
یكصد و پنجاه موضوع از قرآن و احادیث » ارزش علم و دانش
جمعه 96/06/03
یكصد و پنجاه موضوع از قرآن و احادیث » ارزش علم و دانش
آیات
1 - اهمیت علم :
قرآن كریم تا آنجا به تحصیل علم و دانش اهمیت قایل شده كه مسلمانان را ملزم مىسازد كه همه در میدان جنگ شركت نكنند، بلكه گروهى بمانند و معارف اسلامى را بیاموزند.
«و ما كان المؤمنون لینفروا كافّة فلولانفر من كل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرون» توبه، 122
شایسته نیست مؤمنان همگى (به سوى جهاد) كوچ كنند چرا از هر گروهى طایفهاى از آنان كوچ نمىكنند و (طایفهاى بماند) تا در دین (و احكام و معارف اسلام) آگاهى پیدا كنند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود آنها را انذار نمایند تا از (مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خوددارى كنند.
2 - هدف از بعثت انبیا تعلیم دانش و تربیت :
«كما ارسلنا فیكم رسولاً منكم یتلوا علیكم آیاتنا و یزكیكم و یعلمكم الكتاب و الحكمة و یعلمكم ما لم تكونوا تعلمون» بقره، 151
رسولى در میان شما از نوع خودتان فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را تزكیه كند و كتاب و حكمت بیاموزد و آنچه نمىدانستید به شما یاد دهد.
3 - تقرّب به خداوند متناسب با درجات علم :
«یرفع اللَّه الذین آمنوا منكم و الذین اوتوا العلم درجات» مجادله 11
خداوند متعال كسانى را كه از علم بهره دارند درجات عظیمى مىبخشد اگر براى مؤمن درجه است، براى مؤمن عالم درجات خواهد بود. منظور از بالابردن درجات قطعاً بالا بردن مكانى نیست بلكه بالا بردن از نظرمقام قرب پروردگار است.
4 - نام راسخان در علم كنار نام خدا :
«و ما یعلم تأویله الاّ اللَّه و الراسخون فى العلم یقولون امنّا به» آل عمران، 7
حقایق قرآن را جز خداوند و راسخان در علم نمىدانند.
5 - علم شرط زمامدارى :
«ان اللَّه قد بعث لكم طالوت ملكاً و زاده بسطة فى العلم و الجسم» بقره، 247
خداوند طالوت را به عنوان زمامدار براى شما برگزیده و علم و قدرت جسمى او را وسعت بخشیده است.
6 - علم شرط مدیریت :
«اجعلنى على خزائن الارض انى حفیظ علم» یوسف، 55
حضرت یوسفعلیه السلام هنگامى كه پیشنهاد مقام مهمى در حكومت مصر به او داده شد، گفت: مرا به سرپرستى خزائن بگمارید و دو دلیل براى این مدیریت ذكر كرد: امانتدارى و علم و آگاه بودن.
7 - فراگیرى علم مفید :
«هل اتّبعك على ان تعلّمن مما علّمت به رشداً» كهف، 66
موسىعلیه السلام به خضرعلیه السلام گفت: آیا من از تو پیروى كنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است به من بیاموزى؟
8 - طلب فزونى در علم :
«و قل ربّ زدنى علماً» طه، 114
بگو پروردگارا! علم و دانش مرا زیاد كن.
9 - دانشمندان در ردیف ملائكه :
«شهداللَّه انه لا اله الاهو و الملائكة و اولوا العلم قائماً بالقسط» آل عمران، 18
در این آیه شریفه دانشمندان واقعى در ردیف فرشتگان قرار گرفتهاند و این خود، امتیاز دانشمندان را بر دیگران اعلام مىكند و نیز از آیه استفاده مىشود امتیاز دانشمندان از این نظر است كه در پرتو علم خود به حقایق اطلاع یافته و به یگانگى خدا كه بزرگترین حقیقت است معترفند. (تفسیر نمونه 2 / 348)
10 - دانشمندان و درك اسرار هستى :
«و من آیاته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم ان فى ذلك لایات للعالمین» روم، 22
و از آیات او آفرینش آسمانها و زمین و تفاوت زبانها و رنگهاى شماست؛ در این، نشانههایى است براى عالمان.
11 - خداوند معلّم حقیقى :
«الرّحمن علّم القرآن»
هر چند معلّمان بكوشند و استادان تلقین كنند همه اینها اسباب هستند و آموزنده حقیقى خداوند است.
الف) حضرت آدمعلیه السلام را علم اسامى آموخت: «و علّم الاسماء كلّها» بقره، 31
ب ) حضرت داوودعلیه السلام را زرگرى بیآموخت: «و علمنّاه صنعة لبوس لكم» انبیاء، 80
ج ) حضرت عیسىعلیه السلام راكتاب و حكمت بیآموخت: «و یعلمه الكتاب و الحكمة» آل عمران، 48
د ) حضرت خضر را علم و معرف آموخت: «و علمنّاه من لّدنّا علماً» كهف، 65
ه) حضرت پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله وسلم را اسرار نظام جهان آموخت: «و علمك مالم تكن تعلم» نساء، 113
و ) عالمیان را بیان بیآموخت: «خلق الانسان علمّه البیان» الرحمن، 4
علم وسیله است نه هدف
در قرآن، علم هدف شمرده نشده است بلكه وسیلهاى است براى رشد و هدایت و رسیدن به مقصد. در مورد حضرت موسىعلیه السلام و خضر قرآن چنین بیان مىكند: «قال له موسى هل اتّبعك على ان تعلّمن مما علّمت رشداً» كهف، 66
آیا من اجازه دارم از تو پیروى كنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد وصلاح من است به من بیاموزى؟ از تعبیر رشداً چنین استفاده مىشود كه علم هدف نیست بلكه براى راه یافتن به مقصود و رسیدن به خیر و صلاح مىباشد. چنین علمى ارزشمند است و باید از استاد آموخت.
روایات
1 - فضیلت و برترى علم :
قال علىعلیه السلام : «لاكنز انفع من العلم»
هیچ گنجى سودمند تر از علم نیست. (كافى 8 / 19)
قال رسول اللَّهصلى الله علیه وآله وسلم : «سارعوا فى طلب العلم فالحدیث من صادق خیر من الدنیا و ما علیها من ذهب و فضّة»
در طلب علم شتاب كنید خبرى از یك راستگو (شنیدن) بهتر است از دنیا و آنچه طلا و نقره در آن است. (كنزالعمال 10 / 154)
2 - طلب علم و جهاد در راه خدا :
قال علىعلیه السلام: «الشاخص فى طلب العلم كالمجاهد فى سبیل اللَّه انّ طلب العلم فریضة على كل مسلم و كم من مؤمن یخرج من منزله فى طلب العلم فلا یرجع الاّ مغفوراً»
آنكه براى تحصیل علم بیرون رود، همانند مجاهد در راه خداست. همانا تحصیل دانش بر هر مسلمانى واجب است و چه بسا مؤمنى كه از خانه خود براى تحصیل دانش خارج شود به خانه بر نمىگردد جز آنكه آمرزیده شده باشد. (بحار 1 / 179)
3 - زندگى در پرتو كسب علم :
قال علىعلیه السلام : «اكتسبوا العلم یكسبكم الحیاة»
علم و دانش تحصیل كنید كه در پرتو آن حیات را به دست آورید. (غررالحكم)
قال رسول اللَّهصلى الله علیه وآله وسلم : «طالب العلم بین الجهال كالحىّ بین الاموات»
طلب كننده دانش در میان نادانان، مانند زنده در بین مردگان است. (بحار 1 / 181)
4 - عبادت خداوند در پرتو علم :
قال علىعلیه السلام : «تعلّموا العلم فانّ تعلمّه حسنة… بالعلم یطاع اللَّه و یُعبد بالعلم یعرف اللَّه و یوحّد بالعلم توصل الارحام و به یعرف الحلال و الحرام»
دانش بیاموزید كه آموزش آن حسنه است … به وسیله علم، خداوند اطاعت و عبادت مىشود و به وسیله علم خداوند شناخته مىشود. به وسیله علم صله ارحام انجام مىشود و حلال و حرام الهى شناخته مىگردد. (امالى صدوق 1 / 492)
5 - برترى علم بر عبادت :
قال رسول اللَّهصلى الله علیه وآله وسلم : «فضل العلم احبّ الىّ من فضل العبادة»
فضیلت دانش محبوبتر است نزد من از فضیلت عبادت. (بصائر الدرجات 3 / 7)
قال رسول اللَّهصلى الله علیه وآله وسلم : «قلیل العلم خیر من كثیر العبادة»
علم اندك برتر از عبادت فراوان است. (محجةالبیضاء 1 / 22)
6 - زكات علم :
قال الصادقعلیه السلام : «انّ لكل شئ زكاة و زكاة العلم ان یعلّمه اهله»
براى هر چیزى زكاتى است و زكات علم، تعلیم به كسانى است كه اهلیّت آن را دارند. (تحف العقول 364)
7 - پاداش آموزش علم :
قال رسول اللَّهصلى الله علیه وآله وسلم : «من تعلّم للَّه و علّم للَّه دُعى فى ملكوت السموات عظیماً»
هر كه تحصیل علم براى خدا كند و آن را براى خدا به دیگران بیاموزد در ملكوت آسمانها بزرگ خوانده مىشود. (كنزالعمال 10 / 164)
8 - فراگیرى علوم مهم :
قال علىعلیه السلام : «العمر اقصر من ان تعلم كلّ ما یحسن بك علمه فتعلّم الأهمّ فالأهمّ»
عمر، كوتاهتر از آن است كه همه چیز را خوب بدانى، پس هر دانشى را كه مهمّ و مهمتر باشد فراگیر. (شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید 20 / 262)
9 - حیات علم در پرتو مذاكره :
«عن ابى عبداللَّه رحم اللَّه عبداً احیى العلم قال قلت و ما احیاؤه قال ان یذكر به اهل الدین و اهل الورع»
خدا رحمت كند بندهاى را كه علم را زنده كند راوى گفت: عرض كردم: زنده كردن علم چیست؟ فرمود، با دینداران و اهل ورع مذاكره كردن. (روضةالمتّقین 12 / 166)
10 - استغفار براى طالب علم :
قال الصادقعلیه السلام : «طالب العلم یستغفر له كل شئ حتى الحیتان فى البحر»
براى طالب علم همه موجودات طلب مغفرت مىكنند حتى ماهیان دریا. (كنزالعمال 28653)
11 - آفت تحصیل علم براى غیر خدا :
قال علىعلیه السلام : «من تعلّم العلم ریاءاً و سمعة یرید به الدنیا نزع اللَّه بركته و ضیق علیه معیشته و وكله اللَّه الى نفسه و من وكله اللَّه الى نفسه فقد هلك»
هر كس علمى را به عنوان ریا و سمعه بیاموزد و اراده بهره دنیوى نماید خداوند بركت را از او مىبرد و زندگى او سخت مىشود و خداوند او را به خودش رها مىكند كه در نتیجه هلاك مىگردد. (غررالحكم)
12 - وظیفه متعلم :
قال علىعلیه السلام : «على المتعلّم ان یدأب نفسه فى طلب العلم و لا یمّل من تعلّمه و لا یستكثر ما علم»
وظیفه متعلم و دانشآموز آن است كه خود را به طلب علم و فراگیرى آن عادت دهد و از تحصیل علم خسته نشود و علم خود را زیاد نشمرد. (غررالحكم)
13 - غرور به علم :
قال علىعلیه السلام : «من ادّعى من العلم غایته فقد اظهر من جهله نهایته»
هر كس ادعا كند به نهایت علم دست یافته نهایت نادانى خود را ابراز داشته است. (غررالحكم)
قال رسول اللَّهصلى الله علیه وآله وسلم : «من قال انا عالم فهو جاهل»
هر كس ادعا كند كه او دانشمند است در حقیقت نادان است. (منیةالمرید)
14 - خطر عمل بدون علم :
قال رسول اللَّهصلى الله علیه وآله وسلم : «من عمل على غیر علم كان ما یفسد اكثر مما یصلح»
هر كس بدون دانش عمل كند فسادش بیش از اصلاح او خواهد بود. (محاسن 1 / 314)
15 - خطر علم بدون عمل :
قال علىعلیه السلام : «من تعلّم العلم و لم یعمل بما فیه حشره اللَّه یوم القیمة اعمى»
هر كس علم را فرا گیرد و به آن عمل نكند، روز قیامت خداوند او را كور محشور خواهد كرد. (مكارم الاخلاق 348)
رفع محدودیت در طلب علم
در ضرورت فراگیرى علم و لزوم كسب دانش، همین بس كه اسلام خصوصیتى براى آن قایل شده كه براى هیچ موضوعى قایل نشده و آن اینكه محدودیت از چهار جهت برداشته شده و همه انسانهاى مسلمان را به تحصیل و فراگیرى دانش دعوت نموده است.
1 - طایفه و نژاد :
پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله وسلم : «طلب العلم فریضة على كل مسلم»
طلب علم و دانش بر هر مسلمان لازم است. (اصول كافى 1 / 35)
2 - مكان :
پیامبر گرامى اسلام مىفرماید: طلب علم و دانش كنید گرچه مسافتهاى دورى را بپیماید. «اطلبوا العلم و لو بالصین»
طلب كنید علم را گرچه به چین مسافرت كنید. (بحار 1 / 180)
3 - زمان :
قال رسول اللَّه صلى الله علیه وآله وسلم : «اطلب العلم من المهد الى اللحد»
از گهواره تا گور دانش بجویید .(نهج الفصاحه 64)
امام صادقعلیه السلام مىفرماید: «طلب العلم فریضة على كل حال»
طلب علم واجب است در هر حالى و در هر زمانى . (بحار 1 / 172)
4 - معلم :
حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: «الحكمة ضالة كل مؤمن فخذوها و لومن افواه المنافقین»
حكمت و علم گمشده هر مؤمن است، آن را فراگیرید گرچه از منافقین باشد. (تصنیف غرر 58)
اشاره
الف - پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله در شب معراج گروهى را مشاهده كرد كه لبهاى آنان را با مقراضى از آتش قطع مىكنند به جبرئیل فرمود: اینان كیستند؟ جبرئیل گفت: اینها خطیبان امّت تو هستند كه مردم را امر به نیكى مىكردند و خود را فراموش كردند. (نورالثقلین/1/75)
ب - حضرت علىعلیه السلام در بارهى علمایى كه به علم خود عمل نمىكنند مىفرماید: «و قد تسمّى عالماً و لیس به … فالصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان … ذلك میت الاحیاء». (نهج البلاغه / خطبه 87)
ج - شخصى از انصار نزد پیامبر آمد و پرسید اگر در یك زمان تشییع جنازه و مجلس علم با هم باشد در كدام یك بهتر است شركت كنم؟ فرمود: اگر براى تشییع جنازهاى افرادى باشند كه عهدهدار شوند حضور یافتن در مجلس علم از هزار تشییع جنازه و عبادت هزار مریض و از نماز هزار شب و روزه هزار روز و از هزار صدقه و از هزار حج مستحب و هزار جهاد مستحب برتر است. (بحار/1/204)
جوان از ديدگاه قرآن
جمعه 96/06/03
جوان از ديدگاه قرآن
على اميرخانى
دوران نوجوانى و جوانى، دوران حساس و سرنوشت ساز و تعيين كننده ى شخصيت فرد است. .چيزى كه مى تواند اين احساسات را در مسير هدايت و هيجان و غرور را در طريق مثبت قرار دهد و شهوت را مشروع نمايد، قانون الهى، يعنى قرآن و احاديث معصومين(عليهم السلام) است.
دوران نوجوانى و جوانى، دوران حساس و سرنوشت ساز و تعيين كننده ى شخصيت فرد است. در اين دوران غرور، هيجان، احساسات، شهوت، ناپختگى عقلى و… بر شخص سايه مى افكند.چيزى كه مى تواند اين احساسات را در مسير هدايت و هيجان و غرور را در طريق مثبت قرار دهد و شهوت را مشروع نمايد، قانون الهى، يعنى قرآن و احاديث معصومين(عليهم السلام) است.در اين بخش به برخى راهكارهاى قرآن و روايات در موفقيت و شخصيت جوان اشاره مى گردد.
- قرآن كريم سيماى جوان شايسته را چگونه تبيين مى كند؟
جوانى بهترين و حساس ترين دوره ى عمر هر موجودى بهويژه انسان به حساب مى آيد. در همين دوره است كه انسان مى تواند سرنوشت خويش را رقم بزند و افق آيندهى خود را روشن و درخشان و يا آن را تيره و تار سازد.قالب وجودى يك انسان در دوره ى جوانى شكل مى گيرد و آينده ى او هم بر اين اساس رقم مى خورد. در هر عصرى جوانان بيشتر مورد توجه اند و در شكل گيرى موضوعات مختلف در جوامع نقش مؤثرى ايفا مى كنند و در اين ميان برخى افراد، احزاب، قدرت ها و… از احساسات پاك، شور و تحرك و نيروى سازنده ى جوانان در راستاى منافع فردى و گروهى خود سود مى برند.
قرآن كريم و روايات اسلامى به دوره ى حساس نوجوانى و جوانى عمر انسان اهميت ويژه اى داده اند. چنان كه حضرت امام صادق(عليه السلام) به يكى از ياران خويش مى فرمايند:
بر تو باد توجه به جوانان; زيرا آنان به هر كار خير از ديگران پيش تازترند.
هم چنين مى فرمايد: چون جوان مسلمان قرآن بخواند، قرآن با گوشت و خونش آميخته گردد و خداوند متعال او را در زمره ى پيامبران والامقام نزد خود قرار مى دهد و خداوند خود در قيامت مدافع وى باشد.
قرآن كريم با طرح الگوهايى از جوانان شايسته، همانند جوانان اصحاب كهف، و برخى از پيامبران جوان الهى و يادآورى برخى از داستان ها و نكات اخلاقى و تربيتى، سيماى جوان شايسته را ترسيم مى كند. گوشه هايى از تبيين سيما و ويژگى هاى يك جوان شايسته از نظر قرآن كريم و نيز روايات اسلامى را در پى مى آوريم.
1. پرهيزكارى و رعايت تقوا; قرآن كريم مى فرمايد: (… وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ); … و از خدا پروا نماييد و بدانيد خدا با پرهيزكاران است.
و در جايى ديگر مى فرمايد: (… إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ …); … گرامى ترين شما نزد خداوند باتقواترين شماست…
يك جوان شايسته از نظر قرآن، كسى است كه تقوا و پرهيزكارى را پيشه مى كند.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: خداوند متعال به وجود جوان عبادت پيشه (و با تقوا) بر فرشتگان مى نازد و مى فرمايد: «اين بنده ى مرا بنگريد به خاطر من از هواى نفس خود دست كشيده است.
2. داشتن ايمان و دورى از شرك; قرآن كريم مى فرمايد: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ …); اى كسانى كه ايمان آورده ايد به خدا و پيامبرش و كتابى كه بر او نازل كرده ايمان بياوريد…
و در جايى ديگر به نقل از سفارش هاى حضرت لقمان به فرزندش، همه ى انسان ها به ويژه جوانان را از هرگونه شرك برحذر مى دارد و مى فرمايد: (يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ); … پسرم چيزى را همتاى خدا قرار نده كه شرك، ظلم بزرگى است.
و به اين ترتيب حضرت لقمان اساسى ترين ركن ايمان و دين دارى (توحيد) را به فرزند جوانش يادآورى مى كند.
3. عدالت طلبى و حمايت از مظلومان; از آن جا كه جوان هنوز در نابرابرى هاى محيط غرق نشده و به آن خو نگرفته و آلوده نشده است، صفت عدالت طلبى و حمايت از مظلومان در او بيشتر تجلى دارد.قرآن كريم به نمونه هايى در اين باره اشاره مى كند; از جمله ى اين جوانان عدالت طلب و حامى مظلوم، حضرت موسى(عليه السلام)است. در سوره ى قصص، آيات 15 و 23 ـ 28، آمده است كه حضرت موسى(عليه السلام) جوانى عدالت طلب و حامى مظلومان بود. و به همين جهت در سرزمين مصر به حمايت از شخص مظلومى برخاست و در مدين نيز جوان مردانه به كمك دختران حضرت شعيب رفت و براى گوسفندان آن ها از چاه آب كشيد.
4. كوشش و تلاش; دوره ى جوانى زمان تلاش، كوشش، تحرك و نشاط است. قرآن كريم باز حضرت موسى(عليه السلام) را سمبل و الگوى يك جوان فعال، تلاشگر و پرتحرك معرفى مى كند كه بدون سرمايه و ثروت، ولى با تلاش و كوشش، براى حضرت شعيب كار كرد و بعد از انتخاب همسر و تشكيل خانواده، با ثروت فراوان به شهر خود (مصر) بازگشت. بنابراين، يك جوان بايد با اراده و پشت كارى قوى و عزمى راسخ بكوشد و از بحران ها و فراز و فرودهاى زندگى به سلامت عبور كند.
5. حق پذيرى; جوانان زودتر به حقايق دل مى بندند و در عمل نيز بى باك و جسورند و اگر چيزى را حق ببينند، در تثبيت آن مقاومت مى كنند. قرآن كريم، برخى از جوانان اصحاب كهف را چنين مى داند و مى فرمايد: (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً); ما داستان آنان را به حق براى تو بازگو مى كنيم، آن ها جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم.
و در جايى ديگر داستان جوانى (حضرت اسماعيل) را كه حاضر شد در راه حق حتى جان خود را فدا كند يادآور مى شود و مى فرمايد:
(فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِينَ); هنگامى كه (حضرت ابراهيم(عليه السلام)) با او (حضرت اسماعيل(عليه السلام)) به مقام سعى رسيد، گفت: پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مى كنم، نظر تو چيست؟ گفت: هر چه دستور دارى اجرا كن; به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت.
از آيات ياد شده برمى آيد كه يك جوان مؤمن و شايسته بايد در مقابل حقايق سر تعظيم و تسليم فرود آورد.
6. شهامت و شجاعت; از ديگر ويژگى هاى يك جوان از نظر قرآن، داشتن شجاعت و شهامت است. اين دو از صفات كمال انسان است كه بيشتر در جوانان نمود دارد. از جمله ى اين جوانان مى توان حضرت داود و حضرت ابراهيم(عليهما السلام)را نام برد.
حضرت ابراهيم(عليه السلام) با شهامت و شجاعت كامل در مقابل بت پرستان ايستاد و بت ها را شكست. خداوند متعال در اين باره مى فرمايد:
(قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ); (گروهى) گفتند: شنيديم جوانى از (مخالفت با) بت ها سخن مى گفت كه او را ابراهيم مى گويند.
حضرت داود(عليه السلام) نيز با شجاعت و شهامت و تكيه بر ايمان به خدا با ظالمى به نام جالود كه بسيار قوى بود به مبارزه پرداخت و او را شكست داد.
7. عفت و پاكدامنى; از ديگر ويژگى هاى يك جوان شايسته از نظر قرآن كريم عفت و پاكدامنى است. قرآن كريم، در جايى درباره ى حيا و عفت دختران شعيب(عليه السلام) مى فرمايد:
(فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياء…); ناگهان يكى از آن دو (زن) به سراغ او آمد، در حالى كه با نهايت حيا گام برمى داشت …
در جايى ديگر حضرت يوسف(عليه السلام) را قهرمان پاكى و عفت معرفى مى كند كه با وجود مهيا بودن تمام زمينه هاى انجام گناه، با عفت و پاكدامنى، از وسوسه ى شيطان به خدا پناه برد و با سرافرازى در آزمايش الهى پيروز شد.
بنابراين، يك جوان شايسته از نظر قرآن بايد در برابر ناپاكى ها و هواهاى نفسانى عفيف و پاكدامن باشد.
8. پرهيز از افراط و تفريط; از ديگر ويژگى هاى جوانان شايسته پرهيز از افراط و تفريط و رعايت اعتدال است; چنان كه حضرت لقمان به فرزند جوان خود توصيه مى كند: (وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ …); (پسرم) در راه رفتن، اعتدال را رعايت كن، و از صداى خود بكاه …
از آيه ى ياد شده برمى آيد كه يك جوان شايسته بايد در تمام امور اعتدال را رعايت كند.
حضرت امام موسى كاظم(عليه السلام) مى فرمايند:خير الامور اوسطها; بهترين كارها معتدل ترين و ميانه ترين آن هاست.
جوانان در اين مقطع از سن بايد احساسات و شور جوانى را در خويش كنترل و هدايت كنند و از افراط و تفريط در امور بپرهيزند.
9. خوش اخلاقى و تواضع در برابر مردم; حضرت لقمان به فرزند جوانش سفارش مى كند:
(وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتال فَخُور); (پسرم) با بى اعتنايى از مردم روى مگردان، و مغرورانه بر زمين راه مرو كه خداوند هيچ متكبر مغرورى را دوست ندارد.
10. عبادت و امر به معروف و نهى از منكر; يك جوان شايسته بايد در اقامه و به جا آوردن نماز بكوشد و مردم را از منكرات و زشتى ها نهى و به خوبى ها دعوت كند و در برابر سختى ها و مشكلات صبور باشد:
(يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ); پسرم نماز را به پا دار و امر به معروف و نهى از منكر كن و در برابر مصايبى كه به تو مى رسد شكيبا باش كه اين از كارهاى مهم است.
11. خداپرستى; يكى از ويژگى هاى جوانان شايسته، خداپرستى است; خداوند متعال مى فرمايد:
(… وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً…); و خدا را بپرستيد و هيچ چيز را همتاى او قرار ندهيد….
12. نيكى به پدر و مادر; از ويژگى هاى يك جوان خوب نيكى به پدر و مادر است; خداوند متعال در جاهاى متعدد جوانان را توصيه كرده كه به پدر و مادر خويش نيكى كنند; چنان كه مى فرمايد:
(بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى …); … و به پدر و مادر نيكى كنيد; هم چنين به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و همسايه نزديك و….
13. يادآورى معاد و روز قيامت; يك جوان شايسته از نظر قرآن، هيچ گاه ياد مرگ و روز قيامت و حساب و كتاب اعمال آخرت را فراموش نمى كند; حضرت لقمان به فرزند جوانش مى فرمايد:
(يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل فَتَكُنْ فِي …); پسرم اگر به اندازه ى سنگينى دانه ى خردلى (عمل خوب يا بد) باشد و در دل سنگى يا در گوشه اى از آسمان ها و زمين قرار گيرد، خداوند آن را (در قيامت براى حساب) مى آورد; خداوند دقيق و آگاه است.
14. تزكيه و تعليم; يك جوان از نظر قرآن كريم بايد با دو بال تزكيه و تعليم به سوى آينده و كمال پرواز كند و خود را از هر جهت، به تقوا و علم مجهز سازد; قرآن كريم مى فرمايند:
(كَما أَرْسَلْنا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ); همان گونه ]كه با تغيير قبله، نعمت را بر شما كامل كرديم[ رسولى از خودتان در ميان شما فرستاديم، تا آيات ما را بر شما بخواند و شما را پاك كند و به شما كتاب و حكمت بياموزد و آن چه را نمى دانستيد، به شما ياد دهد.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايند:
… هر كه در جوانى، دانش آموزد، علم او هم چون نقشى است كه بر سنگ حك شود و هر كه در بزرگ سالى بياموزد، كارش هم چون نوشتن بر روى آب است.
هم چنين حضرت امام صادق(عليه السلام) مى فرمايند:
دوست ندارم جوان شما را جز در دو حال ببينم: دانشمند يا دانش آموز; زيرا اگر چنين نباشد، كوتاهى كرده است و چون كوتاهى كند، ضايع گشته و چون ضايع گردد، گنهكار باشد و چون گنهكار باشد، سوگند به آن كه محمد را به حق برانگيخت در آتش جاى گيرد.
در زمان ظهور امام زمان(عليه السلام) و حكومت آن حضرت، جوانان نقش مؤثرى دارند و از جايگاه ويژه اى برخوردار خواهند بود; چنان كه حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد:
اكثر ياران امام مهدى (عج) جوانان هستند.
- مهم ترين وظيفه ى جوانان و نوجوانان در عصر حاضر از ديدگاه قرآن و روايات چيست؟
دوران جوانى و نوجوانى، حساس و سرنوشت ساز و تعيين كننده ى شخصيت انسان است. براى استفاده ى صحيح از جوانى، بايد به يك راه نماى آگاه و آشنا به مسير و دور از خطا و اشتباه رو آورد و بهترين راه نما قرآن و احاديث صحيح معصومين(عليهم السلام)است.
قرآن دوران جوانى را دوران قوت و قدرت مى نامد:
(اللّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْف ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْف قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّة ضَعْفاً وَ شَيْبَةً); خدا همان كسى است كه شما را آفريده در حالى كه ضعيف بوديد; سپس بعد از اين ضعف و ناتوانى قوت بخشيد، و باز بعد از قوت، ضعف و پيرى قرار داد …
جوانان فطرتى پاك دارند و پاكى ها را مى پذيرند و به آن جامه ى عمل مى پوشانند. پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در اوايل دعوت خود، با جوانانى روبه رو شد كه سخنان پاك او را بر فطرت پاك خود نوشتند. ايشان مى فرمايد:
(اوصيكم بالشباب خيراً فانهم ارقّ افئده …); من شما را به نيكى با جوانان توصيه مى كنم، به سبب اين كه آنها دلى رقيق و قلبى فضيلت پذيرتر دارند … جوانان سخنانم را پذيرفتند و با من پيمان محبّت بستند.
دوران جوانى و نوجوانى فرصتى بسيار ارزشمند و بى بديل است. حضرت على(عليه السلام)مى فرمايند:
بادر شبابك قبل هرمك و صحتك قبل سقمك; جوانى را قبل از پيرى، و سلامتى را قبل از مريضى درياب.
برخى از فرصت طلبان از استعداد بكر و تازه ى جوانان سوء استفاده مى كنند و آنان را به سوى قدرت، ثروت و شهوت سوق مى دهند; اما اسلام با سه مقوله ى اخلاق، عقايد و احكام، دنيا و آخرت يك جوان را ترسيم نموده و وظايفى را اعم از دنيوى و اخروى براى جوانان و نوجوانان برشمرده است كه در اين جا به مهم ترين آن ها اشاره مى كنيم.
1. تحصيل علم و دانش
اسلام به فراگيرى علم و دانش تأكيد بسيار دارد و اولين آيه اى كه نازل شده به خواندن و نوشتن امر كرده است:
(اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَق اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ) ; بخوان به نام پروردگارت كه جهان را آفريد، همان كسى كه انسان را از خون بسته اى خلق كرد… همان كسى كه به وسيله ى قلم تعليم نمود و به انسان آن چه را نمى دانست ياد داد.
اصلاحات جوامع انسانى از قلم هاى مؤمن شروع مى شود و فساد و تباهى اجتماعات نيز از قلم هاى مسموم و فاسد مايه مى گيرد. بى جهت نيست كه قرآن به قلم و آن چه با قلم مى نويسند، سوگند ياد مى كند; (ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ) قلمى كه مى توان به واسطه ى آن علم را منتشر و در سينه ى تاريخ ماندگار كرد.
البيان بيانان، بيان اللسان و بيان البنان و بيان اللسان تدرسه الأعوام و بيان الأقلام باق على مر الأيام; بيان دو گونه است، بيان زبان و بيان قلم. بيان زبان با گذشت زمان كهنه مى شود و از بين مى رود، ولى بيان قلم تا ابد باقى است.
قرآن تحصيل علم و دانش را پايه و مقدمه ى تربيت و تزكيه، و تعليم را يكى از اهداف پيامبران بر مى شمارد و هيچ وقت عالمان و دانشمندان را با جاهلان مساوى نمى داند.
(هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ); آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند برابرند؟
معصومين(عليهم السلام) اهميت خاصى براى تحصيل علم قايل بوده اند تا جايى كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) تحصيل دانش را بر هر مسلمانى واجب دانسته و دانشجويان را مجاهد فى سبيل الله خطاب مى كنند و مى فرمايند:
هر كس در طريق تحصيل علم از دنيا برود، شهيد مرده است.
در جاى ديگر مى فرمايند:
زندگى جز براى دو كس فايده ندارد: يكى دانشمندى كه نظرهاى او اجرا گردد و ديگرى دانش طلبانى كه گوش به سخن دانشمندى دهند.
علم به دانشى گفته مى شود كه در طريق خدمت و صلاح مردم و شناخت معبود باشد و اگر مايه ى غرور و غفلت و ظلم و فساد باشد; قيل و قالى بيش نيست.
دوران فراگيرى دانش، نوجوانى و جوانى است و بيشتر توجه و خطاب قرآن كريم و معصومين(عليهم السلام) به جوانان است. پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى فرمايند:
فراگيرى علم در دوران جوانى، همانند نقش بر سنگ است و در دوران پيرى همانند نقش بر خاك است كه سريع زايل مى گردد.
لذا جوانان بايد با توجه به مبانى دينى، به تحصيل علم بپردازند و عقب ماندگى و رشد نيافتگى مسلمانان را كه ريشه در ظلم حاكمان ظالم و فاسد و توطئه ى دشمنان اسلام دارد، جبران نمايند.
2. كار و كوشش
جوان بايد با نيرو و قدرت خود براى رسيدن به مقصود كه تحصيل علم و هنر و يا آموختن صنعت و… است بكوشد. قرآن با برشمردن زمينه هاى تلاش و كوشش در همين كره ى خاكى ، به استفاده ى صحيح از آن توصيه مى كند:
(و رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ); خداوند شما را از نعمت هاى پاكيزه بهره مند ساخت; شايد شكرگزار باشيد.
در آيه اى ديگر كار و تلاش براى كسب روزى هم رديف جهاد فى سبيل الله معرفى شده است:
(وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللّهِ وَ آخَرُونَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ); گروهى ديگر براى به دست آوردن روزى الهى به سفر مى روند و گروهى ديگر در راه خدا جهاد مى كنند.
على(عليه السلام) در تفسير آيه ى (وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا)» مى فرمايند:
سلامت، نيرومندى، فراغت، جوانى و نشاط و بى نيازى خود را فراموش منما و در دنيا از آن بهره ببر و متوجه باش كه از آن سرمايه هاى عظيم، به نفع آخرتت استفاده كنى.
خداوند در قرآن صريحاً مى فرمايد:
(وَ لَقَدْ مَكَّنّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ); ما تسلط و مالكيت و حكومت زمين را براى شما قرار داديم و وسايل زندگى را براى شما فراهم ساختيم.
به اين معنا كه خداوند وسايل تلاش را فراهم نموده است و دسترسى نداشتن به آنها نشان كوتاهى و سستى خود ماست; لذا پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى فرمايند:
هر شب ملائكه به زمين مى آيند و ندا سر مى دهند كه اى فرزندان آدم! تلاش و كوشش نماييد.
پيامبر(صلى الله عليه وآله) با هر كسى روبه رو مى شدند مى پرسيدند: آيا شغلى دارى؟ و اگر جواب منفى مى داد، مى فرمودند: سقط من عينى; از چشمم افتاد . هم چنين امام كاظم(عليه السلام)مى فرمايند:
خداوند از انسان بى كار و پرخواب متنفر است.
جوانان مى توانند با استفاده از نيروى جوانى تلاش خود را در هر رشته اى مضاعف نمايند، تا به رفاه زندگى دنيا و آرامش ابدى آخرت دست يابند. امام باقر(عليه السلام) در دعاهايش مى فرمايد:
اسئلك اللهم الرّفاهية فى معيشتى ما ابقيتنى معيشة اقوى بها على طاعتك… ; پروردگارا، در زندگى ام آن چنان رفاهى قرار بده كه با آن به اطاعت و بندگى تو توانا شوم.
البته تلاش و كوشش براى كسب روزى بايد از طريق صحيح و مشروع باشد.
طلب الحلال فريضة على كلّ مسلم و مسلمة ; به دنبال رزق و روزى حلال رفتن بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.
3. اهتمام به ازدواج
ازدواج يكى از محبوب ترين كانون نزد خداوند و از سنت هاى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) است كه با آن مى توان نصف دين خود را تضمين كرد. قرآن كريم امر به ازدواج مى كند و مى فرمايد:
(وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ ); مردان و زنان بى همسر را همسر دهيد و هم چنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را; اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بى نياز مى سازد; خداوند واسع و آگاه است.
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) جوانان مجرد را مذمت مى كنند و مى فرمايند:
شراركم عزائبكم ; بدترين شما مجردان اند.
خداوند صريحاً مسئله ى مالى خانواده ها را تضمين نموده است و جوانان نبايد به خاطر فقر از ازدواج سر باز زنند. امام صادق(عليه السلام)مى فرمايند:
الرزق مع النساء و العيال; روزى همراه همسر و فرزند است.
و در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)، هر كسى از تنگدستى شكايت مى كرد، پيامبر امر به ازدواج مى نمودند و مى فرمودند:
هر كس به خاطر فقر از ازدواج شانه خالى كند، به خدا گمان بد برده است.
جوان براى رشد خود نيازمند به آرامش روحى و فكرى است و اين آرامش مى تواند در سايه ى ازدواج مهيا شود. علاوه بر آن، ازدواج اولين مرحله ى خروج از خودِ طبيعى و توسعه پيدا كردن شخصيت انسان است و انسان را پخته و شخصيت او اجتماعى مى سازد و ثمراتى چون حفظ و تقويت ايمان و معنويت، بهره مندى از نشاط جوانى، پاك ماندن از فساد و انحرافات جنسى، محفوظ ماندن از بيمارى هاى عصبى و روانى و… را به ارمغان مى آورد.
4. دورى از هواى نفس و شهوت
بالاترين غريزه ى انسان، غريزه ى شهوت است كه اوج آن در دوران جوانى است و بزرگ ترين مانع رشد يك جوان، شهوت پرستى و هواى نفس اوست. شهوت طلبى، وسوسه ى شيطانى است: كه انسان را اسير خود مى كند:
عبد الشهوة اسير لاينفك أَسْرُهُ .
و چه بسا لحظه اى شهوت طلبى، ناراحتى دراز مدت به همراه دارد. على(عليه السلام) مى فرمايند:
رب الشهوة الساعة تورث حزناً طويلا.
نفس اماره ى انسان همان تمايلات غريزى است كه بر اثر شدت يافتن، بر عقل غلبه مى يابد.حضرت على(عليه السلام) مى فرمايند:
هر كس از شهواتش پيروى بنمايد، به تحقيق در هلاكت به نفسش كمك كرده است.
قرآن نيز منشأ انحرافات را پيروى از نفس و كليد سعادت و خوش بختى را مخالفت با خواهش هاى نفسانى مى داند. يوسف كنعان نيز از نفس اماره به خدا پناه مى برد. حضرت على(عليه السلام) در دعاى صباح به خدا پناه مى برد و مى فرمايد:
الهى قلبى محجوب… و هوائى غالب; خدايا قلبم ]با حجابى از گناه[ پوشيده شده… و هواى نفس بر من چيره گشته است.
براى فرار از خواهش هاى نفسانى و شهوت، لازم است ايمان و بندگى خدا را تقويت و معاشرت با دوستان منحرف را ترك كنيم و در پرورش عقل كوشا باشيم; زيرا هواى نفس دشمن عقل است; و علت انحرافات، اسير بون عقل به دست اميال و هواهاى نفسانى است.
5. عبادت و بندگى
جوانان به سبب فطرت پاك و استعداد براى پذيرش حقايق به ملكوت اعلى نزديك ترند و مى توانند سريع تر از ديگران به خدا برسند. پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) فرمودند: ان الله يحب الشاب الذى شبابه فى طاعة الله; خداوند جوانى را دوست مى دارد كه جوانى اش را در اطاعت خدا مصرف نمايد.و خداوند نيز يكى از اهداف خلقت بشر را عبوديت و بندگى معرفى كرده است: (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ); من جن و انس را خلق نكردم، مگر براى عبادت.
خداوند عبادت جوان را بالاترين عبادت ها مى داند. پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در همين زمينه مى فرمايند:
خداوند هفت گروه را در سايه ى رحمت خود جاى مى دهد در روزى كه سايه اى جز سايه اش نيست: اول، زمامدار عادل و دادگر; دوم، جوانى كه در عبادت خدا پرورش يابد…
6. خودسازى و تهذيب نفس
حضرت على(عليه السلام) مى فرمايند: قلب جوان مانند زمين خالى و مستعد است كه هر چيزى را كه در آن قرار مى گيرد مى پذيرد.
قرآن نيز به تزكيه و تهذيب نفس تأكيد فراوان دارد: (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها); كسى كه تزكيه كند رستگار است.
جوان مى تواند با عهد و پيمان بستن با خود و مراقبت از اعمال روزانه، و محاسبه ى اعمال و رفتار، خود را در مسير رهروان حق قرار دهد.
امام خمينى(رحمه الله) در نامه اى به فرزند خود مى نويسد: تا عمر و جوانى و قوت و اختيار باقى است اصلاح نفس كن و در عمل كوشش كن. اگر قيد و بندهاى شيطانى در جوانى از آن ها غفلت شود، هر روز از عمر تو بگذرد ريشه دارتر و قوى تر مى شود.
7. توبه و بازگشت
جوان به اقتضاى سن خود بيشتر در لغزش هاى گناه قرار مى گيرد، اما با توبه و برگشت به سوى خدا مى تواند آن را جبران و خود را مشمول عفو خداوند بخشنده و مهربان نمايد.
(إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ); مگر كسانى كه بعد از آن توبه كنند و جبران نمايند، خداوند غفور و رحيم است.
و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) درباره توبه ى جوان مى فرمايند: ما من شىء احب الى الله تعالى من شاب تائب; هيچ چيز نزد خداوند دوست داشتنى تر از جوان توبه كار نيست.
حاصل سخن اين كه، دوره ى نوجوانى و جوانى، دوره اى حساس و سرنوشت ساز است و نياز به يك راه نماى آگاه و عالم دارد و بهترين راه نما كه بتواند ما را به سرمنزل مقصود برساند، قرآن كريم و روايات معصومين(عليهم السلام) است.
CopyRight © maarefquran.org
چهل حدیث «جوان»
جمعه 96/06/03
چهل حدیث «جوان» قرآن کريم : نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيكَ نَبَاَهُمْ بِالْحَقِّ اِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً؛ [سوره كهف، آيه ۱۳] ما خبر آنان (اصحاب كهف) را بر تو درست حكايت مى كنيم، آنان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و ما بر هدايتشان افزوديم. ۱ امام صادق عليه السلام:عَلَيكَ بِالأَحداثِ فَإِنَّهُم أسرَعُ إلى كُلِّ خَيرٍ ؛ جوانان را درياب، زيرا كه آنان سريع تر به كارهاى خير روى مى آورند. [كافى، ج ۸، ص ۹۳، ح ۶۶] ۲ امام على عليه السلام:فى وَصِيَّتِهِ لاِبْنِهِ الحَسَنِ عليه السلام اِنَّما قَلْبُ الْحَدَثِ كَالاَْرضِ الخاليَةِ ما اُ لْقىَفيها مِنْ شَىْ ءٍ قَبِلَتْهُ فَبادَرتُكَ بِالاَْدَبِ قَبْلَ اَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ وَيَشْتَغِلَ لُبُّكَ ؛ در وصيّت به فرزندش امام حسن عليه السلام: دل جوان ، مانند زمين كشت ناشده است .آنچه در آن افكنده شود، مى پذيرد . از اين رو ، پيش از آن كه دلت سخت گردد و خِرَدَتسرگرم شود ، به تربيت تو همت گماشتم . [نهج البلاغة ، از نامه ۳۱] ۳ پيامبر صلي الله عليه و آله:اوصيكُمْ بِالشُّبّانِ خَيْرا فَاِنَّهُمْ اَرَقُّ اَفـْئِدَةً اِنَّ اللّه َ بَعَثَنى بَشيرا وَ نَذيرافَحالَـفَنِى الشُّبّانُ وَ خالَفَنِى الشُّيوخُ، ثُمَّ قَرَاَ «فَطالَ عَلَيْهِمُ الاَْمَدُ فَقَسَتْ قُلوبُهُمْ»؛ شما را به نيكى با جوانان سفارش مى كنم، چرا كه آنان، دل هاى رقيق ترى دارند، بهراستى كه خداوند، مرا بشارت دهنده و هشدار دهنده برانگيخت، جوانان با من همپيمان شدند و پيران با من به مخالفت برخاستند. آن گاه اين آيه را خواندند: «و عمر آنانبه درازا كشيد و دل هايشان سخت گرديد». [سفينة البحار، ج ۲، ص ۱۷۶] ۴ پيامبر صلي الله عليه و آله:مَنْ تَعَلَّمَ فى شَبابِهِ كانَ بِمَنْزِلَةِ الْوَشْمِ فِى الْحَجَرِ وَ مَن تَعَلَّمَ وَ هُوَ كَبيرٌكانَ بِمَنْزِلَةِ الْكِتابِ عَلى وَجْهِ الْماءِ ؛ هر كس در جوانى اش بياموزد ، آموخته اش مانند نقش بر سنگ است و هر كس دربزرگ سالى بياموزد، مانند نوشتن بر روى آب است . [نوادر راوندى ، ص ۱۳۲، ح ۱۶۹] ۵ امام باقر عليه السلام:كانَ اَبى زَيْنُ الْعابِدينَ عليه السلام اِذا نَظَرَ اِلَى الشَّبابِ الَّذينَ يَطْـلُبونَ الْعِلْمَاَدْناهُمْ اِلَيْهِ وَ قالَ : مَرحَبا بِكُمْ اَ نْتُمْ وَدائِعُ الْعِلْمِ وَ يوشِكُ اِذْ اَ نْتُمْ صِغارُ قَوْمٍ اَنْ تَـكونواكِبارَ آخَرينَ ؛ پدرم [امام] زين العابدين عليه السلام ، هر گاه به جوانانى كه دانش مى اندوختند ، مى نگريست ،آنان را به خود نزديك مى كرد و مى فرمود : آفرين بر شما كه امانت هاى [مردم براىآموختن ]دانشيد و به زودى شما كم سالان جامعه ، بزرگان جامعه اى ديگر مى شويد . [الدرالنظيم فى مناقب الائمه اللهاميم ، ص ۵۸۷] ۶ پيامبر صلي الله عليه و آله:يا عَلىُّ بادِر بِاَرْبَعٍ قَبْلَ اَرْبَعٍ : شَبابِكَ قَبْلَ هَرَمِكَ وَ صِحَّتِكَ قَبْلَ سُقْمِكَوَ غِناكَ قَبْلَ فَقْرِكَ ، وَ حَياتِكَ قَبْلَ مَوْتِكَ ؛ اى على! چهار چيز را پيش از چهار چيز درياب : جوانى ات را پيش از پيرى؛ وسلامتى ات را پيش از بيمارى؛ و ثروتت را پيش از فقر و زندگى ات را پيش از مرگ . [من لا يحضره الفقيه ، ج ۴، ص ۳۵۷،ح۵۷۶۲] ۷ امام على عليه السلام:في قَولِ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ «وَ لاَ تَنسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا» : لا تَنْسَ صِحَّتَكَوَ قُوَّتَكَ وَ فَراغَكَ وَ شَبابَكَ وَ نَشاطَكَ اَنْ تَطْلُبَ بِهَا الآْخِرَةَ ؛ درباره آيه سهم خود را از دنيا فراموش مكن : [يعنى] سلامتى ، توانايى ، فرصت ،جوانى و شادابى ات را فراموش مكن ، تا با آنها ، آخرت را به دست آورى . [قصص ، آيه ۷۷ ؛ امالى صدوق ، ص ۲۹۹،ح ۳۳۶] ۸ امام صادق عليه السلام:بادِروا اَحْداثَكُمْ بِالْحَديثِ قَبْلَ اَنْ تَسْبِقَكُمْ اِلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ ؛ به آموختن حديث (معارف دينى) به جوانانتان ، پيش از آن كه منحرفين آنان راگمراه سازند، اقدام نماييد. [تهذيب الأحكام ، ج ۸ ، ص ۱۱۱، ح ۳۸۱] ۹ امام على عليه السلام:لا تَقْسِروا اَوْلادَكُمْ عَلى آدابِكُم ، فَاِنَّهُمْ مَخْلوقونَ لِزَمانٍ غَيْرِ زَمانِكُم؛ آداب و رسوم خود را به فرزندانتان تحميل نكنيد، زيرا آنان براى زمانى غير از زمانشما آفريده شده اند . [شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، ج۲۰،ص۲۶۷، ح۱۰۲] ۱۰ امام على عليه السلام:يا مَعْشَرَ الْفِتْيانِ، حَصِّنوا اَعْراضَكُمْ بِالاَْدَبِ وَ دينَـكُمْ بِالْعِلْمِ؛ اى جوانان! آبرويتان را با ادب و دينتان را با دانش حفظ كنيد. [تاريخ يعقوبى ، ج ۲، ص ۲۱۰] ۱۱ پيامبر صلي الله عليه و آله:اَلْمؤمِنُ الْقَوىُّ خَيْرٌ وَ اَحَبُّ اِلَى اللّه ِ مِنَ الْمُؤمِنِ الضَّعيفِ ؛ انسان با ايمان نيرومند، نزد خداوند بهتر و محبوب تر است از انسان با ايمان ناتوان. [صحيح مسلم ، ج ۸، ص ۵۶] ۱۲ لقمان حكيم عليه السلام:يا بُنَىَّ لاتَعْدُ بَعْدَ تَقْوَى اللّه ِ مِنْ اَنْ تَتَّخِذَ صاحِبا صالِحا؛ فرزندم! بعد از تقواى الهى، از گرفتن دوستِ شايسته نگذر. [الاخوان ، ص ۱۱۰، ح ۲۵] ۱۳ امام على عليه السلام:خَيْرُ اِخْوانِكَ مَنْ دَعاكَ اِلى صِدْقِ الْمَقالِ بِصِدْقِ مَقالِهِ وَ نَدَبَكَ اِلىاَفْضَلِ الاَْعْمالِ بِحُسْنِ اَعْمالِهِ؛ بهترين برادرانت (دوستانت)، كسى است كه با راستگويى اش تو را به راستگويىدعوت كند و با اعمال نيك خود، تو را به بهترين اعمال برانگيزد. [غررالحكم، ح ۵۰۲۲] ۱۴ پيامبر صلي الله عليه و آله:مَنْ اَرادَ اللّه ُ بِهِ خَيْرا رَزَقَهُ اللّه ُ خَليلاً صالِحا؛ هر كس كه خداوند براى او خير بخواهد، دوستى شايسته نصيب وى خواهد نمود. [نهج الفصاحه، ح ۳۰۶۴] ۱۵ پيامبر صلي الله عليه و آله:قالَ رَجُلٌ: يا رَسولَ اللّه ِ! ما حَقُّ ابْنى هذا؟ قالَ: تُحْسِنُ اسْمَهُ وَ اَدَبَهُوَ تَضَعُهُ مَوْضِعا حَسَنا؛ مردى به رسول خدا صلي الله عليه و آله عرض كرد: حق اين فرزند بر من چيست؟ پيامبر فرمودند: اسمخوب برايش انتخاب كنى، به خوبى او را تربيت نمايى و به كارى مناسب و پسنديده بگمارى. [عدّة الداعى، ص ۷۶] ۱۶ امام على عليه السلام:اَوْلَى الاَْشْياءِ اَنْ يَتَعَلَّمَهَا الاَْحْداثُ، الاَْشْياءُ الَّتى اِذا صاروا رِجالاًاِحْتاجوا اِلَيْها؛ شايسته ترين چيزهايى كه جوانان بايد آنها را بياموزند، چيزهايى هستند كه دربزرگسالى به آنها نياز دارند. [شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۲۰،ص ۳۳۳، ح ۸۱۷] ۱۷ پيامبر صلي الله عليه و آله:يَقولُ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ : اَلشّابُّ الْمُؤمِنُ بِقَدَرى الرّاضى بِكِتابى ، اَ لْقانِعُبِرِزْقى ، اَلتّارِكُ لِشَهْوَتِهِ مِنْ اَجلى هُوَ عِنْدى كَـبَعْضِ مَلائِكَتى ؛ خداوند عزّوجلّ مى فرمايد : جوان معتقد به قضا و قدرم، خشنود به آنچه برايشمقدر كرده ام ، قانع به روزى ام و رهاكننده هوا و هوس به خاطر من ، در نزد من ماننديكى از فرشتگان من است. [كنز العمّال ، ح ۴۳۱۰۷] ۱۸ پيامبر صلي الله عليه و آله:ما مِنْ شابٍ تَزَوَّجَ فى حَداثَةِ سِنِّهِ اِلاّ عَجَّ شَيْطانُهُ : يا وَيْلَهُ ، يا وَيْلَهُ!عَصَمَ مِنّى ثُلُـثَى دينِهِ ، فَلْيَتَّقِ اللّه َ الْعَبدُ فِى الثُّـلُثِ الْباقى ؛ هر جوانى كه در سن كم ازدواج كند ، شيطان فرياد بر مى آورد كه : واى برمن ، واى برمن! دو سوم دينش را از دستبرد من ، مصون نگه داشت . پس بنده بايد براى حفظ يكسومِ باقى مانده دينش ، تقواى الهى پيشه سازد . [نوادر راوندى ، ص ۱۱۲] ۱۹ پيامبر صلي الله عليه و آله:يا مَعْشَرَ الشَّبابِ عَلَيْكُم بِالْباهِ فَاِنْ لَمْ تَسْتَطيعوهُ فَعَلَيْـكُمْ بِالصّيامِفَاِنَّهُ وِجاؤُهُ ؛ اى گروه جوانان! ازدواج كنيد . اگر نمى توانيد ، روزه بگيريد ، كه روزه مهارِ شهوت است . [كافى ، ج ۴، ص ۱۸۰، ح ۲] ۲۰ امام على عليه السلام:اِذَ ا احْتَجْتَ اِلَى الْمَشْوَرَةِ فى اَمْرٍ قَدْ طَرَاَ عَلَيْكَ فَاسْتَبْدِهِ بِبِدايَةِالشُّبّانِ ، فَاِنَّهُمْ اَحَدُّ اَذْهانا وَ اَسْرَعُ حَدْسا ، ثُمَّ رُدَّهُ بَعْدَ ذالِكَ اِلى رَاْىِ الْكُهولِ وَ الشُيوخِلِيَسْتَعْقِبوهُ وَ يُحْسِنُوا الاِْخْتيارَ لَهُ ، فَاِنَّ تَجْرِبَتَهُمْ اَكْثَرُ ؛ هرگاه به مشورت نيازمند شدى ، نخست به جوانان مراجعه نما، زيرا آنان ذهنى تيزتر وحدسى سريع تر دارند . سپس (نتيجه) آن را به نظر ميان سالان و پيران برسان تا پيگيرىنموده، عاقبت آن را بسنجند و راه بهتر را انتخاب كنند، چرا كه تجربه آنان بيشتر است. [شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، ج ۲۰،ص ۳۳۷، ح ۸۶۶] ۲۱ امام على عليه السلام:يَنْبَغى لِلْعاقِلِ اَنْ يَحْتَرِسَ مِنْ سُكْرِ الْمالِ وَ سُكْرِ الْقُدْرَةِ ، وَ سُكْرِ الْعِلْمِ ،وَ سُكْرِ الْمَدْحِ وَ سُكْرِ الشَّبابِ ، فَاِنَّ لِكُلِّ ذالِكَ رياحا خَبيثَةً تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ الْوَقارَ ؛ سزاوار است كه عاقل ، از مستى ثروت، قدرت ، دانش ، ستايش و مستى جوانى بپرهيزد،چرا كه هر يك را بادهاى پليدى است كه عقل را نابود مى كند و وقار و هيبت را كم مى نمايد . [غرر الحكم ، ح ۱۰۹۴۸] ۲۲ امام صادق عليه السلام:اِعْلَمى اَنَّ الشّابَّ الْحَسَنَ الْخُلُقِ مِفْتاحٌ لِلْخَيْرِ ، مِغْلاقٌ لِلشَّرِّ وَ اِنَّالشّابَّ الشَّحيحَ الْخُلُقِ مِغْلاقٌ لِلْخَيْرِ مِفْتاحٌ لِلشَّرِّ ؛ بِدان كه جوانِ خوش اخلاق ، كليد خوبى ها و قفل بدى هاست و جوانِ بداخلاق ، قفلخوبى ها و كليد بدى هاست . [امالى طوسى ، ص ۳۰۲، ح ۵۹۸] ۲۳ پيامبر صلي الله عليه و آله:كانَ رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله جالِساً مَعَ اَصْحابِهِ ذاتَ يَوْمٍ فَنَظَر اِلى شابٍّ ذىجَلَدٍ وَ قُوَّةٍ قَدْ بَكَّرَ يَسْعى فَقالوا : وَيْحَ هذا لَوْ كانَ شَبابُهُ وَ جَلَدُهُ في سَبيلِ اللّه ِ تَعالى؟فَقالَ صلي الله عليه و آله لا تَقولوا هذا ، فَاِنَّهُ اِنْ كانَ يَسْعى عَلى نَفْسِهِ لِيَكُفَّها عَنِ الْمَسْاَ لَة وَ يُغْنيَها عَنِالنّاسِ فَهُوَ سَبيلِ اللّه ِ ، وَ اِنْ كانَ يَسْعى عَلى اَبَوَيْنِ ضَعيفَيْنِ اَوْ ذُرّيَّةٍ ضِعافٍ لِيُغْنيَهُمْوَ يَـكْفيَهُمْ فَهُوَ فى سَبيلِ اللّه ِ و اِنْ كانَ يَسْعى تَفاخُرا وَتَـكاثُرا فَهُوَ فى سَبيلِ الشَّيطانِ ؛ روزى پيامبر صلي الله عليه و آله ، در ميان ياران خود نشسته بودند . چشمشان به جوانى چالاك ونيرومند افتاد كه از صبحگاهان ، تلاش مى كرد . ياران گفتند : واى بر او! چه مى شد اگرجوانى و چالاكى اش در راه خدا بود؟ پيامبر صلي الله عليه و آلهفرمودند : چنين نگوييد . اگر او براى خودتلاش مى كند تا از مردم بى نياز شود و نزد آنان دست دراز نكند ، در راه خدا كار مى كند . اگر براى پدر و مادر ناتوان و يا فرزندان ناتوان خويش تلاش مى كند، تا آنان را بى نيازو زندگى شان را اداره كند ، كار او در راه خداست، ولى اگر براى ثروت اندوزى وفخر فروشى تلاش مى كند ، كار او در راه شيطان است . [المحجّة البيضاء ، ج ۳، ص ۱۴۰] ۲۴ پيامبر صلي الله عليه و آله:وَلّى رَسولُ اللّه صلي الله عليه و آله عَتّابَ بْنَ اَسيدٍ وَ عُمُرُهُ اِحدى وَ عِشْرونَ سَنَةً اَمْرَمَكَّةَ وَ اَمَرَهُ صلي الله عليه و آله اَنْ يُصَلّى بِالنّاسِ وَ هُوَ اَوَّلُ اَميرٍ صَلّى بِمَكَّةَ بَعْدَ الْفَتْحِ جَماعَةً .۱ثَمّ اِلْتَفَتْ صلي الله عليه و آله لَهُ قائلاً:يا عَتّابُ! تَدْرى عَلى مَنْ اِسْتَعَمَلْتُكَ؟! اِسْتَعْمَلْتُكَ عَلى اَهْلِ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ ، ولَو اَعْلَمُلَهُمْ خَيْرا مِنْكَ اِسْتَعْمَلْتُهُ عَلَيْهِم .۲وَ كَـتَبَ اِلى اَهْلِ مَكَّةَ: لا يَحْتَجَّ مُحْتَجُّ مِنْكُمْ فى مُخالَـفَتِهِ بِصِغَرِ سِنِّهِ فَلَيْسَ الاَْكبَرُهُوَ الاَْفْضَلَ ، بَلِ الاَْفْضَلُ هُوَ الاَْكْبَرُ ؛۳ رسول خدا صلي الله عليه و آله ، عتّاب بن اَسيد را ـ كه جوانى ۲۱ ساله بود، به فرماندارى مكّه منصوبكردند و به او فرمان دادند كه امامتِ جماعت [و جمعه] مردم را نيز به عهده بگيرد و اونخستين فرماندار بعد از فتح مكه بود كه در اين شهر، نماز جماعت [و جمعه ]برگزار كرد.رسول خدا صلي الله عليه و آله ، سپس به او رو كردند و فرمودند: اى عَتّاب! مى دانى تو را بر چهكسانى فرماندار كرده ام؟ تو را بر مردم شهر خداى عزّوجلّ فرماندار كرده ام و البته اگركسى بهتر از تو سراغ داشتم، او را فرماندار آنان قرار مى دادم. آن حضرت، سپس به اهلمكّه نوشتند: مبادا كسى در نافرمانى از او، به كم سِن بودنش استدلال كند، چرا كهبزرگ تر، شايسته تر نيست ، بلكه شايسته تر ، بزرگ تر است . [السيرة الحلبية ، ج ۳، ص ۵۹ ؛ اسد الغابة ، ج ۳، ص ۵۴۹ ؛ بحار الأنوار ، ج ۲۱، ص ۱۲۳، ح ۲۰] ۲۵ امام صادق عليه السلام:لَسْتُ اُحِبُّ اَنْ اَرَى الشّابَّ مِنْـكُمْ اِلاّ غادياً فى حالَيْنِ : اِمّا عالِماً اَوْمُتَعَلِّما ، فَاِنْ لَمْ يَفْعَلْ فَرَّطَ ، فَاِنْ فَرَّطَ ضَيَّعَ ، وَ اِنْ ضَيَّعَ اَثِمَ ، وَ اِنْ اَثِمَ سَـكَنَ النّارَ وَ الَّذىبَعَثَ مُحَمَّدا بِالْحَقِّ ؛ دوست ندارم جوانانِ شما را جز در دو حالت ببينم : دانشمند يا دانش اندوز . اگرجوانى چنين نكند ، كوتاهى كرده و اگر كوتاهى كرد ، تباه ساخته و اگر تباه ساخت ، گناهكرده است و اگر گناه كند ، سوگند به آن كس كه محمّد صلي الله عليه و آله را به حق برانگيخت ،دوزخ نشين خواهد شد . [امالى طوسى ، ص ۳۰۳، ح ۶۰۴] ۲۶ امام صادق عليه السلام:مَنْ قَرَاَ الْقُرآنَ وَ هُوَ شابٌّ مُؤمِنٌ اِخْتَلَطَ الْقُرآنُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ وَ جَعَلَهُاللّه ُ عَزَّوَجَلَّ مَعَ الْسَّفَرَةِ الْكِرامِ الْبَرَرَةِ ، وَ كانَ الْقُرآنُ حَجيزا عَنْهُ يَوْمَ الْقيامَةِ ؛ هر جوان مؤمنى كه در جوانى قرآن تلاوت كند ، قرآن با گوشت و خونش مى آميزد وخداوند عزّوجلّ او را با فرشتگان بزرگوار و نيك قرار مى دهد و قرآن نگهبان او در روزقيامت ، خواهد بود . [كافى ، ج ۲، ص ۶۰۳ ، ح ۴] ۲۷ امام على عليه السلام:مُرُوا الاَحْداثَ بِالْمِراءِ وَ الْجِدالِ وَ الْـكُهولَ بِالْفِكَرِ وَ الشُّيوخَ بِالصَّمْتِ ؛ جوانان را به مباحثه و مناظره ، و ميان سالان را به انديشيدن ، و پيران را به سكوت ،فرمان دهيد . [شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، ج ۲۰،ص ۲۸۵، ح ۲۶۰] ۲۸ امام على عليه السلام:اَرْبَعَةُ اَشْياءَ لا يَعْرِفُ قَدْرَها اِلاّ اَرْبَعَةٌ : اَلشَّبابُ لا يَعْرِفُ قَدْرَهُ اِلاَّالشُّيوخُ وَالْعافيَةُ لا يَعْرِفُ قَدْرَها اِلاّ اَهْلُ الْبَلاءِ وَ الصِّحَةُ لا يَعْرِفُ قَدْرَها اِلاَّ الْمَرضىوَ الْحَياةُ لا يَعْرِفُ قَدْرَها اِلاَّ الْمَوْتى ؛ ارزش چهار چيز را جز چهار گروه نمى شناسند : جوانى را جز پيران، آسايش را جزگرفتاران، سلامتى را جز بيماران و زندگى را جز مردگان . [مواعظ العدديّه ، ص ۲۷۵] ۲۹ امام على عليه السلام:اَصْحابُ الْمَهْدىِّ شَبابٌ لا كُهولٌ فيهِم اِلاّ مِثْلَ كُحْلِ الْعَيْنِ وَ الْمِلحِ فِىالزّادِ وَ اَقَلُّ الزّادِ الْمِلْحُ؛ ياران مهدى(عج) جوان اند و كهن سالان در ميان آنان كم اند ، مانند سُرمه در چشم ونمك در زاد و توشه ، كه كمترين قسمت توشه ، نمك است . [الغيبة طوسى ، ص ۴۷۶، ح ۵۰۱] ۳۰ پيامبر صلي الله عليه و آله:خَيْرُ شَبابِكُمْ مَنْ تَزَيّا بِزِىِّ كُهولِكُمْ وَ شَرُّ كُهولِكُمْ مَنْ تَزَيّا بِزِىِّ شَبابِكُمْ ؛ بهترين جوانانِ شما آنان اند كه خود را به سبك بزرگسالان بيارايند و بدترينبزرگسالان ، كسانى اند كه خود را شبيه جوانان كنند . [اِرشاد القلوب ، ص ۴۱] ۳۱ پيامبر صلي الله عليه و آله:مَنْ اَحْسَنَ عِبادَةَ اللّه ِ فى شَبيبَتِهِ ، لَقّاهُ اللّه ُ الْحِكمَةَ عِنْدَ شَيْبَتِهِ ، قالَ اللّه ُتَعالى : «وَ لَمَّا بَلَغَ اَشُدَّهُ وَاسْتَوى ءَآتَيْناهُ حُكْما وَ عِلْما» ثُمَّ قالَ تَعالى : «وَ كَذالِكَ نَجْزِىالْمُحْسِنينَ» ؛ هر كس كه در جوانى خوب بندگى خدا كند ، خداوند در پيرى به او حكمت مى آموزد .خداى متعال مى فرمايد : «و چون به رشد و كمال خويش رسيد ، به او حكمت و دانشعطا كرديم» و در ادامه آيه مى فرمايد : «و نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم» . [قصص، آيه ۱۴؛ أعلام الدين ، ص ۲۹۶] ۳۲ امام صادق عليه السلام:اِجْتَهَدْتُ فِى الْعِبادَةِ وَ اَ نَا شابٌّ ، فَقالَ لى اَبى : يا بُنَىَّ دونَ ما اَراكَتَصْنَعُ ، فَاِنَّ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ اِذا اَحَبَّ عَبْداً رَضىَ عَنْهُ بِالْيَسيرِ ؛ در جوانى زياد عبادت مى كردم . پدرم به من فرمود : فرزندم! كمتر عبادت كن، زيراخداوند عزوجل ، اگر بنده اى را دوست بدارد ، با عبادت كم هم از او خشنود مى گردد . [كافى ، ج ۲، ص ۸۷ ، ح ۵] ۳۳ پيامبر صلي الله عليه و آله:لِيَتَزَوَّدِ الْعَبْدُ مِنْ دُنْياهُ لآِخِرَتِهِ ، وَ مِنْ حَياتِهِ لِمَوْتِهِ وَ مِنْ شَبابِهِ لِهَرَمِهِ ،فَاِنَّ الدُّنْيا خُلِقَتْ لَكُمْ وَ اَ نْتُمْ خُلِقْتُمْ لِلآْخِرَةِ ؛ انسان بايد براى آخرتش از دنيا ، براى مرگش از زندگى و براى پيرى اش از جوانى ،توشه برگيرد ، چرا كه دنيا براى شما آفريده شده و شما براى آخرت آفريده شده ايد . [تنبيه الخواطر ، ج ۱، ص ۱۳۱] ۳۴ پيامبر صلي الله عليه و آله:اَوْسِعوا لِلشَّبابِ فِى الْمَجْلِسِ وَ اَفْهِموهُمُ الْحَديثَ فَاِنَّهُمُ الْخُلوفُ وَ اَهْلُالْحَديثِ؛ براى جوانان در مجالس جاى باز كنيد، و امور نو و جديد را به آنان تفهيم كنيد، چراكه اين گروه جايگزين شما و درگير مسائل جديد خواهند شد. [الفردوس ، ج ۱، ص ۹۸، ح ۳۲۰] ۳۵ پيامبر صلي الله عليه و آله:اَلتَّوبَةُ حَسَنٌ وَ لكِنْ فِى الشَّبابِ اَحْسَنُ ؛ توبه زيباست، ولى از جوان زيباتر . [كنز العمّال ، ح ۴۳۵۴۲] ۳۶ امام سجاد عليه السلام:مَرَّ رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله بِقَومٍ يَرْفَعونَ حَجَرا فَقالَ : ما هذا ؟ قالوا : نَعْرِفُبِذاكَ اَشَدَّنا وَ اَقْوانا . فَقالَ صلي الله عليه و آله : اَلا اُخْبِرُ كُمْ بِاَشَدِّكُمْ وَ اَقْواكُمْ ؟ قالوا : بَلى ، يا رَسولَ اللّه ِ .قالَ : اَشَدُّ كُمْ وَ اَقْواكُمُ الَّذى اِذا رَضىَ لَمْ يُدْخِلْهُ رِضاهُ فى اِثْمٍ وَ لا باطِلٍ وَ اِذا سَخِط لَمْيُخْرِجْهُ سَخَطُهُ مِنْ قَولِ الْحَقِّ وَ اِذا قَدَرَ لَمْ يَتَعاطَ مالَيْسَ لَه بِحَقٍّ ؛ پيامبر صلي الله عليه و آله بر گروهى گذشتند كه سنگى را بلند مى كردند . فرمودند : اين چه كارىاست؟ گفتند : با اين كار ، نيرومندترين و محكم ترينِ خود را مى شناسيم . فرمودند : آيابه شما خبر دهم كه محكم ترين و قوى ترينِ شما كيست؟ گفتند : بلى اى پيامبر خدا !فرمودند : محكم ترين و قوى ترين شما ، كسى است كه هر گاه خشنود شود ،خشنودى اش او را به گناه و باطل نكشاند ، و هر گاه خشمگين شود ، خشمش او را ازسخن حق ، بيرون نبرد ، و هر گاه به قدرت رسيد ، آنچه برايش حق نيست، دست نزند . [معانى الأخبار ، ص ۳۶۶] ۳۷ امام على عليه السلام:اِذا عاتَبْتَ الْحَدَثَ فَاتْرُك لَهُ مَوْضِعا مِنْ ذَ نْبِهِ لِئَلاّ يَحْمِلَهُ الاِْخراجُ عَلَىالْمُكابَرَةِ ؛ هرگاه جوان را توبيخ كردى ، برخى خطاهاى او را ناديده بگير، تا توبيخ تو، او را بهمقابله وادار نسازد. [شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، ج ۲۰،ص ۳۳۳، ح ۸۱۹] ۳۸ پيامبر صلي الله عليه و آله:يا مَعْشَرَ شَبابِ قُرَيشٍ اِحْفَظوا فُروجَـكُم ، اَلا مَنْ حَفِظَ فَرْجَهُ فَلَهُ الْجَنَّةُ؛ اى جوانان قريش! پاك دامنى پيشه كنيد . بدانيد هر كس خود را در برابر شهوت حفظ كند ، بهشت از آنِ اوست . [المعجم الأوسط ، ج ۷، ص ۶۱] ۳۹ پيامبر صلي الله عليه و آله:لا تَزولُ قَدَما عَبْدٍ يَوْمَ الْقيامَةِ حَتّى يُسْاَ لَ عَنْ اَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فيما اَفْناهُ وَ عَنْ شَبابِهِ فيما اَبْلاهُ وَ عَنْ مالِهِ مِنْ اَيْنَ اَ كْتَسَبَهُ وَ فيما اَ نْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنا اَهْلَ الْبَيْتِ ؛ انسان ، در روز قيامت ، قدم از قدم برنمى دارد ، مگر آن كه از چهار چيز پرسيده مى شود : از عمرش كه چگونه گذرانده است ، از جوانى اش كه چگونه سپرى كرده ، از ثروتش كه از كجا به دست آورده و چگونه خرج كرده است و از دوستى ما اهل بيت [پيامبر صلي الله عليه و آله] .
میلاد با سعادت امام رئوف مبارکباد
چهارشنبه 96/05/11
زآستان رضا سرخط امان دارم
رخ نیاز بر این پاک آستان دارم
اگر چه کم زغبارم، به شوق نکهت گل
همیشه جای، در این طرفه بوستان دارم
ز تیر حادثه مرغی شکسته بال و پرم
درین چمن به صد امید آشیان دارم
21 تیرماه؛ روز حجاب و عفاف
دوشنبه 96/04/19
21 تیرماه؛ روز حجاب و عفاف
پایبندی بانوان به حجاب، آنان را در رسیدن به مدارج عالی معنوی کمک می کند و از سقوط به پرتگاه هایی که در سر راه آنان قرار دارد مانع می شود.
نامگذاری روز حجاب و عفاف
بیست و یکم تیرماه سالروز قیام مردم مشهد علیه کشف حجاب به عنوان روز عفاف و حجاب نامگذاری شده است. روزی که دژخیمان رضاخان مردم معترض به کشف حجاب را درمسجد گوهرشاد به خاک و خون کشید.
توطئهي كشف حجاب
يكي از پليدترين توطئههاي دشمنان اسلام در تاريخ معاصر، توطئهي كشف حجاب است. رضاخان- كه با طرح كودتاي سوم اسفند 1299 و با حمايت و هدايت انگليسيها بر سر كار آمد- درصدد اجراي تز اسلامزدائي و جايگزيني ارزشهاي ليبراليستي در جامعه بود. از مهمترين جلوههاي اين طرح، پديدهي كشف حجاب بود. براي آماده ساختن زمينهي كشف حجاب، مجلس، در ششم ديماه 1307 قانون متحدالشكل نمودن البسه را تصويب كرد كه بر اساس آن، پوشيدن كت و شلوار و كراوات و كلاه فرنگي، براي مردان الزامي شد.
تلاشهاي رضاخان، باعث شد تا عدهاي از زنان غربزده، بهويژه زنان درباري و دولتمردان، به صورت بيحجاب يا بدحجاب، در مجامع و معابر عمومي ظاهر شوند و مردم نيز تحت تأثير اختناق و ظلم رضاخاني، حساسيت لازم را از خود نشان ندادند.
در سال 1313 رضاخان عازم تركيه شد و با مشاهدي تغييراتي كه رژيم لائيك تركيه به رهبري مصطفيكمالآتاتورك در جهت غربي كردن جامعهي مسلمان تركيه اجرا كرده بود، تحت تأثير قرار گرفت و شديدتر از گذشته، در راستاي اسلامزدائي و بهويژه حجابزدائي گام برداشت. در بهمن 1313، در افتتاح دانشگاه تهران، به دختران دستور دادند كه بدون حجاب به تحصيل مشغول شوند.
به بهانه تمدن
رضاشاه در 11 آذر 1314 به محمود جم که در پی استعفای فروغی از سمت نخست وزیری جایگزین وی شده بود گفت: «این چادر چاقچورها را چطور می شود از بین برد؟ نزدیک دو سال است که این موضوع، سخت مرا به خود مشغول داشته است؛ خصوصاً از وقتی که به ترکیه رفتم و زن های آنها را دیدم، دیگر از هرچه زن چادری است بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم است…».
وزیر گفت: اگر شخص اعلی حضرت همایونی پیش قدم شوند، مردم همه تأسی خواهند کرد؛ که از قدیم گفته اند: «الناس علی دین ملوکهم»، شاه پس از شنیدن سخنان او چند لحظه تأمل کرد و در حالی که به نظر می رسید قبلاً در این زمینه هماهنگی شده است، پاسخ داد: بسیار خُب! دیگران که اقدام نمی کنند، منِ پیرمرد حاضرم جلو بیفتم و سرمشق شوم!
گوهرشاد در خون
رضاشاه در آغاز اجرای برنامه های ضداسلامی خود، دستور داد درشکه چی های مشهد و رفتگران تهران کلاه شاپو (کلاه تمام لبه فرنگی) بر سر گذارند. اجرای این برنامه از ابتدا خرداد 1314، علاوه بر شایعات مربوط به کشف حجاب، در مشهد تلاطمی ایجاد کرد. سرانجام آیت الله قمی پس از مشورت با تعدادی از رجال و روحانیان، برای جلوگیری از کشف حجاب و استفاده از کلاه شاپو، در 9 تیر 1314 به تهران سفر کرد.
محاصره محل اقامت ایشان در شهر ری از سوی حکومت، یکی از عوامل اصلی خشم و خروش مردم مشهد گردید و به کشتار بیرحمانه در مسجد گوهرشاد در 21 تیرماه انجامید. آیت الله قمی مدتی پس از این کشتار، به عتبات عالیات تبعید شد و مأموران شهربانی درصدد دستگیری دوستداران ایشان از جمله شیخ محمدتقی بهلول برآمدند. شیخ محمدتقی بهلول برای پیگیری اوضاع و جویا شدن از احوال شیخ قمی به مشهد رفته بود که مأموران شهربانی، در پی مداخله زائران و خدام برای فراری دادن وی، او را در صحن کهنه زندانی کردند. ولی مردم در صحن جمع شدند و با حمله به مأموران، ایشان را آزاد کردند.
بهلول به مسجد گوهرشاد رفت و در آنجا به مبارزه خود ادامه داد. با اینکه شهربانی چندین بار وارد عمل شد و حکم متفرق شدن مردم را داد، نتیجه ای نگرفت تا اینکه به درخواست استاندار، فرمانده لکشر، مأموریت را به هنگ پیاده داد و آنها اطراف مسجد و حرم را محاصره کردند و تعداد زیادی از زوار (دو هزار نفر) را به قتل رساندند.
به جرم عفاف
در دوران کشف حجاب، بسیاری از بانوان که نمی خواستند بدون حجاب خارج شوند، در خانه ها ماندند و عده ای فقط شب ها رفت و آمد می کردند و در برخی خانه ها به ناچار حمام ساخته شد. کسانی هم که امکانات بیشتری داشتند، فرار را بر قرار ترجیح دادند و ترک دیار کردند.
حجاب باعث حفظ بنيان خانواده بوده و نبودش باعث فحشا و تزلل خانواده است
حجاب و عفت
دو واژهی «حجاب» و «عفت» در اصل معنای منع و امتناع مشترکاند. تفاوتی که بین منع و بازداری حجاب و عفت است، تفاوت بین ظاهر و باطن است؛ یعنی منع و بازداری در حجاب مربوط به ظاهر است، ولی منع و بازداری در عفت، مربوط به باطن و درون است؛ چون عفت یک حالت درونی است، ولی با توجه به این که تأثیر ظاهر بر باطن و تأثیر باطن بر ظاهر، یکی از ویژگیهای عمومی انسان است؛ بنابراین، بین حجاب و پوشش ظاهری و عفت و بازداری باطنی انسان، تأثیر و تأثّر متقابل است.
بدین ترتیب که هرچه حجاب و پوشش ظاهری بیشتر و بهتر باشد، این نوع حجاب در تقویت و پرورش روحیهی باطنی و درونی عفت، تأثیر بیشتری دارد؛ و بالعکس هر چه عفت درونی و باطنی بیشتر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهری بیشتر و بهتر در مواجهه با نامحرم میگردد.
آثار و اهميت حجاب
موفقيتهاي معنوي: حجاب بالهاي فرشته هاي زمين است ، زن پوشيده از بين خود و خداي خود ، خداوند را برگزيده است و از بين احکام دين و خواسته هاي نفس به احکام دين رو کرده است.
مصونيت وآرامش زن : زني که ديده نشود مورد طمع قرار نمي گيرد امنيت و آرامش خاطر از آثار بارز حجاب اسلامي است انسان در پناه محافظ، احساس آرامش بيشتري دارد پوشش ديني نيز نگهبان زن از نگاههاي آلوده و آسيبهاي احتمالي است که به زن مصونيت و آرامش مي بخشد و هر چه اين پوشش کاملتر گردد درصد امنيت وحفاظت آن بالاتر مي رود.
سلامت و زيبايي : حجاب اسلامي تجلي زيبايهاي معنوي زن است بدون شک حجاب ديني ، زن را از آفات و بيماريهاي بسياري بيمه مي کند ومي تواند طراوت وجمال او را پايدار سازد. زحمت حجاب حق بيمه اي است که زن براي حفظ آرامش و سلامت آرامش خود مي پردازد زيرا حجاب پرده اي است که از ورود تيرهاي نگاه سخنان بيهوده ومشکلات ديگر به درون محيط امن او جلوگيري مي کند زن بي حجاب آسيب پذير است وقتي که زن از حجاب ديني خود خارج ميگردد آفات فراواني سلامت اورا از بين مي برد . حجاب زن را پاينده تر ، سالمتر وپاکيزه تر نگاه مي دارد.
کاهش مفاسد : پوشيدگي زنان و رفتار متين جوانان در اجتماع همواره سدي محکم در برابر وسوسه هاي شيطاني بوده است. مقايسه آمار جنايات جنسي در جامعه نشان مي دهد که زناني که داراي پوشيدگي و محجب هستند نقش مهمي در کاهش مفاسد اجتماعي دارند زيرا بسياري از جنايات جنسي، با عفت و پاکدامني جوانان و حجاب زنان از بين مي رود. وقتي که عفت در نگاه و رفتار و کردار وجود داشته باشد تحريکات جنسي هيجانات و عشقهاي کاذب که بسياري از جوانان را گرفتار کرده است نيز از ميان مي رود وسلامت اخلاقي نيز برجامعه حاکم مي شود.
حفظ بنیان خانواده :حجاب باعث حفظ بنيان خانواده بوده و نبودش باعث فحشا و تزلل خانواده است. یکی از دلایل کاهش تمايل جوانان به تشکيل خانواده به دلیل زیاد شدن زنان بي حجاب و بي بند و بار و آرايش کرده و عشوه گر است؛ چرا که زنان رنگارنگ و آرايش کرده در همه جا حاضر بوده و مردان با ديدن و ارضاء شدنشان کمتر به تشکیل خانواده فکر کرده و تصور می کنند با ازدواج خود را محدود خواهند کرد.
زنان با حجاب خود هم در تحکيم خانواده شخصي خود نقش دارند و هم در تحکيم خانواده ديگران. اما نقش آن ها در تحکيم خانواده خود، به اين لحاظ است که اعتماد شوهر را به پاکي خود جلب مي کنند. اما نقش آنها در تحکيم خانواده ديگران، مردان ديگر از تمتعات خارج از خانواده محروم مي باشند لذا به همسران خود بيشتر توجه مي کنند.
از سوي ديگر رعايت پوشش اسلامي از سوي زنان در برابر مردان يکي از مولفه هاي سامان دهنده روابط سالم زن و مرد در اجتماع است و زنان را از صورت کساني که خواسته يا نا خواسته رقيباني در برابر همسر مردان قرار مي گيرند و مردان را به خود و زيبايي هاي خود مي خوانند ، خارج مي کند و جاذبه هاي همسران را براي يکديگر و درون خانواده نگه مي دارد و باعث پديد آمدن جاذبه هاي بيشتر همسران براي يکديگر مي شود و از اين راه به استواري بنيان خانواده کمک مي کند.
نائبُ المهدی (عج) ، ولی امر مسلمین جهان ، یگانه علمدار پرچم اسلام ناب محمدی(ص) در ایـن عصر ، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (مدظله) ، در مورد عموی بزرگوارشان حضرت ابوالفضل العباس (ع) ، فرمودند :
دوشنبه 96/02/11
نائبُ المهدی (عج) ، ولی امر مسلمین جهان ، یگانه علمدار پرچم اسلام ناب
محمدی(ص) در ایـن عصر ، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (مدظله) ،
در مورد عموی بزرگوارشان حضرت ابوالفضل العباس (ع) ، فرمودند :
آنطور که از مجموع قراینِ بـه دست میآید ، از مردان رزمآور غیر از کـودک شش ماهه ، یا
بچه ۱۱ ساله ، اباالفضل العباس (ع) آخـرین کسی است کـه قبل از امام حسین (ع) بـه شهادت
رسیده است؛ و این شهادت هـم باز در راه یک عمل بزرگ یعنی آوردن آب بــرای لبتشنگان
خیمههـای ابا عبداللّه الحسین (ع) است.
در زیارات و کلماتی که از ائمه(ع) راجع به اباالفضل العباس (ع) رسیده است ، روی دو جمله
تاکید شده است : یکی بصیرت ، یکی وفا .
بصیرت اباالفضل العبّاس (ع) کجاست ؟ همۀ یاران حسینی ، صاحبان بصیـرت بـودنـد ؛ اما او
بصیرت را بیشتر نشان داد.
در روز تاسوعا وقتی که فرصتی پیدا شد که او خود را از ایـن بلا نجات دهد ؛ یعنی آمدند به
او پیشنهاد تسلیـم و امـان نامـه کـردنـد و گفتنـد ما تــو را امـان مــیدهیـم ؛ چنـان بـرخــورد
جوانمردانه ای کرد که دشمن را پشیمان نمود.
گفت: من از حسین جدا شوم ؟! وای بر شما ! اف بر شما و اماننامه شما !
نمونـه دیگر بصیرت او، این بـود که به سه نفر از برادرانش هم که با او بودند ، دستور داد
که قبل از او به میـدان بروند و مجاهدت کنند تا اینکه به شهادت رسیدند . می دانید که آنها
چهـار بـرادر از یک مـادر بودنـد : ابالفضل العبّاس (ع) بـرادر بزرگتـر، ˈجعفـرˈ، ˈعبداللهˈ و
ˈعثمانˈ.
انسان برادرانش را در مقابل چشم خـود برای حسین بن علی (ع) قـربانی کنـد ؛ به فکـر مادر
داغدارش هم نباشد که بگویـد یکی از برادران برود تا اینکه مادرم دلخـوش باشد ؛ بـه فکــر
سرپرستی فرزندان صغیر خودش هم نباشد که در مدینه هستند؛ این همان بصیرت است.
وفاــداری حضرت اباالفضل العبّاس (ع) هم از همه جـا بیشتر در همیـن قضیـه وارد شدن در
شریعه فرات و ننوشیدن آب است.البته نقل معروفی در همۀ دهان ها است که امام حسین(ع)،
حضرت اباالفضل (ع) را بـرای آوردن آب فـرستاد اما آنچه کـه مـن در نقل های معتبـر مثـل
“ارشاد مفیـد” و “لهوف” ابن طاووس دیدم ، اندکـی با ایـن نقل تفاوت دارد که شاید اهمیت
حادثـه را هـم بیشتر میکند.
در این کتاب های معتبر اینطور نقل شده است که در آن لحظات و ساعت آخر، آنقدر بر این
بچـهها و کـودکان ، بـر ایـن دختـران صغیر و بـر اهل حـرم تشنگی فشار آورد کــه خود امام
حسین (ع) و اباالفضل (ع) باهم به طلب آب رفتند.
اباالفضل (ع) تنها نرفت ؛ خود امام حسین (ع) هم با اباالفضل (ع) حرکت کرد و به طرف همان
شریعه فرات شعبهای از نهر فرات که در منطقه بود رفتند، بلکه بتوانند آبی بیاورند.
این دو برادر شجاع و قویپنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند . یکی امام حسین
در سن نزدیک به ۶۰ سالگی است اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نامآوران بینظیر است.
دیگری هم برادر جوان سیوچند سالهاش اباالفضل العباس(ع) است،با آن خصوصیاتی که همه
او را شناختهاند.
این دو برادر، دوشبهدوش هم، گاهی پشت به پشت هم ، در وسط دریای دشمن، صف لشکر
را میشکافنـد . بـرای اینکه خـودشان را به آب فرات برسانند ، بلکه بتوانند آبی بیاورند . در
اثنای این جنگِ سخت است کـه ناگهان امام حسین (ع) احساس میکند دشمن بین او وبرادرش
عباس (ع) فاصله انداخته است.
در همین زمان است که اباالفضل (ع) به آب نزدیکتر شده و خودش را به لب آب میرساند.
آنطور که نقل مـیکنند ، او مشک آب را پر میکند که برای خیمهها ببرد.در اینجا هر انسانی
به خود حـق مـی دهد که یک مشت آب هـم بـه لب های تشنه خودش بـرساند امـا او در اینجا
وفاداری خویش را نشان داد.
اباالفضل العباس (ع) وقتی که آب را برداشت ، تا چشمش به آب افتاد، ˈفذکر عطش الحسینˈ؛
به یاد لب های تشنه امام حسین (ع) ، شاید به یاد فـریادهای العطش دختران و کودکان ، شاید
به یاد گریه عطشناک علی اصغر(ع) افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد.آب را روی آب ریخت
و بیرون آمد.
در ایـن بیرون آمدن است که آن حـوادث رخ مـی دهـد و امام حسین (ع) ناگهان صـدای بـرادر
را میشنود که از وسط لشکر فریاد زد “یا اخا ادرک اخاک".
بخشی از بیانات امام خامنه ای (مدظله) در خطبههای نماز جمعه تهران در ۲۶ فروردین سال ۱۳۷۹
تبریک
دوشنبه 96/02/11
میلاد اباالفضل(علیه السلام)، ماهتاب شب های غریبی حسین(علیه السلام) و اسوه باشکوه جانبازی مبارک باد!
نام من سرباز كوی عترت است
دورهی آموزشیام هیئت است
پادگانم چادری شد وصلهدار
سردرش عكس “علی” با ذوالفقار
ارتش حیدر محل خدمتم
بهر “جانبازی” پی هر فرصتم
نقش سردوشی من یا فاطمه است
قمقمهام پر ز آب علقمه است
اسم رمز حملهام “یاس علی” است
افسر ما فوقم “عباس علی” است
عوامل قساوت قلب از دیدگاه قرآن و روایات چیست؟
شنبه 96/02/09
عوامل قساوت قلب از دیدگاه قرآن و روایات چیست؟
منبع : روزنامه کیهان
خلاصه
قلب آدمی، به عنوان مخاطب الهی باید پذیرای حقایق باشد و اگر به این مسئولیت به درستی پاسخ مثبتی ندهد، گرفتار مرگ و انتقالی از کمال به نقص میشود و در شرایط نامطلوبی قرار میگیرد. اینگونه است که این کانون شناخت و ادراک، با اعمالی چون گناه، رذایل اخلاقی چون فسق و فجور و تکبر و غرور، مهر زده میشود و قفلی بر آن میخورد تا فیوضات الهی وارد آن نشود.
در اصطلاح و فرهنگ قرآنی، حقیقت انسانی را همان قلب تشکیل میدهد. پس مراد از قلب این تکه گوشت صنوبری در آدمی نیست، بلکه همان چیزی است که با توجه به تجلیات گوناگون از آن با عناوینی چون روح و نفس و مانند آن یاد میشود و به اموری چون مدیریت تن، ادراک و فهم، کنش و واکنشهای عاطفی و احساسی و مانند آن میپردازد و مخاطب از سوی خداوند است. از این رو بر سلامت قلب و رهایی از بیماری و مرگ قلب در آموزههای قرآنی بسیار تاکید شده است. نویسنده در مطلب حاضر به چیستی قلب و عوامل قساوت و مرگ قلب و یا اصطلاحا دلمردگی اشاره کرده است.
چیستی قلب
واژه قلب در عربی و دل در فارسی، دارای معانی چندی است. آنچه مراد و منظور از قلب در اینجاست همان قلبی است که حقیقت انسان است و حکیم و فیلسوف،آن را نفس ناطقه مینامد، در اصطلاحات قرآنی با توجه به کارکردها و تجلیات آن در وجود انسان؛ گاه از آن به روح و جان و گاه دیگر به نفس و روان یاد میشود و مسئولیت ادارک و علم و فهم و فقه را به عهده دارد و گرایش به سوی خیر و شر و تقوا و فجور به آن بستگی دارد و مخاطب به خطابات الهی و معاتب و معاقب از سوی خداوند است و هر کجا در قرآن و سنت از قلب نام برده شده، همین معنا مراد و منظور است. (نگاه کنید: کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج2، ص 1335-1334، «القلب»؛ لغتنامه، ج 11، ص 15586-15585، «قلب» و مانند آنها)
ویژگیهای قلب انسانی
چنانکه گفته شد، مراد از قلب، همان حقیقت انسانی است؛ زیرا خداوند روحی در انسان دمیده است. (حجر، آیه 29؛ ص، آیه 72؛ سجده، آیه 9) که این روح بر پایه آیاتی از جمله آیات 7 تا 10 سوره شمس، به نام نفس و روان شناخته میشود، زیرا روح موجودی مجرد است که در اعمال و تصرفات خود نیازی به ابزار ندارند؛ اما وقتی در کالبد دمیده میشود، همان موجود مجرد است، اما در اعمال خود نیازمند ابزار میشود. پس میتوان گفت که نفس همان تنزل یافته حقیقت روح است. این نفس انسانی، با توجه به تجلیات و کارکردهای خود دارای نامهایی است که مربوط به مظاهر و تجلیات اوست. از همین رو در آموزههای قرآنی گاه از این حقیقت به عنوان عقل، نفس، فواد، صدر مانند آن یاد میشود پس یکی از مراتب تجلی نفس، به نام قلب شناخت میشود.
قلب انسانی بر اساس آموزههای قرآنی، دارای خصوصیات و ویژگیهایی است. از جمله این خصوصیات عبارتند از: فقه و فهم و ادارک و نیز عدم ادراک (اعراف، آیه 179؛ توبه،آیه 87 و 127)، مخزن اسراسر (آل عمران، آیه 23)، زیع و انحراف (آل عمران، آیات 7 و 8؛ توبه، آیه 117)، انعطافپذیری (آل عمران، آیه 103)، اطمینان (مائده آیه 113)، قبض و بسط؛ و شرح و ضیق (انعام، آیه 125) خوف و آرامش (انفال، آیه 2)، انس و انزجار (انفال، آیه 63)، کوری و بینایی (حج، آیه 46)، دگرگونی (نور، آیه 37)، سلامت و بیماری (احزاب، آیه 32)، نرمی و قساوت (زمر، آیات 22 و 23)، آرامش و اضطراب (فتح، آیه4)، تزیین و تدلیس (حجرات، آیه7)، انابه و ناله (ق، آیه33)، تذکر و نسیان (ق، آیه37)، خشوع و تکبر (حدید، آیه16)، رأفت و خشونت (حدید، آیه27)، رهبانیت و رحمت (همان)، عاطفه و کینه (حشر، آیه10)، هدایت و ضلالت (تغابن، آیه11)، دوستی و دشمنی (حجرات، آیه7)، گرایش (شمس، آیات 7 تا 10) و دهها صفت دیگر که در آیات قرآن آمده است.
به یک معنا میتوان گفت که همه صفاتی که برای انسان و نفس آدمی بیان میشود برای قلب نیز گفته میشود؛ زیرا قلب نام دیگری از برای نفس انسانی است و این نام براساس تجلیات و تنزلات گوناگون نفس انسانی در مظاهر وجودی است.
مرگ قلب
چنانکه گفته شد، قلب آدمی همه حقیقت انسان است. هر چیزی غیر از خداوند نوعی از مرگ را تجربه میکند و تنها خداوند است که حی و قیوم است و حیات، حقیقت ذات خداوندی است، اما در غیر خدا، حیات به احیای الهی و افاضه وجودی خداوند است.
در این میان انسان، نیز مرگ را تجربه میکند و این تجربه مرگ در اشکال و مظاهر گوناگون رخ میدهد. البته باید توجه داشت که مرگ هر چیزی به حسب آن چیز است. همچنین مرگ به معنای انتقال از حالتی به حالتی دیگر است. این انتقال در دو جهت کمالی و نقصی انجام میگیرد. به این معنا که وقتی ما از مرگ سخن میگوئیم مراد تغییر حالاتی است که در یک چیز رخ میدهد و گاه به سمت کمال و گاه به سمت نقص است. از آنجا که مرگ در برابر زندگی قرار داده شده است، نمیتوان خود مرگ را خیر مطلق دانست؛ زیرا خیر مطلق حیات و زندگی است و مرگ به عنوان یک آفریده الهی (ملک، آیه2) همانند عقرب که برای خود خیر مطلق است، اما برای موجودات دیگر ممکن است شری را موجب شود. البته این شر و بدی نسبت به موجودات دیگر، مطلقاً بد و شر نیست؛ زیرا اگر مرگ، بخشی را میگیرد و میمیراند، بخشی دیگر را به کمال میرساند؛ چرا که برای کمال پروانه لازم است تا حالات کرمی و پیلهای تغییر کند. در حقیقت، هر مرگی همانند پوست افکندن است. در این میان برخی از پوستاندازیها، به سمت نقص است؛ یعنی بر خلاف پروانه که هر انتقال و مرگی به معنای کسب کمالی است؛ در انسان و جن اینگونه نیست؛ زیرا مرگ و انتقال با توجه به شرایط و مقتضیاتی که برای نفس انسانی پدید میآید میتواند به سمت شر و خیر باشد.
به هر حال، بر اساس آیات قرآن «کل نفس ذائقه الموت؛ هر نفسی مرگ را میچشد.» (انبیاء، آیه35؛ عنکبوت، آیه57) در حقیقت این انسان است که مرگ را میچشد نه مرگ او را. این انسان است که به سراغ مرگ میرود و مانند زمانی که عسل یا زهری را میچشد، مرگ را میچشد. این چشیدن انسان میتواند چشیدن عسل باشد یا زهری خطرناک. این بستگی به خود انسان دارد که چگونه زندگی کند تا در نهایت چگونه مرگی را تجربه کند؛ اگر کسی در طول زندگیاش، ترکیبی از انگبین و عسل فراهم آورد، مرگ را «احلی من العسل؛ شیرینتر از شهد و عسل» میچشد؛ اما اگر ترکیبی از تلخی و شوری، فراهم آورد، تلخکام، آن ترکیب خود ساخته را میچشد.
انسان با اعمال و کردار و گفتار و بینش و نگرش خود است که به قلب خودش زندگی و مرگ را میچشاند. خداوند در قرآن بیان میکند که انسان با عقاید الهی و ایمان به غیب و آموزههای اسلام، میتواند قلب خود را زنده کرده و احیا نماید و یا آن را به محیط ظلمانی و ظلمات سوق دهد و در تاریکی قرار گیرد.
عوامل دلمردگی
در آیات قرآن بیان شده است انسان در دنیا در حال تجربهای دشوار است و هر لحظه در حال امتحان و ابتلاء و بلائی است که او را میآزماید تا حقیقت خود را بسازد و باطن خویش را ظاهر و قوای خود را فعلیت بخشد. (عنکبوت، آیات2 و 3)
قلب آدمی نیز همواره در حال امتحان و آزمون است تا حقیقت خود را نشان دهد (حجرات، آیه3؛ آلعمران، آیه154)؛ زیرا چنانکه گفته شد، قلب نامی دیگر از همان حقیقت انسانی است.
قلب آدمی، به عنوان مخاطب الهی باید پذیرای حقایق باشد و اگر به این مسئولیت به درستی پاسخ مثبتی ندهد، گرفتار مرگ و انتقالی از کمال به نقص میشود و در شرایط نامطلوبی قرار میگیرد. اینگونه است که این کانون شناخت و ادراک، با اعمالی چون گناه، رذایل اخلاقی چون فسق و فجور و تکبر و غرور، مهر زده میشود (بقره، آیه7) و قفلی بر آن میخورد تا فیوضات الهی وارد آن نشود. (بقره، آیه88)
البته این امر بر اساس آموزههای قرآنی یک دفعه انجام نمیشود، بلکه فرآیندی است. به این معنا که نخست گرفتار زنگار میشود (مطففین، آیه14)، سپس گرایش به انحراف پیدا کرده و دنبال متشابهات رفته (آلعمران، آیه7)، سپس بیمار میشود و قدرت ادراکی خود را از دست میدهد (اعراف، آیه179)، سپس گرفتار قساوت و سنگدلی شده (مائده، آیه13؛ انعام، آیه43)، آنگاه قلب، طبیعت خودش را از دست میدهد و طبع دیگر میگیرد و هر چیزی را وارونه میبیند و واژگونه تحلیل میکند (اعراف، آیه100) و سپس در قلب قفل و بسته میشود (بقره، آیه88، نساء، آیه155)، سپس بر در بسته، مهر زده میشود. (بقره، آیه7؛ انعام، آیه46)
اینها بخشی از فرآیندی است که از آن به مرگ قلب یاد میشود. براساس آیات و روایات این تغییرات فرآیندی به سبب عقاید و اعمالی است که خود انسان انجام میدهد. (صف، آیه5؛ تحریم، آیات 3 و 4؛ احزاب، آیه12؛ محمد، آیات 20 و 24؛ حج آیات 52 و 53) این اعمال شامل مواردی است که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود:
1- اشرافیت: باورهای اشرافی موجب میشود تا انسان در مسیری قرار گیرد که موجب کوردلی و در نهایت دلمردگی میشود. (هود، آیات 25 تا 28)
2- ارتداد: بیماری قلب موجب گرایش به ارتداد و کفر و پذیرش ولایت کافران و مشرکان شده و در نهایت دلمردگی را موجب میشود. (مائده، آیات 51 تا 54)
3- استهزاء: استهزاء عقاید و افکار و اعمال مؤمنان موجب دلمردگی است. (بقره، آیات 10 تا 14؛ مدثر، آیات 30 و 31)
4- اعراض از پذیرش ولایت خدا و اولیای الهی: کسی که ولایت الهی و اولیای او را نپذیرد زمینهساز دلمردگی است. (نور، آیات 48 تا 50)
5- افتراء و اتهام: اتهام و افترا به مؤمنان و خوبان موجب میشود تا قلب گرایش به مرگ پیدا کند. (بقره، آیات 8 تا 13؛ انفال، آیه 49)
6- پلیدکاری: گرایش به پلیدی و رجس موجب میشود تا انسان گرفتار دلمردگی شود. (توبه، آیات 125)
7- پرخوری: پیامبر(ص) میفرماید: یا علی، من اکل شبعا علی شبع مات قلبه، و فسد لحمه، و یخاف علیه المرض؛ ای علی کسی که در حال سیری بخورد و پرخوری کند قلبش بمیرد و گوشتش فاسد شود و مرض بر او چیره شود. آن حضرت(ص) همچنین میفرماید: ای علی، پنج چیز قلب را نورانی میکند: زیاد خواندن سوره توحید، کمخوری، همنشینی با عالم، خوردن دانههای بیابانی، نماز شب.
8- افراط در پنج عمل: پیامبر(ص) میفرماید: پنج چیز است که قلب را میمیراند و ایمان را دور میسازد، پرخوری، زیاد خندیدن، خواب زیاد، پرگوئی، زیاد غم روزی خوردن و حرامخواری ایمان را از دل میزداید، (منلا یحضره الفقیه، مکتبه الصدوق، تصحیح علیاکبر غفاری، ج 4، ص 352؛ روضه المتقین، نشر بنیاد فرهنگ اسلامی، ج 12، ص 4) البته در اسلام یکی از صفات مؤمن تبسم و لبخند است، چنانکه در سیره پیامبر(ص) آمده است و خنده حضرت سلیمان(ع) چنانکه خداوند تعبیر کرده، خنده مستقل نبوده، بلکه لبخندی بود که همراه با چیزی شبیه خنده بوده است. از این رو، میفرماید: فتبسم ضاحکا من قولها؛ پس ]سلیمان[ از گفتار آن مورچه به لبخندی خندان شد (نمل، آیه 19) علامه طباطبایی مینویسد: بعضی (روح المعانی، ج 19، ص 179) گفتهاند: تبسم، کمترین حد خنده و ضحک، خنده معمولی است و اگر در جمله مورد بحث هر دو کلمه را به کار برده، استعمالی است مجازی، که میفهماند تبسم آن جناب نزدیک به خنده بوده است. (المیزان، ذیل آیه 19 سوره نمل) البته در قرآن از خنده ساره همسر حضرت ابراهیم(ع) سخن گفته شده که خود گواه بر جواز آن است: وامراته قائمه فضحکت: و زن او ایستاده بود. خندید. (هود، آیه 71) خنده ساره نیز به سبب اتفاقاتی بود که میان میزبان و مهمان رخ داد و تلاشهایی که حضرت ابراهیم(ع) برای پذیرایی انجام داده بود. به هر حال، اصل خنده مشکلی ندارد و آنچه که موجب دلمردگی میشود خنده بسیار است که در روایت بیان شده است.
9- حرامخواری: پیامبر(ص) میفرماید: کسی که از شبهات بخورد، دینش برای او مشتبه میشود و گرفتار شبهات دینی شده و قلبش تاریک شود و هر کس از حرام بخورد قلبش میمیرد و دینش کهنه و یقینش ضعیف و سست شود. آن حضرت در جای دیگر میفرماید: هر کسی از حلال خورد دینش صفا یابد و قلبش نرم و چشمانش از خشیت الهی میگرید و برای دعایش حجابی نیست و اجابت میشود. پیامبر(ص) همچنین میفرماید که یکی از نشانههای ظالم آن است که توجه ندارد از کجا میخورد حلال یا حرام: ولا یبالی من این یاکل. (من لا یحضره الفقیه، مکتبه الصدوق، تصحیح علیاکبر غفاری، ج 4، ص 352؛ روضه المتقین، نشر بنیاد فرهنگ اسلامی، ج 12، ص 4)
روانشناسي شخصيت سالم از منظر قرآن
شنبه 96/02/09
روانشناسي شخصيت سالم از منظر قرآن
نویسندگان مقاله:
دكتر بهروز يدالله پور* (استاديار دانشگاه علوم پزشكي بابل)
مهناز فاضلي كبريا* (کارشناسی ارشد روانشناسي باليني)
چکيده
روانشناسی شخصیت سالم یکی از مقولات بنیادین در اندیشه معاصر است. امروزه بسیاری از فیلسوفان، جامعه شناسان و روانشناسان رویکرد کارکردگرایانه به دین دارند؛ یعنی به جای بحث عقلانی از دین (رویکرد واقعگرایانه) یا علاوه بر بحث عقلانی از دین، از آثار و نتایج التزام نظری و عملی به دین در حوزه نیازهای روانی و نیازهای اجتماعی بحث میکنند. در نوشتار حاضر، پس از معناشناسی «شخصیت» در روانشناسی، به مؤلفههای «شخصیت سالم» در گفتمان قرآن پرداخته شده است. تأمل در آرا و نظریات روانشناسان، نشان از آن دارد که روانشناسان در معرفی «شخصیت سالم» نظر واحدی ندارند و از آنجا که تأثیر مبانی فلسفی در حوزه روانشناسی حقیقتی انکارناپذیر است و مکاتب مختلف روانشناسی، در بستر معرفتشناسی و انسان شناختی رشد یافتهاند، تأثیر دیدگاههای معرفتشناختی مکاتب مختلف در معرفی «شخصیت سالم» قابل ملاحظه است. از سویی دیگر، در نگاه برخی روانشناسان، ویژگی شخصیت سالم تحت تأثیر متغیرهایی چون عوامل فرهنگی و تربیتی، شرایط اجتماعی و اقتصادی و عوامل روانشناختی قرار دارد. در حالی که قرآن به تمام ابعاد و شئون وجودی انسان توجه نموده و او را موجودی دو بعدی «روحانی ـ جسمانی» معرفی نموده است. نوشتار حاضر روانشناسی شخصیت سالم را با توجه به سه ضلع وجود آدمی یعنی:
1. گرایش و گروش، 2. بینش و نگرش، و 3. روش و منش بر اساس آموزههای قرآن کریم ترسیم نموده است.
نیز به این نکته تأکید نموده که همان گونه که جسم سالم در حوزه پزشکی از ویژگیهایی برخوردار است که در سراسر گیتی سالم به شمار میرود، شخصیت سالم از منظر قرآن نیز برای همه انسانها و در همه مکانهای جغرافیایی، ویژگیهای یکسانی دارد؛ اگر چه فرهنگ و باورهای آنان، داوری دیگری داشته باشد. این ویژگیها تابع متغیرهای مختلف نمیباشد.
کلید واژهها: قرآن، انسان، شخصیت سالم، روانشناسی.
درآمد
در قرآن کریم شخصیت انسان به گونهای جامع و دقیق بیان و تبیین شده است که در سه حوزه قلب، عقل و رفتار مورد توجه قرار دارد و وجه تمایز انسان از موجودات دیگر به شخصیت انسان و خصوصیات روحی و روانی وی میباشد. عوامل اعتدال و رشد یافته و سازگار با غیر آن در ویژگیهایی ارایه شدهاند که در این نوشتار، تقدیم خواهد شد.
مفهومشناسی
واژه «شخصیت» ترجمه واژه «personalite» فرانسوی یا «personality» انگلیسی است که از کلمه لاتینی «persona» گرفته شده است و آن نقابی بود که بازیگران تئاتر به صورت خود میگذاشتند تا چهرهای را که میخواستند نمایش دهند، بهتر بنمایند (نرمان، اصول روانشناسی، 150). روانشناسان در تعریف از شخصیت، سخن واحدی نراندهاند و به نظر میرسد که بخشی از شخصیت انسان در تعریف آنان ارایه شده است. رکس رد شخصیت را به «توازن میان صفات اجتماعی مورد قبول و مطرود اجتماع» معنا کرده است (جلالی مهدی، روانشناسی پرورشی) یا گنجی و ثابت آن را به معنای «عنصر ثابت رفتار یک فرد، شیوه بودن و به طور کلی آنچه به طور دایم با او همراه است و موجب تمایز او از دیگران میشود» دانستهاند (گنجی و ثابت، روانسنجی، مبای نظری آزمونهای روانی) شریفی نیز سه نکته را در تعریف شخصیت قابل توجه میداند.
1. هر شخصی یگانه و بیهمتاست؛ زیرا هیچ فردی از نظر خلق، علایق، رفتار و دیگر ویژگیهای شخصیتی کاملا مشابه دیگری نیست.
2. افراد در همه موقعیتها به شیوه یکسان رفتار نمیکنند؛ چه رفتار شخص ممکن است از موقعیتی به موقعیت دیگر متفاوت باشد.
3. به رغم یکتا و بیهمتا بودن فرد و یکسان نبودن رفتار در موقعیتهای مختلف، در رفتار آدمی وجه اشتراک قابل ملاحظهای وجود دارد (شریفی، نظریه و کاربرد آزمونهای هوش و شخصیت، ). آلپورت (Allport) بیش از پنجاه تعریف در زمینه شخصیت جمعآوری کرده است و در نهایت، شخصیت را به سازمان پویای سیستمهای روانی فرد که سازگاریهای او را با محیط تعیین میکند، معنا کرده است (کرمی، آشنایی با آزمونسازی و آزمونهای روانی، 391). این تعاریف نشان از آن دارد که شخصیت از دیدگاه روانشناسان با غفلت از روح و روان ارایه شده است. روانشناسان معاصر عمدتاً عوامل بیولوژیک، اجتماعی و فرهنگی را در تحقیقات خود مورد توجه قرار دادهاند و در بررسی عوامل بیولوژیک به مسأله وراثت و ساختمان بدنی و ماهیت ساختاری سیستم مغز و اعصاب و دستگاه غددی اهمیت میدهند و در تأثیر عوامل اجتماعی به مطالعه مهارتهای دوره کودکی، خانواده، مدرسه، جامعه، رسانهها و… میپردازند؛ یعنی در پژوهشها به جنبه معنوی و تأثیر آن بر شخصیت انسان توجهی ندارند؛ از اینرو، روش تجربی، آنان را در محدودیتی قرار داده است که راهی در دسترسی به مباحث روان آدمی ندارند و همین غفلت موجب شده تا آنان به درک درستی از انسان و عوامل تأثیرگذار بر وی دست نیابند و در نتیجه در درمان آدمی نیز به ناچار دچار اشتباه و ناتوانی شوند. بیتردید، عدم شناخت ماهیت و حقیقت شخصیت، اعم از مادی و معنوی، درک درستی را از انسان امکانپذیر نمیکند و اکتفا نمودن به عوامل مادی و محیطی، ترسیمی مبهم از شخصیت خواهد بود.
فلسفه اوصاف دوگانه انسان در قرآن کریم
از پرسشهای کلیدی در بررسی شخصیت انسان، چیستی راز و رمز اوصاف دوگانه برای انسان از نگاه قرآن و معرفی انسان با دو ویژگی کاملاً متضاد از سوی قرآن است. اندیشمندان بسیاری در بیان چرایی این اوصاف متضاد بر آمدهاند و تلاش نمودهاند تا به بیان و تبیین فلسفه این ویژگیها برآیند؛ از جمله اینکه انسان در آيات متعددي از قرآن كريم در نهايت مدح و ذم معرفي شده است و معناي آن اين است كه اين موجود داراي استعداد رسيدن به كمال خوبيها و بديها ميباشد، انسان مسئول كارها و رفتار خويش است (عباس عقاد، الانسان فی القرآنالکریم، 17). در نگاه استاد مرتضی مطهری، مدحها و ستایشها ناظر به انسان به علاوه ایمان و نکوهشها ناظر به انسان منهای ایمان است (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، 2/ 273). علامه طباطبایی مینویسد: خداوندی که در مورد خود فرموده الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ (سجده/ 7) هیچگاه صفات فی حد نفسه مذموم در وجود انسان قرار نمیدهد و صفات انسانی آنگاه مذموم میشوند که انسان در اثر سوء تدبیر خود، آنها را از حالت اعتدال خارج کرده و به افراط و تفریط سوق دهد (طباطبایی، المیزان، 20/ 15). آيت الله مكارم شيرازي سرّ دوگانگی اوصاف انسان در بیان قرآن را به کارگیری و بهرهمندی یا عدم بهرهمندی از تربیت پیامبران و اولیای الهی در زندگی میداند؛ یعنی گروهی با به کار انداختن استعداد انسانی در مسیرهای انحرافی و غلط به صورت موجودی خطرناک و سرانجام ناتوان در میآیند و برخی با استفاده از رهبران الهی و به کار گرفتن اندیشه و فکر و قرار گرفتن در مسیر حرکت تکاملی و حق و عدالت به مرحله آدمیت گام مینهند و به جایی میرسند که به جز خدا نمیبینند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 8/ 241) آيت الله سبحانی باور دارد که مجموع کششهای موجود در آفرینش انسان همه خیر و خوب، همگی مثبت و سودمند بوده و در سراسر وجود او غریزه شری وجود ندارد و اگر یکی از این غرایز از وجود او کنار برود و از حیات او حذف شود، زندگی او دچار اختلال شده و انسانیت به خطر میافتد. انسانی که خدا در آفرینش او خود را با جمله فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ (مؤمنون/ 14) توصیف میکند، نمیتواند آمیزهای از خیر و شر، از خوبی و بدی باشد. چیزی که هست این است که برخی از غرایز مانند شمشیر دو لبه یا سکه دو رویه است که اگر رهبری نشوند و اگر از طریق عقل و خرد مهار نگردند، مایه تباهی او میشوند و آنچه ابعاد منفی خوانده میشوند و مظهر شر تلقی میگردند، نتیجه همین عدم رهبری و تعدیل است و این غیر از این است که بگوییم در آفرینش او خیر و شر به هم آمیخته است (سبحانی، منشور جاوید، 4/ 276).
اینکه مذمتها و نکوهشها ناظر به گرایشهای طبیعت اولیه باشد، محل اشکال است؛ چون خداوند متعال این گرایشها را در وجود آدمی قرار داده و امور منتسب به خداوند سبحان نمیتواند به خودی خود شر و منفی باشد. چنانچه که در دیدگاه اول مطرح شده، صفات و گرایشهایی که در طبیعت اولیه انسان قرار داده شده، به خودی خود، مذموم و منفی نیست، بلکه این سوء تدبیر انسان در بهرهبرداری از این گرایشهاست که موجب افراط و تفریط در این گرایشها شده است.
آيت الله جوادی آملی مدحها را ناظر به فطرت انسان و نکوهشها را ناظر به طبیعت انسان میداند. انسان دارای فطرت و طبیعتی است. انسان فطرتی دارد که پشتوانه آن روح الهی است و طبیعتی دارد که به گل وابسته است. همه فضائل انسانی به فطرت و همه رذایل به طبیعت او باز میگردد. اگر انسان به طبیعت خود توجه کند و از هویت انسانی خود که روح اوست، غافل گردد، نه تنها از پیمودن مسیر کمال باز میماند بلکه دچار انحطاط میشود تا آنجا که قرآن میفرماید: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَيُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (اعراف/179)؛ «و به راستي بسياري از جن و انس را براي دوزخ آفريدهايم؛ چرا كه دلهايي دارند كه با آن درنمييابند و ديدگاني دارند كه با آن نميبينند و گوشهايي دارند كه با آن نميشنوند. اينان همچون چارپايان، بلكه گمراهترند اينانند كه غافلند» (جوادی آملی، فطرت در قرآن، 22). در قرآن کریم این دو جنبه حیات، یعنی حیات طبیعی و حیات فطری انسان، ترسیم شده است؛ چنان که میفرماید: فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (ص/72 و 71)؛ «پس چون او را استوار بپرداختم و در آن از روح خود دميدم، براي او به سجده در افتيد. آنگاه فرشتگان همگي سجده كردند». دکتر شیروانی بر آن است که آیات توصیفگر انسان ناظر به یک بعد و یا یک مرحله وجودی انسان نیست، بلکه برخی مربوط به انسان آغازین و برخی دیگر راجع به انسان فرجامین است (شیروانی، سرشت انسان، 35). نکوهش خداوند سبحان ناظر به نقاط ضعف طبیعت اولیه انسان است نه گرایشهای موجود در آن؛ به تعبیر علامه جعفری، بیان وضع آفرینش و مقتضای خلقت انسان یک مسأله است و توبيخ و مذمت کردن برای داشتن چنین وضعی، مسأله دیگری است. آنگاه که مسأله مربوط به زمینه خلقت انسان میشود، این زمینه هرگز مورد ملامت قرار نمیگیرد، بلکه قناعت ورزیدن به این زمینه است که مورد مذمت و تقبیح است (جعفری، حركت و تحول از ديدگاه قرآن و انسان در افق قرآن، 98).
انگیزههای فیزیولوژیک و نیز انگیزههای عالی انسانی از ویژگیهای مهمی است که خداوند در سرشت آدمی به ودیعت نهاده است. کارهای فیزیولوژیک در نهایت به انجام وظیفه مهم بیولوژیک منجر میشود که این فعل و انفعالات فیریولوژیک، نیازهای بدن را تأمین میکند و جبرانکننده نقص و مانع هر نوع اختلال یا اضطراب و عدم تعادل میشود. بررسی آیات توصیفگر انسان، به این نتیجه رهنمون میشود که این آیات ناظر به یک بعد یا یک مرحله وجودی انسان نمیباشند، چنانچه مشاهده میشود که برخی از این آیات در مقام نکوهش سرشت اولیه انسان هستند؛ مانند آیه وَخُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِيفاً (نساء/ 28)؛ «و (اين بدان سبب است كه) انسان، كمتوان آفريده شده است» و برخی در مقام نکوهش طبیعت ثانوی انسان میباشند؛ مانند آیه ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ (تین/ 5)؛ «سپس او را به فروترين (و خوارترين مرحله) فروتران باز گردانديم».
در دسته دیگر آیات که به ستایش انسان پرداختهاند نیز دیده میشود که برخی نظر به طبیعت اولیه آدم است؛ مانند آيه وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً (اسراء/ 70)؛ «و به يقين، فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا، (بر مركبها) سوار كرديم و آنان را از پاكيزهها روزى داديم و ايشان را بر بسيارى از كسانى كه آفريديم، كاملاً برترى داديم» و برخی ناظر به طبیعت ثانوی است؛ مانند آیه يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (فجر/ 27)؛ «اى جان آرام يافته!».
در قرآن کریم هر جا سخني از مدح و ستایش انسان است، این ستایش ناظر به استعداد ذاتی انسان برای رسیدن به کمال یا ناظر به طبیعت ثانویه انسانهای با ایمان و به کمال رسیده میباشد و هر جا سخن از مذمت و نکوهش انسان است، این نکوهش ناظر به نقاط ضعف طبیعت اولیه انسان یا ناظر به طبیعت ثانویه انسانهای فاقد ایمان است.
مؤلفههای شخصیت سالم در قرآن
قرآن مجید شخصیت انسان را به گونهای بیان نموده است که هم متمایز از حیوانات است و هم انسانها را تنها به خاطر ویژگیهای جسمانی در یک جایگاه به شمار نمیآورد، بلکه انسانهای با ویژگیهای روحی و روانی را در یک جایگاه شخصیتی معرفی مینماید. در نگاه قرآن، حقیقت انسان به روح و روان وی میباشد و روح الهی در انسان به ودیعت نهاده شده است و به تعبیری «روحی از خداوند است که انسان را آماده دریافت صفات عالی و عشق ورزیدن به حق میکند یا روح همان عنصر علوی است که انسان را آماده تحقق اموری والا و کسب صفاتی مقدس میسازد و او را برای ارتقا به مقامی بالاتر از حیوان شایسته میگرداند و هدف و غایت والا و خطوط اصلی زندگی و روش آن را برایش مشخص و ترسیم مینماید. علاوه بر این، بر گرایش او به منشأ ارزشها و معارفی که حقیقت وجود انسان برای تحقق آنهاست نیز میافزاید» (البهی الخولی، آدم فلسفة تقویم الانسان وخلافته، 32ـ33) و از آنجا که ساختار روح و روان انسان با حیوانات متفاوت است و بدان سبب که حقیقت انسان به روح و روان اوست و از آن سو که قرآن شخصیت انسان را بر اساس باورها، انگیزهها، اعمال و رفتارش ارزیابی میکند، بر همین اساس، روانشناسی شخصیت انسان سالم و صاحب قلب سلیم در نگاه قرآن از اهمیت خاصی برخوردار است؛ لذا بایسته، است ویژگیهای شخصیت دارای سلامت و بهداشت روان را در سه حوزه «قلب، عقل و رفتار» یعنی «گرایش و گروش، بینش و نگرش، روش و منش از منظر قرآن مجید» مورد ژرفکاوی قرار گیرد و ویژگیهای شناختی(Cognitive) و ویژگیهای عاطفی (Emotional) و ویژگیهای رفتاری(Behavioral) بررسی شود.
اول. ویژگی بینش و نگرش (عقل)
هر انسانی نیازمند شناخت نسبت به خود، جهان اطراف، مبدأ هستی و فرجام حیات است و شاید بتوان گفت که بزرگترین دغدغه همه اندیشمندان از آغاز تاکنون در سه چیز بوده است؛ «بدایت، هدایت و نهایت». ویژگی شناختی، بینش و نگرش انسان اعم از جهانبینی و اعتقادات و باورها را در بر میگیرد که لایههای درونی و زیرین فرهنگ هر جامعهاند و زیر بنای گرایش و گروش افراد را میسازند؛ یعنی ویژگی عاطفی بر ویژگی شناختی رویش میکند و عواطف، هیجانات، احساسات، عشق و نفرت را شامل میشود. نیز ویژگی رفتاری به نوعی ریشه در گرایش و گروش انسان دارد. پس میتوان ویژگی شناختی را مهمترین و اساسیترین رکن حیات بشری به شمار آورد؛ بدین سبب است که پیامبران و رهبران آسمانی تلاش کردهاند تا با ارایه بینش درست، دقیق و عمیق، انسانها را به سوی خدا دعوت نمایند و بر بال خرافات و تعصبات کور و جهل و عوامزدگی حرکت نکنند. این ویژگی در سه بخش فایل ارایه است.
الف) شناخت و ایمان به مبدأ
از منظر قرآن مجید، انسان دارای شخصیت سالم، نگاهی توحیدی به نظام هستی دارد و آن را دارای خالقی توانا، حکیم، دانا و قابل اتکال میداند؛ از اینرو، آرامش باطنی دارد و میداند که همه امور در دست قدرت الهی است. در مقابل، انسانهایی قرار دارند که نگاهی شرکآلود، منافقانه یا کفر آلود دارند. افرادی که یا دچار تعدد شخصیتاند یا عمق نگاهشان محدود است. انسان دارای شخصیت سالم با شناخت و ایمان به مبدأ بر آن است که
1ـ امکان شناخت آغاز هستی وجود دارد؛ آن هم با سیر در آفاق و مطالعه زمین؛ قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى (طه/50)؛ «گفت: پروردگار ما كسى است كه به هر چيزى، آفرينشى (در خور) او عطا كرده؛ سپس راهنمايى نموده است».
2ـ آفریننده هستی، نظام تکوین را بر اساس حکمت، علم و به اندازه آفریده است و همه موجودات هستی را در یک مجموعه کاملاً مرتبط و هماهنگ خلق نموده است؛ به گونهای که هر یک از موجودات اعم از بسیط و مرکب در مجموعه هستی نقش شایسته خود را ایفا میکنند (فضل الله، من و حی القرآن، 20/ 221)؛ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى (اعلی/1ـ3)؛ «نام پروردگار والاترت را تسبيح بگوى؛ (همان) كسى كه آفريده و مرتّب كرد و كسى كه معين كرد و رهنمون ساخت».
3ـ علم خداوند به افراد و امور و پدیدهها از هرکس و هر چیز حتی از خود موجودات بیشتر است: الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ فَلاَ تُزَكُّوا أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى (نجم/ 32)؛ «(همان) كسانى كه از گناهان بزرگ و [كارهاى] زشت پرهيز مىكنند، مگر گناه كوچك، كه پروردگارت گسترده آمرزش است. او به شما داناتر است، آنگاه كه شما را از زمين پديد آورد و آنگاه كه شما در شكمهاى مادرانتان، جنين [= پنهان] بوديد؛ پس خودتان را [پاك و] رشد يافته نشمريد (و خودستايى نكنيد) كه او به كسى كه خودنگهدارى كند، داناتر است».
ـ رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِن يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِن يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً (اسراء/ 54)؛ «پروردگارتان به (حالات) شما داناتر است. اگر بخواهد (و شايسته باشيد)، بر شما رحمت مىآورد و اگر بخواهد (و مستحق باشيد)، شما را عذاب مىكند؛ و تو را بر آنان به عنوان كارساز (و نگهبان) نفرستاديم».
ـ وَاللَّهُ خَلَقَكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجاً وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَلاَ تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُعَمَّرٍ وَلاَ يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتَابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (فاطر/11)؛ «و خدا شما را از خاكى آفريد، سپس از آب اندك سيّال. سپس شما را به صورت جفتهايى قرار داد و هيچ مادهاى باردار نمىشود و نمىزايد مگر به علم او و هيچ كهنسالى عمر طولانى نمىكند و از عمرش كاسته نمىشود، مگر اينكه در كتاب (علم الهى ثبت) است. در حقيقت، آن (كارها) بر خدا آسان است».
4ـ عالم محضر خداست و تمام لایههای وجودی موجودات در محضر و حوزه دانش اوست؛ أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى (علق/ 14)؛ «آيا ندانسته كه خدا (او را) مىبيند؟».
ـ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى (اعلی/ 7)؛ «مگر آنچه را خدا بخواهد؛ [چرا] كه او آشكار و آنچه را پنهان مىشود مىداند».
ـ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُوعُونَ (انشقاق/23)؛ «و خدا به آنچه (در ذهن) ذخيره مىكنند، داناتر است».
5ـ ملک و پادشاهی نامحدود خداوند نشان قدرت بی پایان خداوند است؛ تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ (ملک/ 1ـ2)؛ «خجسته (و پايدار) است آن (خدايى) كه فرمانروايى فقط به دست اوست و او بر هر چيزى تواناست؛ (همان) كسى كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتر است و او شكستناپذير (و) بسيار آمرزنده است».
ـ قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ (آلعمران/ 26)؛ «بگو: «بار خدايا! به هر كه (شايسته بدانى و) بخواهى، فرمانروايى مىبخشى؛ و از هر كه بخواهى، فرمانروايى را باز مىستانى؛ و هر كه را بخواهى، عزّت مىدهى؛ و هر كه را بخواهى، خوار مىگردانى؛ (همه) نيكى(ها) تنها به دست توست؛ كه تو بر هر چيزى توانايى».
ـ و رحمت همه از اوست و بسیار بخشنده است؛ رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (آلعمران/ 8)؛ «(استواران در دانش مىگويند:) [اى] پروردگار ما! پس از آنكه راهنمايىمان كردى دلهايمان را كژ مگردان و از نزد خود رحمتى بر ما ببخش؛ [چرا] كه تنها تو بسيار بخشندهاى».
6 ـ خداوند خلف وعده نمیکند؛ رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَرَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللّهَ لاَيُخْلِفُ الْمِيعَادَ (آلعمران/ 9)؛ «[اى] پروردگار ما! در واقع تو گردآورنده مردمانى، در روزى كه هيچ ترديدى در آن نيست؛ [زيرا] كه خدا از وعده [خود] تخلف نمىكند».
7ـ به خداوند میتوان توکل کرد و او به تنهایی بنده را کفایت میکند؛ وَيَقُولُونَ طَاعةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ وَاللّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ وَكَفَى بِاللّهِ وَكِيلاً (نساء/ 81)؛ «و (منافقان) مىگويند: «فرمانبردار[يم]»، [ولى] هنگامى كه از نزد تو بيرون مىروند، گروهى از آنان، شبانه، بر خلاف آنچه تو مىگويى، تدبير مىكنند؛ و خدا آنچه را شبانه تدبير مىكنند، مىنگارد. پس، از آنان روى گردان و بر خدا توكّل كن و كارسازى خدا كافى است».
8 ـ خداوند به بندگانش بسیار نزدیک است و فریادشان را میشنود و اجابت میکند؛ وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِيْ وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (بقره/ 186)؛ «و هنگامى كه بندگانم از تو درباره من بپُرسند، پس (بگو:) در حقيقت من نزديكم، دعاى دعاكننده را به هنگامى كه [مرا] مىخواند، پاسخ مىگويم. پس بايد (دعوتِ) مرا بپذيرند و بايد به من ايمان بياورند، باشد كه آنان راه يابند (و به مقصد برسند)».
ب) شناخت نسبت به جهان هستی
دیدگاه انسان با شخصیت سالم نسبت به جهان هستی چنین است.
1ـ جهان هستی را هدفدار میداند که از روی حکمت جریان دارد؛ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (آلعمران/ 191)؛ «(همان) كسانى كه [در حال] ايستاده و نشسته و بر پهلوهايشان [آرميده]، خدا را ياد مىكنند و در آفرينش آسمانها و زمين تفكّر مىكنند، (در حالى كه مىگويند: اى) پروردگار ما! اين[ها] را بيهوده نيافريدهاى؛ منزّهى تو؛ پس ما را از عذابِ آتش حفظ كن!» و در مقابل، به ناپایداری دنیا ایمان دارد: الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَواباً وَخَيْرٌ أَمَلاً (کهف/46)؛ «و (ياد كن) روزى را كه كوهها را روان مىگردانيم و زمين را آشكارا (و مسطّح) مىبينى؛ و آن (مردم)ان را گردآورى مىكنيم و هيچ يك از ايشان را فروگذار نمىكنيم».
2ـ تسلیم قضای الهی است؛ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَتَعْلَمُونَ (بقره/ 216)؛ «جنگ بر شما مقرّر شد، حال آنكه برايتان ناخوشايند است؛ و چه بسا از چيزى ناخشنوديد و آن براى شما خوب است؛ و چه بسا چيزى را دوست مىداريد و آن براى شما بد است. و خدا مىداند و شما نمىدانيد»، با این حال، به تأثیر دعا در امورات کیهانی و زندگی انسانی باور دارد؛ وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ (غافر/ 60)؛ «و پروردگار شما گفت: مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را بپذيرم! در واقع، كسانى كه نسبت به پرستش من تكبّر مىورزند، به زودى با خوارى وارد جهنّم مىشوند!».
ج) شناخت خود
شناخت انسان یا شخصیت سالم از خود به قرار ذیل است.
1ـ استعداد خویش را میداند؛ لاَتُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لاَ تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَمَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُوا أَوْلاَدَكُمْ فَلاَجُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (بقره/ 233)؛ «هيچ كس جز به اندازه توانايىاش تكليف نمىشود. هيچ مادرى به واسطه فرزندش ضرر نبيند (و به او زيان نرساند)؛ و نه كسى كه فرزند برايش متولد شده به واسطه فرزندش (ضرر نبيند و به او زيان نرسد) و بر وارث مانند اين (احكام، واجب) است. و اگر آن دو، با رضايت و مشورت يكديگر بخواهند [كودك را زودتر] از شير باز گيرند، پس هيچ گناهى بر آن دو نيست. و اگر خواستيد دايهاى براى فرزندان خود بگيريد، پس هيچ گناهى بر شما نيست، هنگامى كه آنچه را (وعده) دادهايد به طور پسنديده بپردازيد. و خودتان را از [عذاب] خدا نگه داريد و بدانيد كه خدا به آنچه انجام مىدهيد، بيناست» و خود را در برابر کارها مسئول میداند؛ أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَأَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (نجم/ 38ـ39)؛ «كه هيچ باربردارى بار سنگين (گناه) ديگرى را برنمىدارد و اينكه براى انسان جز كوشش او نيست».
2ـ به خلیفه بودن انسان ایمان دارد؛ وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (بقره/ 30)؛ «(و ياد كن) هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: در حقيقت، من در زمين، جانشينى [= نمايندهاى] قرار مىدهم. (فرشتگان) گفتند: آيا كسى را در آن قرار مىدهى كه در آن فساد كند و خونها بريزد؟ در حالى كه ما به ستايش تو تنزيه مىگوييم و تو را پاك مىشماريم! (پروردگار) گفت: در واقع من آنچه را نمىدانيد، مىدانم».
3ـ به ملاقات الهی ایمان دارد؛ يَاأَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ (انشقاق/ 6)؛ «اى انسان! در حقيقت، تو به سوى پروردگارت كاملاً تلاش مىكنى (و رنج مىكشى) و او را ملاقات مىكنى» و برای ملاقاتی ناب خود را مهیا میسازد؛ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً (کهف/ 110)؛ «بگو: من فقط بشرى همانند شما هستم؛ به سوى من وحى مىشود كه معبودتان معبودى يگانه است؛ و هركس به ملاقات پروردگارش همواره اميد دارد، پس بايد كار شايستهاى انجام دهد و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند».
4ـ مرگاندیش است و میداند که مرگ، او را در هر حال در بر خواهد گرفت؛ أَيْنََما تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِندِاللّهِ فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً (نساء/ 78)؛ «هر كجا باشيد، مرگ شما را درمىيابد اگر چه در برجهاى استوار [و مرتفع] باشيد. و اگر (پيشامد) خوبى به آن (سادهدلان يا منافق)ان دررسد، مىگويند: اين از طرف خداست. و اگر (حادثه) بدى به آنان دررسد، مىگويند: اين از جانب توست. بگو: «همه [اينها] از طرف خداست. و اين گروه را چه شده است كه به فهم عميق سخن نزديك نيستند؟!».
ـ كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ (عنکبوت/57)؛ «هر شخصى چشنده مرگ است؛ سپس فقط به سوى ما بازگردانده مىشويد» و در عین حال، به رحمت و مغفرت الهی امید دارد؛ وَلَئِن قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَحْمَةٌ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (آلعمران/ 157)؛ «و اگر [هم] در راه خدا كشته شويد يا بميريد، حتماً آمرزشى از جانب خدا و رحمت [او]، از [همه] آنچه آنان جمع مىكنند بهتر است».
دوم. گرایش و گروش
از دیگر ابعاد شخصیت انسانی که در قرآن مجید مورد دقت قرار گرفته، ویژگیهای عاطفی انسان است. شادی و اندوه، خشم و کظم، انگیزه و انگیخته، گریه و خنده، بیم و امید در آیات قرآنی این نکته را تأکید دارد که شخصیت انسان در انگیزش و هیجان و عاطفه بایسته ژرفکاوی است و این نکته که شخصیت سالم قرآنی در بعد قلبی و عاطفی چه ویژگیهایی دارد، بسیار حایز اهمیت است. تأکید اسلام بر جایگاه قلب و بیان واژگانی چون فؤاد، صدر، قلب در قرآن و نیز اشاره به الهامات قلبی، به ویژه بیماریهای قلبی با محوریت گرایش و گروش، نشان از آن دارد که تأثیر این بعد بر شخصیت سالم قرآنی فراوان است و آیات قرآنی بر آن گواه است. برخی از این موارد بدین قرار است.
1ـ ویژگی اعتدال در تحلیل دستآوردها و از دست دادهها از مهمترین نشانههای آنان است که هم با پدیده داغدیدگی به سامان مواجه میشوند و هم با پیروزیها با غرور و تکبر و فخرفروشی نمیافتند؛ لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَتَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لاَيُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (حدید/ 23)؛ «بهخاطر آنكه برآنچه از دستتان رفته تأسف مخوريد و به آنچه به شما داده است شادمان نَباشيد؛ و خدا هيچ متكبّر خيالپرداز فخرفروشى را دوست ندارد».
ـ إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُوْلِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْفَرِحِينَ (قصص/76)؛ «در واقع، قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم كرد؛ از گنجها به او آنچنان داديم كه واقعاً (حملِ) خزينههاى او بر گروه پيوسته نيرومندى سنگين بود! (يادكن) هنگامى را كه قومش به او گفتند: شادمان مشو؛ [چرا] كه خدا شادمانانِ (سرمست) را دوست ندارد».
ـ لاَتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا فَلاَتَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (آلعمران/ 188)؛ «هرگز مپندار كسانى كه بدانچه انجام دادهاند، شادى مىكنند و دوست دارند كه به خاطر آنچه انجام ندادهاند، ستايش شوند. پس هرگز مپندار كه براى آنان نجاتى از عذاب است، و حال آنكه برايشان، عذابى دردناك است!».
2ـ آرامش روانی از نعمتهای بزرگی است که در سایه ایمان و عمل صالح به دست میآید؛ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد/28)؛ «(همان) كسانى كه ايمان آوردهاند و دلهايشان با ياد خدا آرام مىگيرد. آگاه باشيد كه تنها با ياد خدا دلها آرامش مىيابد!». و دست یازیدن به گناه و ستم میتواند آن را به خطر اندازد؛ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُهْتَدُونَ (انعام/82)؛ «كسانى كه ايمان آوردند و ايمانشان را با ستم (= شرك) نياميختند، امنيت تنها براى آنهاست؛ و آنان رهيافتگاناند!».
3ـ شاید بحث از سلامت روان یا بهداشت روانی از آن جهت حایز اهمیت است که بیماران فراوانی از بیماری روانی رنج میبرند و قرن ما قرن بیماری روانی نامبردار شده است. و عدم افسردگی، ترس و اضطراب از نشانههای شخصیت سالم در قرآن است؛ قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره/ 38)؛ «گفتيم: «همگى از آن فرو آييد! و اگر رهنمودى از طرف من براى شما آمد، پس كسانى كه از رهنمود من پيروى كنند، پس نه هيچ ترسى بر آنان است و نه آنان اندوهگين مىشوند».
ـ بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره/ 112)؛ «آرى، كسى كه چهرهى [وجود]ش را براى خدا تسليم كند در حالى كه او نيكوكار است، پس فقط براى اوست پاداشش نزد پروردگار او؛ و نه هيچ ترسى بر آنان است و نه آنان اندوهگين مىشوند».
ـ وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (انعام/ 48)؛ «و (ما) فرستادگان را جز مژدهآور و هشدار دهنده نمىفرستيم و كسانى كه ايمان آورند و اصلاح نمايند، پس نه هيچ ترسى بر آنان است و نه آنان اندوهگين مىشوند».
ـ أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لاَخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَهُمْ يَحْزَنُونَ (یونس/62)؛ «آگاه باشيد كه دوستان خدا نه هيچ ترسى بر آنان است، و نه آنان اندوهگين مىشوند».
4ـ انسان سالم گناه نمیکند و اگر لغزشی داشته باشد، استغفار میکند و ناامید نمیشود؛ وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ (آلعمران/ 135)؛ «و كسانى كه چون [كار] زشتى كنند يا بر خودشان ستم روا دارند، خدا را ياد مىكنند. پس براى [پيامد] گناهانشان آمرزش مىطلبند - و چه كسى جز خدا [پيامد] گناهان را مىآمرزد؟ـ و بر آنچه انجام دادهاند، در حالى كه آنان مىدانند (كه گناه است)، پافشارى نمىكنند».
ـ قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَتَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِاللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (زمر/ 53)؛ «بگو: اى بندگان من كه در مورد خودتان زياده روى كردهايد! از رحمت خدا نااميد نشويد؛ [چرا] كه خدا تمام آثار (گناهان) را مىآمرزد؛ كه تنها او بسيار آمرزنده [و] مهرورز است».
5ـ انسان سالم احساس حقارت ندارد؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (تین/ 4)؛ «به يقين، انسان را در بهترين (نظام معتدل و) استوار آفريديم».
ـ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ (مؤمنون/ 14)؛ «سپس آب اندك سيّال را به صورت [خون بسته] آويزان آفريديم؛ و [خون بسته] آويزان را به صورت (چيزى شبيه) گوشت جويده شده آفريديم؛ و گوشت جويده شده را به صورت استخوانهايى آفريديم و بر استخوانها گوشتى پوشانديم. سپس آن را به صورت آفرينش ديگرى پديد آورديم؛ و خجسته باد خدا كه بهترين آفرينندگان است!».
6ـ اگر انسان در مهار انگیزههای خود دچار شکست یا زیادهروی شود، از اهداف انسانیاش فاصله گرفته، به انحراف میافتد، اما از ویژگیهای شخصیت سالم مهار انگیزهها و جهتدهی آنها در مسیری درست است؛ وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى (نازعات/ 40)؛ «و اما كسى كه از مقام پروردگارش ترسيده و نفس را از هوس منع كرده».
7ـ مهار خشم و خشونت ویژگی دیگر اوست؛ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (آلعمران/ 134)؛ «(همان) كسانى كه در راحتى و سختى (و خوشحالى و ناراحتى اموال خود را در راه خدا) مصرف مىكنند و خشم شديد (خود) را فرو مىبرند؛ و از مردم درمىگذرند؛ و خدا نيكوكاران را دوست دارد».
8 ـ برتریطلبی را برنمیتابد؛ تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَيُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الْأَرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (قصص/ 83)؛ «آن سراى آخرت است كه آن را براى كسانى قرار مىدهيم كه هيچ برترى و فسادى در زمين نمىخواهند؛ و فرجام (نيك) براى خودنگهداران است».
9ـ عدم حسادت نیز در وجود شخص سالم است؛ أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُلْكاً عَظِيماً (نساء/ 54)؛ «يا اينكه نسبت به مردم (= پيامبر و اهل بيتش)، بر آنچه خدا از فضلش به آنان عطا كرده، رشك مىورزند؟! و به يقين [ما] به خاندان ابراهيم (كه يهود از آنها هستند نيز) كتاب [الهى] و فرزانگى داديم و فرمانروايى بزرگى به آنان عطا كرديم».
10ـ تملّقپذیر نیست؛ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا فَلاَتَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (آلعمران/ 188)؛ «هرگز مپندار كسانى كه بدانچه انجام دادهاند، شادى مىكنند و دوست میدارند كه به خاطر آنچه انجام ندادهاند، ستايش شوند. پس هرگز مپندار كه براى آنان نجاتى از عذاب است و حال آنكه برايشان عذابى دردناك است!».
11ـ محبت و دوستی نسبت به خدا، خود و دیگران نشان سلامت است و شخص سالم نیز دوستدار دیگران است؛ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ (آلعمران/ 159)؛ «و به سبب رحمتى از جانب خدا با آنان نرمخو شدى؛ و اگر (بر فرض) تندخويى سختدل بودى، حتماً از پيرامونت پراكنده مىشدند. پس، از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن و هنگامى كه تصميم گرفتى، بر خدا توكّل كن؛ چرا كه خدا توكّل كنندگان را دوست مىدارد».
ـ مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِيَماهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَاللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً (فتح/29)؛ «محمد9 فرستاده خداست؛ وكسانى كه با او هستند، بر كافران سختگير (و) در ميان خود مهرورزند؛ آنان را ركوعكنان [و] سجدهكنان مىبينى، در حالى كه بخشش و خشنودىاى از خدا مىجويند. نشانه آنان در چهرههايشان از اثر سجده [نمايان] است؛ اين مثال آنان در تورات است و مثال آنان در انجيل است: همانند زراعتى كه جوانهاش را بيرون آورده، پس آن را تقويت كرده و محكم گرداند، پس بر ساقههاى خود راست قرارگيرد، در حالى كه كشاورزان را شگفت زده كند تا كافران را به خاطر آنان به خشم آورد! خدا به كسانى از آنان كه ايمان آوردند و [كارهاى] شايسته انجام دادند، آمرزش و پاداش بزرگى را وعده داده است».
دوستدار خدا نیز هست؛ وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ (بقره/ 165)؛ «و برخى از مردم كسانى هستند كه از غير خدا، همانندهايى (معبودگونه) برمىگزينند كه همانند دوستى خدا، آنها را دوست دارند. و[لى] كسانى كه ايمان آوردهاند خدا را بيشتر دوست دارند. و اگر (بر فرض) كسانى كه ستم كردند، بدانند در هنگامى كه عذاب را مشاهده مىكنند (خواهند دانست) كه تمام قدرت از آنِ خداست! و به راستى خدا سخت كيفر است».
12ـ با داغدیدگی درست کنار میآید؛ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ (بقره/ 156)؛ «(همان) كسانى كه هر گاه مصيبتى به آنان برسد، مىگويند: در حقيقت ما از آنِ خداييم و ما فقط به سوى او بازمىگرديم».
سوم. روش و منش
سومین ویژگی از ابعاد شخصیت سالم در قرآن مجید که نماد و نمود ارزشها، باورها، انگیزهها و اندیشه و تأثیر آنهاست، ویژگی رفتاری است. در قرآن مجید بسیار بر نقش عمل صالح در رستگاری و رسیدن به حیات طیبه تأکید شده است و انسان شایسته کسی به شمار آمده است که در کنار ایمان به خداوند و انجام عمل صالح، خیرخواه و مشفق بر بندگان بوده است و آنان را به نیکیها دستور میدهد؛ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (عصر/ 3)؛ «مگر كسانى كه ايمان آورده و (كارهاى) شايسته انجام دادهاند و يكديگر را به حق سفارش كرده و همديگر را به شكيبايى سفارش نمودهاند».
ویژگیهای رفتاری صاحبان شخصیت سالم در نگاه قرآن چنان زیباست که الگوی رفتاری برای همه انسانها در همه زمانها و مکانها هستند و از این حیث میتوان ادعا کرد که انسان سالم در نگاه قرآن، محدود به زمان و مکانی خاص نیست و چنان که میآید، معیار شخصیت سالم، امری فرامنطقهای و فرازمانی است؛ یعنی در زمان یا زمینی خاص قرار نگرفته تا دیگران از آن بیبهره مانند، بلکه چون در نگاه قرآن مجید، حقیقت انسان همان روح وی میباشد، میتوان گفت شخصیت سالم قرآن، شخصیتی فرا زمانی و فرازمینی است. این امر اگر چه تشکیکی است و میتوان به برخی از رفتارهای شایسته مزین باشد و در برخی از موارد دچار کاستی و سستی گردد. آنچه در نگاه قرآن، انسان سالم و الگو ارایه شده است، دارای این ویژگیها است.
1ـ در مشکلات و سختیها شکیبایی میورزد و در اندیشه و عبادات و رفتار پایبند به دین است؛ لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ الْسَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقابِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوْا وَأُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (بقره/ 177)؛ «نيكى اين نيست كه رويتان را به سوى خاور و (يا) باختر نماييد، و ليكن نيكى (و نيكوكار) كسى است كه به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب (الهى) و پيامبران ايمان آورد و ثروت (خود) را، در حالى كه دوستش دارد، به مصرف نزديكان و يتيمان و بينوايان و در راه مانده و گدايان، و در [راه آزاد كردن] بردگان برساند و نماز را بر پا دارد و [مالياتِ] زكات را بپردازد؛ و (كسانى كه) چون عهد بستند، به عهد خود وفا دارند و در سختى (زندگى) و زيان (جسمى) و به هنگام سختى (جنگ) شكيبايند؛ آنان كسانى هستند كه راست مىگويند و تنها آنان پارسا (و خودنگهدار) هستند» و فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلاً (معارج/ 5)؛ «پس با شكيبايىِ نيكو شكيبا باش».
2ـ به آن آنچه میگوید عمل میکند و اگر به کاری توان عمل ندارد به دیگران دستور انجام آن را هم نمیدهد و از سویی، دچار تعدد شخصیت نیست؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتاً عِندَاللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَتَفْعَلُونَ (صف/2 و3)؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! چرا مىگوييد آنچه را كه انجام نمىدهيد؟! * نزد خدا (موجب) خشم بزرگ است اينكه بگوييد آنچه را كه انجام نمىدهيد».
3ـ عدالت اجتماعی و اقتصادی را در سرلوحه کار خود دارد و زشتی گروهی مخالف، او را به ستمگری وادار نمیکند؛ يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلاَيَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (مائده/ 8)؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! قيام كنندگان براى خدا، [و] گواهى دهندگان به دادگرى باشيد؛ و البته كينهورزى گروهى، شما را وا ندارد بر اينكه عدالت نكنيد. عدالت كنيد! كه آن به خودنگهدارى نزديكتر است؛ و [خودتان را] از [عذاب] خدا حفظ كنيد؛ كه خدا به آنچه مىكنيد، آگاه است».
4ـ قانون را رعایت میکند؛ فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَن كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً (طلاق/ 2)؛ «و هنگامى كه سرآمد (عدّه) آنان (به روزهاى پايانى) رسيد، پس آنان را به طور پسنديده نگاه داريد يا به طور پسنديده از آنان جدا شويد؛ و از شما (= مسلمانان) دو مرد عادل را گواه بگيريد و گواهى را براى خدا برپا داريد؛ اين (چيزى) است كه كسى كه به خدا و روز بازپسين ايمان مىآورد، بدان پند داده مىشود؛ و هركس خودش را از [عذاب] خدا حفظ كند، برايش محل خارج شدن (از مشكلات) قرار مىدهد».
و حق را حتی علیه بستگان و وابستگان نزدیکش کتمان نمیکند؛ وَلاَتَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره/ 42)؛ «و حق را با باطل نياميزيد؛ و حق را پنهان نكنيد، در حالى كه شما مىدانيد».
5ـ پیش داوری نمیکند و حقیقتجوست؛ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ (زمر/ 18)؛ «(همان) كسانى كه به سخن(ها) گوش فرامىدهند و از نيكوترين آن پيروى مىكنند، آنان كسانى هستند كه خدا راهنمايىشان كرده و فقط آنان خردمنداناند».
و عدم پیروی از ظن و گمان در امور زندگی بر او حاکم است و میداند جز یقین، انسان را به راه حق، راهنمایی نیست؛ وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّايَظُنُّونَ (جاثیه/ 24)؛ «و گفتند: «اين جز زندگى پست (دنياى) ما نيست؛ مىميريم و زنده مىشويم و جز روزگار، ما را هلاك نمىكند».
و براى آنان هيچ علمى بدان (سخن) نيست، جز اين نيست كه آنان گمان مىبرند؛ وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لاَيُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً (نجم/ 28)؛ «و براى آنان بدان (مطلب) هيچ دانشى نيست؛ جز از گمان پيروى نمىكنند؛ و به راستى كه گمان چيزى را از حق بىنياز نمىسازد».
6ـ با نادانی و تعصب از کسی یا گروهی پیروی نمیکند؛ وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً (اسراء/36)؛ «و از آنچه هيچ علمى بدان ندارى، پيروى مكن؛ [چرا] كه شنوایى و ديده و دل (سوزان)، همگى آنها از او پرسيده مىشود».
7ـ مردم آزار نیست؛ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِيناً (احزاب/ 58)؛ «و كسانى كه مردان با ايمان و زنان با ايمان را بدون آنكه چيز (بد)ى كسب كرده باشند، آزار مىدهند، به يقين، [بارِ] تهمت و گناه آشكارى بردوش گرفتهاند».
و بدی را با خوبی پاسخ میدهد وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (رعد/ 22)؛ «و كسانى كه در طلب (رضايت) ذات پروردگارشان شكيبايى مىكنند و نماز را برپا مىدارند و از آنچه به آنان «روزى» دادهايم، پنهانى و آشكارا، (در راه خدا) مصرف مىكنند و با نيكى، بدى را دور مىسازند؛ آنان، برايشان فرجام [نيك] سراى [ديگر] است».
8 ـ آرامش در گفتار و رفتار دارد؛ وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ (لقمان/ 19)؛ «و در راه رفتنت، مُعتدل باش و صدايت را فروكاه؛ [چرا] كه مسلماً ناپسندترين صداها صداى اُلاغهاست!».
9ـ سخاوتمند است؛ وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوْا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلاَيَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْكَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (حشر/9)؛ «و (نيز) كسانى (از انصار) كه پيش از آن (مهاجر)ان در سراى (اسلام) و ايمان (= مدينه) جاى گرفته بودند، هركس به سوى آنان هجرت كرد، دوست مىدارند و در سينههايشان نسبت به آنچه به آن (مهاجر)ان داده شده، نيازى نمىيابند و (مهاجران) را بر خودشان برمىگزينند (و ترجيح مىدهند) و گرچه آنان نيازمند باشند؛ و هركس از (بىگذشتى و) آزمندى خودش نگاه داشته شود، پس تنها آنان رستگارند».
10ـ از حق دفاع میکند؛ لاَيُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ وَكَانَ اللّهُ سَمِيعاً عَلِيماً (نساء/ 148)؛ «خدا بانگ زدن به بد زبانى را دوست ندارد؛ مگر كسى كه مورد ستم واقع شده باشد؛ و خدا شنواى داناست».
و از مظلوم نیز دفاع میکند؛ (وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْكَ وَلِيّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنكَ نَصِيراً) (نساء/ 75)؛ «و شما را چه شده كه در راه خدا و [در راه نجات] مردان و زنان و كودكانى كه (به دست ستمگران) تضعيف شدهاند، جنگ نمىكنيد؟! [همان] كسانى كه مىگويند: [اى] پروردگار ما! از اين آبادى (مكه) كه مردمش ستمگرند، ما را بيرون ببر و از طرف خويش براى ما سرپرست (و رهبر)ى تعيين فرما و از جانب خويش، ياورى براى ما قرار ده».
11ـ آسایش دیگران را بر آسایش خود ترجیح میدهد؛ وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوْا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلاَيَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (حشر/ 9).
12ـ در همه امور کم فروشی نمیکند؛ وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ (مطففین/ 1ـ3)؛ «واى بر كم فروشان! (همان) كسانى كه وقتى از مردم پيمانه مىگيرند، به طور كامل مىگيرند، و[لى] هنگامى كه براى آنان پيمانه مىكنند يا براى آنان وزن مىكنند، (مىكاهند و) خسارت مىزنند».
13ـ از دخالت در امور خصوصی مرد میپرهیزد و از تجسس، غیبت، تهمت و عیبجویی خودداری میکند؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلاَ تَجَسَّسُوا وَلاَ يَغْتَب بَعْضُكُم بَعْضاً أَيُحِبُ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ (حجرات/ 12)؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد؛ [چرا] كه برخى از گمانها گناه است و (در كارهاى شخصى ديگران) تَجسُّس نكنيد؛ و برخى از شما برخى [ديگر] را غيبت نكند. آيا يكى از شما دوست دارد كه گوشت برادرش را در حالى كه مرده است، بخورد؟! پس آن را ناخوش مىداريد؛ و خودتان را از [عذاب] خدا حفظ كنيد، كه خدا بسيار توبهپذير [و] مهرورز است».
14ـ به دنیای همراه آخرت میاندیشد؛ وَابْتَغِ فِيَما آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلاَتَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلاَتَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَيُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (قصص/ 77)؛ «و در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بجوى، و سهم خود را از دنيا فراموش نكن و همان گونه كه خدا به تو نيكى كرده، (به مردم) نيكى كن و در زمين فساد نجوى؛ [چرا] كه خدا فسادگران را دوست ندارد».
15ـ امانتدار است؛ وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ (مؤمنون/ 8 و معارج/ 32)؛ «و كسانى كه آنان امانتهايشان و پيمانهايشان را رعايت مىكنند».
16ـ به پیمان وفادار است؛ لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ الْسَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقابِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوْا وَأُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (بقره/ 177).
17ـ چشمچرانی یکی از انحرافات شایع در اخلاق جنسی است. در قرآن سلامت نفس بر آن تعلّق گرفته است که انسان چشم از افراد نامحرم فرو بندد و خود را از نگاه به ریب در همه حالات ممنوع باز دارد؛ قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَايَصْنَعُونَ وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلاَيُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلاَيُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَامَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِالتَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلاَيَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) (نور/30ـ31)؛ «(اى پيامبر!) به مردان مؤمن بگو ديدگانشان را (از نگاه حرام) فرو كاهند و دامانشان را (در امور جنسى) حفظ كنند؛ كه اين براى آنان [پاك كنندهتر و] رشدآورتر است؛ [چرا] كه خدا به آنچه با زيركى انجام مىدهند آگاه است. و به زنان مؤمن بگو ديدگانشان را (از نگاه حرام) فروكاهند و دامان (عفت)شان را حفظ كنند و زيورشان را آشكار ننمايند، جز آنچه از آنها كه ظاهر است؛ و بايد روسرىهايشان را بر گريبانهايشان (فرو) اندازند و زيورشان را آشكار ننمايند جز براى شوهرانشان، يا پدرانشان، يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان (هم كيش)شان يا آنچه (از كنيزان) مالك شدهاند يا مردان (خدمتكار) تابع (خانواده) كه (از زنان) بىنيازند يا كودكانى كه بر امور جنسى زنان آگاه نشدهاند و پاهايشان را (به زمين) نزنند تا آنچه از زيورشان پنهان مىدارند، معلوم گردد. و اى مؤمنان! همگى به سوى خدا بازگرديد، باشد كه شما رستگار (و پيروز) شويد».
18ـ عفت را رعایت میکند؛ زیرا این ویژگی هم به عنوان مهارتی در کنترل انگیزه جنسی به شمار میرود و هم روشی برای پاک ماندن در آتش شهوت و غضب است؛ وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لاَيَجِدُونَ نِكَاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلاَتُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (نور/ 32ـ33)؛ «و افراد بىهمسرتان و شايستگان از بندگانتان و كنيزانتان را به ازدواج (يكديگر) در آوريد. اگر نيازمند باشند، خدا از بخشش خود آنان را توانگر مىسازد؛ و خدا گشايشگرى داناست. و كسانى كه (وسايل) ازدواج نمىيابند، بايد خويشتندارى كنند تا خدا از بخشش خود آنان را توانگر سازد. و از ميان آنچه (از بردگان) مالك شدهايد، كسانى كه خواستار مُكاتبه (= قرارداد آزادى) هستند، پس با آنان مكاتبه كنيد (= قرارداد ببنديد)، اگر در (آزادى) ايشان نيكى مىدانيد؛ و از مال خدا كه به شما داده، به آنان بدهيد. و كنيزان جوانسال خود را اگر پاكدامنى را مىخواهند، بر تجاوزكارى (= زنا) وامَداريد تا (كالاى) ناپايدار زندگى دنيا را بجوييد؛ و هر كس آنان را (بر اين كار) وادار كند (و پشيمان شود،) پس بعد از وادار كردن آنان، خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است».
هم بر عفت نگاه بسیار تأکید شده است و هم عفت دامن. هم عفت کلام اهمیت دارد تا در خشم و خشونت و هیجانات نفس از غیبت و تهمت باز دارد و هم عفت دل تا فراتر از حکم الهی به کسی اجازه ورود به حریم عاطفه را ندهد؛ وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَامَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ (مؤمنون/5 ـ 8)؛ «و همان كسانى كه دامانشان را (در امور جنسى) حفظ مىكنند مگر در مورد همسرانشان يا آنچه (از كنيزان) مالك شدهاند؛ كه در حقيقت، آنان (در اين موارد) سرزنش نمىشوند و كسانى كه فراتر از اين مىجُويند، پس تنها آنان تجاوزگرند و كسانى كه آنان امانتهايشان و پيمانهايشان را رعايت مىكنند».
19ـ از مصرف مشروبات الکلی اجتناب میکند؛ زیرا حفظ عقلانیت و رعایت تعادل و اعتدال در رفتار، گفتار و رعایت بندگی بسیار مهم است؛ إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِاللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ (مائده/ 91)؛ «شيطان به سبب شراب و قمار مىخواهد در بين شما فقط دشمنى و كينه ايجاد كند و شما را از ياد خدا و از نماز بازدارد؛ پس آيا شما (به شرابخوارى و قماربازى) پايان مىدهيد؟!».
20ـ سحرخیز و آمرزش خواه است؛ چه راز گویی و نیازجویی، با دلدار بودن و از غفلت عذر خواستن، قرب طلبیدن و از غربت نالیدن در میان اولیاء الهی رسمی همیشگی است؛ الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ (آلعمران/ 17)؛ «[همان پارسايانى كه] شكيبايان و راستگويان و [فرمانبرداران] فروتن و مصرفكنندگان [در راه خدا] و آمرزشخواهان در سحرگاهاناند». به نیایش هر روزه با پروردگار هستی میپردازد: إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لاَإِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي (طه/ 14)؛ «در حقيقت، من، خودِ خدا هستم؛ هيچ معبودى جز من نيست؛ پس مرا بپرست و نماز را براى ياد من، به پا دار».
21ـ کرامت خویش را ارج مینهد و زندگی را درست معنا میکند و میداند که انسان مسافری است که مصاحب جسم خویش است نه صاحب جان خود. از این حیث، در سختترین شرایط و بدترین تنگناها خودکشی نمیکند؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَتَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلاَ تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً (نساء/ 29)؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اموالتان را در ميان خودتان به ناحق نخوريد؛ مگر اينكه داد و ستدى با رضايت [طرفين] شما (انجام گرفته) باشد. و خودتان را نكشيد؛ كه خدا نسبت به شما مهرورز است».
22ـ بسیار به یاد خداست؛ فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلاَةُ فَانتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (جمعه/ 10)؛ «و هنگامى كه نماز پايان يافت، پس در زمين پراكنده شويد و از بخشش خدا بجوييد و خدا را فراوان ياد كنيد، باشد كه شما رستگار (و پيروز) شويد» و رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِياً يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّآتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ (آلعمران/ 193)؛ «[اى] پروردگار ما! در واقع ما (صداى) دعوتگرى را شنيديم كه به ايمان فرا مىخواند، كه «به پروردگارتان، ايمان آوريد.» پس ايمان آورديم. [اى ]پروردگار ما! پس پيامد (گناهان) ما را براى ما بيامرز و بدىهاى ما را از ما بِزُدا؛ و ما را با نيكان (و در زُمره آنان) بميران».
23ـ در خوبیها با مردم همکاری میکند؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَتُحِلُّوا شَعَائِرَاللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَالْهَدْىَ وَلاَالْقَلاَئِدَ وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِن رَبِّهِمْ وَرِضْوَاناً وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلايَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَتَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (مائده/ 2)؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! (نه مراسم حج و) نشانههاى خدا و نه ماه[هاى] حرام و نه قربانىهاى بىنشان و نه نشاندار و نه قصدكنندگان خانه محترم [خدا] را در حالى كه بخششى و خشنودىاى از پروردگارشان مىجويند، (حرمتشكنى نكنيد و) حلال ندانيد. و هنگامى كه از احرام بيرون آمديد، پس (مىتوانيد) شكار كنيد. و البته كينهتوزى عدهاى، براى اينكه شما را از (آمدن به) مسجد الحرام (در صلح حديبيه) بازداشتند، شما را وا ندارد كه تعدّى نماييد. و بر(اى) نيكوكارى و خودنگهدارى با يكديگر همكارى كنيد و بر(اى) گناه و تعدّى با يكديگر همكارى ننماييد و خودتان را از [عذاب] خدا نگه داريد، [چرا] كه خدا سختكيفر است».
24ـ به پدر و مادر نیکی میکند؛ وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ (لقمان/ 14)؛ «و به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم ـ مادرش به او باردارشد، درحالى كه سستى بر سستى (مىافزود.) و از شير بازگرفتنش در دو سالگى بود ـ (و به اوگفتيم:) كه براى من و پدر و مادرت سپاسگوى! كه فرجام (همه شما) فقط به سوى من است». و وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَوَضَعَتْهُ كُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (احقاف/ 15)؛ «و به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند؛ مادرش با ناگوارى او را باردارى كرد و با ناگوارى او را بزاد، و باردارى او و از شير بازگرفتنش سى ماه است؛ تا اينكه به حدّ رشدش برسد و به چهل سالگى برسد، گويد: پروردگارا! به من الهام كن، كه نعمتت را كه بر من و بر پدر و مادرم ارزانى داشتى، سپاسگزارى كنم و اينكه [كار] شايستهاى كه آن را مىپسندى، انجام دهم؛ و براى من در نسلم شايستگى پديد آور. در واقع، من به سوى تو بازگشتم و در حقيقت، من از تسليم شدگان هستم».
25ـ با همسر حسن معاشرت دارد؛ وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً (فرقان/ 74)؛ «و كسانى كه مىگويند: [اى] پروردگار ما! از همسران ما و نسل ما به ما روشنى چشمان ببخش و ما را پيشواى خودنگهداران قرار ده».
26ـ از عذاب الهی بیم دارد؛ وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَاماً (فرقان/ 65)؛ «و كسانى كه مىگويند: «اى پروردگار ما! عذاب جهنّم را از ما برطرف گردان، كه عذابش ملازم دايمى است» و همواره در خوف و رجاست و بسیار توبهکننده است؛ هذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ (ق/ 32)؛ «اين چيزى است كه (بدان) وعده داده مىشويد، براى هر توبه كار (خود)نگهدار».
27ـ عظمت الهی او را چنان در بر گرفته که خود را نمیبیند و حتی غیر خدا در نگاهش کوچک است و خداوند در جانش بسیار بزرگ؛ «عظم الخالق فی انفسهم وصغر ما دونه فی اعینهم» (نهج البلاغه /خ193). اهل فروتنی است؛ وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً (فرقان/ 63)؛ «بندگان (خاص خداى) گستردهمهر، كسانى هستند كه فروتنانه بر زمين راه مىروند و هنگامى كه نادانان ايشان را مخاطب سازند، به آنان سلام (خداحافظى) گويند» و متکبر نیست و رفتار متکبرانه هم ندارد؛ وَلاَتُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلاَتَمْشِ في الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لاَيُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (لقمان/ 18)؛ «و از مردم، رُخت را (متكبّرانه) برنتاب؛ و در زمين با سرمستى و تكبّر راه نرو، [چرا] كه خدا هيچ متكبّر خيالپردازِ فخرفروشى را دوست ندارد».
28ـ میانهروی در بخشش و انفاق دارد؛ وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوَاماً (فرقان/67)؛ «و كسانى كه هرگاه (اموال خود را در راه خدا) مصرف مىكنند، زيادهروى نمىكنند و تنگ نمىگيرند و (انفاق آنان روشى) معتدل بين آن [دو] است».
نتیجه
بیتردید، الگوی کامل و عینی شخصیت سالم قرآنی ، شخصیت الهی و ملکوتی پیامبر گرامی اسلام9، امامان معصوم: و حضرت فاطمه3 میباشند. از آنجا که خداوند معجزه علمی جاودانه وحیانی به نبی مکرم اسلام9 عنایت فرمود، الگوی عملی در شخصیت سالم نیز در ائمه اطهار: ارایه کرد و به این سبب که هر چه انسان در عمل به دین و اندیشه در آموزههای دینی، خالصانهتر گام بردارد، در رسیدن به شخصیت سالم کامیابتر است. و از آنجا که رسیدن به مقام سعادتمندی جز با قلب سلیم ممکن و میسور نیست إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (شعراء/ 89) و از آن رو که همه انسانها در رسیدن به مقام مورد دعوت پیامبران الهی قرار دارند و از سویی، شخصیت انسانها تحت آموزههای پیامبران به کمال نهایی میرسد، میتوان نتایج زیر را از مجموع آیات قرآنی ارایه نمود.
ویژگیهای شخصیت سالم در قرآن مجید در سه بعد عقل (بینش و نگرش)، قلب (گرایش و گروش) و رفتار (روش و منش) بیان و تبیین شده است.
شخصیت سالم قرآنی، الگوی همه جانبه برای همه انسانها در زمانها و مکانهای مختلف است و محدود به زمان یا مکان خاصی نیست.
سلامت روان و بهداشت روان افراد تحت تأثیر الگوهای فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی جوامع مختلف قرار دارد، اما بر اساس عرف اجتماعی و فرهنگی جوامع، متغیرهای آن متفاوت نیست؛ اگرچه شاید جامعهای رفتاری، را سالم بداند، در حالیکه آن رفتار سالم نیست یا از سلامت کامل برخوردار نیست. ایمان به خداوند (مبدأ)، قیامت (معاد) و فرشتگان الهی، کتابهای آسمانی، پیامبران الهی، جهان غیب و عمل صالحِ برآمده از ایمان عمیق ، سلامت روان را میسر و ممکن میسازد.
تنها مرجع ارایه الگو در شخصیت سالم انسانی، پیامآوران آسمانیاند که در عین انسان بودن و بشر خواندن خود، در سه حوزه عاطفه، شناخت و رفتار، بهترین الگوی سلامت روان بودهاند.
فهرست منابع
البهی الخولی، آدم فلسفة تقویم الانسان و خلافته، القاهره، دار الاعتصام، 1977م.
جعفری، محمد تقی، حركت و تحول از ديدگاه قرآن و انسان در افق قرآن،
جلالی، مهدی، روانشناسی پرورشی، تهران، شرکت سهامی چهر، 1341.
جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، قم، اسراء، چاپ سوم، 1384.
سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1364.
شریفی، حسن پاشا، نظریه و کاربرد آزمونهای هوش و شخصیت، تهران، سخن، 1376.
شیروانی، علی، سرشت انسان، قم، معارف، 1376.
طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القران، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، 1417 ق.
عباس عقاد، محمود، الانسان فی القران الکریم، دارالهلال، بيتا.
10. فضل الله، محمد حسین، من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک للطباعة و النشر، چاپ دوم، 1419ق.
11. کرمی، ابوالفضل، آشنایی با آزمونسازی و آزمونهای روانی، تهران، نشر روان سنجی، 1390.
12. گنجی، حمزه و مهرداد ثابت، روان سنجی، مبانی نظری آزمونهای روانی، تهران، نشر ساوالان، چاپ دوم، بیتا.
13. مطهری مرتضی، مجموعه آثار، قم، صدرا، 1376.
14. مغنیه، محمد جواد، فلسفة الاخلاق فی الاسلام، بیروت، دارالعلم للملایین، 1977م.
15. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ هفدهم، 1373.
16. نرمان، ل. مان، اصول روانشناسی، صناعی محمود، انتشارات فرانکلین، چاپ هفتم، 1349ش.
نهج البلاغه، تصحیح صبحى صالح، قم، دارالهجرة
چرا نماز می خوانیم
شنبه 96/02/09
چرا نماز می خوانیم ، در حالی که خداوند به ستایش ما نیاز ندارد و ما می توانیم در شبانه روز به جای نماز ، همواره به یاد او باشیم.
خداوند به عبادت ما و هیچ موجود دیگر نیاز ندارد ، زیرا « فان الله غنی عن العالمین» (1) خداوند از تمام جهانیان بی نیاز است . این بندگان هستند که به خداوند نیاز دارند . «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله والله هو الغنی الحمید» (2)ای انسان ها شما نیازمند به خداوند هستید و خداوند بی نیاز و ستوده است. بنابراین عبودیت و پرستش یکی از نیازهای انسان است. تمامی انسان ها از ابتدا تا کنون به شکلی پرستش داشته اند. روح انسان نیاز به عبادت و پرستش دارد. پرستش و ستایش علاوه بر پر کردن خلأ تنهائی وجود انسان ، وبر آورده شدن نیاز انسان و بجا آوردن مراتب سپاس و شکر گزاری ، موجب تکامل انسانی و رسیدن به مقام قرب الهی می شود و هیچ چیزی نمی تواندجای آن را پرکند.
دانشمندان گفته اند: برای رسیدن به عرفان الهی و شناخت خود و خدا مراحلی باید طی شود. مرحلة اوّل، شریعت است. برای پیمودن این مرحله باید به سراغ عبادت پروردگار رفت و با استعانت و کمک از عبادت وارد مرحلة دوم یعنی طریقت شد، آن گاه از طریقت عبور کرده و به حقیقت پیوست که پیوستن قطره به دریا است.
اکنون می خواهیم این شبهه را پاسخ بگوییم که آیا: چیزی برتر و موثرتر از نماز در این مسیر وجود دارد؟ یا بهترین شکل و بهترین وسیله و نردبان برای رسیدن به «حقیقت» نماز است؟
هر کدام از مکتب ها و آیین ها اَشکالی برای عبادت دارند امّا همه به دنبال پرستش و عبادتاند، حتی موجودات دیگر نیز به عبادت و پرستش مشغولند. قرآن میفرماید: «کلّ قد علم صلوته و تسبیحه؛(3)تمامی موجودات نماز و تسبیح خدا را می دانند». در جای دیگر میفرماید: «إنْ مِن شیء إلاّ یسبّح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم؛(4) هر موجودی با حمد، خدا را تسبیح میگوید، لیکن شما تسبیح آنان را نمی فهمید».
از منابع و مآخذ اسلامی به دست می آید که برای رسیدن به حق و شاداب کردن روح عرفانی انسان، هیچ راهی بهتر از نماز یافت نمی شود. برای روح انسان شیفته هیچ غذایی سازگارتر و سرشارتر از نماز وجود ندارد، زیرا چه کسی بهتر از خداوند (که برای رسیدن به هر هدفی، ترکیب راه خاصی را مشخص فرموده است) میتواند مَرْکب و معجونی برای رشد و ارتقای انسان ها پدید آورد؟
با مروری بر آیات و روایات در می یابیم که این معجون شفا بخش نماز است که اسلام آن را وسیلة تقرّب به خدا میداند (الصلوه قربان کل تقیّ).(5) نماز موجب تقرب هر انسان پرهیزکاری است.
هشام بن حکم از امام صادق(ع) پرسید: چرا نماز واجب شد، در حالی که هم وقت می گیرد و هم انسان را به زحمت می اندازد؟ امام فرمود: «پیامبرانی آمدند و مردم را به آیین خود دعوت نمودند. عده ای هم دین آنان را پذیرفتند، امّا با مرگ آن پیامبران، نام و دین و یاد آنها از میان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پیامبر اسلام(ص) زنده بماند و این از طریق نماز امکان پذیر است»(6)یعنی علاوه بر آن که نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مکتب و احیای دین هم هست.
بله همواره به یاد خداوند بودن بسیار عالی و ارزشمند است ، اما آیا چنین کسی را سراغ دارید ؟
کدام انسان را می یابید که با این همه چیزهائی که انسان را در این دنیا به خود مشغول داشته و با این همه عواملی که موجب غفلت و بی خبری می شوند ، همواره به یاد خدا باشند؟
و آیا نماز چیزی جز برای یاد آوری انسان ها و بیرون آوردن از غفلت است؟
راستی اگر برای ارتباط با خدا نیازی به نماز نبود، نبایستی پیامبر با آن همه فضائل و کمالات آن قدر نماز بخواند که پاهایش متورم شود یا امیرالمؤمنین(ع) و سایر امامان به نماز این همه اهمیت بدهند.
آیا کسی برتر و بیشتر از پیشوایان دینی ما با خداوند رابطه قلبی داشته است؟ ایا اگر بخواهیم کسی را مثال بزنیم که همواره به یاد خدا بوده است ، این شخص جز پیامبر اسلام و امامان معصوم بودند؟
آیا مقامی که امیرمومنان به آن دست یافته بود ، به گونه ای که فرمود اگر تمام پرده ها کنار رود بر یقین و ایمان من افزوده نمی شود ، کسی برتر از آن دست یافته است؟
پس چگونه چنین انسان هایی نه تنها خود را بی نیاز از نماز و ارتباط با خدا نمی دانستند ، بلکه شبانه روز به نماز می ایستادند و نه تنها نماز های واجب ، بلکه حتی نماز های مستحب داشتند که بنابر بر نقل روایات گاهی تا هزار رکعت می رسید.
هم چنین نماز رابطه بنده با خداست و طبیعی است که بنده آن را به جا می آورد که خواسته خداوند و معبود اوست و اصولاهدف اصلی از خلقت انسان بندگی است و نماز بهترین شیوه اظهار بندگی است و اگر قرار باشد که هر انسانی بر طبق خواسته خود عمل نماید نه آن چیزی که خداوند از او خواسته ، این دیگر بندگی خداوند نمی شود ، بلکه بندگی خود و عمل بر طبق خواسته خود است.
مطمئنا این فکر که رابطه قلبی انسان را بی نیاز از نماز می کند ، چیزی جز وسوسه شیطانی برای دور کردن انسان از خدا نیست. چون خدا راه نماز را برای ایجاد رابطه بنده با او و بیرون آمدن انسان ها از غفلت و شستوی جسم و جان قرار داده قرار داده و فرموده است که «اقم الصلوة لذکری» نماز را برای یاد من برپا دار.(7) پس آیا درک من از خدا بیشتر است؟!
در فرهنگ اسلامی تعیین کردن و مشخص نمودن شکل عبادت، با شارع مقدس است و کسی نمی تواند عبادتی اختراع کند. اگر کسی وِرْد و دعایی را به عنوان عبادت پدید آورد، از مصادیق روشن بدعت و تشریع است که کار حرامی است، زیرا امور عبادی را همان گونه که از طرف شارع مقدّس بیان شده است، باید انجام داد، نه کمتر و نه بیشتر.
آن کس که تشنگی و گرسنگی را در ما آفرید ، غذا و آب را نیز خود فراهم آورده است و آن کس که نیاز به عبودیت و پرستش را در ما قرار داد ، هم او پاسخ نماز و دعا راز و نیاز را برایمان مقرر داشته است. . قرآن مجید نماز را مظهر ذکرو ذکر را آرام بخش دل ها می داند.(8)
آنچه زیبایی و حُسن و خیر است، در نماز سفره ای است گسترده که خداوند آن را در پنج نوبت در شبانه روز برای بندگانش باز میکند و بر سر این سفره انواع و اقسام غذاهای لذیذ وجوددارد و هر کس مطابق ذوق و سلیقة و به اندازه توان و مرتبه وجودی و استعداد خود از آن بهره مند میشود. نماز عبادتی جامع است که می تواند تمام وجود انسان (از جهات بدنی و ظاهری گرفته تا جهات ذهنی و قلبی و باطنی) را در خدمت بندگی و پرستش قرار دهد. نیت خوب داشتن به تنهایی نمی تواند انسان را از انجام عبادت و نماز بی نیاز کند.
شکل نماز هم قشنگ است، هم معارف بلند اسلامی در آن وجود دارد، هم تسبیح و تقدیس لفظی است و هم تقدیس عملی میباشد. رکوع و سجود و تسبیح و تحمید و دعا و تکبیر و سلام و خلاصه همة زیبایی ها در نماز است. با این همه اگر نماز به طور صحیح و کامل با حفظ شرایط و آداب خوانده شود، جلوی بسیاری از مفاسد اجتماعی را می گیرد: «إنّ الصلاة تنهی عن الفحشاء والمنکر و لذکرالله اکبر(9) نماز اگر با مقدمات و تعقیبات همراه باشد، انسان را به اوج معنویت میرساند. اذان با آن محتوای زیبا دل را می نوازد. نماز جماعت مخصوصاً در مساجد بزرگ مانند مسجد الحرام و مسجد النّبی(ص) زیباترین جلوة عبادت و همدلی و یکرنگی و صفا و صمیمیت است. پیامبر(ص) فرمود: «نماز نور چشم من است(10)
——————————————————————————————————————
پی نوشت ها:
1. آل عمران (3) آیه 97
2. فاطر (35) آیه 15
.3نور (24) آیه 41.
4. اسراء (17) آیة 44.
5. بحارالانوار، ج 78، ص 203.
6. غلامعلی نعیم آبادی، نماز زیباترین الگویپرستش، ص 35، به نقل از علل الشرایع، ج 2، ص 10.
7. طه (20) آیة 14.
8. رعد (13) آیة 28
9. عنکبوت (29) آیة 45.
10. بحارالانوار، ج 73، ص 141.
توصیه های آیت الله بهجت (ره) برای موفقیت
شنبه 96/02/09
توصیه های آیت الله بهجت برای موفقیت
توصیه های آیت الله بهجت برای داشتن زندگی ایده آل و موفق و بخشی از وصایای سید علی قاضی (ره) یکی از برجسته ترین شخصیت های دینی و علمی را در این بخش می خوانید.
بازدید : 193,347 نفر
توصیه های آیت الله بهجت برای موفقیت در زندگی و آرامش دنیوی و اخروی به همراه برخی از وصایای آیت الله سید علی قاضی (ره) همچون گنجینه هایی هستند که در این مطلب گردآوری شده اند.
نماز
شما را سفارش می کنم به اینکه نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آنها به جا بیاورید و آن نمازها با نوافل، 51 رکعت است؛ پس اگر نتوانستید، 44 رکعت بخوانید و اگر مشغله های دنیوی نگذاشت آنها را به جا آورید، حداقل نماز توابین را بخوانید [نماز اهل انابه و توبه هشت رکعت هنگام زوال است.]
مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می کنند که می فرمودند:«اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.»
مرحوم آقای سید هاشم رضوی هندی می فرمایند:روزی یکی را به محضر آقای قاضی آوردند که مثلا آقا دستش را بگیرد و راهنمایی اش کند. مرحوم آقای قاضی فرموده بودند:«به این آقا بگویید که نماز را در اول وقت بخواند.» بعد معلوم شد که آن آقا وسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخیر می انداخته است.
اما وصیت های دیگر، عمده آنها نماز است. می فرمودند نماز را بازاری نکنید اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ می ماند و تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها که از ذکر کبیر به شمار می آید و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود.
دعای قنوت نماز
آقای قاضی می فرمودند این دعا را در قنوت نماز بخوانید:«اللهم ارزقنی حبّک و حبّ ما تحبه، و حبّ من یحبّک، والعمل الذی یبلغنی إلی حبّک واجعل حبّک احبّ الاشیاء إلی.» خداوندا محبت خود را و محبت کسانی را که دوست داری و محبت کسی که تو را دوست دارد و عملی که مرا بسوی محبتت برساند را ؛ روزی ما بفرما و محبت خود را محبوب ترین چیزها نزد ما قرار بده.
قرآن
آیت الله نجابت می فرمودند:آیت الله میرزا علی قاضی به مرحوم آیت الله شیخ علی محمد بروجردی (از شاگردان برجسته آقای قاضی) فرموده بودند که:«هیچ گاه از قرآن جدا مشو و ایشان تا آخر عمر بر این سفارش آقای قاضی وفادار و پایبند بود. هر وقت از کارهای ضروری و روزمره فارغ می شد، قرآن می خواند و با قرآن بود.»
آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند:«چند سفارش ایشان عبارت است از:اول روخوانی قرآن، می فرمودند قرآن را خوب و صحیح بخوانید.
توصیه دیگر ایشان راجع به دوره تاریخ اسلام بود. می فرمودند یک دوره تاریخ اسلام را از ولادت حضرت پیغمبر(صلی الله و علیه وآله) تا 255 هـ.ق یا 260 هـ.ق بخوانید. و بعد از عمل به این ها می فرمودند برو نمازشب بخوان!»
آیت الله قاضی در نامه ای به آیت الله طباطبایی می فرمودند:«دستورالعمل، قرآن کریم است؛ فیه دواء کل دواء و شفاء کل عله و دوا کل غله علماً و عملاً و حالاً. آن قره العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن قرائت است به حسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی…»
و نیز:«بر شما باد به قرائت قرآن کریم در شب با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن نوشیدنی و شراب مۆمنان است. تلاوت قرآن کمتر از یک جزء نباشد.»
نماز شب
«اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مومنین از آن نیست، و تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد و در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب.»
علامه طباطبایی می فرمودند:«چون در نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاه گاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم تا یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آن جا عبور می کردند. چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند:ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان!»
حاج سید هاشم حداد می فرمودند:«مرحوم آقا خودش این طور بود و به ما هم این طور دستور داده بود که در میان شب وقتی برای نماز شب برمی خیزید، چیز مختصری تناول کنید، مثلاً چای یا دوغ یا یک خوشه انگور یا چیز مختصر دیگری که بدن شما از کسالت بیرون آید و نشاط برای عبادت داشته باشید.»
کلید موفقیت در توسل به ائمه أطهار (علیهم السلام)
آیت الله سید علی آقا قاضی در یکی از نامه هایش چنین مرقوم فرمودند:«…. و تمام طرق …. توسل به ائمه أطهار(علیهم السلام) و توجه تام به مبدأ است. چونکه صد آمد، نود هم پیش ما است. با دراویش و طریق آنها کاری نداریم. طریقه، طریقه علما و فقها است، با صدق و صفا.»
معجزات توسل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)
محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد. سریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام است.
دعا برای فرج امام زمان (علیه السلام)
از آن چیزها که بسیار لازم و با اهمیت است دعا برای فرج حضرت حجت ـ صلوات الله علیه ـ در قنوت نماز وتر است بلکه در هر روز و در همه دعاها.
دل هیچ کس را نرنجانید!
دیگر آن که، گر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر برّ و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. الله الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید!
دعای رفع ناراحتی های روحی
آن مرحوم در هنگام اضطراب و ناراحتی های روحی، خواندن این کلمات را سفارش می کردند:«لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی من أن یحضرون إن الله هوالسمیع العلیم:هیچ معبودی جز خداوند یکتای بی شریک وجود ندارد و ستایش و حکومت مخصوص اوست و او بر هر کاری تواناست. از وسوسه های شیاطین به خدا پناه می برم و به تو پناه می برم ای پروردگارم از این که نزد من حاضر شوند. همانا خداوند شنوا و داناست.»
حق الناس
آیت الله نجابت نقل می کند:وقتی که بنده مشرف شدم خدمت ایشان فرمودند:«هر حقی که هر کس بر گردن تو دارد باید ادا کنی. خدمت ایشان عرض کردم:مدتی قبل در بین شاگردهایم که نزد بنده درس طلبگی می خواندند، یکی خوب درس نمی خواند. بنده ایشان را تنبیه کردم. اذن از ولیّ او هم داشتم در تربیت. در ضمن این جا هم نیست که از او طلب رضایت کنم. می فرمودند:«هیچ راهی نداری، باید پیدایش کنی. گفتم آدرس ندارم، گفتند باید پیدا کنی.
آقای قاضی فرمودند:هر حقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت، باب قرب، باب معرفت باز شدنی نیست. یعنی این ها همه مال حضرت احدیت است. و حضرت احدیت رضایت خود را در راضی شدن مردم قرار داده است.»
نسخههای کاربردی آیتالله بهجت برای زندگی
شنبه 96/02/09
نسخههای کاربردی آیتالله بهجت برای زندگی
برای ازدواج چه نمازی بخوانیم؟/ برای رفع گرفتاری چه دعایی بخوانیم؟
یکی از طلبهها بود که گفته بود اوضاع مالیاش خوب نیست و در تامین معاش همسر و فرزندان و پرداخت شهریه حوزه دچار مشکل شده…
مهدی پرس: توصیهها و جملات ارزشمند و پر از نکات اخلاقی آیتالله بهجت(ره) را که مرور کنیم، دستمان میآید که این عارف بزرگ توجه بسیاری به امور خانوادگی و سبک زندگی اسلامی داشته و بیشتر راهکارهایی هم که ارائه کرده، از ذکرها و دعاها گرفته شدهاند. درواقع آیتالله بهجت بهدلیل آشنایی کامل و تسلطی که بر معارف اسلامی و ذکرهای الهی داشته، کلید حل مشکلات، گرفتاریها و بیماریهای مردم را از همین راه معرفی میکرده است.
با همسرمان چگونه رفتار کنیم؟
آداب همسرداری از مواردی است که آیتالله بهجت(ره) تاکید خاصی به آن داشت. او در جایی گفته: «هماهنگی و موافقت بین زن و مرد در محیط خانواده از هر لحاظ و بهصورت صددرصد برای غیرانبیا و غیراولیا غیرممکن است. اگر بخواهیم محیط خانه گرم و باصفا و صمیمی باشد، فقط باید صبر و استقامت و گذشت و رأفت را پیشه خود کنیم. اگر اینها نباشند اصطکاک و برخورد پیش خواهد آمد و همه اختلافات خانوادگی از همین جا ناشی میشوند».
برای ازدواج چه نمازی بخوانیم؟
جوانان بسیاری برای زیارت یا شرکت در نماز جماعت آیتالله بهجت(ره) به مسجد معصومیه قم میرفتند موضوع ازدواج یکی از پرسشهای اصلی بود که بارها با او مطرح شد. بهعنوان مثال آیتالله بهجت(ره) در مورد دختری که ازدواجش سر نمیگیرد و بهاصطلاح بختش بسته است، گفته بود: «نماز جعفر طیار را بجا بیاورد و بعد از تمام شدن نماز، دعایی را که در کتاب «زادالمعاد» علامه مجلسی آمده بخواند. پس از این دعا به سجده برود و تلاش کند حتما گریه کند و اگر نشد، خودش را به گریه بیندازد. همین که اشک در چشمانش جمع شد حاجتش را از خدا بخواهد. این عمل را آنقدر ادامه بدهد تا زمانی که حاجتش روا شود».
آیتالله بهجت(ره) در پاسخ به این پرسش که بهصورت دیگری پرسیده شده بود، گفته بود: آیه ۷۴ سوره مبارکه فرقان را بخواند که خداوند متعال میفرماید: «پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنی چشم ما قرار ده و ما را برای پرهیزکاران پیشوا گردان».
کلیدهای ادامه تحصیل چیست؟
یکی از سوالاتی که بیشتر از سوی جوانان و خانوادههای آنها با آیتالله بهجت(ره) مطرح میشد به امور تحصیلی و درس خواندن مربوط بود. بهعنوان مثال او در پاسخ به یکی از طلبههای حوزه که گفته بود حدود 10 سال است مشغول دروس حوزه است اما حتی بهطور متوسط نتوانسته آنها را بیاموزد، گفته بود: «تقلیل مباحث بکنید و آنچه را که مشغول میشوید اتقان نمایید».
آیتالله بهجت(ره) در پاسخ به جوان دیگری که هوش و استعداد خوبی داشت و گفته بود در درس خواندن بیبرنامه و سردرگم است این طور راهنمایی کرده بود: «در برنامه تحصیل راه متعارف را پیش بگیرید و اگر اشکالی داشتید سوال کنید. برای پیشرفت در تحصیلات نافعه ملتزم به تعقیبات مشترکه باشید و دعای «سبحان من لایهتدی علی اهل مملکته…» کتاب «مفاتیحالجنان» و تعقیبات مشترکه را بعد از هر فریضه انجام دهید».
نمونه دیگر در زمینه تحصیل، پرسش یکی از طلبهها بود که گفته بود اوضاع مالیاش خوب نیست و در تامین معاش همسر و فرزندان و پرداخت شهریه حوزه دچار مشکل شده. با این حساب چطور باید به درسهایش برسد؟ آیتالله بهجت(ره) در پاسخ گفته بود: «قناعت نسبیه بر همه لازم و برای همه کافی است».
آیتالله بهجت(ره) در پاسخ به طلبهای که میخواست به درجه عالی اجتهاد برسد، گفته بود: «بهطور منظم و مرتب درس بخوانید و از آسان گرفتن در معلومات خودداری کنید. در این صورت انشاءالله مقصود حاصل میشود». راهکار آیتالله بهجت به طلبه دیگری که در درسهایش موفق نبود هم این بود: «نماز شب کلید توفیقات است. تعقیب مخصوص را هم فراموش نکنید که شامل دعای «سبحان من لایعتدی علی أهل مملکته…» کتاب «مفاتیحالجنان» و تعقیبات مشترکه میشود».
چه شغلی مناسب است؟
پیدا کردن شغل مناسب یکی دیگر از دغدغههای جوانان است. در این خصوص یکی از جوانان برای انتخاب شغل مناسب راهنمایی خواسته بود که آیتالله بهجت(ره) توصیه کرده بود شغلی را برعهده بگیرید که رضای خداوند عظیمالشأن در آن باشد و اگر چند شغل مورد رضایت خداست، آن شغل را برگزینید که خدا از آن راضیتر است و تلاش کنید برای ایمان و مومنین مفید باشید.
برای رفع گرفتاری چه دعایی بخوانیم؟
گرفتاریهای زندگی یکی دو تا نیستند. بههر حال مشکلاتی برای هر کدام ما ایجاد میشود که گاهی راه حل آنها را نمیدانیم. یکی از افرادی که با مشکلاتی مواجه شده بود برای آیتالله بهجت(ره) نامهای نوشته بود با این مضمون: «چند سال است در کارهایم دچار مشکل میشوم و همه راهها بهرویم بسته است. مثلا در زمینه اشتغال و ازدواج هرچه از خدا کمک میخواهم، راه مساعدی پیدا نمیکنم». آیتالله بهجت هم در جواب گفته بود: «از روی اعتقاد کامل بگویید: «استغفر الله». سعی کنید هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا تمام ابتلائات رفع شود. البته بعد از رفع آنها هم این ذکر را ادامه دهید تا آن گرفتاریها پیش نیاید اما اگر دیدید رفع نشد، بدانید یا ادامه ندادهاید یا اینکه با اعتقاد کامل نگفتهاید».
چه غذاهایی بخوریم؟
در روایتهای اسلامی توصیههای زیادی درباره غذا خوردن و سلامتی وجود دارد. آیتالله بهجت(ره) هم بهعنوان یکی از بندگان مخلص خدا در این خصوص تذکراتی را ارائه کرده با این مضمون: «رعایت اعتدال و میانهروی در غذا خوردن برای سلامتی مزاج بسیار مفید است. اگر انسان همیشه به نان خوردن عادت داشته باشد، بهتر است گاهی برنج بخورد و اگر همیشه برنج میخورد، بهتر است گاهی نان یا آش بخورد و تنوع در غذا داشته باشد».
آیتالله بهجت(ره) چند غذا را که هم غذا هستند و هم دوا معرفی کرده و گفته: «خرما، شیر، ماست و روغن زیتون هم دوا هستند و هم غذا». او همچنین درباره خرما گفته: «جای تعجب است که با این همه پیشرفتهای علمی و طبی هنوز نتوانستهاند سرطان را علاج کرده یا از آن جلوگیری کنند یا اینکه بفهمند از چه حاصل میشود! میگویند عراق و مناطقی که نخلستان دارند و خرماخیز هستند مبتلایان به سرطان خیلی نادرند. یکی از اطبا مدعی بود دارویی کشف کرده که بیشتر اجزای آن شیره خرماست و میتواند سرطان را درمان کند. او گفته بود آن را از کتاب «قانون» ابنسینا گرفته است».
حفظ نظم در تمام کارها و از جمله خوردن و خوابیدن یکی از دستوراتی است که در میان روایتهای اسلامی به آن اشاره شده. آیتالله بهجت(ره) در این خصوص تاکید کرده: «اخلال در نظم غذا خوردن و هضم آن و همچنین اخلال در نظم خواب و دیگر کارها موجب تاخیر تاثیر آنهاست. درباره پیامبر اکرم(ص) نقل شده که گرسنگی، خوراک و غذای آن حضرت بود. پیامبر در جایی فرموده بود: «تا گرسنه نشدید غذا نخورید و قبل از اینکه سیر شوید از غذا خوردن دست بکشید». شیخالرئیس هم جمله عجیبی دارد با این مضمون: «در هر روز یک وعده غذا بخور و پیش از اینکه غذای اولی هضم شود از خوردن غذا پرهیز کن». یعنی گرسنگی کشیدن بیشتر موجب سلامتی است تا پرخوری و سیری. گویا معروف است که اگر کسی 40 ساله شود و دوای صحت و سلامت خود را نیابد خیری در او نیست».
چگونه دعا کنیم که مستجاب شود؟
دعا کردن آدابی دارد که شرط استجابت آن بهحساب میآید. آیتالله بهجت(ره) درباره دعا کردن گفته: «بعضی افراد گمان میکنند دعا کار پیرزنها و پیرمردها و افراد ناتوان است؛ آنها که نمیتوانند در میدان جنگ شمشیر بزنند. ولی معلوم میشود که مسئله از این بالاتر است. در روایات درباره شرایط استجابت دعا آمده است: «کسی که دعا کند و جز اجابت احساس نکند، دعایش مستجاب میشود». گویا حالتی شبیه یأس در ما پیدا شده که دعای ما فقط با زبان و لقلقه لسانی است، نه برخاسته از دل مطمئن و امیدوار به اجابت
پدر ....
دوشنبه 96/01/21
با پدرم جدول حل ميکردم که گفتم : پدر نوشته دوست, عشق , محبت و چهار حرفيه…
اتفاقا” دو حرف اولشم در اومده بود , يعني ب و الف
يه دفعه پدرم گفت فهميدم عزيزم ميشه بابا
با اينکه ميدونستم بابا ميشه ولي بهش گفتم نه اشتباهه
گفت ببين اگه بنويسي بابا عموديشم در مياد …
… … … تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم ميدونم ميشه بابا ولي …
اينجا نوشته چهار حرفي، ولي تو که حرف نداري …
رهبرمعظم انقلاب در دیدار اعضای پژوهشگاه شهید سیدصدر: مرحوم شهید صدر قطعاً یک نابغه بود/ به نظر من شخصیّت آقای صدر، اگر نگوییم بینظیر، حدّاقل یک شخصیّت کمنظیر بود
یکشنبه 96/01/20
رهبرمعظم انقلاب در دیدار اعضای پژوهشگاه شهید سیدصدر:
مرحوم شهید صدر قطعاً یک نابغه بود/ به نظر من شخصیّت آقای صدر، اگر نگوییم بینظیر، حدّاقل یک شخصیّت کمنظیر بود
حضرت آیتالله خامنهای فرمودند: مرحوم آقای صدر (رضواناللهعلیه) به نظر بنده قطعاً نابغه بود؛ یعنی کاری که از عهدهی او برمیآمد، از عهدهی خیلی از فقها و علما و متفکّرین حوزههای ما برنمیآید.
به گزارش ازناو به نقل از پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR همزمان با سالروز شهادت آیتالله سید محمدباقر صدر در نوزدهم فروردین ۱۳۵۹، متن و فیلم بخشهایی از بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار اعضای پژوهشگاه تخصصی شهید سید محمدباقر صدر را که در تاریخ ۲۵ مردادماه سال گذشته برگزار شده بود، منتشر کرد.
گزیدهای از بیانات معظمله در این دیدار به شرح زیر است:
بسماللهالرّحمنالرّحیم (۱)
… مرحوم شهید صدر قطعاً یک نابغه بود؛ این یک خصوصیّتی است. خب، ما آدمهای بااستعداد در حوزههای علمیّه کم نداشتیم؛ آدمهایی که فهم داشتند، سلیقه داشتند، پشتکار داشتند و کارهای بزرگی انجام دادند. علمای بزرگ ما مثل همین مراجع بزرگی که در این صدسال اخیر در ایران و عراق وجود داشتند همه مردمان بزرگی بودند. استعداد داشتند منتها نابغه یک خصوصیّاتی دارد که در اغلب این افراد، انسان این نبوغ را احساس نمیکند. مرحوم آقای صدر (رضواناللهعلیه) به نظر بنده قطعاً نابغه بود؛ یعنی کاری که از عهدهی او برمیآمد، از عهدهی خیلی از فقها و علما و متفکّرین حوزههای ما برنمیآید: فضای دید بسیار وسیع، فهم نیازهای دنیای اسلام، پاسخگویی سریع و آماده به خواستهها -ایشان همین «البنکُ اللّاربوی» را در جواب درخواست دولت پاکستان نوشت؛ آنطور که شنیدم آنها میخواستند یک کار اینجوری درست کنند، ایشان بلافاصله این [کتاب] را فراهم کرد و برای آنها فرستاد- … ایشان واقعاً یک نابغهای بود، مسائل را میفهمید، مسائل را حدس میزد.
ایشان در نجف ارتباط تامّ و تمامی با امام نداشتند؛ بهطور معمول، یک ارتباط خیلی ضعیفی با بیت امام و با تشکیلات امام [داشتند]، ارتباطشان خیلی زیاد نبود؛ ولیکن بمجرّد اینکه انقلاب شد و امام آمدند ایران، ایشان آن حرف معروف را زد که به شاگردان خودش گفت ذوب بشوید در امام خمینی همچنان که او در اسلام ذوب شده؛ این حرف ایشان معروف است. این خیلی شناخت لازم دارد، خیلی فهمِ اوضاع لازم دارد که بفهمد مسئلهی انقلاب چیست. ما کسانی را داریم که تا همین امروز که قریب چهل سال از انقلاب میگذرد، هنوز درست نفهمیدهاند این انقلاب چه بود و چه شد و چه اتّفاقی افتاد… این آدم، آنروز درک کرد انقلاب را و مسائل و مفاهیم انقلاب را. اینها نبوغ است؛ یعنی شناخت درست محیط را، پیرامون را، علم را، بیان را، کیفیّت تبیین را، اثرگذاری را.
این نظریّهپردازی که آقای اشکوری فرمودند، خیلی مسئلهی مهمّی است؛ ایشان راست میگویند، حکومت و نظام اجتماعی، بدون نظریّه امکان ندارد که باقی بماند؛ اوّلاً به وجود بیاید، یا باقی بماند، یا رشد بکند. این آدم، آدم نظریّهپرداز بود؛ این انسان، انسان برجستهای بود. به نظر من شخصیّت آقای صدر، حالا اگر نگوییم بینظیر، حدّاقل یک شخصیّت کمنظیر بود. خب، حالا ما کسانی با استعدادهای خوب الحمدلله در حوزههای علمیّه داریم؛ در قم که ما میدانیم و میشناسیم افراد زیادی هستند؛ لکن آن نبوغ، یک چیز دیگری بود که در ایشان وجود داشت.
…. بههرحال به نظر من این کار یک حسنه است که شماها دارید دنبال میکنید(۲) و انشاءالله که این حسنهی شما مورد قبول الهی قرار میگیرد و برکت پیدا میکند و «کَشَجَرَةٍ طَیِّبَة» انشاءالله خواهد بود که «اَصلُها ثابِت وَ فَرعُها فِی السَّمآء تُؤتی اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها»(۳)؛ انشاءالله در آینده رشد پیدا خواهد کرد.
… انشاءالله خداوند درجات آن شهید عالیقدر را عالی کند؛ خداوند اجر داد به این مرد بزرگ که شهادت را نصیب او کرد؛ آن هم آن شهادت دشواری که ایشان مبتلا شد و دچار [ آن] شد. و امیدواریم که انشاءالله خدای متعال روزبهروز روح ایشان را به خودش نزدیکتر و مقرّبتر کند و درجات ایشان را عالیتر کند و ان شاءالله با اجداد طاهرینشان محشور بشوند.
والسّلام علیکم و رحمةالله
۱) در ابتدای این دیدار -که در چارچوب دیدارهای دستهجمعی برگزار شد- حجج اسلام والمسلمین محمّدعلی تسخیری (نمایندهی مردم تهران در مجلس خبرگان)، سیّد نورالدّین اشکوری (رئیس مؤسّسه) و محسن اراکی (دبیر مجمع تقریب مذاهب اسلامی) گزارشهایی ارائه کردند.
۲) اشاره به پژوهشگاه تخصّصی شهید سیّد محمدباقر صدر؛ این مؤسّسه در سال ۱۳۷۹ با هدف جمعآوری و چاپ و ترجمهی آثار شهید صدر و پژوهش دربارهی اندیشه و سیرهی ایشان و معرّفی و ترویج شخصیّت ایشان تشکیل شد.
۳) سورهی ابراهیم، بخشی از آیات ۲۴ و ۲۵؛ «… مانند درختی پاک است که ریشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است. میوهاش را هر دم به اذن پروردگارش میدهد…»
منبع: khamenei.ir
اصرار بر گفتن نواقص گذشته، دردی را دوا نمی کند!
دوشنبه 95/12/09
بعد از انقلاب اسلامی و نجات یافتن این کشور و مردم متدیّن و مؤمن ایران عزیز از دستان خبیث، سلطه گر و بی کفایت خاندان پهلوی، آستین های همّت این مردم غیور بالا زده شد تا خرابیها را برچینند و یک یک خشت های تمدّن نوین اسلامی را بر روی هم نهند تا برگی منحصر به فرد از تاریخ اسلام را ورق زده و پرچم این کشور اسلامی را به عنوان الگویی، فرا روی دیدگان حق طلبان و مظلومان جهان بر قلّه عزّت، ایمان و افتخار به اهتزاز درآورند.
همه این افتخارات ایران عزیز به واسطه این بود که مردم، با ایمان و توکّل بر خدا با تمام وجود دست به کار و تلاش زدند. یعنی درست است که به واسطه فساد دستگاه منحوس پهلوی، از پیشرفتهای بسیار عقب مانده بودیم؛ امّا این مردم، بدون توجّه به نقصهای پیشینیان و تنها با تلاش و توکّل بر خدا، جهادگرانه به میدان اقدام و عمل پا نهادند. اکنون نیز باید این روش ادامه یابد؛ چنانکه رهبر معظّم انقلاب نیز در بیانات اخیر خود در دیدار پر شور هزاران نفر از مردم آذربایجان به این مطلب اشاره داشتند.
حال در این نوشتار، به جستجوی ریشه های این راهبرد، از لابلای آیات نورانی وحی و کلمات گهربار معصومین(علیهم السلام) می پردازیم.
قرآن و مسأله فرافکنی
یکی از روش های استدلال منکران خدا و ارزش های الهی، فرار از مسأله و انداختن توپ در زمین دیگران است که ما از آن، با عنوان “فرافکنی” نام می بریم. در موارد متعدّدی قرآن کریم از این نحوه استدلال بت پرستان و خداگریزان جواب داده و استدلال آنها را نقد کرده است که در ذیل به آنها می پردازیم.
اصرار بر گوشزد کردن نواقص گذشته، دردی از مشکلات امروز را دوا نمی کند و تنها اثرش، از دست دادن فرصت ها، نااُمیدی و حسرت خواهد بود
حرف بدون عمل
خداوند نسبت به کسانی که تنها سخن می گویند و دست به کار نشده و به سخن های خود عمل نمی کنند، خشمگینانه عتاب می کند و می فرماید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ*كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ*إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ؛ اى كسانى كه ایمان آوردهاید، چرا چیزى مىگویید كه انجام نمىدهید؟ نزد خدا سخت ناپسند است كه چیزى را بگویید و انجام ندهید. در حقیقت، خدا دوست دارد كسانى را كه در راه او صف در صف، چنانكه گویى بنایى ریخته شده از سُرب اند، جهاد مى كنند. (صف؛ 2-4)
حرف بدون عمل، دلایل متعدّدی می تواند داشته باشد. از جمله؛ نیّت ناخالص، امید به غیر خدا، ترس از اقدام، نداشتن مهارت و تخصّص، کمک نگرفتن از دوستان و… چنانکه از این آیات مشاهده می شود، خداوند کسانی را دوست دارد که در راه او و با اخلاص[فی سَبیلِهِ]، قدم به میدان جهاد و تلاش گذارند و با کمک گرفتن از یکدیگر، در یک صف واحد و متّحد [صَفًّا]، با استقامت و پایداری [كَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ] با تمام مشکلات مبارزه نمایند.
یکی دیگر از موانع اقدام جانانه، عدم لمس مشکلات و عادّی دانستن وضع موجود است. مسلّماً تنها کسانی پا را از میدان سخن فراتر نهاده و در میدان عمل وارد می شوند که احساس درد و نیاز را کاملاً لمس کرده باشند. تنها در اینصورت است که جانانه وارد میدان خواهند شد.
استناد به گذشتگان
فرافکنی به معنی این است که مسائل و مشکلات را از دوش خود برداشته و به گردن دیگران و یا شرایط موکول کنیم. یکی از انواع آن، این است که تقصیر را بر گردن گذشته و کارهای گذشتگان بنهیم و با حمله به عملکرد قبلی دیگران، در مقام توجیه رفتار اکنون خود برآییم.
این روش، اصلاً برازنده مسئولین جامعه اسلامی نبوده و در تضاد با مفاهیم دینی است. قرآن کریم یکی از بهانه های فرار از ایمان و عمل مردمان را “استناد عملکرد خود به گذشتگان” برشمرده و می فرماید: أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُون؛ یا بگویید پدران ما پیش از این مشرك بوده اند و ما فرزندانى پس از ایشان بودیم. آیا ما را به خاطر آنچه باطل اندیشان انجام داده اند هلاك مى كنى؟ (اعراف؛ 173) در واقع، چنین اندیشه ای بر آن است تا با سنگر گرفتن پشت نواقص کارهای دیگران، آسوده از کار و تلاش، به دنبال راحت طلبی خود باشد، غافل از اینکه آیندگان نیز همین موضع را در قبال رفتارهای اکنون، در پیش خواهند گرفت. ضمن اینکه در پیشگاه خداوند و وجدان، این رویه قابل پذیرش نخواهد بود.
فرافکنی به معنی این است که مسائل و مشکلات را از دوش خود برداشته و به گردن دیگران و یا شرایط موکول کنیم. یکی از انواع آن، این است که تقصیر را بر گردن گذشته و کارهای گذشتگان بنهیم و با حمله به عملکرد قبلی دیگران، در مقام توجیه رفتار اکنون خود برآییم. این روش، اصلاً برازنده مسئولین جامعه اسلامی نبوده و در تضاد با مفاهیم دینی است. قرآن کریم یکی از بهانه های فرار از ایمان و عمل مردمان را “استناد عملکرد خود به گذشتگان” برشمرده و می فرماید: أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُون؛ یا بگویید پدران ما پیش از این مشرك بوده اند و ما فرزندانى پس از ایشان بودیم. آیا ما را به خاطر آنچه باطل اندیشان انجام داده اند هلاك مى كنى؟ (اعراف؛ 173)
انتقاد به گذشتگان
امام علی (علیه السلام) در نامه ای مهم به مالک اشتر که از طرف ایشان فرماندار مصر شده بود نکات و ظرایف زمامداری بر مردم را گوشزد می کنند. نکاتی که انصافاً منظومه حکومتداری اسلامی و عاقلانه است. ایشان در فرازی از این نامه ارزشمند خطاب به مالک اشتر می فرمایند: ثُمَّ اعْلَمْ یَا مَالِكُ أَنِّی وَجَّهْتُكَ إِلَى بِلَادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَیْهَا دُوَلٌ قَبْلَكَ مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ وَ أَنَّ النَّاسَ یَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِكَ فِی مِثْلِ مَا كُنْتَ تَنْظُرُ فِیهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاةِ قَبْلَكَ وَ یَقُولُونَ فِیكَ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِیهِمْ وَ إِنَّمَا یُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِینَ بِمَا یُجْرِی اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ فَلْیَكُنْ أَحَبُّ الذَّخَائِرِ إِلَیْكَ ذَخِیرَةَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ بِالْقَصْدِ فِیمَا تَجْمَعُ وَ مَا تَرْعَى بِهِ رَعِیَّتَك؛ پس بدان مالك، تو را به كشورى مىفرستم كه پیش از تو زمامدارانى دادگر و بیدادگر بر آن حكومت كرده اند، و آنچنان كه تو در كار پیشوایان پیشین مى نگریستى اینك مردم در كار تو(دقیق) مى نگرند، و چنانكه تو در كارهاى آنان قضاوت مى كردى، درباره تو قضاوت خواهند كرد. مردان صالح را از آن ستایش ها كه خدا به زبان بندگانش جارى كند می توان شناخت، پس باید محبوب ترین اندوخته در نظرت، عمل صالح ، میانه روى در جمع مال، و اصلاح حال رعیت باشد. (ابن شعبه حرانى، حسن بن على؛ تحف العقول، ص126) نکاتی در این فراز قابل تأمّل است از جمله اینکه؛
1.هیچ مسئولی از زیر ذره بین مردم، کنار نمی رود و نیز،
2. توجّه و تمرکز بر ایرادهای خود، مانع از آن خواهد شد که به ایرادهای دیگران و افراد قبل از خود بپردازیم.
3. تلاش و رفتار اکنون ما، ملاک قضاوت آیندگان است.
به هر حال؛ اصرار بر گوشزد کردن نواقص گذشته، دردی از مشکلات امروز را دوا نمی کند و تنها اثرش، از دست دادن فرصتها، نااُمیدی و حسرت خواهد بود.
عفاف و حجاب از ديدگاه حضرت فاطمه زهرا (س)
یکشنبه 95/12/08
عفاف و حجاب از ديدگاه حضرت فاطمه زهرا (س)
مقدمه :
بدون ترديد پوشش اسلامي براي زنان، از ضروريات دين مقدس اسلام است، چنان که آيات متعددي از قرآن بر اين مطلب دلالت دارند.1 از طرفي مسأله حجاب يکي از جنجاليترين مسائل دنياي ديروز و امروز است، به ويژه طرفداران اعلاميّه حقوق بشر، که با عنوان کردن «تساوي حقوق زن و مرد»، پوشش را براي زن دست و پاگير دانسته، و آن را برخلاف آزادي قلمداد و به عنوان حمايت از حقوق زن، مطرح مينمايند، اين مسأله را بسيار حسّاس نموده است، در صورتي که پوشش اسلامي را بايد در مجموع ابعادش مورد تجزيه و تحليل قرار داد، که با توجّه به مجموع، به نفع زن و جامعه است، و نه تنها دست و پا گير نيست و تضادي با آزادي ندارد، بلکه زنان در عين حفظ پوشش اسلامي، ميتوانند برترين فعاليّتهاي اجتماعي را داشته باشند، و در چارچوب آزاديهاي صحيح و مقبول، از حق آزادي خود بهرهمند گردند، زيرا حجاب در اسلام به معناي پرده نشيني نيست، بلکه به معناي پوششي معقول براي جلوگيري از فساد، و حفظ کرامت زن است، و ما امروز در جمهوري اسلامي ايران ميبينيم که زنان در همه صحنهها و عرصهها، از مجلس قانونگذاري گرفته تا آموزش و پرورش و بيمارستانها و ادارات، ميتوانند در چهارچوب حفظ پوشش اسلامي، به کار و تلاش بپردازند، بي آنکه حجاب اسلامي براي تلاشهاي آنان، مشکلي ايجاد کند، و حقّ آزادي صحيح آنها را تضييع نمايد.
حجاب در اسلام از يک مسأله کلّيتر و اساسيتري ريشه ميگيرد، و آن اين است که اسلام ميخواهد انواع التذاذهاي جنسي، چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر به محيط خانوادگي و در کادر ازدواج قانوني، اختصاص يابد، اجتماع منحصرا براي کار و فعّاليت باشد، برخلاف سيستم غربي عصر حاضر، که کار و فعّاليت را با لذّتجوييهاي جنسي به هم ميآميزد، اسلام ميخواهد اين دو محيط را کاملاً از يکديگر تفکيک کند».3
علاّمه اقبال لاهوري در اشعار نغز خود در اين رابطه، چنين ميسرايد:
بايد اين اقوام را تنقيد غرب شرق را از خود برد تقليد غرب
ني زرقص دختران بيحجاب قوت مغرب نه از چنگ و رباب
ني زعريان ساق و ني از قطع موست ني زسحر ساحران لاله روست
از همين آتش چراغش روشن است قوّت افرنگ از علم و فن است
مغز ميبايد نه ملبوس فرنگ علم و فن را اي جوان شوخ و شنگ
حضرت فاطمه(س)زن نمونه يا نمونه زن؟
الگو يکي از طرق سازندگي درمراحل مختلف زندگي است. بسياري از بي هدفي ها زاييده بي الگويي هاست. زبان الگو، زبان عمل است در نتيجه تأثيري که الگو برافراد ميگذارد، بسيارعميق تر و ماندني تر ازگفتار است. به دليل اهميت الگو اديان الهي و مکاتب بشري سعي درارائه الگو ازنوع خود انسان داشته اند و ازنقش الگو درآباداني و ويراني جوامع غافل نبوده اند .
دين مبين اسلام الگوها و شاخصهايمتعالي ارائه داده و انسانها را به پيروي از سيره عملي و نظري آنان دعوت نموده است. اگر درمکاتب ساخته بشر، الگوي عملي وجود ندارد و آنان ناگزيرند ايده آليستي بينديشند، خوشبختانه درمکتب اسلام راستين يعني تشيع، الگوهاي بسياري وجود دارد.
دامنه تأثير گذاري اسوه ها از نظر قرآن اعم از حوزه فردي، اجتماعي و تاريخي است . در حوزه فردي نقش سرمشقها اصلاح مناسبات اجتماعي و سياسي است و درعرصه تاريخي تأثير اسوه ها به تغيير و تحول در جهت گيريهاي تاريخي ارتباط مييابد.
هم اکنون جا دارد به اين سؤال پاسخ گفته شود که آيا حضرت زهرا(س) الگوي زنان است يا الگوي انسان؟ و آيا سيره ايشان قابليت پيروي براي همه انسانها را دارد و يا مختص زنان ميباشد؟ پرواضح است که حضرت زهرا (س) الگوي کاملي براي همه انسانهاست و همه بشريت ميتوانند با تأسي از سيره ايشان راه نجات و سعادت خود را طي نمايند.
کرامت ها وفضيلت ها مختص مردان نيست. چنانچه زنان جوهري داشته باشند، مسير تعالي وبالندگي معنوي براي آنان هموار است. اگر علي (ع) الگو ونمونه انسان کامل و ايده آل است در وجود مرد بودن، زهراي مرضيه نيز الگوي ايده آل انسان کامل است درمظهر زن بودن. قران وقتي ميفرمايد :« لقد کان لکم في رسول الله اسوة حسنة »( احزاب،33/ 31 ) مقصود از «لکم» همه انسان هاست،نه فقط مردان. اين مطلب درمورد حضرت زهرا (س) نيز صادق است .آنچه فاطمه (س) را اسوه و نمونه ساخته،کمال انساني اوست و بدين خاطر متعلق به عالم انسانيت است. ارزش هاي انساني اختصاص به زن يا مرد ندارد و به تبع آن اسوه هاي انساني نيز همين گونه اند. فاطمه(س) چنان که اسوه زنان است اسوه مردان نيزهست.( همانند پيامبران و امامان)
بين زن نمونه بودن و نمونه زن بودن تفاوت است ؛ زن نمونه يعني زني که سيره و روش او را همگان قادرند در زندگي اتخاذ واعمال نمايند و براساس سيره و سلوک او مسيرزندگي خويش را بپيمايند و نمونه زن يعني زني که ميان زنان نمونه و الگوست.
بالاترين ارزش زن از نظر حضرت زهرا عليهاالسلام
از منظر حضرت زهرا عليهاالسلام نزديک ترين حالات زن به خداوند متعال هنگامى است که خود را از ديد نامحرمان دور نمايد و در منزل خود به خانه دارى و تربيت فرزند و پذيرايى از همسر خود بپردازد. امام صادق عليه السلام به نقل از حضرت فاطمه عليهاالسلام دراين باره فرمود: «أَنَّ أَدْنَى مَا تَکُونُ مِنْ رَبِّهَا أَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَيْتِهَا، نزديک ترين حالات يک زن به خداوند متعال زمانى است که در منزل مى ماند [و به امور خانه دارى و تربيت فرزند مى پردازد].»
آرى، يک زن مسلمان هرگز فرمان خداوند متعال را در مورد حفظ عفت و عصمت خود فراموش نمى کند و در طول زندگى حجاب خود را همانند گوهرى گرانبها پاسدارى مى کند. اين سخن معروف حضرت زهرا عليهاالسلام که ضامن پايدارى جوامع و مايه استحکام خانواده هاست، همواره بايد در معرض ديد بانوان مسلمان به ويژه دختران جوان باشد که فرمود: «خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا يَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لَا يَرَاهُنَّ الرِّجَالُ؛ بهترين و نيکوترين عمل زنان آن است که [بدون ضرورت] مردان [نامحرم] را نبينند و مردان [نامحرم] نيز آنان را ننگرند.»
خوشبختى و سعادت زن و جامعه بهترين و نيکوترين عمل زنان آن است که [بدون ضرورت] مردان [نامحرم[ را نبينند و مردان [نامحرم[ نيز آنان را ننگرند. در همين جمله نهفته است که تا مى تواند از نامحرمان دورى کند و کمترين ارتباط را با آنان داشته باشد؛ امّا متأسفانه در عصر ما شياطين وسوسه گر و دشمنان اسلام تلاش مى کنند به هر وسيله و عنوانى زنان مسلمان را از هويت خود جدا کنند و به مجامع عمومى و معرض ديد نامحرمان بکشانند و به اين وسيله آنان را از اهداف اصلى خلقتشان بازدارند.
فرانس فانون نويسنده فرانسوى مى گويد: «نيروهاى اشغالگر در کشور مسلمان الجزائر مأموريت داشتند تا هويت و اصالت فرهنگى ملت الجزائر را نابود سازند و در اين راه حداکثر کوشش خود را بر تخريب مسئله حجاب و چادر زنان متمرکز کرده بودند؛ زيرا آن را نشانه مهم اصالت ملى زنان الجزائرى تلقى مى کردند. از ديدگاه استعمارگران هجوم به تار و پود جامعه اسلامى الجزائر ابتدا بايد از تحت تأثير قرار دادن زنان آغاز مى شد. دستگاه استعمارى فرانسه براى مبارزه با حجاب زنان و بيرون کشيدن آنان از کانون خانواده، مبالغ هنگفتى را اختصاص داده بود. آنها بر اين باور بودند که حجاب زن سدّ محکم و دژ عظيمى در برابر نفوذ غربيهاست. هر چادرى که کنار گذاشته شود، افق جديد و گام بلندى در تسلط استعمارگران بر کشورهاى اسلامى است. پس از ديدن هر زن مسلمانى که حجاب را کنار گذاشته است، اميد تسلط آنان ده برابر مى گردد. با هر چادرى که رها مى گردد، گويى جامعه اسلامى براى پذيرش و تسليم در برابر استعمارگران آماده تر مى شود.»
حجاب حضرت فاطمه(س)
حضرت زهرا سلام الله عليها يك افتخار است براي همه عالم، نه فقط براي شيعه، نه فقط براي عالم اسلام، نه فقط براي ائمه طاهرين (ع)، بلكه آن حضرت براي پدر بزرگوارش نيز مايه سربلندي و افتخار به شمار ميرود. پيامبر اكرم (ص) به اين بانو خيلي افتخار ميكردند و بارها ميفرمودند كه خودم و پدر و مادرم به فداي تو. افتخار پيغمبر اكرم (ص) خيلي معنا دارد؛ حضرت زهرا (س) از نظر حسب و نسب داراي درجات رفيعي بوده است. شما نميتوانيد يك خانمي پيدا كنيد كه اين قدر از نظر نسب، والا و نوراني باشد. ايشان پدري دارد مثل پيامبر اكرم كه خاتم الانبياء بود. پيغمبري كه همه پيامبران به وجود او افتخار ميكردند، وجود مباركي كه خود خداوند متعال به او افتخار ميكند و نظيرش در عالم وجود نيامده و نخواهد آمد. حضرت صديقه طاهره مادري دارد مانند حضرت خديجه كه در مورد ايشان هم بايد بگوييم يك افتخار براي همه انسانها و مخصوصاً براي تمامي خانمها ميباشد. در باره حضرت خديجه همين مقدار بس كه پيغمبر اكرم ميفرمودند: پيروزي اسلام، مرهون خديجه است. همسر حضرت زهرا (س) نيز اميرالمومنين علي (ع) است كه پيامبر گرامي (ص) فرمودند: زهرا جان اگر علي نبود، كفوي براي تو در عالم وجود يافت نميشد. و اگر تو نبودي كفوي براي علي در عالم نبود. حضرت فاطمه زهرا از لحاظ فرزند نيز فرزنداني نظير امام حسن و امام حسين و حضرت زينب و ام كلثوم سلام الله عليهم را تحويل عالم بشريت دادهاند. اسلام مرهون مجاهدتها و تلاشهاي فرزندان گرامي حضرت زهراست. شهادت امام حسين (ع) اسلام را بيمه كرد و مجاهدت حضرت زينب(س)، شهادت آن حضرت را جهانگير كرد. حضرت زينب با آن شهامت مثال زدني در مقابل دشمن گفت: «ثكلتك امك يابن مرجانه ما رأيت الا جميلا». نظير چنين فرزنداني را در عالم كسي نداشته و نخواهد داشت. اما اولاد حضرت زهرا سلام الله عليها منحصر به اين چهار بزرگوار نيست، بلكه دوازده امام از نسل حضرت زهرا به وجود آمدند كه بارها پيغمبر اكرم به اين موضوع افتخار ميكردند. از همان وقتي كه امام حسين طفلي كوچك بود، پيامبر اكرم او را در دامن مينشاندند و ميفرمودند: «يا حسين التاسع من ولدك هو القائم بالحق به يملأ الله الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جورا» يعني حسينم، نهم از فرزندان تو امام زمان است كه به دستش پرچم اسلام روي كره زمين افراشته ميشود. آنكه عدالت اجتماعيِ سرتاسري ميآ ورد. آن كه ظلم جهاني را ريشه كن ميكند و بالاخره آن كه اسلام را جهاني ميكند و ميگويد «انّ في إبنه رسول الله لي اسوه حسنه» يعني سرمشق من در حكومت، زهراي مرضيه است. آن امامي كه اسلام را جهاني ميكند و ميفرمايد كه «نحن حجج الله علي خلقه و فاطمه حجه علينا» يعني ما دوازده امام حجت براي مردم هستيم و زهرا (س) حجت براي ما است. درك كردن معناي اين گونه روايات سخت است، اين گونه روايات حيران كننده است و انسان با غور در اين مطالب پي به جهل خود ميبرد.
نكته مهم كه تذكر آن در اين مجال ضروري است اينكه، شناخت ما نسبت به نعمت بزرگي همچون وجود مبارك حضرت زهراي مرضيه چه مقدار است؟ و مهمتر اينكه تا چه اندازه آن حضرت را براي خود اسوه ميدانيم و از او پيروي مي كنيم؟ اگر ما در اين باره كوتاهي كنيم و از حضرت زهرا (س) الگو نگيريم، بالاترين گناه را مرتكب شدهايم. زيرا كفران نعمت كردهايم. قرآن كريم ميفرمايد: «لئن شكرتم لأزيدنّكم و لئن كفرتم إنّ عذابي لشديد». اگر حضرت صديقه طاهره سرمشق جامعه باشد، جامعه رو به تزايد و ترقي خواهد بود و اما اگر زهرا سرمشق زندگي مردم نشد، در دنيا و آخرت عذابي دردناك در انتظار آنان خواهد بود. در خصوص لزوم الگوگيري از سيره حضرت زهرا (س) به دو نكته اشاره ميگردد كه از مصاديق برجسته شيوه زندگاني حضرت زهراست كه نسل كنوني بايد اسوه خود قرار دهد.
حجاب از ديدگاه حضرت زهرا(س)
آن بانوي بسيار بزرگ جهان، با اين که حريم عفاف و حجاب را به طور کامل رعايت ميکرد، در عين حال، در بحرانيترين حوادث سياسي و اجتماعي، حضور و ظهور داشت.
روزي مرد نابينايي با کسب اجازه به محضر حضرت زهرا(س) آمد. حضرت از او فاصله گرفت و خود را پوشانيد، پيامبر اکرم(ص) که در آن جا حضور داشت از حضرت زهرا(س) پرسيد: «با اين که اين مرد نابيناست و تو را نميبيند، چرا خود را پوشاندي»؟ حضرت زهرا(س) در پاسخ فرمود: «اگر او مرا نميبيند، من که او را ميبينم، وانگهي او بو را استشمام ميکند». پيامبر(ص) (به نشانه تأييد شيوه و گفتار حضرت زهرا«س») فرمود: «أَشْهَدُ اَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنّي؛4 گواهي ميدهم که تو پاره تن من هستي».
اميرمؤمنان علي(ع) فرمود: روزي همراه گروهي در محضر رسول خدا(ص) نشسته بوديم. آن حضرت به ما رو کرد و فرمود: «بهترين کار براي زنان چيست؟» هيچ کدام از حاضران نتوانستند جواب صحيح بدهند. هنگامي که متفرّق شدند، من به خانه بازگشتم، و همين موضوع را از حضرت زهرا(س) پرسيدم، و ماجراي سؤال پيامبر(ص) و پاسخ صحيح ندادن اصحاب را براي حضرت زهرا(س) تعريف کردم، و گفتم هيچ يک از ما نتوانستيم پاسخ صحيح بدهيم. حضرت زهرا(س) فرمود: ولي من پاسخ به اين سؤال را ميدانم، و آن اين است که: «خَيْرٌ لِلنِّساءِ اَنْ لايَرِينَ الرِّجالَ وَلايَراهُنَّ الرِّجالُ؛ صلاح زنان در آن است که آنها مردان نامحرم را نبينند، و مردان نامحرم آنها را نبينند».
* حجاب در اسلام به معناي پرده نشيني نيست، بلکه به معناي پوششي معقول براي جلوگيري از فساد، و حفظ کرامت زن است.
من به محضر رسول خدا(ص) بازگشتم و عرض کردم: «اي رسول خدا! از ما پرسيدي که چه کار براي زنان برتر است، پاسخش اين است که برترين کار براي زنان اين است که آنها مردان نامحرم را نبينند، و مردان نامحرم آنها را نبينند».
پيامبر(ص) فرمود: «چه کسي به تو چنين خبر داد، تو که اينجا بودي و پاسخي نگفتي؟» علي(ع) عرض کرد: «فاطمه(س) چنين فرمود».
پيامبر(ص) از اين پاسخ خشنود شد، و سخن فاطمه(س) را پسنديد و به نشانه تأييد او فرمود: «اِنَّ فاطِمَةُ بضْعَةٌ مِنّي؛5 همانا فاطمه، پاره تن من است».
نيز روايت شده: روزي جابر بن عبدالله انصاري همراه رسول خدا(ص) به سوي خانه فاطمه(س) رهسپار شدند. وقتي که به در خانه رسيدند، پيامبر(ص) اجازه ورود طلبيد. فاطمه(س) اجازه داد، پيامبر(ص) فرمود: شخصي همراه من است، آيا اجازه هست با او وارد خانه شويم؟ فاطمه(س) عرض کرد: «اي رسول خدا «قِناع» (يعني مقنعه و روسري) ندارم.» پيامبر(ص) فرمود: «يا فاطِمَةُ خُذِي فَضْلَ مَلْحَفَتِک فَقِنِعِي بِهِ رأسَکِ؛ اي فاطمه! زيادي لباس بلند روپوش خود را بگير و سرت را با آن بپوشان».
حضرت فاطمه(س) همين کار را کرد، آن گاه پيامبر(ص) و جابر، با کسب اجازه وارد خانه شدند.6
تلاشهاي سياسي و اجتماعي حضرت زهرا(س)
حضرت زهرا(س) در عين آن که حجاب کامل را رعايت ميکرد، حجاب را پردهنشيني و انزواي زنان نميدانست، بلکه شواهد بسياري وجود دارد که آن حضرت حجاب را هرگز دست و پاگير و مانع تلاشهاي اجتماعي و سياسي نميدانست. از اين رو، در عرصههاي مختلف اجتماعي و سياسي شرکت فعّال داشت.
محدّثين نقل ميکنند: شخص پيامبر(ص) دست فاطمه(س) را گرفت، و به ميان مردم آمد و خطاب به مردم فرمود: «هر کس که فاطمه(س) را شناخت که شناخت، و هر کس که او را نشناخته بداند که فاطمه(س) دختر محمّد(ص) است. او پاره تن من است. او قلب و جان من است. هر کس او را بيازارد مرا آزرده، و هر کس مرا بيازارد، قطعا خدا را آزرده است» بنابراين، حجاب در سيره فاطمه(س) پرده نشيني نيست.
در مکّه قبل از هجرت، مشرکان به تحريک ابوجهل به پيامبر(ص) آزار ميرساندند، يکي از آنها به نام «ابن زبعري» شکمبه گوسفندي را برداشت، و به طرف پيامبر(ص) انداخت، به طوري که سر و صورت آن حضرت را آلوده نمود، ابوطالب(ع) به دفاع از آن حضرت پرداخت،
* پوشش زن در اسلام اين است که زن در معاشرت خود با مردان، بدن و موي خود را بپوشاند، و به جلوهگري و خودنمايي نپردازد، آيات مربوطه همين معني را ذکر ميکند، و فتواي فقهاء هم مؤيّد همين مطلب است».
در اين هنگام حضرت زهرا(س) که در آن وقت خردسال بود با آب نزد پدر آمد، و سر و صورت آن حضرت را شست و شو داد.8
اين ترتيب نتيجه ميگيريم، حضرت زهرا(س) در عين آن كه در همايش پرشكوه و پرجنجال شركت نمود، همه نمادهاي حريم حجاب و عفاف را رعايت نموده است.
بشارت هاي خدا به زنان عفيف
امام جعفر صادق(ع) : اگر زن عفت داشته باشد به دنيا مي ارزد وگرنه به خاک هم نمي ارزد.
پيامبر اکرم (ص) : … زني که براي حفظ غيرت ، استقامت ورزيده و براي خدا وظيفه خود را بخوبي انجام داد ، خدا پاداش شهيد را به او خواهد داد.
پيامبر اکرم (ص) : پروردگارا زناني که خود را خود را پوشيده نگه مي دارند مشمول رحمت و غفران خود بگردان.
پيامبر اکرم (ص) : شرف مقنعه اي که زن بر سر دارد از دنيا و آنچه در آن است ارزندا تر مي باشد.
نتيجه گيري
حجاب و عفاف حضرت زهرا به گونهاي است كه ذكر شد، در حالي كه در مقابل نامحرم كوبندگي و قاطعيت دارد، به مسلمانان ميفهماند كه اختلاط بين زن و مرد ممنوع است. تصور نكنيد اين بيحجابي و بيعفافي كه فعلاً در جامعه رايج است، فقط براي ما باعث ناراحتي شده است، بلكه حضرت زهرا نيز از اين موضوع بسيار ناراحت است. همه ميدانيم كه حضرت زهرا بهترين سرمشق است. سرمشق يعني چه؟ يعني جامعه بايد وضعيت حجاب و عفاف حضرت زهرا را مورد مطالعه و بررسي قرار دهد و به همان صورت عمل نمايد.
حضرت زهرا(س) در عين آن كه حجاب كامل را رعايت ميكرد، حجاب را پردهنشيني و انزواي زنان نميدانست، بلكه شواهد بسياري وجود دارد كه آن حضرت حجاب را هرگز دست و پاگير و مانع تلاشهاي اجتماعي و سياسي نميدانست. از اين رو، در عرصههاي مختلف اجتماعي و سياسي شركت فعّال داشت.
بنابراين «تعادل و تنظيم روابط»، پي آمدهايي چون حضور پرنشاط، سالم، شاداب و تأثيرگذار براي مردان و زنان در عرصه هاي مختلف خانواده و جامعه خواهد داشت و بن بستي از فساد و تباهي در هيچ يک از ميدانهاي فعاليت ايجاد نخواهد کرد.
به هرحال آنچه که بر مي آيد اين است که حجاب محدوديت ساز نيست بلکه ايجاد مصونيت مي کند. البته بايد ذکر کرد که حجاب فقط براي زنان نيست و براي مردان نيز ضروري به نظر مي رسد. از بين رفتن حجاب در جوامع کنوني نماد رشد و پيشرفت نيست نماد عقب ماندگي و غربزدگي کشورهاي اسلامي مي باشد.
منابع:
1 ) نور (24) آيه 30 و 32و 33؛ احزاب(33) آيه 32، 33 و 59.
2 ) مرتضي مطهّري، مسأله حجاب، چاپ جديد، ص79.
3 ) همان، ص83.
4 ) علاّمه مجلسي، بحار، ج43، ص91.
5 ) علاّمه علي بن عيسي (اِرْبِلي، کشف الغمّه، ج2، ص23 و 24.
7 ) علاّمه علي بن عيسي اِرْبِلي، کشف الغمّه، ج2، ص24.
8 ) علاّمه سروي، مناقب آل ابيطالب، ج1، ص60
منبع:http://old.ido.ir/a.aspx?a=1391021804
چهل حدیث حضرت زهرا (س)
یکشنبه 95/12/08
حجاب از دیدگاه اسلام
چهل حدیث حضرت زهرا (س)
1- موقعیت اهل بیت در نزد خدا :
خدایى را حمد و سپاس گویید که به خاطر عظمت و نورش ، هر که در آسمانها و زمین است به سوى او وسیله مى جوید و ما وسیله او در میان مخلوقاتش و خاصّان درگاه و جایگاه قدس او و حجّت غیبى و وارث پیامبرانش هستیم.
2- حرمت مست کننده ها :
پیامبر خدا (ص) به من فرمود : اى دوستِ پدر! هر مست کننده اى حرام است و هر مست کننده اى خمر است.
3- بهترین زنان کیستند؟
حضرت در وصف این که بهترین چیز براى زنان چیست ، فرموده اند : این که زنان، مردان را نبینند و مردان هم زنان را نبینند.
4- نتیجه عبادت خالص :
هر که عبادت خالصش را به سوى خدا بالا فرستد ، خداوند متعال برترین بهره و سودش را به سوى او پایین فرستد.
5- فاطمه در مقام شکوه از دو خلیفه :
حضرت زهرا (س) خطاب به خلیفه اوّل و دوّم فرمود :
آیا اگر حدیثى را از پیامبر خدا (ص) نقل کنم به آن عمل خواهید کرد ؟ گفتند: آرى
فرمودند : شما را به خدا آیا نشنیده اید که پیامبر (ص) فرموده اند :
خشنودى فاطمه خشنودى من و خشم فاطمه خشم من است ، هر که دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که فاطمه را خشنود سازد مرا خشنود ساخته و هر که فاطمه را خشمگین نماید مرا خشمگین نموده است ؟
گفتند : آرى ، چنین حدیثى را از پیامبر خدا (ص) شنیده ایم.
فرمود : من هم خدا و فرشتگان را گواه مى گیرم که شما دو نفر مرا خشمگین نمودید و خشنودم نساختید و چون پیامبر (ص) را ملاقات نمایم حتماً از شما به او شکایت خواهم نمود.
6- بدترین امّت :
بدترین امّت من کسانى هستند که :
از انواع نعمتها تغذیه مى کنند و خوراکى هاى رنگارنگ مى خورند و لباسهاى گوناگون مى پوشند و هر چه بخواهند مى گویند.
7- نزدیکترین اوقات زن به خدا :
پیامبر اکرم (ص) از اصحابش پرسید : زن چیست؟ گفتند: زن ناموس است.
فرمود : زن چه موقع به خدایش نزدیکتر است ؟ اصحاب نتوانستند جواب گویند.
چون این سخن به گوش فاطمه (س) رسید ، فرمود :
نزدیکترین اوقات زن به خداى خود هنگامى است که در کُنج خانه خود باشد.
پس از این جواب ، پیامبر اکرم (ص) فرمود : حقّا که فاطمه پاره تن من است.
8- نتیجه صلوات بر زهرا (س) :
رسول خدا (ص) به من گفت: اى فاطمه ! هر که بر تو صلوات فرستد ، خداوند او را بیامرزد و به من ، در هر جاى بهشت باشم، ملحق گرداند.
9- على (ع)، رهبر و پیشوا :
پیامبر اکرم (ص) فرمود : هر که من سرپرست اویم ، پس على سرپرست اوست و هر که را من رهبر اویم ، پس على رهبر اوست.
10- حجاب فاطمه :
پیامبر اکرم (ص) همراه با مرد نابینایى به خانه فاطمه (س) آمد ، بلافاصله فاطمه (س)خود را کامل پوشاند.
رسول خدا (ص) فرمود : چرا خود را پوشاندى با این که او تو را نمى بیند ؟
فاطمه (س) فرمود : اى پیامبر خدا! اگر او مرا نمى بیند ، من که او را مى بینم و او بوى مرا حس مى کند!
پیامبر اکرم فرمود : گواهى مى دهم که تو پاره دل منى.
11- دستور العملى جامع :
در وقتى که بستر خواب را گسترده بودم ، رسول خدا (ص) بر من وارد شد ، فرمود : اى فاطمه ! نخواب مگر آن که چهار کار را انجام دهى:
قرآن را ختم کنى، و پیامبران را شفیعت گردانى و مؤمنین را از خود راضى کنى و حجّ و عمره اى را به جا آورى.
این را فرمود و شروع به خواندن نماز کرد ، صبر کردم تا نمازش تمام شد ، گفتم : یا رسول اللّه! به چهار چیز مرا امر فرمودى در حالى که بر آنها قادر نیستم!
آن حضرت تبسّمى کرد و فرمود :
چون قل هو اللّه را سه بار بخوانى مثل این است که قرآن را ختم کرده اى، و چون بر من و پیامبران پیش از من صلوات فرستى ، شفاعت کنندگان تو در روز قیامت خواهیم بود و چون براى مؤمنین استغفار کنى ، آنان همه از تو راضى خواهند شد و چون بگویى : سُبحانَ اللّه وَ الحَمدُ للّه وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اکبر ُ، حجّ و عمره اى را انجام داده اى.
12- رضایت شوهر :
پیامبر اکرم (ص) فرمود : واى به حال زنى که شوهرش را خشمگین سازد و خوشا به حال زنى که شوهرش از او خشنود باشد.
13- ثواب انگشتر عقیق :
کسى که انگشتر عقیق به دست کند ، همیشه خیر مى بیند.
14- على (ع) ، بهترین داور :
گروهى از فرشتگان درباره چیزى با یکدیگر مشاجره نمودند ، حاکم و داورى را از بنى آدم تقاضا کردند ، خداوند متعال به آنها وحى فرمود که خودتان انتخاب کنید و آنان على ابن ابیطالب (علیه السلام) را برگزیدند.
15- زنان دوزخى :
پیامبر اکرم (ص) (درباره مشاهدات خود از عذاب دوزخیان در شب معراج) فرمود :
دخترم ! امّا زنى که به مویش آویخته شده بود ، کسى بود که مویش را از مردان نمى پوشانید ، و آن که به زبانش آویزان بود، زنى بود که شوهرش را آزار مى داد … و آن که سرش سرِ خوک و بدنش بدنِ الاغ بود، زنى بود که سخنچین و دروغگو بود و آن که صورتش به شکل سگ بود ، زنى بود که آواز مى خواند و نوحه سرایى مى کرد و حسد مى ورزید.
16- شرایط روزه دار :
روزه دار چون زبانش و گوشش و چشمش و اعضایش را [از حرام ]نگه ندارد، روزه دار نیست.
17- داناترین و نخستین مسلمان :
رسول خدا (ص) به من فرمودند : شوهر تو در دانش ، داناترین مردم و نخستین مرد مسلمان و در بردبارى ، برترین مردم است.
18- کمک به ذرارى پیامبر :
پیامبر اکرم (ص) فرمود : هر کسى براى فردى از فرزندان من کارى انجام دهد و بر آن کار پاداشى نگیرد ، من پاداش دهنده او خواهم بود.
19- على و شیعیان :
پیامبر خدا (ص) به على (علیه السلام) نگریست و فرمود : این شخص و پیروانش در بهشت اند.
20- شیعه على در قیامت :
پیامبر خدا (ص) به على (علیه السلام) فرمود : اى اباالحسن ! آگاه باش که تو و پیروانت در بهشت هستید.
21- قرآن و عترت در آخرین سخن پیامبر :
از پدرم رسول خدا (ص) در هنگام مرضى که به سبب آن از دنیا رفت و در حالى که خانه مملوّ از اصحاب بود ـ شنیدم که فرمود : اى مردم ! نزدیک است که به آسانى از میان شما رخت بربندم ، و به تحقیق سخنى که عذر را بر شما تمام کند پیش فرستادم.
بدانید که من در میان شما ، کتاب پروردگارم و عترتم ، اهل بیتم را بر جاى مى گذارم.
آن گاه دست على را گرفت و فرمود : این على با قرآن است و قرآن با على است ، از هم جدا نمى شوند تا هر دو در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. من در قیامت از شما از آنچه درباره این دو پس از من انجام دهید ، خواهم پرسید.
22- شستن دستها :
رسول خدا (ص) فرمود : سرزنش نکند جز خود را ، کسى که شب کند ، در حالى که دستش چرب و بدبو باشد.
23- نتیجه گشاده رویى :
گشاده رویى در چهره مؤمن براى صاحبش، بهشت را سبب مى شود.
24- رنج خانه دارى :
اى رسول خدا ! دو دستم از سنگ آسیا پینه بسته ، یک بار آرد مى کنم و یک بار خمیر مى سازم.
25- زیان بخل :
پیامبر اکرم (ص) فرمود : از بخل ورزیدن بپرهیز ، زیرا که بخل آفتى است که در شخص بزرگوار نیست.
از بخل بپرهیز ، زیرا که آن درختى است در آتش دوزخ که شاخه هایش در دنیاست ، هر که به شاخه اى از شاخه هایش درآویزد ، داخل جهنّمش گردانَد.
26- نتیجه سخاوت :
پیامبر اکرم (ص) به من گفت : بر تو باد سخاوت ورزیدن ، زیرا که سخاوت درختى از درختان بهشت است که شاخه هایش به زمین آویخته است ، هر که شاخه اى از آن را بگیرد ، او را به سوى بهشت مى کشاند.
27- نتیجه سلام و تحیّت بر رسول خدا و دخترش زهرا :
پدرم در زمان حیاتش به من فرمود : هر که بر من و تو تا سه روز تحیّت و سلام بفرستد ، بهشت بر او واجب گردد.
28- خنده اسرار آمیز :
هنگامى که رسول خدا(ص) مریض شد ، دخترش فاطمه را نزد خود خواند و در گوش او سخن گفت.
فاطمه (س) گریه کرد ، مجدّداً رسول خدا با او نجوا کرد ، فاطمه (س) خندید.
عایشه گوید : در این باره از حضرت زهرا (س) پرسیدم ، فرمود : چون پیامبر (ص) مرگش را به من خبر داد ، گریستم ، پس از گریه ام به من خبر داد که نخستین کسى که او را ملاقات کند من هستم ، در نتیجه خندیدم.
29- پیامبر ، پدر فرزندان زهرا :
فاطمه (س) از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده که فرمود :
همانا خداوند عَزَّ وَ جَلَّ ذرّیّه هر یک از فرزندان مادرى را سبب ارتباط و خویشاوندى قرار داده که به وسیله آن ذرّیّه به او منسوب مى شوند ، مگر فرزندان فاطمه (س) که من سرپرست و خویشاوند آنها هستم. [و به من منسوب مى شوند]
30- خوشبخت واقعى :
فاطمه (س) از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده که فرمود : این جبرئیل (علیه السلام) است که مرا خبر مى دهد :
همانا خوشبخت ، تمام خوشبخت و خوشبخت واقعى ، کسى است که على را ، در زندگى ام و پس از مرگم ، دوست داشته باشد.
31- پیامبر در جمع اهل بیت :
بر رسول خدا (ص) وارد شدم، جامه اى را گستراند و فرمود : بنشین، در این وقت حسن (علیه السلام) آمد ، فرمود : نزد مادرت بنشین ، بعداً حسین (علیه السلام) آمد. فرمود : با اینها بنشین. پس على (علیه السلام) آمد. فرمود : تو نیز با اینان بنشین ، آن گاه اطراف جامه را گرفت و روى ما انداخت. فرمود : خدایا ! اینها از منند و من از اینهایم ، خدایا ! از اینان راضى باش ، همان طور که من از اینها راضى ام.
32- دعاى پیامبر در وقت ورود و خروج از مسجد :
فاطمه (س) فرموده است :
پیامبر اکرم (ص) چون داخل مسجد مى شد مى فرمود : «به نام خدا ، خدایا بر محمّد درود فرست و گناهانم را بیامرز و درهاى رحمتت را برایم باز کن!» و چون خارج مى شد مى فرمود : «به نام خدا ، خدایا بر محمّد درود بفرست و گناهانم را بیامرز و درهاى بخششت را برایم باز کن!»
33- سحر خیزى :
رسول خدا (ص) بر من گذشت ، در حالى که در خواب صبحگاهى بودم ، مرا با پایش تکان داد و فرمود :
دخترم ! برخیز شاهد رزق و روزى پروردگارت باش و از غافلان مباش ، زیرا که خداوند روزى هاى مردم را بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب تقسیم مى کند.
34- مریض در پناه خدا :
فاطمه(س) فرموده است : پیامبر اکرم(ص) فرمود :
چون بنده خدا بیمار گردد ، خداوند به فرشتگانش وحى مى کند : قلم تکلیف را از بنده ام ـ تا وقتى که در عهد و پیمان من است ـ بردارید ، زیرا خودم او را بازداشت نموده تا جانش را بگیرم یا آزادش گذارم. پدرم مى فرمود : خداوند به فرشتگانش وحى فرستاد که براى بنده بیمارم پاداش کارهایى را که در وقت سلامتش انجام مى داد ، بنویسید.
35- نرمخویى در مقابل دیگران و احترام به زنان :
پیامبر اکرم (ص) فرموده است : بهترین شما نرمخوترین شما به اطرافیان و بزرگوارترین شما به زنان است.
36- پاداش آزادى بردگان :
پیامبر اکرم (ص) فرمود : هر که بنده مؤمنى را آزاد کند ، به اِزاى هر عضوى از آن بنده ، عضوى از او از آتش جهنّم آزاد گردد.
37- زمان استجابت دعا :
رسول خدا(ص) فرمود : در روز جمعه ساعتى است که بنده مسلمان در آن وقت چیزى از خدا نخواهد مگر آن که خداوند به او عطا گرداند، و آن وقتى است که نیمه خورشید به سوى مغرب نزدیک گردد.
38- سستى در نماز :
از پدرم رسول خدا(ص)درباره مردان و زنانى که در نمازشان سستى و سهل انگارى مى کنند، پرسیدم.
آن حضرت فرمودند :
هر زن و مردى که در امر نماز ، سستى و سهل انگارى داشته باشد ، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا مى گرداند :
1ـ خداوند ، برکت را از عمرش مى گیرد.
2ـ خداوند ، برکت را از رزق و روزى اش مى گیرد.
3ـ خداوند ، سیماى صالحین را از چهره اش محو مى کند.
4ـ هر کارى که بکند بدون پاداش خواهد ماند.
5ـ دعایش مستجاب نخواهد شد.
6ـ برایش بهره اى از دعاى صالحین نخواهد بود.
7ـ ذلیل خواهد مُرد.
8ـ گرسنه جان خواهد داد.
9ـ تشنه کام خواهد مرد ، به طورى که اگر با همه نهرهاى دنیا آبش دهند ، تشنگى اش برطرف نخواهد شد.
10ـ خداوند ، فرشته اى را برمى گزیند تا او را در قبرش ناآرام سازد.
11ـ قبرش را تنگ گرداند.
12ـ قبرش تاریک باشد.
13ـ خداوند فرشته اى را برمى گزیند تا او را به صورتش به زمین کشد ، در حالى که خلایق به او بنگرند.
14ـ به سختى مورد محاسبه قرار گیرد.
15ـ و خداوند به او ننگرد و او را پاکیزه نگرداند و او را عذابى دردناک باشد.
39- شکست ظالم :
فاطمه (س) فرمود: پیامبر اکرم (ص) فرموده است : دو سپاه ستمگر به هم نرسند ، مگر آن که خداوند آن دو را به حال خود واگذارد و باکى نداشته باشد که کدام یک پیروز گردد. و دو سپاه ستمگر به هم نرسند ، مگر آن که هزیمت و شکست از آنِ سپاه ظالم تر باشد.
40- بخشى از خطبه زهرا (س) :
حضرت زهرا (س) در آن سخنرانى معروفش در مسجد فرمود :
خداوند ایمان را براى تطهیر شما از شرک قرار داد و نماز را براى پاک شدن شما از تکبّر و زکات را براى پاک کردن جان و افزونى رزقتان و روزه را براى تثبیت اخلاص و حجّ را براى قوّت بخشیدن دین و عدل را براى پیراستن دلها و اطاعت ما را براى نظم یافتن ملّت و امامت ما را براى در امان ماندن از تفرقه و جهاد را براى عزّت اسلام و صبر را براى کمک در استحقاق مزد و امر به معروف را براى مصلحت و منافع همگانى و نیکى کردن به پدر و مادر را سپر نگهدارى از خشم و صله ارحام را وسیله ازدیاد نفرات و قصاص را وسیله حفظ خونها و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت قرار گرفتن و به اندازه دادن ترازو و پیمانه را براى تغییر خوى کم فروشى و نهى از شرابخوارى را براى پاکیزگى از پلیدى و دورى از تهمت را براى محفوظ ماندن از لعنت و ترک سرقت را براى الزام به پاکدامنى و شرک را حرام کرد براى اخلاص به پروردگارى او ، بنابراین ، از خدا آن گونه که شایسته است بترسید و نمیرید ، مگر آن که مسلمان باشید و خدا را در آنچه به آن امر کرده و آنچه از آن بازتان داشته است اطاعت کنید ، زیرا که :
«از بندگانش ، فقط آگاهان، از خدا مى ترسند.» (سوره فاطر آیه 28)
دهه فجر مبارک
چهارشنبه 95/11/13
جمهوری ما نشانگر اسلام است
افکار پلید فتنه جویان خام است
جمهوری اسلامی ما جاوید است
دشمن زحیات خویشتن نومید است
حدیث زیبا در مورد برکت در زندگی
چهارشنبه 95/11/06
حدیث زیبا در مورد برکت در زندگی
مجموعه: احادیث و سخنان بزرگان
10 حدیث زیبا در مورد برکت در زندگی
در میان سخنان بزرگان دین ، گنج هایی وجود دارد که شاید عمل به حتی یکی از آنها ضمانت خوشبختی و سعادت ما در زندگی باشد ، در اینجا تلاش کرده ایم 10 حدیث مهم در باب برکت و رزق و روزی در زندگی تقدیم شما کنیم.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
نیكى و نیكوكاران را دوست بدارید. سوگند به آن كه جانم به دست اوست، بركت و تندرستى، با نیكى و نیكوكاران است.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
در پى روزى و نیازها، سحر خیز باشید؛ چرا كه حركت در آغاز روز، [مایه] بركت و پیروزى است.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
بدان كه راستگویى، پر بركت است و دروغگویى، شوم.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
تا وقتى مردم امر به معروف و نهى از منكر مي كنند و یكدیگر را در نیكى و تقوا، یارى ميرسانند، در خیر و نیكي اند، آنگاه كه چنین نكنند، بركتها از آنان گرفته ميشود و بعضى بر بعض دیگر مسلّط مي گردند و در زمین و در آسمان، هیچ یاورى نخواهند داشت.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
نماز شب، موجب رضایت پروردگار، دوستى فرشتگان، سنت پیامبران، نور معرفت، ریشه ایمان، آسایش بدنها، مایه ناراحتى شیطان، سلاحى بر ضدّ دشمنان، مایه اجابت دعا، قبولى اعمال و بركت در روزى است.
امام علی - علیه السلام- فرمودند :
پیروان ما كسانىاند كه در راه ولایت ما بذل و بخشش مىكنند، در راه دوستى ما به یكدیگر محبت مىنمایند، در راه زنده نگه داشتن امر و مكتب ما به دیدار هم مي روند. چون خشمگین شوند، ظلم نمىكنند و چون راضى شوند، زیاده روى نمي كنند، براى همسایگانشان مایه بركتاند و نسبت به همنشینان خود در صلح و آرامشاند.
امام علی - علیه السلام- فرمودند :
هرگاه نیّتها فاسد باشد، بركت از میان مي رود.
امام کاظم - علیه السلام - فرمودند :
مشورت با عاقلِ خیرخواه، خجستگى، بركت، رشد و توفیقى از سوى خداست.
امام صادق - علیه السلام - فرمودند :
صله رحم، انسان را خوش اخلاق، با سخاوت و پاكیزه جان مى نماید و روزى را زیاد مى كند و مرگ را به تأخیر مى اندازد.
امام صادق - علیه السلام - فرمودند :
اگر در میان مردم عدالت برقرار شود، همه بي نیاز مي شوند و به اذن خداوند متعال آسمان روزى خود را فرو ميفرستد و زمین بركت خویش را بیرون ميریزد.
40 نکته مهم اخلاقی در 40 جمله کوتاه و خواندنی
چهارشنبه 95/11/06
40 نکته مهم اخلاقی در 40 جمله کوتاه و خواندنی
مجموعه: احادیث و سخنان بزرگان
40 نکته مهم اخلاقی در 40 جمله کوتاه و خواندنی
سخنان خوب باید در زیباترین جملات طراحی و تدوین شوند، تا مورد توجه و تأمل مخاطبان واقع شود. به عبارتی ساده تر قالب کلام می بایست با قیمت کلام هم سان باشد. خوب سخن گفتن؛ سخن خوب گفتن، از مهم ترین لوازم پیام رسانی و متقاعد سازی در روان شناسی ارتباطات به شمار می آید.
در این نوشتار نمونه هایی را با هم مرور می کنیم:
1- کسی که به دنبال انتقام گرفتن است، زخم هایش را تازه نگه می دارد. (فرانسیس بیکن)
2- با مشت گره کرده نمی توان با کسی دست داد و دوست شد. (ایندرا گاندی)
3- پرسیدند بهشت را می خواهی یا دوست را؟! گفتم: جهنم است، بهشتی که در آن دوست نباشد.
4- خداوند بی نهایت است، امّا به قدر نیازت فرود می فرستد، به قدر آرزویت گسترده می شود، و به قدر ایمانت کارگشاست. (ملاصدرا)
5- گل عشق و دوستی با بی ریایی و صداقت و صمیمیت می روید و می ماند، از اینکه مراقب این گل زیبایی، می بوسمت.
———————————————-
6- بیا با آئین آب و آئینه زندگی کنیم. مثل آب هر چه پلیدی بشوییم. آئینه سان هر چه ندیدیم نگوییم.
7- ارزش هر کس، برابر است با ارزش آن چیزی که برایش ارزش قائل است. (حضرت علی علیه السلام)
8- کسی که با خدا دوست نیست، دوستی اش با تو دروغی بیش نیست، دوستی بدون خدا دوستی ناپایدار است.
9- دوست واقعی تو دشمن واقعی نقاط ضعف توست.
10- در میخانه ببستند، خدایا مپسند***که در خانه تزویر و ریا بگشایند. (حافظ)
———————————————-
11- 5 چیز را از کودکان بیاموز: در حال زندگی کن تا لذت ببری. شادی را گران نکن- با تمام وجود (از خدا) بخواه. کینه را از ذهن و زندگی دور کن. همواره در حال تلاش باش.
12- خدایا ما را ببخش که، در کار خوب یا جا زدیم یا جار زدیم.
13- آش خوب باشه، کاسه اش چوب باشه.
14- کسی که هیچ کاری نمی کند، هیچ اشتباهی نمی کند و کسی که هیچ اشتباهی نمی کند، هیچ چیز یاد نمی گیرد.
15- کسی شایسته آزادی است که بر هوس های خود مسلط شود- “گوته”
———————————————-
16- هر گاه پست های بزرگ به انسان های کوچک سپرده شود، پست ها پایکوبی می کنند. (عباسعلی کاوه)
17- دنیا مثل دوربین عکاسیه، لبخند بزن عزیزم.
18- خدایا کمکم کن تا دینم را به دنیایم نفروشم و برای نام و نان ایمانم را از دست ندهم. (دکتر شریعتی)
19- پرسیدند آزادی مهم است یا رفاه؟ گفتم: اگر آزادی نباشد نمی توانم بگویم نانم را چه کسی دزدید.
20- اگر می خواهی بدانی که چقدر ثروتمند هستی به این فکر کن که اگر همه اموالت را از دست بدهی چه چیزی برایت باقی می ماند.
———————————————-
21- باران نعمت ها و موهبت های الهی همیشه در حال باریدن است. ظرف دلت را دریایی کن تا باران بیشتری نصیبت شود. تا همیشه بمانی.
22- ساده بگویم، اگر می خواهی بدانی که خدا چقدر دوستت دارد. ببین تو چقدر دوستش داری و چقدر برایش وقت داری و گفتگو و خلوت می کنی به حرف هایش گوش می دهی و به خواسته هایش عمل می کنی؟
23- عشق و محبت بین کسانی ایجاد می شود که به راستی به خدا ایمان بیاورند و اعمال صالح انجام دهند. (سوره مریم / 92)
24- زندگی مسأله است حل باید کرد، راه است طی باید کرد، دراز مدت است صبر باید کرد. تفریح است بازی باید کرد. باغبانی است عشق باید کرد. تعهد است عمل باید کرد. راز است کشف باید کرد.
25- مراقب افکارت باش که تبدیل به گفتارت می شود. مراقب گفتارت باش که رفتارت را تعیین می کند. مراقب رفتارت باش که عادتت می شود. مراقب عادتت باش که تبدیل به شخصیت تو می شود. و شخصیت تو سرنوشتت را ترسیم می کند. (حضرت علی علیه السلام)
———————————————-
26- همنشین تو از تو ،بِه باید تا عقل و دینت بیفزاید.
27- کسی که شایسته ستایش است محتاج ستایش نیست و کسی که شایسته ستایش نیست محتاج ستایش است.
28- در دل سخت سنگ سبزه نمی روید. در دل نرم خاک رویش و پالایش ایجاد می شود.
29- خوبی ها خود و بدی های دیگران را پنهان کن، خدا افشاگر خوبی است.
30- نماز نور، نردبان و برکه است، راهت را روشن می کند، از زمین به آسمانت می برد و تمام وجودت را شستوشو داده و طاهر می سازد.
———————————————-
31- مباد گل ،تو را از گلکار غافل کند.
32- پسته خندان ارزشمند است پسته ای را که نمی خندد، در سرمای شدید قرار داد تا منجمد شود. و بعد بلافاصله آن را در آب جوشی می ریزند تا ترک بخورد. و یا با سنگ بر سرش می کوبند تا خندان شود.
33- نعمت های خود را بشمار نه محرومیت هایت را.
34- از قفس، مرغ به هر جا رود بستان است، مگس در قفس آزاد است. مرغ در قفس در بند.
35- باز شدن هر آموزشگاه = بسته شدن یک بازداشتگاه (ویکتور هوگو)
———————————————-
36- حسادت تو علیه کسی، نشانه برتری او بر توست (اعتراف به برتری اوست).
37- چاپلوسی در سه جا لازم و عبادت است: در برابر خدا، والدین و در برابر محرومان و ستمدیدگان. (حضرت علی (علیه السلام))
38- تا توانی می گریز از یار بد یار بد بدتر بود از مار بد.
مار بد تنها همی بر جان زند یار بد بر جهان و بر ایمان زند.
39- کمتر کسی 80 سال زندگی می کند، بیشتر 80 ساله ها، 80 بار یک سال را تکرار می کنند.
40- خدایا به مردان ما غیرت، به زنان ما عفت، به پیران ما سلامت، به دختران ما متانت به پسران ما سعادت، به عالمان ما صداقت، به مسئولان ما عدالت، به اصناف ما مروت، به ملت ما وحدت به نویسندگان ما مسئولیت، به هنرمندان ما کرامت، به سرمایه داران ما دیانت عطا فرما.
منبع : tebyan.net
سخنان و حکایت های کوتاه اخلاقی و تربیتی
چهارشنبه 95/11/06
علم اندوزی
«لقمان حکیم به فرزندش فرمود: با دانشمندان هم نشینی کن! همانا خداوند دل های مرده را به حکمت زنده می کند، چنان که زمین را به آب باران».
کور حقیقی
«فقیری به در خانه بخیلی آمد، گفت: شنیده ام که تو قدری از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای و من در نهایت فقرم، به من چیزی بده! بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام. فقیر گفت: من هم کور واقعی هستم، زیرا اگر بینا می بودم، از در خانه خداوند به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم».
آزادگی
«همسر مرد آزاده ای به او گفت: نمی بینی که یارانت به هنگام گشایش، در کنار تو بودند و اینک که به سختی افتاده ای، تو را ترک کرده اند؟ او گفت: از بزرگواری آنهاست که به هنگام توانایی، از احسان ما بهره می بردند و حال که ناتوان شده ایم، ما را ترک کرده اند».
غیبت
«به بزرگی گفتند: هیچ ندیدیم که از کسی غیبت کنی! گفت: از خود خشنود نیستم، تا به نکوهش دیگران بپردازم».
سخن چینی
«مردی به اندیشمندی گفت: فلان شخص، دیروز از تو بدگویی می کرد. اندیشمند گفت: از چیزی سخن گفتی که او از روبه رو گفتن آن با من شرم داشت».
تجسس
«حکیمی گفته است: آن که عیب های پنهانی مردم را جست وجو کند، دوستی های قلبی را بر خود حرام می کند».
غفلت
«به عارفی گفتند: ای شیخ! دل های ما خفته است که سخن تو در آن اثر نمی کند، چه کنیم؟ گفت: کاش خفته بودی که هرگاه خفته را بجنبانی، بیدار می شود؛ حال آنکه دل های شما مرده است که هرچند بجنبانی، بیدار نمی شود».
بخل
بخیلی سفارش ساخت کوزه و کاسه ای را به کوزه گر داد. کوزه گر پرسید: بر کوزه ات چه نویسم؟ بخیل گفت: بنویس «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنّی؛ هرکس از آن آب بنوشد، از من نیست!» (بقره: 249) باز کوزه گر پرسید: بر کاسه ات چه نویسم؟ بخیل گفت: بنویس: «وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَاِنَّهُ مِنّی؛ هرکس از آن نخورد، از من است.» (بقره: 249)
تکبر
«آورده اند که روزی عابدی نمازش به درازا کشید و چون نگریست، مردی را دید که به نشانه خشنودی در وی می نگرد. عابد او را گفت: آنچه از من دیدی، تو را به شگفتی نیاورد که ابلیس نیز روزگاری دراز، با دیگر فرشتگان به پرستش خدا مشغول بود و سپس چنان شد که شد».
افسوس پادشاه به هنگام مردن
گویند پادشاهی به بیماری سختی مبتلا شد. طبیب از او خواست که وصیتش را بیان کند. در این هنگام، پادشاه برای خود کفنی انتخاب کرد. سپس دستور داد تا برایش قبری آماده کنند. آن گاه نگاهی به قبر انداخت و گفت: «مَآ أَغْنی عَنّی مَالِیَه هَلَکَ عَنّی سُلْطانِیْه؛ مال و ثروتم هرگز مرا بی نیاز نکرد، قدرت من نیز از دست رفت.» (حاقه: 28 و 29) و در همان روز جان داد.
عقل، بزرگ ترین نعمت الهی
«روزی پادشاهی به بهلول گفت: بزرگ ترین نعمت های الهی چیست؟ بهلول جواب داد: بزرگ ترین نعمت های الهی عقل است. خواجه عبدالله انصاری نیز در مناجات خود گوید: خداوندا! آن که را عقل دادی، چه ندادی و آن که را عقل ندادی، چه دادی؟»
محافظت از خویشتن
«پادشاهی به عارفی رسید، از او پندی خواست. عارف گفت: هر آنچه را در آن امید رستگاری است، بگیر و آنچه را در آن خطر هلاک است، رها کن!»
عبرت
«گویند: روزی خلیفه از محلی می گذشت، دید که بهلول، زمین را با چوبی اندازه می گیرد. پرسید: چه می کنی؟ گفت: می خواهم دنیا را تقسیم کنم تا ببینم به ما چه قدر می رسد و به شما چه قدر؟ هرچه سعی می کنم، می بینم که به من بیشتر از دو ذراع (حدود یک متر) نمی رسد و به تو هم بیشتر از این مقدار نمی رسد».
خطر سلامتی و آسایش
«آورده اند روزی حاکم شهر بغداد از بهلول پرسید: آیا دوست داری که همیشه سلامت و تن درست باشی؟ بهلول گفت: خیر؛ زیرا اگر همیشه در آسایش به سر برم، آرزو و خواهش های نفسانی در من قوت می گیرد و در نتیجه، از یاد خدا غافل می مانم. خیرِ من در این است که در همین حال باشم و از پروردگار می خواهم تا گناهانم را بیامرزد و لطف و مرحمتش را از من دریغ نکند و آنچه را به آن سزاوارم، به من عطا کند».
کلمات کليدي
حکایت های کوتاه اخلاقی - تربیتی
چهارشنبه 95/11/06
اجابت دعا
در خبرست از سرور کائنات، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله :
هرگاه که یکی از بندگان گنه کار پریشان روزگار، دست انابت به امید اجابت، به درگاه حق جلَ وعلا بردارد، ایزد تعالی در وی نظر نکند. بازش بخواند، باز اعراض کند. بازش به تضرع و زاری بخواند، حق سبحانه و تعالی فرماید: «یا مَلائِکَتی قَد اِسْتَحْیَیْتُ مِنْ عَبْدی وَ لَیْسَ لَهُ غَیْری فَقَدْ غَفَرْتُ لَهُ؛ دعوتش را اجابت کردم و حاجتش برآوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم».
پیام متن:
کرم بین و لطف خداوند
گارگنه کرده است و او شرمسار
حکمت خداوندی
سعدی در بیان حکایتی می گوید:
موسی علیه السلام ، درویشی را دید از برهنگی به ریگ اندر شده. گفت: ای موسی! دعا کن تا خدا عزوجل مرا کفافی دهد که از بی طاقتی به جان آمدم. موسی دعا کرد و برفت. پس از چند روز که از مناجات باز آمد، مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه برو گرد آمده. گفت: این چه حالت است؟ گفتند: خمر خورده و عربده کرده و کسی را کشته. اکنون به قصاص فرموده اند.
«وَلَوْ بَسَطَ اللّه ُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوَ فِی الاَْرْضِ؛ اگر خداوند درِ هر نوع روزی را بر بندگانش می گشود، در زمین ستم پیشه می کردند». (شورا:27) موسی علیه السلام ، به حکمت جهان آفرین اقرار کرد و از تجاسر خویش استغفار.
پیام متن:
آن کس که توانگرت نمی گرداند
او مصلحت تو بهتر از تو داند
سعدی
نگاه به فرودستان و شکر نعمت
سعدی گوید:
هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم. به جامع کوفه درآمدم، دل تنگ. یکی را دیدم که پای نداشت. سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم.
پیام متن:
بنابر سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله : به آن که از شما پایین تر است، بنگرید و به آن که از شما بالاتر است، منگرید؛ زیرا بدین وسیله قدر نعمت خدا را بهتر می دانید (و شکرگزار نعمت های خداوند خواهید بود).4
دعای مادر
از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند: این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟ گفت: شبی مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم: «اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید: چرا ایستاده ای؟! قصه را برایش گفتم. او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت: «خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان».
پیام متن:
اشاره به جلب رضایت مادر و تأثیر دعای او در حق فرزند، و این که جلب رضایت مادر، آدمی را به مقام های والای معنوی می رساند.
تیزهوشی شاگرد ابن سینا
روزی ابن سینا از جلو دکان آهنگری می گذشت که کودکی را دید. آن کودک از آهنگر مقداری آتش می خواست. آهنگر گفت: ظرف بیاور تا در آن آتش بریزم. کودک که ظرف همراه نداشت، خم شد و مشتی خاک از زمین برداشت و در کف دست خود ریخت. آن گاه به آهنگر گفت: آتش بر کف دستم بگذار.
ابن سینا، از تیزهوشی او به شگفت آمد و در دل بر استعداد کودک شادمان شد. پس جلو رفت و نامش پرسید. کودک پاسخ داد: نامم بهمن یار است و از خانواده ای زرتشتی هستم. ابن سینا او را به شاگردی گرفت و در تربیتش کوشید تا اینکه او یکی از حاکمان و دانشمندان نام دار شد و آیین مقدس اسلام را نیز پذیرفت.
پیام متن:
آثار بزرگ منشی را از کودکی می توان در رفتار و زندگی بزرگان مشاهده رد.
گران بهاترین شی
شیخ ابی سعید ابی الخیر را گفتند: فلان کس بر روی آب می رود. شیخ گفت: «سهل است، وزغی و صعوه ای بر روی آب می برود.» شیخ را گفتند: فلان کس در هوا می پرد. شیخ گفت: «زغنی و مگسی نیز در هوا بپرد.» او را گفتند: فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می برود. شیخ گفت: «شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می شود. این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بجنبد و با خلق داد و ستد کند و با خلق درآمیزد و یک لحظه از خدا غافل نباشد».
پیام متن:
ارزش واعی انسان به این است که همواره به یاد خداوند باشد و هرگز حضور او را از یاد نبرد.
بندگی من یا آزادی تو؟
روزی خلیفه وقت، کیسه پر از سیم با بنده ای نزد ابوذر غفاری فرستاد. خلیفه به غلام گفت: «اگر وی این از تو بستاند، آزادی». غلام کیسه را به نزد ابوذر آورد و اصرار بسیار کرد، ولی وی نپذیرفت.
غلام گفت: آن را بپذیر که آزادی من در آن است و ابوذر پاسخ داد: «بلی، ولی بندگی من در آن است».
پیام متن:
گاهی ثروت های مادی آمی را بنده خود می کنند و او را از بندگی خدا خارج می سازند.
دلی خوش درگرو فراغت دل
یحیی بن معاذ روزی با برادری بر دهی بگذشت. برادرش گفت: اینجا خوش دهی است. یحیی وی را گفت: «خوش تر از این ده، دل آن کس است که از این ده فارغ است».
درگاه هماره گشوده
مرد صاحب دلی به درگاه الهی راز و نیاز می کرد و می گفت: «خداوندا، کریما، آخر دری بر من گشای!» رابعه عدویه این سخن بشنید و مرد را گفت: «ای غافل! این در کی بسته بود!
پیام متن:
درِ رحمت خداوند، همواره به روی بندگانش باز است.
چشم پوشی حکیم از ناسزاگویی دیگران
حکیمی را ناسزا گفتند. او هیچ جوابی نداد. حکیم را گفتند: ای حکیم، از چه روی جوابی ندادی؟ حکیم گفت: «از آن روی که در جنگی داخل نمی شوم که برنده آن بدتر از بازنده آن است».
پیام متن:
«وَ اِذَا خَاطَبَهُمُ الْجاهِلُون قالُوا سَلاما؛ (بندگان شایسته خداوند کسانی هستند) که چون نادانان با آنها روبه رو می شوند (و سخنان نابخردانه گویند،) به آنها سلام می گویند (و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند). (فرقان: 62)
مراقب سخن مردم بودن
یکی از علما را پرسیدند که یکی با ماه رویی است در خلوت نشسته و درها بسته و نفس، طالب و شهوت، غالب. هیچ باشد که به قوت پرهیزکاری از او به سلامت بماند؟ گفت: «اگر از مه رویان به سلامت بماند، از بدگویان نمایند».
پیام متن:
شاید پس کار خویشتن بنشستن
لیکن نتواند زبان مردم بستن
سعدی
اصول تربيت دينی از منظر آيات و روايات
سه شنبه 95/11/05
اصول تربيت دينی از منظر آيات و روايات
سال اول، شماره دوم، پاييز و زمستان 1388، 169 ـ 202
علياكبر زهره كاشاني*
چكيده
در اين مقال، پس از بيان معناي لغوي و اصطلاحي «اصل» تربيتي، مجموعهاي از مهمترين اصول تعليم و تربيت ديني را بررسي ميكنيم. اين اصول با بهرهگيري از آيات قرآن كريم و روايات پيامبر(ص) و اهلبيت(ع) استخراج و كاوش ميشوند.
اصول تربيتي استخراجشده و معرفيشده عبارتاند از: جوانگرايي، تفرد، تفاوتهاي اجتماعي، خانوادهگرايي، فطرتگرايي و گزيدهمحوري. برخي از اين اصول، مورد توجه عموم فيلسوفان و دانشمندان تعليم و تربيت بودهاند. اما در اينجا با استفاده از آيات و روايات، با نگاهي جديد به آنها پرداخته و يا جزئيات بيشتري از آن بحث ميشود. برخي ديگر نيز از ويژگيهاي نظام تعليم و تربيت اسلامي محسوب ميشوند و بهطور خاص مورد توجه فيلسوفان مسلمان هستند.
كليد واژهها: تربيت، تربيت ديني، اصول تربيتي، اهلبيت(ع)، نظام تعليم و تربيت.
مقدمه
فعاليتهاي تربيتي، از جمله فعاليتهاي اساسي است كه در حيات فردي و جمعي انسان، تأثيري انكارناپذير دارد. اين فعاليتها براي تحقق اهداف مورد نظر، تابع اصل يا اصولي هستند. مشخصكردن اصول تربيت در هر حيطه (ديني، اجتماعي، اخلاقي، عقلاني و غيره) كه باشد، از جمله اقدامات اساسي است كه بايد قبل از هر فعاليت تربيتي انجام پذيرد. اين اصول از هر منبعي اخذ شون ـفلسفه، دين، روانشناسي، جامعهشناسي و ساير رشتههاي معرفتي و علميـ بايد پاس داشته و به رعايت آنها اهتمام ورزيده شود؛ در غير اين صورت، جريان تربيت، در فرايند خود تا رسيدن به هدف نهايي دستخوش مخاطره خواهد شد.
مفهوم اصل:[272] بهمنظور برداشت يكسان از مفهوم «اصل» و بهرهگيري از آن در اصول نام برده شده، ارائة تعريفي روشن از «اصل» ضروري مينمايد. اين نوشتار درصدد تحليل و دقتهاي موشكافانه در تبيين و تعريف مفهوم «اصل» و كاربردهاي آن نيست؛ زيرا نوشتار حاضر گنجايش چنين بررسياي ندارد و اين مهم مجالي ويژه و وسيعتر ميطلبد.
در لغت، به بيخ، بن و ريشة هر چيز «اصل» ميگويند. اين مفهوم در درون خود، اضافه و نسبت را به همراه دارد و هميشه در مقايسه با يك شيء ديگر سنجيده و مقايسه ميشود؛ ولي مجازاً ميتواند بهطور مستقل در مورد هر امر مهم و اساسياي كه حكم بنيان براي چيزها و كارهاي ديگر دارد، به كار رود.
متناظر با مفهوم لغوي «اصل»، اصول تربيتي به دستورها و قواعد كلياي اطلاق ميشود كه حكم ريشه و بنيان تدابير، تصميمات و فعاليتهاي تربيتي دارند و با هدايتگريهاي خود، درستي فرايند تربيت را از ابتدا تا انتها تضمين ميكنند. با اين نگاه، اصول تربيتي، همة جريان و كلية بخشهاي تربيت شامل سياستها، اهداف، برنامهها، روشها، محتوا، ارزشيابي و… را تحت سيطره و نفوذ خويش دارند. اين امر در حالي است كه قيد «راهنماي عمل» يا «راهنماي مربي» براي عبارت «دستورها و قواعد كلي» كه در تعريفهاي گوناگون از سوي بسياري از متخصصان ذيربط به كار برده شده است، دامنة آن را به فعاليتهاي مربيان و معلمان محدود ميكند و اقدامات سياستگذاران تربيتي، برنامهريزان تربيتي، تدوينگران محتواي آموزش و ديگر دستاندركاران تربيت را خارج از شمول وضع اصول تربيتي قرار ميدهد. همچنين اين قيد، اصول را فقط براي روشها لازم ميداند و بهطور تفريطآميزي قلمرو نظارت و حكومت آنها را به روشهاي تربيتي تقليل ميدهد.
ما به پيروي از ديدگاه خود دربارة حوزة اصول، در اين جستار به اصول ناظر بر روشها محدود نميشويم و در ذيل، به اصولي از تعليم و تربيت ديني ميپردازيم كه بخشها و جنبههاي گوناگوني از موضوع تربيت را تحت پوشش قرار ميدهند؛ بخشهايي مانند سياستها، اهداف، برنامهريزيها، روشها و محتوا.
1. جوانگرايي
اسلام دامنة سني آموزش را از مهد تا لحد قرار داده است. در خصوص تربيت نيز اسلام گرچه تا قبل از چهلسالگي را مهم شمرده است، محدوديتي قايل نشده است. با اينهمه، اسلام به همة مراحل رشد و تكامل انسان به يك چشم ننگريسته است؛ برخي دوران را بر برخي مقدم داشته و آن را از نظر تعليم و تربيت حائز اهميت ويژه دانسته است. در اين ميان، دوران جواني براي تعليم و تربيت ديني حساب جداگانهاي دارد.
اساساً جواني در اسلام، بهطور ويژه مورد توجه قرار گرفته است و براي جوان در زمينههاي گوناگون، احكام و دستورهاي ويژه و مستقيم قرار داده شده است. بهعنوان نمونه در باب نيكي به جوانان، پيامبر اكرم(ص) ميفرمايند: اوصيكم بالشّبّان خيرا؛[273] «من به همة شما مسلمانان توصيه ميكنم كه با جوانان با نيكي و نيكوكاري رفتار كنيد (و شخصيت آنان را گرامي و محترم بداريد)».
به دليل كثرت عنايت اسلام به جوانان، در روايات برحسب مورد، الفاظ متعددي براي آنان به كار گرفته شده است: «حدث»، «شاب»، «مراهق»، «يتيم»، «غلام»، «فتي»، «صغير»، «ابن»، «بالغ»، «رشيد»، «محتلم» و… .
همانگونه كه گذشت، يكي از زمينههايي كه جواني در آن مورد توجه خاص قرار گرفته است، تعليم و تربيت است. در اين دوره دربارة تعليم و تربيت سفارش ويژه شده است. امام صادق(ع) در مقام اهميت آموزش جوانان ميفرمايد: لَسْتُ أُحِبُّ أَنْ أَرَي الشَّابَّ مِنْكمْ إِلا غَادِياً فِي حَالَيْنِ إِمَّا عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً…؛[274] «دوست ندارم از شما مسلمانان جواني را ببينم كه به غير از يكي از اين دو حالت صبح كند: يا عالم باشد يا جويندة علم».
در روايتي ديگر، همان امام بزرگوار براي تأكيد بر فراگيري معارف ديني توسط جوانان ميفرمايد: لَوْ أُتِيتُ بِشَابٍّ مِنْ شَبَابِ الشِّيعَةِ لَا يَتَفَقَّهُ لأَدَّبْتُهُ؛[275] «اگر جواني از جوانان شيعه را به نزد من بياورند كه وظيفة خود را در شناخت دين انجام نميدهد، او را تأديب خواهم كرد».
در اين روايت دو تعبير شايستة تأمل است: يكي «تأديب» كه در گزارههاي ديني كمتر به كار رفته است؛ و ديگري «تفقّه» در دين كه نشاندهندة لزوم درك عميق دين (و نه صرفاً علامت ضرورت عمل به مناسك ديني) است.
«جواني» در اصطلاح رايج حدود 14 تا 29 سالگي را دربرميگيرد؛ ولي در اين مبحث، در مقابل پيري استعمال شده است و دامنة وسيعتري از سالهاي عمر را شامل ميشود، و درحقيقت بخشي از بزرگسالي و بهخصوص قسمتي از كودكي را شامل ميشود. تعيين دقيق دامنة جواني از نظر اسلام، مستلزم تحقيق لغتشناختي در خصوص واژگان مأخوذ از روايات است، كه پيش از اين به آنها اشاره شد.
به هر روي، جوانان ارزش سرمايهگذاري ويژه براي تربيت دارند؛ آنان به دليل آنكه ذهني خالي و نامشوش دارند، سريع فراميگيرند و نيز آموختههايشان پايدارتر است. پيامبر گرامي(ص) فرموده است: مَنْ تَعَلَّمَ فِي شَبَابِهِ كانَ بِمَنْزِلَةِ الرَّسْمِ فِي الْحَجَرِ وَمَنْ تَعَلَّمَ وَهُوَ كبِيرٌ كانَ بِمَنْزِلَةِ الْكتَابِ عَلَي وَجْهِ الْمَاءِ؛[276] «آنكس كه در جواني بياموزد، آموزشش به منزلة نقش در سنگ است (ثابت و پايدار ميماند) و آنكس كه در بزرگسالي بياموزد، آموزشش به منزلة نوشتن روي آب است».
تربيتپذيري جوانان، استثنايي است. آنان آمادگي فراوان براي تربيت دارند. امام علي(ع) در نامة 31 نهج البلاغه به فرزند خود ميفرمايد: إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُك بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُك؛ «دل جوان نوخاسته، مانند زمين خالي از گياه و درخت است؛ هر بذري در آن افشانده شود ميپذيرد و در خود ميپرورد. من در آغاز جوانيات به ادب و تربيت تو مبادرت كردم، پيش از آنكه عمرت به درازا بكشد و دلت سخت شود».
رهبران ديني توجه مربيان و دستاندركاران تربيت ديني را به اين نكتة مهم جلب كردهاند كه در فعاليت خود، جوانان را محور قرار دهند و براي آنان سرمايهگذاري ويژه انجام دهند و نيز سياست و برنامة مخصوص آنان تدارك ببينند. آن بزرگواران اين نكتة اصولي را به شكلهاي گوناگون به گوش متوليان رساندهاند؛ گاهي مستقيماً به تربيت ديني جوانان سفارش كردهاند، گاهي از تجربة خود در اين زمينه سخن گفتهاند، و گاهي حضور چشمگير جوانان را در عرصههاي ايماني برشمردهاند.
در روايتي اسماعيلبنعبدالخالق حكايت كرده است:
امام صادق(ع) به ابيجعفر احول درحاليكه من ميشنيدم فرمود: به بصره رفتهاي؟ پاسخ داد: آري. فرمود: شتاب مردم را در مورد ولايت و دخول در مذهب شيعه چگونه ديدي؟ در پاسخ گفت: به خدا سوگند كه جمعيت شيعه اندك و با آنكه فعاليت هم ميكنند ولي آن هم كم است. فرمود: شما بيشتر به جوانها توجه كنيد؛ زيرا جوانان به هر خير و خوبي شتابانترند.[277]
رسول اكرم(ص) در مورد تجربة تربيت ديني خود چنين گفته است:
به شما دربارة نيكي كردن به جوانان سفارش ميكنم؛ زيرا آنها دلي رقيقتر و
قلبي فضيلتپذيرتر دارند. خداوند مرا به پيامبري برانگيخت، تا مردم را به
رحمت الهي بشارت دهم و از عذابش بترسانم. جوانان سخنانم را پذيرفتند و
با من پيمان محبت بستند؛ ولي پيران از قبول دعوتم سر باز زدند و به مخالفتم برخاستند. سپس اين آيه از قرآن را (كه دربارة كهنسالان و قساوت و سختدلي آنان است) تلاوت كرد: سپس زماني طولاني بر آنها گذشت و دچار قساوت و سختدلي شدند.[278]
قرآن كريم داستاني مشابه را نيز دربارة حضرت موسيبنعمران(ع) بيان ميكند. زماني كه حضرت موسي(ع) به امر خدا قيام كرد و مردم را به آيين حق دعوت كرد، جز جمعي از ذراري و فرزندان قوم بنياسرائيل، يعني نوبالغان و جوانان، كسي از پدران و بزرگترها به وي ايمان نياورد. آنان از ترس فرعون، از ايمان به موسي سر باز زدند. فَمَا آمَنَ لِمُوسَي إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَي خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ…؛ (يونس، 83) «سرانجام كسي به موسي ايمان نياورد، مگر فرزنداني (جوانان) از قوم وي درحاليكه (بزرگترها) بيم داشتند از آنكه مبادا فرعون و سران آنها به ايشان آزار رسانند».
امام علي(ع) دربارة اصحاب حضرت مهدي چنين ميفرمايد:
ياران حضرت مهدي همگي جواناند و پيري در ميان ايشان نيست، مگر بهاندازة سرمه در چشم يا بهقدر نمك در توشة راه، كه كمترين چيز در توشة راه نمك است.[279]
چگونه از كنار دو پيام ديني زير به سادگي عبور كنيم و هيچ نتيجة اصولي تربيتي از آنها نگيريم: «فَبَادَرْتُك بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُك؛ فرزند عزيزم، من در آغاز جوانيات به ادب و تربيت تو مبادرت كردم، پيش از آنكه عمرت به درازا بكشد و دلت سخت شود».
فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ؛ «زمان [عمر] درازي بر آنها گذشت [بزرگ و پير شدند] و دلهايشان سخت شد».
بنابراين، آيا شايسته نيست جوانگرايي را بهمنزلة اصلي تربيتي در تعليم و تربيت ديني بپذيريم؟
2. تفرد
تفرد از اصول بنيادين تعليم و تربيت است و بدين معناست كه هر انسان، هرچند شباهتهايي با ديگران دارد، داراي خصوصيات جسمي، ويژگيهاي رواني و تواناييهاي مختص ذهني، هوشي و ادراكي متمايز با ديگران است كه او را موجودي مستقل، تام و فردي خاص ميسازد. اين ويژگيها بهمنزلة تفاوتهاي فردي، بسيار دامنهدار و وسيع است و در اخلاق، رفتار و استعداد افراد در ساحتهاي گوناگون زندگي كاملاً مشهود است. توجه به اين تفاوتها در ساحت تعليم و تربيت، از اهميتي ويژه برخوردار است و رعايت آن به اين معناست كه بايد:
1. متربيان استعداديابي شوند و ويژگيهاي هوشي، عاطفي و ادراكي هركدام از آنان بازشناسي شود؛
2. متربيان با توجه به خصوصيات ذهني، هوشي و رواني طبقهبندي شوند و براي هر طبقه، به فراخور استعدادها و خصوصيات، هدف و برنامة ويژه تهيه شود؛
3. متربيان تحت تربيت يك مربي، محدود و معدود شوند، تا بتواند به وضعيت آموزشي و پرورشي آنان با توجه به تفاوتهايشان رسيدگي كند.
از سوي ديگر، رعايت تفاوتهاي فردي توسط معلمان و متربيان، مستلزم اين است كه آنان به فنون، هنرها و روشهاي گوناگون تدريس و تربيت تسلط داشته باشند، تا در برخورد با متربيان متفاوت، از شيوهها و فنون متناسب با هركدام استفاده كنند و با هر فرد با توجه به سطح فكري و رواني او مواجه شوند و با زبان خاص او سخن گويند.
ريشهها و علل تفاوتهاي پيشين را ميتوان در ويژگيهاي ذاتي، عوامل پيش از تولد و عوامل پس از تولد و محيط سراغ گرفت. تفاوتها با انسان متولد ميشوند و سپس با محيط تغيير مييابند.
اسحاقبنعمار ميگويد:
به امام صادق(ع) گفتم: وقتي در نزد بعضي اشخاص سخن ميگويم، سخنم تمام نشده، آن شخص همة مقصودم را ميفهمد، و كسي هم هست كه وقتي با او به تفصيل كامل سخن ميگويم، او همه را همانگونه كه گفتم براي من بازگويي ميكند، و با بعضي هم كه (نه به تفصيل) سخن ميگويم، ميگويد دوباره برايم بگو (تا بفهمم). امام فرمود: اي اسحاق، ميداني علت آن چيست؟ گفتم: نه. فرمود: آنكه پيش از اتمام سخنت، همة مقصود تو را ميفهمد، عقل با نطفة او خمير شده و آنكه پس از اتمام سخن مشروح تو، همه را به تو برميگرداند، در شكم مادر كه بوده، عقل با جسم او تركيب شده است، و اما آنكه سخن خود را به تمام و كمال براي او ميگويي، ولي ميگويد دوباره بگو، او پس از آنكه بزرگ شده عقل با وي تركيب شده است و ازاينرو ميگويد دوباره بگو.[280]
در شيوه و سيرة پيامبر و اهلبيت(ع) در رويارويي با مردم، احوال و سطح درك و فهم آنان، اين اصل تربيتي كاملاً رعايت ميشده است. به همين سبب، آن بزرگواران گاه از خطابه و موعظه، گاه از مجادله و گاه از قياس و برهان استفاده ميكردند. همچنين به پرسش يكسان افراد گوناگون، پاسخهاي متفاوت ميدادند.
عبداللهبنسليمان ميگويد:
از امام صادق(ع) راجع به امام پرسيدم، كه آيا به امام هم اختياراتي داده شده، چنانكه به سليمانبنداوود داده شده بود؟ فرمود: آري، و دليلش اين است كه: مردي از امام مسئلهاي پرسيد، آن حضرت جوابش گفت. سپس ديگري همان مسئله را پرسيد و او جوابي برخلاف جواب اول گفت. باز ديگري همان مسئله را پرسيد و او جوابي برخلاف آن دو جواب گفت… . من عرض كردم: اصلحك الله، امام كه اين جواب را ميگويد، آنها را ميشناسد؟ (كه هريك را مطابق فهم و استعدادش پاسخ ميگويد)… . سپس به من فرمود: آري، امام، زماني كه مردي را ببيند، او را و رنگش را ميشناسد، … از اين جهت است كه به مردم آنگونه (هركس را مطابق با فهم و استعدادش) پاسخ ميدهد.[281]
تفاوتهاي ذهني، هوشي و ادراكي و مواردي از اين دست در تعليم و تربيت، كه پيشتر به آنها اشاره شد، فقط بخشي از تفاوتهاي فردي است، و معمولاً
همين بخش نيز مورد توجه روانشناسان شخصيت و روانشناسان يادگيري
قرار گرفته است. ولي هنگامي كه كمي جلوتر ميرويم و بهطور خاص به حوزة تربيت ديني وارد ميشويم، به تفاوت مهم ديگري برميخوريم كه ديگر مورد علاقة روانشناسان نيست. در مقابل، دين به اين تفاوت اهتمام تام ورزيده
است و مكرراً با بيانات گوناگون به آن التفات داده است و در تربيت ديني نقش كليدي و حساس دارد. ما اين نوع از تفاوت را «ظرفيت وجودي» و يا «تحمل وجودي» ميناميم.
روايت زير اين تفاوت را در بين «مؤمنان» بهخوبي تبيين ميكند:
امام صادق(ع) فرمود: بهراستي خداوند عزوجل ايمان را بر هفت سهم نهاده است: نيكوكاري، راستگويي، اعتقاد محكم به خدا و دين، خشنودي به قضاي پروردگار، وفا به عهد و پيمان، داشتن دانش، بردباري. سپس آن را ميان مردم تقسيم كرد. خداوند هركه را هر هفت سهم داد، پس او كامل است و همة ايمان را پذيرفته است؛ و به برخي مردم يك سهم داد و به برخي دو سهم و به بعضي سه سهم. خداوند مردم را بر همين منوال تفاوت گذاشت، تا اينكه به آخرين گروهشان هفت سهم داد. سپس امام فرمود: بر آنكس كه يك سهم دارد، بهاندازة دو سهم، تكليف تحميل نكنيد و نه بر آنكس كه دو سهم دارد بهاندازة سه سهم، كه بر او گران آيد و موجب مشقت و زحمت او شود. امام به همين منوال فرمايش خود را ادامه داد، تا رسيد به هفت سهم.[282]
زماني كه خود يا ديگري را به كاري واميداريم، لازم است براي انجام آن آمادگي داشته باشد، و اگر اين آمادگي وجود نداشته باشد، بر نفس تحميل ميشود؛ در اين صورت انسان از انجام آن سر باز ميزند. اين نكته دربارة دانش و شناخت نيز جاري است، به اين معنا كه اگر از پيش، آمادگي براي درك و شناخت مسئلهاي وجود نداشته باشد، انسان آن را هضم نميكند و در نتيجه نميپذيرد و يا بد ميفهمد و دچار كجفهمي ميشود؛ آنگاه عامل پديد آمدن آسيبهاي جدي و عميقي در فرد ميگردد و عقايد و باورهاي وي را سست و متزلزل ميسازد. اين روايت مشهور است كه: وَاللهِ لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ؛[283] «امام زينالعابدين(ع): به خدا سوگند اگر ابوذر آنچه در دل سلمان بود، ميدانست؛ او را ميكشت».
در روايت ديگر آمده است كه:
امير مؤمنان علي در ميان گروهي از يارانش در مسجد نشسته بود. عرض كردند: اي امير مؤمنان، براي ما سخنراني كن. فرمود: واي بر شما، سخن من سخت و دشوار است؛ جز دانشمندان آن را نميفهمند. آنان اصرار كردند. فرمود: همراه من بياييد؛ پس به منزلشان وارد شدند. (در آنجا شروع به سخن كرد و) فرمود: منم آنكه برتري يافتم؛ پس چيره شدم. منم كه زنده ميكنم و ميميرانم. منم اول و آخر و ظاهر و باطن.
آنان غضبناك شدند و گفتند علي كافر شده است، و از جا برخاستند (كه بروند). امام علي(ع) به در (خانه) فرمود: اي در، ايشان را نگهدار. آن در (باز نشد و از اين طريق) ايشان را نگه داشت. آنگاه فرمود: آيا به شما نگفتم سخن من سخت و دشوار است؛ جز دانشمندان آن را نميفهمند؟ (امام به ناچار در صدد جبران آسيب و تفسير سخنان خود در سطح ظرفيت و تحمل آنان برآمد؛ ازاينرو فرمود:) بياييد (بنشينيد) تا (سخنانم را) برايتان تفسير كنم. اينكه گفتم منم آنكه برتري يافتم؛ پس چيره شدم، (مقصودم اين بود كه) من با اين شمشير با شما جنگيدم و بر شما پيروز شدم تا اينكه به خدا و رسولش ايمان آوريد؛ و اما اينكه گفتم منم كه زنده ميكنم و ميميرانم؛ من سنت (پيامبر) را زنده ميكنم و بدعت را ميميرانم؛ و اما اينكه گفتم منم اول، (آري) من اولين كسي هستم كه به خدا ايمان آوردم و مسلمان شدم. گفتم منم آخر، من آخرين كسي هستم كه پيامبر را كفن كرد و به خاك سپرد؛ و اما اينكه گفتم من ظاهر و باطنم، (يعني) دانش ظاهر و باطن نزد من است. عرض كردند: ما را (از زير فشار درك سخنانت) راحت كردي؛ خداوند تو را آسوده بدارد».
اهتمام به رعايت ظرفيت وجودي افراد و تفاوت آنان در تربيت ديني همان نكتهاي است كه در روايات بر آن تأكيد شده است و به تصريح و تلويح خواسته شده است كه از ارائة معرفت سنگين و غير قابل هضم به اشخاص كمظرفيت و كمتحمل خودداري شود.
در روايت آمده است كه گروهي از اهل بصره به خدمت امام عليبنموسيالرضا(ع) رسيدند و در حضور امام دربارة عقايد و افكار يونسبنعبدالرحمن (درحاليكه يونسبنعبدالرحمن به دستور امام به اتاق كناري رفته بود و صداي آنان را ميشنيد) بسيار بد گفتند. حقيقت اين بود كه آنان به دليل كمظرفيتي، مطالب يونس را دربارة امامت و ولايت برنتابيده و دچار كجفهمي شده بودند. امام پس از وداع و خروج اهل بصره، يونس را خواست و به او فرمود: يَا يُونُسُ حَدِّثِ النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَاتْرُكهُمْ مِمَّا لا يَعْرِفُونَ كأَنَّك تُرِيدُ أَنْ تُكذَّبَ عَلَي اللهِ فِي عَرْشِهِ؛[284] «اي يونس، با مردم بهاندازة فهم و دركشان سخن بگو، و از بيان آنچه درك نميكنند پرهيز كن، (در غير اين صورت از نظر آنان) گويا تو قصد كردهاي بر خداوندي كه در عرشش بر همگان حكم ميراند، دروغ ببندي».
مقصود امام اين بود كه نسبتهايي كه آنان به تو ميدهند، ناشي از نبود درك كافي سخنان تو در امر امامت و مقام امام است. در روايت معروف أربع مأة، امير مؤمنان(ع) در بخشي از آن ميفرمايد:
با مردم به آن مقدار كه توان فهم و شناخت دارند، معاشرت كنيد و از آنچه (تحمل دركشان را ندارند و) انكارش ميكنند، وانهيد و آنان را به روي خود و ما وانداريد؛ زيرا (فهم و پذيرش) امر ما دشوار و سخت است و بهجز فرشته مقرب يا پيغمبر مرسل يا بندهاي كه خداوند دل او را به ايمان آزمايش كرده (و ايمانش پذيرفته) شده است، تحمل نتواند كند.[285]
در روايتي ديگر امام صادق(ع) در حق معلمان ديني كه اين اصل تربيتي را رعايت ميكنند و از نقل مطالبي كه بالاتر از سطح درك و تحمل مخاطبشان است، خودداري ميكنند، دعا كرده است:
عَنْ مُدْرِك بْنِ الْهَزْهَازِ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع) يَا مُدْرِك رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اجْتَرَّ مَوَدَّةَ النَّاسِ إِلَيْنَا فَحَدَّثَهُمْ بِمَا يَعْرِفُونَ وَتَرَك مَا يُنْكرُونَ؛[286] «مدركبنهزهاز گويد: امام صادق(ع) فرمود: اي مدرك، خدا رحمت كند بندهاي كه محبت مردم را بهسوي ما جلب كند؛ پس از سخنان ما آنچه در سطح درك و شناخت ايشان است براي آنان نقل و از نقل سخناني كه از سطح فهم آنان فراتر است، خودداري كند».
در اين روايت امام تخطي از اصل تفرد را مانع حفظ محبت مردم به اهلبيت(ع) ميداند و از دوستانش كه در امر تعليم و تربيت دستي دارند، ميخواهد اين اصل را به كار بندند و براي ايشان طلب رحمت ميكند؛ باشد كه ما نيز با جدي گرفتن اين مهم تربيتي، مشمول دعاي آن بزرگوار شويم.
3. تفاوتهاي اجتماعي
تفاوت اجتماعي در مقابل تفاوت فردي (تفرد) است و منظور از آن هر نوع تفاوتي است كه متكي بر تفاوتهاي دروني فرد نباشد، و ناشي از موقعيت و جايگاه وي در جامعه و اجتماع باشد؛ خواه جايگاه فرهنگي، اجتماعي، سياسي و يا غير آن.
در مبحث تفرد، به قسمي از تفاوت فردي اشاره شد كه خارج از حيطة مورد توجه جدي روانشناسان شخصيت و يادگيري بود. به نظر ميرسد مبحث «تفاوتهاي اجتماعي» اساساً در مباحث علوم تربيتي معاصر جايي ندارد (چه رسد كه در سطح اصلي تربيتي مطرح باشد) و از اختصاصات نظامهاي تعليم و تربيت ديني يا بهطور خاص از ويژگيهاي نظام تعليم و تربيت اسلامي است. بر سياق اصل تفاوتهاي فردي، اصل تفاوتهاي اجتماعي به ما ميگويد افراد برحسب موقعيت و جايگاهشان در جامعه و اجتماع، بايد برنامه و اهداف تربيتي مخصوص داشته باشند و از آنان انتظارات تربيتي متفاوت داشت. به دليل شباهت بين اين دو اصل، مباحث مشتركي بين آنها وجود دارد كه از تكرارشان در اينجا خودداري و بيشتر به دلايل اسلامي آن پرداخته ميشود.
اي همسران پيامبر، هركس از شما مبادرت به كار زشتي آشكار كند، عذابش دوچندان خواهد بود و اين بر خدا همواره آسان است و هركس از شما خدا و فرستادهاش را فرمان برد و كار شايسته كند، پاداشش را دوچندان ميدهيم و برايش روزي نيكو فراهم خواهيم ساخت. اي همسران پيامبر، شما مانند هيچيك از زنان [ديگر] نيستيد؛ اگر سرِ پروا داريد، پس به ناز سخن مگوييد تا آنكه در دلش بيماري است، طمع ورزد و گفتاري شايسته گوييد(احزاب: 30ـ32).
از واژه «فاحشة» در آية اول از سه آية فوق، گناه كبيره و يا هر عملي كه در نهايتِ زشتي و شناعت باشد مانند آزار دادن به رسول خدا(ص)، قصد شده است. كلمة «مبينة» به معناي هويدا كردن است. منظور از «فاحشة مبينة» گناهي است كه زشتياش براي همه روشن باشد. انجام گناه كبيره به شكل علني و آشكارْ فرضي است، و صدور چنين عملي به اين شكل از همسران آن حضرت بعيد به نظر ميرسد.
دو آية اول دلالت دارد بر آنكه جزاي عمل بد همسران پيامبر گرامي(ص) دو برابر جزاي زنان ديگر، و جزاي عمل نيك ايشان نيز دو برابرِ آنان است. حكم عذاب و اجر مضاعف براي همسران رسول خدا(ص)، به دليل شرافت منزلت و برتري درجة ايشان در جامعه در مقايسه با ساير زنان، به علت انتساب به پيامبر خداست.
آية بعد يعني يَا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ، برابري زنان پيامبر(ص) را با ساير زنان، صراحتاً نفي ميكند و ميفرمايد: اگر تقوا به خرج دهيد، شما با ساير زنان برابر نيستيد. آنگاه از پارهاي از كارها نهي، و به پارهاي از كارها امر ميكند. اين اوامر و نواهي به دليل برابر نبودن آنان با زنان ديگر است، كه اين امر را با حرف «فاء» تفريع، پس از بيان مساوي نبودن آنان با ساير زنان نشان ميدهد.
آية مزبور در ادامه امر ميفرمايد در سخن خضوع نكنيد (مانند ساير زنان آهنگ صدا را فريبنده نسازيد)، و در خانههاي خود بنشينيد، و كرشمه و ناز مكنيد… . با توجه به اينكه اين امور بين زنان پيامبر و ساير زنان مشترك است، درمييابيم كه آوردن جملة «شما مثل ساير زنان نيستيد» براي تأكيد است، و ميخواهد اين تكاليف را به آنان تأكيد كند، و گويا ميفرمايد شما چون مثل ديگران نيستيد، واجب است در امتثال اين تكاليف بيشتر كوشش و رعايت كنيد، و در رعايت دستورها و آموزههاي ديني، بيشتر از ساير زنان احتياط روا داريد.
همچنين آيات پيشين، گرچه دربارة همسران پيامبر(ص) سخن ميگويد كه اگر اطاعت خدا كنند، پاداشي مضاعف دارند، و اگر گناه آشكاري مرتكب شوند، كيفر مضاعف خواهند داشت، از آنجا كه ملاك و معيار اصلي، همان داشتن مقام و شخصيت و موقعيت اجتماعي است، اين حكم دربارة افراد ديگر كه موقعيتي برتر در جامعه دارند و ديگران به آنها توجه دارند و از آنان سرمشق ميگيرند، نيز صادق است. اينگونه افراد، تنها متعلق به خويشتن نيستند، بلكه وجود آنها داراي دو بعد است: بعدي به خودشان تعلق دارد، و بعدي به جامعه؛ و برنامة زندگي آنها ممكن است جمعي را هدايت يا عدهاي را گمراه سازد؛ بنابراين اعمال آنها دو اثر دارد: اثر فردي و اثر اجتماعي، و از اين لحاظ هريك داراي پاداش يا كيفري مستقل است.
كساني كه شخصيت ديني و اجتماعي دارند و افكار، گفتار و كردارشان براي ديگران سرمشق است، بايد از ديگران تربيتيافتهتر و همواره چند گام از آنها جلوتر باشند، تا بتوانند الگويي مناسب براي ديگران باشند. اين امر ميسر نيست مگر آنكه آنان را تحت پوشش تربيت خاص با اهداف و برنامة تربيتي متعاليتري قرار دهيم. چگونه ممكن است افرادي را با ويژگيها و شايستگيهاي برتر ديني، اخلاقي و اجتماعي هدف بگيريم، ولي محيط، برنامه و روش تربيتي آنان با ديگران يكسان باشد. اگر قرآن از همسران پيامبر(ص)، رعايت بيشتر دستورهاي قرآني را ميطلبد، دليل آن را به دنبال آيات پيشين چنين ميفرمايد: وَاذْكرْنَ مَا يُتْلَي فِي بُيُوتِكنَّ مِنْ آيَاتِ اللهِ وَالْحِكمَةِ إِنَّ اللهَ كانَ لَطِيفًا خَبِيرًا؛ (احزاب: 34) «از آنچه در خانههاي شما از آيات خداوند و حكمت و دانش خوانده ميشود ياد كنيد؛ خداوند لطيف و خبير است».
آيات قرآن در خانههاي آنان نازل شده است و پيش از ديگران از دستورهاي خدا اطلاع يافته و آنها را آموختهاند.
نتيجه آنكه، در برنامهريزي و هدفگذاري تربيتي، بين افرادِ داراي شئون و موقعيت اجتماعي و افراد ديگر تفاوت گذاشته ميشود و اين امر بهمنزلة اصل تربيتي لازمالرعايه است، همانگونه كه اهلبيت(ع) آن را مورد نظر قرار ميدادند و فرزندانشان را كه در آينده به مقامهاي عاليِ فرهنگي، سياسي و اجتماعي ميرسيدند، به آن شيوه تربيت ميكردند. در روايتي امام صادق(ع) از پدر بزرگوارشان نقل ميكند كه:
امام باقر(ع) فرمود: ما (اهلبيت) فرزندانمان را در پنجسالگي به نماز گزاردن وادار ميكنيم، و شما فرزندانتان را در هفتسالگي به نماز واداريد. همچنين ما فرزندانمان را در هفتسالگي ـ تا جايي كه طاقت روزه دارند، تا نصف روز باشد يا بيشتر و يا كمتر ـ به روزه گرفتن واميداريم…؛ ولي شما فرزندانتان را در نُهسالگي و بهاندازة تاب و توانشان به روزهداري وادار كنيد، و چون تشنگي بر آنان غلبه كرد، روزة خود را افطار كنند».[287]
در اين روايت، امام باقر(ع) به روشني تفاوت برنامة تربيت ديني اهلبيت(ع) در مورد فرزندانشان را با برنامة تربيت ديني فرزندان پيروانشان گوشزد ميكند. ايشان براي اداي نماز و گرفتن روزه، سن دستور به فرزندان پسر خويش را با سن فرزندان پسرِ ديگران، دو گونه بيان ميكند: سن تعليم نماز براي فرزندان امام پنجسالگي و براي سايرين هفتسالگي، سن گرفتن روزه براي فرزندان امام هفتسالگي و براي سايرين نهسالگي. امام صادق(ع) در جاي ديگر، سيرة رايج اهلبيت(ع) را مبني بر تفاوتگذاري تربيت ديني فرزندانشان از سايرين تكرار ميفرمايند:
إِنَّا نَأْمُرُ صِبْيَانَنَا بِالصِّيَامِ إِذَا كانُوا بَنِي سَبْعِ سِنِينَ بِمَا أَطَاقُوا مِنْ صِيَامِ الْيَوْمِ فَإِنْ كانَ إِلَي نِصْفِ النَّهَارِ وَأَكثَرَ مِنْ ذَلِك أَوْ أَقَلَّ فَإِذَا غَلَبَهُمُ الْعَطَشُ وَالْغَرَثُ أَفْطَرُوا حَتَّي يَتَعَوَّدُوا الصَّوْمَ وَيُطِيقُوهُ فَمُرُوا صِبْيَانَكمْ إِذَا كانُوا أَبْنَاءَ تِسْعِ سِنِينَ بِمَا أَطَاقُوا مِنْ صِيَامٍ فَإِذَا غَلَبَهُمُ الْعَطَشُ أَفْطَرُوا.[288]
نبايد به اينسو رفت كه اين تفاوت، فقط در فرزندان معصوم اهلبيت(ع) و يا از خصايص امامت است؛ زيرا احتمال اول را اطلاق «صبياننا» كه همة فرزندان پسر اهلبيت(ع)، اعم از امام و غير امام را شامل ميشود، رد ميكند، و احتمال دوم را امام زينالعابدين(ع) چنين پاسخ ميگويد:
شخصي به امام سجاد عرض كرد: شما اهلبيت(ع) پيامبر، بخشيده شدهايد. امام خشمگين شد و فرمود: در مورد ما همان آياتي جريان دارد كه دربارة زنان پيامبر جاري است؛ اگر ما گناه كنيم، مجازاتمان دو برابر و اگر نيكوكار باشيم پاداشمان دو برابر است. آنگاه حضرت آيات 30 و 31 سورة احزاب را (كه پيش از اين گذشت) تلاوت فرمود.[289]
امام با خشمگين شدن در برابر اين سخن كه اهلبيت(ع) از صفت خاص بخشش برخوردارند، واكنش نشان ميدهد و ميفرمايد كه خاص بودن ما، مانند همسران رسول خدا(ص) در موقعيت و شأن اجتماعي نهفته است؛ يعني بيدليل هيچ خصيصهاي را به ما نسبت ندهيد و اگر تفاوتي ميان ما و ديگران هست، در مقام و منزلت اجتماعي ماست. پس تفاوت ما در برنامة تربيت فرزندانمان، ناشي از تفاوت و برتري شأن و منزلتمان در مقايسه با ساير مردم است.
4. خانوادهگرايي
تربيت فرزندان، از اولين امور مهم خانه، مدرسه و جامعه است. همة اين عوامل در تربيت فرزندان به سمت مثبت يا منفي دخالت دارند؛ اما حقيقت آن است كه تأثير محيط خانه و خانواده از ميان اين عوامل، به شكلي چشمگير در تربيت و بهخصوص در تربيت ديني فرزندان افزونتر است، به گونهاي كه بايد آن را از دو عامل ديگر ممتاز ساخت.
قرآن كريم درحاليكه تغيير وضعيت يك قوم و ملت را به تغيير دروني تكتك اعضاي آن قوم و جامعه توسط خودشان وابسته كرده است،[290] خانواده را بهمنزلة واحدي تربيتي كه در آن سرپرست خانواده مسئول تربيت و اعضاي خانواده متربيان وي هستند، پذيرفته است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكمْ وَأَهْلِيكمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا؛ (تحريم: 6) «اي كساني كه ايمان آوردهايد، خود و خانوادة خويش را از آتشي كه هيزم آن انسانها و سنگهاست، حفظ كنيد».
بزرگان خانواده و بهويژه والدين، نقش اساسي در تربيت فرزندان در دوران كودكي دارند، به گونهاي كه حتي فطرت ثابت او را تغيير ميدهند. اين تغيير در حد محو و جايگزيني كامل نيست؛ زيرا فِطْرَتَ اللهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللهِ؛ (روم: 30) «اين فطرتي است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده؛ دگرگوني در آفرينش خدا نيست»؛ ولي به حدي است كه آن را به فراموشي بسپارد. تأثيرگذاري شگرف والدين حتي بر فطرت فرزند، متن صريح گفتة پيامبر گرامي(ص) در روايتي مشهور و معتبر نزد عامه و خاصه است: كلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَي الْفِطْرَةِ حَتَّي يَكونَ أَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ وَيُنَصِّرَانِهِ وَيُمَجِّسَانِهِ؛[291] «هر مولودي بر فطرت (الهي) متولد ميشود، مگر اينكه پدر و مادرش او را يهودي يا نصراني يا مجوسي گردانند».
گرچه اين فطرت بهطور خاص دربارة يكتاپرستي در روايات ثابت شده است. بنابر روايات ديگر[292] پس از توحيد، نماز از نظر اهميت در مرتبة بعد قرار دارد، كه آن نيز در خانواده آموخته ميشود.
در قرآن كريم، خانواده محل آموزش و برپايي نماز است؛ ازاينرو خداوند در خطاب به پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد: وَأْمُرْ أَهْلَك بِالصَّلاةِ؛ (طه: 132) «و خانوادة خود را به نماز فرمان ده».
همانگونه كه از روايت فطرت (روايت پيشين منقول از پيامبر) استفاده ميشود، در تربيت ديني فرزندان، والدين بهمنزلة اركان اصلي خانواده، بيش از اعضاي ديگر آن نقش دارند. والدين در شكلدهي فطرت و سرشت پاك و بالفعل كردن صفات بالقوة فرزندان، اثر مهمي دارند. آنان با پيروي از برنامة معيّن و با به كارگيري راهكارهاي مختلف تربيتي، با فراهم كردن بستر مناسب و ايجاد جوّ معنويت در محيط خانه و خانواده، در شكلگيري حس ديني و رشد گرايشهاي معنوي در فرزندان، نقش تربيتي خود را ايفا ميكنند. در روايات بسيار، بخشهاي گوناگوني از برنامة تربيت ديني فرزندان وصف شده است، كه ما در اينجا به بيان يك روايت از آنها بسنده ميكنيم.[293]
در روايتي از امام پنجم(ع) يا امام ششم(ع) برنامة تربيت ديني فرزند از دوران خردسالي چنين وصف شده است:
چون كودك سهساله شود، هفت بار به او بگو: بخوان “لا إله إلا الله"، بعد واگذارش تا به سن سه سال و هفت ماه و بيست روز رسد، هفت بار به او بگويند: بگو “محمد رسول الله"، و ديگر تا چهار سالگي او را واگذار، و چون چهار سالش تمام شد، هفت بار بگويد: “صلي الله علي محمد و آل محمد” و رهايش كنيد تا پنج سالگي به او گفته شود: “دست راست و چپ كدام است؟” وقتي فهميد، رو به قبله واداشته شود و سجده كند، و باز واگذارش كنيد تا شش سالگي. چون ششساله شد، ركوع و سجود آموزد تا هفتساله شود. در اين سن دستور دهند تا دست و صورت را بشويد، وضو بگيرد، بعد به نمازش وادارند؛ و چون نهساله شد، وضو يادش دهند و اگر ترك كرد تنبيه شود و به نماز فرمانش دهند، و بر ترك آن تنبيهاش كنند؛ و چون نماز و وضو فراگيرد، والدينش آمرزيده شوند إنشاءالله.[294]
والدين نقش خود را از طريق ارتباطهاي كلامي، القاي باورهاي مذهبي و معنوي و همچنين رفتارهاي مذهبي ايفا ميكنند. تحقيقات نشان ميدهد خانوادهها با انجام اعمال مذهبي مثل دعا كردن، باز گفتن نام خدا در هنگام غذا خوردن، دادن خيرات، دستگيري از فقرا و رعايت اخلاق، ميتوانند موجب رشد و بالندگي معنوي كودكان شوند. انجام مناسك و شعائر مذهبي نيز، بذر معنويت را در دل كودكان و نوجوانان ميافشاند. اسلام سرشار از شعائر و مناسك سودمندي است، كه مردم براي نزديكي به خدا در وضعيتي خاص انجام ميدهند؛ مناسكي چون نمازهاي يوميه، زيارت خانة خدا، روزه گرفتن و… . بحثهاي آزاد خانوادگي در مورد مسائل مذهبي، در درك كودكان از مفاهيم معنوي تأثير بسزايي دارد. اين بحثها اگر به مقتضاي سن كودك و متناسب با فضاي فكري او باشد، بسيار گيرا و شيرين خواهد بود. بحثهاي معنوي بين والدين و كودكان، بستر مناسبي براي نهادينه كردن مفاهيم مذهبي فراهم ميآورد. از مسائلي كه ميتواند به رشد مذهبي كودكان در خانواده كمك كند، نقل داستانها و روايتهاي مذهبي است. اصولاً كودكان داستانها را دوست دارند و والدين ميتوانند مفاهيم مذهبي را از طريق روايتها و داستانهاي جذاب آموزش دهند.
بدين ترتيب، پژوهشگرانِ همسو با اسلام، خانواده را اساسيترين بستر شكلگيري باورهاي مذهبي و معنوي ميدانند، و بر اين نكته تأكيد دارند كه بيشتر اين باورها از دوران كودكي و در كانون خانواده ريشه ميگيرد.
متأسفانه امروزه خانوادهها، حتي در جامعة اسلامي معاصر، به دليل نداشتن مهارتهاي لازم در مسير تربيت ديني فرزندان با چالشهاي جدياي مواجه هستند؛ مشكلاتي كه پيچيدهتر شدن جوامع و ارتباطات، بر آن دامن ميزند. مسلماً ارائة رهنمودهاي لازم براي در نظر گرفتن برنامههاي تربيتي مناسب و آموزش فنون و مهارتهاي تربيتي بهخصوص مهارتهاي تربيت ديني در سطح درك عموم خانوادهها، به حل بخشي از مشكلات كنوني خانوادهها كمك ميكند؛ ولي بخش ديگر آن مستلزم مواجهة منطقي با اين چالشهاست و اين امر زماني صورت ميپذيرد كه والدين بتوانند آنها را بهخوبي شناسايي كنند و به آگاهي كامل در مورد آنها برسند.
در اين جهت مهم است كه والدين بدانند محيطهاي فرهنگي و اجتماعي فرزندان بازتر از گذشته و دايرة فعاليت و تعامل آنان با ديگران گستردهتر شده است. در واقع عوامل تأثيرگذار بر افكار، كردار و گفتار فرزندان، به شكلي چشمگير افزايش يافته است؛ عواملي مانند: گروه همسالان، رسانهها (راديو، تلويزيون، ويدئو سيدي، اينترنت، ماهواره، موبايل)، ورزشگاهها، فرهنگسراها و… . اين عوامل بهصورت شبانهروزي، در تغيير انديشهها و افكار آنان نقش تأثيرگذار و مهم خود را ايفا ميكنند. توسعة زماني و كيفي مدارس در جامعة معاصر را، نبايد از نظر دور داشت. امروزه مدارس سهم خانوادهها را در ساختن شخصيت كودكان و نوجوانان، كمرنگ كردهاند.
در چنين وضعيتي، بيتوجهي و غفلت والدين از اين عوامل و بيتوجهي به فرايند اثربخشي و سمت و سوي آنها، مسلماً اقدامات تربيتي و اصلاحي آنان را بياثر و حداقل كماثر خواهد كرد.
همچنين شيوة والدين در اين تربيت مهم است. علايق ديني والدين اگر موجب انتخاب شيوههاي نادرست تربيتي و زيادهخواهي آنان در اين زمينه و مانع از انجام داوطلبانة آداب ديني شود، بيشك تأثير مستقيم در استنكاف و طغيان فرزندان خواهد داشت و احياناً باعث بروز ناهنجاريها و انحرافات خواهد شد.
5. فطرتگرايي
بخش اصلي و اساسي هدف تعليم و تربيت اسلامي، شكوفايي فطريات انسان است. در اين نظام، شكوفايي هدفي است براي همة انسانها. همه ميتوانند به شكوفايي دست يازند. انسانها براي شكوفا شدن، بايد خود را كشف كنند؛ بفهمند كه چه ويژگيها و طبيعتي دارند و اينكه چه ميتوانند بشوند. قدم اول در اين راه، باور داشتن جنبههاي ذاتي و پنهان وجود آدمي است. قدم دوم اين است كه به انسان ياد داده شود چگونه هويت خود را بازشناسد، چگونه خويش را شكوفا سازد، براي شكوفايي چه چيز مفيد و چه چيز تضعيفكننده و آلودهسازِ آن است، چه چيز را انتخاب كند و چه چيز را ناديده انگارد، چه چيز را انجام دهد و از چه چيز دوري جويد.
يكي از تدابير الهي در مورد انسانها اين است كه خداوند آنها را بر اساس فطرت الهي آفريده است. فطرت الهي با شالودة وجود آدمي در انطباق كامل است. گفتوگو از فطرت الهي، گفتوگو از محوريترين و ثابتترين بُعد دينيِ وجود انسان است. فطرتگرايي و همسويي با فطرت، اصل مسلم تعليم و تربيت ديني است و همة تدابير، برنامهها، اهداف و تحقيقات تربيتي بايد بر پاية فطرت پيريزي شوند؛ زيرا خداوند، آدمي را بر اين بنياد خواسته و سرشته و پرورش و رشد و كمال او را از اين راه ممكن دانسته است.
گوهر گرانماية فطرت توحيدي، هنگامي در وجود آدمي شكل گرفت كه انسان قبل از عالم دنيا و پيش از تعلق به اين بدن جسماني، در يكي از عوالم پيشين به نام عالم «ذر» در فضايي مقدس و نوراني، پس از اعطاي اختيار به وي، دربارة پروردگار بودن خداوند نسبت به او مورد سؤال قرار گرفت كه: «ألست بربكم؟» انسانها همگي پاسخ گفتند: بلي. خداوند متعال جريان اين واقعه را چنين گزارش ميكند:
به خاطر آور زماني را كه پروردگار تو از پشت بنيآدم، فرزندانشان را بيرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسيد: آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آري؛ گواهي ميدهيم. تا اينكه در روز رستاخيز (نتوانيد بهانه آوريد و) بگوييد: ما از اين غافل بوديم. يا بگوييد: پدران ما قبل از ما مشرك بودند و ما هم فرزندانِ بعد از آنها بوديم. آيا ما را به سبب آنچه باطلگروان انجام دادند، هلاك ميسازي؟ (اعراف: 172، 173)
با ورود انسان به عالم دنيا، اين گفتوگو و اقرار، همراه با خصوصيات عالمي كه اين حادثه در آن رخ داده است، فراموش شد؛ ازهمينرو قرآن كريم آن جريان را بازگو ميكند، تا شايد موجب يادآوري شود. گام نهادن انسان در اين جهان، هرچند به فراموشي انسان در مورد عالم ذر انجاميد، موجب محو و حذف يكبارة گوهر پاك فطرت الهي از صفحة خاطر وجود آدمي نشد، بلكه همچنان استوار و محكم، مفطور او باقي ماند تا در زماني ديگر، آن را دوباره در خاطر خود حاضر سازد: … فَثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ وَنَسُوا الْمَوْقِفَ وَسَيَذْكرُونَهُ؛[295] «(امام صادق(ع)): … پس معرفت خدا در انسانها ثابت شد و موقف و محل دريافت معرفت از ياد آنها رفت و بعداً متذكر خواهند شد».
اين بُعد گرانماية آدمي باقي ماند، تا دين الهي بر مبناي آن استوار شود.
پس با همة وجود، رو بهسوي آيين خالص پروردگار كن؛ آييني كه خداوند آن را با فطرتي (هيئت و تركيبي) قرار داد كه مردم را با همان فطرت سرشت. آفرينش خدا تغييرپذير نيست. اين است همان دين پايدار، ولي بيشترِ مردم به اين حقيقت آگاه نيستند. (روم: 30)
بنابر همين ارتباط وثيق و عميق بين فطرت و دين، دين عامل شكوفايي فطرت و شكوفايي آن متقابلاً عامل رونق و ترويج دين ميشود. دين ميتواند انسان را به كمال حاصل از به فعليت رسيدن فطرت نايل كند، و دين به سبب فطرت، در گسترة جامعه به حكومت ميرسد. اگر فطرت الهي در وجود انسان نبود، كسي نه آفريننده و نه روزيرسانش را ميشناخت و در سطح جامعه از ديانت خبري نبود: لَوْ لا ذَلِك لَمْ يَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَلا مَنْ رَازِقُه.[296]
همانگونه كه امام صادق(ع) فرمود، فطرت الهي در وجود آدمي به فراموشي سپرده شد، تا روزي دوباره آن را متذكر شود. اين يادآوري بهخوديخود حاصل نخواهد شد، كوشش و همت مردان بزرگ الهي را ميطلبد؛ مرداني از جنس انبيا و جانشيناني از نوع مربيان شايسته و وارسته: فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَوَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ؛[297] «(امام علي(ع)): خداوند پيامبران خود را برانگيخت و پياپي بين مردم فرستاد، تا بشر را به اداي پيمان فطرت (در عالم ذر) وادارند».
6. گزيدهمحوري
يكي از محورهاي تربيتي، محتواي آن است كه بايد به آن توجه كرد. محتواي تربيت است كه به متربيان آموخته و از آنان خواسته ميشود ذهن و رفتار خود را با آن تطبيق دهند.
در اسلام، دانش از ارزش وافري برخوردار است و بدين سبب بالبداهة عالِم و جاهل يكسان نيستند،[298] بلكه خداوند مقام دانشمندان را بهمراتب والاتر قرار داده است؛[299] اما اين سخن لزوماً به معناي شايستگيِ هر نوع علم براي تعليم و تعلم و يا جايگاه والاي هر فردِ دانشآموخته نيست.
بنابر دستورهاي ديني، محدودهاي از علوم، خارج از دامنة تعليم و تعلمِ مجاز قرار دارد و نهتنها آموزش آنها رجحاني ندارد، بلكه ياد دادن و ياد گرفتن آنها نيز نهي شده است. بهعنوان نمونه، از ميان دانشهاي ديني، موضوع «ذات باري تعالي» و از ميان علوم غير ديني، علم «سحر و جادو» در درون اين محدوده قرار دارند. از اين محدودة كوچك كه بگذريم، پرسشي كلان مطرح است كه آيا دستور اسلام به خوض در علوم و ايجاب آن به فراگيري دانش از هر فرد و هر جا توسط مسلمانان، جميع انواع دانش و معارف را دربرميگيرد و يا منحصر به دانشهاي ديني است؟ به عبارت ديگر، آيا علم از مطلوبيت ذاتي برخوردار است و هر نوع دانشي كه عنوان علم يافت، با ارزش تلقي ميشود، و يا گونة ويژهاي از دانش (دانش ديني) ارزشمند است؟ اين پرسشي است كه بسياري از دانشمندان مسلمان به آن پرداخته و دربارة آن ديدگاههايي اظهار داشتهاند. بهعنوان نمونه، شهيد مطهري از قايلان ديدگاه اول و امام خميني(ره) از معتقدان به ديدگاه دوم است.[300]
ما در اينجا در صدد بررسي ديدگاهها و دلايل آنها نيستيم؛ زيرا بنابر هر دو ديدگاه، آيات و رواياتِ باب علم دانشهاي ديني را شامل ميشوند؛ با اين تفاوت كه در ديدگاه اول، بهمنزلة بخشي از دانشِ مورد سفارش و در ديدگاه دوم، به مثابة همة دانش مطلوب.
ما در اينجا پرسش ديگري را دنبال ميكنيم كه از نظر تعليم و تربيت در هر حيطه، از جمله در حيطة تعليم ديني حائز اهميت فراوان است. پرسش اين است كه براي تعليم و تعلم هر علم، آيا كافي است كه ارزش في نفسه آن علم تأييد شده باشد، و يا افزون بر اين، براي آنكه بهمنزلة محتواي آموزش پذيرفته شود، ملاكي ديگر نيز لازم است. پاسخ اين پرسش در گروه ديگري از رواياتِ باب علم نهفته است؛ گروهي كه صريحاً يا تلويحاً در آموزش علوم، ملاك و معياري ديگر را اصلي از اصول آموزشي معيّن ميكنند. در ذيل به برخي از اين روايات اشاره ميشود:
عَلِّمُوا صِبْيَانَكمْ مَا يَنْفَعُهُمُ اللهُ بِهِ لَا تَغْلِبُ عَلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ بِرَأْيِهَا؛[301] «(امام علي(ع)): به كودكانتان چيزي بياموزيد كه خداوند آن چيز را سودمند قرار داده است، تا صاحبان افكار باطل، آنان را گمراه نسازند».
وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَي الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ؛[302] «(امام علي(ع)): پرهيزكاران گوشهاي خويش را وقف علم سودمند براي خويش كنند».
وَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ؛[303] «(امام علي(ع)): فرزندم، … و بِدان دانشي كه سودي در آن نهفته نباشد، خيري ندارد».
دانشهاي بشري به «مفيد» و «غيرمفيد» منقسم ميشوند. روايات در باب علم، همواره علم نافع را تقديس و ترغيب كردهاند و از علم غيرنافع برحذر داشتهاند. اين موضوع به حدي نزد پيامبر اسلام(ص) اهميت داشت كه در پسِ هر نمازي چنين دست به دعا برميداشت: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِك مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ؛[304] «خدايا، بهراستي من از دانشي كه سودي ندارد، به تو پناه ميبرم».
ايشان به ديگران نيز دستور ميداد از خدا علم سودمند بخواهند، و از علمي كه سود ندهد به خدا پناه برند: سَلُوا اللهَ عِلْماً نَافِعاً وَتَعَوَّذُوا بِاللهِ مِنْ عِلْمٍ لا يَنْفَعُ.[305]
دانش بيسود دو گونه است: اول، دانش به امور ديني و وظايف اخلاقي و اجتماعي كه به آن عمل نشود و در حد علم باقي بماند. در اين حالت، دارندة آن علم، دانشمندِ بيعمل دانسته ميشود و به درخت بيميوه ميماند. دوم، دانستن مطالبي كه سودي براي دنيا و يا آخرت آدمي ندارد؛ مانند بسياري از افسانهها و علم انساب كه عربها بدان پايبند بودند. امام كاظم(ع) حكايت كرده است:
روزي پيامبر خدا وارد مسجد شد، مشاهده كرد عدهاي گرد مردي جمع شدهاند، فرمود: آنجا چه خبر است؟ گفتند: آن مرد علامه است. فرمود: علامه يعني چه؟ گفتند: او داناترينِ مردم است به نسبتهاي عرب و جنگهاي آنان و به روزگار جاهليت و شعرهاي عربي. پيامبر فرمود: اينها دانشي است كه اگر كسي نداند، به او زياني نرساند و اگر كسي بداند، او را سودي نبخشد. سپس فرمود: همانا علم حقيقي سهتاست: آيهاي استوار، يا فريضهاي ميانه، يا سنتي جاري، و جز اينها فضل و زيادي است. [306]
عقل با كمترين التفات، به برتري علم سودمند بر غير آن حكم ميكند و بهحق آن را شايستة تعليم و تعلم ميداند: خَيْرُ الْعِلْمِ مَا نَفَعَ؛[307] «(امام علي(ع)): بهترين علم آن است كه نفعي ببخشد».
با وجود اين، ميتوان دليل قاطع عقلي بر آموزش علوم سودمند و لزوم اكتفا به آن در تعليم و تعلم اقامه كرد: اكنون علوم به حدي پردامنه و گسترده شدهاند، كه فراگيري همة آنها براي يك نفر مقدور (و لازم) نيست. عمر معمول انسانها در مقابل حجم علوم، بسيار كوتاه است و با مقدار لازم براي احاطه بر همة آنها بسيار فاصله دارد: …فَإِنَّ الْعِلْمَ كثِيرٌ وَالْعُمْرُ قَصِيرٌ؛[308] «… زيرا دانش آموختني زياد و عمر كوتاه است». الْعِلْمُ أَكثَرُ مِنْ أَنْ يُحَاطَ بِهِ…؛[309] «(امام علي(ع)): علم وسيعتر از آن است كه همة آن فرا گرفته شود…».
پس به ناچار بايد علم مفيد را براي آموزش برگزيد و علم غيرنافع را رها كرد. اين مطلب دربارة علوم ديني و حتي هريك از علوم بشري (مانند پزشكي، صنعت، كشاورزي و…) به تنهايي نيز صادق است و ازاينرو بايد دربارة آموزش آنها نيز چنين اصلي رعايت شود.
افزون بر دليل عقلي پيشين، يك دليل تربيتي نيز حكم فوق را تأييد ميكند. از نظر تربيتي، انباشتن ذهن با مطالب غيرلازم، فرصت تفكر و تشخيص صحيح و ناصحيح را از انسان ميگيرد و موجب ميشود عقايد باطل بر آن حق جلوه كند و بهسوي افكار و عقايد باطل و غيرصحيح گرايش يابد. امام علي(ع) در حديثي كه پيش از اين گذشت، بهصراحت بيان ميفرمايد به كودكانتان علمي بياموزيد كه خداوند نفع كودكانتان را در آن قرار داده است (به حال كودكانتان نافع باشد)، در اين صورت، عقايد و افكار باطل گروه مرجئه[310] در آنها نفوذ نميكند و مؤثر نميافتد. عَلِّمُوا صِبْيَانَكمْ مَا يَنْفَعُهُمُ اللهُ بِهِ لَا تَغْلِبُ عَلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ بِرَأْيِهَا.
با آموزش مطالب غيرمفيد، ذهن درگير و مشوش ميشود و نظم منطقي خود را از دست ميدهد. در اين هنگام براي پذيرش عقايد باطل آمادگي پيدا ميكند، آنگاه راه براي ديگران باز ميشود و به گفتة امام، گروههاي انحرافي (مانند گروه مرجئه) با افكار غيرصحيحشان بر صاحبان چنين اذهاني غلبه مييابند.
در مبحث جوانگرايي، بخشي از نامة 31 نهجالبلاغه را آورديم كه: إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُك بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُك.
امام علي(ع) در اين جملهها، با بياني كاملاً روشن، خالي بودن قلب جوان
را دليل پذيرش تربيت از سوي او ميداند. آنگاه در خطاب به فرزند گراميشان امام حسن(ع) ميفرمايد كه من با توجه به اين نكته و اينكه تو جواني و
اين وضعيت در تو محقق است، بدون درنگ و قبل از آنكه آمادگي رواني تو
به مرور ايام و انباشته شدن امور غيرلازم در قلبت از دست رود، به تربيت
تو اقدام كردم.
تا اينجا دانستيم در آموزش علوم، خواه علوم ديني و خواه علوم غيرديني، ملاكي ديگر نيز لازم است؛ در آموزش علوم بايد به بخش مفيد آن پرداخت و از قسمتهاي غيرسودمند آن براي حفظ آمادگي آموزش و به دليل محدوديت عمر آدمي پرهيز كرد. اما از نظر اسلام، موضوع در اينجا ختم نميشود، بلكه همانگونه كه بين سودمند و غيرسودمند، بايد سودمند را برگزيد؛ بين سودمند و سودمندتر نيز بايد سودمندتر را انتخاب كرد، تا با تابيدن نور علم و روشن شدن ضمير آدمي، گوهر وجودي انسان نمايان شود.
خُذُوا مِنْ كلِّ عِلْمٍ أَحْسَنَهُ فَإِنَّ النَّحْلَ يَأْكلُ مِنْ كلِّ زَهْرٍ أَزْيَنَهُ فَيَتَوَلَّدُ مِنْهُ جَوْهَرَانِ نَفِيسَانِ أَحَدُهُمَا فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ وَ الْآخَرُ يُسْتَضَاءُ بِه؛[311] «از هر علمي، نيكوتر (سودمندترِ) آن را فراگيريد؛ پس بهدرستي كه زنبور عسل از هر شكوفه زيباترِ آن را ميخورد، آنگاه از آن، دو جوهر نفيس پديد ميآيد، در يكي (عسل) از آن دو براي مردم شفاست، و از ديگري (موم) مردم براي روشنايي استفاده ميكنند».
الْعِلْمُ أَكثَرُ مِنْ أَنْ يُحَاطَ بِهِ فَخُذُوا مِنْ كلِّ عِلْمٍ أَحْسَنَهُ؛ «(امام علي(ع)): علم وسيعتر از آن است كه همة آن فرا گرفته شود؛ پس از هر علمي بخشهاي نيكوتر (سودمندترِ) آن را فراگيريد».[312]
سودمند بودن و يا سودمندتر بودن، از طريق رعايت امور ريز و درشت فراواني حاصل ميشود و تا حدودي با موقعيت متربي مرتبط ميشود.
روايت كتاب نزهة الناظر و تنبيه الخاطر رهنمودي كلي براي اين مسئله ارائه كرده است: خُذُوا مِنْ كلِّ عِلْمٍ أَرْوَاحَهُ وَدُعُوا ظُرُوفَهُ، فَإِنَّ الْعِلْمَ كثِيرٌ وَالْعُمْرُ قَصِيرٌ؛ «از هر دانشي جان و روح آن را بياموزيد و قشر و پوستة آن را دور بريزيد؛ زيرا دانش آموختني زياد و عمر كوتاه است».[313]
راه ديگر براي تحصيل دانش سودمندتر اينكه بايد محتواي آموزش، مطابق نيازها و اقتضائات سني و جنسيتي متربيان گزينش و تنظيم شود. جوانان نيازها و پرسشهايي غير از معماها و مشكلات بزرگسالان دارند. دختران مسائل و اقتضائاتي متفاوت با انگيزهها و خواستهاي پسران دارند. در يك نظام آموزشي پيشرفته، محتوا با مخاطب هماهنگ و گزينش ميشود. اين همان نكتة اصولي است كه ما از آن به «گزينهمحوري» ياد كرديم. پسوند «محوري» در عنوان اين اصل، در مقابل پسوند «گرايي» در عنوان تعداد ديگري از اصول مانند «خانوادهگرايي»، براي نمايش تأكيد بيشتر بر رعايت اين اصل و مجاز نبودن تخطي از آن در هر سطح و به هر ميزان است.
نتيجهگيري
جمعبندي بايد گفت: محتواي آموزش ديني افزون بر اينكه بايد بر پاية باورها و اصول مسلّم مكتبي تنظيم شود، بايد گزينش نيز بشود. حسن ختام، سيرة امام علي(ع) را در گزينش مطالب عبرتآموز از ميان انبوهي از وقايع تاريخي، براي آموزش به فرزندش در اينجا بازگو ميكنيم. دقت امام در اين اقدام و تأكيدشان در اعلام آن، شايان توجه است؛ باشد كه الگويي فراموشنشدني براي ما باشد.
پسركم، گرچه عمر من همزمان با عمر گذشتگان نبوده است، در كارهاي آنان نظر افكندهام و در تاريخشان با دقت فكر و در آثارشان سير كردهام، تا جايي كه از كثرت اطلاع، مانند يكي از آنان بهحساب آمدم. اخباري كه از گذشتگان دريافت داشتهام، بهقدري مرا به وضع آنان آگاه كرده است، كه گويي خود شخصاً با اولين تا آخرينِ آنها زندگي كردهام و جريان امورشان را از نزديك ديدهام. بر اثر تعمق در تاريخ آنان، روشني و تيرگي كارشان را شناختم و سود و زيان اعمالشان را تشخيص دادم. سپس مجموع اطلاعات تاريخي خود را غربال كردم؛ آنچه مفيد و آموزنده بود در اختيار تو گذاردم و فقط مطالب زيبا و وقايع دلپذير را براي تو برگزيدم و ذهنت را از قضاياي مجهول و بيفايده كه اثر علمي و عملي ندارد، بركنار نگاه داشتم. [314]
منابع
ـ نهجالبلاغه، ترجمة صبحي الصالح، قم، دارالهجرة.
ـ پاينده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، چ چهارم، دنياي دانش، تهران، 1382.
ـ الاحسائي، ابنأبيجمهور، عوالي اللئالي، تحقيق مجتبي العراقي، [د.م]: [د.ن]، 1403ق/1983م.
ـ البرقي، احمدبنمحمدبنخالد، المحاسن، تحقيق السيد جلالالدين الحسيني، قم، دارالكتب الاسلامية، چ دوم، 1371ق.
ـ برنجكار، رضا، معرفت فطري خدا، تهران، مؤسسه نبأ، 1374.
ـ تميمي آمدي، عبدالواحدبنمحمد، غررالحكم و دررالكلم، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزة علميه، 1366.
ـ الحراني، ابومحمد الحسنبنعليبنالحسينبنشعبة، تحف العقول، تحقيق علياكبر غفاري، مؤسسة النشر الاسلامي، چ دوم، 1363/1404ق.
ـ حسيني راوندي، سيدابوالرضا ضياءالدين فضلاللهبنعليبنعبيدالله، النوادر (للراوندي)، قم، مؤسسه دارالكتاب.
ـ الحلواني، الحسينبنمحمّدبنالحسنبننصر، نزهة الناظر وتنبيه الخاطر، تحقيق مدرسة الإمام المهدي، قم، مدرسة الإمام المهدي، 1408ق.
ـ الصدوق، ابيجعفر محمدبنعليبنحسين، الأمالي، ترجمة كوهكمرهاي، قم، كتابخانة اسلامي، چ چهارم، 1362ش.
ـ الصدوق، ابيجعفر محمدبنعليبنحسين، الخصال، قم، جامعه مدرسين حوزة علميه، 1403ق.
ـ الصدوق، ابيجعفر محمدبنعليبنحسين، علل الشرايع، [د.م] المكتبة الحيدرية، 1386 ق.
ـ الطبرسي، أبينصر الحسنبنالفضل، مكارم الأخلاق، [د.م]: مشهد، منشورات الشريف الرضي، چ ششم، 1392ق/1972م.
ـ الطوسي، ابيجعفر محمدبنالحسن، الأمالي، قم، دارالثقافة، 1414ق.
ـ الطوسي، ابيجعفر محمدبنالحسن، إختيار معرفة الرجال، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348.
ـ الطوسي، ابيجعفر محمدبنالحسن، الغيبة، قم، مؤسسة المعارف الاسلامية، 1411ق.
ـ فلسفي، محمدتقي، الحديث (روايات تربيتي از مكتب اهلبيت(ع))، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1368.
ـ القمي، ابيالحسن عليبنابراهيم، تفسير القمي، قم، مؤسسة دارالكتاب، چ سوم، 1404ق.
ـ الكليني، محمدبنيعقوب، الكافي، [د.م]: دارالكتب الاسلامية، چ سوم، 1388ق.
ـ المجلسي، محمدباقر، بحار الأنوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، چ دوم، 1403ق/1983م.
* دانش آموخته حوزه علميه، كارشناس ارشد. دريافت: 88/04/21 ـ پذيرش: 88/7/10
[272]. .Principle.
[273] محمدتقي فلسفي، الحديث (روايات تربيتي از مکتب اهلبيت(ع))، ج1، ص350، به نقل از: شباب قريش.
[274] ابيجعفر محمدبنحسن طوسي ، الأمالي، ص 303، ح 604.
[275] احمدبنمحمدبنخالد برقي، المحاسن، تحقيق سيد جلالالدين حسيني، ج 1، ص228، ح161.
[276] سيدابوالرضا ضياءالدين فضلاللهبنعليبنعبيدالله حسيني راوندي، النوادر، ص ۱۸.
[277] محمدبنيعقوب کليني، الکافي، ج 8، ص 93، ح 66.
[278] محمدتقي فلسفي، الحديث (روايات تربيتي از مکتب اهلبيت(ع))، ج1، ص349، به نقل از: شباب قريش
[279] ابيجعفر محمدبنحسن طوسي، الغيبة، ص 476.
[280]. محمدبنيعقوب کليني، الکافي، ج 1، ص 26، ح 27.
[281] همان، ج 1، ص 438، ح 3.
[282] همان، ج٢، ص42، ح1
[283] همان، ج١، ص401، ح2
[284] ابيجعفر محمدبنحسن طوسي، إختيار معرفة الرجال، ص 487، ح 924.
[285]. ابيجعفر محمدبنعليبنحسين صدوق، الخصال، ج 2، ص 610، ح 10.
[286] صدوق، الخصال، ص 99، ح 7.
[287] محمدبنيعقوب كليني، الکافي، ج ٣، ص 409 ، ح 1.
[288] همان، ج ٤، ص 124، ح 1.
[289] محمدباقر مجلسي، بحار الأنوار، ج 22، ص 175.
[290]. رعد: 11.
[291] ابنأبيجمهور احسائي، عوالي اللئالي، ج 1، ص 35، ح 18.
[292]. وَصِيَّتُهُ(ص) لِمَعَاذِبنجَبَلٍ لِمَا بَعَثَهُ إِلَي الْيَمَنِ:… وَلْيَکنْ أَکثَرُ هَمِّک الصَّلَاةَ فَإِنَّهَا رَأْسُ الْإِسْلَامِ بَعْدَ الْإِقْرَارِ بِالدِّينِ؛ در سفارشهاي پيامبر اکرم(ص) به معاذبنجبل هنگام اعزام او به سمت استانداري يمن چنين آمده است: اي معاذ،… بيشترِ همّ خود را صرف نماز کن، که پس از اقرار به اصول دين، سرآمد ارکان اسلام است. (ابن شعبه حراني، تحف العقول، ص٢٥).
[293]. براي کسب اطلاعات تفصيلي و تکميلي در باب برنامة تربيت ديني، ر.ک: محمد داودي، تربيت ديني، ج 2، از سري کتابهاي سيره تربيتي پيامبر(ص) و اهلبيت(ع).
[294] أبينصر حسنبنفضل طبرسي، مکارم الأخلاق، ص 222.
[295] عليبنابراهيم قمي، تفسير قمي، ج ١، ص 248.
[296] ابيجعفر محمدبنعليبنحسين صدوق، علل الشرايع، ج ۱، ص 117، ح 1.
[297] نهجالبلاغه، خطبه 1.
[298]. زمر: 9.
[299]. مجادله: ۱۱.
[300]. براي کسب اطلاعات بيشتر و جزئيتر دربارۀ اين دو ديدگاه و قايلان آنها ر.ک: عليرضا اعرافي، فقه تربيتي، ج2، ص35ـ87.
[301] ابيجعفر محمدبنعليبنحسين صدوق، الخصال، ج 2، ص 610، ح 10.
[302] نهجالبلاغه، خطبه 193.
[303] همان، نامة 31.
[304] ابوالفتح محمد بن علي طرابلسي، کنز الفوائد، ج ۱، ص 385.
[305] ابوالقاسم پاينده، نهج الفصاحه، 1382، ص 524، ح 1743.
[306] محمدبنيعقوب کليني، الکافي، ج ۱، ص 22، ح 1.
[307] عبدالواحدبنمحمد تميمي آمدي، غررالحکم و دررالکلم، ص 46، ح 180.
[308] حسينبنمحمّدبنحسنبننصر حلواني، نزهة الناظر وتنبيه الخاطر، تحقيق مدرسة الإمام المهدي، ص9
[309] عبدالواحدبنمحمد تميمي آمدي، غررالحکم و دررالکلم، ص 46، ح 184.
[310]. گروه انحرافي معاصر با امام علي(ع) که ايمان را قولِ بدون عمل ميدانستند و قول را مقدم بر عمل ميشمردند و معتقد بودند شخص بيعمل را ايمانش نجات ميبخشد.
[311] عبدالواحدبنمحمد تميمي آمدي، غررالحکم و دررالکلم، ص 46، ح 185.
[312] حسين بن محمد بن حسن بن نصر حلواني، نزهة الناظر و تنبيه الناظر، ص 9.
[313] همان.
[314] نهجالبلاغه، نامة31.
از نشانه های ایمان مستحکم این است که انسان تحت تاثیر جنگ روانی دشمن قرار نمی گیرد.....
دوشنبه 95/11/04
از نشانه های ایمان مستحکم این است که انسان تحت تاثیر جنگ روانی دشمن قرار نمی گیرد
آیت الله محمدی ری شهری در جمع فرماندهان، مسئولان و اعضای سپاه حضرت سیدالشهداء علیه السلام در ادامه مبحث شرح دعای مکارم اخلاق گفت: از جمله نشانه ها و علائم کمال ایمان در روایات و احادیث، کمال اخلاص است،
آیت الله محمدی ری شهری در جمع فرماندهان، مسئولان و اعضای سپاه حضرت سیدالشهداء علیه السلام در ادامه مبحث شرح دعای مکارم اخلاق و درخصوص فراز « و بلغ بایمانی اکمل الایمان » از این دعای نورانی از صحیفه سجادیه گفت: از جمله نشانه ها و علائم کمال ایمان در روایات و احادیث، کمال اخلاص است، یعنی هرچه ایمان انسان بیشتر شود، خلوص نیت او بیشتر می شود و در روایتی که از رسول اکرم(ص) نقل شده آمده است، از علائم تکمیل ایمان این است که انسان بخشیدن و نبخشیدن، دوستی و دشمنی اش و حتی ازدواجش برای خدا باشد.
تولیت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السلام افزود:
همه باید تلاش کنیم، باورهای دینی خود را تقویت نمائیم، زیرا ایمانی که مستحکم نباشد، در معرض زوال است و در فرمایشات اخیر رهبرمعظم انقلاب در هفته بسیج نیز تعابیر ارزنده ای مطرح شد که می بایست به آن توجه ویژه ای داشته باشیم و آن نیاز همیشگی به تقویت ایمان و مصون نبودن هیچ فردی از خطا و انحراف در مسیر بندگی است.
رئیس موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث بیان کرد:
مومن کامل کسی نیست که فقط نمازش را قربة الی الله بخواند، بلکه باید انسان مومن، شغل و همه مراحل زندگی اش هم قربة الی الله باشد، البته سنگربانی از نظام اسلامی خود از بزرگترین عبادات است و انجام همه امور زندگی با هدف نزدیک شدن به خدا موجب نورانیت و کمال خواهد شد.
آیت الله محمدی ری شهری گفت:
هرکس در هرکار و مسئولیتی که هست باید ببیند، چه میزان از کارها و امور زندگی اش صرفا برای رضایت خداوند انجام می شود و بر همین اساس می تواند میزان توفیق خود را در تکمیل ایمان درونی خود بیازماید.
تولیت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السلام با استناد به روایتی از رسول اکرم (ص) گفت:
اگر فردی به کار و مسئولیتی گماشته شود، که برای آن کار، فرد متعهد تر و متخصص تر وجود داشته باشد و گمارنده بر این موضوع علم داشته باشد، او به خدا و رسولش خیانت کرده است زیرا در همه کارها اگر افراد شایسته بکار گرفته شود بسیاری از مشکلات جامعه مرتفع خواهد شد و اگر همه انتخاب ها و امور صرفا” برای رضای خدا صورت گیرد، انحرافات مشابه آنچه احياناً در جامعه ما ديده مي شود شکل نمی گیرد.
رئیس دانشگاه قرآن و حدیث اظهار داشت:
دومین نشانه کمال ایمان این است که انسان مومن از ملامت ملامت کنندگان باکی ندارد و در روایتی از رسول اکرم (ص) آمده است که خصلت هایی است که هرکس از آن برخوردار باشد، ایمانش کامل است و نخستین نشانه اش بعد از اخلاص این است که او از سرزنش سرزنش کنندگان نمی هراسد و تحت تاثیرجنگ روانی دشمن قرار نمی گیرد و در مسیر خود ثابت و استوار است.
رئیس دانشگاه قرآن و حدیث گفت:
در روایتی از رسول اکرم (ص) آمده است که پروردگار من هفت خصلت را به من توصیه کرد از جمله، دوست داشتن و نزدیک شدن به انسان های مستضعف، زیاد گفتن ذکر لاحول ولاقوة الی بالله، صله رحم و نگاه کردن و مقایسه با پایین دستان در مسایل مادی برای احساس رضایتمندی درزندگی و نیز اینکه در راه خدا از سرزنش سرزنش کنندگان باکی نداشته باشم و نیز حق را بگویم حتی اگر بر من سخت باشد.
تولیت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السلام در ادامه به سومین نشانه تکمیل ایمان برپایه روایات و احادیث اشاره کرد و گفت: سومین نشانه تکمیل ایمان این است که انسان در دوران امر، بین امر دنیا و آخرت، آخرت را انتخاب کند، زیرا کسی که در زندگی خدا محور است و تصمیم جدی دارد که در زندگی خدا را انتخاب کند، همیشه در دوراهی های دنیا و آخرت، آخرت را بر دنیا ترجیح می دهد.
نکات اخلاقی و تربیتی در کلام مقام معظم رهبری دام ظله العالی
یکشنبه 95/11/03
نکات اخلاقی و تربیتی در کلام مقام معظم رهبری دام ظله العالی
اشاره
برای تربیت تعاریف گوناگونی مطرح شده است؛ از جمله: «تربیت، یعنی رشد دادن و پرورش استعدادها» تا از نقطه فعلی به نقطه مطلوب انتقال صورت پذیرد. یا به تعبیر دیگر «تربیت به معنای رشد و نمو و حرکت هر شیء به سمت هدف و غایتی است که آن شیء را به کمال خود می رساند» که مطلوب ما در این نوشتار تربیت اخلاقی معنوی است.
برای تحقق این فرایند مهم عوامل مختلفی مؤثر است. در این مجال به بیان برخی از این عوامل از نگاه مقام معظم رهبری ـ دامت برکاته ـ می پردازیم:1
ضرورت تهذیب
در کلام حضرت آیت الله خامنه ای -مدظله العالی- دربارة ضرورت تهذیب و اصلاح نفس آمده است:
نقطة اصلی و محوری برای اصلاح عالَم، اصلاح نفس انسانی است. همه چیز از اینجا شروع می شود. قرآن به آن نسلی که می خواست با دست قدرتمند خود تاریخ را ورق بزند، فرمود: «قُوا أنْفُسَکُم»، «عَلَیکُمْ أنْفُسَکُمْ». خودتان را مراقبت کنید، به خودتان بپردازید و نفس خودتان را اصلاح و تزکیه کنید. «قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکّیها». اگر جامعة اسلامی صدر اسلام از تزکیه انسان ها شروع نشده بود و در آن به اندازه لازم آدم های مصفا و خالص و بی غشّ وجود نداشتند، اسلام پا نمی گرفت و گسترش پیدا نمی کرد و بر مذاهب مشرکانه عالم پیروز نمی شد و تاریخ در خط اسلام به حرکت نمی افتاد. اگر انسان های مزکّا و مصفّا نباشند، جهاد نیست.
انقلاب ما که پیروز شد به برکت صفا و خلوص و اخلاص و کار برای خدا و بلند شدن از سر منافع مادی و شخصی بود. مقاومت در جنگ تحمیلی هم همین طور بود. در درون وجود ما، بزرگ ترین دشمن ما کمین گرفته و آن، نفس امّاره و شهوات و خودخواهی و خودپرستی های ماست. هر لحظه ای که بتوانیم این مار گزنده و دشمن کشنده را سر جای خود بنشانیم ـ ولو به طور موقت ـ درآن لحظه، ما موفق و سعادتمند و قادر بر عمل و مقاومت و ایستادگی و جهاد فی سبیل الله هستیم. هر وقتی که این دشمن، سر بلند کند و عقل و نیروی معنوی و نفس رحمانی در وجود ما را سرکوب کند و تحت تأثیر خود قرار بدهد، در آن لحظه، ما در حال سکون و رکود و یا عقبگردیم.2
ما به عنوان کسانی که بار سنگین هدایت بشر و نجات انسان را بر دوش گرفته ایم، باید به خودمان بپردازیم، باید نفس های خودمان را اصلاح کنیم، باید قدرت معنوی انسان را ـ که خدا در ما به حد اعلی به ودیعه گذاشته است ـ از گل و لای شهوات و هوا و هوس ها و خودخواهی ها و خودپرستی ها نجات بدهیم وآن را قوی کنیم. شما جوانان، شما خانواده های شهدا، شما جانبازان، شما مبلّغان دلسوز و علاقه مند، به این مبارزة درونی اولی هستید. ما اول باید خودمان را اصلاح کنیم. هرکسی که به اسلام و انقلاب دلبسته تر است، باید برای اصلاح نفس خود، عازم تر و جدی تر باشد.
اهمیت خانواده و نقش بی بدیل زن در تربیت
مقام معظم رهبری -مدظله العالی- یکی از عوامل مهم انحطاط غرب را متزلزل شدن بنیاد خانواده می دانند و علت اصلی آن را نبودن مادر در جایگاه اصلی خویش در خانواده برمی شمارند؛ ازاین رو در این باره چنین هشدار می دهند:
مسئله خانه و خانواده خیلی مهم است. مسئله مادری، مسئله همسری، مسائل بسیار اساسی و حیاتی است. در همة طرح هایی که ما داریم، بایستی «خانواده» مبنا باشد؛ یعنی شما اگر بزرگ ترین متخصصین پزشکی یا هر رشته دیگر بشوید، چنانچه زن خانه نباشید، این برای شما یک نقص است. کدبانوی خانه، شما باید باشید؛ اصلاً محور این است. کانون خانواده جایی است که عواطف و احساسات باید در آنجا رشد و بالندگی پیدا کند؛ بچه ها محبت و نوازش ببینند؛ شوهر که مرد است و طبیعت مرد، طبیعت خام تری نسبت به زن است در میدان خاصی، شکننده تر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است ـ حتی نه نوازش مادر ـ [مرد] باید نوازش ببیند. آن کار را برای یک مرد بزرگ، این همسر کاری را می کند که مادر برای یک بچة کوچک می کند؛ و زنان دقیق و ظریف، به این نکته آشنا هستند. اگر این احساسات و عواطف محتاج وجود یک محور اصلی در خانه ـ که آن خانم و کدبانوی خانه است ـ نباشد، خانواده یک شکل بدون معنا خواهد داشت.5
تأثیر غیرمستقیم در تربیت
تربیت در دوران کودکی و نوجوانی و سپس جوانی، از اهمیت ویژه ای برخوردار است که این مسئله وظیفه والدین را در خانواده و مربیان و معلمان را در فضاهای آموزشی سنگین تر می کند.
این نکته را نیز باید بدانیم که فرایند تربیت، همیشه در قالب یک کلاس خاص بین مربی و متربّی اتفاق نمی افتد؛ بلکه تمام اعمال و رفتار و اتفاقات در محیط، در شکل گیری تربیت متربی مؤثر است؛ ازاین رو ضروری است که والدین و مربیان و معلمان محترم به همة این شئون توجه داشته باشند که هر برخورد یا گفت وگوی ناسنجیده، تأثیر تربیتی خاص خود را دارد.
مقام معظم رهبری-مدظله العالی- با یک مثال عینی به بیان این اصل تربیتی می پردازند:
اگر شما گاهی می بینید یک بچه ای که در محیط مذهبی و خانواده مذهبی تربیت شده، اما در آن دوران ضدمذهبی می شود، این نشانة بی تأثیری آن عامل تربیتی خانوادگی نیست؛ بلکه نشانة وجود یک عامل ناشناخته ای است که ما از آن بی خبریم. احیاناً اختلاف پدر و مادر، همان پدری که نماز شب هم می خواند یا همان مادری که عفت خودش را با شدیدترین وجهی و با وسواس حفظ می کند، خصوصیاتی دارد که در رفتار آن مخاطب تأثیر منفی می گذارد. یعنی با یک خُلقیاتی همراه است که آن کودک نتیجه می گیرد که باید آن خلق پدر را نپذیرد و به طور طبیعی نمی پذیرد. و ما از این عوامل در داخل خانواده بی اطلاعیم. یا یک عنصری در داخل خانواده ها وجود دارد که از آن غافلیم. من خانواده هایی را می شناسم که پدرها آدم های بسیار خوبی بودند، اما بچه هایشان آدم های بسیار بدی شدند و در این رابطه در چند مورد تجربة دوران سیاسی آن روزها به علت بسیار عجیبی برخورد کردم. دیدم پدرها از محیط کار خودشان می آیند در داخل خانه، یک چیزی را می گویند غافل از اینکه برداشت این پدر پختة عاقل جهان دیده از فلان حادثه که دارد نقل می کند، با برداشت آن بچة خام ابتدایی به کلی متفاوت خواهد بود و ملتفت این نکته نیست. آن وقت می آید آنچه را که در محیط سیاسی ـ اجتماعی می گذرد، داخل خانه بازگو می کند. من یک پدر متعصّب مبارز مذهبی ضدکمونیست را می شناختم که فرزندانش بی اعتنا به تعصب و مذهبی بودن پدر کمونیست شدند و چند نفر از آن بچه ها احیاناً همة آن ها در حوادث گوناگون کشته شدند. این ها در مواضع مارکسیستی الحادی ضدمذهبی بودند و پدر که یک مذهبی تندی بود، می آمد خانه مثلاً فرض کنید یک چیزهایی را که در محیط مذهبی ها وجود داشت و انتقادات و حرف های گزنده ای که ما داشتیم و باب آن بچه ها نبود این را در محیط بی در و پیکر ذهن کودک در میان می گذاشت و نتیجه اش همان می شد که شد و من مواردی از این قبیل را سراغ دارم.6
ازاین رو افرادی که به هر نحو مورد مراجعه دیگران هستند و برای گره گشایی دیگران در مقام پاسخ گویی و مشاوره و مانند آن برمی آیند، لازم است مراقب باشند که در تعامل با مشکلات دیگران، اعضای خانواده و مرتبطان خود در این رهگذر آسیب نبینند.
حکیمانه
تکلیف زمان غیبت
امام خمینی قدس سره: ما تکلیف داریم آقا! این طور نیست که حالا که ما منتظر ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هستیم، پس دیگر بنشینیم در خانه هایمان، تسبیح را دست بگیریم و بگوییم: «عجّل علی فرجه». با کار شما باید تعجیل بشود. شما باید زمینه را فراهم کنید برای آمدن او. فراهم کردن این [است] که مسلمین را با هم مجتمع کنید. همه با هم بشوید.[در این صورت] ان شاءالله ظهور می کند ایشان.7
پی نوشت ها:
1. در تنظیم این نوشتار، از کتاب تعلیم و تربیت از دیدگاه مقام معظم رهبری، تهران، نشر تربیت اسلامی، جلد اول بهره گرفته ایم.
2. حدیث ولایت، ج 2، ص 84.
3. همان، ج 1، ص 44.
4. تعلیم و تربیت از دیگاه مقام معظم رهبری، ج 1، ص 65.
5. حدیث ولایت، ج 9، ص 63؛ به نقل از: تعلیم و تربیت از دیگاه مقام معظم رهبری، ج 1، ص 246.
6. فرهنگ و تهاجم فرهنگی، ص 404؛ به نقل از: تعلیم و تربیت از دیگاه مقام معظم رهبری، ج 1، ص 248.
7. صحیفه امام، ج18، ص296.
40 نکته مهم اخلاقی در 40 جمله کوتاه و خواندنی
یکشنبه 95/11/03
40 نکته مهم اخلاقی در 40 جمله کوتاه و خواندنی
40 نکته مهم اخلاقی در 40 جمله کوتاه و خواندنی
سخنان خوب باید در زیباترین جملات طراحی و تدوین شوند، تا مورد توجه و تأمل مخاطبان واقع شود. به عبارتی ساده تر قالب کلام می بایست با قیمت کلام هم سان باشد. خوب سخن گفتن؛ سخن خوب گفتن، از مهم ترین لوازم پیام رسانی و متقاعد سازی در روان شناسی ارتباطات به شمار می آید.
در این نوشتار نمونه هایی را با هم مرور می کنیم:
1- کسی که به دنبال انتقام گرفتن است، زخم هایش را تازه نگه می دارد. (فرانسیس بیکن)
2- با مشت گره کرده نمی توان با کسی دست داد و دوست شد. (ایندرا گاندی)
3- پرسیدند بهشت را می خواهی یا دوست را؟! گفتم: جهنم است، بهشتی که در آن دوست نباشد.
4- خداوند بی نهایت است، امّا به قدر نیازت فرود می فرستد، به قدر آرزویت گسترده می شود، و به قدر ایمانت کارگشاست. (ملاصدرا)
5- گل عشق و دوستی با بی ریایی و صداقت و صمیمیت می روید و می ماند، از اینکه مراقب این گل زیبایی، می بوسمت.
———————————————-
6- بیا با آئین آب و آئینه زندگی کنیم. مثل آب هر چه پلیدی بشوییم. آئینه سان هر چه ندیدیم نگوییم.
7- ارزش هر کس، برابر است با ارزش آن چیزی که برایش ارزش قائل است. (حضرت علی علیه السلام)
8- کسی که با خدا دوست نیست، دوستی اش با تو دروغی بیش نیست، دوستی بدون خدا دوستی ناپایدار است.
9- دوست واقعی تو دشمن واقعی نقاط ضعف توست.
10- در میخانه ببستند، خدایا مپسند***که در خانه تزویر و ریا بگشایند. (حافظ)
———————————————-
11- 5 چیز را از کودکان بیاموز: در حال زندگی کن تا لذت ببری. شادی را گران نکن- با تمام وجود (از خدا) بخواه. کینه را از ذهن و زندگی دور کن. همواره در حال تلاش باش.
12- خدایا ما را ببخش که، در کار خوب یا جا زدیم یا جار زدیم.
13- آش خوب باشه، کاسه اش چوب باشه.
14- کسی که هیچ کاری نمی کند، هیچ اشتباهی نمی کند و کسی که هیچ اشتباهی نمی کند، هیچ چیز یاد نمی گیرد.
15- کسی شایسته آزادی است که بر هوس های خود مسلط شود- “گوته”
———————————————-
16- هر گاه پست های بزرگ به انسان های کوچک سپرده شود، پست ها پایکوبی می کنند. (عباسعلی کاوه)
17- دنیا مثل دوربین عکاسیه، لبخند بزن عزیزم.
18- خدایا کمکم کن تا دینم را به دنیایم نفروشم و برای نام و نان ایمانم را از دست ندهم. (دکتر شریعتی)
19- پرسیدند آزادی مهم است یا رفاه؟ گفتم: اگر آزادی نباشد نمی توانم بگویم نانم را چه کسی دزدید.
20- اگر می خواهی بدانی که چقدر ثروتمند هستی به این فکر کن که اگر همه اموالت را از دست بدهی چه چیزی برایت باقی می ماند.
———————————————-
21- باران نعمت ها و موهبت های الهی همیشه در حال باریدن است. ظرف دلت را دریایی کن تا باران بیشتری نصیبت شود. تا همیشه بمانی.
22- ساده بگویم، اگر می خواهی بدانی که خدا چقدر دوستت دارد. ببین تو چقدر دوستش داری و چقدر برایش وقت داری و گفتگو و خلوت می کنی به حرف هایش گوش می دهی و به خواسته هایش عمل می کنی؟
23- عشق و محبت بین کسانی ایجاد می شود که به راستی به خدا ایمان بیاورند و اعمال صالح انجام دهند. (سوره مریم / 92)
24- زندگی مسأله است حل باید کرد، راه است طی باید کرد، دراز مدت است صبر باید کرد. تفریح است بازی باید کرد. باغبانی است عشق باید کرد. تعهد است عمل باید کرد. راز است کشف باید کرد.
25- مراقب افکارت باش که تبدیل به گفتارت می شود. مراقب گفتارت باش که رفتارت را تعیین می کند. مراقب رفتارت باش که عادتت می شود. مراقب عادتت باش که تبدیل به شخصیت تو می شود. و شخصیت تو سرنوشتت را ترسیم می کند. (حضرت علی علیه السلام)
———————————————-
26- همنشین تو از تو ،بِه باید تا عقل و دینت بیفزاید.
27- کسی که شایسته ستایش است محتاج ستایش نیست و کسی که شایسته ستایش نیست محتاج ستایش است.
28- در دل سخت سنگ سبزه نمی روید. در دل نرم خاک رویش و پالایش ایجاد می شود.
29- خوبی ها خود و بدی های دیگران را پنهان کن، خدا افشاگر خوبی است.
30- نماز نور، نردبان و برکه است، راهت را روشن می کند، از زمین به آسمانت می برد و تمام وجودت را شستوشو داده و طاهر می سازد.
———————————————-
31- مباد گل ،تو را از گلکار غافل کند.
32- پسته خندان ارزشمند است پسته ای را که نمی خندد، در سرمای شدید قرار داد تا منجمد شود. و بعد بلافاصله آن را در آب جوشی می ریزند تا ترک بخورد. و یا با سنگ بر سرش می کوبند تا خندان شود.
33- نعمت های خود را بشمار نه محرومیت هایت را.
34- از قفس، مرغ به هر جا رود بستان است، مگس در قفس آزاد است. مرغ در قفس در بند.
35- باز شدن هر آموزشگاه = بسته شدن یک بازداشتگاه (ویکتور هوگو)
———————————————-
36- حسادت تو علیه کسی، نشانه برتری او بر توست (اعتراف به برتری اوست).
37- چاپلوسی در سه جا لازم و عبادت است: در برابر خدا، والدین و در برابر محرومان و ستمدیدگان. (حضرت علی (علیه السلام))
38- تا توانی می گریز از یار بد یار بد بدتر بود از مار بد.
مار بد تنها همی بر جان زند یار بد بر جهان و بر ایمان زند.
39- کمتر کسی 80 سال زندگی می کند، بیشتر 80 ساله ها، 80 بار یک سال را تکرار می کنند.
40- خدایا به مردان ما غیرت، به زنان ما عفت، به پیران ما سلامت، به دختران ما متانت به پسران ما سعادت، به عالمان ما صداقت، به مسئولان ما عدالت، به اصناف ما مروت، به ملت ما وحدت به نویسندگان ما مسئولیت، به هنرمندان ما کرامت، به سرمایه داران ما دیانت عطا فرما.
منبع : tebyan.ne
چشم زخم و راه درمان آن!
یکشنبه 95/11/03
چشم زخم و راه درمان آن!
روح انسان دارای قدرت و آثار زیادی است که هنوز هم برای بشر ناشناخته است و نمونه های بسیار کوچک آن در دنیای فعلی، مسأله تله پاتی، انتقال فکر از راه دور، سحر، ایجاد دوستی و دشمنی در افراد و کارهای عجیب و غریبی است که قابل انکار نیست…
صاحب نیوز- سرویس اندیشه: حکایت غریبی است حکایت قطع سرورهای مکرر صاحب نیوز و مشکلات فنی بسیاری که دائما گریبانگیر آن می شود و در پیشرفت کار دوستان وقفه ایجاد می کند. شاید کسی بگوید همه مشکلات از سوء مدیریت و سوء اطلاع است؛ اینکه کسی کاری را بلد نیست و قبول می کند! عده ای حملات مکرر هکرها را مطرح می سازند و عده ای دیگر آن را توهم می خوانند. در این بین اما حجت الاسلام والمسلمین مهران آدرویش مقاله چشم زخم را برای ما ارسال می کنند. عقیده ای اسلامی از متن قرآن و روایات. صاحب نیوز توانسته است در مدتی کوتاه موفقیت هایی پیاپی را در عرصه فضای مجازی اصفهان کسب نماید و خود را به عنوان حقیقتی انکار ناشدنی در اذهان جا بیاندازد. شاید گفتن همین جمله نیز درست نبود اما مقاله چشم زخم جناب آدرویش مباحث جامعی را در بر گرفته است.
***
راه درمان چشم زخم:
لازم به یادآورى است که قبول تأثیر چشم زخم به طور اجمال به این معنى نیست که به کارهاى خرافى و اعمال عوامانه در اینگونه موارد پناه برده شود؛ که هم بر خلاف دستورات شرع است، و هم سبب شک و تردید افراد ناآگاه در اصل موضوع است، همانگونه که آلوده شدن بسیارى از حقایق با خرافات این تأثیر نامطلوب را در اذهان گذارده است.
الف) اولین راه مقابله را اسلام پیشگیری معرفی می کند به همین جهت به ما فرموده اند امکانات خود را خیلی به نمایش نگذارید. (واستر ذهبک و ذهابک و مذهبک)، پنهان کنید درآمد، مخارج و دینتان را (التحفه السنیه (مخطوط)، السید عبد الله الجزائری: 330- 331)
ب) دومین راهکار مقابله ارتباط با روح های بزرگ است
ج) سومین راهکار، بندگی و روحیه عدم تأثیرپذیری از چشم زخم دیگران است؛ در مورد میدان عمل انسانی که قدرت چشم زخم زدن دارد موضوع بر همان اساسی است که خداوند در مورد ساحران فرمود که: «و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله»
راه های متعدد دیگری نیز برای دفاع و یا درمان وجود دارد که اجمالا برخی از آنها عبارتند از:
1. خواندن سوره های (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ) و (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ). سادهترین دستور برای رفع چشم زخم خواندن سوره ناس و فلق است. در روایات آمده است که پیغمبر(ص) این سورهها را برای امام حسن و امام حسین به عنوان تعویذ قرائت میکرد.
2. خواندن آیه الکرسی.
3. خواندن آیه (وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا…).
4. خواندن و همراه داشتن حرز امام جواد علیه السلام (در مفاتیح الجنان مذکور است).
5. دوری از تجملات و به رخ کشیدن دارایی ها و به چشم آوردن داشته ها.
6. انصراف ذهنی از فکر کردن درباره چشم زخم و دوری از بدبینی نسبت به دیگران و چشم زخم آنها.
7. صدقه دادن و خیرخواهی برای همگان.
8. گفتن ذکرهای «ماشاءاللَّه» و «لاحول ولا قوه الا باللَّه العلی العظیم». از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود است: اگر کسی از شما چیزی از برادرش او را متعجب ساخت سه بار بگویید: ماشاءالله لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم. در برخی روایات گفته میشود که تکبیر بگویید تا تأثیر چشم زخم از بین برود.
9. پرهیز از کسانی است که دارای این قدرت هستند و نیز استفاده از شیوههایی که زمینههای چشم زخم را فراهم نمیآورد. ظاهر نشدن در برابر شور چشمان یکی از این راههاست.
10- بگوید: آمنتُ بالله و صلی الله علی محمد و آله
11- توکل بر خدا (و من یتوکل علی الله فهو حسبه)
12- نوشتن سوره حمد و اخلاص و ناس و فلق و آیه الکرسی در رقعه ای و به همراه داشتن آن (بحار الانوار، ج 60، ص 25).
دستورآیت الله بهجت برای دفع جادو و طلسمات و چشم زخم:
1- هنگام اذان در جایی که زندگی می کند، با صوت جهر و آشکار{صدای بلند مثل نماز صبح}، اذان بگوید.
2- پس از نماز صبح 50 آیه از قرآن را با صوت جهر و آشکار تلاوت نماید.
3- دو سوره ی معوّذتین (فلق و ناس) را زیاد بخواند.
4- پیش از خواب 4 قل (یعنی سوره های کافرون، توحید، ناس و فلق) را بخواند.
5-همراه خود قرآن داشته باشد.
6- آیه الکرسی را فراوان بخواند وآن را نوشته و در خانه نصب کند.
7- صدقه دادن و تکرار معوذتین و تکرار لاحول و لا قوۀ الا بالله
8- حرز امام جواد علیه السلام را همراه داشته باشد مثلاً در انگشتری. و این حرز باید روی پوست آهوی 6 ماهه ی تهامه نوشته شود. (حقیر می گویم طبق احادیث انگشتر 7جلال و عقیق یمنی اصل هم برای حفاظت خوب است).
درمصباح کفعمی است هر کس سوره یس را بنویسد و با خود حمل کند از شر جن و چشم زخم در امان است.
( منبع کتاب پرسشهای شما و پاسخهای آیهالله بهجت- جلد اول)
اسفند و چشم زخم: معلوم نیست که برای چشم زخم مفید باشد اما به هر حال طبق روایات ذیل استفاده آن بلا اشکال است. اگر چه بهترین درمان، پناه بردن به خداوند و استفاده از اذکار مأثوره است. و به هر حال در بین مردم روش های مختلفی برای دفع چشم زخم استفاده می شود (تخم مرغ و…) که مستند شرعی و عقلی محکمی ندارد. اما به تجربه دیده شده که از بعضی از این شیوه ها نتیجه نیز گرفته شده است. لذا مخالفت سرسختانه با آن هم وجهی ندارد. اما ما توصیه نمی کنیم بلکه توصیه ما در همین روش های مذکور است.
1- علی(ع): در هر درختى از اسپند، ملائکه اى از جانب خداوند مأموراست که آن را نگهدارد تا به دست کسى برسد، و ریشه آن پناهگاه است براى علاج مجنون و مریض، و شاخه آن درمان 72 نوع مرض است (مستدرک الوسایل، 16، 460، باب 112)
2ـ از امام صادق (ع) درباره ى اسپند و… سؤال شد، حضرت در جواب فرمود:… در هر خانه اى که اسپند باشد از هفتاد خانه ى اطراف آن شیطان دور مى گردد، و آن درمان براى هفتاد نوع مرض است، که آسان ترین آن جذام مى باشد (بحارالانوار، 59، 234، باب 84).
چشم زخم در کلام بزرگان و مراجع معظم تقلید:
الف) علامه طباطبایی(ره):
و مراد از این “ازلاق به ابصار” -به طورى که همه مفسرین گفتهاند- چشم زدن است، که خود نوعى از تاثیرات نفسانى است و دلیلى عقلى بر نفى آن نداریم، بلکه حوادثى دیده شده که با چشم زدن منطبق هست، و روایاتى هم بر طبق آن وارد شده، و با این حال علت ندارد که ما آن را انکار نموده بگوییم یک عقیده خرافى است (المیزان، ج 19، ص 648).
علامه طباطبایی(ره) در المیزان مینویسد: چشم زخم نوعی از حسد نفسانی است که هنگام مشاهده چیزی که در نظر شور چشم، زیاد و تعجب انگیز است محقق میشود.
ب) استاد شهید مرتضی مطهری(ره):
آیا چشم زخم می تواند حقیقت باشد یا نه؟ و اگر حقیقت است آیا امر جسمانی است یا امر روحی و نفسانی؟ در اینکه اجمالاً چنین حقیقتی هست نمی شود تردید کرد، اما قطعاً به این شکل که همه مردم دارای چشم شور هستند و همه مردم به اصطلاح نظر می کنند، نیست (کتاب آشنایی با قرآن، ج 8 صفحه 333 تا 338)
نظر مراجع معظم تقلید(حفظهم الله) درباره چشم زخم:
بر اساس استفتاء انجام شده از دفتر آیت الله موسوی اردبیلی آخرین آیات مبارکه سوره قلم که می فرماید “و آنان که کافر شدند چون قرآن را شنیدند چیزى نمانده بود که تو را چشم بزنند و مىگفتند او واقعا دیوانهاى است” به پیغمبر نازل شد تا از چشم زخم در امان باشد و استفاده از این آیه برای در امان ماندن از چشم زخم کاربردی است.
در استفتاء از دفتر آیت الله جعفر سبحانی نیز استفاده از برخی آیات قرآن چون آیه 51 سوره قلم و آیت الکرسی برای استفاده علیه چشم زخم مورد تأیید قرار گرفت و طی آن به کاربرد دعاهایی چون تعویذ و شرف الشمس که در مفاتیح نیز ذکر شده اشاره شد.
دفتر آیت الله نوری همدانی در پاسخ به استفتاء در رابطه با استفاده از مهره های آبی رنگ به عنوان دستبند، گردنبند یا آویز در منازل تأکید کرد که این مهره ها دارای هیچ مستند شرعی نیست. ممکن است بتوان برای برخی سنگ ها چون عقیق خواصی را برشمرد اما درباره مهره های آبی رنگ مستند شرعی وجود ندارد، در رابطه با جلوگیری از چشم زخم خواندن “و ان یکاد (آیه 51 سوره قلم)”، آیه الکرسی و یا چهارقل در روایات آمده است. در این استفتاء همچنین تأکید شده است که دعای شرف الشمس و تعویذ از دعاهای مستند در این رابطه هستند.
در تفسیر نمونه در رابطه با آیه 51 سوره قلم آمده است: بسیارى از مفسران گفته اند: منظور این است که دشمنان به هنگامى که آیات با عظمت قرآن را از تو مى شنوند، به قدرى خشمگین و ناراحت مى شوند و با عداوت به تو نگاه مى کنند که گویى مى خواهند تو را با چشم هاى خود بر زمین افکنند و نابود کنند! و در توضیح این معنى جمعى افزوده اند که آنها مى خواهند از طریق چشم زدن که بسیارى از مردم به آن عقیده دارند و مى گویند در بعضى از چشم ها اثر مرموزى نهفته است که با یک نگاه مخصوص ممکن است طرف را بیمار یا هلاک کند، تو را از بین ببرند.
تفسیر نمونه در ادامه آورده است: بعضى دیگر گفته اند که این کنایه از نگاه هاى بسیار غضب آلود است. تفسیر دیگرى براى این آیه به نظر مى رسد که شاید از تفسیرهاى بالا نزدیکتر باشد و آن اینکه قرآن مى خواهد تضاد عجیبى را که در میان گفته هاى دشمنان اسلام وجود داشت با این بیان ظاهر سازد و آن این است که آنها وقتى آیات قرآن را مى شنوند آنقدر مجذوب مى شوند و در برابر آن اعجاب مى کنند که مى خواهند تو را چشم بزنند.
از رسول گرامی اسلام روایت شده که روزی آن حضرت از قبرستان بقیع میگذشت و فرمودند: به خدا قسم بیشتر اهل این قبرستان به سبب چشم زخم در اینجا آرمیدهاند.
از امام صادق (ع) روایت شده است: اگر این قبرها شکافته شود هر آیینه میبینید که بیشتر مردگان به سبب چشم زخم مردهاند، زیرا چشم زخم حق است. آگاه باشید که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: چشم زخم حق است پس هر کس از سیرت و صورت برادر مسلمانش خشنود شد، خدا را یاد کند، زیرا وقتی خداوند را به یاد آورد، ضرری به برادر مؤمنش نمیرسد.
از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: کسی که چیزی از برادرش او را متعجب ساخت، بگوید: «تَبارکَ اللّه اَحسَن الخالقین» زیرا چشم زخم حق است.
از رسول خدا (ص) روایت شده است: چشم زخم حق است، وقتی یکی از شماها به انسان یا حیوانی یا اشیاء دیگری که زیبا است بنگرد و تعجب نماید، بگوید: «آمنتُ بالله و صلی الله علی محمد و آله» پس از آن، اثر چشمش خنثی میشود.
(برای اطلاع بیشتر به تفسیر نمونه، ج 24، ص 426 رجوع کنید.)
چشم زخم در ادبیات فارسی:
الف) فردوسی:
ندانم چه چشم بد آمد بر اوی
چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی
ب) سنایی:
آدمی باگنه شکسته تر است
پای طاووس چشم زخم سر است
ج) نظامی:
مبادا بی تو هفت اقلیم را نور
غبار چشم زخم از دولتت دور
اهمیت و فواید زهد و قناعت در بیان روایات
یکشنبه 95/11/03
اهمیت و فواید زهد و قناعت در بیان روایات
ارزش و اهمیت زهد و قناعت
اسناد و روایات ما درباره ی زهد و قناعت مباحث بسیاری را مطرح کرده و برای آن ارزش و اهمیتی فوق العاده قائل شده اند که در این قسمت به چند نمونه ی آن اشاره می کنیم:
1- در مورد ارزش زهد در کتب روایی ما آمده است: خداوند عز وجل به موسی علیه السلام وحی کرده است به راستی بندگان من با چیزی به من تقرّب نیافتند که در نزدم محبوب تر از این سه چیز باشد:… زهد در دنیا، پرهیز از نافرمانی من و گریه از خشیت من. موسی علیه السلام پرسید: خداوندا برای این امور چه پاداشی است؟ خداوند فرمود: زاهدان در دنیا در بهشت اند؛ گریه از ترس من؛آن ها را به درجه ی بالایی از رشد می رساند که احدی را در آن شرکتی نباشد و اما پرهیزکاران از حرام در وضعی قرار دارند که من از همه بازپرسی درباره ی دنیا را دارم، اما برای آنان نه(کافی، ج2، ص483)
2- زهدداری، خوی ثابت تقواداران است.(شرح غررالحکم، ج1، ص275(
3- هم چنین فرمودند: خداوند کل خیر را در خانه ای واحد قرار داد که کلید آن خانه زهدداری در دنیاست. جعل الخیر کلّه فی بیت واحد و جعل مفتاحه الزهد فی الدنیا(همان، ص128)
4- درباره ی قناعت فرمودند: القناعه مال لاینفذ. قناعت ثروتی بی پایان است.(نهج البلاغه، قصار350)
5- و الرضا بالکفاف من دعائم الایمان(هدایه العلم، ص119). راضی بودن به میزان کفایت، از ستون های ایمان است.
6- قناعت داری، جامعه را از خطرها می رهاند، زیرا در آن زمینه سازی برای حیات دیگران است. به خصوص اگر مازاد قناعت در راه نیت الهی هزینه شود، از حالت وبال بودن خارج می شود. علی علیه السلام فرمود: المال وبال علی صاحبه الّا ما قدّم منه(غررالحکم درآمدی، ج1، ص86)
فوائد زهد و قناعت
رعایت زهد و قناعت دارای فواید و آثاری بسیار وسیع و پردامنه است که در این جا به اختصار به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
در ارتباط با زهد، حداقل فایده این است که عزت نفس و همّت آدمی را بلند و والا می سازد و نفس او را از وابستگی و دل بستگی شدید می رهاند. کمترین فایده ی رعایت قناعت نیز این است که جمع بیشتری را بر سر سفره ی جامعه می نشاند و تا حدودی مرز فقر را می شکند. از مازاد غذایی و از قناعت ما بسیاری از گرسنگان سیر می شوند و ما شاهد چهره های افسرده و رنگ پریده ی محرومان و مستضعفان نخواهیم بود.
احادیث و روایات در این زمینه بسیار و از آن جمله اند:
1- ثمره القناع العزّه. حاصل قناعت، ارجمندی و عزت است(غررالحکم)
2- من قنع لم یغتم. آن کس که قناعت پیشه کند، دچار غم نخواهد شد.(همان)
3- من اقتصر علی بلغه الکفاف فقد انتظم الراحه(روضه ی کافی، ج2، امام باقر علیه السلام). آن کس که به میزان کفاف قناعت ورزد، به آسایش و راحت خواهد رسید.
4- و بالاخره؛ امام امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اذا اراد الله بعبد خیراً والهمه القناعه و اصلح له زوجه(غررالحکم، 4115). به هنگامی که خداوند به بنده ای بخواهد اراده ی خیر کند، قناعت را به او الهام می کند و همسرش را در خط صلاح قرار می دهد.
راهکارهایی برای نورانیت قلب :
شنبه 95/11/02
راهکارهایی برای نورانیت قلب :
1- علم و حکمت :
امام علی (علیه السلام) میفرمایند: «احی قلبك بالموعظه… و نوره بالحكمة؛ دلت را با موعظه زنده گردان… و آن را با حكمت روشنایی بخش» (میزان الحكمة/ ج10/ ح17053)
یکی از مهمترین عوامل نورانیت انسان علم است . در روایت هست که العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء من عباده. علم نوری است که خدای متعال در قلب هر بنده ای که بخواهد می اندازد. همچنین همنشینی با علما در این زمینه موثر است.
چه خوب است كه حداقل در هفته یک بار در مجلس سخنرانی علما شركت كنیم و گوش جان به آیات و احادیث اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) دهیم و قلب خود را از تیرگیهای جهل زدوده، آن را نورانی كنیم.
2- ایمان:
امام علی (علیه السلام) فرمودند: «ان الایمان یبدو لمظة فی القلب كلما ازداد الایمان ازدادت اللمظة؛ ایمان چون نقطه ای سفید در دل پدیدار میشود. هر چه ایمان زیادتر شود آن نقطه بزرگتر میگردد». (میزان الحكمة/ح17054)
انسان میتواند با مطالعه در زمینههای اعتقادی و عمل به آنچه میداند و میآموزد، رفته رفته بر ایمان خود بیافزاید؛ در اینصورت به نورانیت قلب خود افزوده است.
3- یقین:
امام علی (علیه السلام) فرمود: «الیقین نور؛ یقین، نور و روشنایی است». (همان/ ح17055)
«جبرئیل نزد پیامبر (صلی الله علیه و اله) آمد و گفت: ای رسول خدا؛ خداوند تبارك و تعالی مرا با هدیهای به سوی تو فرستاده كه پیش از تو آن را به هیچ كس نداده است. رسول خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود: آن هدیه چیست؟ جبرئیل گفت: صبر و بهتر ازن آن… رسول خدا فرمود: گفتم تفسیر یقین چیست؟
گفت: شخصی كه یقین دارد، برای خدا چنان كار میكند كه گویی او را میبیند؛ زیرا اگر او خدا را نمیبیند، خدا كه او را میبیند و به یقین میداند كه آنچه به او رسیده، نمیشد كه برسد و آنچه به او نرسیده، امكان نداشت كه برسد…
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: چهار چیز است كه هر كس داشته باشد در نور اعظم خدا غوطهور باشد: كسی كه نگهبان كارش، شهادت دادن به این باشد كه معبودی جز خدا نیست و من فرستادهی خدا هستم و كسی كه هرگاه مصیبتی به او رسد، گوید: انا لله و انا الیه راجعون و كسی كه هرگاه به خیر و نعمتی دست یابد، گوید: الحمد لله رب العالمین و كسی كه هرگاه گناه و خطایی كند، گوید: استغفر الله و اتوب الیه
4- اندیشیدن و گریستن
كسی كه بخشی از روز خود را به تفكر در آیات انفسی و آفاقی بپردازد، و در خلوت خود بر گناهان خویش و از خوف خداوند بگرید، صفای دل یافته، قلبش نورانی میشود.
امام صادق(علیه السلام) میفرمایند: «روشنایی دل را جستم و آن را در اندیشیدن و گریستن یافتم…» (همان/ ج13/ ح20833).
گریه از ترس و عشق به خداوند و ائمه اطهار ع به خصوص گریه برای سالار شهیدان حضرت حسین علیه السلام از منابع نورانیت انسان است.
5- خواندن نماز، بویژه شب
پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) فرمودند: «الصلاة نور؛ نماز نور است». و حضرت مسیح (علیه السلام) در اندرز به قوم خود فرمودند: «حقیقتی را به شما بگویم، خوشا به حال آنان كه شب را به عبادت گذرانند. اینانند كسانی كه روشنایی همیشگی را به دست میآورند؛ زیرا كه در تاریكی شب برمیخیزند.(همان/ ح20836)
خواندن نماز شب حتی چهرهی ظاهر انسان را نورانی میكند! امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «نماز شب چهره را سفید و نورانی میكند، نماز شب انسان را خوشبو میكند، نماز شب روزی میآورد».(همان/ ج7/ ح10763)
6- كمحرفی
امام علی (علیه السلام) فرمودند: «بسیار خموشی گزین تا اندیشهات بارور شود و دلت روشنایی گیرد و مردم از دست تو در امان مانند». (همان/ ح20837)
چه خوب است كه حداقل در هفته یک بار در مجلس سخنرانی علما شركت كنیم و گوش جان به آیات و احادیث اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) دهیم و قلب خود را از تیرگیهای جهل زدوده، آن را نورانی كنیم
7- اعتقاد و باور به یگانگی خداوند و رسالت حضرت رسول (صلی الله علیه و اله) و معاد؛
اینكه همهی خوبیها را از خداوند بداند و در هنگام گناه، استغفار كند.
پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود: چهار چیز است كه هر كس داشته باشد در نور اعظم خدا غوطهور باشد: كسی كه نگهبان كارش، شهادت دادن به این باشد كه معبودی جز خدا نیست و من فرستادهی خدا هستم و كسی كه هرگاه مصیبتی به او رسد، گوید: انا لله و انا الیه راجعون و كسی كه هرگاه به خیر و نعمتی دست یابد، گوید: الحمد لله رب العالمین و كسی كه هرگاه گناه و خطایی كند، گوید: استغفر الله و اتوب الیه
8- وضو نور است.
در روایات داریم که وضو گرفتن باعث نورانیت می شود و دائم الوضو بودن در این زمینه بسیار موثر است و حتی داریم که وضو علی الوضو نور علی نور. یعنی کسی که وضو دارد و روی آن دوباره وضو می گیرد این کار او نوری بر نور دیگر است.
9- منبع نور خدای متعال است.
و ذکر و یاد خدا و عبادت و انس با او بزرگترین عامل نورانیت قلب انسان می باشد. لذاتوصیه میكنیم سعی كنید دائمالوضو باشید و به نماز –بویژه نماز شب- و تلاوت قرآن اهمیت دهید زیرا همهی عبادات نورند و همنشینی با آنها موجب نورانیت قلب میشود. تداوم در خواند سوره توحید و کم خوری و زیاد رفتن به مساجد و نماز جماعت خواندن ، روزه گرفتن و استغفار کردن به خصوص در سحر ها از عوامل دیگر نورانیت قلب انسان است.
بخش نهج البلاغه تبیان
علت قساوت قلب و راه درمان آن
شنبه 95/11/02
30 علت از علل قساوت قلب و راه درمان آن
شاید برای شما هم جای سؤال باشد که:
چرا نمی توانیم گریه کنیم؟ چرا حالت تضرع و گریه در دعا ، عبادات و مجالس ذکر مصیبت اهل بیت (علیه السلام) پیدا نمیکنیم؟!!
از موانع گریه و بیرون نیامدن اشک از چشم، چیزهائی است که موجب قساوت قلب و سنگدلی می شود، به نحوی که صاحب آن از الطاف ربانیّه و افاضات الهیه محروم می گردد، و سبب می شود که خشوع را از قلب، و اشک را از چشم دور کند، و صاحب آن دل و چشم از سعادت دنیا و آخرت محروم شود.
در اینجا لازم دانستم تذکر دهم که در بسیاری از دعاها از مصادر وحی و تنزیل روایت شده که به خدا باید پناه برد از دلی که خاشع نباشد، و از چشمی که اشک نریزد، و این فقره از دعا را در نظر گرفت که:
«أللّهم إنی أعوذ بک من قلبٍ لا یخشع، و عین لا تدمع».[1]
یعنی: (خدایا به تو پناه می برم از دلی که خاشع نباشد، و از چشمی که اشک نریزد).
پس بر بنده مؤمن به خدا، لازم است که برای جلوگیری از قساوت قلب و نریختن اشک، از چیزهائی که موجب این دو چیز است، خودداری کند، تا دل او از آتش عشق و محبت خدا و آنهائی که خدا امر به محبت و دوستی ایشان کرده سوزان و چشم او گریان گردد.
موجبات قساوت قلب چند چیز است:
1. معصیت و نافرمانی خدای تعالی
چنانچه امیرمؤمنان(علیه السلام) فرموده: «ما من شیء أفسد للقلب من خطیئة».[2] یعنی: (چیزی نیست که فسادش زیادتر باشد برای قلب، از گناه و نافرمانی از خدا).
و فرمود:«لاوجع أوجع للقلوب من الذنوب».[3] یعنی: (هیچ دردی دردآورتر نیست برای دل ها از گناهان).
2. خوردن حرام
چنانچه پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرموده:«یا علی، من اکلَ الحرامَ سوّدَ قلبه».[4]یعنی: (یا علی، کسی که حرام بخورد، دلش سیاه می شود).
3. خوردن مال شبهه ناک که دل را می میراند به نحوی که خدا را فراموش کند.
4. طول امل، یعنی: درازی آرزو
چنانچه خدای تعالی به موسی(علیه السلام) فرموده که:«یا موسی، لا تطوّل فی الدّنیا أَمَلَک فیقسو قلبک».[5] یعنی: (ای موسی، دراز مکن در دنیا آرزویت را که قسی القلب، یعنی: سنگدل می شوی).
5. مال بسیار داشتن
امیرمؤمنان(علیه السلام) فرموده است:«أنّ کثرة المال مفسدة للدّین و مقساة للقلوب».[6] یعنی: (بدرستی که بسیاری مال، فساد کننده دین و سخت کننده دل ها است).
6. به فکر دنیا بودن و همّ آن را در دل داشتن
چنانچه روایت وارد شده که: «تفّرغوا من هموم الدّنیا ما استطعتم، فانّه مَن کانتِ الدنیا همته، قسی قلبه و کان فقره بین عینیه».[7] یعنی: (فارغ و آسوده کنید خودتان را از همّ و فکر دنیا و علاقه به آن، هر چه می توانید. بدرستی که هر کسی که همّت او برای دنیا است دلش سنگ و سخت می شود و احتیاج او در مقابل دو چشم است و جز دنیا چیزی را نمی بیند).
7. کثرت همّ قُوت (دغدغه بیش از حد برای کسب)
چنانچه حضرت خاتم الانبیاء(صلی الله علیه و آله) به امیرمؤمنان علی(علیه السلام) فرموده است: «یا علی، خمسة یمیت القلب، - إلی أن قال -: و کثرة هم القوت».[8] یعنی: (پنج چیز است که قلب را می میراند. - تا اینکه فرمود -: و بسیاریِ همّ قوت).
8. نشستن با شخص گمراه و حاکم جائر
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده: «أربعة مفسدة للقلوب. - إلی أن قال -: مجالسة الموتی. فقیل یا رسول الله، و ما مجالسته الموتی؟ قال: مجالسته کل ضال عن الایمان».[9] یعنی: (چهار طائفه اند که قلبها را فاسد می کنند. - تا اینکه فرمود -: همنشینی با مردگان. به آن حضرت گفته شد: همنشینی با مردگان مراد چیست؟ فرمود: همنشینی با هر غیر مؤمن گمراهی و جائر فی الاحکام و هر حاکم جائری).
9. همنشینی با سلطان (افراد قدرتمند و صاحب شوکت دنیوی)
در حدیث امام صادق(علیه السلام) است که فرموده: «من جلس مع السّلطان زاده الله القوة و الکبر». [10] یعنی: (کسی که با سلطان بنشیند، زیاد می کند خدا قساوت و تکبر او را).
10. رفتن درب خانه سلطان
قال النبی(صلی الله علیه و آله): «یا علی، ثلاثة، یقسین القلوب».[11] یعنی (یا علی، سه چیز است که قساوت قلب می آورد. - تا اینکه فرمود -: «اتیان باب السلطان»، یعنی: (رفتن درب خانه سلطان).
11. قرب و نزدیکی پیدا کردن با کسانی که مبالات در گفتار و کردار ندارد
چنانچه فرمودند: «و مقاربته جفاء و قسوة».[12] یعنی: (نزدیک شدن چنین کسی که بی باک است در قول و فعل، جفا و قساوت است).
12. خفق نعال ( یعنی: کسی که ریاست و بزرگی طلب باشد و دوست داشته باشد چون حرکت می کند دیگران در عقب سر او صدای کفش هاشان بلند باشد.)
چنانچه علی(علیه السلام) فرموده: «ما اَری شیئاً اضرَ بقلوب الرّجال من خفق النعال و راء ظهورهم».[13] یعنی: (نمی بینم یا نمی دانم چیزی را که زیانش زیادتر باشد برای قلب های مردان از صداهای کفش هائی [که] در پشت سرهاشان حرکت می کنند).
13. به دنبال صید و شکار رفتن
14. گوش دادن برای شنیدن صداهای لهو و سازها و غنا
15. نشست و برخواست کردن با اغنیاء و ثروتمندان
16. اختلاط ، آمیزش و صحبت زیاد کردن با زنان
17. خنده زیاد کردن
18. ترک مجالست و همنشینی با علماء در مدت چهل روز
چنانچه پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرموده: «یا علی، إذا أتی علی المؤمن أربعین صباحاً و لم یجلس العلماء، قسی قلبه و جرّ علی الکبائر».[14]یعنی: (یا علی اگر چهل صباح بر مؤمن بگذرد و با علماء ننشیند، قسی القلب و سنگدل می گردد و جری می شود بر گناهان کبیره).
19. مشورت با زنان و به رأی آنها عمل کردن به آن{در اموری که ربطی به آنان ندارد!}
20. ترک کردن ذکر خدا
چنانچه خدای تعالی به موسی خطاب فرموده: «یا موسی! لا تدع ذکری علی کلّْ حال، إنّ ترکَ ذکری یقسی القلوب».[15] یعنی: (ای موسی! وامگذار یاد کردن مرا در حال که ترک کردن ذکر من دل ها را سخت می کند).
21. سخنان لهو و بیهوده گفتن که فائده ای نداشته باشد
22. زیاد سخن گفتن
حضرت عیسی روح الله(علیه السلام) فرمود: «لا تکثروا کلامکم فتقسو قلوبکم و من کثر کلامه قَلَ عقله و قسی قلبه».[16] یعنی: (زیاد سخن نگوئید که دل ها را سنگ و سخت می کند، و کسی که زیاد سخن گوید عقل او کم می شود و دل او سخت می شود).
23. تأخیر انداختن نمازها را از اوقات خود، بدون عذر شرعی
پیغمبر اکرم فرموده: «تأخیر انداختن نماز از وقت، قساوت قلب می آورد».
24. دل را در حال نماز گزاردن بجای دیگر و چیز دیگر توجّه دادن
25. زیاد خوردن و زیاد آشامیدن
در حدیث آمده که فرموده:«لا تمیتو القلوب بکثرة الطعام و الشراب، فان القلب یموت کالزرع إذا کثر علیه الماء».[17]
یعنی: (نمی رانید دل ها را به خوردنی زیاد و آشامیدن زیاد، زیرا که دل مانند زرع است که از آب دادن زیاد فاسد می شود).
26. در حال سیری و اشتهای طعام نداشتن، طعام خوردن
27. زیاد گوشت خوردن
28. خوابیدن بعد از خوردن غذا
چنانچه روایت شده که امام(علیه السلام) فرموده: «أذیبوا طعامکم بذکرالله تعالی، و لا تناموا علیها فتقسوا».[18] یعنی: (آب کنید طعامی را که خوردید به ذکر خدای تعالی، و پس از خوردن طعام بلافاصله نخوابید که قساوت می آورد).
29. در حال سیری که اشتهای به طعام نیست طعام خوردن
30 ریختن خاک بر قبر صاحب رَحِم، یعنی: خویشاوندان رَحِمی
بنا بر روایت حضرت صادق(علیه السلام) که فرموده: «اَنهاکُم من أن تطرحوا التراب علی ذوی أرحامکم، فان ذلک یورث القسوة [فی القلب] و من قسا قلبه بَعُد من ربّه».[19] یعنی: (نهی می کنم شما را از ریختن خاک بر روی خویشان خود که رَحِم های شمایند، که آن موجب قساوت قلب می شود، و کسی که قلب او قساوت گرفت از پروردگار خود دور می شود).
دانسته باد که زشت ترین و قبیح ترین تمام مرضهای قلب، مرض قساوت قلب است که سبب می شود برای محروم شدن از خیرات و سعادت دنیویّه و اخرویّه و دوری از رحمت خدای تعالی و نزدیکی به سخط و غضب او. باید پناه بُرد به خدا، چنانچه در روایت است که امام(علیه السلام) فرموده:
«ما غضب الله علی قوم و لا إنصراف رحمته عنهم إلاّ لقساوتهم».[20] یعنی: (غضب نکرده است خدا بر قومی و منصرف نشده است رحمت او از ایشان، مگر به جهت قساوت و سنگدلی ایشان).
و فرمود: «ما مرض قلب اشدّ من القسوة».[21] یعنی: (مریض نمی شود به مرضی که سخت تر از قساوت باشد.).
و فرمود: «ما ضرب عبد بعقوبة أعظم من قسوة القلب».[22] یعنی: (زده نمی شود بنده به عقوبتی که بزرگتر از قساوت قلب باشد).
علاج مرض قساوت قلب
بدانکه بنابر آنچه در اخبار صادره از ائمه اطهار(علیهم السلام) ذکر شده، دفع این مرض هلاک کننده به چند چیز می شود:
اوّل: فرمایش نبوی است به امیرمؤمنان که فرموده:
«یا علی، خمسة تجلوا القلب و تذهب القساوة: مجالسة العماء، و مسح رأس الیتیم، و کثره الاستغفار، و سهر الکثیر، الصوم بالنهار».[23] یعنی (یا علی پنج چیز است که قلب را جلا می دهد. نشستن با علماء، و دست کشیدن به سر یتیم، و بسیار طلب آمرزش کردن در اوقات سحرها، و شب زنده داری و کم خوابیدن، و روزه گرفتن در روز).
و در خبر دیگر فرمود:
«یا علی، تنوّر القلب قرأته قل هو الله احد».
یعنی: (قلب را نورانی می کند خواندن سوره قل هو الله احد).
«و قلة الدکل، و مجالسته العلماء، و أکل حبات الغلات».
(و کم خوردن، و نشستن با علماء، و خوردن دانه های حبوبات).
برگرفته شده از: آیت الله سید محمد حسن میرجهانی(ره) ، (1371)، البکاء للحسین(علیه السلام)، در ثواب گریستن و عزاداری یر حضرت سید الشهداء(علیه السلام)، و وظایف عزاداری، تحقیق روح الله عباسی، قم، نشر رسالت، 1385، چاپ دوم.
پی نوشت ها :
[1]. تهذیب، ج 6، ص 35؛ اقبال، ص 487؛ بحارالأنوار، ج 98، ص 314
[2] . کافی، ج 6، ص 268؛ امالی للطوسی، ص 438؛ بحارالأنوار، ج 7، ص 312.
[3] . کافی، ج 2، ص 275؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 304؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 342.
[4] . مصدرش یافت نشد!.
[5] . کافی، ج 2، ص 329؛ اعلام الدین، ص 218؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 398.
[6] . تحف العقول، ص 119؛ مشکاة الأنوار، ص 138؛ بحارالأنوار، ج 1، ص 175.
[7] . مجموعة ورام، ج 2، ص 119؛ ارشاد القلوب، ج 1، ص 18؛ بحارالأنوار، ج 77، ص 166 با اختلاف بسیار نقل شده.
[8] . مصدرش یافت نشد!.
[9] . بحارالأنوار، ج 103، ص 226.
[10] . منیةالمرید، ص 123 با اختلاف در نقل.
[11] . فقیه، ج 4، ص 365؛ بحارالأنوار، ج 65، ص 282.
[12] . کافی، ج 2، ص 369.
[13] . مجموعة ورام، ج 1، ص 65.
[14] . مصدرش یافت نشد!.
[15] . کافی، ج 2، ص 497؛ بحارالأنوار، ج 13، ص 342.
[16] . الامالی، ص 3، ح 1/1؛ کتاب الموطاء، ص 986، تفسیر مجمع البیان، ج 1، ص 266؛ تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 118؛ بحارالأنوار، ج 71، ص 281. این روایت در این مصادر اینگونه آمده: «لا تکثروا الکلام بغیر ذکر الله، فإن کثرة الکلام بغیرالله، قسوة القلب، إن أبعد الناس من الله القلب القاسی». عبارت مصنف را نیافتم.
[17] . مجموعة ورام، ج 1، ص 46.
[18] . دعوات، ص 76؛ بحارالأنوار، ج 62، ص 267.
[19] . کافی، ج 2، ص 199؛ علل الشرایع، ج 1، ص 304؛ بحارالأنوار، ج 82، ص 35.
[20] . الفصول المهمة، ج 2، ص 42.
[21] . مستدرک الوسائل، ج12، ص 94؛ بحارالأنوار، ج 65، ص 337.
[22] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص 339؛ بحارالأنوار، ج78، ص176.
[23] . تحف العقول، ص 296؛ شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 339؛ تفسیر قرطبی، ج 15، ص 248؛ تفسیر الثعالبی، ج 5، ص 87؛ بحارالأنوار، ج 78، ص 176؛ من السیرة الامام محمّد باقر(ع)، ص 156.
منبع: گناه شناسی
برگرفته شده از http://ahlolbait.blog.ir
تسلیت به جانباختگان حادثه ناگوار پلاسکو
شنبه 95/11/02
“بسم الله الرحمن الرحیم
انالله وانا الیه راجعون
سانحه ناگوار آتش سوزی ساختمان مرکز شهر تهران که شهادت و مصدومیت جمعی از مردم شریف بهویژه آتشنشانان شجاع و قهرمان را در پی داشت، موجب تأسف و تأثر عمیق کادر، اساتید و طلاب حوزه علمیه الزهراء(سلام الله علیها) شهرستان خلخال گردید
حوزه علمیه الزهراء(سلام الله علیها) شهرستان خلخال، ضمن عرض تسلیت به خانواده های جانباختگان و آرزوی صبر و سلامتی برای مصدومان این حادثه و تسلیت به مردم ایران، برای شهیدان علو درجه ،برای مصدومان سلامت وصحت وبرای ملت ایران صبر و اجر مسألت می نمایم.”
درسهای اخلاقی از آیت الله مجتهدی تهرانی(ره)
چهارشنبه 95/10/29
هر شب به حساب خود رسیدگی کن.
راه غلبه بر نفس، محاسبه است. بعضی اولیای خدا یک دفتری همراه خود داشتند و هر کاری که می کردند می نوشتند، در آخر روز هم نشسته و حساب کارهای خود را می کردند که ما در این روز چه کردیم، چه مقدار اطاعت خداوند متعال را نمودیم، چه مقدار سرپیچی و نافرمانی کردیم.
امام موسی کاظم (علیه السلام) فرمودند: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ خَيْراً اسْتَزَادَ اللَّهَ مِنْهُ وَ حَمِدَ اللَّهَ عَلَيْهِ وَ إِنْ عَمِلَ شَرّاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَيْه» (بحار الأنوار، ج67 / 72)
از ما نیست کسی که هر روز به حساب نفس خود نرسد؛پس اگر کار خوبی انجام داده بود خدا را شکر کند و از خدا بخواهد که آن کار را بیشتر و بهتر بتواند انجام دهد و اگر کار بدی انجام داده بود استغفار و توبه نماید.
حضرت رسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمودند: « لَا يَكُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى يُحَاسِبَ نَفْسَهُ أَشَدَّ مِنْ مُحَاسَبَةِ الشَّرِيكِ شَرِيكَهُ وَ السَّيِّدِ عَبْده» (بحار الأنوار، ج67 / 72)
انسان مؤمن نخواهد بود، تا این که به حساب نفسش برسد؛ شدیدتر از حسابرسی شریک با شریکش و مولی با بنده اش،
امام صادق (علیه السلام) نیز فرمودند: « الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّه » (بحار الأنوار ج67 /25) (جامع الاخبار 518) قلب، حرم خداوند متعال است پس در حرم او غیر او را ساکن نکن.
گاهی هواپیما برای فرود آمدن به طرف فرودگاه می آید ولی به خلبان پیغام می دهند به علت شلوغ بودن و فرود هواپیماهای زیادی در فرودگاه، فعلاً فرود آمدن ممکن نیست. شب قدر هم، ملائکه بر قلب ما نازل می شوند، لکن جای خالی برای فرود آمدن پیدا نمی کنند (زیرا قلب ما پر از محبت دنیا، خانه، ماشین، پست و مقام ، پول و ثروت و حب معروفیت و مشهوریت و … است) لذا بر می گردند.
قلب خودت را از غیر خدا خالی کن تا نور خدا و ملائکه خدا بر قلب تو نازل شود. شخصی به حضرت امیر مومنان علی (علیه السلام) عرض کرد شما چگونه به این مقام رسیدید؟ حضرت فرمودند: جلوی در خانه دل نشستم و غیر خدا را راه ندادم.
در کندوی زنبورها همیشه چند زنبور ایستاده اند و اگر اجنبی یا زنبوری که روی گل های بد بو نشسته بخواهد داخل شود، جلوی او را می گیرند و نمی گذارند داخل شود،ما هم باید از این زنبورها یاد بگیریم. شخصی نزد آیة اللّه العظمی اراکی (رحمة اللّه علیه) آمد و تقاضای موعظه کرد، آقا از او پرسیدند شغلت چیست؟ گفت: نجّار. آقا به او فرمودند: یک در هم برای خودت بساز و بگذار جلوی دِلَت!
ای یکدله و صد دله، دل یک دله کن
مهر دگران را ز دل خود یله کن
روزی گنجشک نری نزد حضرت سلیمان ( علی نبینا و آله و علیه السلام ) آمد و عرض کرد:این گنجشک ماده به من توجهی نمی کند، هر چه من به او محبت دارم در عوض او به من بی محبتی می کند. حضرت از گنجشک ماده باز خواست کرد، گنجشک ماده گفت: دروغ می گوید که به من محبت دارد،یکی دیگر را هم زیر سر دارد و دوست می دارد! حضرت سلیمان زار زار گریه کرد. می دانی چرا؟ یعنی: خدایا! نکند در قلب ما هم، غیر تو جای گرفته باشد؛ (بحارالانوار 14/95)
وقتی به حضرت مریم (سلام اللّه علیها ) خطاب شد: « هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا » (مریم 25) درخت را حرکت بده تا خرمای تازه از آن بریزد و بخوری. در این هنگام حضرت مریم (سلام اللّه علیها ) سؤال کرد که: خدایا! قبلا خودت روزی مرا در محراب حاضر می کردی، حالا می گویی درخت را تکان بده؟ خطاب آمد: قبلا بچه نداشتی تمام افکارت پیش ما بود لذا ما هم تمام حوائج و خواسته های تو را می دادیم، ولی الآن گوشه ای از دلت متوجه این فرزندت شده است، لذا ما هم به همان اندازه که دلت از یاد ما جدا شده، گفتیم درخت را تکان بده تا خرما بریزد و از آن بخوری؛ (تفسیر اثنی عشر 8/169).
طلبه باید علاوه بر درس، اهل نوافل، مستحبات و تعقیبات نماز باشد. استاد ما حضرت آیة اللّه حاج شیخ علی اکبر برهان (رحمة اللّه علیه) می فرمودند: انسان باید عبادات مستحبی را در طول سال حداقل یک بار هم شده نوبر کند و (بچشد)،مثل میوه ای که انسان هر سال نوبر می کند.
وقتی که نماز اول ماه می خوانی، مفاتیح را بردار و مناسبت ها و اعمال آن ماه را هم ببین و عمل کن. قرآن و مفاتیح نباید از کنار سجاده شما دور باشد. سحر ها هم بعد از نماز صبح و شب ها قبل از خواب حداقل یک صفحه قرآن تلاوت کن. زیارت و دعای هر روز را بخوان، بعد از نماز ها تعقیبات وارده در مفاتیح الجنان را بخوان.
حاج میرزا علی هسته ای می فرمود: آقایان! بادبادک بدون دنباله بالا نمی رود. البته مقدسی طلبه نباید به حدی زیاد باشد که به درس لطمه بزند.
شیخ انصاری (قدس سره)، بعد از نماز صبح مقداری تعقیب می خواندند، بعد شعر سیوطی حفظ می کردند و زیاد مقدس نبودند که مثلا تا طلوع آفتاب تعقیب بخوانند، مقدسی طلبه باید متوسط باشد، این طور نباشد که اصلاً تعقیبات نماز یا نماز شب و اعمال مستحبی را نخواند و یا این که تمام اوقات خود را به این گونه اعمال بگذارد؛ یا وقتی به قم می رود به مسجد جمکران نرود و این طورهم نباشد در ایام درسی، کلاس و درس و بحث خود را تعطیل و مثلا عازم قم و جمکران و یا دیگر عتبات عالیات شود.
طلبه باید سنگین و با وقار باشد خصوصا اگر ملبس باشد، نباید اعمال و گفتاری سبک داشته باشد؛ همواره دقت کند که زیاد مزاح نکند، زیاد نخندد، یا کاری نکند که در چشم مردم کوچک جلوه کند، بلکه وقار خود را همواره حفظ کند.
حضرت رسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «یَنبَغِی لِلعالِمِ اَن یَکُونَ قَلیلَ الضِّحکِ ، کَثیرَ البُکاءِ،لا یُمازِحُ، وَ لا یُصاحِبُ، و لا یُجادِلُ، اِن تَکَلَّّمَ ، تَکَلَّمَ بِحَقٍّ، وَ اِن صََمَتَ، صَمَتَ عَنِ الباطِلِ، وَ اِن دَخَلَ، دَخَلَ بِرِفقٍ، وَ اِن خَرَجَ، خَرَجَ بِحِلمٍ » (کنز العمال حدیث 29289)
سزاوار است که عالم، کم خنده باشد و زیاد گریه کند، شوخی نکند، داد و فریاد نکند، ستیزه ننماید، مجادله و نزاع نکند، اگر صحبت کرد حق بگوید و اکر سکوت کرد از باطل سکوت کند، اگر داخل بحث شد با ملایمت وارد شود و اگر از بحث کنار کشید با صبر و بردباری کنار بکشد. خلاصه این که روحانی باید وقار داشته باشد.
یک روحانی کاروان در سفر حج وسط اتوبوس ایستاده بود و دم به دم لعنت می داد و بالا و پایین می پرید، در حالی که راننده هم از برادران اهل سنّت بود، این روحانی که نه مکان را درک می کند و نه زمان را می سنجد و حتی در جایی که کشور سنّی نشین است، حرمت آنها را حفظ نکند و یا تقیّه ننماید، این گونه افراد نه تنها به اسلام خدمت نمی کنند، بلکه باعث تضعیف اسلام و مذهب تشیّع هستند؛ در حالی که همواره باید عظمت این لباس و عظمت اسلام را حفظ کرد.
والسلام علیکم و رحمة الله
8 قرص ضد افسردگی در قرآن
سه شنبه 95/10/28
8 قرص ضد افسردگی در قرآن
در اسلام نخست کوشش بر این است که انسان ها مبتلا به بیماری های روانی نشوند، اما اگر کسی به هر دلیل مبتلا شد برای درمان آن هم دستورهایی داده شد که اگر بیمار به آن دستورها عمل کند شفا خواهد یافت. حال به بعضی از آن تعالیم درمانی اشاره می کنیم:
توکل
عوامل درمان بیماری های روانی
1. صبر و شکیبایی
صبر یکی از اساسی ترین روش های مقابله با استرس و عوارض ناشی از آن می باشد. عامل اصلی پیروزی بر مشکلات و حوادث صبر است؛ لذا در اسلام برای پیروزی برشداید و مشکلات و حتی پیروزی و غلبه بر دشمن ظاهری در میدان جنگ دستور صبر داده اند و فرمودند از صبر کمک بگیرید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ؛(1) ای مؤمنین در برابر حوادث سخت و دشوار زندگی از صبر و استقامت و نماز کمک بگیرید زیرا خدا با صابران است».
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: و تنها چیزی که از آن امید فرج و نجات در برابر مشکلات است صبر است؛ بِالصَّبْرِیتَوَقَّعُ الفَرَجَ».(2)
این است که در قرآن کریم حدود هفتاد مورد از صبر سخن به میان آمده و مورد تأکید قرار گرفته است. بنابراین، به عکس آنچه بعضی گمان می کنند، صبر به معنای تحمل بدبختی ها و تن دادن به حوادث ناگوار، و تسلیم در برابر آنها نیست؛ بلکه صبر به معنای پایداری، استقامت و وسیله ای برای پیروزی و غلبه بر مشکلات است.
2. صلوات (نماز)
در بین عبادات هیچ عبادتی مانند نماز نیست. نماز بهترین وسیله برای ارتباط انسان با خدای متعال است و به خاطر توجه دادن نفس انسان به خدای قادر مطلق و حکیم علی الاطلاق، مصائب و مشکلات را از یاد او برده و باعث آرامش او می شود؛ لذا در قرآن کریم به مؤمنین دستور استعانت و کمک جستن از نماز داده شده است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ» (3) از سوی دیگر گناه و منکرات از عوامل استرس زا و مشکل آفرین است و نماز مانع از گناه و در نتیجه وسیله ای برای آرامش است «انَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکرِ» (4) طبیعت نماز از آن جا که انسان را به یاد نیرومندترین عامل بازدارنده یعنی اعتقاد به مبدأ و معاد می اندازد، اثر بازدارندگی از فحشا و منکرات دارد.
از قرآن برای بیماری های خود شفا بطلبید و برای پیروزی بر شداید و مشکلات از آن، استعانت جویید؛ زیرا در قرآن شفای بزرگ ترین بیماری ها یعنی کفر، نفاق، گمراهی و ضلالت است، پس آنچه می خواهید به وسیله قرآن از خدا بخواهید و با دوستی قرآن به سوی خداوند توجه کنید
3. دعا و نیایش
در اهمیت دعا همین بس که قرآن کریم از زبان خدا می فرماید: ای پیامبر! به بندگانم بگو اگر نبود دعای شما، پروردگارم اعتنایی به شما نمی کرد: «قُلْ مَا یعْبَأُ بِکمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاوءُکمْ». (5) به قول استاد حسن زاده آملی: دل بی دعا بها ندارد و دلی بی بها، بها ندارد: «قُل مَا یعبأُ ُبِکم رَبِّی لَولاَ دَعَائُکم»(6) نخستین چیزی که توجه بشر را در راه مبارزه با بیماری ها، به خود جلب کرده و می کند، بهره گیری از دو روش مادی و معنوی است که امروزه نیز در اکثر نقاط جهان از این دو روش، کم و بیش استفاده می شود. منظور از راه و روش مادی، استفاده از داروها، درخواست کمک از طبیبان و بهره گیری از تمامی روش هایی است که به نوعی در بهبود سلامت انسان موءثرند که گیاه درمانی نمونه بارز آن است. منظور از راه و روش معنوی، همان دعا، نیایش، توسل و درخواست از خدای بزرگ است.
قرآن
4. قرآن و بهره گیری از آن
با مراجعه به آیات و روایات روشن می گردد که قرآن نسخه شفابخش خدای سبحان برای بیماران روانی است. قرآن شفای دردهایی است که چه بسا از محدوده ناهنجاری های شناخته شده روان شناسی خارج است، یعنی ممکن است فردی از نظر روان شناسی دارای شخصیت متعادلی باشد؛ ولی در فرهنگ قرآن بیمار به حساب آید و قرآن دارویی برای شفای بیماری او باشد. قرآن کریم خود را در آیات متعدد «شفا» معرفی کرده است. منظور از شفا، شفا از بیماری های روان و قلب است. بیماری هایی از قبیل: کفر، شرک، نفاق، بخل، حسد، کینه و …. یعنی قرآن درمان و شفای آلودگی های معنوی و روانی است «یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ؛ (7) ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است، و درمانی برای آنچه که در سینه هاست (درمانی برای بیماری دل های شماست)».
و آیه دیگر «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُومِنِینَ؛ (8) و از قرآن آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان، نازل می کنیم». و «قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًی وَشِفَاء؛ (9) بگو این کتاب برای کسانی که ایمان آورده اند رهنمود و درمان است». امام علی علیه السلام در کلمات خود به جنبه شفا بخشی قرآن اشارات زیادی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
«… فَاسْتََشْفُوهُ مِنْ اَدْوَائِکم وَ اسْتَعینُوا بِهِ علی لَأْوَائِکم فاِنَّ فیهِ شِفاءً مِنْ أکبَرِ الدَّاء وَ هُوَ الْکفرُ و النِّفاقُ و الغی وَ الضَّلالُ فَاسْأَلُوا اللَّهَ بِهِ وَ توَجَّهوُا اِلَیهِ بِحُبِّهِ؛ (10) از قرآن برای بیماری های خود شفا بطلبید و برای پیروزی بر شداید و مشکلات از آن، استعانت جویید؛ زیرا در قرآن شفای بزرگ ترین بیماری ها یعنی کفر، نفاق، گمراهی و ضلالت است، پس آنچه می خواهید به وسیله قرآن از خدا بخواهید و با دوستی قرآن به سوی خداوند توجه کنید».
منظور از توکل به خدا این است که انسان تلاش گر کار خد را به او واگذارد و حل مشکلات خویش را از او بخواهد. خدایی که از تمام نیازهای او آگاه است، خدایی که نسبت به او رحیم و مهربان است، خدایی که قدرت حل هر مشکلی را دارد
جالب این که شفابخشی قرآن آثار نامطلوب ندارد. برخلاف داروهای مادی که غالباً آثار نامطلوب در ارگان های بدن می گذارند تا جایی که در حدیث معروفی آمده است: «هیچ دارویی نیست مگر این که خود سرچشمه بیماری دیگر است؛
امام علی علیه السلام در این رابطه چنین می فرماید:
«شَفاءً لا تُخشی أسْقامُهُ؛ (11) قرآن داروی شفابخشی است که هیچ بیماری از آن برنمی خیزد».
خداوندا! ما را از جمله کسانی قرارده که از قرآن شفا یافته و به طور کامل بهره مند گردیده است.
تقوا
5. تقوی
قرآن کریم از جمله آثار تقوی را خروج از مشکلات معرفی می کند، و یا کسانی که در گذران زندگی برای به دست آوردن لقمه نانی، گرفتار فقر و بدبختی اند و از این طریق مبتلا به ناراحتی و اضطراب اند، قرآن کریم یکی از آثار تقوی را روزی از طریق غیرمتعارف می داند. البته این معنایش این نیست که مردم از کسب و کار دست بردارند و برای به دست آوردن روزی شان به تقوی روی آورند. کسب و کار از یک سو و خیر و برکت در اثر تقوی از سوی دیگر لازم است: «وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یرْزُقْهُ مِنْ حیثُ لا یحْتَسِبْ؛ (12) و هر کس تقوای الهی پیشه کند خداوند راه نجاتی برای او فراهم کند، و او را از جایی که گمان ندارد روزی می دهد». یقیناً مسایل مربوط به معیشت و زندگی گاهی سبب گرفتاری و نگرانی است که تقوی آن را بر طرف می سازد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«إنِّی لَأَعْلَمُ آیةً لَوْ اَخَذَ بهِ النّاَس لَکفَتْهُمْ و مَن یتَّق اللَّه یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً… فما زالَ یقوُلُهَا وَ یعیدُها؛ (13) من آیه ای را می شناسم که اگر تمام انسان ها دست به دامن آن زنند برای حل مشکلات آنها کافی است. پس آیه «من یتق اللّه را تلاوت فرمود و بارها آن را تکرار کرد».
لازم به ذکر است که تقوی برای بیماری های روانی انسان هم جنبه بهداشتی و پیش گیری دارد و هم جنبه درمانی.
6. توکل به خدا
منظور از توکل به خدا این است که انسان تلاش گر کار خد را به او واگذارد و حل مشکلات خویش را از او بخواهد. خدایی که از تمام نیازهای او آگاه است، خدایی که نسبت به او رحیم و مهربان است، خدایی که قدرت حل هر مشکلی را دارد.
لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله در شب معراج از خدای سبحان سؤال کرد: پروردگارا! «اَی الاعمالِ اَفْضلُ؟ کدام اعمال برتر است؟ فرمود: «لیسَ شَیءٌ عندِی اَفضَلُ مِنَ التوَکلِ عَلی و الرِّضا بِمَا قََسَمْتُ؛ (14) چیزی در نزد من افضل و برتر از توکل بر من و خشنودی به آن چه قسمت کرده ام نیست». بدیهی است توکل به این معنی همیشه توأم با جهاد و تلاش و کوشش است نه تنبلی و فرار از مسوءولیت ها. این نوع توکل است که قرآن کریم می فرماید: «وَمَن یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛ (15) هر کس بر خدا توکل کند کفایت امرش را می کند». حاصل آن که یکی از عوامل درمان بیماری روانی توکل به خداست.
دعا و اذکار خاص به ویژه ذکر یونسیه، فرو بردن خشم، خواندن سوره «الم نشرح» به مدت 27 روز، صبح و شب، ذکر خدا، توجه به رحمت و قدرت لایزال خداوند، توسل به امام زمان بالخصوص که امروزه وسیله امن وا مان اهل زمین است و ده ها عامل دیگر را می توان نام برد
7. توبه و استغفار
توجه به آمرزش خداوند و بخشش او؛ یعنی تمامی گناهان قابل آمرزش هستند. تنها وسیله و بهانه ای می خواهد که یکی از آن وسایل توبه است: «وَأَنِیبُوا إِلَی رَبِّکمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن یأْتِیکمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ؛ (16) به درگاه پروردگارتان باز گردید و در برابر او تسلیم شوید، پیش از آن که عذاب به سراغ تان آید، سپس از سوی هیچ کس یاری نشوید». توجه به آثار توبه و استغفار؛ هر کس بسیار استغفار کند برای او از هر اندوهی گشایشی و از هر تنگنایی راه نجاتی قرار می دهد.
8. توسل به اولیاء دین
توسل به اولیای الهی مانند پیامبران و اوصیای گرامشان یقیناً مایه امن و آرامش روان است؛ زیرا علاوه بر این که به تجربه ثابت شده که بسیاری از مشکلات و بیماری های جسمی و روانی با توسل حل و برطرف شده، در قرآن کریم و روایات اهل بیت نیز به آن دستور اکید داده شده است. به عنوان نمونه آیه شریفه: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ؛ (17) ای کسانی که ایمان آورده اید، پرهیزکاری پیشه کنید و وسیله ای برای تقرب به خدا انتخاب نمایید».
وسیله در اصل به معنای تقرب جستن و یا چیزی است که باعث تقرب به دیگری از روی علاقه و رغبت می شود، می باشد (18) بنابراین وسیله در آیه فوق معنای وسیعی دارد و شامل هر کار و هر چیزی که باعث تقرب انسان به خدا می شود. مهم ترین آنها ایمان به خدا و پیامبر، جهاد در راه خدا، عبادات، زیارت خانه خدا، صله رحم، انفاق در راه خدا هم چنین هر کار خیر و پسندیده می باشد.(19) و هم چنین شفاعت پیامبران، امامان و بندگان صالح خدا که طبق صریح قرآن باعث تقرب به خداست، در مفهوم وسیع توسل داخل است.
لازم به تذکر است که عوامل درمان منحصر به این هشت امر نیست؛ بلکه امور دیگری از قبیل: دعا و اذکار خاص به ویژه ذکر یونسیه، فرو بردن خشم، خواندن سوره «الم نشرح» به مدت 27 روز، صبح و شب، ذکر خدا، توجه به رحمت و قدرت لایزال خداوند، توسل به امام زمان بالخصوص که امروزه وسیله امن وا مان اهل زمین است و ده ها عامل دیگر را می توان نام برد.
«اللَّهمَّ وفِّقنا لمَا تحبُّ و ترضی»
پی نوشت ها :
(1) - بقره، 153.
(2) - میزان الحکمه، ج5، ص 262، به نقل از غرر و بحار الانوار.
(3) - بقره، 153.
(4) - عنکبوت، 45.
(5) - فرقان، 77.
(6) - رساله نورعلی نور، در ذکر ذاکر و مذکور، ص10، مقدمه.
(7) - یونس، 57.
(8) - اسراء، 82.
(9) - فصلت، 44.
(10) - نهج البلاغه، خطبه 176.
(11) - نهج البلاغه، خطبه 198.
(12) - طلاق، 3.
(13) - مجمع البیان، ج1، ص306.
(14) - سفینه البحار، ج 2، ص 682، ماده وَکلَ.
(15) - طلاق، 3.
(16) - زمر، 54.
(17) - مائده،53.
(18) - تفسیر نمونه،ج 4، ص 364.
(19) - نهج البلاغه، خطبه 110.
پرسش هایی از آیت الله بهجت(ره)
سه شنبه 95/10/28
قرب و سیر وسلوک
س) با چه کاری- غیر تدریس و همت گماردن به کتاب خداوند متعال و تفسیر اهل البیت علیهم السلام- می توان بر تقوی و سیر به سوی خداوند متعال، قوت پیدا نمود؟
ج) بسمه تعالی- تصمیم همیشگی و دائمی بر ترک گناه در اعتقاد و عمل.
س) لطفاً دستورات عملی بدهید تا عمل نمایم و به لطف الهی به درجات عالیه نائل شوم؟
ج) بسمه تعالی- عنه صلی الله علیه و آله و سلم «ألا أخبرکم بدائکم و دوائکم، داؤکم الذنوب و دواؤکم الإستغفار»، کلمه «أستغفر الله» [را] تا می توانید از روی اعتقاد کامل، صمیمانه، با التزام به لوازم حقیقه معلومه اش، تکرار نمایید.
س) بعضی از طلاب در لبنان به ما مراجعه کرده و از ما تقاضای مواعظ اخلاقی و ارشاد در این زمینه می نمایند و نیز از طریق تهذیب نفس سؤال می نمایند، به همین خاطر خواهشمندیم که در این زمینه ما را راهنمایی بفرمائید.
ج) بسمه تعالی- از بزرگترین چیزهایی که در این مطلب نافع است، این است که هر روز به افرادی که برای درس، نزد شما حاضر می شوند یک روایت از روایات اخلاق شرعی از جهاد نفس از باب جهاد [کتاب] «وسائل» و باب «آداب العشره» از [باب] حج کتاب «وسائل»، متذکر شوید همراه با تدبر و تامل و بنا گذاردن بر عمل به آنچه بر آن علم پیدا می کنید.
س) راه خداشناسی چیست؟ اگر ممکن است راهنمایی بفرمایید.
ج) راه خداشناسی، خودشناسی است؛ می دانیم خود، خود را نساخته ایم و نمی توانیم؛ دیگری اگر مثل ما است، خود را و ما را نساخته و نمی تواند بسازد؛ پس قادر مطلق، ما را آفریده و او خداست؛ راه قربش، «شکر منعم»، به طاعت اوست و مشقت آن ابتدائی است، چندی نمی گذرد، برای طالبین، قرب او از هر حلاوتی شیرین تر است.
س) این جانب تصمیم دارم که به خداوند، قرب پیدا کنم و سیروسلوک داشته باشم، راه آن چیست؟
ج) بسمه تعالی- چنانچه طالب، صادق باشد، «ترک معصیت»، کافی و وافی است برای تمام عمر، اگر چه هزار سال باشد.
س) خواهشمندم بفرمایید چطور می توان بهتر به خداوند و ائمه اطهار علیهم السلام انس گرفت؟
ج) با طاعت خدای تعالی و رسول صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه علیهم السلام و ترک معصیت در اعتقاد و عمل.
رذائل اخلاقی
س) ما آلوده به پستیهای درونی و بیرونی هستیم، ما را طبابت کنید و در پیمودن این طریق ما را راهنمایی بفرمایید.
ج) بسمه تعالی- زیاد بگوئید «استغفر الله» و خسته نشوید، و خاطر جمع باشید این علاج است. «داؤکم الذنوب و دواؤکم الاستغفار».(کنز العمال، ج 1، ص 479).
س) مدتی است شیطان و هوای نفس در تزکیه بطن و لسان، کم خوری، کم گفتن و کم خوابیدن اذیتم می کند، برای رفع این معایب چه کنم؟
ج) بسمه تعالی- گوی سبقت را نماز شب خوانها ربودند مخفیانه؛ ترتیبی برای تقلیل طعام ذکر می شود (إن شاء الله). هر چه را که قصد دارید بخورید، اول جدا نماید، مثلا” در سینی جداگانه و قناعت هم نکنید، آن وقت فقط از آن میل کنید. این را باید عمل نمایید تا معلوم گردد.
س) چندی است که اسیر محبت به شخصی شده ام و عنان از کفم ربوده شده، چه کنم؟
ج) عاقل، به اکمل و اجمل و انفع و ادوم، محبت پیدا می کند و ترجیح می دهد محبت او را بر محبت غیر؛ با اینکه محبت اکمل، دافع شرور و بلیات است، بخلاف محبت غیر.
س) بعضی از طلاب از ما در مورد علاج «ریا» و «عجب» و «کبر» و «سمعه» و «شهوت» و غیر آن، سؤال نموده اند، نظر شریف جناب عالی چیست؟
ج) بسمه تعالی- همه این رذائل، از ضعف در شناخت خداوند، سرچشمه می گیرد، و آنها به وسیله انس با انس گیرنده انس گیرندگان، در عبادت، دفع و رفع می شوند، اگر او بداند که «خداوند متعال در همه حالات و زمانها از هر خوبی، خوبتر است»، از انس با او تعالی جدا نخواهد شد.
س) برای رفع سوء ظن چه کنیم؟
ج) سوء ظن به اعدی الاعداء که دشمن داخلی و نفس است، شاغل و مانع از سوء ظن به غیر است.
س) گاهی اوقات در عبادات ریا می کنم و بعداً سخت رنج می برم، علاج آن چیست؟
ج) بسمه تعالی- علاج این است که ریا بکند، ولی اگر در مقابل شاه و گدا است، ریا برای شاه بکند؛ فافهم إن کنت من أهله.
س) برای دوری از ریا، چه باید کرد؟
ج) با عقیده کامل اکثار «حوقله».
(یعنی زیاد بگوید: «لا حول و لا قوه الا بالله»).
س) برای درمان عصبانیت چه کنیم؟
ج) با عقیده کامل زیاد «صلوات» فرستادن. (اللهم صل علی محمد و آل محمد).
س) برای رفع تنبلی و کسالت در عبادات چه باید کرد؟
ج) در اوقات نشاط، مشغول به عبادت مستحبه شوید؛ و در اوقات کسالت، اقتصار بر واجبات نمایید.
س) برای رفع عصبانیت چه باید کرد؟
ج) جواب دوم را رعایت کنید و صلوات زیاد بفرستید.
س) جهت علاج غرور، چه راهی را توصیه می فرمایید؟
ج) بسمه تعالی- اکثار «حوقله» علاج غرور است.
(إکثار «حوقله» یعنی: زیاد گفتن « لا حول و لا قوه الا بالله »)
س) این جانب به وسواس، مبتلا هستم، لطفاً جهت بر طرف شدن آن، مرا راهنمایی فرمایید؟
ج) اکثار تهلیل، علاج وسواس است.
(اکثار« تهلیل» یعنی: زیاد گفتن « لا اله الا الله»)
س) من فردی هستم که مدتی است گرفتار بیماری وسوسه و فکر هستم و با درد و رنج فراوان زندگی می کنم و می ترسم که مصداق آیه شریفه « و من یعش عن ذکر الرحمن. الزخرف: 36 » باشم. آیا با این حالت می توانم امام جماعت باشم و از شهریه استفاده کنم یا نه؟ و امکانات مالی ندارم.
ج) بسمه تعالی- نافع برای دفع وسوسه، اکثار «تهلیل» است، بلکه ادامه آن. و استفاده از شهریه، تابع استحقاق است ولو به فقر باشد، مگر آنکه شهریه دهنده شرط دیگری بنماید. امام جماعت بودن مانعی ندارد.
(اکثار« تهلیل» یعنی: زیاد گفتن « لا اله الا الله »)
استاد اخلاق
س) این جانب تصمیم دارم که قرب الهی پیدا کنم، لطفاً مرا راهنمایی فرمائید؛ آیا این کار نیاز به استاد دارد؟
ج) بسمه تعالی- استاد، علم است و معلم، واسطه است؛ عمل به معلومات بنمایید و معلومات را زیر پا نگذارید، کافی است:
«حضرت صادق(ع) فرمودند: من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لا یعلم: کسیکه به دانسته خود عمل کند، خداوند علم به آنچه که نمی داند نیز به او خواهد داد. بحارالانوار، ج78، ص189»، «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا: و حتماً آنان را که در راه ما تلاش و مجاهدت کنند، به راه های خود هدایت می کنیم.»(عنکبوت/69) اگر دیدید نشد، بدانید نکرده اید. ساعتی در شبانه روز مخصوص علوم دینیه بنمایید.
س) آیا در سیر به سوی خداوند، باید استاد داشت؛ و با فرض نبودن استاد، چاره چیست؟
ج) بسمه تعالی- استاد تو، علم توست؛ به آنچه می دانی، عمل کن، آنچه را که نمی دانی، کفایت می شوی.
زهد
س) زهد حقیقی چییست و چگونه زاهد حقیقی باشیم؟
ج) «زهد» آن است که مالک نفس خودت باشی؛ و در هر فعل و ترک، مراقب اذن خدای متعال باشی.
مکاشفات و بازگویی آن
س) ترجمه : فرزند من معتقد است که نوری را از امام علی(ع) مشاهده نمود و مدتی با او همراه بوده است؛ آیا این مطلب حق است یا نه و چگونگی رهایی از آن چیست؟
ج) بسمه تعالی، بر هر مرد و زن مؤمن لازم است که به وظایف معلوم خود که انجام واجبات و ترک محرمات است، عمل نماید؛ و آنچه که در بیداری یا خواب می بیند، اگر حق باشد آن را صلوات زیاد بر حضرت نبی اکرم و آل او صلی الله علیه و آله، تکمیل می نماید؛ و اگر باطل باشد یا حقی باشد که از آن در راه باطل استفاده شده باشد، زیاد صلوات فرستادن بر حضرت محمد و آل او، آن را دفع می نماید.
س) آیا بازگویی مکاشفه و دیدار با حضرت ولی عصر - ارواحنا فداه- برای دیگران و عامه مردم صحیح می باشد؟
ج) این مطلب تکلیف مدعی است.
س) آیا عمل و ترتیب اثر دادن به سخنان کسانی که ادعای مکاشفه با حضرت مهدی- عجل الله فرجه الشریف- را دارند، جایز است؟
ج) دائر مدار یقین عامل است.
س) ملاک تشخیص مکاشفات واقعی با ادعاهای بی اساس و کذب چیست؟
ج) از جمله اسباب یقین، آثار صدق در قول و فعل مدعی است؛ و در مقابل، آثار مخالفت قول با فعل.
س) کسانی که ادعای کشف دارند، آیا جایز است بر اساس مشاهدات خود، عیوب مردم را فاش نمایند؛ در هر صورت وظیفه ما در مقابل این اشخاص چیست؟
ج) تکلیف آنها یقین به موضوع و حکم است؛ و تکلیف مستمعین یقین خودشان به موضوع و حکم است. خداوند ما را بر روی نگرداندن از یقین در انجام دادنها و ترک کردنها، موفق بدارد.
تقویت ایمان
س) مدتی است که ایمان خود را ضعیف می بینم و گاهی نماز نمی خوانم و تمرکزم در نماز خواندن کم شده است، چه کار کنم؟
ج) بسمه تعالی- قوت ایمان از حیث نظر، به دراست علم کلام است [و] از حیث غیر نظر، به عمل به معلومات است. حفظ نماز به این است که در آنِ تمکن، خود را منصرف نماید از خیالات دیگر و این انصراف را اختیاراً از دست ندهد. و به غیر آن تمکن، اعتنایی نکند.
س) شخصی که ایمان بسیار ضعیف دارد، چگونه اراده را قوی کند تا هر کاری را انجام ندهد و حتی بتواند از کارهایی که خارج از اختیار است جلوگیری کند.
ج) بسمه تعالی- آنچه در تحت اختیار اوست، اختیاراً خلاف رضای خدا را بجا نیاورد؛ همین راه نجات است.
ذکر
س) بهترین ذکر، چه ذکری است؟
ج) بالاترین ذکر به نظر حقیر، «ذکر عملی» است، یعنی «ترک معصیت در اعتقاد و در عمل»؛ همه چیز محتاج به این است و این، محتاج به چیزی نیست و مولد خیرات است.
س) سوره «حمد» و «توحید» و «آیه الکرسی» را ذکر خود قرار داده ام و برایم ملکه نشده است در این مورد راهنمایی فرمایید؟
ج) بسمه تعالی- در مورد اذکار و اوراد و قرائت و امثال اینها، انسان همیشه تحرّی و مراقبت نماید [که] چه عملی تا چه اندازه موافق با نشاط و حضور قلبی او است، همان را اختیار کند.
نماز شب
س) برای توفیق نماز شب چه کنیم؟
ج) با قرائت آیه آخر «کهف» و اهتمام به این امر اگر علاج نشد، تقدیم بر نصف می شود. [قبل از نیمه شب به جا آورده می شود.]
س) در نماز شب و سحر خیزی قدری کسل هستم، لطفاً راهنمایی فرمایید؟
ج) بسمه تعالی- کسالت در نماز شب به این رفع می شود که بنا بگذارید هر شبی که موفق (به خواندن آن) نشدید، قضای آن را بجا بیاورید.
س) برای توفیق نماز شب، نماز صبح «به جماعت» در اول وقت و توجه داشتن به ذات اقدس حضرت ربوبی چه کنیم؟
ج) در اوقات توفیق، مسامحه نکنید، در سایر اوقات موفق می شوید.
درس و تحصیل
س) برای رعایت نظم در برنامه و موفقیت در دروس بعد از ده سال که مشغول درسهای حوزه ایم و حتی به طور متوسط از عهده بر نیامده ایم، چه کنیم؟
ج) تقلیل مباحث نمایید و آنچه که مشغول می شوید اتقان نمایید.
س) با استعداد متوسط و کم و بیماری شدید اعصاب، روزی چند درس بگیریم و چند ساعت مطالعه کنیم و چند ساعت استراحت کنیم؟
ج) جواب بالا را رعایت کنید.
س) 27 ساله هستم هوش و استعدادی خوبی دارم اما در تحصیل بی برنامه و سر در گم می باشم و همچنین کسل و تنبل هستم، چه کار کنم؟
ج) بسمه تعالی- در برنامه تحصیل راه متعارف را پیش گیرید؛ اشکالی داشتید سؤاال کنید. برای پیشرفت در تحصیلات نافعه، ملتزم به تعقیبات مشترکه باشید « سبحان من لا یهتدی علی اهل مملکته….. مفاتیح الجنان، تعقیبات مشترکه » بعد از هر فریضه.
س) با توجه به فقر و سختی معاش همسر و فرزندان و کمبود شهریه حوزه، آیا وظیفه است تأمین معاش آنان؟ چگونه؟ و درسها را چگونه برسیم، یعنی حقیر می تواند این سختی در معاش و بیماری را غمض عین نماید و مشغول دروس بوده باشد.
ج) قناعت نسبیّه وقتیِّه بر همه لازم و برای همه کافی است.
س) هدف حقیر کسب درجه عالیه اجتهاد بوده و هست و علاقه شدید به آدم و عالم شدن دارم. اکنون که 33 سال داشته چه کنم که موفق شوم؟
ج) از درس خواندن به نحوه منظم و مرتب و ترک مسامحه در معلومات که عمل بشود، مقصود حاصل می شود انشاء الله.
س) برای موفق بودن در دروس و نیز توفیق اجتهاد طلبه ای که حدود 10 سال در دروس، حتی به طور متوسط موفق نبوده، چه راهی را پیشنهاد می فرمایید؟ (با در نظر گرفتن عیالات و مشکلات شدید مادی)
ج) نماز شب مفتاح توفیقات است؛ تعقیب مخصوص را فراموش نکنید «سبحان یعتدی علی أهل مملکته…»(مفاتیح الجنان، تعقیبات مشترکه)
س) برای رفع مشکلات مادی همسر و فرزندان، یک طلبه چه باید بکند؟
ج) تعلیم نمایید که قناعت نسبیّه وقتیّه، بر همه لازم است و کافی است.
انتخاب شغل
س) اگر ممکن است این جانب را در جهت انتخاب شغل راهنمایی فرمایید.
ج) شغلی را اختیار کنید که رضای خداوند عظیم الشأن در آن باشد؛ و اگر چند شغل مرضی خداست، آنکه ارضی از آن است با تمکن اختیار کنید؛ نافع برای ایمان و مؤمنین باشید.
علم شرافتش معلوم، و مقدمیتش برای عمل معلوم است، با تمکن ترجیح بدهید آن را. در اصول و فروع با تمکن رعایت ترتیب نمایید و هر شغلی تحصیل ملکه اش در جوانی میسور است؛ و اگر عمل محقق باشد هدایت ممکن است از این جهت ملاحظه شغل بنمایید.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
تبلیغ
س) خواهشمندم در مورد تبلیغ، حقیر را راهنمایی فرمایید.
ج) بسمه تعالی- الحمدلله وحده و الصلوة علی سید أنبیائه محمد و آله سادة الأوصیاء.
مبلغ اگر از یقینیات تجاوز نکرد، پشیمان نخواهد شد. مبلغ باید مؤمنین را متصل به «ثقلین» نماید، یا اتصالشان را محکم تر نماید.
اگر در مسلمات، مردم با « ثفلین» شدند، خودشان تعقیب از تعلم موالید و مستخرجات صحیحه از آنها می نمایند. [مبلغین] در مدائح و مصائب و معارف، اقتصار بر کتب علما یا مقبول نزد علما نمایند؛ و در احادیث، بر کتب معتبره معروفه اکتفا نمایند.
و [اکنون] مرسوم شده [که] همه اینها را از حفظ انجام می دهند و لازمه اش این است که مردم از بسیاری محروم می شوند و مبلغ با تکرار انجام تبلیغ می دهد؛ اولی این است که غیر احادیث را از روی کتابهای مقبوله بخوانند و اختیار نمایند آنچه احسن است؛ و در احادیث از روی کتب معروفعه معتبره شیعه انجام دهند با ترجمه صحیحه تا افاده و استفاده احسن و اکثر باشد. والله الموفق للصواب و الحمد لله و الصلوة علی محمد و آله.
توبه و ترک گناه
س) چگونه می توانم پاک و طاهر شوم در حالی که قبلاً به انجام معاصی کبیره مبتلا بودم، البته پشیمان هستم، چگونه می توانم اثرات سوء گناهان گذشته را از خود دور کنم؟
ج) بسمه تعالی- «التائب من الذنب کمن لا ذنب له» باید توبه حقیقیه را با تمام لوازمش عملی نماییم تا آثار معاصی بالکلیه رفع شود.
س) با نذر و قسم، تصمیمات اخلاقی می گیرم، بعد از مدتی عزمم سست می شود و شکست می خورم، چه کنم؟
ج) یک دقیقه خود را در یاد خدا دیدید، اختیاراً خود را منصرف ننمایید؛ و به انصراف و غفلت غیر اختیاری، اهمیت ندهید.
س) زیاد مرتکب معاصی می شوم و هر چه تلاش می کنم، موفق نمی شوم.
ج) بسمه تعالی- نقل شده از أحد الحسینین قدس سرهما (یعنی الخلیلی و النوری) که برای این مقصود، حمد و سوره، اهدا شود برای مدفونین از مؤمنین و مؤمنات در مشاهد ثمانیه مشرفه: «حرمین شریفین»، «نجف اشرف»، « کربلای مشرفه»، و«الکاظمیه المشرفه» و «سامراء المشرفه» و «المشهد الرضوی المشرف» و «قم المشرفه» و حمد و سوره برای مدفونین در سائر مشاهد مشرفه.
استجابت دعا
س) به نظر جناب عالی در چه شرایطی دعا مستجاب است؟
ج) بسمه تعالی- شرط استجابت دعا ترک معصیت است «أوفو بعهدی أوف بعهدکم»(بقره/40) «فاذکرونی أذکرکم»(بقره/152) «أدعونی أستجب لکم»(مؤمن/ 60) گاهی مصلحت در غیر تعجیل است و گاهی مصلحت در تبدیل به احسن است؛ داعی خیال می کند مستجاب نشده است و اهل یقین می فهمند.
س) برای رفع گرفتاریها چه کنیم؟ چند سال است که در کارهایم دچار مشکل می شوم که راهها به رویم بسته می شود، از جمله در زمینه اشتغال و ازدواج، و هر چه از خدا طلب یاری می کنم، راه مساعدی گشوده نمیشود؟
ج) بسمه تعالی
زیاد از روی اعتقاد کامل بگویید: «أستغفر الله»، هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا کلیه ابتلائات رفع شود، بلکه بعد از رفع آنها هم بگویید، برای اینکه امثال آنها پیش نیاید؛ و اگر دیدید رفع نشد، بدانید یا ادامه نداده اید، یا آنکه با اعتقاد کامل نگفته اید. والله العالم.
اخلاص
س) چگونه در تمامی کارها و عبادات اخلاص را فراموش نکنیم؟
ج) بسمه تعالی
در عبادات و تمام کارها اختیاراً راه ندهد غیر از خدا را و غیر از یاد او را؛ و همین راه منحصر سعادت است.
اشک چشم
س) اشک چشم را چگونه همیشگی کنیم و چگونه آن را زیاد کنیم که پس از مقدار کمی گریستن خشک نشود؟
ج) بسمه تعالی
خشک نشدن مطلوب نیست، گریه کردن مطلوب است از خوف خدا و شوق به لقاء خدا و از مصائب دوستان خدا.
دستور العمل جامع
س) از محضرتان تقاضامندم دستورالعمل جامعی برای استفاده، ذکر فرمایید.
ج) بسمه تعالی
دستورالعمل جامع و مانع «یاد خداست» در حلال و حرام، یعنی همیشه.
خوابهای بد
س) برای خوابهای بد و کابوس چه مرقوم می فرمایید؟
ج) بسمه تعالی- سوره هایی که با «قل» شروع می شود در وقت خواب بخواند و علاوه بر آن دعایی که در جنات الخلود نقل کرده اند. که اولش این است:
«سبحان الله ذی الشأن دائم السلطان …» را بخواند.
حضرت ولی عصر(عج)
س) این حقیر مشتاق زیارت امام عصر حضرت حجه بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشم، از حضرت عالی تقاضا دارم که مرا دعا کنید که به این سعادت نائل شوم.
ج) زیاد صلوات، اهدای وجود مقدسش نمائید، مقرون با دعای تعجیل فرجش؛ و زیاد به مسجد جمکران، مشرف شوید با ادای نمازهایش.
س) به نظر شما کمال انسان چیست؟ اسباب آن چه می باشد؟ و اگر در حال حاضر فردی را می توان الگو قرار داد و شما می شناسید، معرفی نمایید؟
ج) بسمه تعالی کمال انسان در عبودیت است، و سبب عبودیت، ترک معصیت در اعتقاد و عمل است، فرد کامل، مرشد است و در این عصر، [فرد کامل] ولی عصر (عج) است؛ و طریق رسیدن به ارشاد او، ادامه توسلات معلومه است از قبیل: زیارات مأثوره از روی صدق و با عدم تردید و نمازهای آن حضرت علیه السلام و همه تحببات به خدا و دوستان او.
س) چگونه رابطه خویش را با اهل بیت علیهم السلام و مخصوصاً صاحب العصرعلیه السلام، تقویت کنیم؟
ج) اطاعت و فرمان برداری از خداوند بعد از شناخت او، موجب محبت به او تعالی می شود و [همچنین موجب] محبت کسانی که خداوند آنها را دوست دارد، می شود؛ که عبارتند از انبیاء و اوصیاء که محبوبترین ایشان به خداوند، حضرت محمد و آل او علیه و علیهم السلام می باشند؛ و نزدیکترین ایشان به ما، صاحب الامرعجل الله تعالی فرجه می باشد.
س) دبیری درباره مسائل پشت پرده شما و برخی از علما، مثل « شیخ مفید قدس سره» با امام زمان (عج) با ما صحبت کرد. از شما تقاضا مندیم که در این مورد و این امام بزرگوار و راههای ارتباط با ایشان را برای من بنویسید؟
ج) بسمه تعالی- راههای ارتباط با خدا، طاعت خدا، و طاعت امام زمان(عج) است، و تشخیص آن با تطبیق عمل به دفتر شرع است، یعنی رساله عملیه صحیحه.
نماز و حضور قلب
س) می خواهم در نماز، تمام اذکار را درک کنم و بفهمم و آن نور را درک کنم و ببینم تا با آن نور حرکت کنم؟
ج) بسمه تعالی- با شرائط حضور قلب اعمالتان را انجام بدهید، در پاداش چه کار خواهند کرد، به ما مربوط نیست.
س) اجمالاً بفرمایید حضور قلب چگونه حاصل می شود؟
ج) بسمه تعالی- اگر مقصود حضور قلب است، با نوافل و عبادات مستحبه تحصیل می شود و از آن جمله، تبدیل فرادی به جماعت است. و تحصیل حضور قلب به این می شود که در اوقات غفلت به خودش فشار نیاورد و در اوقات حضور اختیاراً آن را از دست ندهد.
س) این جانب می خواهم به مقامات عالی برسم چه کنم؟
ج) بسمه تعالی- تعجب است از بعضی از فضلا که نعمت بالاتر و سهل تر، میسور آنها است [با این حال] تعقیب می نمایند از نعمت پایین تر و صعب و مشکل،
«أتستبدلون الذی هو أدنی بالذی هو خیر…»(بقره/ 61)
مثلا” «الصلوه معراج المؤمن»(مستدرک سفینه البحار، ج 6، ص 343)
و راه آن، میسور همه است [لکن] منصرفند از این عروج در نماز با سهولتش، و تفحص می نمایند از مرتبه ای که به آن نمی رسند «جعلنا الله فی من لا یفعل و لا یترک إلا بذکره و رضاه إنه قریب مجیب، و الصلوة علی محمد و آله الطاهرین أجمعین».
س) درباره حضور قلب برایم توضیح دهید؟
ج) شفای صدور، در اتیان عبادات، با حضور قلب است. ما را به اسباب توجیه کرده اند، نه به مسببات؛ پس باید در تقویت حضور قلب در هر موقع در عبادت کوشا باشیم که از سابق کاملتر باشد، و به آثار در یقظه یا نوم کار نداشته جز مزید علم و مزید انس به عبادت؟
س) برای اینکه در انجام فرمان الهی مخصوصاً نماز، با خشوع باشیم، چه کنیم؟
ج) در اول نماز، توسل حقیقی به امام زمان عجل الله تعالی فرجه کردن که عمل را با تمامیّت مطلقه انجام بدهید.
س) برای حضور قلب در نماز و تمرکز فکر، دستورالعملی بفرمایید؟
ج) بسمه تعالی- در آنی که متوجه شدید، اختیاراً منصرف نشوید.
س) دستورالعملی جهت دفع صفات کریهه نفسانی و حضور قلب در نماز مرقوم بفرمایید؟
ج) بسمه تعالی- اصلاح نماز، مستلزم اصلاح ظاهر و باطن و دوری از منکرات ظاهریه و باطنیه است، و از راههای اصلاح نماز، توسل جدی در حال شروع به نماز به حضرت ولی عصر(عج) است. وبکم تقبل الطاعة المفترضه.
س) مستدعی است جمله کوتاه و رسایی درباره نماز، مرقوم فرمایید که نصب العین ما قرار گیرد.
ج) بسمه تعالی- ازبیانات عالیه در فضیلت نماز در مرتبه علیا، کلام معروف از معصوم علیه السلام است:
«الصلواه معراج المؤمن»(رساله اعتقادات و سیر وسلوک مرحوم علامه مجلسی ص 29 از قول حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم، و در «مکارم الخلاق» ص 419 با لفظ «مرقاة» و در کتاب «وسائل» ص 133 با لفظ «وفاده» ذکر شده است.)
برای کسانی که یقین به صدق این بیان نمایند و ادامه دهند طلب این مقام عالی را و از یقینات خارج نشوند.
س) استاد بزرگوار ما! از محضر شما تقاضامندم که بیان بفرمائید که بهترین ذکر یا عملی که انسان بعد از نماز صبح و نیز نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا انجام می دهد، چیست؟
ج) تمامی آنچه که از تعقیبات در کتابهای معروف و معتبر ذکر شده، چه تعقیبات مشترک و چه تعقیبات مخصوص به هر نماز واجب، چه به صورت مفصل و چه به صورت مختصر، [نماز گزار می تواند] با در نظر گرفتن گنجایش وقت، آنها را بجا آورد. پس برترین آن، صحیح و ثابت از آنهاست؛ و غیر آن را به امید مطلوب بودن بجا می آورد و در میان ادعیه صحیح، آنهایی را انتخاب کند که هر چه که حضور قلب در آن بیشتر باشد یا با حال نمازگزار و نیازهای ویژه او سازگاری بیشتری داشته باشد.
متفرقه
س) برادری دارم که به هیچ وجه نماز نمی خواند و رفیق ناباب دارد، ولی هر چه او را موعظه می کنیم گوش نمی دهد، لطفاً یک راه صریح نشان دهید.
ج) بسمه تعالی- بعد از نماز جعفرعلیه السلام برای هدایتش دعا کنید. و در سجده آخر برای این مقصد دعا نمائید و تباکی کنید.
س) شما آینده این جانب را چگونه می بینید؟
ج) بسمه تعالی- آینده میزان نیست، عاقبت میزان است، اگر در ابتدا (یعنی دنیا) بندگی نماید به ترک معصیت معبود در اعتقاد و عمل، در عاقبت از مقربان است.
س) مراد از روایت « إن شاؤوا علموا » چه می باشد؟ و آیا اعتقاد به علم غیب برای ائمه اطهار(ع) از ضروریات مذهب است؟
ج) بسمه تعالی- ظاهراً معنای «إن شاؤوا علموا» آن است که به منزله چشم باز کردن دیگران است برای دیدن مبصرات. علم غیب ائمه اطهار(ع)، ثابت و یقینی در مذهب است. اما قوام مذهب به این است که این دوازده نفر امام مفترض الطاعه هستند و این چهارده نفر معصوم هستند.
آیا دعایی برای رفع تنبلی وجود دارد؟
سه شنبه 95/10/28
آیا دعایی برای رفع تنبلی وجود دارد؟
پاسخ اجمالی
از کارهای که در آموزه های دینی از آن نهی شده، کسالت و تنبلی است، و ائمه (ع) از این خصلت نکوهیده به خداوند پناه می بردند.
برخی از دعاهایی که از ائمه (ع) در این زمینه رسیده، عبارت است از:
1. مسعده فرزند صدقه می گوید: از امام صادق (ع) درخواست دعایی کردم که در حاجت های بزرگ خداوند را به آن بخوانم، حضرت فرمود دعای پدر بزرگم امام سجاد (ع) را به تو تعلیم می دهم…که در این دعا، حضرت سجاد (ع) از کسالت و تنبلی پناه به خدا می برد: “…وَ أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَسَلِ وَ الْفَشَل…"؛[1] و پناه مىبرم بتو از بی حالى، و سستى… .
2. در فرازی از دعای روز چهار شنبه از امام علی (ع) که توصیه به خواندن آن شده، چنین آمده است: “اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ النِّسْیَانِ وَ الْکَسَلِ وَ التَّوَانِی فِی طَاعَتِکَ وَ الْفَشَل"؛[2] خدایا به تو پناه می برم از فراموشی و تنبلی و سستی و بی حالی در انجام وظایفی که به عهده من گذاشتی… .
3. در قسمتی از مناجات پیامبر (ص) چنین آمده است: “وَ امْنُنْ عَلَیْنَا بِالنَّشَاطِ وَ أَعِذْنَا مِنَ الْفَشَلِ وَ الْکَسَل…"؛[3] خدایا بر ما منت گذار و نشاط و شادابی به ما عنایت کن و از کسالت و سستی ما را نگهدار… .
گفتنی است که نقش و جایگاه تلاش و کوشش در زدودن خصلت های نکوهیده، به همراه توسل و دعا نباید مورد غفلت قرار گیرد.
پرسش هایی از آیت الله بهجت(ره)
سه شنبه 95/10/28
قرب و سیر وسلوک
س) با چه کاری- غیر تدریس و همت گماردن به کتاب خداوند متعال و تفسیر اهل البیت علیهم السلام- می توان بر تقوی و سیر به سوی خداوند متعال، قوت پیدا نمود؟
ج) بسمه تعالی- تصمیم همیشگی و دائمی بر ترک گناه در اعتقاد و عمل.
س) لطفاً دستورات عملی بدهید تا عمل نمایم و به لطف الهی به درجات عالیه نائل شوم؟
ج) بسمه تعالی- عنه صلی الله علیه و آله و سلم «ألا أخبرکم بدائکم و دوائکم، داؤکم الذنوب و دواؤکم الإستغفار»، کلمه «أستغفر الله» [را] تا می توانید از روی اعتقاد کامل، صمیمانه، با التزام به لوازم حقیقه معلومه اش، تکرار نمایید.
س) بعضی از طلاب در لبنان به ما مراجعه کرده و از ما تقاضای مواعظ اخلاقی و ارشاد در این زمینه می نمایند و نیز از طریق تهذیب نفس سؤال می نمایند، به همین خاطر خواهشمندیم که در این زمینه ما را راهنمایی بفرمائید.
ج) بسمه تعالی- از بزرگترین چیزهایی که در این مطلب نافع است، این است که هر روز به افرادی که برای درس، نزد شما حاضر می شوند یک روایت از روایات اخلاق شرعی از جهاد نفس از باب جهاد [کتاب] «وسائل» و باب «آداب العشره» از [باب] حج کتاب «وسائل»، متذکر شوید همراه با تدبر و تامل و بنا گذاردن بر عمل به آنچه بر آن علم پیدا می کنید.
س) راه خداشناسی چیست؟ اگر ممکن است راهنمایی بفرمایید.
ج) راه خداشناسی، خودشناسی است؛ می دانیم خود، خود را نساخته ایم و نمی توانیم؛ دیگری اگر مثل ما است، خود را و ما را نساخته و نمی تواند بسازد؛ پس قادر مطلق، ما را آفریده و او خداست؛ راه قربش، «شکر منعم»، به طاعت اوست و مشقت آن ابتدائی است، چندی نمی گذرد، برای طالبین، قرب او از هر حلاوتی شیرین تر است.
س) این جانب تصمیم دارم که به خداوند، قرب پیدا کنم و سیروسلوک داشته باشم، راه آن چیست؟
ج) بسمه تعالی- چنانچه طالب، صادق باشد، «ترک معصیت»، کافی و وافی است برای تمام عمر، اگر چه هزار سال باشد.
س) خواهشمندم بفرمایید چطور می توان بهتر به خداوند و ائمه اطهار علیهم السلام انس گرفت؟
ج) با طاعت خدای تعالی و رسول صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه علیهم السلام و ترک معصیت در اعتقاد و عمل.
رذائل اخلاقی
س) ما آلوده به پستیهای درونی و بیرونی هستیم، ما را طبابت کنید و در پیمودن این طریق ما را راهنمایی بفرمایید.
ج) بسمه تعالی- زیاد بگوئید «استغفر الله» و خسته نشوید، و خاطر جمع باشید این علاج است. «داؤکم الذنوب و دواؤکم الاستغفار».(کنز العمال، ج 1، ص 479).
س) مدتی است شیطان و هوای نفس در تزکیه بطن و لسان، کم خوری، کم گفتن و کم خوابیدن اذیتم می کند، برای رفع این معایب چه کنم؟
ج) بسمه تعالی- گوی سبقت را نماز شب خوانها ربودند مخفیانه؛ ترتیبی برای تقلیل طعام ذکر می شود (إن شاء الله). هر چه را که قصد دارید بخورید، اول جدا نماید، مثلا” در سینی جداگانه و قناعت هم نکنید، آن وقت فقط از آن میل کنید. این را باید عمل نمایید تا معلوم گردد.
س) چندی است که اسیر محبت به شخصی شده ام و عنان از کفم ربوده شده، چه کنم؟
ج) عاقل، به اکمل و اجمل و انفع و ادوم، محبت پیدا می کند و ترجیح می دهد محبت او را بر محبت غیر؛ با اینکه محبت اکمل، دافع شرور و بلیات است، بخلاف محبت غیر.
س) بعضی از طلاب از ما در مورد علاج «ریا» و «عجب» و «کبر» و «سمعه» و «شهوت» و غیر آن، سؤال نموده اند، نظر شریف جناب عالی چیست؟
ج) بسمه تعالی- همه این رذائل، از ضعف در شناخت خداوند، سرچشمه می گیرد، و آنها به وسیله انس با انس گیرنده انس گیرندگان، در عبادت، دفع و رفع می شوند، اگر او بداند که «خداوند متعال در همه حالات و زمانها از هر خوبی، خوبتر است»، از انس با او تعالی جدا نخواهد شد.
س) برای رفع سوء ظن چه کنیم؟
ج) سوء ظن به اعدی الاعداء که دشمن داخلی و نفس است، شاغل و مانع از سوء ظن به غیر است.
س) گاهی اوقات در عبادات ریا می کنم و بعداً سخت رنج می برم، علاج آن چیست؟
ج) بسمه تعالی- علاج این است که ریا بکند، ولی اگر در مقابل شاه و گدا است، ریا برای شاه بکند؛ فافهم إن کنت من أهله.
س) برای دوری از ریا، چه باید کرد؟
ج) با عقیده کامل اکثار «حوقله».
(یعنی زیاد بگوید: «لا حول و لا قوه الا بالله»).
س) برای درمان عصبانیت چه کنیم؟
ج) با عقیده کامل زیاد «صلوات» فرستادن. (اللهم صل علی محمد و آل محمد).
س) برای رفع تنبلی و کسالت در عبادات چه باید کرد؟
ج) در اوقات نشاط، مشغول به عبادت مستحبه شوید؛ و در اوقات کسالت، اقتصار بر واجبات نمایید.
س) برای رفع عصبانیت چه باید کرد؟
ج) جواب دوم را رعایت کنید و صلوات زیاد بفرستید.
س) جهت علاج غرور، چه راهی را توصیه می فرمایید؟
ج) بسمه تعالی- اکثار «حوقله» علاج غرور است.
(إکثار «حوقله» یعنی: زیاد گفتن « لا حول و لا قوه الا بالله »)
س) این جانب به وسواس، مبتلا هستم، لطفاً جهت بر طرف شدن آن، مرا راهنمایی فرمایید؟
ج) اکثار تهلیل، علاج وسواس است.
(اکثار« تهلیل» یعنی: زیاد گفتن « لا اله الا الله»)
س) من فردی هستم که مدتی است گرفتار بیماری وسوسه و فکر هستم و با درد و رنج فراوان زندگی می کنم و می ترسم که مصداق آیه شریفه « و من یعش عن ذکر الرحمن. الزخرف: 36 » باشم. آیا با این حالت می توانم امام جماعت باشم و از شهریه استفاده کنم یا نه؟ و امکانات مالی ندارم.
ج) بسمه تعالی- نافع برای دفع وسوسه، اکثار «تهلیل» است، بلکه ادامه آن. و استفاده از شهریه، تابع استحقاق است ولو به فقر باشد، مگر آنکه شهریه دهنده شرط دیگری بنماید. امام جماعت بودن مانعی ندارد.
(اکثار« تهلیل» یعنی: زیاد گفتن « لا اله الا الله »)
استاد اخلاق
س) این جانب تصمیم دارم که قرب الهی پیدا کنم، لطفاً مرا راهنمایی فرمائید؛ آیا این کار نیاز به استاد دارد؟
ج) بسمه تعالی- استاد، علم است و معلم، واسطه است؛ عمل به معلومات بنمایید و معلومات را زیر پا نگذارید، کافی است:
«حضرت صادق(ع) فرمودند: من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لا یعلم: کسیکه به دانسته خود عمل کند، خداوند علم به آنچه که نمی داند نیز به او خواهد داد. بحارالانوار، ج78، ص189»، «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا: و حتماً آنان را که در راه ما تلاش و مجاهدت کنند، به راه های خود هدایت می کنیم.»(عنکبوت/69) اگر دیدید نشد، بدانید نکرده اید. ساعتی در شبانه روز مخصوص علوم دینیه بنمایید.
س) آیا در سیر به سوی خداوند، باید استاد داشت؛ و با فرض نبودن استاد، چاره چیست؟
ج) بسمه تعالی- استاد تو، علم توست؛ به آنچه می دانی، عمل کن، آنچه را که نمی دانی، کفایت می شوی.
زهد
س) زهد حقیقی چییست و چگونه زاهد حقیقی باشیم؟
ج) «زهد» آن است که مالک نفس خودت باشی؛ و در هر فعل و ترک، مراقب اذن خدای متعال باشی.
مکاشفات و بازگویی آن
س) ترجمه : فرزند من معتقد است که نوری را از امام علی(ع) مشاهده نمود و مدتی با او همراه بوده است؛ آیا این مطلب حق است یا نه و چگونگی رهایی از آن چیست؟
ج) بسمه تعالی، بر هر مرد و زن مؤمن لازم است که به وظایف معلوم خود که انجام واجبات و ترک محرمات است، عمل نماید؛ و آنچه که در بیداری یا خواب می بیند، اگر حق باشد آن را صلوات زیاد بر حضرت نبی اکرم و آل او صلی الله علیه و آله، تکمیل می نماید؛ و اگر باطل باشد یا حقی باشد که از آن در راه باطل استفاده شده باشد، زیاد صلوات فرستادن بر حضرت محمد و آل او، آن را دفع می نماید.
س) آیا بازگویی مکاشفه و دیدار با حضرت ولی عصر - ارواحنا فداه- برای دیگران و عامه مردم صحیح می باشد؟
ج) این مطلب تکلیف مدعی است.
س) آیا عمل و ترتیب اثر دادن به سخنان کسانی که ادعای مکاشفه با حضرت مهدی- عجل الله فرجه الشریف- را دارند، جایز است؟
ج) دائر مدار یقین عامل است.
س) ملاک تشخیص مکاشفات واقعی با ادعاهای بی اساس و کذب چیست؟
ج) از جمله اسباب یقین، آثار صدق در قول و فعل مدعی است؛ و در مقابل، آثار مخالفت قول با فعل.
س) کسانی که ادعای کشف دارند، آیا جایز است بر اساس مشاهدات خود، عیوب مردم را فاش نمایند؛ در هر صورت وظیفه ما در مقابل این اشخاص چیست؟
ج) تکلیف آنها یقین به موضوع و حکم است؛ و تکلیف مستمعین یقین خودشان به موضوع و حکم است. خداوند ما را بر روی نگرداندن از یقین در انجام دادنها و ترک کردنها، موفق بدارد.
تقویت ایمان
س) مدتی است که ایمان خود را ضعیف می بینم و گاهی نماز نمی خوانم و تمرکزم در نماز خواندن کم شده است، چه کار کنم؟
ج) بسمه تعالی- قوت ایمان از حیث نظر، به دراست علم کلام است [و] از حیث غیر نظر، به عمل به معلومات است. حفظ نماز به این است که در آنِ تمکن، خود را منصرف نماید از خیالات دیگر و این انصراف را اختیاراً از دست ندهد. و به غیر آن تمکن، اعتنایی نکند.
س) شخصی که ایمان بسیار ضعیف دارد، چگونه اراده را قوی کند تا هر کاری را انجام ندهد و حتی بتواند از کارهایی که خارج از اختیار است جلوگیری کند.
ج) بسمه تعالی- آنچه در تحت اختیار اوست، اختیاراً خلاف رضای خدا را بجا نیاورد؛ همین راه نجات است.
ذکر
س) بهترین ذکر، چه ذکری است؟
ج) بالاترین ذکر به نظر حقیر، «ذکر عملی» است، یعنی «ترک معصیت در اعتقاد و در عمل»؛ همه چیز محتاج به این است و این، محتاج به چیزی نیست و مولد خیرات است.
س) سوره «حمد» و «توحید» و «آیه الکرسی» را ذکر خود قرار داده ام و برایم ملکه نشده است در این مورد راهنمایی فرمایید؟
ج) بسمه تعالی- در مورد اذکار و اوراد و قرائت و امثال اینها، انسان همیشه تحرّی و مراقبت نماید [که] چه عملی تا چه اندازه موافق با نشاط و حضور قلبی او است، همان را اختیار کند.
نماز شب
س) برای توفیق نماز شب چه کنیم؟
ج) با قرائت آیه آخر «کهف» و اهتمام به این امر اگر علاج نشد، تقدیم بر نصف می شود. [قبل از نیمه شب به جا آورده می شود.]
س) در نماز شب و سحر خیزی قدری کسل هستم، لطفاً راهنمایی فرمایید؟
ج) بسمه تعالی- کسالت در نماز شب به این رفع می شود که بنا بگذارید هر شبی که موفق (به خواندن آن) نشدید، قضای آن را بجا بیاورید.
س) برای توفیق نماز شب، نماز صبح «به جماعت» در اول وقت و توجه داشتن به ذات اقدس حضرت ربوبی چه کنیم؟
ج) در اوقات توفیق، مسامحه نکنید، در سایر اوقات موفق می شوید.
درس و تحصیل
س) برای رعایت نظم در برنامه و موفقیت در دروس بعد از ده سال که مشغول درسهای حوزه ایم و حتی به طور متوسط از عهده بر نیامده ایم، چه کنیم؟
ج) تقلیل مباحث نمایید و آنچه که مشغول می شوید اتقان نمایید.
س) با استعداد متوسط و کم و بیماری شدید اعصاب، روزی چند درس بگیریم و چند ساعت مطالعه کنیم و چند ساعت استراحت کنیم؟
ج) جواب بالا را رعایت کنید.
س) 27 ساله هستم هوش و استعدادی خوبی دارم اما در تحصیل بی برنامه و سر در گم می باشم و همچنین کسل و تنبل هستم، چه کار کنم؟
ج) بسمه تعالی- در برنامه تحصیل راه متعارف را پیش گیرید؛ اشکالی داشتید سؤاال کنید. برای پیشرفت در تحصیلات نافعه، ملتزم به تعقیبات مشترکه باشید « سبحان من لا یهتدی علی اهل مملکته….. مفاتیح الجنان، تعقیبات مشترکه » بعد از هر فریضه.
س) با توجه به فقر و سختی معاش همسر و فرزندان و کمبود شهریه حوزه، آیا وظیفه است تأمین معاش آنان؟ چگونه؟ و درسها را چگونه برسیم، یعنی حقیر می تواند این سختی در معاش و بیماری را غمض عین نماید و مشغول دروس بوده باشد.
ج) قناعت نسبیّه وقتیِّه بر همه لازم و برای همه کافی است.
س) هدف حقیر کسب درجه عالیه اجتهاد بوده و هست و علاقه شدید به آدم و عالم شدن دارم. اکنون که 33 سال داشته چه کنم که موفق شوم؟
ج) از درس خواندن به نحوه منظم و مرتب و ترک مسامحه در معلومات که عمل بشود، مقصود حاصل می شود انشاء الله.
س) برای موفق بودن در دروس و نیز توفیق اجتهاد طلبه ای که حدود 10 سال در دروس، حتی به طور متوسط موفق نبوده، چه راهی را پیشنهاد می فرمایید؟ (با در نظر گرفتن عیالات و مشکلات شدید مادی)
ج) نماز شب مفتاح توفیقات است؛ تعقیب مخصوص را فراموش نکنید «سبحان یعتدی علی أهل مملکته…»(مفاتیح الجنان، تعقیبات مشترکه)
س) برای رفع مشکلات مادی همسر و فرزندان، یک طلبه چه باید بکند؟
ج) تعلیم نمایید که قناعت نسبیّه وقتیّه، بر همه لازم است و کافی است.
انتخاب شغل
س) اگر ممکن است این جانب را در جهت انتخاب شغل راهنمایی فرمایید.
ج) شغلی را اختیار کنید که رضای خداوند عظیم الشأن در آن باشد؛ و اگر چند شغل مرضی خداست، آنکه ارضی از آن است با تمکن اختیار کنید؛ نافع برای ایمان و مؤمنین باشید.
علم شرافتش معلوم، و مقدمیتش برای عمل معلوم است، با تمکن ترجیح بدهید آن را. در اصول و فروع با تمکن رعایت ترتیب نمایید و هر شغلی تحصیل ملکه اش در جوانی میسور است؛ و اگر عمل محقق باشد هدایت ممکن است از این جهت ملاحظه شغل بنمایید.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
تبلیغ
س) خواهشمندم در مورد تبلیغ، حقیر را راهنمایی فرمایید.
ج) بسمه تعالی- الحمدلله وحده و الصلوة علی سید أنبیائه محمد و آله سادة الأوصیاء.
مبلغ اگر از یقینیات تجاوز نکرد، پشیمان نخواهد شد. مبلغ باید مؤمنین را متصل به «ثقلین» نماید، یا اتصالشان را محکم تر نماید.
اگر در مسلمات، مردم با « ثفلین» شدند، خودشان تعقیب از تعلم موالید و مستخرجات صحیحه از آنها می نمایند. [مبلغین] در مدائح و مصائب و معارف، اقتصار بر کتب علما یا مقبول نزد علما نمایند؛ و در احادیث، بر کتب معتبره معروفه اکتفا نمایند.
و [اکنون] مرسوم شده [که] همه اینها را از حفظ انجام می دهند و لازمه اش این است که مردم از بسیاری محروم می شوند و مبلغ با تکرار انجام تبلیغ می دهد؛ اولی این است که غیر احادیث را از روی کتابهای مقبوله بخوانند و اختیار نمایند آنچه احسن است؛ و در احادیث از روی کتب معروفعه معتبره شیعه انجام دهند با ترجمه صحیحه تا افاده و استفاده احسن و اکثر باشد. والله الموفق للصواب و الحمد لله و الصلوة علی محمد و آله.
توبه و ترک گناه
س) چگونه می توانم پاک و طاهر شوم در حالی که قبلاً به انجام معاصی کبیره مبتلا بودم، البته پشیمان هستم، چگونه می توانم اثرات سوء گناهان گذشته را از خود دور کنم؟
ج) بسمه تعالی- «التائب من الذنب کمن لا ذنب له» باید توبه حقیقیه را با تمام لوازمش عملی نماییم تا آثار معاصی بالکلیه رفع شود.
س) با نذر و قسم، تصمیمات اخلاقی می گیرم، بعد از مدتی عزمم سست می شود و شکست می خورم، چه کنم؟
ج) یک دقیقه خود را در یاد خدا دیدید، اختیاراً خود را منصرف ننمایید؛ و به انصراف و غفلت غیر اختیاری، اهمیت ندهید.
س) زیاد مرتکب معاصی می شوم و هر چه تلاش می کنم، موفق نمی شوم.
ج) بسمه تعالی- نقل شده از أحد الحسینین قدس سرهما (یعنی الخلیلی و النوری) که برای این مقصود، حمد و سوره، اهدا شود برای مدفونین از مؤمنین و مؤمنات در مشاهد ثمانیه مشرفه: «حرمین شریفین»، «نجف اشرف»، « کربلای مشرفه»، و«الکاظمیه المشرفه» و «سامراء المشرفه» و «المشهد الرضوی المشرف» و «قم المشرفه» و حمد و سوره برای مدفونین در سائر مشاهد مشرفه.
استجابت دعا
س) به نظر جناب عالی در چه شرایطی دعا مستجاب است؟
ج) بسمه تعالی- شرط استجابت دعا ترک معصیت است «أوفو بعهدی أوف بعهدکم»(بقره/40) «فاذکرونی أذکرکم»(بقره/152) «أدعونی أستجب لکم»(مؤمن/ 60) گاهی مصلحت در غیر تعجیل است و گاهی مصلحت در تبدیل به احسن است؛ داعی خیال می کند مستجاب نشده است و اهل یقین می فهمند.
س) برای رفع گرفتاریها چه کنیم؟ چند سال است که در کارهایم دچار مشکل می شوم که راهها به رویم بسته می شود، از جمله در زمینه اشتغال و ازدواج، و هر چه از خدا طلب یاری می کنم، راه مساعدی گشوده نمیشود؟
ج) بسمه تعالی
زیاد از روی اعتقاد کامل بگویید: «أستغفر الله»، هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا کلیه ابتلائات رفع شود، بلکه بعد از رفع آنها هم بگویید، برای اینکه امثال آنها پیش نیاید؛ و اگر دیدید رفع نشد، بدانید یا ادامه نداده اید، یا آنکه با اعتقاد کامل نگفته اید. والله العالم.
اخلاص
س) چگونه در تمامی کارها و عبادات اخلاص را فراموش نکنیم؟
ج) بسمه تعالی
در عبادات و تمام کارها اختیاراً راه ندهد غیر از خدا را و غیر از یاد او را؛ و همین راه منحصر سعادت است.
اشک چشم
س) اشک چشم را چگونه همیشگی کنیم و چگونه آن را زیاد کنیم که پس از مقدار کمی گریستن خشک نشود؟
ج) بسمه تعالی
خشک نشدن مطلوب نیست، گریه کردن مطلوب است از خوف خدا و شوق به لقاء خدا و از مصائب دوستان خدا.
دستور العمل جامع
س) از محضرتان تقاضامندم دستورالعمل جامعی برای استفاده، ذکر فرمایید.
ج) بسمه تعالی
دستورالعمل جامع و مانع «یاد خداست» در حلال و حرام، یعنی همیشه.
خوابهای بد
س) برای خوابهای بد و کابوس چه مرقوم می فرمایید؟
ج) بسمه تعالی- سوره هایی که با «قل» شروع می شود در وقت خواب بخواند و علاوه بر آن دعایی که در جنات الخلود نقل کرده اند. که اولش این است:
«سبحان الله ذی الشأن دائم السلطان …» را بخواند.
حضرت ولی عصر(عج)
س) این حقیر مشتاق زیارت امام عصر حضرت حجه بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشم، از حضرت عالی تقاضا دارم که مرا دعا کنید که به این سعادت نائل شوم.
ج) زیاد صلوات، اهدای وجود مقدسش نمائید، مقرون با دعای تعجیل فرجش؛ و زیاد به مسجد جمکران، مشرف شوید با ادای نمازهایش.
س) به نظر شما کمال انسان چیست؟ اسباب آن چه می باشد؟ و اگر در حال حاضر فردی را می توان الگو قرار داد و شما می شناسید، معرفی نمایید؟
ج) بسمه تعالی کمال انسان در عبودیت است، و سبب عبودیت، ترک معصیت در اعتقاد و عمل است، فرد کامل، مرشد است و در این عصر، [فرد کامل] ولی عصر (عج) است؛ و طریق رسیدن به ارشاد او، ادامه توسلات معلومه است از قبیل: زیارات مأثوره از روی صدق و با عدم تردید و نمازهای آن حضرت علیه السلام و همه تحببات به خدا و دوستان او.
س) چگونه رابطه خویش را با اهل بیت علیهم السلام و مخصوصاً صاحب العصرعلیه السلام، تقویت کنیم؟
ج) اطاعت و فرمان برداری از خداوند بعد از شناخت او، موجب محبت به او تعالی می شود و [همچنین موجب] محبت کسانی که خداوند آنها را دوست دارد، می شود؛ که عبارتند از انبیاء و اوصیاء که محبوبترین ایشان به خداوند، حضرت محمد و آل او علیه و علیهم السلام می باشند؛ و نزدیکترین ایشان به ما، صاحب الامرعجل الله تعالی فرجه می باشد.
س) دبیری درباره مسائل پشت پرده شما و برخی از علما، مثل « شیخ مفید قدس سره» با امام زمان (عج) با ما صحبت کرد. از شما تقاضا مندیم که در این مورد و این امام بزرگوار و راههای ارتباط با ایشان را برای من بنویسید؟
ج) بسمه تعالی- راههای ارتباط با خدا، طاعت خدا، و طاعت امام زمان(عج) است، و تشخیص آن با تطبیق عمل به دفتر شرع است، یعنی رساله عملیه صحیحه.
نماز و حضور قلب
س) می خواهم در نماز، تمام اذکار را درک کنم و بفهمم و آن نور را درک کنم و ببینم تا با آن نور حرکت کنم؟
ج) بسمه تعالی- با شرائط حضور قلب اعمالتان را انجام بدهید، در پاداش چه کار خواهند کرد، به ما مربوط نیست.
س) اجمالاً بفرمایید حضور قلب چگونه حاصل می شود؟
ج) بسمه تعالی- اگر مقصود حضور قلب است، با نوافل و عبادات مستحبه تحصیل می شود و از آن جمله، تبدیل فرادی به جماعت است. و تحصیل حضور قلب به این می شود که در اوقات غفلت به خودش فشار نیاورد و در اوقات حضور اختیاراً آن را از دست ندهد.
س) این جانب می خواهم به مقامات عالی برسم چه کنم؟
ج) بسمه تعالی- تعجب است از بعضی از فضلا که نعمت بالاتر و سهل تر، میسور آنها است [با این حال] تعقیب می نمایند از نعمت پایین تر و صعب و مشکل،
«أتستبدلون الذی هو أدنی بالذی هو خیر…»(بقره/ 61)
مثلا” «الصلوه معراج المؤمن»(مستدرک سفینه البحار، ج 6، ص 343)
و راه آن، میسور همه است [لکن] منصرفند از این عروج در نماز با سهولتش، و تفحص می نمایند از مرتبه ای که به آن نمی رسند «جعلنا الله فی من لا یفعل و لا یترک إلا بذکره و رضاه إنه قریب مجیب، و الصلوة علی محمد و آله الطاهرین أجمعین».
س) درباره حضور قلب برایم توضیح دهید؟
ج) شفای صدور، در اتیان عبادات، با حضور قلب است. ما را به اسباب توجیه کرده اند، نه به مسببات؛ پس باید در تقویت حضور قلب در هر موقع در عبادت کوشا باشیم که از سابق کاملتر باشد، و به آثار در یقظه یا نوم کار نداشته جز مزید علم و مزید انس به عبادت؟
س) برای اینکه در انجام فرمان الهی مخصوصاً نماز، با خشوع باشیم، چه کنیم؟
ج) در اول نماز، توسل حقیقی به امام زمان عجل الله تعالی فرجه کردن که عمل را با تمامیّت مطلقه انجام بدهید.
س) برای حضور قلب در نماز و تمرکز فکر، دستورالعملی بفرمایید؟
ج) بسمه تعالی- در آنی که متوجه شدید، اختیاراً منصرف نشوید.
س) دستورالعملی جهت دفع صفات کریهه نفسانی و حضور قلب در نماز مرقوم بفرمایید؟
ج) بسمه تعالی- اصلاح نماز، مستلزم اصلاح ظاهر و باطن و دوری از منکرات ظاهریه و باطنیه است، و از راههای اصلاح نماز، توسل جدی در حال شروع به نماز به حضرت ولی عصر(عج) است. وبکم تقبل الطاعة المفترضه.
س) مستدعی است جمله کوتاه و رسایی درباره نماز، مرقوم فرمایید که نصب العین ما قرار گیرد.
ج) بسمه تعالی- ازبیانات عالیه در فضیلت نماز در مرتبه علیا، کلام معروف از معصوم علیه السلام است:
«الصلواه معراج المؤمن»(رساله اعتقادات و سیر وسلوک مرحوم علامه مجلسی ص 29 از قول حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم، و در «مکارم الخلاق» ص 419 با لفظ «مرقاة» و در کتاب «وسائل» ص 133 با لفظ «وفاده» ذکر شده است.)
برای کسانی که یقین به صدق این بیان نمایند و ادامه دهند طلب این مقام عالی را و از یقینات خارج نشوند.
س) استاد بزرگوار ما! از محضر شما تقاضامندم که بیان بفرمائید که بهترین ذکر یا عملی که انسان بعد از نماز صبح و نیز نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا انجام می دهد، چیست؟
ج) تمامی آنچه که از تعقیبات در کتابهای معروف و معتبر ذکر شده، چه تعقیبات مشترک و چه تعقیبات مخصوص به هر نماز واجب، چه به صورت مفصل و چه به صورت مختصر، [نماز گزار می تواند] با در نظر گرفتن گنجایش وقت، آنها را بجا آورد. پس برترین آن، صحیح و ثابت از آنهاست؛ و غیر آن را به امید مطلوب بودن بجا می آورد و در میان ادعیه صحیح، آنهایی را انتخاب کند که هر چه که حضور قلب در آن بیشتر باشد یا با حال نمازگزار و نیازهای ویژه او سازگاری بیشتری داشته باشد.
متفرقه
س) برادری دارم که به هیچ وجه نماز نمی خواند و رفیق ناباب دارد، ولی هر چه او را موعظه می کنیم گوش نمی دهد، لطفاً یک راه صریح نشان دهید.
ج) بسمه تعالی- بعد از نماز جعفرعلیه السلام برای هدایتش دعا کنید. و در سجده آخر برای این مقصد دعا نمائید و تباکی کنید.
س) شما آینده این جانب را چگونه می بینید؟
ج) بسمه تعالی- آینده میزان نیست، عاقبت میزان است، اگر در ابتدا (یعنی دنیا) بندگی نماید به ترک معصیت معبود در اعتقاد و عمل، در عاقبت از مقربان است.
س) مراد از روایت « إن شاؤوا علموا » چه می باشد؟ و آیا اعتقاد به علم غیب برای ائمه اطهار(ع) از ضروریات مذهب است؟
ج) بسمه تعالی- ظاهراً معنای «إن شاؤوا علموا» آن است که به منزله چشم باز کردن دیگران است برای دیدن مبصرات. علم غیب ائمه اطهار(ع)، ثابت و یقینی در مذهب است. اما قوام مذهب به این است که این دوازده نفر امام مفترض الطاعه هستند و این چهارده نفر معصوم هستند.
استثناء به الا در قران
یکشنبه 95/10/26
چکیده مقاله: قالب سخن و نحوه گزینش الفاظ جهت ارائه مطلب از هنرهایی است که نویسنده هنگام ایراد موضوع ، آن را بر می گزیند و در هر نوشته ای با توجه به موضوع و مقتضای آن، یک شیوه و اسلوبی خاص جهت ارائه انتخاب می شود. در حالی که متون بشری تابع این عوامل بلیغ ساز سخن است، قرآن کریم که سرآمد متون بلیغ و دارای مرتبه اعجاز است به طریق اولی متصف به این وصف خواهد بود. و یکی از این اسلوب ها اسلوب إستثناء و دقایق و ظرائف آن است، که بدون تحلیل درست آن ساختار، درک عمیق معنا نخواهد شد. إستثناء به “إلا"، یکی از انواع مختلف إستثناء در قرآن است که آیات زیادی مشتمل بر آن است و در همین راستا از مباحثی که مطرح است مقوله تعلق مستثنی به مستثنی منه متعدد ماقبل “إلا” می باشد که در بروز تفوت تلقی و برداشت مفسرین از آیات الهی موثر افتاده است. شایان ذکر است که زیر بنای بیشتر این تفاوت برداشت ها، ناشی از آراء مختلف نحوی و دیدگاههای نحویهاست که بیشتر این اختلافات را فراهم نموده است. تفسیر قرآن کریم بدون اشراف بر علم نحو ممکن نیست، پس هر اندازه آراء نحوی متفاوتی نسبت به یک امر موجود داشته باشد، به همان اندازه وجوه معنایی ارائه شده از سوی مفسرین بیشتر خواهد شد و در نهایت همین برداشت های مختلف، تفاوت آشکاری در دلالت آیات ایجاد خواهد کرد. در ضمن تحلیل صحیح از یک آیه تأثیر مستقیم بر درک و فهم معنای آیه دارد، تا جایی که در بسیاری از موارد تأویل ناصواب، منجر به بروز سهو در صدور فتواها و احکام شرعی و فقهی خواهد شد. لذا در این مقاله تلاش شده است، که مصادیق مستثنایی که احتمال دارد به مستثنی منه های متعدد برگردد، مورد بررسی قرار می گیرد البته این کار با تکیه بر تحلیل ساختار اسلوب مستثناء در علم نحو و بررسی تطبیقی دیدگاه های مفسرین بزرگی همچون زمخشری، قرطبی، شوکانی أبوحیان اندلسی و طباطبایی، و…. صورت خواهد گرفت. کلید واژه ها: قرآن، استثناء، تفسیر “إلا"، علم نحو مقدمه: علم نحو نیز هم چون علوم منطق، کلام، فلسفه، لغت و… از علوم پیش نیاز علم تفسیر است. مفسر توانمند کسی است که به قدر نیاز بر این علوم و قواعد و ظرائف آنها اشراف داشته باشد. سبک شناسی اسلوب قرآن حوزه ایست پر دامنه که دارای جلوه های متعدد است. یکی از این اسالیب اسلوب استثناء است که دارای فراوانی قابل توجه و تنوع ادات و روش نیز هست، اسلوب إستثناء است که آیات زیادی از قرآن کریم بنا حکمت مشتمل بر آن اسلوب است و از آن میان اسلوب إستثناء به “إلا” که زیر مجموعه آن است، یکی از همین موارد است که علیرغم تلاشهای فراوان مفسرین در این راستا نسبت به فهمیدن معنای درست از آیات شریفه باز ناکام مانده است و منجر به تفاوت برداشت و تنوع تلقی از قواعد و ساختار زبان و از آن پس تفاوت معنا و تفسیر آیات قرآن انجامیده است. با این مقدمه، موضوع تعدد مستثنی منه در إستثناء به “إلا” در قرآن و بیان تأثیر آن بر معنای آیات همگام با دیدگاه های مفسرین بزرگ همچون زمخشری، قرطبی، شوکانی، ابوحیان، و طباطبایی و… از نظر تحلیل ساختاری زبان و رابطه آن با تلقی معنائی و برداشت تفسیری آیاتی از قرآن به شرح زیر مورد مطالعه قرار گرفته است. مطالب این مقاله مشتمل بر نمونه هایی از آیات شریفه ی قرآن است که در آن مستثنی احتمال دارد به مستثنی های متعدد برگردد. سوره نساء آیه83- (وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیطَانَ إِلَّا قَلِیلًا). از مسائلی که در مبحث إستثناء به “إلا” مطرح است، این که مستثنی از چند جمله ای مؤخر شده است و این احتمال وجود دارد، هر صاحب نظری بر اساس إستنباط و درایت شخصی خود مستثنی را به یکی از جملات مقدم متعلق بداند، و این تفاوت عقیده در تعلق مستثنی به جملات مختلف ما قبل، سبب پیدایش معانی متفاوت از آیه خواهد شد و در بعضی مواقع منجر به صدور احکام فقهی متفاوت و بحث های کلامی فراوان شده است. آیه مذکور یکی از مصادیق بحث مورد نظر است که نظر مفسران و نحوی ها در ارتباط با آیه مذکور تشریح می شود. تفسیر المنیر شش وجه جایز، را که مستثنی “إلا قلیلا” محتمل است به آنها بر گردد، ذکر کرده است. 1) “إلا قلیلاً” از “لاتبعتم الشیطان” استثناء شده است، و مستثنی منه را ضمیر بارز “تم” در فعل “لتتبعتم” به شمار آورده اند، این وجه تنها وجهی است که ظاهر آیه شریفه صراحتاً به آن اشاره دارد، و آن را به أبوحیان و ضحاک نسبت داده اند و در وجه مذکور معنی چنین است: ” وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیطَانَ إِلَّا قَلِیلًا". (1) یعنی: ” اگر فضل و رحمت خداوند شما را در بر نمی گرفت ( و شما را به اطاعت از خود و پیامبرش و برگشت امور به پیامبر هدایت نمی کرد) جز اندکی از شما همه از اهریمن پیروی می کردید". مهدوی می گوید: ” این وجه را اکثر علماء رد می کنند چون مفهوم این وجه، بیانگر این است اگر فضل خداوند و رحمت او نبود، اکثریت مردم از شیطان تبعیت می کردند. 2) “إلا قلیلاً” از “واو"، “یستنبطونه” إستنثناء شده است. و مستثنی منه ضمیر بارز “واو” در فعل “یستنبطونه” به حساب آمده، این وجه را از حسن روایت کرده اند. و تقدیر آیه چنین خواهد شد: (وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ اِلاّ قلیلاً). (2) یعنی: “اگر شایعات را به اولی الأمر ارجاع دهید آنها صدق و کذب آن را إستنباط می کنند مگر بعضی از اولی أمر که نمی توانند استنباط کنند.” 3) إستثناء “إلا قلیلا” از “واو” أذاعوا به ” بوده است، مستثنی منه ضمیر بارز “واو” در “أذاعوا” است. این وجه را از ابن عباس و جماعتی از نحوی ها هم چون کسائی و أخفش و أبو عبید أبوحاتم و طبری روایت کرده اند، در این وجه تقدیر آیه چنین است: (وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ إلا قلیلاً). (3) یعنی: “و وقتی شایعه های ترس آور و، یا امنیت آور، را می شنوند، همه آن را منتشر می کنند مگر عده ای اندک “که آن را منتشر نمی سازند. 4) “إلا قلیلا” از “هاء” “به” إستثناء شده است، ضمیر “ها” به امر بر می گردد اعم از امر مخوف و غیر آن. بر این اساس تقدیر چنین است: (وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ إلا قلیلاً). (4) یعنی: “و هنگامی که (خبر) کاری (از قبیل: قوت و ضعف و پیروزی و شکست و…) به آنان می رسد، که موجب نترسیدن یا ترس است همه، آن خبرها را منتشر می کنند مگر بعضی از آن اخبار را". 5) أستثناء “إلا قلیلاً” از :هاء و میم” در “جاء هم” می باشد. و در حقیقت مستثنی منه ضمیر “هم” می باشد، در این صورت تقدیر آیه چنین است: (وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ إلا قلیلاً أَذَاعُوا بِهِ). (5) یعنی: “و هنگامی که شایعه ای ترس آور یا امنیت آور به آنان برسد مگر تعداد کمی، آن را پخش خواهند کرد". این وجه از لحاظ معنایی ظاهراً تفاوتی با وجه سوم ندارد، و معنای هر دو وجه یکسان خواهد بود، چون مرجع “واو” “أذاعوا” و “هم” در “جاء هم” یکی است. 6) إستثناء “إلا قیلاً” از “کاف و میم” در “علیکم” می باشد، در این صورت تقدیر آیه چنین است: (وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکُمْ وَرَحْمَتُهُ إلا قیلاً لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیطَانَ). (6) یعنی: ” اگر فضل و رحمت خداوند نبود مگر تعداد کمی، از شیطان تبعیت می کردید. ” این وجه هم از لحاظ معنای تفاوت چندانی با وجه اول ندارد و معنای هر دو وجه یکی است. فقط در ظاهر مستثنی منه که عبارت متفاوتی است اختلاف دارند. در ارتباط با دلالت ” إلا قلیلاً ” دیدگاه هایی وجود دارد که این عقاید نیز در تعیین نوع إستثناء مؤثر است از جمله: أبوحیان در تفسیر خود آورده است که، عده ای اعتقاد دارند که منظور از “إلا قلیلا” در آیه شریفه افرادی همچون زید بن عمر و بن نفیل است که قبل از ظهور اسلام به واسطه عقل و اندیشه خود وحدانیت خداوند را درک کرده اند و اندیشه یهود و نصاری را طرد کرده، و بر دین ابراهیم(ع) بوده اند و از شیطان تبعیت نکردند، طبق این نظریه نوع إستثناء در جمله منقطع به شمار می آید. چون مستثنی داخل در مخاطباتی نیست که لفظ “لاتبعتم” دال بر آن است. ابن عطیه می گوید: هر گاه مستثنی را در تقدیر “إتباعاً” فرض کنیم نوع استثناء در آیه شریفه مفرغ خواهد شد. و تقدیر آیه چنین می شود: (لاتبعتم الشیطان فی کل شیء إلا قلیلاً من الاشیاء فلا تتبعونه). (7) یعنی: “شیطان را در تمام اشیاء و موارد پیروی خواهید کرد به جز در تعداد کمی از امور، از آن تبعیت نمی کنید". محمد بن جریر طبری در تفسیر خود آورده گروهی بر این باورند که مراد از “إلا قلیلاً” عدم و نیستی است یعنی آیه می خواهد یادآور شود (لاتبعتم الشیطان کلکم). ابن عطیه در نقد بر این نظریه آورده، چنین وجهی مردود است چون هیچ شباهتی با سخن سیبویه ندارد که می گوید: (أرض قلما تنبت کذا) یعنی: “لاتبعته” زیرا هر گاه إستثناء از چیز قلیل و اندکی شود دال بر حصول ما قبل “إلا” است نه عدم آن. (8) وجوه مختلف آراء مفسران و نحوی ها در ارتباط با این که مستثنی هر گاه بعد از جملات متعدد معطوف بر یکدیگر بیاید، چنین است. 1) این که “مستثنی” به تمام جملات بر می گردد مگر این که قرینه ای باشد که بر یکی از جملات در کلام دلالت کند. مثال: (وَالَّذِینَ یرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَهً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَهً أَبَدًا وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ * إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ) (9) که آیه (إلا الذین تابوا) (10) راهنمای این مطلب است که مستثنی در آیه مذکور به “فسق” و “عدم قبول شهادت” آنها با هم بر می گردد، بدون این که إستثناء به “جلد” بر گردد. (ر. ک. به محمد علی صبان، ج3، ص 226) 2) این که هر گاه عامل یعنی: (فعل قبل از “إلا” که در نظر بصری ها ناصب مستثنی است) در همه جملات یکی باشد مستثنی به تمام جملات بر می گردد و اگر عوامل مختلف باشند “مستثنی” تنها به جمله آخر بر می گردد، چون ممکن نیست عوامل مختلف در “مستثنی” واحد عمل کند. و در حالی که بناء بر این است که عامل نصب “مستثنی” فعل قبل از أدات باشد نه حرف “إلا” چون اگر عامل نصب قبل از “إلا” باشد به علت تعدد عوامل، در این صورت نمی توان عامل اصلی نصب مستثنی را تعیین نمود. 3) اگر تمام جملات قبل “إلا” دال بر یک مفهوم واحد باشند “مستثنی در تمام جملات بر می گردد. مثال 1: ” حبستُ داری علی آعمامی، وقفتُ بستانی علی آخوالی إلا أن یسافروا” (در جمله مذکور مستثنی به تمام جملات بر می گردد) اما اگر هر جمله مفهوم مخصوص به خود داشته باشد “مستثنی” به آخرین جمله بر می گردد. مثال 2: “اگر العلماء و أعتق عبیدک إلا الفاسق منهم". 4) اگر جملات یا “واو” عطف داده شوند، مستثنی به تمام جملات بر می گردد، اگر با “فاء” یا “ثم” عطف شوند مستثنی فقط به آخر بر می گردد، و ابوحیان نیز معتقد است که مستثنی تنها به جمله آخر بر می گردد. یادآوری: هر گاه مستثنی بعد از دو اسم مفرد بیاید، به گونه ای که جایز باشد که به هر دو اسم مفرد بر گردد، اصلح اینست به اسم مفردی که در آخر آمده است، بر گردد. از پیروان این نظریه می توان ابن مالک را نام برد. مثال: “غلب مائه مومن من مائتی کافر إلا اثنتین. (ر. ک. به محمد علی صبان، ج3 ص226) بر این اساس نتیجه می گیریم مستثنی در آیه شریفه، چون عوامل قبل از مستثنی مختلف اند، به آخرین جمله بر می گردد. (حُرِّمَتْ عَلَیکُمُ الْمَیتَهُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَهُ وَالْمَوْقُوذَهُ وَالْمُتَرَدِّیهُ وَالنَّطِیحَهُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَیرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ). (11) از مصادیق بحث مورد نظر در قرآن کریم آیه شریفه است که احتمال دارد مستثنای آن، به جملات متعدد بر گردد. عبارت “ذلا ما ذکیتم” نزد جمهور علماء و فقهاء، از جمله ابن عباس و حسن و قتاده و ابراهیم و طاووس و عبید بن عمیر و ضحاک و ابن زید و علی به عنوان إستثناء متصل و در محل نصب است، و مستثنی آن به تمامی موارد مذکور یعنی: “منخنقه، موقوذه، متردیه و نطیحه و مآأکل السبع” بر می گردد. و تمام موارد مذکور از مصادیق میته می باشند، و خوردن آنها حرام است به جز آن چه که به واسطه (إلّا ما ذکیتم) إستثناء شده است پس، هر گاه در موارد فوق دیدی که حیوان هنوز نمرده است و او را تذکیه کردند و ذبح نمودند، خوردن آن حلال است. تذکیه عبارت است از : بریدن چهار لوله گردن، دو تا رگ گردن، که در دو طرف گردن است، و این در حالی است که حیوان نیمه جانی داشته باشد و دلیل این نیمه جان هم این است که پاهای خود را حرکت دهد یا دم خود را تکان دهد، یا این که صدای خرخر از گلو درآورد. در این وجه معنای آیه: (حُرِّمَتْ عَلَیکُمُ الْمَیتَهُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَهُ وَالْمَوْقُوذَهُ وَالْمُتَرَدِّیهُ وَالنَّطِیحَهُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیتُمْ” چنین است) (ای مؤمنان) (خوردن گوشت) مردار، گوشت خوک، حیواناتی که به هنگام ذبح نام غیر خدا بر آنها برده شود و به نام دیگران سر بریده شوند، حیواناتی که خفه شده اند، حیواناتی که با شکنجه و ضربه کشته شده اند، و آنهایی که از بلندی پرت شده اند و مرده اند، آنهایی که بر اثر شاخ زدن حیوانات دیگر مرده باشند و حیواناتی که درندگان از بدن آنها چیزی خورده و بدان سبب مرده اند بر شما حرام است مگر این که (قبل از مرگ بدان ها رسیده) و آنها را سر بریده باشید". (طباطبایی، ج 5 ص 256). در وجه مذکور اختلاف فقهی که مفسران به آن اشاره کرده اند آن است که: ابن مالک و عده ای از علماء بر این باورند هرگاه پنج موردی که (إلا ما ذکیتم) از آن إستنباط شده است، اگر به گونه ای باشد که دیگر مردن آن حیوان قطعی باشد و امیدی به زندگی آن نباشد، با این وصف هنگامی که آن را یافتیم که هنوز نمرده است، در حکم مردار و خوردن حرام است. زمخشری هم مایل به همین رأی است گروهی دیگر هم اعتقاد دارند به محض این که حیوان را زنده یافتیم و لو این که حال آن رو به مرگ باشد، همین که طبق شریعت اسلامی ذبح شده باشد و دارای علائمی باشد هم چون تکان دادن دم و یا پا، و جاری شدن خون به گونه ای که از دور دیده شود، خوردن آن حلال است، نکته ای که نباید فراموش شود در هر دو قول نوع إستثناء متصل می باشد. (ر. ک. به قرطبی، ج6 ص 47) (ابوحیان، بحر المحط، ج4 ص 211) دیگر این که نوع إستثناء متصل است و (إلا ما ذکیتم) تنها به نزدیک ترین مورد مذکور یعنی: (و ما أکل السبع) بر می گردد، و إستثناء مختص به آن است و طبق این وجه معنی آیه چنین است: ( إلا ما أدریکم فیه حیاه مما أکل السبع فذکیتموه فإنه حلال). (12) یعنی: “تمامی موارد مذکور از جمله مردار، گوشت خوک و آن چه که برای غیر خدا ذبح شود، و حیوان خفه شده و یا پرت شده و کتک خورده شده و شاخ زده شده، حرام است به جز آن حیوانی که درنده از آن خورد و هنوز زنده است، پس آن را ذبح کنید که گوشتش حلال است.” وجه دیگر این که، آیه شریفه نخواسته به واسطه “إلا” چیزی از ما قبل خود إستثناء کند، بلکه “إلا” در آیه به معنای “لکن” و از لحاظ اعرابی ربطی به ما قبل خود نداشته و نوع إستنثناء منقطع به شمار می آید در این وجه تقدیر آیه چنین است: (حُرِّمَتْ عَلَیکُمُ الْمَیتَهُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَهُ وَالْمَوْقُوذَهُ وَالْمُتَرَدِّیهُ وَالنَّطِیحَهُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیتُمْ) (13) یعنی: “مردار، خون، گوشت خوک، ذبح برای غیر خدا، حیوان خفه شده یا به واسطه کتک مرده شده و یا پرت شده و شاخ زده شده که موجب مرگ شود بر شما حرام است ولیکن آن چه که غیر از اینها که ذبح کردید بخورید که (حلال است)". أصح اقوال، طبق قاعده نحوی این است، چون عامل فعلی تمام موارد مشتمل قبل “إلا” إستثنائیه یکی است و تمامی موارد مذکور قبل از “إلا ” إستثنائیه به واسطه حرف عطف “واو” به هم عطف داده شده اند و حرف عطف هم برای مشارکت عموم است، پس “إلا” إستثنائیه به تمامی موارد محتمل قبل از حرف إستثناء بر می گردد. و َیوْمَ یحْشُرُهُمْ جَمِیعًا یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَقَالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَاکُمْ خَالِدِینَ فِیهَا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ علیم). (14) از مصادیق مورد بحث آیه شریفه است که در آن نیز، مستثنی محتمل بر جملات متعدد ما قبل خود است، که آراء مفسران و نحوی ها را در ارتباط با آن ذکر خواهد شد. 1) “إلا ما شاء اللّه” در آیه شریفه به “النار” بر می گردد و از آن إستثناء شده است، طبق این وجه تقدیر آن چنین است: (قَالَ النَّارُ مَثْوَاکُمْ خَالِدِینَ فِیهَا إِلَّا مَا شَاءَ من تعذیبکم بغیر النار فی بعض الأوقات). (15) یعنی: “خداوند فرمود: جایگاه شما آتش و در آن جاودانه اید، مگر آن که خداوند بخواهد، شما در بعضی مواقع به جای آتش به چیز دیگر عذاب دهد". 2) نوع إستثناء در آیه شریفه منقطع است و مستثنی از جنس مستثنی منه نیست تا بخواهد از آن خارج شود، این وجه رأی زجاج می باشد، و تقدیر آیه چنین است: (و یوم یحشرهم جمیعا إلا ماشاء الله من مقدار حشرهم من قبورهم و مقدار مدتهم فی الحساب) (16) یعنی: “(بیادآر) روزی که در آن همه آنان را در کنار هم می آوریم، مگر این که خداوند بخواهد، زمان برانگیخته شده از قبرهایشان و زمان ماندگاری آنها را در روز قیامت تغییر دهد". عبداللّه بن مکی در کتاب خود آورده است که: “ما” در محل نصب مستثنی منقطع می باشد، ولی اگر فرض شود که “ما” به عاقل برگردد نوع إستثناء متصل به شمار می آید. (17) علی شوکانی در نقد بر این نظریه آورده است، این رأی کاملاً دور از ذهن و دارای تکلف است چون مشخص است که: “إلا ما شاء الله” از میزان خلود آنان در “النار” است نه این که إستثناء را از چیزی یا کسانی بگیریم که هنوز داخل در آتش نشده اند. (18) 3) قول تبارک و تعالی: “إلا ما شاء الله” إستثناء از مدت زمان خلود آنها در آتش می باشد و تقدیر آیه چنین است: ( قال النار مثواکم خالدین فیها من کل الأوقات إلا فی الوقت الذین یشاء الله عدم بقائهم فی النار) یعنی: “خداوند فرمود: جایگاه شما آتش و در آن جاودانه اید، در تمام اوقات مگر مدت زمانی که خداوند بخواهد از آن خارج شوید.” (19) 4) به نقل از قرطبی ابن عباس بر این باور است که: مراد از إستثناء در آیه شریفه، اهل ایمان است و خداوند متعال اهل ایمان و تقوا را به واسطه “إلا” از ما قبل خود یعنی خلود در آتش إستثناء کرده . “ما” در آیه شریفه به معنای “من” می باشد و تقدیر چنین است: ( قال النار مثواکم خالدین فیها وپإلا من شاء الله إیمانه فإنه لا ینحل النار إن ربک حکیم علیم) (20) یعنی: خداوند فرمود: آتش جایگاه شما است و در آن جاودانه اید، مگر کسانی که (اهل تقوایند) خداوند بخواهد (آنها را از خلود آتش إستثناء کند) به درستی که خداوند با حکمت و آگاه است. 5) به نقل از أبوحیان، أبومسلم اعتقاد دارد که: “إلا ما شاء الله” از جمله: ” و بلغنا أجلنا الذین أجلت لنا” إستثناء شده است، و در حقیقت خداوند خواسته دو نوع أجل را بیان نماید. یکی این که أجل کسانی که خداوند طبق روال عادی برای آنان جاری ساخته و تا زمان أجل زنده، و بعداً می میرند و دیگر این که خداوند عده ای را قبل از سر رسیدن موعد به خاطر ضلالت و کفرشان هلاک می کند و می میراند، در این رأی تقدیر چنین است: “و بلغنا أجلنا الذی إجلت إلا ما شاء الله". (21) یعنی: ” به مرگی گرفتار شدیم که برای ما معین و مقدر فرموده بودی، به جز کسانی که (با مشیت خود) آنها را هلاک کردی و فنا نمودی.” این وجه طبق رأی أبوحیان مطرود و دور از ذهن است، چون از یک طرف منجر به قائل شدن دو أجل شده است، در حالی که چنین اعتقادی درست نیست، و از طرف دیگر بین مستثنی و مستثنی منه فاصله افتاده است اگر وجوه مذکور بر اساس قاعده نحوی سنجیده شوند، وجه أصح تنها وجهی است که إستثناء را از آخرین جمله محسوب نموده، چون تمام وجوه دیگر با قاعده نحوی سازگاری ندارد و از طرف دیگر سایر وجه به نحوی تکلف و تقدیر در آنها وجود دارد، حال آن که “عدم التقدیر أولی من التقدیر". بعلاوه اینکه ذیل آیه شریفه در وصف خاص اشارتی دارد به آنچه محل بحث است. به عبارت دیگر حکیم بودن خداوند متعال با تغییر در نوع عذاب بیشتر سازگار است تا با إستثناء کرده برخی افراد از عذاب… (22) ضمناً أبوحیان و شوکانی و طباطبایی إستثناء از جمله آخر گرفته اند. (وَالَّذِینَ یرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَهً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَهً أَبَدًا وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ * ِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ). (23) از مصادیق دیگر بحث مورد نظر آیه شریفه است که مستثنی آن احتمال دارد، به یک جمله یا به جملات متعدد ما قبل “إلا” برگردد. آیه: “إلا الذین تابوا” در نظر عده ای از جملات ما قبل، و در نظر گروهی از جمله آخر مستثنی شده است، و در محل نصب مستثنی می باشد، و گروهی هم گفته اند: “الذین تابوا” در محل جر بدل از ضمیر “هم” در “لهم” می باشد. (24) عده ای هم آورده اند که: “الذین تابوا” در محل رفع مبتدا و خبر آن: “فإن اللله غفورٌ رحیمٌ” است و در خبر ضمیر “لهم” محذوف است که به “الذین” بر می گردد و جمله اسمیه همراه با مبتدا و خبر در محل نصب مستثنی می باشد. (عکبری، ج 3 ص58) (وَالَّذِینَ یرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَهً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَهً أَبَدًا وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ * ِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ) درباره کسی نسبت زنا را به زن عفیف و محصنه بدهد، سه حکم صادر کرده است: 1- فرد خاطیء باید حد (شلاق) زده شود. 2- شهادت او هرگز پذیرفته نشود. 3- فرد خاطیء، فاسق (متمرد از فرمان خدا) شمرده شود. آراء رایج در ارتباط با آیه شریفه عبارتند از: 1) إستثناء در آیه شریفه بر اساس اتفاق نظر علماء به جمله اخیر (اولئک هم الفاسقون) متعلق است. قبلا بررسی شد، که هر گاه عامل در تمام جملات ما قبل “إلا” یکی باشد، مستثنی به تمام جملات بر می گردد و اگر عامل مختلف باشد، مستثنی تنها به جمله آخر بر می گردد، چون ممکن نیست، عوامل مختلف در مستثنی واحد عمل کند، همان طور که می دانید، أکثر نحوی ها هم اعتقاد دارند که عامل نصب مستثنی توسط فعل قبل از آن است نه افعال دیگر. علاوه بر قاعده مذکور، قاعده دیگری نیز وجود دارد، که هر گاه جملات ما قبل “إلا” به واسطه “واو” عاطفه به هم ربط داده شوند، جمله إستثنائیه به تمام جملات ما قبل بر می گردد. اما طرفداران وجه مذکور “واو: بکار رفته در بین جملات را برای مشارکت نمی دانند بلکه اعتقاد دارند که برای زیبائی کلام آمده، و آنان می گویند چون عوامل مختلف اند، مستثنی تنها به جمله اخیر بر می گردد. (25) بر این اساس معنی آیه چنین خواهد شد: ” به آنان هشتاد شلاق بزنید و هرگز گواهی دادن آنان را ( در طول عمر نپذیرید) و چنین کسانی فاسق اند اگر کسانی که (بعد از حد توبه کردند، شهادت آنان باز قابل قبول نیست ولی) خداوند آمرزنده و مهربان است (و از تمرد آنان صرف نظر می کند). ملاحظه می کنید در این وجه متهم کردن افراد به فسق بعد از توبه جایز نیست ولی سایر امور به حالت خود باقی است، کشاف نیز این رأی را در تفسیر خود آورده است. در میان نحوی ها مهاباذی هم اعتقاد دارد که إستثناء تنها به جمله اخیربر می گردد. (26) 2) إستثناء در آیه شریفه، علاوه بر جمله اخیر (اولئک هم الفاسقون) در جمله دوم (لا تقبلوا لهم شهاده أبداً) هم عامل است، در وجه مذکور جمهور علماء و فقهاء بر این باورند که (إلا الذین تابوا) عامل در رد شهادت آنان است. یعنی: هر گاه آنان چه قبل از حد و یا بعد از توبه نمایند، شهادت آنان قابل قبول است، و رد شهادت آنان به علت فسق آنها بوده، حالا که به واسطه توبه فسق آنها محو شده است شهادت هم مقبول است. (27) طبق این رأی معنای آیه چنین است: ” کسانی که به زنان پاکدامن نسبت زنا می دهند پس چهار گواه بر ادعای خود نمی آورند به آنان هشتاد تازیانه بزنید و هرگز گواهی آنان را قبول نکنید چنین کسانی فاسق اند مگر کسانی که (چه قبل از حد یا بعد از آن توبه کردند شهادت آنان قابل قبول است و از تمرد آنان صرف نظر می کند) چرا که خداوند آمرزنده و مهربان است. شایان ذکر است در این وجه برخی اعتقاد دارند، فرد حتی اگر توبه هم کند، باید حد بروی جاری شود، و در مقابل شهادت او مقبول و فسق او هم زایل می گردد. اما این رأی نیز مخالفانی دارد هم چون، ابراهیم نخعی، حسن بصری، قتاده و حسن، سفیان ثوری و أبوحنیفه، اعتقاد دارند که إستثناء در رد شهادت آنان عمل نمی کند یعنی: شهادت آنان برای همیشه مقبول نیست هر چند، توبه کنند و تکذیب نفس نمایند، گروهی از صاحب نظران به سبب وجوه لفظ “أبداً” حد و فسق را در پرتو توبه ساقط می دانند ولی شهادت را مردود می دانند. و به این خاطر، شهادت از دیدگاه آنان بعد از حد و توبه هم قابل قبول نیست. 3- در مقابل وجه مذکور برخی اعتقاد دارند، که مستثنی به تمام جملات بر می گردد. عبدالرحمن جوزی در تفسیر خود آورده، کسی که توبه کند و توبه او، توبه نیکی باشد هم حد از او ساقط خواهد شد، و هم شهادت او مورد قبول است و زایل شدن فسق هم که مورد اجماع عموم است، این رأی را به عکرمه، شعبی، طاووس، مجاهد، قاسم بن محمد، زهیری، شافعی و احمد نسبت داده است. (28) شعبی در دفاع از رأی خود آورده، کسی که توبه کند، و توبه او آشکار باشد، هم حد او اجرا نمی شود، و هم شهادت او قابل قبول و هم فسق از او زایل شده، چون چنین فردی بر اساس توبه ای که کرده است، از سوی خداوند رضایت بر شهادت او داده شده، و در آیه شریفه هم آمده که خداوند تبارک و تعالی فرموده است: (و إنی لغفارٌ لمن تاب) (29) أبوعبید هم چنین از صاحب نظرانی است که می گوید: “إستثناء در آیه شریفه به تمام جملات ما قبل “إلا” بر می گردد، و او معتقد است کسی که زنا می دهد، جرم او بیشتر از کسی نیست که زنا انجام می دهد، چون کسی که زنا می کند هر گاه توبه کند، شهادت او قبول است، در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) روایت شده که “التائب من الذنب کمن لا ذنب له” و در ادامه می افزاید، آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که مستثنی آن به اجماع علماء به تمام جملات ما قبل “إلا” بر می گردد به عنوان نمونه آیه محاربه: (ِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ یقَتَّلُوا أَوْ یصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ ینْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْی فِی الدُّنْیا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ* إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ) (30) زجاج در تأیید این نظریه آورده است، کسی که زنا می دهد، مسلماً جرم او از انسان کافر بیشتر نیست، چون کافر هر گاه ایمان آورد ایمان او، ایمان واقعی باشد شهادت او قابل قبول است، پس چطور شهادت کافر مقبول، و شهادت کسی که زنا می دهد، قابل قبول نیست. (31) نا گفته نمانده عده ای بر این باورند که إستثناء در بازگشت به ما قبل خود، شبیه جمله شرط است، یعنی: همان طور که در شرط، حکم شرطی به تمام جملات جزای شرط تعلق دارد، در إستثناء هم به تمام جملات متعلق است. حتی آورده اند: اسم موصول در جمله: “و الذین یرمون المحصنات” به منزله “من” شرطیه است و جملات سه گانه جزای آن به شمار می آیند گویی چنین گفته است: ” و من قذف المحصنات فاجلدوهم و ردوا شهادتهم و فسقوهم إلا الذین تابوا عن القذف و أصلحوا فإن الله یغفر لهم فینقلبون غیر مجلودین و لا مردودین و لا مفسقین". همان طور که قبلا بیان شد هدف از ایجاد تشابه بین شرط و إستثناء، ایجاد حکمی واحد در عمل هر دو است. یعنی: شرط و إستثناء، متعلق به تمام جملات اند، نه فقط یک جمله به تنهایی. (32) استثناء در این آیه شریفه فی نفسه هم می تواند به جمله اخیر بر گردد و هم به جمله سابق آن. لکن انتخاب یکی از آن دو تابع قرائی است و آنچه از سیاق آیه شریفه بر می آید حاکی از آنست که جمله اخیر مستثنی است. (33) بدین ترتیب آنچه اقرب به صواب است این است که مستثنی، به تمام جملات بر می گردد، چون تمامی جملات به واسطه “واو” عاطفه به هم ربط داده شده اند، همه در حکم شریک اند، و تفسیر زادالمسیر نیز همینه وجه را أصح دانسته است. (لَا یسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَیقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ* دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ* إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَهَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ). (34) از مصادیق دیگر بحث مورد نظر آیه شریفه است که مستثنای آن احتمال دارد، به جملات متعدد ما قبل “إلا” برگردد، که جوانب آن از دیدگاه صاحب نظران بررسی خواهد شد. 1- آیه: (إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَهَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ) إستثناء از جنس است، یعنی: مستثنی از جنس مستثنی منه است، و مستثنی منه ضمیر “واو” در “یسمعون” می باشد و در این صورت “من” در محل رفع بدل از “واو” یسمعون” است، چون کلام غیر موجبه است و هم این که جایز است که “من” در محل نصب برابر اصل إستثناء منصوب گردد و در این صورت تقدیر چنین است: “لا تسمع الشیاطین إلا الشیطان الذی خطف". (35) یعنی: “شیاطین (نمی توانند به ملائکه گوش فرا دهند) مگر شیطانی که از راه اختلاس و قاچاق چیزی را بدست آورد (که در این صورت مورد تعقیب شهاب ثاقب واقع می شود)". ابن مالک معتقد است هر گاه مستثنی و مستثنی منه فاصله افتد، نصب آن بهتر است زیرا بدلیت در کلام غیر موجبه بیشتر به خاطر هم شکل شدن ما قبل با ما بعد است که با فاصله این دو یعنی (مستثنی و مستثنی منه) چنین مناسباتی از بین رفته است. (سیوطی و محلی، جلالین، ج2 ص 589) (ابوحیان، بحارالمحیط، ج9 ص 606-607) (آلوسی، ج23 ص97) 2- آیه شریفه: (إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَهَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ) إستثناء از جمله: “و یقذفون من کل جانب” می باشد. فرق این وجه با وجه قبل در این است، که در این حالت، دادن نقش بدلیت به “إلا من خطف” چون کلام موجبه است جایز نیست، فقط نصب آن به عنوان مستثنی جایز است. و طبق این رأی تقدیر آیه چنین است: ” وَیقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ* دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ* إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَهَ". (36) یعنی: شیاطین سخت (به عقب رانده می شوند و از صحنه آسمان طرد می گردند مگر آنان که با سرعت استراق سمعی کنند.” این وجه از لحاظ معنایی اختلافی با وجه اول ندارد اما همان طور که قبلاً اشاره شد اختلاف این دو وجه در إعراب مستثنی است که در وجه اخیر فقط یک نوع اعراب در مورد آن صدق می کند، که آن نصب مستثنی است. 3- عده ای هم اعتقاد دارند که نوع إستثناء در آیه شریفه منقطع و “إلا” در آیه به معنای “لکن” و هیچ گونه ارتباط اعرابی بین ما قبل و ما بعد “ذلا” وجود ندارد. و از لحاظ معنایی هم ما بعد “إلا” مستأنفه می باشد. آورده اند که: در این حالت “من” بعد از “إلا” أستثنائیه، شرطیه است و جواب آن جمله “فأتبعه شهاب ثاقب” می باشد، در این حالت تقدیر آیه چنین است: (لا یسمعون إلی الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَیقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ* دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ* إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَهَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ). (37) یعنی: “آنان نمی توانند به گروه والامقام دزدکی گوش فرا دهند (و اسرار غیب را بشنوند) چرا که از هر سو به سویشان (تیرهای شهاب) نشانه می رود، آنان سخت طرد می گردند و عذاب واجبی دارند که هرگز از ایشان جدا شدنی نیست، و لیکن هر که با سرعت استراق سمع کند فوراً آذرخشی سوراخ کننده، (جو آسمان و بدن آن شیطان) بدنبال او روان می گردد". 4- گفته شده: که إستثناء در آیه شریفه به غیر وحی بر می گردد. یعنی: “شیاطین فقط می توانند به سخنان ملائک که بین خودشان رد و بدل می شود و اهل زمین از آن بی خبرند، گوش بدهند، همان گونه که انسان ها با هم حرف می زنند ملائک نیز با هم دیگر صحبت می کنند". دلیل بر این ادعا آیه شریفه : (انهم عن السمع لمعزولون) (38) یعنی: “قطعاً آنها از گوش فرا دادن (به فرشتگان الهی و دریافت پیام الهی) محروم و برکنارند.” همان طور که ملاحظه می کنید، طبق آیه مذکور شیاطین نمی توانند به وحی الهی گوش فرا دهند. در این وجه جوانب ساختار نحوی آیه شریفه در مقایسه با سایر وجوه دیگر بیان نشده است و وجوه مذکور را نه رد می کند و نه می پذیرد بلکه سخن از دلالت لغت “لا یسمعون” و کمیت استماع شیطان نسبت به سخنان ملائک است. یعنی آیه می خواهد بیان کند که شیاطین فقط می توانستند به بعضی از سخنان ملائک گوش فرا دهند نه تمام سخنان آنان که در بر گیرنده وحی نیز می باشد. ( یا ایها النبی اذا طلقتم انساء فطلقوهن لعدتهن و أحصوا العده و اتقواا الله ربکم لا تخرجوهن من بیوتهن و لا یخرجن إلا أن یاتین بفاحشه مبینه و تلک حدود الله و من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه لا تدری لعل الله یحدث بعد ذلک أمراً). (39) این آیه از مصادیق دیگر بحث است که در آن مستثنی احتمال دارد به جملات مختلفی برگردد که این ارجاع مستثنی به جملات متعدد در معنای آیه تأثیر دارد، اکنون وجوه آراء بررسی خواهد شد، و در ضمن ملاحظه خواهید کرد که تفاوت در وجوه، چه تأثیری در معنا خواهد داشت. قبل از ورود به بحث إستثناء در آیه شریفه آراء موجود در ارتباط با عبارت: (إلا أن یاتین بفاحشه) از لحاظ معنایی بررسی خواهد شد. ابن عباس و ابن عمر و حسن و شعبی و مجاهد اعتقاد دارند که منظور از “فاحشه” در آیه “زنا” است. (40) از شافعی و ابن عباس چنین نقل شده است، که منظور از “فاحشه” اذیت و بد زبانی نسبت به خویشاوندان شوهر اعم از پدر و مادر و برادر و… می باشد. عبدالرزاق و ابن منذر و بیهقی و عبد بن حمید و ابن مردویه، اعتقاد دارند که منظور از “فاحشه” نفس خروج از خانه قبل از به اتمام رسیدن عده را گویند، علامه طباطبایی و افرادی دیگر اعتقاد دارند که منظور از “فاحشه” هر گناهی اعم از زنا، سرقت و بد زبانی و… است. اما در مورد إستثناء آیه شریفه دو رأی مطرح است: 1- عبارت: “إلا أن یاتین بفاحشه” به آخرین جمله یعنی: ” و لایخرجن” بر می گردد و بر این اساس تقدیر کلام چنین است: “و لا یطلق لهن فی الخروج إلا فی الخروج الذی هو فاحشه” (41) یعنی: “و زنان هم (تا پایان عده آزاد نیستند از منازل شوهرانشان) بیرون روند، مگر این که آن زن فاحشه (اهل زنا) باشد.” به عبارت دیگر زنانی که هنوز عده ی آنها به اتمام نرسیده نباید از خانه بیرون بروند، و اگر از دستور خداوند سرپیچی کنند و بیرون روند مشخص است که اهل زنا و گناه هستند. امام بن همام برای توجیه این وجه آورده همان گونه که در مقام خطابه، به حاضران می گویند که:” لا تزن إلا أن تکون فاسقاً” یعنی: “زنا نمی کنید مگر این که فاسق باشید.” و نظیر آن که گفته می شود: “و لا تشتم أمک إلا أن تکون قاطع رحم” یعنی: “مادرت را دشنام نمی دهی مگر این که قطع رحم کرده باشید"، در آیه شریفه نیز وضع به همین صورت است. (42) 2- عبارت: “إلا أن یاتینه بفاحشه” به جمله اول یعنی: “لا تخرجواهن من بیوتهن” بر می گردد، در این وجه ظاهر آیه به روشنی دال بر آن است. و تقدیر کلام چنین است: “لا تخرجوهن إلا أن زنین فأخرجوهن لأقامه الحد علیهن". (43) یعنی: “زنان را (بعد از طلاق در مدت عده) از خانه شان بیرون نکنید، مگر این که زنان مرتکب زنا شوند، پس آنها را برای اقامه حد بیرون کنید". این معنا بر اساس آراء کسانی است که اعتقاد دارند که منظور از “فاحشه” زنا است. همان طور که بیان شد، عده ای اعتقاد دارند که منظور از “فاحشه” خروج بدون اجازه، در زمان عده است که تقدیر کلام چنین خواهد شد: “لاتخرجوهن من بیوتهن و لا یخرجن شرعاً إلا أن یخرجن تعدیاً". (44) یعنی: “زنان را از خانه شان طبق شرع بیرون نکنید مگر این که از روی تعدی (از خانه) خارج شوند". گروهی هم اعتقاد داشتند که منظور از “فاحشه” بد زبانی علیه شوهر و یا نزدیکان و خویشان او می باشد، در این صورت تقدیر کلام چنین است: “لا تخرجوهن إلا إذا طالت ألسنتهن و تکلمن بالکلام الفاحش القبیح علی أزوالجهن أو أحمائهن". (45) یعنی: “زنان را از خانه شان بیرون نکنید، مگر این که زبان درازی کردند و کلام زشت و قبیح را در حق شوهران و خویشاوندان او، بر زبان راندند". نتیجه: قرآن کریم از نظر زیبا شناسی سخن، عالی ترین کلام فصیح و بلیغ موجود است، این نمونه اعلی برای انتقال معانی و تعلیم و الا از اسلیب مختلفی بهره برده است، از جمله این اسالیب اسلوب إستثناء است که تحلیل ساختار زبانی آن بسیار به درک دقیق معنا و زیبایی تعابیر قرآن کمک می کند، از رهگذر تحلیل و بررسی موضوع تعدد مستثنی منه در إستثناء به “إلا” در قرآن نتایج زیر حاصل شد: 1- گاهی اختلاف نظر در تعیین مستثنی منه، منجر به تغییر حکم استنباط شده، از جواز امر به تحریم آن و یا برعکس می شود. مانند آیه 3 سوره مائده. 2- موضوع تعیین مستثنی منه از نگاه مفسرین لزوماً مبتنی بر قواعد زبانی مورد قبول علمای نحو نیست، به عبارت دیگر آنان بیش از آن که، به دنبال تطبیق نحو با آیات شریفه باشند کوشیده اند معانی مورد نظر را از آیات استنباط کنند و از آن پس به مطابقت یا عدم مطابقت با قواعد نحو بپردازند به عنوان مثال آیه 3 سوره مائده اینکه نحویها می گویند “واو” عطف در آیه برای مشارکت جمع است اهتمامی به آن ننموده اند. 3- مفسرین در تعیین مستثنی منه در آیات شریفه کمتر به دلالت ظاهری آیه توجه داشته اند و اغلب در تفسیر و تبیین آیه به تکلف و تقدیر روی آورده اند در حالیکه “عدم التقدیر أولی من التقدیر” به عنوان مثال آیه 128 سوره أنعام. 4- گاهی اختلاف در تعیین مستثنی منه هیچ تأثیری در معنا و تفسیر آیه ندارد و تنها یک بحث نحوی مطرح خواهد شد. 5- منقطع یا متصل بودن إستثناء در بحث تعدد مستثنی منه تأثیر شایانی بر معنای آیه شریفه دارد. به عنوان مثال آیه 3 سوره أنعام. 6- تعیین مستثنی منه در شواهد بررسی شده، اغلب مورد اختلاف مفسرین بوده است و بیشتر دیدگاه واحدی در این مورد مشاهده نمی شود. 7- در بعضی مواقع تفاوت معنا شناسی از تفاوت تعیین مستثنی منه می باشد. 8- گاهی مفسرین همگام برخورد با مشکل در تفسیر آیه، دیدگاه نحوی ها در کنار نظر خویش آورده اند. پینوشتها: 1- قرطبی، ج5 ص 291، وهبه زحیلی، المنیر، ج5 ص 175، ابن أجروم، ج1 ص 137. 2- وهبه زحیلی، ج5 ص 175. 3- طبری، ج5 ص 114، زجاج، ص 255، ابن مکی، ص 35. 4- وهبه زحیلی، ج5 ص 175. 5- وهبه زحیلی، ج5 ص 175. 6- وهبه زحیلی، ج5، ص 175؛ ابن مکی، ص 35. 7- ابن عطیه، ج2 ص 20. 8- ر. ک. به طبری، ج5 ص 114. 9- نور/ 4-5. 10- بقره/ 160. 11- مائده/ 3. 12- قرطبی، ج6 ص 47. 13- قرطبی، ج6 ص 47. 14- انعام/ 128. 15- زمخشری، کشاف، ج2 ص 28-29. 16- ابن مکی، کتاب مشکل إعراب القرآن، ص 50. 17- ابن مکی؛ کتاب مشکل إعراب القرآن، ص 50. 18- شوکانی، فتح القدیر، ج3 ص 85. 19- خرمدال، تفسیر نور ص 152. 20- قرطبی، ج7 ص 83. 21- ابوحیان، إعراب المحیط، ج5 ص 163-164. 22- ر. ک. به طاهری نیا، علی باقر، ص . 23- نور/ 5. 24- ابن مکی، ص 99. 25- ر. ک. به قرطبی، ج12 ص 171. 26- ابوحیان، بحر المحیط، ج8 ص 338 -339؛ زمخشری، کشاف، ج3 ص 142-143. 27- ر. ک. به قرطبی، ج12 ص 171؛ طباطبایی، ج 15 ص 117. 28- ابن جوزی، زاد المسیر، ج5 ص 343؛ مجاهد، ص 58. 29- طه/ 82 . 30- مائده/ 33- 34 . 31- ر. ک. به قرطبی، ج 12 ص 171؛ ابن جوزی، ج5 ص 343. 32- ر. ک. به زمخشری، کشاف، ج3 ص 142- 143. 33- المیزان ج15 ص 83. 34- صافات/ 10 . 35- ر. ک. به ابوحیان، اعراب المحیط، ج7 ص 253. 36- قرطبی، ج15 ص 64؛ شوکانی، ج6 ص 4. 37- طباطبایی، ج17 ص 185؛ آلوسی، ج23 ص 97. 38- شعراء/ 22 ؛ ر. ک. به شوکانی، ج6 ص 4؛ قرطبی، ج 15 ص 64 . 39- طلاق/ 1 . 40- مجاهد، ص 94. 41- آلوسی، ج 28 ص 841 . 42- ر. ک. به آلوسی، ج 28 ص 841. 43- آلوسی، ج 28 ص 841؛ قرطبی، ج 18 ص 147. 44- آلوسی، ج 28 ص 841؛ قرطبی، ج 18 ص 147. 45- آلوسی، ج 28 ص 841؛ قرطبی، ج 18 ص 147. منابع و مآخذ: 1. آلوسی البغدادی؛ تفسیر روح المعانی؛ دار النشر: دار إحیاء التراث العربی، عدد المجلدات 30. http://www.almeshkat.com/books/list.php?cat=6 2. ابن ءاجروم عبدالله؛ کتاب مشکل إعراب القرآن الکریم؛ http://www.almeshkat.com/books/list.php?cat=7 3. ابن عطیه؛ المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیر؛ http://www.almeshkat.com/books/list.php?cat=6 4. ابن مکی أبوطالب؛ کتاب مشکل إعراب القرآن؛ http://www.almeshkat.com/books/list.php?cat=7 5. أبوحیان الأندلسی؛ اعراب المحیط، مشکل إعراب القرآن؛ http://www.almeshkat.com/books/list.php?cat=7 6. أبوحیان الأندلسی؛ تفسیر البحر المحیط؛ الناشر: دار الفکر، عدد المجلدات: 10، عدد الصفحات: 6382. http://www.almeshkat.com/books/list.php?cat=6 7. خرمدل مصطفی: تفسیر نور؛ نشر احسان، چاپ اول، 71. 8. زجاج أبواسحاق، اعراب القرآن، تحقیق الأستاد إبراهیم الأبیاری؛ http://www.almeshkat.com/books/list.php?cat=16 9. زمخشری جارالله محمود بن عمر؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، الناشر: دار الفکر، عدد المجلدات 4. http://www.almeshkat.com/books/list.php?cat=6 10. الشوکانی محمد بن علی؛ تفسیر فتح القدیر؛ الناشر: دار أحیاء التراث العربی، بیروت، عدد المجلدات 5. http://www.almeshkat.com/books/list.php?cat=6 11. طاهری نیا، علی باقر و پرستو قیاسوند. بررسی گفتمان حاکم بر گفتگوی موسی و فرعون، پژوهشنامه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی. 12. طباطبایی محمد حسین؛ المیزان القرآن. موسسه العلمی للمطبوعات. بیرون. 1997. 13. طباطبایی محمد حسین؛ المیزان تفسیر القرآن؛ مترجم سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم سال 1363 ش. 14. طبری محمد بن جریر؛ تفسیر طبری؛ دار النشر، المعرفه تاریخ الإصدار 1990 عدد المجلدات 30. 15. قرطبی أبوعبد الله؛ تفسیر الجامع لأحکام القرآن؛ الناشر: دار الکتب العلمیه. http://www.almeshkat.com/books/list.php?cat=6 16. المنیر فی العیده و الشریعه و المنهج، وهبه الزحیلی، بیروت، دار الفکر المعاصر، طبع الأول: 1991 م. 17. حاشیه الصبان علی شرح الأشمونی، صبان محمد علی، دار أحیاء الکتب العربیه. 18. التبیان فی إعراب القرآن الکریم، عبدالله العکبری، بیروت، دار الفکر، 2001-1431 م. 19. تفسیر مجاهد، مجاهد بن جبر المکی، مکتبه مشکاه الإسلامیه. 20. زاد المسیر، أبو الفرج جمال الدین عبد الرحمن الجوزی، إنتشارات: دار الفکر. 21. تفسیر الجلالین، جلال الدین محمد بن احمد المحلی، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی، بیروت، دار الفکر، الطبعه الثانیه: 1409 هـ – 1989 م. منبع: تهیه و تنظیم: بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه؛ (1387)، قرآن و ادب(2) (مجموعه مقالات)، مشهد: بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه، چاپ اول.
تاثیر فضای مجازی بر خانواد
یکشنبه 95/10/26
تاثیر فضای مجازی بر خانواده
تاثیر فضای مجازی بر خانواده
تاثیر فضای مجازی بر خانواده -فضای مجازی یکی از زمینه های مهم بروز نا هنجاری در خانواده هاست، محتویات فضای مجازی و خدمات ارائه شده در فضای مجازی موجب شده تا کاربران با تاثیرپذیری از جنبه های منفی آن انتظارات خود از جنبه های مختلف زندگی را بر خلاف واقعیت های موجود در فضای حقیقی تعریف کنند و همین امر تا حد زیادی زندگی واقعی کاربران را تحت تاثیر قرار می دهد و تبعات بسیار زیانباری برای کودکان، نوجوانان و جوانان خواهد داشت. به طور اجمالی آسیب های آسیب های مرتبط با خانواده و فضای مجازی را می توان در موارد زیر بیان نمود:
تاثیر فضای مجازی بر خانواده
تاثیر فضای مجازی بر خانواده
اعتیاد به اینترنت :
یکی از آسیب های فضای مجازی، اعتیاد به اینترنت است. اعتیاد اینترنتی نوعی اختلال روانشناختی- اجتماعی است که شامل نوعی وابستگی رفتاری به اینترنت است و استفاده ی بیمارگونه و وسواسی از اینترنت را شامل میشود. “از میان ۴۷ میلیون استفاده کننده از اینترنت در امریکا ۲ تا ۵ میلیون دچار اعتیاد اینترنتی شده اند و با معضلات زیادی گریبان گیر هستند” (اکبری، ۱۵۸:۱۳۹۰). در ایران هم با توجه به جوانی جامعه و افزایش استفاده از تجهیزات فناورانه و ضریب نفوذ اینترنت در کشور شاهد رشد فزاینده ی استفاده از اینترنت در بین جوانان و نوجوان هستیم.
اعتیاد به اینترنت زمینه ساز آسیب های جدی تحصیلی، رفتاری، اخلاقی و اخلاقی برای کاربران است. کارشناسان از ۶ مشخصه برای تشخیص اعتیاد اینترنتی نام می برند.
۱. برجستگی: زندگی و احساسات فرد به شدت به فضای مجازی و اینترنت وابسته شده باشد.
۲. تغییر خلق و خو: رفتار و احساسات فرد در زمان حضور در فضای مجازی و اینترنت تغییر دارد
۳. تحمل: کاربر برای کسب خلق و خوی بهتر به نیاز به استفاده از اینترنت و فضای مجازی پیدا می کند.
۴. علایم ترک: ترک استفاده از اینترنت و جدایی از فضای مجازی موجب بروز افسردگی، پرخاشگری و عدم تمرکز در کاربر می شود.
۵. کشمکش: حضور کاربر در فضای مجازی و استفاده از اینترنت زمینه ساز اختلاف و نزاع در زندگی واقعی فرد با اطرافیان شده باشد.
۶. عود: بیمار اینترنتی تمایل به از سرگیری رفتار خود پس از ترک دارد.
بحران هویت و اختلال در شکل گیری شخصیت :
فضای مجازی، عرصه ی بروز و ظهور روابط انسانی در بستر ابزارها و رسانه های اینترنتی است. کاربر در این فضا می تواند در نقش ها و شخصیت های متنوع بدون مشخص شدن هویت واقعی خود ظاهر شود، این امر موجب آسیب پذیر شدن شخصیت کاربر و تقویت شخصیتهای چندگانه و رشد و استحکام آن در کاربر می شود، این آسیب ها به خصوص در کاربران کم سن و سال تر جدی تر خواهد بود.
تعارض ارزش ها :
زندگی فردی و اجتماعی انسانها از تغییرات فناوری تاثیرپذیر است، این موضوع یکی از دغدغه های مهم در مباحث مرتبط با خانواده و فضای مجازی است. چرا که ارزش های حاکم بر اینترنت منطبق با ارزش های غربی است و این موضوع می تواند بر سبک زندگی کاربران تاثیر گذار باشد و ارزش های حاکم بر زندگی آنها را تغییر دهد. برخی مطالعات نشان داده این تغییرات موجب کاهش پایبندی کاربران به ارزش های خانواده شده است.
گسترش ارتباطات نامتعارف میان جوانان:
فضای مجازی مجموعه ی متنوعی از ابزارهای ارتباطی را در اختیار افراد قرار می دهد، این ابزارها قابلیت استفاده ی غیرمتعارف و غیراخلاقی را نیز به کاربران می دهد، برخی کاربران با استفاده نامتعارف و ایجاد روابط پنهان در اینترنت بنیان خانواده ها را متزلل می کنند.
شکاف نسل ها :
سرعت تغییرات در فناوری به خصوص اینترنت موجب شده شکاف نسلی بین فرزندان و والدین بیشتر شود، این شکاف بر اثر تفاوت فاحش بین سواد رسانه ای و مهارت نوجوانان و جوانان با والدینشان در استفاده از فضای مجازی و ابزارهای آن است.
سوء استفاده جنسی :
انحرافات جنسی و بهره کشی جنسی از کودکان و انتشار تصاویر پورنوگرافی از طریق اینترنت از موضوعات حاد فضای مجازی و دغدغه ای جهانی است. چراکه با توسعه بیشتر اینترنت کودکان بیشتری به طور ناخواسته در معرض محتواهای خطرناک جنسی قرار می گیرند و فعالیت های مخفیانه مرتبط با فحشای کودکان افزایش خواهد یافت.
انزوای اجتماعی :
اینترنت و فضای مجازی جای دوستان و آشنایان را گرفته و جایگزین روابط فامیلی و دوستانه شده است. افرادی که زمان زیادی در فضای مجازی طی می کنند ارزش های اجتماعی را کنار می گذارند و به فعالیت های فردی روی می آورند. تحقیقات نشان داده است بین مدت زمان استفاده از اینترنت و کاهش روابط اجتماعی ارتباط معنا داری وجود دارد
تاثیر فضای مجازی بر زندگی زناشویی
یکشنبه 95/10/26
تاثیر فضای مجازی بر زندگی زناشویی
تاثیر فضای مجازی بر زندگی زناشویی – لایک، کامنت، شیر، فوروارد، و سایر مشتقات این نوع شبکه ها مثل استیکرها با ورود خود جای انرژی های مثبت، ارتباطات رو در رو همچون دوست داشتن، ارائه نظر و صحبت، تبلیغات، انتشار و احساسات درونی و بیرونی واقعی که دو طرف را به هم نزدیک میکند گرفته است. این شبکهها در نظر کاربر جذاب میآید و در نتیجه او را به سمت خود میکشاند. مسئله ای که این میان مطرح میشود، این است که چرا امروزه تکنولوژیها گذشته از مسائل دیگر زندگیهای مشترک را در سلطه خود گرفته اند؟
استفاده درست و نادرست هر اختراع یا وسیلهای که به جهت تکنولوژی در دسترس مخاطب قرار میگیرد به نحوه دیدگاه اشخاص بر میگردد. اگر از تکنولوژی به درستی استفاده نشود نه تنها نمیتواند در زندگی فردی اشخاص مفید باشد؛ بلکه اثرات مخربی نیز بر جا می گذارد. با این حال با اشخاصی مواجه هستیم که خود و زندگی مشترک شان را با حضور نا به جای این شبکهها با مخاطره رو به رو میکنند.
تاثیر فضای مجازی بر زندگی زناشویی ,تاثیر فضای مجازی بر زندگی زناشویی
تاثیر فضای مجازی بر زندگی زناشویی
تاثیر فضای مجازی بر زندگی زناشویی
دنیای مجازی بلا یا راحت جان؟!
فرهنگ غلط و نبود برنامهریزی در استفاده از این شبکهها باعث ناهنجاری هایی میشود که روابط زوجین و بنیان خانواده های ایرانی را با زلزله ای خفیف در آغاز و در صورت غفلت با ویرانی همراه میکند.
زیبا، ۳۹ ساله، فروشنده میگوید: این پنجره وسیعی که پیش چشمان ما باز شده از یک سو بسیاری از زندگیها را به هم ریخته است، چون حریمها و خط قرمزها در زمان استفاده رعایت نمیشود که این نزدیکیِ زیادِ روابط، آسیب زدنی است، از سوی دیگر همین شبکهها برای تجارت و کسب و کار برای برخی افراد موفقیت به همراه دارد. استفاده درست و منفعت شبکههای اجتماعی متعدد و رسیدن به آن دست خودمان است. بنابراین باید هدف در استفاده مد نظر قرار گیرد.
دکتر رزا افشار، جامعه شناس میگوید: استفاده زیاد و ارتباط با کسانی که هویتهای خود را جعل میکنند یا قصد سودجویی دارند باعث میشود این افراد از هویت و فرهنگ اصلی دور شوند و هر عقیده روشنفکرانه، تصاویر، مطالب جالب و آزادی در این فضا باعث نابود شدن خیلی از مسائل انسانی شده است.
تاثیر فضای مجازی بر زندگی زناشویی ,تاثیر فضای مجازی بر زندگی زناشویی ,تاثیر فضای مجازی بر زندگی زناشویی
شبکه های اجتماعی خروس بی محل در زندگی زوجین
گاهی زن و شوهر به دلیل دوری در طول روز به جهت کار و خستگی روزانه، در پایان شب نیاز به حضور کنار هم و هم کلامی و فراهم کردن آرامش روحی دارند، اما زوجین به جای توجه به یکدیگر مشغول شبکههای اجتماعی میشوند. از سویی این مسئله نامناسب در زمان صرف غذا و میهمانیها نیز اتفاق میافتد و باعث رنجش و ناراحتی یکی از طرفین و چه بسا تیرگی روابط میشود.
رضا ۲۸ ساله، متاهل و کارمند، میگوید: همسرم از شبکه های اجتماعی بیش از اندازه استفاده میکند و مسئله این است که در مواقع نامناسب مثل صرف غذا و میهمانیها از این شبکهها استفاده میکند، که باعث ناراحتی من و اطرافیان میشود. بارها ناراحتیام را توضیح دادهام، اما او به این فضا معتاد شده و این استفاده افراطی مرا نگران میکند.
این جامعه شناس معتقد است: زمان بندی برای استفاده از شبکههای اجتماعی علاوه بر استحکام روابط زوجین مبنای ایدئولوژی جامعه است. جدا از وقتی که فضای مجازی از زوجین میگیرد، مزایا و معایبی دارد که کاربران از آن مطلع نبوده و حواسشان نیست که استفاده نادرست چه آثاری به دنبال دارد. برخی از افراد اعتقاد به خوبی این فضا، آزادی عقیده و حضور دوستان دارند، در حالی که میتوانستند در این مدت زیاد با همسر خود ساعات خوبی داشته و طعم احساس و دوست داشنتیهای واقعی را درک کنند و مقید به چارچوب مقدس روابط زناشویی باشند نه ارتباطات بی قید و بندی که به مرور زمان حرمت زندگی افراد را به خطر میاندازد.
شبکه های مجازی و سردی در عواطف زوجین عامل انحلال زندگی
به نظر میرسد گاهی تعاملات انسانی نادرست در سست شدن روابط و زندگی زوجین تاثیر داشته و آن ها را از هم دور میکند. به طوری که در شهرهای بزرگ و با جمعیت بالا که دسترسی به امکانات ارتباطی مختلف فراهم است این روابط با حضور فرد سوم به جهت شبکههای اجتماعی، دچار تزلزل شده و نتیجه زندگی زوجین طلاق است. به طوری که در سال ۹۳ تعداد طلاقهای ثبت شده در کشور به ۱۶۳۵۶۹ رسید که با رشد ۸۲۰۰ موردی همراه بود.
تعداد ازدواج های ثبت شده در این سال به ۷۲۴۳۲۴ نفر رسید و با مقایسه با میزان طلاق، نسبت ازدواج به طلاق به ۴٫۴ رسید. به عبارت دیگر به ازای هر ۴٫۴ ازدواج در کشور، یک طلاق رخ میدهد که از سال ۹۰ تا کنون بیشترین تعداد طلاق ثبت شده در کشور به سال ۹۳ اختصاص دارد. بی شک بخشی از این جداییها و حتی طلاقهای عاطفی بی ارتباط با استفاده نادرست از شبکههای اجتماعی نیستند.
بهار، ۴۴ ساله، کارمند دلیل اصلی از هم گسستگی زندگیاش را وجود شبکههای اجتماعی و در نهایت دوستیهای بی سر انجام در این شبکهها عنوان میکند. روابط سرد در زندگی زناشویی باعث شده تا به ارتباطات در شبکههای اجتماعی روی آورد و در نتیجه زندگی مشترکش را به دلیل وعده های پوچ مطرح شده از طرف افراد مجازیِ دوست نما از دست بدهد.
افشار، جامعه شناس، معتقد است: در تمایل زوجین به شبکههای اجتماعی یک طرفهنگری به این تکنولوژی صحیح نیست، چرا که هر تعاملی دو طرفه است. اگر در یک خانواده زمان زیادی به فضای مجازی اختصاص داده میشود مشکلاتی در رابطه زوجین بوده و بالطبع خللی وجود داشته که این شبکهها وارد روابط زن و شوهر شده است در حالی که میتوانستند به احساسات، گفتمان و روابط گرم بپردازند. مسئله ای که شاید اختصاص وقت به آن، اتفافات و روابط بیهوده در فضای مجازی را کم یا بر طرف میکرد. مدیریت درست میتواند به رابطه و زندگی زوجین کمک کند که اگر این مدیریت و بررسی نباشد خلا اتفاق افتاده و هر چیزی اعم از شبکهها و افراد میتوانند به زوجین و زندگیشان صدمه وارد کنند.
نبود مدیریت فردی و استفاده نادرست از شبکه های اجتماعی
اگر استفاده اشتباه از شبکه های اجتماعی را یک آسیب و شناخت و استفاده درست را نوعی فرهنگ بدانیم در واقع پیشگیری اتفاق افتاده است. این مسئله درباره شبکههای اجتماعی در قالب مدیریت فردی در اشخاص برای استفاده و عملکرد روابط انسانی محقق میشود، اما متاسفانه این مدیریت در جامعه ما انگشت شمار است. با مدیریت نکردن در استفاده از این ابزار آسیبهای آن را وارد زندگی خود می کنیم. در ایران که تمایل به تعهد و پایبندی به اصول خانواده وجود دارد نفوذ شبکههای اجتماعی تا این اندازه بر روابط تعداد زیادی از خانوادهها تاثیر مخرب گذاشته است.
آسیبهای این شبکهها مشکل نیست و هر روز میشود از این فضا دل کند. مشکل نتوانستن حل این مسئله و نداشتن قدرت تشخیص در استفاده است که به عدم مهارت و شخصیت فرد برمیگردد. همه عوامل غیر از شبکههای اجتماعی هم میتواند در این اتفاق موثر باشد. شبکهها یک ابزار هستند و ما انسانها میتوانیم درست از این ابزار استفاده کنیم تا تکنولوزی ما را در بر نگیرد، اما آبا به راستی این امر مهم در جامعه، محقق میشود؟!
احادیثی درباره سعادت و خوشبختی
یکشنبه 95/10/26
احادیثی درباره سعادت و خوشبختی
حدیث (1) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
اَلصَّدَقَةُ عَلى وَجه ِها وَ اصطِناعُ المَعروفِ وَ بِرُّ الوالِدَينِ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ تُحَوِّلُ الشِّقاءَ سَعادَةً وَ تَزيدُ فِى العُمرِ وَ تَقى مَصارِعَ السُّوءِ؛
صدقه بجا، نيكوكارى، نيكى به پدر و مادر و صله رحم، بدبختى را به خوش بختى تبديل و عمر را زياد و از پيشامدهاى بد جلوگيرى مى كند.
نهج الفصاحه ص549 ، ح 1869
————————————-
حدیث (2) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
لا يَزالُ النّاسُ بِخَيرٍ ما اَمـَروا بِالمَعروفِ وَ نَهَوا عَنِ المُنـكَرِ وَ تَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَ التَّقوى فَاِذا لَم يَفعَلوا ذلِكَ نُزِعَت مِنهُمُ البَرَكاتُ وَ سُلِّطَ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ وَ لَم يَكُن لَهُم ناصِرٌ فِى الرضِ وَ لا فِى السَّماءِ؛
تا زمانى كه مردم، امر به معروف و نهى از منكر نمايند و در كارهاى نيك و تقوا به يارى يكديگر بشتابند، در خير و سعادت خواهند بود، اما اگر چنين نكنند، بركت ها از آنان گرفته شود و گروهى بر گروه ديگر سلطه پيدا كنند. نه در زمين ياورى دارند و نه در آسمان.
مجموعه ورام ج2 ، ص126 - تهذيب الاحكام، ج 6، ص 181
————————————-
حدیث (3) امام صادق عليه السلام :
لا تَدَع زيارَةَ الحُسَينِ بنِ عَلىّ عليه السلام و مُر اَصحابَكَ بِذالِكَ، يَمُدُّ اللّه فى عُمرِكَ و يَزيدُ اللّه فى رِزقِكَ و يُحييكَ اللّه سَعيدا و لا تَموتُ اِلاّ سَعيدا و يَكتُبكَ سَعيدا؛
زيارت امام حسين عليه السلام را رها نكن و دوستان خود را هم به آن سفارش كن، كه در اين صورت، خداوند عمرت را طولانى و روزى ات را زياد مى كند و زندگى ات را همراه با سعادت مى كند و جز سعادتمند نمى ميرى و نام تو را در شمار سعادتمندان، ثبت مى كند.
بحار الانوار (ط-بیروت)ج98 ،ص47
————————————-
حدیث (4) امام صادق عليه السلام :
لايَنبَغى لِمَن لَم يَكُن عالِما أَن يُعَدَّ سَعيدا؛
كسى كه بهره اى از دانش ندارد معنا ندارد كه ديگران او را سعادتمند بدانند.
تحف العقول ص364
————————————-
حدیث (5) حضرت زهرا سلام الله علیها:
اِنَّ السَّعیدَ، کُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَن أحَبَّ عَلّیاً فی حَیاتِه وَ بَعدَ مَوتِه؛
همانا سعادتمند(به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی(ع) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد.
امالی(صدوق) ص182
————————————-
حدیث (6) امام صادق عليه السلام :
إِنَّ الْمُنافِقَ لا يَرغَبُ فِيما قَد سَعِدَ بِهِ الْمُؤْمِنونَ وَ السَّعيدُ يَتَّعِظُ بِمَوعِظَةِ التَّقْوى وَ إنْ كانَ يُرادُ بِالْمَوعِظَةِ غَيْرُهُ؛
منافق به آنچه مؤمنان بواسطه آن خوشبخت مى شوند، ميلى ندارد، و خوشبخت سفارش به تقوا را مى پذيرد هر چَند مخاطب موعظه، كس ديگرى باشد.
مجموعه ی ورام ج2 ،ص146 - الكافى(ط-الاسلامیه) ج8 ، ص151، ح 132
————————————-
حدیث (7) پيامبر صلى الله عليه و آله :
مِن سَعادَةِ ابنِ آدَمَ اسْتِخارَةُ اللّهِ و رِضاهُ بِما قَضَى اللّهُ و مِن شِقْوَةِ ابن آدَمَ تَركُهُ اسْتِخارَةَ اللّهِ و سَخَطُهُ بِما قَضَى اللّهُ ؛
از خوشبختى انسان درخواست خير از خداوند و خشنودى به خواست اوست و از بدبختى انسان است كه از خدا درخواست خير نكند و به خواست او ناخشنود باشد.
تحف العقول ص 55
————————————-
حدیث (8) پيامبر صلى الله عليه و آله :
أربَعٌ مِنَ السَّعادَةِ و أربَعٌ مِنَ الشِّقاوَةِ، فَالأربَعُ الَّتى مِنَ السَّعادَةِ: الْمَرأَةُ الصّالِحَةُ و َالْمَسكَنُ الْواسِعُ و َالْجارُ الصّالِحُ وَ الْمَركَبُ الْبَهىُّ وَ الأْربَعُ الَّتى مِنَ الشَّقاوَةِ: اَلْجارُ السُّوءُ و َالْمَرأةُ السُّوءُ و َالْمَسكَنُ الضَّيِّقُ و َالْمَركَبُ السُّوءُ؛
چهار چيز از خوشبختى و چهار چيز از بدبختى است: چهار چيز خوشبختى: همسر خوب، خانه بزرگ، همسايه خوب و سوارى نيكو است و چهار چيز بدبختى: همسايه بد، همسر بد، خانه كوچك و سوارى بد است.
مكارم الأخلاق ص 126
————————————-
حدیث (9) پيامبر صلى الله عليه و آله :
إذَا اسْتُحِقَّتْ وَلايَةُ اللّهِ و َالسَّعادَةُ جاءَ الأْجَلُ بَينَ الْعَينَينِ و ذَهَبَ الأْمَلُ وَراءَ الظَّهرِ و إذَا اسْتُحِقَّتْ وَلايَةُ الشَّيطانِ و َالشَّقاوَةُ جاءَ الأْمَلُ بَينَ الْعَينَينِ و ذَهَبَ الأْجَلُ وَراءَ الظَّهرِ؛
هرگاه كسى مستحق دوستى خداوند و خوشبختى باشد، مرگ در برابر چشمان او مى آيد و آرزو پشت سرش مى رود و هرگاه مستحق دوستى شيطان و بدبختى باشد، آرزو پيش چشم او ، و مرگ پشت سرش قرار مى گيرد.
كافی(ط-الاسلامیه) ج 3، ص 258، ح 27
————————————-
حدیث (10) پيامبر صلى الله عليه و آله :
اَلْعِلمُ إمامُ الْعَمَلِ وَ الْعَمَلُ تابِعُهُ يُلهَمُ بِهِ السُّعَداءُ وَ يُحْرَمُهُ الأْشقياءُ؛
دانش پيشواى عمل و عمل پيرو آن است. به خوشبختان دانش الهام مى شود و بدبختان از آن محرومند.
امالى(طوسى) ص 488، ح 38
————————————-
حدیث (11) پيامبر صلى الله عليه و آله :
أشقَى النّاسِ الْمُلوكُ… وَ أسعَدُ النّاسِ مَن خالَطَ كِرامَ النّاسِ؛
بدبختترين مردم پادشاهانند…. و خوشبخت ترين مردم كسى است كه با مردم بزرگوار معاشرت كند.
من لا یحضر الفقیه ج4 ،ص395 - امالى(صدوق) ص 21
————————————-
حدیث (12) پيامبر صلى الله عليه و آله :
اَلسَّعيدُ مَنِ اخْتارَ باقِيَةً يَدومُ نَعيمُها على فانيَةٍ لا يَنفَدُ عَذابُها وَ قَدَّمَ لِما يَقدِمُ عَلَيهِ مِمّا هُوَ فى يَدَيهِ قَبلَ أن يُخَلِّفَهُ لِمَن يَسعَدُ بِإنفاقِهِ وَ قَد شَقىَ هُوَ بِجَمعِهِ؛
خوشبخت كسى است كه سراى باقى را كه نعمتش پايدار است بر سراى فانى كه عذابش بى پايان است برگزيند و از آنچه در اختيار دارد براى سرايى كه به آنجا مى رود پيش فرستد قبل از آنكه آنها را براى كسى بگذارد كه او با انفاق آن خوشبخت مى شود ولى خودش با گردآورى آن (دارايىها) بدبخت شده است.
اعلام الدّين فی صفات المومنین ص 345
————————————-
حدیث (13) پيامبر صلى الله عليه و آله :
بى اُنذِرتُم وَ بِعَلىِّ بنِ أبى طالِبِ اهْتَدَيتُم… وَ بِالْحَسَنِ اُعْطيتُمُ الإْحسانُ وَ بِالْحُسَينِ تَسعَدونَ وَ بِهِ تَشقونَ ألا وَ إنَّ الْحُسَينَ بابٌ مِن أبوابِ الْجَنَّةِ مَن عاداهُ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ ريحَ الْجَنَّةِ؛
به وسيله من هشدار داده شديد و به وسيله على عليه السلام هدايت مى يابيد و به وسيله حسن احسان مى شويد و به وسيله حسين خوشبخت مى گرديد و بدون او بدبخت. بدانيد كه حسين درى از درهاى بهشت است، هر كس با او دشمنى كند، خداوند بوى بهشت را بر او حرام مىكند.
البرهان فی تفسیر القرآن ، ج3 ، ص232
————————————-
حدیث (14) قال الله تعالی :
إنّى قَد قَضَيتُ لِكُلِّ قَومٍ هاديا أهدى بِهِ السُّعَداءَ وَ يَكونُ حُجَّةً عَلَى الأشْقياءِ؛
من براى هر قومى راهنمايى قرار دادم، كه خوشبختان را به وسيله آن هدايت مىكنم و حجتى براى بدبختان است.
علل الشرایع ،ج1 ،ص196 {شبیه این حدیث در الكافى(ط-الاسلامیه) ، ج 8 ، ص 285، ح 430 }
————————————-
حدیث (15) پيامبر صلى الله عليه و آله :
اَلدُّنيا دارُ بَلاءٍ وَ مَنزِلُ بُلغَةٍ وَ عَناءٍ قَد نَزَعَتْ عَنها نُفُوسُ السُّعَداءِ وَ انتَزَعَت بالْكُرهِ مِن أيدِى الأْشْقياءِ فَأَسعَدُ النّاسِ بِها أرغَبُهُم عَنها و أشقاهُم بِها أرغَبُهُم فيها؛
دنيا سراى بلا و گرفتارى و محل گذران زندگى و زحمت است خوشبختان از آن دل كنده اند و از دست بدبختان به زور گرفته مى شود پس خوشبخت ترين مردم، بى ميلترين آنان به دنيا و بدبخت ترين مردم، مايل ترين آنان به دنياست.
اعلام الدّين فی صفات المومنین ص 342 - بحار الانوار (ط-بیروت) ج74 ، ص185
————————————-
حدیث (16) پيامبر صلى الله عليه و آله :
مَن ضَمِنَ وَصيَّةَ الْمَيِّتِ مِن أمرِ الْحَجِّ فَلا يَعجُزَنَّ فيها فَإنَّ عُقُوبَتَها شَديدَةٌ وَ نَدامَتَها طَويلَةٌ، لا يَعجُزُ عَن وَصيَّةِ الْمَيِّتِ إلاّ شَقىٌّ وَ لا يَقومُ بِها إلاّ سَعيدٌ؛
هر كس وصيت ميت را در كار حج بر عهده بگيرد، نبايد در آن كوتاهى كند، زيرا عقوبت آن سخت و پشيمانى اش طولانى است. از وصيت ميت جز بدبخت كوتاهى نكند و به آن جز خوشبخت عمل ننمايد.
جامع الأخبار(شعیری) ص 159 - مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج14 ، ص116
————————————-
حدیث (17) امام على عليه السلام :
مَن أجهَدَ نَفسَهُ فى إصلاحِها سَعِدَ، مَن أهمَلَ نَفسَهُ فى لَذّاتِها شَقِىَ وَ بَعُدَ؛
هر كس براى اصلاح خود، خويشتن را به زحمت بيندازد، خوشبخت مى شود هر كس خود را در لذتها رها كند، بدبخت مى گردد و بى بهره مى ماند.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم و دررالکلم ج5 ، ص258 ، ح 8246 و ح 8247
————————————-
حدیث (18) امام على عليه السلام :
لا يَسعَدُ امْرُؤٌ إلاّ بِطاعَةِ اللّهِ سُبحانَهُ وَ لا يَشقَى امْرُؤٌ إلاّ بِمَعصيَةِ اللّهِ؛
هيچ كس جز با اطاعت خدا خوشبخت نمىشود و جز با معصيت خدا بدبخت نمىگردد.
تصنیف غررالحكم و دررالکلم ص183 ح 3469
————————————-
حدیث (19) امام على عليه السلام :
إنَّ حَقيقَةَ السَّعادَةِ أن يُختَمَ لِلْمَرءِ عَمَلُهُ بِالسَّعادَةِ و إنَّ حَقيقَةَ الشَّقاءِ أن يُختَمَ لِلْمَرءِ عَمَلُهُ بِالشَّقاءِ؛
براستى كه حقيقت خوشبختى آن است كه پايان كار انسان خوشبختى باشد و حقيقت بدبختى آن است كه كار انسان به بدبختى خاتمه يابد.
معانى الأخبار ص 345
————————————-
حدیث (20) امام على عليه السلام :
اَلتَّوفيقُ مِنَ السَّعادَةِ وَ الْخِذلانُ مِنَ الشَّقاوَةِ؛
توفيق [انجام كار نيك] از خوشبختى و بى توفيقى از بدبختى است.
بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 75، ص 12، ح 70
————————————-
حدیث (21) امام على عليه السلام :
لا يَسعَدُ أحَدٌ إلاّ بِإقامَةِ حُدودِ اللّهِ وَ لا يَشقى أحَدٌ إلاّ بِإِضاعَتِها؛
هيچ كس جز با اجراى حدود و احكام خدا خوشبخت نمى شود و جز با ضايع كردن آن بدبخت نمى گردد.
تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص167 ، ح3294
————————————-
حدیث (22) امام علی علیه السلام
إنَّ أسعَدَ الناسِ في الدنيا مَن عَدَلَ عَمّا يَعرِفُ ضُرَّهُ، وإنَّ أشقاهُم مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ؛
خوشبخت ترين مردم در دنيا، كسى است كه از آنچه مى داند برايش زيان آور است دورى كند و بدبخت ترين آنان كسى است، كه از هواى نفس خود پيروى كند.
وقعه صفین(نصر بن مزاحم) ص108
————————————-
حدیث (23) امام صادق عليه السلام:
ما مِن إنسانٍ یَطعَنٌ فی عَینِ مُومِنٍ إلّا مات بِشَرّ میتَةٍ و کانَ قمِناً أن لا یَرجِعَ إلَی خَیرٍ.
هر که پیش روی مومنی به او طعنه زند مرگ بدی در انتظار او بوده و سزاوار است روی خیر و سعادت را نبیند.
کافی(ط-الاسلامیه) ج2 ، ص361
حدیث های در مورد مهربانی کردن..
یکشنبه 95/10/26
- حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرمایند: به عزیزی که خوار گشته، و توانگری که تهیدست شده، و دانشمندی که در روزگار نادانان تباه گردیده است، مهربانی کنید.
منبع : البحار ٧۴/۴٠۵
2- حضرت امام رضا (علیه السّلام) فرموده اند: نصف عقل آدمی اظهار دوستی ومحبت به عموم مردم است.
منبع:وسائل3،صفحه207
3- حضرت امام علی (علیه السّلام) فرموده اند: رساترین چیزی که به وسیله ی آن می توانی رحمت الهی را به خود جلب کنی این است که در باطن به همه ی مردم عطوف و مهربان باشی.
منبع : غررالحکم ،ص212 و 271
4- حضرت امام علی (علیه السّلام) فرموده اند: کسیکه در برخورد با مردم از در الفت و محبت وارد شود ،مردم دوستدار وی خواهند شد.
منبع : غررالحکم ،ص622
5- حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند: کسیکه کار خود را با لطف و مدارا انجام دهد به آنچه از مردم متوقع است نائل خواخد شد.
منبع : کافی 2، ص120
شاخص هاي فتنه و فتنهگري
یکشنبه 95/10/26
شاخص هاي فتنه و فتنهگري
فتنه در معاني چندي به كار رفته است كه از جمله آن ها بلايا، شكنجه و آشوب و اخلال در نظر اجتماعي است. قرآن به مسئله فتنه از جهات مختلفي پرداخته است؛ زيرا ارتباط تنگاتنگي با مسئله امنيت و آرامش فردي و اجتماعي شخص و جامعه دارد و مي تواند تأثيرات شگرفي در امر فلسفه آفرينش به جا گذارد؛ چون هدف آفرينش، تعالي انسان به تقرب به خداوند است كه فتنه مي تواند مانع اين حركت كمالي شود.
نويسنده در اين مطلب با بررسي آيات قرآني بر آن است تا تحليل قرآن را از مسئله فتنه، عوامل و مصاديق آن ارائه دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
مفهوم شناسي
فتنه در اصل به معناي قراردادن طلا و زر در آتش براي به دست آوردن خالصي آن است. از اين رو مي توان گفت با فتنه سره از ناسره، حق از باطل، خوب از بد و زشت از زيبا شناخته جدا مي شود.
اين واژه در فرهنگ قرآني در معاني چندي به كار رفته است كه از آن جمله مي توان به معناي امتحان، آزمون، عذاب و شكنجه، سوختن با آتش، بليه، سختي، اضلال (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص623 ذيل واژه فتن و نيز تفسير كبير، فخر رازي، ج4، ص406)، شرك، بازداشتن از دين (مجمع البيان، علامه طبرسي، ج1 و 2، صص511 و 513)، آشوب و اخلال در امور دين (تفسير التحرير و التنوير، طاهر بن عاشور، ج4، جزء6، ص276) اشاره كرد.
اين در حالي است كه برخي از محققان دانش زبان شناسي بر اين باورند كه اصل در ماده فتن، چيزي است كه موجب اختلاف و هرج و مرج همراه با اضطراب مي شود و اموال، اولاد و كفر در قرآن از مصاديق آن است. (التحقيق، مصطفوي، ج9، صص23 تا 25 ذيل واژه فتن)
براين اساس مي توان گفت كه فتنه در فرهنگ قرآني به هر چيزي كه موجب آشوب و اخلال در نظم شخصي و عمومي شود و موجبات اضطراب و تشويش را فراهم آورد و امنيت و آرامش را سلب كند، گفته مي شود. از اين رو شكنجه و عذاب، يا بلاياي طبيعي، آشوب هاي اجتماعي، جنگ و شورش و مانند آن به عنوان فتنه در قرآن معرفي شده است؛ زيرا هر يك از اين علل و عوامل موجب مي شود تا امنيت و آرامش از شخص و جامعه سلب شود. اين كه كفر و شركت فتنه معرفي مي شود از آن روست كه آرامش و امنيت را از شخص سلب مي كند و او در آخرت نيز گرفتار فقدان آرامش و آسايش شده و ترس و خوف دايمي را به جان مي خرد. فرزندان يا اموال نيز چنين وضعيتي را براي شخص به ارمغان مي آورند و آرامش را از او سلب مي كنند. اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد كه علم، حافظ و نگه دارنده انسان است، در حالي كه انسان مي بايست نگه دارنده مال باشد و همه گونه خود را در رنج و زحمت افكند تا از آن محافظت نمايد و آرامش را از خود سلب كند. از اين جا دانسته مي شود كه فتنه در فرهنگ قرآني، با همه گستردگي معنايي اش ناظر به اموري است كه آرامش و امنيت را از انسان سلب كرده و اخلال در نظم عمومي و نظام احسن ايجاد مي كند و زندگي را از حالت عادي و طبيعي اش بيرون مي برد. از اين رو آشوب ها و اغتشاشات اجتماعي را مي توان يكي از مهم ترين مصاديق فتنه دانست؛ زيرا آشوب و اغتشاش، نظم اجتماعي را از ميان مي برد و آرامش و امنيت را از جامعه سلب مي كند و بحران هاي متعدد را درپي مي آورد.
مصاديق فتنه انگيزان
براي اين كه تصوير روشن و درستي از فتنه در فرهنگ قرآني داشته باشيم به سراغ آياتي مي رويم كه به مصاديق فتنه انگيزان توجه مي دهد؛ زيرا از اين طريق مي توان دريافت كه غير از عوامل طبيعي كه نظم را مختل مي سازد و آرامش را از آدمي سلب مي كند، چه علل و عوامل ديگري مي تواند موجبات سلب آرامش و امنيت شود و نظم را به هم ريزد؟ البته همواره بر اين نكته تأكيد مي شود كه عوامل طبيعي نيز ارتباط تنگاتنگي با رفتارها و كنش هاي انساني دارد؛ زيرا فعاليت آدمي است كه موجبات اخلال در نظم طبيعت را فراهم مي آورد و امنيت و آرامش را از او سلب مي كند؛ از اين رو خداوند از فساد و تباهي در نظم طبيعت و محيط زيست خشكي و دريايي زمين به سبب كنش هاي انساني خبر مي دهد و آدمي را مسبب اصلي بسياري از حوادث و رخدادهاي به ظاهر طبيعي زمين برمي شمارد.
1- ستمگران: خداوند در آيه 25 سوره انفال از ستمگران به عنوان فتنه انگيزان اصلي جامعه ياد مي كند. اينان كساني هستند كه به حقوق خود بسنده نمي كنند و با تجاوز به حقوق ديگران مي كوشند تا نظم طبيعي جهان و جامعه را كه بر پايه عدالت استوار است به هم ريزند. در حقيقت ظلم و ستمي كه از سوي ستمگران اعمال مي شود، خود مصادقي از فتنه است؛ زيرا هم نظم طبيعي كه بر محور عدالت است را از ميان مي برند و هم آرامش و امنيت را از ديگري و يا جامعه سلب مي كنند.
با نگاهي به تاريخ و گزارش هاي تاريخي قرآن مي توان به آساني دريافت كه چگونه ستم ستمگران، فتنه اصلي در جوامع بشري بوده است و آنان را از پيشرفت و تكامل و تعالي د رحوزه هاي فرهنگي و تمدني بازداشته است و اجازه نداده تا همه انسان ها به كمال و تعالي دست يابند. جوامع به سبب ستم ستمگران هرگز روي عدالت به خود نديده و از امنيت و آرامش سودي نبرده است.
2- منحرفان و هنجارشكنان: دسته دومي كه خداوند از آنان به عنوان فتنه انگيزان سخن به ميان مي آورد، كساني هستند كه ما آنان را به نام منحرفان و هنجارشكنان مي شناسيم. اين عده با ايجاد فتنه و فساد در جامعه، امنيت و آرامش را از آن سلب كرده و در نظم عمومي و اجتماعي جامعه اختلال ايجاد مي كنند. انحرافات ايشان كه باهنجارشكني و بهره گيري از قوانين متشابه صورت مي گيرد، به آنان اين امكان را مي بخشد تا عرف و عادت پسنديده را زير پاگذاشته و با هنجارشكني امنيت اخلاقي و هنجاري جامعه را با بحران مواجه سازند.
خداوند در آيه 7 سوره آل عمران اين افراد را كساني معرفي مي كند كه همواره دنبال متشابهات هستند و از آن پيروي مي كنند. اين در حالي است كه حقايق و اصول محكم و متقن در اختيار آنان است، ولي آنان با چشم پوشي نسبت به اين اصول، در پي متشابهات و اموري مي روند كه شك و ترديد در صحت و سقم آن وجود دارد؛ چرا كه در اين آب گل آلود بهتر مي توانند ماهي مراد بگيرند و در صورت حركت در مسير قوانين شفاف و روشن دست هاي ايشان رو مي شود. به عنوان نمونه در جامعه امروز عده اي با آن كه اصول شفاف قانون اساسي وجود دارد در پي قوانين متشابه و غيرشفاف مي روند و با هياهو و غوغاسالاري مي كوشند تا زمينه براي آشوب و هرج و مرج قانوني را فراهم آورند و جامعه را در سطح بحران قرار دهند تا بتوانند از اين وضعيت بحراني براي منافع خويش بهره گيرند. اين دسته هرگز به اصول شفاف و روشن توجهي نمي كنند و چون بيمار دل هستند و در دل هايشان زنگار كينه و كدورت است و از سلامت شخصيت و روحي و رواني برخوردار نمي باشند، تنها دنبال مصاديق غيرروشن قانوني مي روند، اين گونه است كه هنجارشكني به عمل طبيعي آنان تبديل مي شود و از جاده قانون و سلامت بيرون مي روند و منحرف مي شوند.
خداوند در اين آيه تبيين مي كند كه بددلي و بيماردلي ايشان موجب مي شود تا همواره در جايي قرار گيرند كه فتنه و اخلال در نظم و فقدان آرامش است و براي رسيدن به اين هدف از تاويل نادرست قوانين نيز خودداري نمي كنند. آنان برداشت هاي نادرست خود از قوانين را به عنوان تاويل و تفسير درست مطرح مي سازند و به موارد مشكوك شبهات و متشابهات، توجه ويژه اي دارند؛ زيرا در اين فضا مي توانند زيست كنند. اينان ميكروب ها و ويروس هاي اجتماعي هستند كه در فضاي متشابهات و تاويلات نادرست رشد مي كنند و تكثير مي شوند.
3- كافران: بي گمان كافران به سبب عدم پذيرش فلسفه و هدف آفرينش و انكار نظم كلي هستي، يكي از مهم ترين دشمنان نظم واقعي در هستي و جامعه مي باشند. اينان همواره در جست وجوي آن هستند كه نظم اجتماعي را به هم ريزند و در مسير بهره برداري خود از آن سود برند. البته اين گونه نيست كه همه كافران، ظالم به ديگري و يا جامعه باشند ولي بي گمان ايشان ظالم به خود و جان خويش هستند و در حق خود كوتاهي و ظلم روا مي دارند. از اين رو نمي توانند در مسير درست تعالي و كمال حركت كنند و با هر چيزي كه بر خلاف اعتقادات و باورهاي آنان است به مخالفت برمي خيزند و اجازه نمي دهند تا حقيقت بر ايشان روشن شود.
خداوند در آيه 91 سوره بقره فتنه اي را كه از سوي كافران ايجاد و دامن زده مي شود به عنوان بدتر از كشتار و قتل و در آيه 217 همين سوره به عنوان بزرگ تر از قتل و كشتار معرفي مي كند. دو واژه اشد و اكبر من القتل به اين معناست كه فتنه به سبب بازتاب ها و پيامدهاي خطرناك آن در جامعه مي تواند بدتر از كشتن شخص باشد؛ زيرا با اختلال در امنيت و نظم عمومي جامعه، امكان رشد و تعالي جمعي از جامعه گرفته مي شود و جامعه در شرايط فقدان امنيت نمي تواند در مسير شكوفايي و تعالي و رشد قرار گيرد. از اين رو خداوند در اين آيات فتنه انگيزي كافران را بدتر از قتل دانسته است.
كافران با بستن راه ها، جلوگيري از آزادي هاي بياني و مبادلاتي و فرهنگي، راندن شهروندان از شهر و ديار خودشان، و رفتارهايي از اين دست، فتنه گري كرده و جامعه را از حالت امنيت و آرامش و تعادل بيرون مي بردند. چنين رفتاري از نظر قرآن بدتر از كشتاري است كه برخي مرتكب مي شوند، زيرا با كشتن شخص و يا كشتار جمعي، نظم عمومي در كوتاه مدت به هم مي ريزد و آرامش سلب مي شود، در حالي كه جلوگيري از آزادي هاي اجتماعي، بستن راه آمد و شد مردم، جلوگيري از انجام اعمال عبادي از سوي مومنان و مانند آن، بحران عمومي و فراگيري را پديد مي آورد كه جامعه نمي تواند در آن احساس آرامش كرده و به سوي شكوفايي و توسعه حركت نمايد.
خداوند با آن كه قتل كافران حربي را مجاز مي شمارد، ولي به سبب آن كه حفظ حرمت و حريم برخي از مراكز عبادي و اصلي لازم است به مومنان اجازه نمي دهد تا اقدام به قتل كافران حربي در اين مراكز و محل ها نمايند. البته اين امر مشروط بر آن است كه كافران حربي، دست از فتنه انگيزي بردارند. اما همين كه فتنه انگيزي ايشان ادامه يابد حتي در اين مراكز يعني مسجدالحرام نيز جايز است كه كافر فتنه گر، كشته و مجازات شود. به سخن ديگر، فتنه انگيزي از نظر قرآن چنان بد و نادرست شمرده شده كه حتي جواز قتل فتنه گران در مسجدالحرام و مكان هاي امن ديگر صادر مي شود. (بقره آيات 191 و 193)
4- منافقان و ستون پنجم كافران: بي گمان منافقان كه از ترس قدرت و اقتدار دولت اسلامي، تابعيت امت را پذيرفته و به عنوان شهروند، خود را معرفي مي كنند تا از منافع شهروندي دولت اسلامي سود برند، از دشمناني هستند كه از نظر قرآن از كافران بدتر هستند. از اين رو خداوند در تهديدي آشكار آنان را كساني مي شمارد كه در پايين ترين و پست ترين درجه از درجات و مراتب دوزخي جاي مي گيرند.
منافقان به سبب حضور در جامعه و اطلاع كامل و كافي از نقاط ضعف و قوت نيروهاي خودي به شكل ستون پنجم دشمن عمل كرده و افزون بر ايجاد شايعات بي اساس و جنگ رواني، به جاسوسي عليه نيروهاي خودي و امت اسلام مي پردازند. خداوند منافقان جاسوس را به سبب آن كه عامل بسياري از اختلافات و آشوب ها و درگيري ها ميان امت اسلام مي باشند، سرزنش مي كند و آنان را فتنه گراني معرفي مي كند كه با حضور در صفوف نيروهاي خودي و رزمندگان اسلام از پشت به دولت و امت ضربه مي زنند.
خداوند از مومنان مي خواهد كه منافقان شناخته شده را در صفوف خود به ويژه مراكز حساس كشوري و لشكري جا ندهند و نگذارند آنان از امور پنهان آنها آگاه شده و به دشمنان كافر خبر دهند. اصولا حضور ايشان هرچند كه به ظاهر مفيد است ولي در عمل بسيار زيانبار است. اگر تخصص و توانايي دارند به سبب تعهد ايشان به كفر و كافران، هيچ بهره اي از اين تخصص و توانايي ايشان، به امت و ملت و دولت اسلامي نمي رسد. بنابراين لازم است تا اين فتنه گران منافق را از صفوف لشكري و كشوري خودي بيرون رانده و به ايشان اجازه بهره مندي از فرصت هاي به دست آمده در مكان ها و جاهاي مهم داده نشود. (توبه آيات 47 و 48)
علامه طبرسي و ابن كثير بر اين باورند كه اين آيات درباره منافقاني است كه در ميان مسلمانان حضور داشته و به جاسوسي عليه ايشان و به نفع دشمنان مي پرداختند. (مجمع البيان، ج 5 و 6، ص 55 و نيز تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، ج 4، ص 140)
5. متخلفان: از ديگر مصاديق فتنه انگيزان مي توان به متخلفان از دستورهاي خداوند و رسول اشاره كرد. كساني كه برخلاف دستور صريح رهبر جامعه عمل مي كنند و به خود اجازه مي دهند تا راه ديگري را درپيش گيرند از كساني هستند كه خداوند آنان را به سبب اين رفتار فتنه انگيزشان سرزنش مي كند؛ زيرا تخلف از فرمان رهبر مسلمين به معناي ايجاد اخلال در نظم عمومي جامعه و فتنه فراگيري است كه ديگران را نيز به سوي تخلف از قانون و رهبري سوق مي دهد. اين گونه است كه خداوند در آيات 24 و 25 سوره انفال هرگونه تحلف از فرمان رهبري را تخلف از فرمان الهي دانسته كه موجبات فتنه در جامعه و آشوب و فقدان امنيت و آرامش آن مي شود.
بنابراين برهمگان است كه درحوزه فرمان هاي اجتماعي رهبري چون جهاد و مشاركت فعال سياسي و مانند آن، از رهبري اطاعت كرده و هيچ گونه تخلف و سرپيچي نداشته باشند؛ زيرا اين گونه رفتار موجب بحران در اطاعت از ولايت شده و به عنوان اخلال درنظم عمومي و فقدان امنيت، فتنه انگيزي تلقي مي شود. هرگونه تخلف از احكامي كه فصل الخطاب است مي تواند به معناي فتنه انگيزي بوده و مجازات خاص آن را به دنبال داشته باشد.
6. جاسوسان: از ديگر مصاديقي كه قرآن براي فتنه انگيزان برمي شمارد، جاسوسان هستند. اين گروه به سبب آن كه اطلاعاتي از مراكز حساس كشوري و امت و رهبري و نظام در اختيار دشمن قرار مي دهند، زمينه بسياري از بحران هاي اجتماعي را فراهم مي آورند. از اين رو از ايشان به عنوان فتنه انگيزان در آيات 47 و 48 سوره توبه سخن به ميان آمده است.
7. اعتمادكنندگان به خبر فاسق: امروز چون ديروز، دشمنان از جنگ رواني به خوبي سود مي برند. نقش رسانه ها در دنياي امروز بيش از آن كه اطلاع رساني باشد، ابزارهاي جنگ رواني است. بنگاه خبرپراكني بي بي سي و فاكس نيوز و مانند آن در دنياي امروز از مصاديق مخبران فاسقي هستند كه ديروز جامعه اسلامي عصر نبوي را تهديد مي كردند و امروز جامعه اسلامي را تهديد مي كنند. فاسقان به سبب خصلتشان، همواره باطل خويش را در لفافه حقيقت مي پيچند. به عنوان نمونه به اين دو خبر توجه كنيد: خبرگزاري هاي ايراني: فلسطيني ها با كمبود و بحران آب مواجه هستند. گفتني است كه دولت اسراييل اجازه ترميم چاه هاي قديمي و يا احداث و حفر چاه هاي جديد را نمي دهد.
بي بي سي: فلسطيني ها با كمبود و بحران كم آبي مواجه هستند. منابع اسراييلي علت اين بحران را سوءمديريت فلسطيني ها مطرح مي كنند.
اين دو خبر در آغاز هر انسان آزاده را از نظر احساسي و عواطف، تحت تاثير خود قرار مي دهد، ولي خبر دوم سرزنش را متوجه فلسطيني ها كرده و احساس نخست را از ميان برمي دارد و به شخص اجازه همدردي با فلسطيني ها را نمي دهد. در حالي كه خبرنگار فاسق بي بي سي اصل علت بحران را سرپوش گذاشته و آن را به شكل ديگري كه با جنگ رواني خود سازگار است تغيير داده است.
خداوند در آيه 6 سوره حجرات كساني را كه به اخبار چنين فاسقاني اعتماد مي كنند سرزنش مي كند، زيرا زمينه براي فتنه انگيزي درجامعه را فراهم مي آورند. بسياري از كساني كه در آشوب هاي اخير پس از انتخابات ايران دست داشته اند، كساني بودند كه به اخبار ماهواره اي بيگانه و دشمن فاسق و فاسقان منافق داخلي اعتماد كرده و بر اساس آن عمل كرده اند. اخبار فاسقاني كه به نام دانشجو و يا حمايت از نامزدهاي انتخاباتي، از كشته شدن دانشجويان خبر مي دادند، موجب مي شود تا شماري از اعتمادكنندگان به اين اخبار فاسقان به خيابان ها ريخته و آشوب و فتنه گري كنند.
عوامل فتنه
عوامل فتنه را مي توان از مصاديقي كه قرآن بيان كرده به دست آورد ولي براي آن كه بحث جامع و كاملي داشته باشيم به اين عوامل نيز مي پردازيم و تبيين و تشريح قرآني را بيان مي كنيم.
خداوند انحراف قلبي وبيمار دلي راعامل ايجاد فتنه و فساد در جوامع معرفي مي كند و در آيه 7 سوره آل عمران مي فرمايد كه برخي از افراد بيمار دل به سبب پيروي از متشابهات در قوانين و دين، به گونه اي عمل مي كنند تا هرج و مرج در جامعه ايجاد شود. ايشان به جاي آن كه از قوانين محكم و استوار پيروي كنند تنها در جست وجوي متشابهات براي ايجاد فتنه و تأويلات ناروا هستند. اين نوع از فتنه ها، خاستگاهي در حوزه مفهومي دارند و در حقيقت مي توان از آن ها به فتنه در حوزه مفاهيم ياد كرد. اين گونه است كه با تغيير در مفاهيم و يا انتخاب مفاهيمي كه مورد ترديد و شبهه و شك است، زمينه براي تأويلات ناروا فراهم مي شود و در عمل اجتماعي، به شكل بحران ها خودنمايي مي كند.
بسياري از بحران هاي اجتماعي ريشه در تحليل هاي نادرست مفاهيمي چون آزادي و عدالت و مانند آن دارد، و لذا برخي از بيماردلان و اهل شبهه و متشابهات، مردم را به بازي مي گيرند و آنان را به سوي فضايي مي برند تا بتوانند بهره هاي خود را از ايشان بگيرند. آنان در قالب دوستان و همدلان به سراغ جامعه ايماني مي آيند و در چراگاه اختلافات و ترديدها و شبهه افكني ها جامعه را به سوي بي نظمي و اختلال و اغتشاش سوق مي دهند تا سود خود را از آشوب ها و فقدان امنيت برگيرند و بر گرده مردم سوار شوند.
به هرحال هرگونه رفتار بيماردلانه كه با القاي شبهات و متشابهات و يا پيروي از آن، بي ثباتي و تزلزل در ايمان و باورهاي مردم پديد آورد و امنيت و آرامش را از آنان سلب نمايد و به اختلافات اعتقادي و نظري و يا حتي عملي دامن زند، از مصاديق فتنه است. اين گونه است كه خداوند پيروي بيماردلان از شبهات و متشابهات را به عنوان فتنه انگيزي معرفي مي كند.
پذيرش ولايت كافران و ايجاد رابطه ولايي با آنان، از ديگر زمينه سازهاي ايجاد فتنه و فسادگري در جامعه و زمين است كه در آيه 73 سوره انفال به آن اشاره شده است. با نگاهي گذرا به فتنه هاي تاريخي در جامعه اسلامي از گذشته تاكنون مي توان به اين مسئله به عنوان يكي از مسايل مهم فتنه گري توجه داد، زيرا همين ارتباط ميان شهروند امت اسلام با كافران بوده است كه دست فتنه و تجاوزگري را باز كرده و امت را از پيشرفت و تكامل بازداشته است.
تخلف از رهبري و فرمان هاي وي به ويژه در حوزه هاي حساس و زمان هاي ويژه و مسايل اجتماعي و سياسي از ديگر علل و عوامل فتنه در جوامع است كه آيات 24 و 25 سوره انفال به آن توجه داده است.
عصيان وتخلف از فرمان هاي خداوندي نيز عامل ديگري براي فتنه وبروز اختلال در نظم اجتماعي جامعه و جهان و زمين است كه همين آيات به آن اشاره دارند.
همچنين ظلم و ستم گري از ديگر عواملي است كه آيه 25 به آن توجه مي دهد. البته از روايتي كه از رسول الله(ص) از باب جري و تطبيق در همين رابطه وارد شده است، ظلم به علي(ع) و مخالفت با خلافت او، پس از رسول خدا(ص) سبب فتنه اي دامنگير در جامعه ايماني دانسته شده است. (مجمع البيان، ج 3 و 4، ص 822) كه مي توان در زمان حال نيز به عدم اطاعت و تخلف از ولايت فقيه از سوي برخي توجه داد كه موجب برخي از فتنه ها در جامعه اسلامي شده است.
خبر فاسق (حجرات آيه 6) و اعتماد به آن (همان)، جاسوسي و خبرچيني و شايعه پراكني (توبه آيات 47 و 48) و ترك ياري رساني به مسلمان، از ديگر علل و عوامل فتنه انگيزي است كه در آيات 72 و 73 سوره انفال به آن توجه داده شده است.
آثار فتنه
بي گمان فتنه دو دسته از آثار دنيوي و اخروي را به دنبال دارد. دشمنان با فتنه گري خود مي كوشند تا از گسترش فرهنگ توحيدي اسلام و نظام عدالت پرور آن جلوگيري كنند و اجازه ندهند تا اسلام در يك فضاي روشن وسالم به رشد و بالندگي ادامه دهد و نظريه نظام سياسي مبتني بر ولايت و امامت و عدالت را در عمل به اثبات رساند. (بقره آيات 191تا 193 و 217 و انفال آيه 39)
از سوي ديگر فتنه انگيزي مشركان و كافران وهر عامل داخلي و بيروني موجب مي شود تا حكم جهاد از سوي خداوند و رهبري جامعه براي سركوب فتنه انگيزان صادر شود و موجبات قتل و يا اخراج آنان از سرزمين هاي اسلامي را فراهم آورد. (همان آيات) بنابراين مي توان گفت كساني كه در پي فتنه انگيزي هستند بايد انتظار بلا و عذاب الهي در دنيا و آخرت را نيز داشته باشند.
اين ها گوشه هايي از مسئله فتنه و فتنه گري و تحليل و احكام آن بود كه در آموزه هاي قرآني بدان اشاره شده است. بحث بيش تر، فرصتي ديگر مي طلبد كه بيرون از حوصله اين مقاله است.
منافقین و فتنه انگیزی هایشان در صدر اسلام
یکشنبه 95/10/26
منافقین و فتنه انگیزی هایشان در صدر اسلام
قرآن كريم در باره منافقين اهتمام شديدى ورزيده، و مكرر آنان را مورد حمله قرار داده، و زشتی هاى اخلاقى، دروغها، خدعه ها، دسيسه ها، و فتنه هايشان را به رخشان می كشد. فتنه هايى كه عليه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و مسلمانان بپا كردند، و در سوره هاى قرآن كريم از قبيل سوره بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنكبوت، احزاب، فتح، حديد، حشر، منافقين و تحريم سخن از آن را تكرار نموده.
و نيز در مواردى از كلام مجيدش ايشان را به شديدترين وجه تهديد نموده به اينكه در دنيا مهر بر دلهايشان زده، و بر گوش و چشمشان پرده می افكند، و نورشان را از ايشان می گيرد، و در ظلمتها رهايشان می كند، به طورى كه ديگر راه سعادت خود را نبينند، و در آخرت در درك اسفل و آخرين طبقات آتش جايشان می دهد.
و اين نيست مگر به خاطر مصائبى كه اين منافقين بر سر اسلام و مسلمين آوردند. چه كيدها و مكرها كه نكردند؟ و چه توطئه ها و دسيسه ها كه عليه اسلام طرح ننمودند، و چه ضربه هايى كه حتى مشركين و يهود و نصارى به اسلام وارد نياوردند. و براى پى بردن به خطرى كه منافقين براى اسلام داشتند، همين كافى است كه خداى تعالى به پيامبرش خطاب می كند كه از اين منافقين بر حذر باش، و مراقب باش تا بفهمى از چه راههاى پنهانى ضربات خود را بر اسلام وارد می سازند:” هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ” 1.
از همان اوائل هجرت رسول خدا (ص) به مدينه، آثار دسيسه ها و توطئه هاى منافقين ظاهر شد، و بدين جهت می بينيم كه سوره بقره- به طورى كه گفته اند- شش ماه بعد از هجرت نازل شده و در آن به شرح اوصاف آنان پرداخته، و بعد از آن در سوره هاى ديگر به دسيسه ها و انواع كيدهايشان اشاره شده، نظير كناره گيريشان از لشكر اسلام در جنگ احد 2، كه عده آنان تقريبا ثلث لشكريان بود، و پيمان بستن با يهود، و تشويق آنان به لشكركشى عليه مسلمين 3 و ساختن مسجد ضرار 4 و منتشر كردن داستان افك (تهمت به عايشه)، و فتنه به پا كردنشان در داستان سقايت 5 و داستان عقبه 6 و امثال آن تا آنكه كارشان در افساد و وارونه كردن امور بر رسول خدا (ص) به جايى رسيد كه خداى تعالى به مثل آيه زير تهديدشان نموده فرمود:” لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلَّا قَلِيلًا مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلًا” 7.
روايات هم از بسيارى به حد استفاضه رسيده كه عبد اللَّه بن ابى سلول و همفكران منافقش، همانهايى بودند كه امور را عليه رسول خدا (ص) واژگونه می كردند، و همواره در انتظار بلايى براى مسلمانان بودند، و مؤمنين همه آنها را می شناختند، و عدهشان يك سوم مسلمانان بود، و همانهايى بودند كه در جنگ احد از يارى مسلمانان مضايقه كردند، و خود را كنار كشيده، در آخر به مدينه برگشتند، در حالى كه می گفتند:” لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناكُمْ- اگر می دانستيم قتالى واقع می شود با شما می آمديم".
نفاق قبل از هجرت و بعد از پيامبراکرم
و از همين جا است كه بعضى نوشته اند حركت نفاق از بدو وارد شدن اسلام به مدينه شروع و تا نزديكى وفات رسول خدا (ص) ادامه داشت. اين سخنى است كه جمعى از مفسرين گفته اند، و ليكن با تدبر و موشكافى حوادثى كه در زمان رسول خدا (ص) رخ داد و فتنه هاى بعد از رحلت آن جناب، و در نظر گرفتن طبيعت اجتماع فعال آن روز، عليه اين نظريه حكم می كند.
براى اينكه اولا: هيچ دليل قانع كننده اى در دست نيست كه دلالت كند بر اينكه نفاق منافقين در ميان پيروان رسول خدا (ص) و حتى آنهايى كه قبل از هجرت ايمان آورده بودند رخنه نكرده باشد، و دليلى كه ممكن است در اين باره اقامه شود، هيچ دلالتى ندارد.
و آن دليل اين است كه منشا نفاق ترس از اظهار باطن و يا طمع خير است، و پيامبر و مسلمانان آن روز كه در مكه بودند، و هنوز هجرت نكرده بودند، قوت و نفوذ كلمه و دخل و تصرف آن چنانى نداشتند كه كسى از آنان بترسد و يا طمع خيرى از آنان داشته باشد، و به اين منظور در ظاهر مطابق ميل آنان اظهار ايمان كنند و كفر خود را پنهان بدارند، چون خود مسلمانان در آن روز تو سرى خور و زير دست صناديد قريش بودند.
مشركين مكه يعنى دشمنان سرسخت آنان و معاندين حق هر روز يك فتنه و عذابى درست می كردند، در چنين جوى هيچ انگيزه اى براى نفاق تصور نمی شود.! به خلاف بعد از هجرت كه رسول خدا (ص) و مسلمانان ياورانى از اوس و خزرج پيدا كردند، و بزرگان و نيرومندان اين دو قبيله پشتيبان آنان شده و از رسول خدا (ص) دفاع می نمودند، همان طور كه از جان و مال و خانواده خود دفاع می كردند، و اسلام به داخل تمامى خانه هايشان نفوذ كرده بود، و به وجود همين دو قبيله عليه عده قليلى كه هنوز به شرك خود باقى بودند قدرتنمايى می كرد، و مشركين جرأت علنى كردن مخالفت خود را نداشتند، به همين جهت براى اينكه از شر مسلمانان ايمن بمانند به دروغ اظهار اسلام می كردند، در حالى كه در باطن كافر بودند، و هر وقت فرصت می يافتند عليه اسلام دسيسه و نيرنگ به كار می بردند.
وجه اينكه گفتيم: اين دليل درست نيست، اين است كه علت و منشا نفاق منحصر در ترس و طمع نيست تا بگوييم هر جا مخالفين انسان نيرومند شدند، و يا زمام خيرات به دست آنان افتاد، از ترس نيروى آنان و به اميد خيرى كه از ايشان به انسان برسد نفاق می ورزد، و اگر گروه مخالف چنان قدرتى و چنين خيرى نداشت، انگيزه اى براى نفاق پيدا نمی شد، بلكه بسيارى از منافقين را می بينيم كه در مجتمعات بشرى دنبال هر دعوتى می روند، و دور هر ناحق و صدايى را می گيرند، بدون اينكه از مخالف خود هر قدر هم نيرومند باشد پروايى بكنند. و نيز اشخاصى را می بينيم كه در مقام مخالفت با مخالفين خود برمی آيند، و عمرى را با خطر می گذرانند، و به اميد رسيدن به هدف بر مخالفت خود اصرار هم می ورزند تا شايد هدف خود را كه رسيدن به حكومت است به دست آورده، نظام جامعه را در دست بگيرند، و مستقل در اداره آن باشند، و در زمين غلو كنند. و رسول خدا (ص) هم از همان اوائل دعوت فرموده بود كه اگر به خدا و دعوت اسلام ايمان بياوريد، ملوك و سلاطين زمين خواهيد شد.
با مسلم بودن اين دو مطلب چرا عقلا جائز نباشد كه احتمال دهيم: بعضى از مسلمانان قبل از هجرت به همين منظور مسلمان شده باشند؟ يعنى به ظاهر اظهار اسلام كرده باشند تا روزى به آرزوى خود كه همان رياست و استعلاء است برسند، و معلوم است كه اثر نفاق در همه جا واژگون كردن امور، و انتظار بلا براى مسلمانان و اسلام، و افساد مجتمع دينى نيست، اين آثار، آثار نفاقى است كه از ترس و طمع منشا گرفته باشد، و اما نفاقى كه ما احتمالش را داديم اثرش اين است كه تا بتوانند اسلام را تقويت نموده، به تنور داغى كه اسلام برايشان داغ كرده نان بچسبانند، و به همين منظور و براى داغتر كردن آن، مال و جاه خود را فداى آن كنند تا به اين وسيله امور نظم يافته و آسياى مسلمين به نفع شخصى آنان بچرخش در آيد. بله اين گونه منافقين وقتى دست به كارشكنى و نيرنگ و مخالفت می زنند كه ببينند دين جلو رسيدن به آرزوها را كه همان پيشرفت و تسلط بيشتر بر مردم است می گيرد كه در چنين موقعى دين خدا را به نفع اغراض فاسد خود تفسير می كنند.
و نيز ممكن است بعضى از آنها كه در آغاز بدون هدفى شيطانى مسلمان شده اند، در اثر پيشامدهايى در باره حقانيت دين به شك بيفتند، و در آخر از دين مرتد بشوند، و ارتداد خود را از ديگران پنهان بدارند، هم چنان كه در ذيل جمله” ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا …” بدان اشاره نموديم، و هم چنان كه از لحن آياتى نظير آيه” يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ” 8، نيز امكان چنين ارتداد و چنين نفاقى استفاده می شود.
و نيز آن افراد از مشركين مكه كه در روز فتح ايمان آوردند، چگونه ممكن است اطمينانى به ايمان صادق و خالصشان داشت؟ با اينكه بديهى است همه كسانى كه حوادث سالهاى دعوت را مورد دقت قرار داده اند، می دانند كه كفار مكه و اطرافيان مكه و مخصوصا صناديد قريش هرگز حاضر نبودند به پيامبر ايمان بياورند، و اگر آوردند به خاطر آن لشكر عظيمى بود كه در اطراف مكه اطراق كرده بود، و از ترس شمشيرهاى كشيده بر بالاى سرشان بود، و چگونه ممكن است بگوييم در چنين جوى نور ايمان در دلهايشان تابيده و نفوسشان داراى اخلاص و يقين گشته، و از صميم دل و با طوع و رغبت ايمان آوردند، و ذره اى نفاق در دلهايشان راه نيافت.
و ثانيا اينكه: استمرار نفاق تنها تا نزديكى رحلت رسول خدا (ص) نبود، و چنان نبوده كه در نزديكيهاى رحلت نفاق منافقين از دلهايشان پريده باشد، بله تنها اثرى كه رحلت رسول خدا (ص) در وضع منافقين داشت، اين بود كه ديگر وحيى نبود تا از نفاق آنان پرده بردارد. علاوه بر اين، با انعقاد خلافت ديگر انگيزه اى براى اظهار نفاق باقى نماند، ديگر براى چه كسى می خواستند دسيسه و توطئه كنند؟
آيا اين متوقف شدن آثار نفاق براى اين بوده كه بعد از رحلت رسول خدا (ص) تمامى منافقين موفق به اسلام واقعى و خلوص ايمان شدند، و از مرگ آن جناب تاثيرى يافتند كه در زندگيشان آن چنان متاثر نشده بودند، و يا براى اين بوده كه بعد از رحلت يا قبل از آن با اولياى حكومت اسلامى زدوبندى سرى كردند. چيزى دادند و چيزى گرفتند، اين را دادند كه ديگر آن دسيسه ها كه قبل از رحلت داشتند نكنند، و اين را گرفتند كه حكومت آرزوهايشان را برآورد، و يا آنكه بعد از رحلت مصالحه اى تصادفى بين منافقين و مسلمين واقع شد، و همه آن دو دسته يك راه را برگزيدند، و در نتيجه ديگر تصادم و برخوردى پيش نيامد؟
شايد اگر بقدر كافى پيرامون حوادث اواخر عمر رسول خدا (ص) دقت كنيم، و فتنه هاى بعد از رحلت آن جناب را درست بررسى نماييم، به جوانب كافى اين چند سؤال برسيم، منظور از ايراد اين سؤالها تنها اين بود كه به طور اجمال راه بحث را نشان داده باشيم.
نویسنده: محمد حسین طباطبایی
پی نوشت:
1. سوره منافقون، آيه 4.
2. در كتاب قصص قرآن- نوشته مترجم و استاد على اكبر غفارى- صفحه 477 آمده: رسول خدا با اصحاب خود مشورت كرد كه چطور است شما مسلمانان در مدينه بمانيد و كفار را واگذاريد تا هر جا كه دلخواهشان بود پياده شوند اگر در همان جا( يعنى كنار شهر مدينه) ماندند كه معلوم است كنار شهر مدينه جاى ماندن ايشان نيست و اگر خواستند داخل شهر شوند آن وقت دست به شمشير زده با آنان كارزار كنيم؟
عبد اللَّه بن ابى بن سلول منافق مرحباگويان از جاى برخاسته در ميان اصحاب فرياد زد همين رأى را بگيريد. و در مقابل او آنهايى كه خدا دلهايشان را علاقهمند به شهادت كرده بود بپا خاسته گفتند: يا رسول اللَّه ما را به سوى دشمنانمان حركت ده تا گمان نكنند ما از آنها ترسيده ايم. عبد اللَّه بن ابى مخالفت كرده گفت: يا رسول اللَّه در همين مدينه بمان و به سوى دشمن حركت مكن، چه، من تجربه كرده ام كه به سوى هيچ دشمنى نرفتيم مگر اينكه كشته داديم و هيچ دشمنى به سوى ما نيامد مگر اينكه ما بر آنها پيروز شديم.
تا آنجا كه می گويد: رسول خدا( ص) با هزار نفر از اصحاب خود حركت كرد و ابن ام مكتوم را جانشين خود قرار داد تا در نبودن او در نماز بر مردم امامت كند هنوز لشكر اسلام به احد نرسيده بودند كه عبد اللَّه بن ابى يك سوم جمعيت را از رفتن به جنگ منصرف ساخت و اين عده عبارت بودند از يك تيره از قبيله خزرج به نام بنو سلمه و تيره اى از اوس به نام بنى حادثه. عبد اللَّه بهانه اين شيطنت را اين قرار داد كه رسول خدا به حرف او اعتناء نكرد و گوش به حرف ديگران داد …
3. داستان اين پيمان در تفسير سوره حشر گذشت.
4. داستان اين توطئه در تفسير سوره توبه آيه 107 گذشت.
5. منظور داستان نزاع اجير عمر بن خطاب و سنان جهنى در كنار چاه بنى المصطلق است كه در صفحات قبل بيان گرديد.
6. پس از پايان يافتن مساله نصب امير المؤمنين به خلافت( در گودال خم) منافقين كه همه آرزويشان اين بود كه رسول خدا( ص) از دنيا برود و كار امت مختل ماند تا بين اصحاب كشمكش پيدا شود( از مساله خلافت على ع) ناراحت شده در صدد كشتن پيغمبر برآمدند ليكن خداوند كه او را وعده فرموده بود تا از شر دشمنان محفوظ بدارد، حبيب خود را كفايت فرمود و از سوء قصدى كه در باره وى داشتند نجاتش بخشيد.
( داستان بدين قرار اتفاق افتاد كه) وقتى رسول خدا( ص) عازم شد( از غدير خم) به طرف مدينه حركت كند گروهى از منافقان زودتر حركت كردند و به عقبه هرشا( هرشى) رسيده خود را پنهان نمودند و هميان ها را پر از ريگ ساخته منتظر عبور رسول خدا( ص) از آن محل شدند تا وقتى خواست از آنجا عبور كند هميان ها را از بالا به طرف جاده رها كنند شايد به اين وسيله ناقه آن حضرت را رم دهند و حضرت به زمين افتاده او را به قتل برسانند. حذيفه گويد: رسول خدا( ص) من و عمار ياسر را نزد خود طلبيد و به عمار فرمود تو ناقه را از عقب بران و بمن فرمود تو هم مهار ناقه را محكم نگاهدار. من مهار ناقه را در دست داشتم و می كشيدم و می رفتيم تا نيمه شب به بالاى عقبه( تنگه كوه) رسيديم ناگاه هميانهايى پر از ريگ از بالاى كوه به طرف تنگه پرتاب شد و شتر رسول خدا( ص) رم كرد حضرت فرمود: اى ناقه آرام باش كه باكى بر تو نيست.
حذيفه گويد: من گفتم يا رسول اللَّه اين جماعت كيانند؟ فرمود: اينها منافقين دنيا و آخرتند. در آن موقع برقى ساطع گشت كه من همه آنها را ديدم نه تن از آنها قريشى و پنج تن از طوائف ديگر بودند. پيغمبر اكرم وقتى از تنگه سرازير می شد كه سفيده صبح دميد حضرت پياده شد و وضوء ساخت و منتظر آمدن اصحاب گرديد و آن چهارده تن نيز به نماز حاضر شدند حضرت فرمود: هيچ كس حق نجوى ندارد. نقل از قصص قرآن نوشته مترجم، صفحه 658.
7. اگر منافقين و آنهايى كه در دل بيمارى دارند از آزار پيامبر و سوء قصد نسبت به زنان مسلمان و آنها كه شايعهپراكنى می كنند از عمل خود دست برندارند بطور قطع تو را به سركوبى آنان خواهيم گمارد تا جايى كه ديگر در مدينه نمانند و همسايه تو در اين شهر نباشند مگر در فرصتى اندك. ملعون هستند، هر كجا كه يافت شوند بايد دستگير و به خوارى كشته شوند. سوره احزاب، آيه 60 و 61.
8. اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر كس از شما از آيين خود باز گردد، خداوند در آينده جمعيتى را می آورد. سوره مائده، آيه 54.
بصیرت سیاسی از دیدگاه مقام معظم رهبری
یکشنبه 95/10/26
بصیرت سیاسی از دیدگاه مقام معظم رهبری
مقدمه:
«اگر اعلم علما هم باشید و زمانتان را نشناسید و ندانید ترفندهای استكبار و نیز مشكلات جامعه چیست، نمیتوانید برای جامعه اسلامیتان مفید واقع شوید.»این گوشهای از بیانات رهبر معظم انقلاب در باب اهمیت بصیرت بود كه ایشان بارها و بارها بر آن تكیه و تاكید داشتند؛ چرا كه بصیرت و علم به زمان برای هر كس بویژه یك عالم لازم است و بیآگاهی علما به حقایق جریانات جهان در طول تاریخ تشیع بخصوص در 200 سال اخیر مشكلات بزرگی را به وجود آورده و ضربه سنگینی را از این ناحیه وارد كرده است.
یكی از موضوعاتی كه رهبر حكیم و فرزانه انقلاب اسلامی ، حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) همواره به ویژه طی چند ماه اخیر در بیشتر فرمایشاتشان به طور جدی بر آن تاكید داشته اند ،مفهوم «بصیرت »و ضرورت برخورداری و بهره مندی از آن به عنوان «تنها راه برای گمراه نشدن در گردو غبار ایجاد شده بر اثر فتنه » است.
از همین روست كه رهبری انقلاب داشتن بصیرت كامل نسبت به دشمن را تنها راه نجات كشورهای اسلامی از زورگویی، اشغال و سلطهگری استكبار جهانی و بازگشت به اسلام ناب محمدی میدانند و تاكیددارند ملتهای مسلمان باید ترفندهای استكبار را درك كنند.
با بررسی اجمالی حوادث و مشاهده فراز و فرود های تاریخ اسلام از دوران پیامبر اعظم (ص) و ائمه معصومین (ع) تا انقلاب اسلامی و دوران حاضر ،آنچه بیش از هر عاملی در رسیدن یا نرسیدن به پیروزی و موفقیت تاثیر داشته، میزان بهره مندی و برخورداری مردم و نخبگان از «بصیرت» بوده است . به این معنی كه در هر برهه ای كه مردم و نخبگان جامعه از بصیرت بهره برده اند ، راه درست انتخاب شده و امور به نحو احسن پیش رفته است و برعكس در مواقعی كه مردم بدون بصیرت عمل كرده اند، هم خودشان و هم جامعه را با مشكلاتی روبرو كرده اند.به جرات می توان گفت دلیل همه انحرافات سیاسی و اعتقادی كه تاكنون امت ها با آن روبرو بوده اند و بعضاً به نابودی و انحطاط آنان نیز منجر شده، رفتارها ، تصمیم گیریها و موضع گیریهای بدون بصیرت بوده است .
در این نوشتار تلاش می شود درباره مفهوم بصیرت ، موانع و راه های كسب آن ،بصیرت به عنوان قدرت پرواز انسانها و جوامع بشری از مشكلات و انحطاطات و همچنین بصیرت از نگاه رهبر معظم انقلاب مواردی را یادآوری كنیم .
مفهوم بصیرت
بصیرت دانایی صرف نیست بلكه دانایی همراه با باور وایمان است از این رو موجب هدایت و حركت است در حالیكه علم همواره مقرون باور قلبی نبوده و در نتیجه لزوما مایه عمل به مقتضاتش نیست.
به عنوان نمونه خیلی از مردم می دانند سیگار برای انسان زیان بار است ولی به دلیل اینكه به مضرات آن باور ندارند واز آن استفاده می كنند حتی برخی پزشكان به انواع مواد مخدر معتاد می باشندتقریبا هر انسان الهی می داند روزی این جهان را ترك وبه عالم برزخ و حساب سفر خواهد كردو آنجا یك یك اعمالش مورد ارزیابی قرار گرفته و جزا و پاداش به آن تعلق می گیرد اما از آنجایی كه این بینش د ر بسیاری از مردم از ساحت ذهن به ساحت قلب رسوخ نكرده و به ایمان باطنی تبدیل نگردیده موجب تقوی و پرهیزگاری نمی شود ولی علم مقرون با اعتقاد قلبی مایه حركت و عمل می گردد واز این روست كه بصیرت موجب هدایت بوده انسان را از غفلت بیدار می كند انسان بصیر به كمك این قوه از خطر گمراهی و فریب خوردن در امور و موضعگیری غافلانه و حساب نشده در امان است بصیرت مانند سپری است كه در هنگام فتنه هاومواقف خطرناك انسان را مصون و محفوظ نگه می دارد.شاید از این روست كه زره و لباس محافظ جنگی را بصیرت نامیده اند چون انسان را از شمشیرها و ضربه های نابهنگام و غافلانه حفظ می كند.
ناگفته نماند از لوازم بصیرت زیركی و فطانت است زیرا وقتی آدمی به روشنی از جوانب مسائل پیش رویش اطلاع داشته باشد نقطه ابهامی برایش باقی نمی ماند تامانع برخورد صحیح با آن شود.بنابراین با درایت و زیركی بیشتر وارد عمل خواهد شد.
آری جامعه بدون بصیرت كور است و همچون كوران اعمال متناقض از خود نشان می دهد گاه كاهی را به كوهی بخشیده و گاهی كوهی را به كاهی نمی بخشد هرگز قابل اعتماد نیست در حساسترین لحظات بخاطر عدم درك موقعیت خود پیشوای بصیرش را تنها می گذارد وجودشان كالعدم و حیاتشان مساوی مماتشان و حضورشان در كنار پیشوای بیدار عدم حضور است از این رو امیر مؤمنان در وصف شان فرمود::الشاهده ابدانهم الغائبه عنهم عقولهم بدنهایشان حاضر ولی عقلهایشان غائب است.
آنان بدلیل كوردلی و ناتوانی در تحلیل مسائل و شناخت حق وباطل از روی هواهای خود حكم می كنند و از آنجا كه هواهای نفسانی به تعداد افراد جامعه متفاوت بوده و در زمانهای مختلف تغییر می كنند چنین جامعه ای ثبات خودرا از دست می دهد هر دسته ای خواسته ای متفاوت با دیگران دارد و هر روز چیزی غیر از مطلوب دیروز می طلبد یك روز عده ای خواهان جنگ با دشمن و روز دیگر عده ای دیگر خواهان صلح و روز سوم هر دو از خواسته خود دست بر می دارند.بنابراین مشكل عدم بصیرت از مشكلات خطر آفرین است كه روند اصلاح جامعه را متوقف می كند به طوری كه اگر برترین رهبران عالم هم در راس چنین جامعه ای قرار گیرند از رفتار متناقض و كردار حیرت انگیز مردم زمین گیر می شوند كما اینكه حضرت در مورد مردم زمان حكومتش فرمودند::المختلفه اهواوهم المبتلی بهم امراوهم امیالشان متفاوت و زمامدارانشان به بلای آنها گرفتارند.
موانع كسب بصیرت
برخی از امور و گرایش ها در وجود انسان مانع از بصیرت یافتن وی می گردد بگونه ایكه با وجود یقین به حقانیت موضوعی ، آن را نادیده گرفته و چشم بصیرت خود را نسبت به آن فرو می بندد كه در اینجا به دو مورد اشاره می كنیم :
1.دلبستگی به دنیا :
حضرت علی علیه السلام در این خصوص می فرماید : انّ الدّنیا دار محن، و محلّ فتن، من ساعاها فاتته، و من قعد عنها و اتته، و من ابصر الیها اعمته…
بدرستی كه دنیا خانه محنتهاست، و جایگاه فتنه هاست، كسی كه طلب كند آن را هلاكش كند؛ و كسی كه به دنبالش نباشد را ، با او بنیكوئی همراهی كند ؛ و هر كه نظر كند بسوی آن ، كور گرداند او را ( چشم بصیرت را از او می گیرد)….(شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحكم ج 2 ص 637(
2.گرفتار شدن به شهوات و لذت ها
امیرالمومنین علی علیه السلام در این باره می فرماید : ذا أبصرت العین الشّهوه عم ی القلب عن العاق به (137/ 3).هرگاه چشم ظاهری ، شهوت را ببیند چشم دل انسان نسبت به عاقبت كار كور گردد . (تصنیف غرر الحكم و درر الكلم ص305)
لذا می بینیم مقام معظم رهبری در سخنرانی های مكرر خود نسبت به تهاجم فرهنگی هشدار داده و در یكی از این سخنرانی ها فرموده اند : سیاست امروز سیاست اندلسی كردن ایران است (مقام معظم رهبری، 6 فروردین 1381)چراكه وقتی جامعه ای مشغول و گرفتار شهوات شد دیگر بصیرت خور را نسبت به مسائل پیرامونی از دست می دهد و همچون اندلس ممكن است كشور را تقدیم كفار نماید .
راه های عملی كسب بصیرت
در این خصوص نیز در روایات ما راهكارهای متعددی مطرح گردیده كه به برخی از آنها اشاره می نمائیم :
1.شناخت حقیقت ولایت و ولی امر زمانه خود:
شناخت ولی امر زمان در اسلام از چنان جایگاهی برخوردار است كه بنا به فرموده رسول گرامی خدا صل الله علیه و آله اگر كسی بمیرد و امام زمان خود را نشناسد همانند كسی است كه به مرگ جاهلیت قبل از اسلام مرده است (البحار 23/ 94 الغدیر 10/ 360 اثبات الهداه 1/ 126 تفسیر ابی الفتوح 1/ 508 - الحكم الزاهره با ترجمه انصاری ص 108)
لذا شناخت خود ولی امر مسلمین در این زمان راهكار اصلی و مهمی است كه می تواند انسان را به بصیرت برساند.
در اینجا لازم به ذكر است كه بر اساس مبانی اعتقادی شیعه هر كسی لیاقت قرار گرفتن در رأس حكومت را ندارد ، بلكه آن كسی شایستگی قرار گرفتن در راس حكومت را دارد كه بدون انگیزه های فردی و دنیایی و با پشتوانه الهی در مسیر پیاده نمودن احكام خدا قدم بردارد لذا این مسئولیت در مرتبه اول بر عهده پیامبران ، سپس ائمه اطهار(علیهم السلام ) و در دوران غیبت بر عهده ولی فقیه گذاشته شده است .
2.داشتن فكر و اندیشه و تجزیه تحلیل مسائل
از دیگر اموریكه انسان را به بصیرت سوق می دهد اندیشه و تجزیه و تحلیل جریانات سیاسی و اجتماعی می باشد .
علی علیه السلام در این باره می فرماید : أفك ر تستبص ر. فكر كن تا بصیرت یابی. لا بص یره ل من لا ف كر له. نیست بصیرتی از برای كسی كه نباشد فكری از برای او. (تصنیف غرر الحكم و درر الكلم ص : 57)
البته برای رسیدن به تحلیل صحیح نسبت به جریانات بخصوص جریانات سیاسی باید مواد اصلی آن كه اخبار صحیح می باشد را از مجاری صحیح كسب نموده سپس نسبت به آنها فكر و تجزیه و تحلیل نمود .
3. دوراندیشی در امور
از دیگر اموریكه موجب بصیرت یافتن انسان می شود آینده نگری و تدبیر در مسائل و جریانات می باشد حضرت علی علیه السلام فرموده اند : من استقبل الأمور أبصر (تصنیف غرر الحكم و درر الكلم ص : 57) هر كه از قبل پیش بینی كند و به پیشواز كارها برود (نسبت به امور دور اندیشی كند) بینا گردد .
4. پیروی از عالمان وارسته
امام محمد باقر علیه السلام در وصف علماء ربانی می فرماید: قال محمّد بن علیّ الباقر (ع )… العال م معه شمعهأ تز یل ظلمه الجهل و الحیره فكلّ من أضاءت له فخرج ب ها م ن حیره أو نجا ب ها م ن جهل …. )الحتجاج علی أهل اللجاج ج 1 ص17)
عالم مانند كسی است كه به همراه خود شمعی دارد كه بوسیله آن ظلمت جهل و حیرت از بین می رود و هر كس كه به نور آن روشنی یافت پس از حیرت خارج شده و از جهل نجات می یابد .
5. رعایت ایمان و تقوای الهی
یكی دیگر از راهكارهای عملی جهت دست یابی به بصیرت رعایت تقوای الهی می باشد چرا كه خداوند متعال می فرماید :«ان تتقوا الله یجعل لكم فرقانا؛ اگر تقوا بورزید خداوند قوه تشخیص و جداسازی حق از باطل به شما عنایت می كند» (انفال، آیه 29). پرهیزگاری و انجام واجبات و پرهیز و دوری از محرمات، به انسان نورانیت و روشن بینی درونی می بخشد به گونه ای كه انسان در پرتو آن می تواند حق و باطل را از هم تشخیص دهد و به راحتی وسوسه های شیطانی را بشناسد و خود را از دام آن رهایی بخشد و قرآن كریم در این باره می فرماید: «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذكروا فاذاهم مبصرون؛ پرهیزگاران هنگامی كه شیطانی پیرامون حریم آنها گردش كند متوجه می گردند و بیدار و بصیر می باشند.»
6.عبرت گرفتن از مسائل گوناگون
اگر كسی بطور دائم از آنچه كه پیرامونش می گذرد و یا در گذشته به وقوع پیوسته به دیده عبرت نگاه كند به راحتی می تواند به نتیجه جریانات واقف شده و با بصیرتی كه پیدا می كند از گرفتار شدن از هلاكت نجات پیدا كند.حضرت علی علیه السلام در این خصوص فرموده اند : ف ی كلّ اعت بار است بصاأ (تصنیف غرر الحكم و درر الكلم ص 472 ) در هر عبرت گرفتنی بصیرتی است.و در بیان دیگری این امر را منوت به دوام عبرت گرفتن دانسته اند و بیان دشته اند : دوام ال اعت بار یؤدّ ی لی ال است بصار (تصنیف غرر الحكم و درر الكلم ص 472(
7.ذكر و یاد الهی
از دیگر راههای رسیدن به بصیرت ذكر و یاد الهی می باشد حضرت علی علیه السلام فرموده اند: من ذكر اللّه استبصر (تصنیف غرر الحكم و درر الكلم ص : 189) یعنی هر كه یاد كند خدا را بصیرت یابد.
8. پیمودن مسیر اهل بصیرت
به عنوان نمونه یكی از ویژگی های برجسته یاران امام حسین علیه السلام در جریان عاشورا بصیرت می باشد .
بنا براین ما نیز می توانیم با مطالعه زندگی اینگونه افراد ، ویژگی هایی كه موجب شد تا به این صفت متصف شوند را پیدا كرده و با الگو قرار دادن رفتار آنها ما نیز در زمره اهل بصیرت قرار بگیریم .
راه دست یابی به بصیرت
چنان كه گفته شد برای دست یابی به بصیرتی چنین تاثیرگذار درشخص و جامعه ورفتارهای فردی و اجتماعی، می بایست ابزارهای درست و مناسبی چون چشم و گوش و مانند آن را داشت، چنان كه لازم است از قلبی سالم و سلیم بهره مند بود؛ زیرا اگر قلب آدمی، بیمار و دارای پرده هائی از شقاوت و قساوت و جهل و بی تقوایی باشد، هرگز نمی توان از این قلب، امید بصیرت و روشنگری داشت.
انسان برای این كه به بصیرت و روشنگری واقعی برسد می بایست با مهار نفس خود هرگونه پلشتی ها را از خود بزاید و تقوای فطری را پاس دارد. هنگامی كه تقوای فطری كه مقتضی پرهیز از هر پلشتی و پلیدی چون دروغگویی و پیمان شكنی و مانند آن است، در انسانی وجود داشته باشد، آن گاه است كه هدایت الهی از طریق وحی و الهام در وی تأثیرگذار خواهد بود و اهل ایمان به خدا و پیامبر(ص) و قرآن می شود و درهای بصیرت بر روی وی گشوده می شود و چشم و دلش به گونه ای دیگر به مسایل می نگرد و تحلیل و تبیین كرده و توصیه هایی را صادر می كند.
از نظر قرآن بصیرت و روشنگری، بینش و نگرش درست و صحیحی است كه آدمی با این امور می تواند آن را به دست آورد؛ بنابراین كسانی كه به وسیله اعضا و جوارح خویش تنها در اندیشه پاسخ گویی به خواسته های نفسانی هستند و یا پلشتی ها و پلیدی ها برای آنان معنا و مفهومی ندارد، نمی توانند به بصیرتی دست یابند كه حقایق را بر آنان منكشف سازد و آنان را نسبت به كار درست از نادرست آگاه و هوشیار كند و قدرت تشخیص شان را افزایش دهد و در نهایت از كار نادرست باز دارد.
خداوند در آیه 203 سوره اعراف به ایمان به عنوان مهم ترین عامل دست یابی انسان به قدرت تشخیص حق از باطل و درست از نادرست یعنی بصیرت اشاره می كند و در ادامه در آیه 201 همین سوره تقوا را از مهم ترین عوامل تحقق بخش بصیرت و روشن دلی در آدمی برمی شمارد.
البته هرگز نمی توان نقش بینش را در نگرش ها و افكار و اندیشه های آدمی نادیده گرفت. از این رو خداوند پس از ایمان كه امری بینشی و نگرشی است به مسئله شناخت نسبت به آخرت و ایمان به آن در تحقق بصیرت آدمی اشاره می كند و دنیاگریزی و آخرت گرایی در افراد را عاملی مهم در تحقق بصیرت برمی شمارد. (ص آیات 54 و 64(
از دیگر علل و عواملی كه در این مسئله مهم و اساسی است می توان به عبرت گیری از مسایل جهان و هستی اشاره كرد. تأكید خداوند برتوجه به آیات و نشانه های الهی از آن روست كه انسان با تحلیل آن ها می تواند نسبت ها را به درستی به دست آورد و در یك آزمون خطا و تصحیح، تجربیات بسیار مفیدی را در زمینه های مختلف كسب كند.
بسیاری از مردم در یك فرآیند، به بصیرت دست می یابند، زیرا بصیرت از اموری نیست كه ناگهان تحقق یابد، بلكه در یك فرآیند با علل و عوامل مختلف در انسان پدیدار می شود كه در این میان نمی توان نقش مهم نشانه ها و نشانه شناسی را نادیده گرفت. از این رو توجه به آیات و نشانه های الهی در هستی از هر نوع و جنسی در آیات 2 و 12 سوره ذاریات و نیز آیات 6 تا 8 سوره ق مورد تأكید قرار گرفته است.
انسان با تحلیل دقیق داشته های خودشان كه از آن به آیات انفسی یاد می شود و داده های بیرونی كه از آن به آیات آفاقی یاد شده است، می تواند امیدوار باشد كه به یك شناخت یقینی برسد.
هرچه تفكر و دقت در آیات انفسی و آفاقی و نشانه شناسی در انسان، قوی تر شود، دقت و تأمل و تحلیل وی نیز افزایش می یابد و یقین او از علم الیقین حصولی به عین الیقین شهودی و حق الیقین حضوری می رسد. به این معنا كه نهایت تفكر و اندیشه در آیات انفسی و آفاقی، درك حضوری و دانش وجودی است كه دیگر این دانش جزو ذات وی می باشد.
بر این اساس هر كسی باید در مسایل زندگی از امور اجتماعی و سیاسی خویش چنان دقت و توجه داشته باشد كه بتواند از راه نشانه ها، حقیقت را كشف و شهود كند و در ادامه با تقوای سیاسی در مسیر آن گام بردارد. كسانی كه از هیچ نشانه كوچك و جزیی نمی گذرندو آن را در یك پازل دسته بندی می كنند و در جای مناسب قرار می دهند، می توانند در نهایت، تبیین درستی از مسئله بیابند و واقعیت امور پوشیده را بر خود آشكار سازند. گاه یك فتنه می تواند این پازل هایی كه در سایه روشن های تردید قرارگرفته است آشكار سازد و تصویری روشن از حركات و اقدامات و رفتارهای شخص و یا گروه ارائه دهد.
بارها دیده شده است كه اهل نفاق و كفر و شرك در این فتنه ها خود را لو داده اند؛ زیرا گمان برده اند كه موفقیت را در دست دارند و چهره واقعی خویش را آشكار می كنند و یا این كه حركت و رفتاری را از خود بروز می دهند كه می تواند به عنوان متغیر ربطی میان تمامی پازل ها و قطعات پیشین، معنایی را القا و روشن سازد.به سخن دیگر، فتنه ها فرصت های شناختی برای بسیاری از مردم نسبت به رهبران و نظریه پردازان و تصمیم گیران اصلی است كه همواره با درایت و كیاست معاویه ای و عمر و عاصی خواسته اند تا خود را مخفی و نهان كنند و اندیشه ها و افكار پلید خود را از انظار دور دارند. در این هنگام فتنه ها، همانند نوری در تاریكی، چهره واقعی خواص را نشان می دهد و بطلان همه یا برخی كارها و رفتارهایشان را برای توده های مردم آشكار می سازد.
بنابراین مهم ترین رفتاری كه از توده های مردم انتظار می رود آن است كه در فتنه ها به نشانه ها توجه كنند، و با بهره گیری از اصول اساسی اسلام و قرآن، حق را از باطل باز شناسند و خواص و رجال سیاسی كشور را براساس آن معیار به ارزیابی نشینند و در نهایت، راه خویش را از گمراهان و منافقان جدا سازند.
در داستان حضرت امیرمؤمنان(ع) در جنگ صفین و فتنه بزرگ آن برخی از اهل تردید نمی دانستند كه حق با علی یا معاویه است؛ زیرا یك نشانه چون شهادت عمار به دست گروه باغی و طغیانگر، برای توده های مردم آشكار كرد كه معاویه بر باطل است. هر چند كه در آن زمان بسیاری از لشكریان معاویه با توجیه عمر و عاص فریب خوردند، ولی زنگارهای بسیار و پرده های استواری از دغل و تزویر و دروغ با شهادت عمار به عنوان یك نشانه فرو ریخت و از میان برداشته شد و اهل حق توانستند راه خویش را دریابند.
در حقیقت هر نشانه ای در هر فتنه ای برای توده های مردم می تواند به عنوان نشانه ای از درستی و نادرستی كس یا گروه و یا حكومتی باشد.
به هر حال داشتن بصیرت نیازمند اسباب و ابزارهای مناسبی است كه قدرت تشخیص آدمی را نسبت به حق و باطل برانگیزد و به وی توانایی دهد تا پس از شناخت، نسبت به آن واكنش درست و مناسبی انجام دهد و همانند بلعم باعوراها و یا سامری ها عمل نكند و همراه فرعون و طاغوت در صف استكبار و كفر و باطل نایستد.
نتیجه گیری
اگرچه برخورداری از بصیرت در تمام عرصه های زندگی الزامی است، اما در برخی عرصه ها ضروری تر به نظر می رسد. به همین دلیل است كه رهبر معظم انقلاب از لزوم بصیرت در شناخت دشمن و ترفندهایش سخن گفته و یادآور شده اند كه در دوران ممزوج شدن حق و باطل باید مراقب بود كه حق و باطل مشتبه نشوند و انجام هر حركت عمومی در وضعیت كنونی جهان براساس بصیرت باشد.
از نگاه ایشان حركت در جهان پیچیده امروز تنها با بصیرت امكان پذیر است، چراكه ملت ها تنها با بصیرت می توانند به حقوق خود دست یابند. شناخت موانع راه، شناخت راه های جلوگیری از موانع و شناخت راه برای برداشتن موانع نیز تنها با بصیرت میسر خواهد بود. به همین دلیل است كه رهبری انقلاب به بصیرت یافتن در هدف و وسیله به منظور تغییر رفتارها تأكید دارند.
انتخابات، روشن كردن مرزهای خودی از دشمن و دفاع از دین، بزنگاه هایی هستند كه از منظر رهبری بیش از هر زمان دیگری نیاز به بصیرت دارند؛ البته ایشان انتخاب رهبر از سوی مجلس خبرگان رهبری، احقاق حقوق مردم در دستگاه قضایی و مناسك حج را نیز از این دست بزنگاه ها می دانند.
آنچنان كه پیروزی انقلاب اسلامی ایران از جمله ثمرات حاصل از بصیرت بوده، انتخاب نامزدهای اصلح از سوی مردم در هر انتخاباتی اعم از ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان و… نیز تداوم بخش این راه بوده است. به همین دلیل است كه همواره رهبری انقلاب، مردم را به برخورداری از بصیرت در این انتخاب ها توصیه می كنند. ایشان فرمودند: «ملت ایران وقت انتخابات كه می رسد، احتیاج به بصیرت دارد. نگاه كند ببیند دشمن چه موضعی در قبال این حركت عظیم مردمی گرفته است. مردم باید حواس خود را جمع كنند تا درست تصمیم بگیرند.»
واكنش مناسب مردم به تبلیغات هسته ای و شكست دادن دشمن در تضعیف قوا و رابطه ملت با مسئولان نیز از دیگر ثمرات حاصل از بصیرت است كه رهبر معظم انقلاب در طول سخنرانی هایشان بارها بر آن تأكید كرده اند.
بنابراین اگر امروز سخنان رهبری را فهمیدیم و عمل كردیم و قدر ولایت را دانستیم، آنوقت می توان گفت كه بصیرت پیدا كرده ایم.
سطح بندی مفهوم بصیرت از دیدگاه رهبری
یکشنبه 95/10/26
کلیدواژه «بصیرت» یکی از پرکاربردترین واژگان موجود در ادبیات مقام معظم رهبری بوده و همواره مورد تأکید فراوان ایشان قرارداشته است. بررسی ها نشان می دهد که این کلیدواژه از بَدو دوران رهبری معظم له پیوسته حضور پررنگی در بیانات و مکتوبات ایشان داشته لکن استعمال آن در بازه زمانی سال های ۸۸ و ۸۹ نسبت به گذشته به طرز معناداری افزایش یافته است. همین مسئله اهمیت واکاوی معنا و مفهوم بصیرت در اندیشه رهبر انقلاب و کشف دلایل پافشاری خاص ایشان بر لزوم بصیرت زایی و بصیرت افزایی در جامعه را دوچندان می سازد. نگارنده در این مقاله کوشیده است تا از رهگذر مطالعه مجموع گفتارها و نوشتارهای رهبر معظم با موضوع بصیرت از خردادماه ۱۳۶۸ لغایت آذرماه ۱۳۹۰ به صورتبندی مفهوم بصیرت از منظر ایشان بپردازد.
۱. تعریف مفهوم بصیرت:
بصیرت، کلمه ای عربی از ریشه بصر (چشم) و به معنای بینایی است اما در کاربرد اصطلاحی، توانایی بیناییِ ظاهری که جزو حواس پنجگانه انسان است از آن مُستفاد نمی گردد بلکه بصیرت در اصطلاح به معنای آگاهی، هوشمندی و هشیاری در برخورد با حوادث و پدیدههای بیرونی و برخورداری قدرت تحلیل مسائل اجتماعی و زمانشناسی است. می توان به استناد این جملهی مشهور امیرالمؤمنین (ع) که «تُعرَفُ الأشیاءُ بِأضدادِها» بصیرت را نیز در قیاس با ضد خود معنا کرد و آن را نقطهی مقابل غفلت و ناآگاهی دانست. با این حساب ممکن است فردی از حس بینایی بسیار خوبی بهرهمند باشد اما به دلیل غفلت و ناآگاهی، حجابی بر دیدگانش قرارگیرد و نتواند بسیاری از مسائل را به درستی درک و تحلیل نماید. چنانکه پروردگار متعال در قرآن کریم در وصف مشرکان و منافقان می فرماید: «… وَ عَلَی أبصارِهِم غِشاوَهٌ»[۱]. یعنی بر چشمان آنان پرده ای است که با وجود بینایی ظاهری، مانع از دیدن حقایق می گردد.
۲. سطوح تحلیل بصیرت:
برمبنای تعریف فوق، مقام معظم رهبری دو سطح تحلیل را برای مفهوم بصیرت درنظر می گیرند: یکی سطح اصولی و لایه زیرین بصیرت است که به بصیرت در انتخاب جهانبینی و فهم اساسی مفاهیم توحیدی مربوط میشود. نتیجهی بصیرتداشتن در این سطح، هدفدار و نظاممند دیدن جهان است که زمینهی همهی تلاشها و مبارزات انسانی در جامعه می باشد. از این منظر که نقطه مقابل نگاه مادی است، در صورتِ یافتن هدف نظام توحیدی، هرگونه تلاش و مجاهدتی در راه تحققِ هدف، قطعاً انسان را به نتیجه می رساند. رهبر معظم در تبیین این سطح از بصیرت معتقدند: «در ديدگاه توحيدى، خسارت و ضرر براى مومن اصلاً متصور نيست. فرمود: «ما لنا الّا احدى الحسنيين» يكى از دو بهترين در انتظار ماست؛ يا در اين راه كشته مي شويم، كه اين بهترين است؛ يا دشمن را از سر راه برميداريم و به مقصود ميرسيم، كه اين هم بهترين است. پس در اينجا ضررى وجود ندارد. درست نقطهى مقابل، نگاه مادى است. نگاه مادى اولاً پيدايش انسان را، وجود انسان را در عالم بدون هدف ميداند؛ اصلاً نميداند براى چه به دنيا آمده است. البته در دنيا براى خودش هدفهایى تعريف
ميكند… اما اينها هيچكدام هدفهاى طبيعى نيست، ملازم با وجود او نيست. وقتى اعتقاد به خدا نبود، اخلاقيات هم بى معنى مي شود، عدالت هم بى معنى ميشود؛ جز لذت و سود شخصى، هيچ چيز ديگرى معنا پيدا نمي كند… پس ببينيد فرق بين نگاه توحيدى و نگاه مادى، معرفت الهى و معرفت مادى اين است. اين اساسى ترين پايه هاى بصيرت است.»[۲]
اما سطح دیگر که بیشتر مدنظر رهبر معظم انقلاب قرار دارد، بصیرت در برخورد با حوادث اجتماعی است. بصیرتداشتن در این سطح عبارت است از تدبر کردن، درست نگاه کردن و درست سنجیدنِ حوادث به هنگام مواجهه با آنها و پرهیز از نگاههای عامیانه و سطحی. رهبر انقلاب در این زمینه اظهار میدارند: «حوادث را درست نگاه كردن، درست سنجيدن، در آنها تدبر كردن، در انسان بصيرت ايجاد ميكند؛ يعنى بينايى ايجاد ميكند و انسان چشمش به حقيقت باز ميشود. اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايد: «فانما البصير من سمع فتفكر و نظر فابصر» بصير آن كسى است كه بشنود، گوش خود را بر صداها نبندد. وقتى شنيد، بیندیشد.»[۳]
صورتبندی مفهوم بصیرت در اندیشه مقام معظم رهبری
۳. عامل موجد بصیرت:
اگر بصیرت را به معنای توانایی تحلیل درست مسائل و تشخیص راه از بیراهه بدانیم، آنگاه این سؤال به میان میآید که چگونه باید چنین تواناییای را تحصیل نمود؟ برطبق آموزههای اسلامی، وجود ملکه تقوا در انسان سبب ایجاد قوه تمیز حق از باطل (فرقان) که همان خصیصه بصیرت است می گردد. چنانکه خداوند متعال می فرماید: «إن تَتَّقُوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً»[۴]. رهبر انقلاب تقوا را نقطه مقابل غفلت و بی توجهی و حرکت بدون بصیرت دانسته و معتقدند: «خدا ناهوشيارى مؤمن را در امور زندگى نمى پسندد. مؤمن بايد در همه امور زندگى، چشم باز و دل بيدار داشته باشد. اين چشم باز و دل بيدار و هوشيار در همه امور زندگى، براى انسان مؤمن اين اثر و فايده را دارد كه متوجه باشد كارى كه مى كند، برخلاف خواست خدا و طريقه و ممشاى دين نباشد. وقتى اين مراقبت در انسان به وجود آمد كه گفتار و عمل و سكوت و قيام و قعود و هر اقدام و تصرف او برطبق خط مشیی است كه خداى متعال معين كرده، اسم اين حالت هوشيارى و توجه و تنبه در انسان تقواست كه در فارسى به پرهيزگارى ترجمه شده و مقصود از پرهيزگارى اين است كه حالت پرهيز و برحذر بودن هميشه در انسان زنده باشد.
صورتبندی مفهوم بصیرت در اندیشه مقام معظم رهبری
تقوا موجب مىشود كه خداى متعال نورى را در قلب و زندگى و راه شما قرار بدهد تا بتوانيد در پرتو آن نور حركت كنيد و راه زندگى را پيدا نماييد. بشر نمىتواند با سردرگمى حركت كند. بدون شناختن مقصد و هدف، حركت انسانى ميسور نيست. اين نورى كه مىتواند هدف و سرمنزل و راه را به ما نشان بدهد ناشى از تقوا و پرهيزگارى است. توصيهی همهی انبيا و اوليا به تقواست.»[۵] پس میتوان گفت که کارویژه تقوا بصیرت زایی بوده و انسان متقی در برخورد با حوادث از قوه بصیرت و توانایی تمیز سره از ناسره برخوردار است.
۴. پیامد فقدان بصیرت:
به باور رهبر انقلاب پیامد فقدان قوه بصیرت در انسان، ناتوانی از تشخیص جبهه حق از باطل در جامعه است. افراد بی بصیرت قادر به درک و هضم درست مسائل مستحدثه اجتماعی نیستند و معمولاً تحلیل های غلطی از شرایط دارند که زمینه ساز سقوط و اشتباهات جبران ناپذیری می گردد. این نقیصه بالأخص در روزگار فتنه که روزگار غبارآلودگی فضا و نامشخص بودن خطوط و صفبندیها است بیشتر نمایان میشود. ویژگی دوران فتنه، بروز شبهات است. یعنی حق و باطل و سره و ناسره در هم می آمیزند و امر بر آحاد جامعه مشتبه می گردد. در چنین شرایطی تنها افراد صاحب بصیرت و آگاه به زمان هستند که می توانند راه را از بیراهه تشخیص داده و جبههی حق را برگزینند.
صورتبندی مفهوم بصیرت در اندیشه مقام معظم رهبری
رهبر معظم مصداق بارز شرایط فتنه گون در تاریخ اسلام را دوران دشوار حکومت امیرالمؤمنین (ع) می دانند که دوران جنگ با اهل قبله بود. ایشان حدیثی را از علی ابن ابی طالب (ع) نقل می کنند که می فرماید: «و قد فتح باب الحرب بينكم و بين اهل القبله و لايحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر»[۶]. در تبيين اين حديث بايد گفت كه در دوران پیامبر اکرم (ص) خطوط و جبهه ها آشکار بود زیرا مسلمانان با کفار و مشرکان میجنگیدند لذا امکان بازشناسی حق از باطل با سهولت میسر میشد. لکن در دوران امیرالمؤمنین هر دو طرفِ جنگ ها مسلمانان و اهل عبادت و دینداری بودند و همگی به جانب یک قبله نماز می خواندند. این درهم آمیختگیِ حق و باطل و به هم ریختگیِ خطوط، تشخیص را برای افراد ناآگاه و بی بصیرت نظیر خوارج در سپاه امام علی (ع) دشوار می کرد. به همین خاطر رهبر انقلاب ایستادگی در جبههی امیرالمؤمنین را بسیار دشوارتر از ایستادگی در جبهه پیامبر اکرم می پندارند: «سختى پرچم اميرالمؤمنين از پرچم پيغمبر از جهاتى بيشتر بود؛ چون در پرچم پيغمبر دشمن معلوم بود، دوست هم معلوم بود؛ در زير پرچم اميرالمؤمنين دشمن و دوست آن چنان واضح نبودند. دشمن همان حرف هایى را مي زد كه دوست مي زند؛ همان نماز جماعت را كه در اردوگاه اميرالمؤمنين ميخواندند، در اردوگاه طرف مقابل هم در جنگ جمل و صفين و نهروان مي خواندند. حالا شما باشيد چه كار مي كنيد؟»[۷] با اين حساب تنها كساني مي توانستند در زير پرچم اميرالمؤمنين شمشير بزنند كه اهل صبر و بصيرت باشند.
صورتبندی مفهوم بصیرت در اندیشه مقام معظم رهبری
به باور رهبر انقلاب بزرگترین مشکل خوارج فقدان قدرت تحلیل بود. ایشان میفرمایند: «اصحاب اميرالمؤمنين آنهايى كه دل او را خون كردند همه مغرض نبودند؛ اما خيلى از آنها مثل خوارج قدرت تحليل نداشتند. قدرت تحليل خوارج ضعيف بود. يك آدم ناباب، يك آدم بدجنس، يك آدم زباندار پيدا مىشد و مردم را به يك طرف مىكشاند؛ شاخص را گم مىكردند. در جاده هميشه بايد شاخص موردنظر باشد. اگر شاخص را گم كرديد، زود اشتباه مى كنيد.»[۸]
حرکت در دوران فتنه گونِ حکومت امیرالمؤمنین بصیرتی از جنس بصیرت خود ایشان را می طلبید. به همین خاطر تنها علی بود که می توانست رویاروی خوارجِ عابد و ظاهرالصلاح بایستد و چشم فتنه را کور نماید. رهبر انقلاب می گویند: «بى مورد نيست كه اميرالمؤمنين فرمود: هيچكس نمى توانست اين كارى را كه من كردم بكند و اين فتنه را بخواباند. اين كار واقعاً شمشير و آگاهى و آن ايمان على به خودش و راه خودش را مىخواست… در روايتى از امام صادق نقل شده است كه اگر اميرالمؤمنين با اهل قبله نمىجنگيد، تكليف اهل قبلهى بد و طغيانگر تا آخر معلوم نمىشد. اين علىبن ابى طالب بود كه اين راه را باز نمود و به همه نشان داد كه چه كار بايد كرد.»[۹] مقام معظم رهبری نبرد رزمندگان اسلام در دوران هشت سال دفاع مقدس را نیز نمونهی دیگری از جنگ با اهل قبله میدانند: «يادتان است كه در جنگ تحميلى وقتى بچههاى ما مىرفتند سنگرهاى دشمن را مىگرفتند و آنها را اسير مىكردند و به داخل سنگر مىآوردند، وقتى جيبهايشان را مىگشتند، مهر و تسبيح پيدا مىكردند. آنها جوانان مسلمان شيعهى عراقى بودند كه مهر و تسبيح در جيبشان بود؛ اما طاغوت و شيطان از آنها استفاده مىكرد. اين دست مسلمان تا وقتى ارزش دارد و دست مسلمان است كه به ارادهى خدا حركت كند. اگر اين دست به ارادهى شيطان حركت كرد، همان دستى مى شود كه بايد قطعش كرد. اين را اميرالمؤمنين خوب تشخيص میداد»[۱۰]
رهبر انقلاب در سالهای آغازین زعامت خود، در شهریورماه ۱۳۷۰ با آینده نگریِ عمیقِ خویش به مردم درباره فرارسیدن دوران مبهم شدن صفوف همانند دوران امیرالمؤمنین هشدار می دهند: «البته بحمدلله ما هنوز در چنان دورانى نيستيم. هنوز صفوف روشن است؛ هنوز خيلى از اصول و حقايق، واضح و نمايان است؛ اما مطمئن نباشيد كه هميشه اين گونه خواهد بود. شما بايد آگاه باشيد. شما بايد چشم بصيرت داشته باشيد. شما بايد بدانيد بازويتان در اختيار خداست يا نه. اين بصيرت مى خواهد؛ اين را دست كم نگيريد.»[۱۱]
۵. نمادسازی برای مفهوم بصیرت:
رهبر معظم انقلاب با هدف ملموس و عینی سازی مفهوم بصیرت، اقدام به نمادسازی براي آن کرده و شخصیت «عمار یاسر»، صحابیِ بصیرِ پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین را به عنوان نماد و مظهر بصیرت در جامعهی اسلامی معرفی میکنند. ایشان میفرمایند: «در جنگ صفين يكى از كارهاى مهم جناب عمار ياسر تبيين حقيقت بود. چون آن جناح مقابل كه جناح معاويه بود، تبليغات گوناگونى داشتند… شبههافكنى ميكردند، سوءظن وارد ميكردند… كسى كه از اين طرف، خودش را موظف دانسته بود كه در مقابل اين جنگ روانى بايستد و مقاومت كند، جناب عمار ياسر بود كه در قضاياى جنگ صفين دارد كه با اسب از اين طرف جبهه به آن طرف جبهه و صفوف خودى ميرفت و همين طور اين گروههایى را كه جدا جداى از هم بودند، به هر كدام ميرسيد، در مقابل آنها مىايستاد و مبالغى براى آنها صحبت ميكرد؛ حقایقى را براى آنها روشن ميكرد و تأثير ميگذاشت. يك جا ميديد اختلاف پيدا شده، يك عده اى دچار ترديد شدند، بگومگو توى آنها هست، خودش را به سرعت آنجا مي رساند و برايشان حرف مي زد، صحبت مي كرد، تبيين مي كرد؛ اين گره ها را باز مي كرد.»[۱۲] نمادسازی رهبر انقلاب موجب می شود که بحث بصیرت از فضای نظریِ صرف خارج شده و امکان الگوگیری برای آحاد جامعه وجود داشته باشد.
صورتبندی مفهوم بصیرت در اندیشه مقام معظم رهبری
۶. بصیرت به مثابه ابزار:
مقام معظم رهبری با تشبیه صحنههای سیاسی به جبههی جنگ، بصیرت را به مثابه ابزاری برای شناخت دشمن میدانند. ایشان میفرمایند: «يكى از كارهاى مهم در عمل نظامى، شناسائى است؛ شناسائى از نزديك كه زمين را بروند ببينند: دشمن كجاست، چه جورى است، مواضعش چگونه است، عوارضش چگونه است، تا بفهمند چه كار بايد بكنند. اگر كسى اين شناسائى را نداشته باشد، ميدان را نشناسد، دشمن را گم بكند، يك وقت مىبينيد كه دارد خمپارهاش را، توپخانهاش را آتش ميكند به طرفى كه اتفاقاً اين طرف، طرف دوست است نه طرف دشمن. نميداند ديگر. عرصهی سياسى عيناً همين جور است. اگر بصيرت نداشته باشيد، دوست را نشناسيد، دشمن را نشناسيد، يك وقت مىبينيد آتش توپخانهى تبليغات شما و گفت و شنود شما و عمل شما به طرف قسمتى است كه آنجا دوستان مجتمعند نه دشمنان. آدم دشمن را بشناسد؛ در شناخت دشمن خطا نكنيم. لذا بصيرت لازم است٬ تبيين لازم است.»[۱۳]
بی شک اهمیت شناسایی دشمن و برآورد امکانات و پیشبینیِ صحیح حرکت های آن در دوران فتنه دوچندان می گردد چراکه «در حوادث فتنه گون شناخت عرصه دشوار است، شناخت اطراف قصه دشوار است، شناخت مهاجم و مدافع دشوار است، شناخت ظالم و مظلوم دشوار است، شناخت دشمن و دوست دشوار است.»[۱۴] به زعم رهبر عاليقدر، دوران دشوار هر انقلاب آن دورانی است که حق و باطل در هم ممزوج میشوند و غبار فتنه فضا را پرمی کند. در چنین فضایی ابزار بصیرت به عنوان یک چراغ مهشکن یا یک قطبنما افراد جامعه را هدایت نموده و آنها را از قدم گذاشتن در بیراهه بازمیدارد. معظمله معتقدند: «بصيرت وقتى بود، غبارآلودگى فتنه نميتواند آنها را گمراه كند، آنها را به اشتباه بيندازد. اگر بصيرت نبود، انسان ولو با نيت خوب گاهى در راه بد قدم ميگذارد. شما در جبههى جنگ اگر راه را بلد نباشيد، اگر نقشهخوانى بلد نباشيد، اگر قطبنما در اختيار نداشته باشيد، يك وقت نگاه
ميكنيد مىبينيد در محاصرهى دشمن قرار گرفتهايد؛ راه را عوضى آمدهايد، دشمن بر شما مسلط ميشود. اين قطبنما همان بصيرت است.»[۱۵]
اما در صورت فقدان این ابزار، رزمندگان نمیتوانند به خوبی از عهدهی شناسایی دشمن برآیند و لذا به ورطه شک و تردید فرومی افتند. این همان آفتی بود که در جنگ صفین به جان شماری از سربازان بیبصیرت سپاه امیرالمؤمنین افتاد و رهبر انقلاب در توضیح آن میفرمایند: «در روايت دارد كه آمدند خدمت حضرت و گفتند: «يا اميرالمؤمنين ـ یعنى قبول هم داشتند كه اميرالمؤمنين است ـ انا قد شككنا فى هذا القتال» ما شك كرديم. ما را به مرزها بفرست كه در اين قتال داخل نباشيم!»[۱۶]
۷. دو فاکتور پیروزی:
رهبر معظم انقلاب مؤلفه بصیرت را در کنار مؤلفه صبر (به عبارت دیگر، بیداری و پایداری) به عنوان دو فاکتور اصلیِ غلبه بر دشمن و رمز پیروزی انقلاب اسلامی معرفی میکنند. ایشان معتقدند: «آنچه امام بزرگوار و ملت شجاع ما را در راه این مبارزهی بزرگ موفق کرد، بصیرت و صبر بود. مقاومتی همراه با بصیرت»[۱۷]. جالب اینجاست که رهبر انقلاب فقدان این دو فاکتور کلیدی را سرمنشأ تمامی مشکلات و ابتلائات جوامع بشری می پندارند و می گویند: «تمام مشكلاتى كه براى افراد يا اجتماعات بشر پيش مى آيد، بر اثر يكى از اين دو است: يا عدم بصيرت يا عدم صبر. يا دچار غفلت می شوند، واقعيت ها را تشخيص نمى دهند، حقايق را نمى فهمند، يا با وجود فهميدن واقعيات، از ايستادگى خسته مىشوند. لذاست كه به خاطر يكى از اين دو يا هر دو، تاريخ بشر پر از محنتهاى بزرگ ملتهاست؛ پر از غلبه زورگويان عالم بر ملت هاى ضعيف النفس و غافل است. دهها سال گاهى صدها سال يك ملت مقهور سياست يك جهانخوار و يك قدرت بزرگ بوده است. چرا؟ مگر اينها انسان نبوده اند؟ بله انسان بوده اند؛ ليكن يا بصيرت نداشته اند يا اگر بصيرت داشته اند، در راه آن آگاهى خود، فاقد صبر لازم را بوده اند؛ يعنى يا بيدارى نداشته اند يا پايدارى نداشتهاند»[۱۸]
به زعم رهبر فرزانه دو فاکتور صبر و بصیرتِ ملتها همواره در معرض هجمه استعمارگران و کانون های قدرت جهانی برای استمرار سیطره خود قرار دارد: «امروز هم در دنيا كسانى كه در رأس قدرتهاى سياسى زورگو و مداخله گر يا در رأس كمپاني هاى اقتصادى يا در رأس دستگاه هاى سرطانگونه تبليغاتى و شبكه هاى عظيم سودجوى تبليغات قرارگرفته اند، از طريق يكى از اين دو خصوصيت بر ملتها حكم مى رانند و زورگويى مى كنند. يا سعى مى كنند ملتها را در غفلت نگه دارند و بصيرت آنها را از آنها بگيرند، اگر هم نتوانند به طور كلى از آنها بصيرت را سلب كنند، در يك مورد كه يك مسئله خاص که برايشان مهم است، سعى مى كنند بيدارى ملتها و بصيرت انسانها را در آن جامعه سلب نمايند يا آنها را دچار بى صبرى كنند.»[۱۹]
۸. بصیرت و معیار تمیز عوام و خواص:
معیار تعریف عوام و خواص در یک جامعه و تمیز آنها از یکدیگر چیست؟ آیا بهرهمندی از نسب و نژاد ممتاز یا برخورداری از ثروت هنگفت و یا تحصیلات عالیه تعیین کننده مرز میان عوام و خواص هستند؟ البته بسیاری چنین میاندیشند اما در اندیشه مقام معظم رهبری عنصر «بصیرت» معیار تفکیک عوام از خواص جامعه می باشد. ایشان معتقدند: «جزو عوام قرار نگرفتن بدين معنا نيست كه حتماً در پى كسب تحصيلات عاليه باشيد؛ نه! گفتم كه معنای عوام این نیست. اى بسا كسانى كه تحصيلات عاليه هم كرده اند اما جزو عوامند. اى بسا كسانى كه تحصيلات دينى هم كرده اند اما جزو عوامند. اى بسا كسانى كه فقير يا غنى اند اما جزو عوامند. عوام بودن، دست خود من و شماست. بايد مواظب باشيم كه به اين جرگه نپيونديم. يعنى هر كارى مى كنيم از روى بصيرت باشد. هر كس كه از روى بصيرت كار نمى كند عوام است. لذا مى بينيد قرآن درباره پيغمبر مىفرمايد: «ادعوا الى لله على بصيره انا و من اتبعنى» يعنى من و پيروانم با بصيرت عمل مى كنيم، به دعوت مى پردازيم و پيش مى رويم. پس اول ببينيد جزو گروه عواميد يا نه. اگر جزو گروه عواميد، به سرعت خودتان را از آن گروه خارج كنيد. بكوشيد قدرت تحليل پيدا كنيد؛ تشخيص دهيد و به معرفت دست يابيد.»[۲۰]
رهبر انقلاب مسئوليت بسیار سنگینی را برای خواص یک جامعه قائل هستند که همانا بصیرتافزایی در خود و دیگران است. یعنی خواص وظیفه دارند علاوه بر کسب بصیرت برای خود، به روشنگری و تبیین مسائل برای عوام جامعه نیز بپردازند و آنان را از فروافتادن به ورطه شبهات بازدارند. طبعاً به خاطر جایگاه مهم و حساس خواص در یک جامعه، اشتباهات احتمالی آنها به دلیل فقدان بصیرت نیز وخامت بیشتری دارد و خسارات سنگین تری را به جامعه وارد می سازد. چنانکه رهبر فرزانه میفرمایند: «بلاهایى كه بر ملتها وارد ميشود، در بسيارى از موارد بر اثر بىبصيرتى است. خطاهایى كه بعضى از افراد مي كنند ـ مى بينيد در جامعه خودمان هم گاهى بعضى از عامه مردم و بيشتر از نخبگان خطاهایى ميكنند. نخبگان كه حالا انتظار هست كه كمتر خطا كنند، گاهى خطاهايشان اگر كماً هم بيشتر نباشد، كيفاً بيشتر از خطاهاى عامهى مردم است ـ خیلیهایش بر اثر بى بصيرتى است.»[۲۱]
صورتبندی مفهوم بصیرت در اندیشه مقام معظم رهبری
برای نمونه، ماجرای مشروطه یکی از صحنه های عبرت آموز تاریخ ایران است که در آن شاهد غفلت، بی بصیرتی و فقدان قدرت تحلیل خواص هستیم و میبینیم که اشتباهات خواصِ بی بصیرت می تواند چه پیامدهای ناگواری را به همراه داشته باشد و حتی شرایطی را ایجاد کند که یک فقیه عالیقدر مانند شیخ فضل الله نوری را به پای چوبه دار بكشاند. رهبر انقلاب با اشاره به این حادثه میفرمایند: «اينكه بنده مسئله بصيرت را براى خواص تكرار ميكنم، به خاطر اين است. گاهى اوقات غفلت ميشود از دشمنىهایى كه با اساس دارد ميشود؛ اينها را حمل مي كنند به مسائل جزئى. ما در صدر مشروطه هم متأسفانه همين معنا را داشتيم. در صدر مشروطه هم علماى بزرگى بودند ـ كه من اسم نمىآورم؛ همه ميشناسيد، معروفند ـ كه اينها نديدند توطئهاى را كه آن روز غربزدگان و به اصطلاح روشنفكرانى كه تحتتأثير غرب بودند، مغلوب تفكرات غرب بودند، طراحى ميكردند؛ توجه نكردند كه حرفهایى كه اينها دارند در مجلس شوراى ملى آن زمان ميزنند، يا در مطبوعاتشان مينويسند، مبارزهى با اسلام است؛ اين را توجه نكردند، مماشات كردند. نتيجه اين شد كه كسى كه ميدانست و ميفهميد ـ مثل مرحوم شيخ فضل الله نورى ـ جلوى چشم آنها به دار زده شد و اينها حساسيتى پيدا نكردند؛ بعد خود آنهایى هم كه به اين حساسيت اهميت و بها نداده بودند، بعد از شيخ فضلالله مورد تعرض و تطاول و تهتك آنها قرار گرفتند و سيلى آنها را خوردند؛ بعضى جانشان را از دست دادند، بعضى آبرويشان را از دست دادند. این اشتباهى است كه آنجا انجام گرفت؛ اين اشتباه را ما نبايد انجام بدهيم.»[۲۲]
۹. بصيرت و لزوم وجود شاخص:
بدون ترديد يكي از ملزوماتِ بصيرتداشتن وجود شاخص و معيار است. يعني بايد شاقول يا سنگ محكي وجود داشته باشد تا افراد در هنگام مواجهه با حوادث و پديدههاي گوناگون بتوانند با اتكا به آن به تحليل و تخمين اوضاع پرداخته و مواضع خود را مشخص كنند. به عبارت ديگر لازم است الگوي ثابتي وجود داشته باشد تا راهنماي عمل قرارگيرد و درست را از نادرست متمايز سازد. البته در شرايط عادي كه فضا شفاف و خطوط پررنگ هستند، شايد نياز به شاخص چندان احساس نشود و همگان اعم از عوام و خواص بتوانند راه را به سهولت پيدا كنند. اما در شرايط فتنهگون و در فضاي مهگرفتهي سياسي و اجتماعي كه صفوف و جبههها آشكار نيست، در صورت فقدان شاخص معتبر بسياري از افراد حتي خواصِ مُبرّز دچار لغزش خواهند شد. يكي از شاخصهاي راهگشايي كه رهبر انقلاب به تأسي از امام علي (ع) معرفي ميكنند، سنجيدن افراد با حق و پرهيز از سنجيدن حق با افراد است. ايشان ميگويند: «همانطور كه اميرالمومنين (ع) فرموده بود: «لا يُعرَفُ الحقُّ بِالرِّجالِ» با چهرهها نميشود حق را تشخيص داد. يك چهرهى موجه، محترم است، مورد قبول است، مورد تكريم است؛ اما او نميتواند شاخص حق باشد. گاهى چهرهى موجهى مثل بعضى از صحابهى پيغمبر راه را عوضى ميروند، اشتباه ميكنند. بايد حق را شناخت، بايد راه را تشخيص داد تا بفهميم اين شخص حق است يا باطل. هر كه از اين راه رفت، حق است؛ هر كه از راه حق نرفت، مردود است. حق را بايد شناخت… امام (ره) كسى كه پدر همهى اين جريان بود، حق حيات به گردن جامعه و اين حركت عظيم داشت، فرمودند: اگر من از اسلام جدا شوم، مردم از من رو برخواهند گرداند. شاخص، اسلام است؛ شاخص، اشخاص نيستند.»[۲۳]
صورتبندی مفهوم بصیرت در اندیشه مقام معظم رهبری
شاخص ديگر مشاهدهي پرچمها و علامتهايي است كه افراد در زير آن قرارميگيرند. رهبر انقلاب در تبيين اين شاخص از قول جناب عمار ياسر در جنگ صفين ميگويند: «ايشان (عمار ياسر) ديد يك عدهاى دچار شبهه شدهاند؛ خودش را رساند آنجا، سخنرانى كرد. يكى از حرفهاى او در اين سخنرانى اين بود كه گفت: اين پرچمى كه شما در جبههى مقابل مى بينيد، اين پرچم را من در روز احد و بدر در مقابل رسول خدا ديدم ـ پرچم بنىاميه ـ زير اين پرچم، همان كسانى آن روز ايستاده بودند كه امروز هم ايستادهاند؛ معاويه و عمروعاص. در جنگ احد هم معاويه هم عمروعاص و ديگر سران بنىاميه در مقابل پيغمبر قرار داشتند؛ پرچم هم پرچم بنىاميه بود. گفت: اينهايى كه شما مىبينيد در زير اين پرچم، آن طرف ايستادهاند، همينها زير همين پرچم در مقابل پيغمبر ايستاده بودند و من اين را به چشم خودم ديدم. اين طرفى كه اميرالمؤمنين هست، همين پرچمى كه امروز اميرالمؤمنين دارد ـ يعنى پرچم بنى هاشم ـ آن روز هم در جنگ بدر و احد بود و همين كسانى كه امروز زيرش ايستادهاند، يعنى على بن ابى طالب و يارانش، آن روز هم زير همين پرچم ايستاده بودند. از اين علامت بهتر؟ ببينيد چه علامت خوبى است. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدمها همان آدمهايند، در يك جبهه… فرقش اين است كه آن روز آنها ادعا ميكردند و معترف بودند و افتخار ميكردند كه كافرند، امروز همانها زير آن پرچم ادعا ميكنند كه مسلمند و طرفدار قرآن و پيغمبرند.»[۲۴]
رهبر انقلاب سپس از همين شاخصِ عمار ياسر براي تبيين فتنهي سال ۸۸ استفاده نموده و تحليل روشنگرانه و بصيرتزايي را ارائه ميكنند: «از اول انقلاب و در طول سالهاى متمادى، كىها زير پرچم مبارزهى با امام و انقلاب ايستادند؟ آمريكا در زير آن پرچم قرار داشت، انگليس در زير آن پرچم قرار داشت، مستكبرين در زير آن پرچم قرار داشتند، مرتجعين وابستهي به نظام استكبار و سلطه، همه در زير آن پرچم مجتمع بودند؛ الان هم همين جور است. الان هم شما نگاه كنيد از قبل از انتخابات سال ٬۸۸ در اين هفت هشت ماه تا امروز آمريكا كجا ايستاده است؟ انگليس كجا ايستاده است؟ خبرگزارىهاى صهيونيستى كجا ايستادهاند؟ در داخل، جناحهاى ضد دين از تودهاى بگير تا سلطنتطلب تا بقيهى اقسام و انواع بىدينها كجا ايستادهاند؟ يعنى همان كسانى كه از اول انقلاب با انقلاب و با امام دشمنى كردند، سنگ زدند، گلوله خالى كردند، تروريسم راه انداختند. سه روز از پيروزى انقلاب در بيست و دوى بهمن گذشته بود، همين آدمها با همين اسمها آمدند جلوى اقامتگاه امام در خيابان ايران بنا كردند شعار دادن؛ همانها الان مىآيند توى خيابان عليه نظام و عليه انقلاب شعار ميدهند! چيزى عوض نشده. اسمشان چپ بود، پشت سرشان آمريكا بود؛ اسمشان سوسياليست بود، ليبرال بود٬ آزادى طلب بود، پشت سرشان همهي دستگاههاى ارتجاع و استكبار و استبداد كوچك و بزرگ دنيا صف كشيده بودند! امروز هم همين است. اينها علامت است، اينها شاخص است؛ و مهم اين است كه ملت اين شاخصها را ميفهمد؛ اين چيزى است كه انسان اگر صدها بار شكر خدا را بكند، حقش را به جا نياورده است؛ سجدهى شكر كنيم.»[۲۵]
جمعبندي:
در مجموع ميتوان گفت كه مفهوم بصيرت در انديشهي مقام معظم رهبري از جايگاه بسيار رفيعي برخوردار است و به معناي آگاهي و بيناييِ فكري در مواجهه با حوادث بيروني و برخورداري از قوهي تحليل درست شرايط و تميز حق و باطل با استفاده از شاخصهاي معتبر ميباشد. ايشان عنصر بصيرت (بيداري) را در كنار عنصر صبر (پايداري) به عنوان رمز پيروزي انقلاب اسلامي و ضامن حراست از آن در برابر هجمههاي سخت و نرم دشمنان عليالخصوص در دوران فتنههاي اجتماعي تلقي مينمايند كه فقدان يكي از ايندو ميتواند موجب سقوط جامعه و تحميل خسارات فراوان گردد. رهبر فرزانه بصيرتزايي و بصيرتافزايي را به طور خاص جزو وظايف خواص جامعه ميپندارند و بصيرت را معيار تفكيك خواص از عوام سطحينگر ميدانند. معظمله در نهايت سه شاخص بصيرت، اخلاص و عمل بهنگام و به اندازه را به عنوان سرلوحهي عمل تمامي آحاد جامعه انقلابي معرفي ميكنند.
[۱] . بقره، ۷
[۲] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان استان قم، ۴/۸/۱۳۸۹
[۳] . همان
[۴] . انفال، ۲۹
[۵] . بیانات مقام معظم رهبری در نمازجمعه تهران، ۱۰/۱/۱۳۶۹
[۶] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اقشار مختلف مردم، ۲۶/۱/۱۳۷۰
[۷] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی امر، ۵/۵/۱۳۸۸
[۸] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اقشار مختلف مردم، ۲۶/۱/۱۳۷۰
[۹] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اقشار مختلف مردم، ۶/۲/ ۱۳۶۹
[۱۰] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اقشار مختلف مردم، ۲۶/۱/۱۳۷۰
[۱۱] . بیانات مقام معظم رهبری در پايان مجمع بزرگ فرماندهان و مسوولان دفاتر نمايندگى ولی فقيه در سپاه، ۲۷/۶/۱۳۷۰
[۱۲] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی امر، ۵/۵/۱۳۸۸
[۱۳] . همان
[۱۴] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از شعرا، ۱۴/۶/۱۳۸۸
[۱۵] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مردم چالوس و نوشهر، ۱۵/۷/۱۳۸۸
[۱۶] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضاي مجلس خبرگان رهبري، ۲/۷/۱۳۸۸
[۱۷] . بیانات مقام معظم رهبری در دومین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره)، ۱۴/۳/۱۳۷۰
[۱۸] . بیانات مقام معظم رهبری در ديدار گروه كثيرى از دانشجويان و دانشآموزان به مناسبت سيزدهم آبان ماه در سالروز ميلاد امام على (ع)، ۱۲/۸/۱۳۷۷
[۱۹] . همان
[۲۰] . بیانات مقام معظم رهبری در ديدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)، ۳۰/۳/۱۳۷۵
[۲۱] . بیانات مقام معظم رهبری در ديدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی امر، ۵/۵/۱۳۸۸
[۲۲] . بیانات مقام معظم رهبری در ديدار اعضای مجلس خبرگان رهبری، ۶/۱۲/۱۳۸۸
[۲۳] . بیانات مقام معظم رهبری در ديدار هزاران نفر از بسيجيان استان قم، ۳/۸/۱۳۸۹
[۲۴] . بیانات مقام معظم رهبری در ديدار مردم قم در سالگرد قيام ۱۹ دى، ۱۹/۱۰/۱۳۸۸
[۲۵] . همان
بصيرت مورد نظر رهبري انقلاب يعني چه؟
یکشنبه 95/10/26
بصيرت مورد نظر رهبري انقلاب يعني چه؟
در يک پاسخ اجمالي و مختصر بايد گفت بصيرت يعني
-آگاهي علمي ،
-آگاهي عملي ،همراه با نکته سنجي و درايت و فهم(عقلانيت و فهم).
-انسجام و وحدت ملي
-دشمن شناسي
- بصيرت به تعبير اميرمؤمنان، يعني مشاهده درست و دقيق حوادث، تفکر و تدبر در آنها و سنجيدن مسائل و حوادث.
رهبر فرزانه انقلاب در توضيح دقيق بصيرت مي فرمايد : «بصيرت را در دو سطح ميتوانيم تعريف كنيم. يك سطح، سطح اصولى و لايهى زيرين بصيرت است. انسان در انتخاب جهانبينى و فهم اساسى مفاهيم توحيدى، با نگاه توحيدى به جهان طبيعت، يك بصيرتى پيدا ميكند. … اين، پايهى اساسى معرفت است؛ پايهى اساسى بصيرت است. اين بصيرت خيلى چيز لازمى است؛ اين را بايد ما در خودمان تأمين كنيم. بصيرت در حقيقت زمينهى همهى تلاشها و مبارزات انسانى در جامعه است. اين يك سطح بصيرت.
بجز اين سطح وسيع بصيرت و لايهى عميق بصيرت، در حوادث گوناگون هم ممكن است بصيرت و بىبصيرتى عارض انسان شود. انسان بايد بصيرت پيدا كند. اين بصيرت به چه معناست؟ يعنى چه بصيرت پيدا كند؟ چه جورى ميشود اين بصيرت را پيدا كرد؟ اين بصيرتى كه در حوادث لازم است و در روايات و در كلمات اميرالمؤمنين هم روى آن تكيه و تأكيد شده، به معناى اين است كه انسان در حوادثى كه پيرامون او ميگذرد و در حوادثى كه پيش روى اوست و به او ارتباط پيدا ميكند، تدبر كند؛ سعى كند از حوادث به شكل عاميانه و سطحى عبور نكند؛ به تعبير اميرالمؤمنين، اعتبار كند: «رحم اللَّه امرء تفكّر فاعتبر»؛فكر كند و بر اساس اين فكر، اعتبار كند. يعنى با تدبر مسائل را بسنجد - «و اعتبر فأبصر» - با اين سنجش، بصيرت پيدا كند. حوادث را درست نگاه كردن، درست سنجيدن، در آنها تدبر كردن، در انسان بصيرت ايجاد ميكند؛ يعنى بينائى ايجاد ميكند و انسان چشمش به حقيقت باز ميشود. اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) در جاى ديگر ميفرمايد: «فانّما البصير من سمع فتفكّر و نظر فأبصر» …»
(سخنان مقام معظم رهبري در جمع دانشجويان استان قم 1389)
در تبين تفصيلي بصيرت گفتني است :
بصر غير از بصيرت است. بصر چشم است. قوهي باصره. جمعش ابصار است. بصيرت جمعش بصائر است. بصيرت يعني حكمت.
بصيرت در لغت عرب به معناي عقيده قلبي، شناخت، يقين، زيركي، عبرت آمده- (- لسان العرب، ج2، ص 814. )
بصيرت در فرهنگ معين به معني دانايي، بينايي، بينايي دل، هوشياري، زيركي و يقين است.- ( - معين، محمد، فرهنگ فارسي، ج1، ص 534.).
بصير را به بينا معنا نموده اند و در قران همراه با خبير و سميع به کار رفته است .
انسان بصير به ،فرد دانا ،روشن بين ،ژرف نگر و زيرک مي گويند.در نتيجه بصيرت دل آگاه،زيرک ،دانا با يقين مي باشدو عرفا بصيرت را در قوه قدسيه و ديده باطن آدمي مي دانند و حکما عاقله نظريه ،و اين گونه مي نماياند که ،اين واژه دو اصطلاح در باب حکمت و فلسفه و بيشتر در عرفان اسلامي متداول بوده و و در باب فهم عميق معنوي کاربري داشته است ان گونه که خواجه عبدالله انصاري در منازل السائرين آن را نتيجه ميدان يقين(منزل نوزدهم)
مي شمارد و سه مرحله آن را ،قبول ،اتباع و حقيقت مي داند.(منازل السائيرين ،خواج عبدالله انصاري).(واژه بصيرت،دائره المعارف تشيع-ج 3-)
نگاه اول:
اگر بخواهيم نگاهي جريان شناختي هم به بحث بصيرت داشته باشيم بايد،زمينه هاي آن را در بيانات مقام معظم رهبري در سال 75 در جمع فرماندهان لشکر 27 حضرت رسول صلي الله ملاحظه نمود.
در بيانات ايشان بر روي يک بحث اساسي ،عوام و خواص مطرح گرديد.خواص اگر اهل بصيرت بوده ،به موقع از حق حمايت مي کردند . حادثه تلخ صورت نمي گرفت(همان سخنراني 20/3/75)
نگاهي که دارند جامعه شناسانه است.و به تعبيري جامعه و افراد آن را دو قسمت مي کنند، عوام(که پيرو موجند و مرعوب جون) و خواص(کساني که
مي فهمند،تصميم مي گيرند و عمل مي کنند) .
در واقع مقام معظم رهبري در اين دوره مي خواهند تا خواص موجبات هماهنگي ،اتحاد در جامعه را حفظ نموده و اين خواص به آن اهداف بلند بنيانگذار انقلاب پايبند بوده ،در کنار مردم وده و مردم را از خود دانسته ،و در پي منافع و سلايق فردي و حزبي نباشند.
در واقع وظيفه انسجام در جامعه را به دوش خواص واگذاردند واز انها انتظار سلامت جامعه و نظام را خواستند و به نوعي تکليف نمودند.
نگاه دو:
در نگاه جريان شناختي به حوادث انتخابات در سال 88 ،مقام معظم رهبري جامعه و مردم را وارد دوره جديدي نمودند.
به تعبيري روان تر ،ابتدا از خواص انتظاراتي داشتند ،که فراهم نشده ، کار گره خورد، پيچيده شد و بيگانه هم بهره برده و خوشحال.
که مقام معظم رهبري مشکل را حل نمودند و ،عوام و خواص را برهم زدند و فرمودند ملاک بصيرت ، معيار بصيرت است و ديگر هيچ.
ونکاتي را به کرات در بحث بصيرت مورد توجه قرار دادند.
نکته اول در باب بصيرت: بحث علم اندوزي همراه با ايمان و تقوي
هويت ملي و اسلامي ما در دانش و پژوهش است(سايه سار ولايت جلد 6 صفحه ص 252) ،علم و پيشرفت علمي و فراگيري آن نياز اول کشور ماست (سايه سار ولايت جلد 6 صفحه ص 240).
جامعه اسلامي بايد ايمان ،علم و روشنفکري را با هم داشته باشد. بايد تحصيل علم را با آگاهي و روشن بيني و روشنفکري از يک طرف و ايمان از طرف ديگر هماهنگ کنيد. ساختن نظام و جامعه را مرهون سه نکنه دانسته ،علم ،روشنفکري و ايمان.( سايه سار ولايت جلد 1 صفحه 300)
ايشان از دغدغه هايي که بر لزوم آن اهتمام مي ورزند،توجه به همراهي داشتن علم با ايمان است و آن را مختص قرون اخير نمي دانند،بکه طبق صريح قران کريم ، سابقه تاريخي برخوردار است ،حتي پيش از ميلاد .اين دانش پيش از آن که در اختيار آحاد مردم باشد در اختيار پادشاهان و قدرتمندان و حاکمان بوده است و ان هم بدترين دشمنان پيغمبران محسوب مي شود و وقتي پيغمبران دين را بر آنان عرضه مي کردند ،فرحوا بما عندهم من العلم – دانش آنها مانعي در برابر چشم و گوششان مي شد و به دعوت پيغمبر اهميتي نمي دادند (سايه سار ولايت جلد 1 صفحه 296)
اين بيانات ناب و کلمات قصار، اشاراتي بود به اهميت علم و دانش و دانش اندوزي .زيرا دانش اندوزي موجب شکوفايي فردي و اجتماعي و زمينه هاي پيشرفت در صنعت، همه و همه موجبات ترقي علمي و درنهايت زمينه ساز آسايش و امنيت ،سرسبزي و جامعه و کشور را فراهم مي آورد،. و ما به اين اقتصار اکتفا مي کنيم .
اين علم اندوزي و دانش ،زمينه آگاهي و فهم مسايل جامعه را فراهم ، توانايي فهم و درک مشکلات را ميسر ، و قدرت صبر و تحمل سختي ها را در فرد و جامعه بيشتر، و همگام بودنش با ايمان و تقوي ،موجب تعالي معنوي مي گردد.
به بياني صريح تر از اين مطلب بايد اذعان داشت که وقتي فهم و منطق بر دقت و تفکر جامعه حاکم باشد ،يک فرد هيچگاه پيرو افراد نمي شود،بله پيرو حقيقت و و واقعيات مي شود به به بيان گويا تر بايد در اين فضاي غبارآلود، بايد حقيقت را تشخيص داد ،نه اين که دنبال رو باشد ، چرا که بسيار در تاريخ مشاهده شده است افراد صاحب نام لغزش پيدا کرده و چه بسا منحرف شدند و ،جمعي را هم به انحراف کشاندن،نمونه بارز آن را در جنگ جمل و صفين مي بينيم.
اتفاقي که در جامعه رخ داده ، فضاي غبارآلوده است و مسير نامشخص و نامعلوم، مانند جاده مه ،در اين حالت يک راه رو خوب ،به اصول تکيه مي کنند ،تا به سلامت از اين وضعيت به سلامت خارج شود ،با دقت و تامل و آگاهي ،نه اين که دنبال کسي را ه بيافتد ،چون آن فرد يا طيف جلودار است و فردي صاحب نام است.
لذا ،اين جاست که آن دانسته و علم اندوزي ثمره خود را نشان مي دهد.
نکته دوم: دشمن شناسي:
اين که دشمن کيست و در پي چه اهدافي است ،از نکاتي بسيار مهم است.
مقام معظم رهبري در سال 79 در ديدار با مردم قم بيان داشتند: هر کسي که با حاکميت نظام مستقل مردمي ديني مخالف است ،دشمن است.طمع ورزان ،غارتگران،سودجويان،زراندوزان،زورگويان،وابستگان مايلين به فساد و کساني که از حاکميت فرهنگ دين زيان شخصي مي بينند،دشمنند. البته در راس اينها دشمن خارجي هستند که بيش از همه ضرر ديده انآمريکا ،بيش از همه از تشکيل حکومت اسلامي خسارت ديد و هنوز هم مي بيند-آنها جلوتر از همه اند-صهيونيستها همين طور،کمپاني هاي بزرگ جهاني همين طور ،بي يند و بارهاي گوناگون در بخش هاي مختلف همين طور،کيسه دوخته هاي براي ثرت ملي همين طور،همه اين ها دشمنند.
هدف نهايي و اصلي دشمن اهداف که همان ،استعمار و چپاول ثروت هاي کشور هاي ديگر است و ما در طول تاريخ شاهد موارد متعدد در آفريقا و جنوب شرق اسيا ،آمريکاي جنوبي هستيم و استکبار نشان داده تنها چيزي که براي وي مهم بوده و هست ثروت هاي بلاد ديگر است ،حتي فرهنگ و تلاش در تغيير فرهنگي هم در همين راستا بوده و هست .
با شعار هاي رنگين و توخالي ،ايجاد توهمات کاذب در ميان جوانان بي بصيرت و بي شناخت و بي توجه ،تا حد زيادي هم به خواسته اي خود رسيده و از حرکت باز نايستاده و ادامه دارد ،و اين اشاره به هميشگي اين مبارزه دارد ،که عزت يک ملت در گروه همين مبارزه است ،زيرا دشمن وقتي ديد با يک فضا سازي واهي و کاذب نيرو و عده پيدا کرده آن وقت با تمام قواي خود حمله ميکند و از هيچ حرکتي هم دريغ نميکند ،لذا دراولين گام بايد درايت داشت ،آينده نگري نمود از حرکات دشمن به شناخت تمايلات دشمن ، که اولين نقطه دشمن شناسي توجه نمود.
حال دشمن چه کار مي کند؟
دشمن سه محور را نشانه رفته است :
1ـ عقب نگه داشتن کشور از لحاظ اقتصادي زيرا مي خواهد دولت را و مکتب را ناکارآمد و بي کفايت معرفي کند،همه تلاش هاي دشمن در تحريم هاي اقتصادي نيز خود گواه بر همين امر است.
با القاءاين نکته در ظاهر که دولت اگر کارامد بود به مشکلات فائق مي آمد و . . . . ما نيز همين مسايل و مشکلات را داشته ايم ،ان توهم کاذب را
ايجاد مي کند.
وقتي موفق شد اين توهم را ايجاد کند ،با اين سوال پيش مي ايد که مکتب مارکس با همه اقتدار نظامي نتوانست ،شما ازکجا مي توانيد ؟ که در واقع کارآمدي مکتب را نشانه و آن را تضعيف مي کند
وقت اين القاء ناتواني صورت گرفت ،اعتماد به نفس و خودباوري از جامعه رخت مي بندد .
2- دوم دشمن که عقب نگه داشتن علمي .
دشمن اين گونه القا مي کند که،علم در مهد ما هست و شما وقتي مي توانيد به دروازه هاي علم راه يابيد که در دانشگاه ما و در نزد اساتيد ما علم بياموزيد و اگر هم آموختيد ما قدر علم و علم اندوزي و دانش را مي دانيم.
دشمن خواستار عدم شکوفايي علمي دانشجويان است.هيچ چيز نبايد موجب شودکه در حرکت علم آنها(خطاب به دانشجويان )توقف و تعللي به وجود آيد ،دشمن اين را مي خواهد. نبايد بگذاريد او به اهافش برسد(سايه سار ولايت ج 1 ص 28)
3- برهم زدن اتحاد و انسجام ملي
و چه زيباروشن گري مي کنند مقام معظم رهبري :( سيد حسين اسحاقي ،نسيم همبستگي ازاتحاد ملي تا انسجام اسلامي،قم مرکز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما)
با نگاه به حوادث و مسايل جهاني به روشني درمي يابيم که دشمنان ملت ايران در صدد آنند که دشمني خود را از دو راه با ملت ايران به تحقق برسانند،يکي ايجاد تفرقه در ميان صفوف ملت ،از بين بردن يک پارچگي ملت ايران و از دست ملت ايران اين نيروي عظيم وحدت را ربودن و آنها را اختلافات داخلي سرگرم کردن.لذا ،تلاش براي اتحاد کلمه و يک پارچگي ملي و اتحاد امت اسلامي(بايد) ادامه يابد عاقلانه،هشيارانه،خردمندانه و مدبرانه بايستي اين اتحاد را حفظ کرد و روز به روز تقويت کرد.و اين اجتماع،و اين اتحاد يک واجب ديگر است.
اگر به وحدت و انسجام ملي نگاه کنيم،در فرايند آن يک نعمت الهي در جامعه اسلامي نمودار مي شود و آن امنيت اجتماعي است و در راستاي آن هم دولت مي تواند بهتر و بيشتر و با هزينه کمتر به وظايف خود و برنامه هاي سازنده خود مبادرت ورزد.
من بر روي وحدت تاکيد بيشتري دارم.به خاطر اين که امنيت هم ناشي از وحدت است وآن يعني نبودن تفرقه و درگيري و کشمکش.
راه تامين اين وحدت در چيست؟کساني که مسئولند يا داراي چهره موجه سياسي اند در اظهارات خودشان کاري نکنند که يک گروه و جناح از مردم ،
دل هاشان نسبت به ديگران چرکين شود.اين بد بيني نوعي فتنه است.و مردم را نسبت به آينده نااميد مي کند.
به هر حال در اين نگاه کوتاه سعي شد تا مراد از بصيرت و دورانديشي بيشر و تامل بهتر به برخي مسايل را تبين کنيم تا به ظرايف نهفته در بصيرت اشاره اي داشته باشيم.
شايد اين سوال پيش ايد که چرا از آحاد جامعه خواستند که اهل بصيرت باشند؟
علت آنرا در چند نکته بيان نمودند.
وقتي به گذشته خواص در تاريخ مراجعه مي کنيم،مي بينيم خواص عمدتا در گذر زمان با چند مشکل روبرو شده و برخي را انحراف در مسير اصلي
مي کشانند ،مسايلي که شايد به ظاهر امري عادي باشد اما از خواص قابل قبول نيست.
غفلت، عافيت طلبي، هواي نفس، شهوات، منافع شخصي و لجاجت از جمله عواملي هستند که مانع از اقدام برخي افراد در دفاع از حق مي شود.(سخنان مقام معظم رهبري در جمع دانشجويان قم سال 89)
براي مطالعه بيشتر به کتاب رسالت خواص،سيد احمد خاتمي،نشر بوستان کتاب
سايه سار ولايت ،نهاد رهبري در دانشگاه ها، نشر معارف (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبري، كد: 75/100125566
بصیرت مداری از دیدگاه رهبری
یکشنبه 95/10/26
تاکنون از خود پرسیدهایم چه عواملی باعث میشود برخی افراد دچار بی بصیرتی شده، نتوانند سره را از ناسره تشخیص دهند؟ بهراستی برای گم نکردن راه چه باید کرد؟ چگونه میتوان راه را بازشناخت و فریفتهی سخنان و رفتارهای دشمنان نقابدار و منافقان فتنهگر و فتنهگران منافق نگردید؟! چگونه میتوان بین حق و باطل، جدایی افکند و راه را از کژراهه شناسایی نموده، مسیر را اشتباهی نپیمود؟
راهکار همان است که رهبر معظم انقلاب بارها تأکید کردهاند که: «شما در جبههى جنگ اگر راه را بلد نباشید، اگر نقشهخوانى بلد نباشید، اگر قطبنما در اختیار نداشته باشید، یک وقت نگاه میکنید مىبینید در محاصرهى دشمن قرار گرفتهاید؛ راه را عوضى آمدهاید، دشمن بر شما مسلط میشود. این قطبنما همان بصیرت است».1
ولی آیا بصیرت برای اشخاص خاصی لازم است یا مسئلهای عمومی است؟ آیا بر همگان لازم است که بینش والایی داشته باشند؟ رهبر معظم انقلاب میفرمایند: «اگر همهی تعاریفی که در خصوص بصیرت آورده شده را در یک جمله خلاصه کنیم میتوان گفت: بصیرت یعنی وجود چشمان تیزبینی در انسان که بتواند پشت صحنهی مسائل پیچیدهی سیاسی را بهخوبی تشخیص دهد. این مهم در طول دوران تاریخ معاصر ایران و حوادث بعد از انقلاب، خط کش جدا شدن افراد هوشیار از غافل بوده است».2
اهمیت و جایگاه بصیرت
اهمیت و جایگاه بصیرت، روشنبینی و درک درست از شرایط و فضاها است، به گونهای است که قرآن کریم یکی از ویژگىهای فرستادگان الهی را داشتن بینش صحیح از رفتارها و کردارها دانسته و جامعهی اسلامی و پیروان دین را نیازمند این ویژگی معرفی کرده: «قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللّهِ عَلى بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی؛ بگو این راه من است. من و پیروانم با بصیرت کامل، همهی مردم را به سوى خدا دعوت مىکنیم» کسی که بصیرت لازم را به همراه یک سری دیگر از شرایط - که اشاره خواهیم کرد - داشته باشد، در روزهای فتنه و فضاهای غبارآلود، مسیر را اشتباه نخواهد پیمود و از توانمندی و جسارت برخورد با دیگران و اظهار حق و حقیقت برخوردار میشود.
این جاست که هر جامعهای با داشتن رهبری بصیر و نیروهایی این چنین، بهراحتی میتواند نقشههای دشمنان و فتنهگران را نقش برآب نموده، جامعه را از وجود آنان پاکسازی نماید.
حضرت علی(ع) در این مورد میفرماید: «وَ لَكِنِّی اَضْرِبُ بِالْامُقْبِل اِلَی الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ وَ بِاالسَّامِعِ الْمُطِیعِ الْعَاصِی الْمُریبَ اَبَداً حَتّی يَأْتِی عَلی يَوْمِی؛ من با نیروهای گرویده به حق، فراریان را سرکوب میکنم و با سربازان آماده به فرمان، دودلان وسوسهگر را درهممیکوبم».3
در اهمیت و جایگاه بصیرت همین بس که در آموزههای دینی ما، انسان بیبصیرت همانند فردی کور دانسته شده است.
واکاوی برخی علل نبود بصیرت
1- دنیاخواهی
یکی از عوامل اصلی کمبود بینش، حب دنیا و تعلّق بیش از اندازه به امور دنیوی است. این امر باعث میشود برخی افراد دانسته یا نادانسته، برای حفظ مقام و مسئولیت دنیایی، ثروت و دارایی و… دنیا را بر آخرت مقدم دارند؛ و این آفت باعث کور و کر شدن حقیقی و باطنی آنان نسبت به حقایق میشود. رسول خدا(ص) فرمود: «هر که به دنیا گراید و آرزوهای دنیویش دور و دراز گردد، خداوند به اندازهی گرایش او به دنیا، دلش را کور میگرداند».4
2- کمخردی
اگر افراد، دارای مبانی و افکار مشخص- که برگرفته از مطالعه و تفکر و تعمق در مسائل است- نباشند، درک و بینش درستی از حوادث و اتفاقات پیرامونی نخواهند داشت و پیوسته با ارائهی نظرات نادرست و تحلیلهای اشتباه، افکار منفی و اقدامات خرابکارانه را به افراد جامعه منتقل میکنند. همچنین با ادعای فهم و درک فوق العادهای - که گویا کس دیگری بدان دست نیافته و نخواهد یافت - ایجاد موج منفی در جامعه ایجاد میکنند. حضرت امیر(ع) با اشاره به همین نکته میفرمایند: «لا بَصيِرََةَ لِمَنْ لا فِكْرَ لَهُ؛ کسی که اهل فکر و اندیشه نیست، بصیرت و بینش هم نخواهد داشت».5 آن حضرت با اشاره به پیامدهای وجود چنین افراد - فاقد فکر و تحلیل و بینش صحیح – ی در صفوف جامعه میفرماید: «فَاقِدُ الْبَصَرِ فَاسِدُ النَّظَرِ؛ آن که بصیرت و بینش را از دست بدهد، نظرش هم، نادرست و بیارزش است».6
3- هوا و هوس
هر انسانی در حالت تعادل و نبود میدانهای آزمایش، با مشکل خاصی مواجه نمیشود. مشکل جایی نمایان میگردد که هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی این تعادل را از انسان بگیرد و با تابلو قرار دادن منافع و خواستههای نفسانی، فردی، جناحی و مانند آن در پیش چشم انسان، قدرت انتخاب را متزلزل نموده، او را در دو راهی حق و باطل قرار دهد. در چنین میدانی، کسانی که بر نفس خود مدیریت نداشته باشند، بهراحتی در دام خواهشهای نفسانی افتاده، بصیرت و بینش لازم را برای خروج از این فضاها نخواهند یافت. حضرت علی(ع) میفرماید: «الهَوَی شَرِیكُ الْعَمَی؛ هوا و هوس، شریک کوردلی است».7
4- غفلت و لجاجت
غفلت و لجاجت، دو عامل آفتزای پرخطر در مسیر زندگی است که همواره انسان را با تهدید مواجه ساخته، چه بسا باعث میشود ثمرهی یک عمر زحمت و تلاش و خدمت انسان، پوچ و نابود گردد. نمونههای تاریخی فراوانی همانند «بلعم بن باعورا» و… هستند که با غفلتزدگی و خیرهسری، زحمات و تلاشهایشان را نیست و نابود کردند. قرآن و روایات نیز به انسان هشدار میدهد که همه باید مراقب باشند تا اعمال نیکشان را با اعمال ناروا حَبْط و نابود نکنند.8
امیر بیان، علی(ع) میفرماید: «دَوَامُ الْغَفْلَه يُعْمِی الْبَصِیرَه؛ ادامه یافتن غفلت، دیدهی بصیرت را کور میسازد».9
از پیامدهای غفلتزدگی این است که چنین افرادی به گمان این که تشخیصشان آنان برترین تشخیص و درک و فهمشان، بالاترین درک و فهم است، دچار خودبینی و وهمگرایی میگردند و بر این باورهای نادرست خود، پافشاری و لجاجت هم می ورزند. در چنین فضایی است که زمینههای کج فهمی، بیبصیرتی و کوری دل فراهم میشود و بستر فتنه و آشوب، مهيّا.
رهبر معظم انقلاب در این باره می فرمایند: «بعضى اشخاص، لجبازند و هر چه انسان حقیقت را در مقابلشان قرار مىدهد، روى موضع لجوجانهی خود اصرار مىکنند. چنین رويّهاى، انسان را از حقیقت دور مىکند. فرد لجوج، در ابتداى لجبازى، هنوز اندکى نور حقیقت را مىفهمد و احساس مىکند که کارش براساس لجبازى است اما وقتى لجاجت وى تکرار شد، دیگر آن اندک نورِ حقیقت را هم نمىفهمد. در او، باطن و اعتقاد و عقیدهاى دروغین به وجود مىآید که اگر به خود برگردد و تعمق کند، مىبیند این که در ذهن اوست، عقیده نیست، «عَنْ ظَهْرِ الْقَلْب» و از باطنِ جان، نیست.
اما لجاجت نمىگذارد که او سروش حقیقت و پیام معنویت و حق را به گوشِ جان بشنود. دیدید کسانى که در مقابل اسلام و انقلاب اسلامى و فرمایشات امام و حقّانیت واضح و مظلومانهی ملت ایران ایستادند و لجاجت کردند، چگونه این لجاجت به گمراهىشان انجامید!10 … عزیزان من! تمام مشکلاتى که براى افراد یا اجتماعات بشر پیش مىآید، بر اثر یکى از این دو است؛ یا عدم بصیرت، یا عدم صبر. یا دچار غفلت مىشوند، واقعیتها را تشخیص نمىدهند، حقایقها را نمىفهمند، یا با وجود فهمیدن واقعیات، از ایستادگى خسته مىشوند. لذاست که به خاطر یکى از این دو - یا هر دو - تاریخ بشر پُر از محنتهاى بزرگ ملتهاست؛ پُر از غلبهى زورگویان عالم بر ملتهاى ضعیف النفس و غافل است».11
5- آرزوهای ب یپایان
آرزوهای دور و دراز، از مهمترین رذایل اخلاقی است که در کتابهای بزرگان و آیات و روایات فراوانی از آن یاد شده است. پیامبر اکرم(ص) در روایت مشهوری «طول اَمَل» را یکی از دو دشمن بسیار خطرناک برای انسانها برشمرده و فرموده است: «شدیدترین چیزی که از آن بر شما میترسم دو خصلت است: یکی پیروی از هوا و هوس و دیگری آرزوی طول و دراز. هواپرستی، شما را از حق باز میدارد و آرزوی دور و دراز، شما را بر دنیا حریص میکند».12
بصیرت از نگاه رهبر معظم انقلاب
ایشان در سخنرانی های مختلفی به بررسی ابعاد این مسئله پرداختهاند و در آن به نقش محوری خواص در تبیین حقایق و روشنگری ها تأکید کردهاند. به تناسب بحث، برخی از بیانات ایشان را با ذکر عنوان نقل میکنیم؛ باشد که چراغ راهی برای آیندگان شود و همگان با پیروی از بیانات ایشان، به وظیفهی دینی و انقلابی خویش عمل نماییم.
اهمیت بصیرت
«این که من در طول چند سال گذشته همیشه بر روى بصیرت تأکید کردهام، به خاطر این است که یک ملتى که بصیرت دارد، مجموعهى جوانان یک کشور وقتى بصیرت دارند، آگاهانه حرکت میکنند و قدم برمیدارند. همهى تیغهاى دشمن در مقابل آنها کند می شود. بصیرت این است. بصیرت وقتى بود، غبارآلودگى فتنه نمیتواند آنها را گمراه کند، آنها را به اشتباه بیندازد. اگر بصیرت نبود، انسان ولو با نیت خوب، گاهى در راه بد قدم میگذارد».13
ضرورت بصیرت برای اقشار تحصیلکرده
«در زندگىِ پیچیدهى اجتماعىِ امروز، بدون بصیرت نمیشود حرکت کرد. جوانها باید فکر کنند، بیندیشند، بصیرت خودشان را افزایش بدهند. معلمان روحانى، متعهدان موجود در جامعهى ما از اهل سواد و فرهنگ، از دانشگاهى و حوزوى، باید به مسئلهى بصیرت اهمیت بدهند؛ بصیرت در هدف، بصیرت در وسیله، بصیرت در شناخت دشمن، بصیرت در شناخت موانع راه، بصیرت در شناخت راههاى جلوگیرى از این موانع و برداشتن این موانع؛ این بصیرتها لازم است… بصیرت یعنى این که بدانید چه میخواهید، تا بدانید چه باید با خودتان داشته باشید».14
بصیرت، ابزار مبارزه با جنگ نرم
«باید همیشه هشیارى نسبت به همهى جوانب باشد. اما این، اولویت استکبار در مواجههى با نظام اسلامى نیست. اولویت، آن چیزى است که امروز به آن میگویند جنگ نرم؛ یعنى جنگ بهوسیلهى ابزارهاى فرهنگى، به وسیلهى نفوذ، به وسیلهى دروغ، به وسیلهى شایعهپراکنى؛ با ابزارهاى پیشرفتهاى که امروز وجود دارد. ابزارهاى ارتباطىاى که ده سال قبل و پانزده سال قبل و سى سال قبل نبود، امروز گسترش پیدا کرده. جنگ نرم یعنى ایجاد تردید در دلها و ذهنهاى مردم. خوب، شما ببینید در یک چنین وضعیتى چه چیزى بیش از همه براى انسان مهم است؟ بصیرت».
بصیرت در شناخت خائنان
«بنده بارها بر روى بصیرت تکیه میکنم، به خاطر همین. مردم بدانند چه اتفاقى دارد مىافتد؛ ببینند آن دستى را که دارد صحنهگردانى میکند، صحنه را شلوغ میکند تا در خلال شلوغىهاى مردم، یک عنصر خائنى، یک عنصر دستنشانده و دستآموزى بیاید کارى را که آنها میخواهند، انجام بدهد و نشود او را توى مردم پیدا کرد؛ این کارى است که دشمن میخواهد انجام بدهد. هر اقدامى که به بصیرت منتهى بشود، بتواند عنصر خائن را، عنصر بدخواه را از آحاد مردم و تودهى مردم جدا کند، او را مشخص کند، این خوب است. هر اقدامى که فضا را مغشوش کند، مشوّش کند، انسانها را نسبت به یکدیگر مردد کند، فضاى تهمتآلود باشد، مجرم و غیرمجرم در آن مخلوط بشوند، این فضا مضر است، مخالف است».15
ب یبصیرتی و بلاها
«اگر من بخواهم یک توصیه به شما بکنم، آن توصیه این خواهد بود که بصیرت خودتان را زیاد کنید؛ بصیرت. بلاهایى که بر ملتها وارد میشود، در بسیارى از موارد بر اثر بىبصیرتى است. خطاهایى که بعضى از افراد میکنند - مىبینید در جامعهى خودمان هم گاهى بعضى از عامهى مردم و بیشتر از نخبگان، خطاهایى می کنند. نخبگان که حالا انتظار هست که کمتر خطا کنند، گاهى خطاهایشان اگر کمّاً هم بیشتر نباشد، کیفاً بیشتر از خطاهاى عامهى مردم است - بر اثر بىبصیرتى است؛ خیلىهایش، نمی گوییم همهاش. بصیرت خودتان را بالا ببرید، آگاهى خودتان را بالا ببرید. من مکرر این جملهى امیرالمؤمنین(ع) را - به نظرم در جنگ صفین - در گفتارها بیان کردم که فرمود: اَلَا وَ لَا يَحْمِلُ هَذا الْعَلَمَ اِلّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَالصَّبْر».16
پينوشتها:
1. بیانات در دیدار عمومى مردم چالوس و نوشهر، 15/7/1388.
2.رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولى امر، 5/5/1388.
3.نهج البلاغه، خطبهی6.
4.تحف العقول، ص60.
5.غرر الحکم، ص647، ح7937.
6.میزان الحکمه، ج2،ص504 .
7.نهج البلاغه، نامهی31.
8. حبط اعمال یعنی از بین رفتن پاداش عمل نیک، به دنبال گناهی که در پی آن عمل، انجام گرفته است. در قرآن نیز به همین معنی اشاره شده است. زمر، آیهی65.
9. عیون الحکم و المواعظ، ص250. غرر الحکم، ح5146.
10. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار رئیس جمهور و هیئت وزیران 8/6/1384.
11. دیدار با گروه کثیرى از دانشجویان و دانشآموزان به مناسبت سیزدهم آبان، سالروز میلاد امام على(ع)، 12/ 8/ 1377 .
12. محجه البیضاء، ج8، ص245.
13. بیانات در دیدار عمومى مردم چالوس و نوشهر، 15/7/1388.
14. بیانات در دیدار عمومى مردم چالوس و نوشهر، 15/7/1388.
15. بیانات رهبری در دیدار جمع کثیرى از بسیجیان کشور 4/ 9/ 1388.
16. نهج البلاغه، خطبهى 173.
بصيرت از ديدگاه مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي)
یکشنبه 95/10/26
بصيرت از ديدگاه مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي)
مقدمه
در شرايط کنوني کشور عزيزمان، در فضايي که هر روز فتنهاي جديد رخ مينمايد داشتن چراغي درخشان و بدون زنگار براي پيدا کردن راه درست، ضروري است و چه راهي بهتر و روشنتر از خط سيري که رهبر معظم انقلاب اسلامي (روحي فدا) نمايان نمودهاند. براي درک صحيح از اين راه درخشان به نظر ميرسد بايد دنبال رهنمودهاي گهربار و معظم له دربارة بصيرت باشيم. از اين رو عنوان مقاله را «بصيرت از ديدگاه مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي)» ناميدهايم.
معناي بصيرت
بصيرت به معنى دانايى، بينايى، بينايى دل، هوشيارى، زيرکى و يقين است.(1) نزد اهل معنا، نيرويى نهانى و قلبى است که در شناخت حقايق تا عمق وجود و باطن ذات آن رسوخ مى کند. برخى از اهل معرفت مىگويند: «بصيرت قوّه قلبى يا نيرويى باطنى است که به نور قدس روشن گرديده و از پرتو آن، صاحب بصيرت، حقايق و بواطن اشيا را در مىيابد. بصيرت به مثابه بَصَر (چشم) است براى نفس».(3) ميان بَصَر که تأمين کننده نور ظاهرى، و بصيرت که آورنده نور باطنى است، تفاوت بسيار است؛ مانند:
1. نور ظاهرى، تنها با بينايى انسان سر و کار دارد. خورشيد و ماه و چراغ، بيش از اين که فضا را روشن و بينايى انسان را يارى کنند، کارى انجام نميدهند. پس اگر انسانى ناشنوا بود يا در بويايى و لامسه و گويايى خود نقص داشت، با تابش آفتاب و مهتاب و نورهايى از اين قبيل، مشکلاتش حل نميشود. اما نور باطن همه نقصهاى (باطنى و معنوى) انسان را برطرف و تمام دردهاى او را درمان ميکند.
در صورتى که باطن کسى روشن شد، ساحت جانش چنان نورانى ميشود، که هم صحنههاى خوبى را در خواب و بيدارى ميبيند، هم آهنگهاى خوبى را ميشنود، هم رايحههاى دل انگيزى را استشمام ميکند و هم ظرايف فراوانى را لمس مى نمايد.(4)
2. انسان دو چهره يا دوجنبه دارد: چهره ظاهرى يا مُلکى و چهره باطنى يا ملکوتى، خداوند براى ديدن ظواهر، بَصَر را به صورت بالفعل به انسان داده، بشر از آغاز تولد به کمک آن هر چه را که در شعاع چشم و منظر او قرار گيرد مىبيند. اما براى ديدن باطن و شهود ملکوت، قوه نورى را در نهاد او نهادينه نموده به نام «بصيرت»، که تا آن “نور استعدادى” از قوه به فعليت در نيايد، رؤيت باطن و شهود ملکوت، ميسر نخواهد بود.
صاحب جامع الاسرار مىنويسد: معناى سخن خداوند (نور على نور يهدى اللَّه لنوره من يشاء)،(5) (… و من لم يجعل اللَّه له نوراً فماله من نور)،(6) چيزى جز اين نيست که تا نور حق حاصل نيايد و به دل و جان سالک نتابد، بصيرت در او پديد نيايد. نور حق سرمه چشم بصيرت است و تمام تلاش اهل مجاهده براى آن است که مورد عنايت حق قرار گيرند و نور حق بر دل و بر جانشان پرتو افکن گردد.(7)
حافظ شيرازى که مىگويد:
گرنور عشق حق به دل و جانت افتد ـ باللَّه کز آفتاب فلک خوبتر شوى ؛ ناظر به همين نور است. با پرتو افکن شدن نور حق است که سالک از تحير و تردد مى رَهَد و سرانجام به حقيقت مى رسد.
راه تحصيل بصيرت
براى نيل به مقام رفيع بصيرت بايد به بازسازى و اصلاح نفس خويش پرداخت. مجاهده با هواى نفسانى و تهذيب روح از زنگارهاى گناه، لطيف و شفاف ساختن آيينه دل به نور توحيد، تنها صراط مستقيمى است که “حجاب ديدگان دل” را مى گشايد و آدمى را در معرض الهامات غيبى و مقام کشف و شهود قرار مى دهد. شايد بتوان راههاي زير را براي دريافت صحيح بصيرت پيشنهاد نمود:
1. توبه: اولين گام براى تهذيب نفس و تحصيل بصيرت است. توبه از تقصيرات و گناهان، بلکه از کوتاهيها و جبران حق اللَّه و حق النّاس است.
2. ذکر خدا: ذکر زبانى، قلبى و عملى، موجب بصيرت مى گردد. اميرالمؤمنين(ع) مى فرمايد: «مَنْ ذکر اللَّه استبصر؛(8) هر کسى به ياد خدا باشد، بينايى و بصيرت يابد».
3. هم نشينى با علما: مجالست با علما که موجب بصيرت و بينايى است. على(ع) مى فرمايد:«جاور العلماء تستبصر؛(9) با دانايان بنشين تا آگاهى يابى».
4. خرد ورزى: کسى که هر خبر يا مطلبى را مى شنود، فوراً نميپذيرد، بلکه پيرامون آن مى انديشد و آن را از صافى عقل و انديشهاش مى گذراند، بصيرت و بينايى مى يابد، چنان که آينده نگرى و به کارگيرى خرد در فرجام امور باعث بصيرت و بينايى مى گردد.(10)
5. زهد: عدم دلبستگى به دنيا، از امورى است که باعث بصيرت مى گردد.(11)
6. ارتباط با خدا: ازدياد معرفت به خدا، انس با قرآن و معانى و معارف آن، توسل به ائمه(ع) و مناجات با خدا در خلوت مخصوصاً نماز شب از امورى هستند که موجب بصيرت و بينايى و برخوردارى از الهامات غيبى مىشود.
درجات و مراتب بصيرت
بصيرت باطنى و بينايى دل، درجات و مراتبى دارد. اوج آن مرتبهاى است که ائمه(ع) دارند. اميرالمؤمنين(ع) مىفرمايد: «لو کشف الغطاء ما ازددت يقيناً؛ اگر همه پردهها فرو افتد، چيزى بر يقين من افزوده نميشود».(12) اگر چه آن مرتبه از يقين مخصوص اولياى معصوم(ع) است، ولى ديگران نيز ميتوانند مراتبى را تحصيل نمايند. هر کسى نور باطنى را از فطرت خدا داد خويش استخراج کند و چشم و گوشش باز شود، مى تواند خدا و نشانههاى او را با «چشم دل» ببيند و صداى تسبيح موجودات هستى را بشنود، که به حکم «يسبّح للَّه ما فى السموات و ما فى الارض».(13) همه آنان که در آسمان و زمينند، تسبيح خدا مى کنند. بسيارى از واقعيتها را که با چشم نميتوان ديد، با بصيرت مشاهده مىکند، بلکه توانايى ديدن جهنم و شنيدن صداى زفير آن را پيدا مىکند، چنان که قرآن مى فرمايد: «کلاّ لو تعلمون علم اليقين لترونّ الجحيم، ثم لترونّها عين اليقين».(14)
آثار بصيرت
در حديث نبوى آمده است که در دل هر بندهاى دو ديده نهانى است که به واسطه آن دو، غيب را مىنگرد و چون خدا بخواهد در حق بندهاى نيکى کند، دو چشم دلش را مىگشايد تا به واسطه آن، آنچه را که از ديدگان ظاهريش نهان است، بتواند ديد.
از شمار انسانهاى صاحب بصيرت «حارث بن مالک بن نعمان انصارى» بود. پيامبر اکرم از او پرسيد: “چگونهاى و در چه حالى؟” عرض کرد: “مؤمن راستين و اهل يقينم". پيامبر فرمود: “علامت يقين و ايمان راستينت چيست؟” عرض کرد: “زهد و کنارهگيرى نفسم از دنيا و دلبستگى آن، موجب شد که شبهايم را به بيدارى و عبادت و روزهايم را به روزه و تشنگى بگذرانم، از اين رو به درجهاى از بصيرت و بينايى رسيدهام که گويى عرش پروردگارم را که براى حسابرسى بر پا شده است، مى بينم و بهشتيان را در حال زيارت يکديگر مىنگرم و زوزه وحشتناک جهنميان را از درون آتش ميشنوم". پيامبر فرمود: “بندهاى است که خدا قلبش را روشن کرده است. حال به برکت اين نور الهى صاحب بصيرت شدهاى پس آن را حفظ کن".(15)
اين خاصيت نور باطنى يا بصيرت است که از فطرت انسان پرتو افشان مىشود و اگر منبع الهى آن (فطرت) زنده به گور نشود و غبار آلودگيها و تيرگى هواهاى نفسانى آن را نپوشاند، همواره چشم بصيرت باطن، پر فروغ خواهد بود اما اگر در پشت ظلمت گناه پنهان گردد و انسان تبهکار، حقيقت خود را نبيند، از آن رو که نورى ندارد، خود را گم مى کند و پس از مدتى خويشتن را به کلّى فراموش مى نمايد.
اينک که به طور خلاصه با فضاي مفهومي بصيرت آشنا شديم وقت آن است تا در انديشههاي عالمانة رهبر معظم انقلاب اسلامي (مدظلهالعالي) به دنبال اين گوهر تابناک بگرديم.
بصيرت از ديدگاه مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي)
مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) داراي منظومة فکري فرهنگي منسجمي هستند که داراي يک دال مرکزي حول محور «اسلام خالص جامعنگر» است. در منظومة فکري معظمله سه نظام بينشي، منشي و کنشي وجود دارد که با شناخت اين منظومهها ميتوانيم نسبت به انديشة عاليترين رهبر جهان تشيع شناخت کافي پيدا کنيم و بيترديد اين شناخت در نحوة تفکر، تصميمسازي، تصميمگيري و انجام وظيفة ما بسيار مؤثر خواهد بود.
نيک ميدانيم که نظام اسلامي ما بر اساس نظام ولايي تمرکز و شکل يافته است پس بايد اجزا و عناصر فکري رهبري معظم انقلاب اسلامي را بشناسيم. مقولاتي مانند بصيرت خواص و عوام، تهاجم فرهنگي، مهندسي فرهنگي، الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت، تحول در علوم انساني، مردمسالاري ديني و … براي اولين بار توسط ايشان مطرح شده و معظمله معتقدند اين موارد جزء اصول نظام فکري جمهوري اسلامي ايران است و دقيقا آسيب جدي موجود در کشور که همان «عدم شناخت نظاممند افکار رهبري» است همينجا رخ مينمايد.
حضرت آيت الله العظمي امام خامنهاي (مدظلهالعالي) به دليل ارتباط با افراد و جريانهاي مختلف فکري از انديشهاي جامع، کاربردي و عيني برخوردارند و تاکنون هيچگاه از مباني اصلي دور نشدهاند و همانگونه که اشاره شد «مرکزيت فکري رهبري، اسلام خالص جامعنگر است» و به شدت از «التقاط» پرهيز دارند. همين منظومه در افکار حضرت امام خميني (رحمتالله عليه) و علامه طباطبايي ديده ميشود اما به دليل تخصص تاريخي رهبري نسبت به تاريخ ايران، جهان، ائمه عليهمالسلام و … منظومة فکري ايشان با ديگران، تفاوتهاي آشکاري دارد و از همينجاست که مقولات عميقي همچون بصيرت در ديدگاه معظمله جايگاه خاصي پيدا ميکند. جهانيان و منجمله جهان اسلام و ايران عزيز، اوج اين بصيرت را به زيبايي و روشني در کنترل فتنة 1388 و جذب حداکثري ايشان به دليل وجود بعد تقوا و خدامحوري، انصاف و اعتدال در داوري نسبت به ديگران و … در قضاوت و رفتار اجتماعي ايشان ديدند. (16)
به اعتقاد نگارنده؛ وجود بصيرت در منظومة فکري مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) در نظام کنشي معظمله نمود پيدا ميکند که ريشه در نظام منشي و نظام بينشي ايشان دارد. به همين دليل، عمده شخصيتها و جناحهاي مختلف، معظمله را قبول داشته و علاوه بر همکاري و تعامل با رهبري نسبت به اجراي فرامين ايشان گردن ميگذارند. براي درک ملموس وجود بصيرت در قضاوت و عمل مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) به نقل از حجتالإسلام والمسلمين آقاي دکتر خسروپناه خاطرهاي از آقاي سيدجواد طباطبايي را ميآوريم. ايشان ميگويد نقدي بر عبدالکريم سروش کردم، خيلي برآشفته و گفته بود بايد قلمش را شکست و دهانش را دوخت. اما وقتي نسبت به رهبري نقد کردم با وجود اينکه هم قلم، هم دهان و هم جوالدوز در اختيار ايشان است ولي نه قلمي ميشکند و نه دهاني ميدوزد.
در مطالعه و جستجوي بيانات و مکتوبات مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) در خصوص واژة بصيرت، مقولاتي همچون بصيرت افزايي، بصيرتبخشي، بصيرتيابي، بصيرتپراکني و … به چشم ميخورد.
- بصيرت يعني اينكه بدانيم شمري كه سر از پيکر امام حسين(ع) جدا كرد همان جانباز صفين بود كه تاچند قدمي شهادت پيش رفت. (1390: در ديدار با مردم)
- بايد بيدار باشيد، بايد هوشيار باشيد، بايد در صحنه باشيد، بايد بصيرت را محور كار خودتان قرار دهيد. مواظب باشيد دچار بىبصيرتى نشويد. (1389: در ديدار با جوانان و دانشجويان استان قم)
- يك نكتهاى در اينجا وجود دارد: گاهى بصيرت هم وجود دارد، اما در عين حال خطا و اشتباه ادامه پيدا ميكند؛ كه گفتيم بصيرت شرط كافى براى موفقيت نيست، شرط لازم است. (1389: در ديدار با جوانان و دانشجويان استان قم)
- مطالبهى بصيرت، مطالبهى همين تدبر است؛ مطالبهى همين نگاه كردن است؛ مطالبهى چيز بيشترى نيست. و به اين ترتيب ميشود فهميد كه بصيرت پيدا كردن، كار همه است؛ همه ميتوانند بصيرت پيدا كنند. (1389: در ديدار با جوانان و دانشجويان استان قم)
- بصيرت پيدا كردن، كار سختى نيست. بصيرت پيدا كردن همين اندازه لازم دارد كه انسان اسير دامهاى گوناگون، از دوستىها، دشمنىها، هواى نفسها و پيشداورىهاى گوناگون نشود. انسان همين قدر نگاه كند و تدبر كند، ميتواند واقعيت را پيدا كند. (1389: در ديدار با جوانان و دانشجويان استان قم)
- نبايد از گفتهها يا نوشتههاي ما برداشت اختلاف شود و اگر هم اختلاف نظري است، نبايد جلوي مردم اخم کرد و بهانه به دست رسانههاي بيگانه داد. (1390: در ديدار با مسئولان نظام)
- براى اينكه بتوانند اين انقلاب را از درون شكست بدهند. ملت در مقابل اين توطئهى بزرگ، اين حركت خصمانه، با آگاهى و بصيرت و عزم و ايستادگىِ بىنظيرى توانست دشمن را به شكست بكشاند. تجربهاى كه در اين هشت ماه بعد از انتخابات تا بيست و دوم بهمن بر اين ملت و بر اين كشور گذشت، تجربهاى پر از درس، پر از عبرت و حقيقتاً مايهى سربلندى ملت ايران است. (1/1/1389)
- خسته مباد گامهاى استوارتان، سربلند باد پرچم همت و آزادگىتان، درود خدا بر عزم راسخ و بصيرت بىهمتايتان كه هميشه در لحظهى نياز، صحنه رويارويى با بد دلان و بدخواهان را عرصهى پيروزى حق مىسازد و نمايشگاهى از عزت و عظمت مىآرايد. (22 بهمن 1388) (17)
نگاه ويژة مقام معظم رهبري در وجود بصيرت در ميان ياران خويش:
با نگاهي به تاريخ پر فراز و نشيب انقلاب اسلامي ايران، ميبينيم قهرمانان بزرگ انقلاب که بيشترشان به فيض شهادت نائل آمدند صاحب بصيرت بودند. يکي از اين بزرگان، شهيد دکتر مصطفي چمران است. پايگاه حفظ و نشر آثار آيت الله العظمي خامنه اي (مدظلهالعالي) به مناسبت سالگرد شهادت دکتر مصطفي چمران بخشي از سخنان مقام معظم رهبري را در مورد دکتر چمران بازنشر داده است که در ذيل مي آيد:
- … بعد معلوم شد که {دکتر چمران} نگاه سياسي و فهم سياسي و آن چراغ مه شکنِ دوران فتنه را هم دارد. فتنه مثل يک مه غليظ، فضا را نامشخص ميکند؛ چراغ مه شکن لازم است که همان بصيرت است. آنجا جنگيد؛ بعد که انقلاب پيروز شد، خودش را رساند اينجا. (18)
بصيرت در نگاه عميق تاريخي مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي)
قبلا در تبيين منظومة فکري رهبر معظم انقلاب اسلامي (مدظلهالعالي) گفتيم که ايشان به دليل تسلط تاريخي خوبي که دارند داراي نگاهي جامعنگر در خصوص حوادث تاريخي ايران هستند، پس يکي ديگر از فضاهايي که ميتوان با دقت در آن به بصيرت دست يافت، مطالعة عميق تاريخ ايران است.
با مطالعة عميق بيانات حضرت آيتاللهالعظمي امام خامنهاي (مدظلهالعالي) در تحليل انقلاب مشروطه از سال 1367 تا کنون به نکات بسيار ظريف و عميقي در خصوص بصيرت و نقشة محو روحانيت در مشروطه مواجه ميشويم که در زير از نظرتان ميگذرد:
“توجه نكردند كه حرفهايى كه اينها دارند در مجلس شوراى ملى آن زمان مىزنند يا در مطبوعاتشان مىنويسند، مبارزه با اسلام است، اين را توجه نكردند، مماشات كردند. نتيجه اين شد كه كسى كه مىدانست و مىفهميد - مثل مرحوم شيخ فضلالله نورى - جلوى چشم آنها به دار زده شد و اينها حساسيتى پيدا نكردند".
معظمله در فرازهايى از فرمايشات حکيمانة خود به مناسبت سالگرد نهضت مشروطه، نهضتي که دچار فتنههاي پيچيدهاي شد نکاتي را ميفرمايند که سراسر بصيرتافزاست:
* گناه ملى و عمومى و مجازات آن: (در) گناهان جمعى ملتها، بحث يك نفر آدم نيست كه خطايى انجام دهد و يك عده از آن متضرر شوند؛ گاهى يك ملت يا جماعت مؤثرى از يك ملت مبتلا به گناهى مىشوند. اين گناه هم استغفار خودش را دارد. يك ملت گاهى سالهاى متمادى در مقابل منكر و ظلمى سكوت مىكند و هيچ عكسالعملى از خود نشان نمىدهد؛ اين هم يك گناه است، شايد گناه دشوارترى هم باشد، اين همان “ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم” است، اين همان گناهى است كه نعمتهاى بزرگ را زايل مىكند، اين همان گناهى است كه بلاهاى سخت را بر سر جماعتها و ملتهاى گنهكار مسلط مىكند. ملتى كه در شهر تهران ايستادند و تماشا كردند كه مجتهد بزرگى مثل شيخ فضلالله نورى را بالاى دار بكشند و دم نزدند؛ ديدند كه او را با اينكه جزو بانيان و بنيانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اينكه با جريان انگليسى و غربگراى مشروطيت همراهى نكرد، ضد مشروطه قلمداد كردند - كه هنوز هم يك عده قلمزنها و گويندهها و نويسندههاى ما همين حرف دروغ بىمبناى بىمنطق را نشخوار و تكرار مىكنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند؛ در همين شهر تهران، مجلس مؤسسانى تشكيل شد و در آنجا انتقال سلطنت و حكومت به رضاشاه را تصويب كردند. آنها يك عده آدم خاص نبودند؛ اين يك گناه ملى و عمومى بود. “و اتقوا فتنة لاتصيبن الذين ظلموا منكم خاصة"؛ گاهى مجازات فقط شامل افرادى كه مرتكب گناهى شدند، نمىشود؛ مجازات عمومى است، چون حركت عمومى بوده، ولو همه افراد در آن شركت مستقيم نداشتند. همين ملت آن روزى كه به خيابانها آمدند و سينهشان را مقابل تانكهاى محمدرضا پهلوى سپر كردند و از مرگ نترسيدند، يعنى تحمل و صبر و سكوت گناهآلود پنجاه ساله را تغيير دادند، خداى متعال پاداش آنها را داد، حكومت ظلم ساقط شد، حكومت مردمى سر كار آمد، وابستگى ننگآلود سياسى از بين رفت، حركت استقلال آغاز شد و انشاءالله ادامه هم دارد و ادامه پيدا خواهد كرد و اين ملت به توفيق الهى و به همت خود، به آرمانهاى خودش خواهد رسيد. اين به خاطر اين بود كه حركت كرد. بنابراين (اين نوع) گناه هم يكطور استغفار دارد.( 8/8/1384)
* پيامد نشناختن دشمن و دشمنىها: بايد دشمنىها را شناخت. مشكل ما اين است. اينكه بنده مسأله بصيرت را براى خواص تكرار مىكنم، به خاطر اين است. گاهى اوقات غفلت مىشود از دشمنىهايى كه با اساس دارد مىشود؛ اينها را حمل مىكنند به مسائل جزيى. ما در صدر مشروطه هم متأسفانه همين معنا را داشتيم. در صدر مشروطه هم علماى بزرگى بودند - كه من اسم نمىآورم؛ همه مىشناسيد، معروفند - كه اينها نديدند توطئهاى را كه آن روز غربزدگان و به اصطلاح روشنفكرانى كه تحت تأثير غرب بودند، مغلوب تفكرات غرب بودند، طراحى مىكردند؛ توجه نكردند كه حرفهايى كه اينها دارند در مجلس شوراى ملى آن زمان مىزنند يا در مطبوعاتشان مىنويسند، مبارزه با اسلام است، اين را توجه نكردند، مماشات كردند. نتيجه اين شد كه كسى كه مىدانست و مىفهميد - مثل مرحوم شيخ فضلالله نورى - جلوى چشم آنها به دار زده شد و اينها حساسيتى پيدا نكردند. بعد خود آنهايى هم كه به اين حساسيت اهميت و بها نداده بودند، بعد از شيخ فضلالله مورد تعرض و تطاول و تهتك آنها قرار گرفتند و سيلى آنها را خوردند؛ بعضى جانشان را از دست دادند، بعضى آبرويشان را از دست دادند. اين اشتباهى است كه آنجا انجام گرفت؛ اين اشتباه را ما نبايد انجام بدهيم.( 8/8/1384)
* مسأله تشخيص حق از باطل: در مشروطه، چوب اشتباه حق و باطل را خورديم ، تشخيص حق از باطل يكى از آن مسايلى است كه در طول تاريخ بشر و تاريخ نبوتها، نقطه دشوار زندگى انسانها به حساب مىآمده است. همه مايلند حق را تعقيب كنند و به آن عمل نمايند. همه مايلند از باطل اجتناب كنند. البته غير از انسانهايى كه وجودشان به آتش قهر الهى تبديل شده است و مظهر شيطانند، عموم مردم و انسانهاى داراى عقل و انصاف و صفات انسانى، مىخواهند از باطل اجتناب بكنند و به حق گرايش پيدا نمايند، اما تشخيص اينها، هميشه آسان نيست. اميرالمؤمنين(ع) در يكى از خطبههايى كه دردمندى آن بزرگوار، در كلمات و جملات آن آشكار است، همين مطلب را بيان مىكنند، مىفرمايند: اگر حق صريح و خالص بود، كسى به شبهه نمىافتاد و اگر باطل لخت و عريان ظاهر مىشد، كسى از آن تعقيب نمىكرد؛ “ولكن يوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولى الشّيطان على اوليائه"، يعنى دستهاى كجانديش و ترفندكار، قسمتى از حق را با باطل مخلوط مىكنند و لعابى از حق روى باطل مىدهند تا باطل قابل عرضه شود و براى مردم سادهلوح، قابل قبول باشد. اينجا است كه شيطان بر دوستانش مستولى شده و حق مشتبه مىشود. ما چوب اشتباه حق و باطل را در طول تاريخ انبيا و در طول تاريخ اسلام بارها خوردهايم. شايد يكى از علل اينكه دوران اختناق در اين كشور طولانى شد و اقلاً دو قرن استعمار در اين كشور حضور موذيانهاى داشت و ما مردم نتوانستيم آنچنان به دهان استعمار بكوبيم كه برود و نيايد، همين بود كه حق و باطل مشتبه مىشد و صريح نبود و صراط روشن براى مردم وجود نداشت، لذا چه در مشروطه و چه در قضاياى قبل و بعد آن، ما ملت ايران چوب اشتباه حق و باطل را خورديم.( 6/12/1388)
* نگاهى به استبداد قاجار و نهضت مشروطه: دوران استبداد حكومت قاجار مردم را به جان آورده بود. مردم قيام كردند، دلسوزان جامعه قيام كردند؛ پيشرو آنها هم علماى دين بودند. در نجف، مرجع تقليدى مثل مرحوم آيتالله آخوند خراسانى، در تهران سه نفر عالم بزرگ - مرحوم شيخ فضلالله نورى، مرحوم سيد عبدالله بهبهانى، مرحوم سيد محمد طباطبايى - پيشوايان مشروطه بودند. پشتوانه اينها هم دستگاه حوزه علميه در نجف بود. اينها چه مىخواستند؟ اينها مىخواستند كه در ايران عدالت برپا شود، يعنى استبداد از بين برود. وقتى كه جوش و خروش مردم ديده شد، دولت انگلستان كه آن وقت در ايران نفوذ بسيار زيادى داشت و از عواملى در ميان روشنفكران برخوردار بود، اينها را ديد و نسخه خودش را به اينها القاء كرد. البته در بين همان دلسوزان هم عدهاى از روشنفكران بودند. حق آنها نبايد ضايع شود، ليكن يك عده روشنفكر هم بودند كه مزدور و خودفروخته و از عوامل انگليس محسوب مىشدند. بارى، مشروطه، قالب و تركيب حكومتى انگليس بود. اين روشنفكران به جاى اينكه دنبال دستگاه عدالت باشند و يك تركيب ايرانى و يك فرمول ايرانى براى ايجاد عدالت به وجود آورند، مشروطيت را سر كار آوردند. نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه اين نهضت عظيم مردم كه پشت سر علما و به نام دين و با شعار دينخواهى بود، بعد از مدت بسيار كوتاهى منتهى به اين شد كه شيخ فضلالله نورى را در تهران به دار كشيدند. اندك زمانى بعد، سيد عبدالله بهبهانى را در خانهاش ترور كردند. بعد از آنهم سيد محمد طباطبايى در انزوا و تنهايى از دنيا رفت. آنوقت مشروطه را هم به همان شكلى كه خودشان مىخواستند برگرداندند؛ مشروطهاى كه بالاخره منتهى به حكومت رضاخانى شد! ( 12/7/1368)
* نقش روحانيت در حركتهاى اصلاحى جامعه: از صد سال پيش به اين طرف، هر حركت اصلاحى، مبارزه اجتماعى و سياسى و هر تحول بزرگى در ايران اتفاق افتاده است، يا رهبران آنها روحانى بودهاند و يا روحانيت جزو رهبران آنها بوده است. تاريخ در مقابل ما است. دشمنان روحانيت در طول شصت سال اخير، هر چه عليه روحانيت تلاش كردهاند، نتوانستهاند اين موضوع را انكار كنند، چون متن تاريخ است. اولين نداى مشروطه از حلقوم علماى بزرگ بيرون آمد. در قضيه تنباكو، امتيازات دوران ناصرالدين شاه، ملىشدن صنعت نفت و مبارزه با رژيم پهلوى كه منتهى به نهضت عظيم اسلامى و تشكيل جمهورى اسلامى شد نيز چنين بوده است. دشمن، اين تاريخ را مىداند. وقتى تشكيلاتى به نام دين و روحانيت شناخته شده، با مركزيت و مسؤوليت مشخص و رياست كسانى كه جز با تقوا ممكن نيست به رياست برسند، وجود دارد، كار دشمن سخت مىشود.( 14/7/1379)
* پيش از اين، در كشور خود ما، انقلاب مشروطيت بود، اما بعد از پيروزى، هنگامى كه علما را كنار زدند، از مسير منحرف شد و مشروطيت به جايى رسيد كه رضاخان قلدر - فردى كه ضد همه آرمانهاى مشروطهخواهى بود - به حكومت رسيد. اگر انقلاب اسلامى ما هم تحت رهبرى دينى نبود، سرنوشتى چون انقلاب مشروطيت پيدا مىكرد. هر انسان هوشمندى، وقتى توجه مىكند كه اولا شروع اين نهضت و پيروزى آن، ثانيا بقاى جمهورى اسلامى و مضمحلنشدن آن و ثالثا مستقيم حركتكردن جمهورى اسلامى و انحرافنشدن آن، به بركت دين و رهبرى دينى است، پشت سر آن، يك نكته ديگر را هم مىفهمد و آن نكته اين است كه دشمنان انقلاب اسلامى، چه در خارج و چه در داخل، سعى مىكنند دين و رهبرى دينى را از اين انقلاب بگيرند. اين، يك امر قهرى است.( 10/8/1374)
*نقشه محو روحانيت: روحانيت، عنصر اصلى در مبارزات پانزدهساله منتهى به پيروزى انقلاب و سپس در تشكيل نظام مقدس اسلامى و برافراشتن پرچم اسلام در جهان و در مقاومت پرشور ملت ايران در برابر تهاجمهاى گوناگون دشمنان و پيش از اينها و در طول قرنهاى متمادى، عامل اصلى حفظ معارف اسلامى و ايمان عميق و صادقانه ملت ايران به مكتب حياتبخش اسلام و رشد تفكرات دينى در همهجا بوده است. حضور روحانيون متعهد و مبارز در مركز مبارزه با رژيم دستنشانده آمريكا بود كه قشرهاى گوناگون مردم را به صحنه مبارزه كشانيد و مبارزه را شكل عمومى و مردمى بخشيد. در همه حوادث بزرگى كه ملت ايران يكپارچه در آن شركت جستهاند - مانند نهضت مشروطيت و قيام تنباكو - نيز حضور علماى دين در پيشاپيش صفوف، تنها عامل اين حضور عمومى بوده است. استعمارگران انگليسى، با درك همين حقيقت بود كه انهدام جامعه روحانيت را مقدمه لازم براى ادامه حضور استعمارى خود در ايران دانستند و به وسيله عامل دستنشاندهشان - رضاخان - در سالهاى 1313 به بعد، نقشه محو روحانيت را شروع كردند و در آن سالها دست به فجايعى نسبت به علماى عالىمقام و حوزههاى علميه زدند كه در تاريخ ايران، پيش از آن هرگز سابقه نداشت و متأسفانه شرح اين فجايع و ماجراى مقاومت مظلومانه علما و طلاب در آخرين سالهاى حكومت رضاخان قلدر، بهطور كامل تدوين نشده و در معرض اطلاع مردم قرار نگرفته است و لازم است اطلاع شاهدان عينى - كه بحمدالله هنوز تعداد آنان كم نيست - به وسيله افراد و مؤسسات مسؤول، با همتى مردانه گردآورى شود.( 19/10/1371)
* مشروطه و بىتجربگى ملت و رهبران آن: مكرر عرض كردهايم كه در خيلى از مناطق دنيا، انقلابها با نفس دين شروع شد، اما به خاطر ضعف رهبرى، از دين فاصله گرفت و گاهى هم ضد دين شد. در تاريخ خودمان در نهضت مشروطيت ديديم كه روحانيون آمدند يك حادثه بزرگ (نظام مشروطيت) را در كشور ايجاد كردند و پايان دوره استبداد را تدارك ديدند، بعد همين مشروطيت، پايگاهى براى ضديت با دين و روحانيت شد و هنوز ابتداى كار بود كه روزنامههاى صدر مشروطيت، به نام آزادى شروع به كوبيدن دين كردند، تا جايى كه يكى از شخصيتهاى روحانى آن زمان - مرحوم آقاشيخ فضلالله نورى - كه جزو پيشروان مشروطيت بود، در مقابل آن مجلس و مشروطيت ايستاد و سرانجام هم به شهادت رسيد.( 10/3/1369)
وقتى مشروطيت بهوجود آمد يا سالهاى بعد از مشروطيت، اگر ملت ايران توانسته بود همان كارى را بكند كه در انقلاب اسلامى كرد، راه از آن زمان شروع مىشد و ما امروز مىتوانستيم شاهد جامعهاى باشيم كه هم از لحاظ علمى و صنعتى پيشرفته است، هم يك جامعه برخوردار از عدالت است، هم يك جامعه برخوردار از احساس معنويت و ايمان معنوى است، ولى وقتى ملت ايران تشنه چنان تحولى بود، نگذاشتند اين تحول صورت بگيرد. اينكه مىگويم نگذاشتند، يك محاسبه كاملا دقيق و علمى دارد، نه اينكه ملت ايران نمىخواست يا حاضر به فداكارى نبود، چرا، ليكن در دوره مشروطيت، از بىتجربگى ملت و رهبران آن استفاده كردند و حركت عظيمى كه در اين كشور عليه استبداد درازمدت پادشاهان - كه سرچشمه همه بدبختىها بود - بهوجود آمده بود، به بيراهه كشاندند و از درون آن را پوچ و منهدم كردند. ماجراى مشروطيت، يكى از ماجراهاى تلخ تاريخ اخير ما است. ملت ايران وارد ميدان شدند، رهبران روحانى، علماى بزرگ و مراجع از نجف و از داخل كشور مردم را بسيج كردند، ملت هم خوب فداكارى كردند، اما چون تجربه كارى نداشتند، دشمنان، نفوذىها و سلطهگران بيگانه توانستند اين حركت را از درون منهدم و خنثى كنند و از بين ببرند. سالها اين ملت در سختىهاى ناشى از سلطه بيگانه گذراند تا اينكه زمينه براى انقلاب اسلامى آماده شد. رهبرى حكيم، پرقدرت، با اراده و عزم راسخ و نافذ در همه دلها، در ميان مردم بهوجود آمد و وارد ميدان شد. ملت هم تجربه پيدا كرده بودند، لذا انقلاب اسلامى شكل گرفت و اين دفعه ترفند دشمن بىاثر ماند، چون ملت و رهبران در انقلاب اسلامى تجربه پيدا كرده بودند. اين دفعه در انقلاب اسلامى، با استفاده از تجربه مشروطيت، هم ملت ما، هم رهبران روحانى ما و هم روشنفكران صادق ما فهميدند كه بايد حصار معنوى - يعنى حصار ايمان، ارزشهاى انقلابى و حصار بيدارى - را در مقابل توطئههاى دشمن محكم نگه دارند.( 2/12/1368)
* مشروطيت براى همين پيش آمد برادران و خواهران عزيز! تفاوت عمدهاى بين مجلس شوراى اسلامى و همه پارلمانهاى دنيا وجود دارد و آن، اسلامىبودن است. شوخى نيست، امروز صد و پنجاه سال است كه برجستهترين و شريفترين عناصر سياسى و دينى ملت ما، پرچم حاكميت اسلام را بلند كردهاند و پايش سينه زدهاند و بسيارى در اين راه جان دادند؛ امثال مدرسها، آخوند خراسانىها و سيد جمالالدينها. قضيه اينطورى است. اين مربوط به امروز ما نيست كه بگوييم دين و سياست يكى است، عدهاى هم بگويند يكى است، اما يك عده هم بگويند نه، خيلى هم يكى نيست! حرف امروز نيست؛ اين حرف، صد و پنجاه سال ريشه دارد. پدر برجستهترين زبدگان اين كشور در راه مبارزه براى اين فكر درآمد؛ هزاران جان پاك در اين راه شهيد شدند، مدرس به آن عظمت سينه را براى اين قضيه سپر كرد، اصلا مشروطيت ايران براى همين پيش آمد، اگرچه بعد منحرفش كردند، عدهاى بد و ناشيانه عمل كردند، عدهاى هم متكى به قدرتهاى خارجى زرنگى كردند و آن را از دست مردم قاپيدند، بعد هم كه امام بزرگوار آمد، از اول حركتش را بر اين اساس قرار داد و ملت ايران هم اين را خواستند و مىخواهند.( 24/12/1383)
خطرات بي بصيرتي و عدم توجه به شوراي نگهبان:
با مطالعه اتفاقات ناخوشايندي که در انقلاب مشروطه افتاد و مقايسة آن با رخدادهاي انقلاب اسلامي در سه دهة اخير متوجه ميشويم دشمنيها به شکل عميقتر و پيچيدهتري ادامه دارد. يکي از آن نقاط خطر، عدم توجه به شوراي نگهبان است. مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) اين خطر را چنين گوشزد ميکنند:
* ضرر انحراف از موازين دينى شوراى نگهبان نقطه تضمين و تأمين براى نظام اسلامى است. اين امر بسيار مهمى است. شوراى نگهبان در مجموعه تشكيلات نظام جمهورى اسلامى، مثل بقيه دستگاهها نيست كه بگوييم ارگانها و تشكيلات مختلفى هستند؛ بعضى مهمترند، بعضى كم اهميتترند، اين هم يكى از آنها؛ نه. شوراى نگهبان مثل بعضى از پديدههاى يك نظام - مانند قانون اساسى - وضع ويژهاى دارد. شوراى نگهبان تشكيلاتى است كه اگر خوب باشد و درست كار كند، اين نظام ديگر خطر انحراف از دين نخواهد داشت. اين چيز كمى نيست. اين چيز قابل مقايسهاى با چيزهاى ديگر نيست. ببينيد از مشروطه تا پيروزى انقلاب اسلامى بر اثر انحراف از موازين دينى چقدر ضرر كرديم! دهها سال اين كشور خسارت ديد، به خاطر اينكه از اصول دينى انحراف حاصل شد. با اينكه اساس مشروطيت بر پايه دين بنا شده بود، اما رعايت نشد و آن قضيه طراز اول مورد توجه قرار نگرفت. بعد هم با دين مخالفت شد و پديدههاى دينى آن نظام از بين رفت، اما غيردينىهايش تقويت گرديد و آن چيزى شد كه شما ديديد يك كشور و يك ملت چه خسارتى را در طول اين چند ده سال دوران مشروطه تا پيروزى انقلاب اسلامى متحمل شد. (7/3/1382)
* فرمول قديمى دشمن: دشمن فهميد كه راز پيروزى ملت ايران چيست، لذا درصدد برآمد تا سياسيّون و سردمداران دولتى را از روحانيت و دين جدا كند. آنها را از آيتاللَّه كاشانى جدا كردند و بينشان فاصله انداختند و متأسفانه موفّق هم شدند. از سى تير 1331 كه مرحوم آيتاللَّه كاشانى توانست ملت ايران را آنطور به صحنه بياورد، تا 28 مرداد 1332 كه عوامل آمريكا در تهران توانستند مصدّق را سرنگون و تمام بساط او را جمع كنند و مردم هيچ حركتى از خود نشان ندادند، يك سال و يك ماه بيشتر طول نكشيد. در اين يك سال و يك ماه، با وساطت ايادى ضدّ استقلال اين كشور و با توطئه دشمنان اين ملت، دكتر مصدّق مرتّب فاصله خود را با آقاى كاشانى زياد كرد، تا اينكه مرحوم آيتاللَّه كاشانى چند روز قبل از ماجراى 28 مرداد نامه نوشت - همه اين نامهها موجود است - و گفت من مىترسم با اين وضعى كه داريد، عليه شما كودتا كنند و مشكلى به وجود آورند. دكتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتيبانى مردم ايران هستم! اشتباه او همينجا بود. ملت ايران را سرانگشت روحانيت - كسى مثل آيتاللَّه كاشانى - وادار مىكرد كه صحنهها را پُر كند و به ميدان بيايد و جان خود را به خطر بيندازد. در 28 مرداد كه كاشانى منزوى و خانهنشين بود - و در واقع دولت مصدّق او را منزوى و از خود جدا كرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد كه مردم نيز در صحنه حضور نداشته باشند، لذا كودتاچيهاى مأمور مستقيم آمريكا توانستند بيايند و بهراحتى بخشى از ارتش را به تصرّف درآورند و كودتا كنند. يك مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدّق را سرنگون كردند. پس از آن، ديكتاتورىِ محمدرضاشاهى به وجود آمد كه بيستوپنج سال اين ملت زير چكمههاى ديكتاتورى او لگدمال شد و ملىشدن صنعت نفت هم در واقع هيچ و پوچ گرديد، چون همان نفت را به كنسرسيومى دادند كه آمريكاييها طرّاحى آن را كردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جداشدن از روحانيت و دين. اينها عبرت است. شبيه همين قضيه در صدر مشروطيت اتفاق افتاد. آنجا هم كار را مردم كردند و حضور آنها بود كه مشروطيت را بر حكّام مستبد قاجار تحميل كرد، و الّا مظفرالدين شاه كسى نبود كه مشروطيت را قبول كند؛ حضور و فشار مردم او را مجبور كرد كه مشروطيت را بپذيرد. روحانيون و علماى بزرگ، مردم را به صحنه آورده بودند. بعد از آنكه مشروطيت به وجود آمد، جمعى از روشنفكران خودباخته در مقابل انگليس، با تبليغات و روزنامهها و روشهاى خود، كارى كردند كه روحانيت و مردم متديّن را نسبت به نهضت مشروطيت بدبين و مأيوس كردند. نتيجه اين شد كه در ابتدا يك ديكتاتورى توأم با هرج و مرج، چند سال بعد هم ديكتاتورى سياه دوران رضاخان بر اين ملت مسلّط شد. اين دو واقعه، دو تجربه است كه البته هر كدام تحليل و داستان جداگانهاى دارد. (اما در انقلاب اسلامى)، مردم و جوانان ما نگذاشتند فرمول قديمى دشمن، در انقلاب اسلامى تحقّق پيدا كند. اين فرمول چيست؟ قدم اوّل، جدايى دستگاه سياست و نهضت از دين و روحانيت است. قدم دوم، مأيوسشدن مردم از تحوّلى كه به وجود آمده است، مثل مشروطيت و نهضت ملىشدن صنعت نفت. مأيوسشدن مردم موجب مىشود كه در صحنه حضور نداشته باشند. قدم سوم، در غياب مردم، پديدآمدن يك ديكتاتورى ظالمانه و بىرحم و در مشت دشمن و استكبار و استعمار قرار گرفتن است.( 14/11/1374)
رنج معظمله از بياطلاعي جوانان از قضاياي تاريخي کشور:
* از اين قضيه رنج مىبرم من از اينكه مىبينم جوانان ما از اين قضايا بىاطّلاعند، رنج مىبرم. هميشه اطّلاع از آنچه دشمن در گذشته عمل كرده است، موجب مىشود كه انسان ترفندهاى دشمن را در زمان خودش هم بداند. البته روشها عوض مىشود. شما مىبينيد كه در مبارزات ورزشى هم مربّيان مىنشينند و عملكرد فلان تيم رقيب را با دقّت نگاه مىكنند تا روشهاى او را بشناسند. ملت ايران در طول صد سال اخير اقلاً در دو قضيه مهم قبل از انقلاب اسلامى با آمريكا و انگليس روبهرو شده است. يك قضيه، قضيه مشروطيت است، يك قضيه، قضيه نهضت ملىشدن صنعت نفت است. در هر دو قضيه، آنها ترفندى زدند و ملت ايران را از لذتبردن از پيروزى خود محروم كردند و يك ديكتاتورىِ سخت و سياه را در هر كدام از اين دو مقطع در كشور به وجود آوردند.( 20/8/1380)
* عدم تاريخنگاري صحيح مشروطه: تاريخ نوشته شده در خصوص مشروطه غالبا صحيح نيست آنچه من بر آن اصرار دارم، مسأله تاريخنگارى مشروطه است كه از سالها پيش با دوستان متعددى اين را در ميان گذاشتهام و بحث كردهام. ما واقعا احتياج داريم به يك تاريخ مستند قوى روشنى از مشروطيت. مشروطيت را بايد درست تبيين كنيم كه البته وقتى اين تاريخ تبيين شد و در سطوح مختلف آماده شد - چه در سطوح دانشآموزى و دانشگاهى، چه در سطوح تحقيقى - پخش و منتشر خواهد شد. حقيقت اين است كه ما هنوز از مشروطيت، يك تاريخ كامل جامعى نداريم، اين در حالى است كه نوشتههاى مربوط به مشروطيت از قبيل همان نوشته ناظمالاسلام يا بقيه چيزهايى كه از آن زمان نوشته شده، در اختيار مردم است، دارند مىخوانند و برداشتهايى از قضيه مشروطيت مىكنند كه اين برداشتها غالبا هم صحيح نيست.( 14/11/1374)
* توقع از صدا و سيما يكى از چيزهايى كه انسان از رسانه توقع دارد اين است كه از حوادث گذشته براى توضيح تهديدهاى آينده و حوادث در شرف تكوين استفاده كند و مردم را نسبت به آنها حساس نمايد. قضاياى جوامع انسانى و جهانى حقيقتا مشابهند، چون با همه تغييرى كه در وضع زندگى انسانها بهوجود مىآيد، عوامل تأثيرگذار حقيقى در زندگى انسانها هميشه چيزهاى معينى است. “سنتالله” كه در قرآن مىبينيد، همين است؛ “و لن تجد لسنةالله تبديلا و لن تجد لسنةالله تحويلا” همينها است، يعنى سنتهايى وجود دارد و تبديلها و تحولهايى بهوجود مىآيد، مثلا امروز قضاياى مشروطه براى ما كاملا قابل درسگيرى و درسآموزى است، چون بنده در برههاى از سالهاى زندگىام با مسائل و قضاياى مشروطه خيلى انس داشتهام و كتابها و گزارشهاى متعدد را نگاه مىكردم، امروز كه نگاه مىكنم، مىبينم اين قضايا و حوادث خيلى به هم نزديك است. همچنين عوامل در انقلابهاى گوناگون دنيا، مثلا انقلاب كبير فرانسه يا انقلابهاى ديگر مشابه است، عوامل مشابه است و نتايج مشابهى را هم مىدهد، مثلا در انقلاب كبير فرانسه، عامل مخربى وجود داشته كه ما جلو(ى) اين عامل مخرب را در اينجا گرفتيم و نگذاشتيم، مىبينيم آن نتايج مترتب نشد، يا عاملى وجود داشته كه آنجا تخريب ايجاد كرده، ما اينجا جلو آن را نگرفتيم، مىبينيم عينا همان تأثير و همان زيان را در اينجا هم بهطور مشابه داشته است.( 15/11/1381)
* مسئولان نبايد بگذارند چنين حالتى به وجود آيد يكى از عواملى كه موجب شكست مشروطيت در ايران شد، اين بود كه متدينين بعد از مدتى احساس كردند كأنه كار به سمت بىدينى پيش مىرود. جنجال زياد مطبوعاتى كه آن وقت همه انگيزه خودشان را اين قرار داده بودند كه به مقدسات دينى حمله كنند - البته كسانى كه در مشروطيت با اساس دين و مظاهر دينى و اعتقادات دينى و روحانيت و با اينطور چيزها در مجامع به صورت قلمى و شعارى مقابله و اهانت مىكردند، عده زيادى نبودند، اما جنجالشان زياد بود - موجب شد كه متدينين و علما كه در صفوف اول مبارزه مشروطيت بودند، به تدريج دلسرد شدند و كنار نشستند. وقتى چنين شد، نهضت شكست مىخورد و مشروطيت شكست خورد. بعد از پانزده، شانزده سال از عمر مشروطيت، ديكتاتورى رضاخانى به وجود آمد. اين بسيار عبرتانگيز است. رضاخان قلدر و چكمهپوش كجا، شعار مشروطيت كجا؛ چقدر اينها با هم فاصله دارند! چرا اينطور شد؟ چون اطمينان و اعتماد مردم مؤمن سلب شد، كنار نشستند و از صحنه بيرون رفتند. مسؤولان نبايد بگذارند چنين حالتى در مؤمنين به وجود آيد. ( 11/5/1380)
توصيه کاربردي مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) در خصوص مسائل اصلي کشور
شايد از خود بپرسيد با اين همه چه نتيجه کاربردي ميتوانيم از اين مباحث بگيريم. بدون شک توجه و تمرکز بر نصايح بزرگان، تکرار و تمرين آنها باعث ايجاد نتايج عملي در زندگي ما ميشود. با درک هستة مرکزي و نکات برجستة توصيههاي مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) به طور قطع چراغ مهشکن قوي در اختيارمان قرار ميگيرد تا بتوانيم در فضاي غبارآلود و فتنهانگيز، به درستي رفتار کنيم.
يکي از مسائل مهم کشور که افکار بسياري از مديران در ردههاي مختلف را به خود مشغول داشته و هر روز نيز وارد فضاهاي تازهاي ميشود مسائل مربوط به دولت است. دولتي که خود هر از چندگاهي به صورت خودخواسته و خوساخته وارد حاشيههايي ميشود تا به ظاهر خود را در کنار ملت نشان دهد و در مقابل خود زورمداران و زرمداران را تصوير ميکند. دشمن سومي که در دولت سازندگي و اصلاحات نيز بود و عاقبت کسي نفهميد کيست و کجاست. دربارة مسائل روز کشور توصية کاربردي مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي)؛ تفکيک مسائل اصلي و فرعي است و اين امر، يکي از ضرورتهايي است که بارها در بيان معظمله مورد تأکيد قرار گرفته است. مسئلهاي که جستار در آن و در ادامه پُررنگ کردن مرز بين مسائل اصلي کشور با مسائل فرعي، ضرورتي براي مقابله با توطئههاي نرم دشمنان است.
بحث مسائل اصلي و فرعي و تشخيص آنها در گير و دار روزمرّگيهاي مختلف کشور يکي از مباحث مهمي است که به نظر ميرسد در دهه پيشرفت و عدالت؛ ضرورت پرداختن به آن صد چندان است. ضرورتي که بارها نيز توسط مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) در بيانات و ديدارهاي مختلف ايشان به صور مختلف بيان و بر آن تأکيد شده است. جالب آنکه نکته مهم “تفکيک مسائل اصلي و فرعي کشور از يکديگر ” همواره در مقاطعي مورد تأکيد مقام عظماي ولايت قرار گرفته است که کشور به نوعي درگير دلمشغوليهاي مهم سياسي يا اقتصادي بوده است. دلمشغوليها و درگيريهايي که به نوعي اذهان تمام مردم و مسئولان را با خود همراه کرده بود اما درست در همين مقاطع شاهد بوديم که حضرت آيتالله خامنهاي (مدظلهالعالي) تأکيدات صريحي را پيرامون لزوم تفکيک مسائل از يکدگير و اولويت بخشي به آنها مطرح کردند.
براي مثال، معظمله در بخشي از بيانات خود که در ابتداي سال ۸۹ در جمع مسئولان کشور بيان فرمودند، تصريح کردند: “… ما مسائلمان را تقسيم کنيم به مسائل اصلى و غير اصلى؛ به اصلىها بپردازيم. مسائل اصلى در کشور ما زياد است. بخشىاش مربوط به مسئولين است، بخشىاش مربوط به فرهنگسازان است، بخشىاش مربوط به مؤسسات عظيم و وسيعى است که خوشبختانه در کشور وجود دارد؛ هرکدام وظيفهاى دارند، کارى دارند. به هدايت اين مردم و به هدايت نظام و پيشبرد نظام بينديشيم و بپردازيم. “
مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) همچنين در بخشي از بيانات خود در ديدار با دانشجويان در رمضان سال 90 نيز اين نکته را اينگونه تبيين فرمودند: “يکى از دوستان گفتند ما از دست چپ و راست رئيس جمهور دلمان خون است. خُب، حالا دل شما خون – که خدا نکند خون باشد – اما به شما عرض بکنم؛ اينها جزو مسائل تعيين کننده و اصلى نيست. ممکن است ايراد و اشکال وارد باشد – من در اين مورد هيچ قضاوتى نميخواهم بکنم – ممکن است کسى به يک شخصى يا به يک کارى ايراد داشته باشد؛ منتها بايد توجه کنيم که مسائل را اصلى ـ فرعى کنيم. مسائل درجه دوم جاى مسائل اصلى را در انگيزههاى ما، در همت ما، در صرف انرژىاى که ميشود، نگيرد. فقط توجه کنيد که اين جاى مسائل اصلى را نگيرد. مسائل اصلى ما چيزهاى ديگرى است. ” (19)
نتيجهگيري:
1. بصيرت به معنى دانايى، بينايى، بينايى دل، هوشيارى، زيرکى و يقين است. بصيرت چراغ مهشکن قوي تشخيص راه از بيراه در فضاي غبارآلود و فتنهانگيز است.
2. به راه تحصيل، درجات، مراتب، و آثار بصيرت اشاره شد.
3. وجود بصيرت در منظومة فکري مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) در نظام کنشي معظمله نمود پيدا ميکند که ريشه در نظام منشي و بينشي ايشان دارد.
4. منظومة فکري مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) داراي سه نظام بينشي، منشي و کنشي است و راهکار تحقق نظام کنشي، مردمسالاري ديني است.
5. در جستجوي بيانات و مکتوبات رهبري در خصوص واژة بصيرت، مقولاتي همچون بصيرتافزايي، بصيرتبخشي، بصيرتيابي، و بصيرتپراکني به چشم ميخورد.
6. مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) نگاه ويژهاي در وجود بصيرت در ميان ياران نزديک خويش داشته و آن را به ديگران گوشزد و يادآوري مينمايند.
7. بصيرت در نگاه عميق تاريخي رهبري به عنوان نمونه در تحليل انقلاب مشروطه و لزوم عبرت گرفتن از تاريخ براي افزايش و تعميق بصيرت در نکات کاربردي و روشني اشاره شد.
8. توصية کاربردي مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) براي داشتن بصيرت در روزگار فعلي، تقسيم مسائل کشور به فرعي و اصلي و اهتمام به مسائل اصلي است تا از شرايط سخت فعلي عبور کنيم.
ــــــــــــــــــــــ
پى نوشت ها:
1. دکتر محمد معين، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 546.
3. دائرة المعارف تشيع، جمعى از محققان، ج 3، ص 271.
4. آيت اللَّه جوادى آملى، تفسير موضوعى ج 14، ص 132 - 13
5. نور (24) آيه 35.
6. همان، آيه 40.
7. جامع الاسرار، ص 510 و 580 - 579،.
8. غررالحکم، ج 5، ص 166
9. غررالحکم، ج 3، ص 387.
10. “من استقبل الامور ابصر” يا “من فکّر أبصر العواقب” ؛ همان.
11. همان.
12. بحارالانوار، ج 66، ص 209.
13. جمعه (62) آيه 1.
14. تکاثر (152) آيات 7- 6- 5.
15. الکافى، ج 2، ص 54.
16. تقريرات کلاس درس حجتالإسلام والمسلمين آقاي دکتر خسروپناه؛ 24/1/1391
17. لوح فشردة حديث ولايت: مجموعه رهنمودهاي حضرت آيتالله العظمي امام خامنهاي (مد ظلهالعالي)
18. خبرگزاري فارس، 90/05/14 ، شماره خبر: 9005140291
19. تارنماي مرکز اسناد انقلاب اسلامي
نقش بصيرت ديني و انسجام اسلامي در پيروزي انقلاب
یکشنبه 95/10/26
نقش بصيرت ديني و انسجام اسلامي در پيروزي انقلاب
انقلاب اسلامي براي تحقق آرمان هاي خود و تشكيل تمدن عظيم اسلامي نياز به سازوكارهاي هماهنگ و مناسب براي ايجاد ساختار تمدني دارد و بديهي است براي عملي شدن و استمرار آرمانهاي انقلاب و تحقق اهداف آن لزوما نيازمند شاخص هايي در مسير پيشرفت و رسيدن به قله هاي تعالي است. در همين راستا از شاخص هاي مهم و اساسي در اين مسير كه به فراخور زمان، رهبر معظم انقلاب نيز به طور ويژه اي بر آن تاكيد داشته اند به «بصيرت ديني، انسجام اسلامي و استكبارستيزي» مي توان اشاره كرد.
در واقع 3 دهه از عمر بابركت نظام اسلامي و برگزاري جشن 32 سالگي و شروع بهار 33سالگي انقلاب اسلامي كليد واژه هايي همچون بصيرت ديني، انسجام اسلامي و استكبارستيزي را بيش از پيش مطرح كرده و گذر از حوادث و وقايع مختلف تلخ و شيرين انقلاب نيز اهميت اين موضوعات را بيشتر از گذشته نمايان كرده است.
لذا در واكاوي شاخص هاي مطروحه آنچه بيش از هر مطلبي نيازمند تبيين و بررسي است، شاخص و كليدواژه بصيرت ديني و ضرورت برخورداري از آن در جامعه است؛ چرا كه به دنبال وجود اين عنصر در جامعه داخلي و جهان اسلام، انسجام اسلامي شكل خواهد گرفت و در سايه اين انسجام فرآيند استكبارستيزي كليد خواهد خورد. دقيقا موضوعي شبيه به انقلاب اسلامي ايران كه با بصيرت و بيداري مردم ايران آغاز شد و به دنبال اين بصيرت و بيداري انسجام دل ها و قلوب پيوند خورده و آنگاه فريادهاي استكبارستيزي دستاوردي عظيم به نام انقلاب اسلامي را به ارمغان آورد.از اين رو بصيرت به عنوان لازمه حركت در ايجاد انسجام و ايستادگي و استكبارستيزي موضوعي است كه رهبر حكيم و فرزانه انقلاب اسلامي، حضرت آيت الله خامنه اي (مدظله العالي) با روشن بيني الهي خويش همواره بويژه طي حوادث بعد از انتخابات در بيشتر فرمايشاتشان به طور جدي برآن تاكيد داشته و مطرح فرموده و به عنوان يكي از اصول رويارويي با طرح ها و نقشه هاي دشمنان انقلاب اسلامي مطرح كرده اند.
با بررسي اجمالي حوادث و مشاهده فراز و فرود هاي تاريخ اسلام از دوران پيامبر اعظم(ص) و ائمه معصومين(ع) تا انقلاب اسلامي و دوران حاضر و نيز آنچه بيش از هر عاملي در رسيدن يا نرسيدن به پيروزي و موفقيت تاثير داشته، ميزان بهره مندي و برخورداري مردم و نخبگان از «بصيرت» بوده است. به اين معني كه در هر برهه اي كه مردم و نخبگان جامعه از بصيرت بهره برده اند، راه درست انتخاب شده، انسجام قلوب مومنين شكل گرفته و امور به نحو احسن پيش رفته است و برعكس در مواقعي كه مردم بدون بصيرت عمل كرده اند، در مسير دفاع از حق از انسجام كافي برخوردار نبوده و فتنه ها تزلزل ايجاد كرده و روحيه استكبارستيزي را نيزتخريب كرده و هم خودشان و هم جامعه را با مشكلاتي روبه رو كرده اند. به جرات مي توان گفت دليل همه انحرافات سياسي و اعتقادي كه تاكنون امت ها با آن روبه رو بوده اند و بعضا به نابودي و انحطاط آنان نيز منجر شده، رفتارها، تصميم گيري ها و موضع گيري هاي بدون بصيرت بوده است. لذا تاكيد معظم له بر بصيرت زايي آن هم با تلاش جوانان چيزي به جز درك ضرورت بصيرت زائي در جامعه و تعميق بينش و آگاهي افراد در شناخت عرصه و بهره مندي از انسجام صفوف و حفظ وحدت براي دفع فتنه ها ست.
از اين رو در بررسي مفاهيم «بصيرت ديني، انسجام اسلامي و استكبارستيزي» اين چنين مي توان عنوان كرد كه بصيرت ديني يعني شناخت حقايق دين و داشتن آگاهي همه جانبه و ژرف به امور، فريب ظواهر امر را نخوردن و مشاهده سرانجام كار پيش از اقدام به آن كه وقتي در زمينه هاي مختلف و محيط جامعه اعمال شود، انسان را راهنمايي و ارشاد مي كند و انسجام و وحدت در مقاومت و ايستادگي در برابر استكبار را رقم مي زند؛ همچنان كه اميرالمومنين(ع) سر موفقيت در همه زمينه ها را داشتن بصيرت مي داند.
به عبارت ديگر مقصود اميرالمومنين از عبارت لايحْمِلَ هذَا الْعَلَمِ اِلَّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَ الْصَّبْرِ كه در جنگ صفين مطرح نمودند خطاب به عده اي از افراد سپاه بود كه از جنگيدن با مسلمانان اِبا داشتند. براي آنها بسيار سنگين بود كه با مسلمانان بجنگند، زيرا مشاهده مي كردند كه آنها نيز نماز و قرآن مي خوانند و دعوت به حق مي كنند.
لذا مي بينيم كه عدم برخورداري از بصيرت ديني و شناخت امام حق، انسجام صفوف لشكر امير المومنين را نيز دچار تزلزل مي كند و در صحنه جنگ و پيكار حق عليه باطل تزلزل در انسجام و روحيه استكبارستيزي بي بصيرتان، نتيجه نبرد صفين را تغيير داده و پيروزي حتمي را به شكست مبدل مي سازد و فضاسازي و فتنه انگيزي هاي معاويه را در برهم زدن اتحاد و انسجام صفوف مسلمين به وجود مي آورد. لذا اميرالمومنين در خطبه 173 نهج البلاغه مي فرمايد: وَ قَد فُتِحَ بابُ الْحَرْبِ بَينَكُمْ وَ بَينَ اَهْلِ الْقِبْلَه؛ درِ جنگ ميان شما و اهل قبله ـ كساني كه رو به قبله نماز مي خوانند ـ يعني مسلمان ها باز شده است. لايحْمِلَ هذَا الْعَلَمِ اِلَّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَ الْصَّبْرِ وَالْعِلْمِ بِمَواضِعِ الْحَقِّ؛ اين پرچم را تنها كساني مي توانند بر دوش بگيرند كه اهل بينش، پايداري و آگاه به مواضع حق باشند؛ يعني بصيرت ديني در شناخت حق از باطل انسجام صفوف را تقويت مي كند.
برهمين اساس شايد بتوان گفت داشتن بصيرت در تاريخ اسلام و ايران به عنوان يكي از سرنوشت سازترين خصوصيات افراد محسوب مي شده است كه به كرات نداشتنش باعث گمراهي و بدنامي و داشتنش باعث مجد و سر بلندي و موفقيت بوده است.
لذا در مرور تاريخ مي بيينم كه عدم برخورداري از بصيرت ديني به دفعات بسيار انسجام صفوف مسلمين را برهم زده و در نتيجه دشمن نيز با تضعيف و تخريب روحيه استكبارستيزي در مسلمانان يا ايجاد فتنه و شبهه در شناخت حق از باطل بهره برداري خود را انجام مي دهد. البته در مواردي نيز برخورداري مردم از بصيرت ديني و سياسي نيز انسجام قلوب و روحيه استكبارستيزي عجيبي را بوجود مي آورد كه نتايجي همچون پيروزي انقلاب اسلامي دستاورد آن است.
در همين راستا نيز مي توان به حركت هاي مردم در كشورهاي عربي منطقه نيز اشاره كرد كه به بركت صدور انقلاب اسلامي و الگوسازي در بيداري مسلمانان جهان، بصيرت ديني و انسجام اسلامي در كشورهايي همچون تونس، مصر، يمن و ديگر بلاد اسلامي شكل گرفته است و با شكل گيري روند استكبارستيزي، حكومت هاي غيرديني وابسته به غرب را در تنگنا قرار مي دهد. لذا با بررسي اجمالي روند تاريخي و مراجعه به تاريخ معاصر و مرور حوادث كنوني جهان اسلام مي توان به چيدمان و تركيب كليدواژه هاي بصيرت ديني، انسجام اسلامي و استكبارستيزي اشاره كرد كه بهره مندي و برخورداري مردم جامعه در هر عصري از اين عوامل، پيشرفت و تحقق آرمان هاي آنان را در مسير رسيدن به اهداف به ارمغان مي آورد.
برهمين اساس با توجه به تاكيدات رهبر فرزانه انقلاب ضرورت بصيرت و بصيرت زايي و تبيين حقايق در آحاد جامعه، به منظور انسجام صفوف و ايجاد وحدت در نظام لازمه برانگيختن روحيه استكبارستيزي و دشمن شناسي قلمداد مي گردد.
بصیرت و بی بصیرتی در تاریخ
یکشنبه 95/10/26
مقدمه
خواص به دو گروه طرفدار حق و طرفدار باطل تقسیم می شوند. خواص طرفدار حق، خود به دو دسته تقسیم می شوند: جمعی پس از شناخت راه حق تا آخر مقاومت می کنند و سیل حوادث و رویدادها و مظاهر فریبنده دنیا نمی تواند در اراده آنها خلل و رخنه ای ایجاد کند و آنها را از مسیر حق منحرف سازد؛ اما گروهی از خواص طرفدار حق نیز به رغم شناخت حق و باطل، در مقابل دنیا و زرق و برق و دلفریبی آن شکست می خورند و عشق به منافع دنیوی و غفلت از خدای تعالی و ترس از زیان باعث عقب نشینی این افراد می شود. مقام معظم رهبری درباره این گروه از خواص طرفدار حق می فرماید:
(گروهی از خواص طرفدار حق) حق را هم می شناسند و طرفدار حق اند، در عین حال در مقابل دنیا پایشان می لرزد. دنیا یعنی چه؟ یعنی پول، یعنی خانه، یعنی شهوت، یعنی مقام، یعنی اسم و شهرت، یعنی پست و مسئولیت، و یعنی جان؛ اگر اینها، آن جایی که باید حق بگویند، نگویند، چون جانشان به خطر می افتد، یا برای مقامشان یا برای شغلشان یا برای پولشان یا برای محبت به اولادشان یا برای محبت به خانواده شان، یا برای محبت به نزدیکان و دوستان، خدا را رها می کنند، اگر عده اینها زیاد بود، آن وقت دیگر واویلاست، آن وقت دیگر حسین بن علی به مسلخ کربلا خواهند رفت.(بیانات مقام معظم رهبری در نماز جمعه، 18 / 12 / 77 (یازدهم محرم 1418 ق))
در تاریخ اسلام به ویژه پس از رحلت پیامبر اسلام صلی الله وعلیه وآله هر یک از خواص اهل باطل چهره واقعی خویش را نمایان کردند و حوادث تلخ و غمباری را به بار آوردند. این گروه از نخبگان و خواص بی بصیرت که در واقع می بایست هدایتگر عوام می شدند، خود به آفت و مانعی بزرگ برای حرکت های اصلاحی و اسلامی جامعه تبدیل گردیدند و گروه بسیاری را نیز با خود گمراه ساختند.(آسیب شناسی خواص (زمینه ها، عوامل و راه های پیشگیری)، غلامعلی نعیم آبادی، قم: نشر مؤلف، 1379ش، ص 200)
بی بصیرتی
ناآگاهی و بی بصیرتی، نقیصه و آفت بزرگی است که آثار منفی بسیار دارد. بی بصیرتی مایه تباهی امور می شود و بسیاری از لغزش ها و انحرافات و دشمنی ها در آن پدید می آید.
کسی که دارای بصیرت است، جریان حق را می شناسد و به موقع و تا آخرین لحظه از آن حمایت می کند. چه بسیارند کسانی که حق را یافتند، اما در منزل های سخت، پایدار نماندند و به باطل گرویدند، یا از یاری حق دست شستند. در طول(خواص و لحظه های تاریخ ساز، تهران: مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، ج 2، ص 4)
تاریخ اسلام، خواص و گروه هایی از نزدیکترین یاران پیامبرصلی الله وعلیه وآله و ائمه معصومین علیهم السلام، مورد تمجید و حمایت آنها قرار گرفتند، ولی همان ها به واسطه عدم بصیرت و اقدام نادرستشان در دوره های بعدی مطرود و محکوم گردیدند.(همان، ص 5)
بی بصیرتی و ناآگاهی ممکن است هم شامل عوام شود و هم خواص. هرگز نباید تصور شود کسی که دارای مقام و منزلت بالایی است، از همه مسائل آگاه و نسبت به همه امور بصیر می باشد. بسیاری از خواص با اکتفا به شنیده ها و شایعات و تحت تأثیر ظاهرسازی ها، آمارها و گزارش های نادرست، نتیجه گیری های نادرست می کنند. این افراد هرچند مدارج عالی دارند ولی در درک مقتضیات زمان و شناخت جریان های حق و باطل دچار اشتباه می شوند و با ساده اندیشی به طور ناخواسته (و یا خواسته) در خدمت جریان های باطل قرار می گیرند، در نتیجه بداندیشانِ فرصت طلب و مفسده جو از بیان، قلم و تصمیمات آنها در راه اهداف شوم خود سوء استفاده می کنند. هر چه مسئولیت، قدرت و نفوذ شخص در(آسیب شناسی خواص، ص 200)
جامعه بیشتر باشد، آثار منفی ناشی از بی بصیرتی او وسعت و عمق می یابد و آسیب آن بیشتر است.
در صدر اسلام بسیاری از مسلمانان به ویژه خواص - به تعبیر مقام معظم رهبری - »به جزئیات احکام اسلامی و آیات قرآن دقت داشتند«، اما بصیرت(ر. ک. رسالت خواص (نگاهی به بیانات مقام معظم رهبری در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله)، سید احمد خاتمی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1376 ش، ص 10)
نداشتند. به همین دلیل بود که جریان خلافت مسلمین در مسیر غلطی افتاد و جامعه اسلامی از حکومت و زمامداری امامان معصوم علیهم السلام بی بهره ماند.
خواص بی بصیرت دوران علی علیه السلام
دوران خلافت و حکومت علی علیه السلام با آنکه بسیار کوتاه مدت بود، ولی عرصه امتحانی دشوار برای بسیاری از خواص شد. علی علیه السلام برخلاف خلفای سابق، در پی احیای حکومت حق بود، از این رو افرادی که گرفتار دنیاگرایی بودند و نمی توانستند حکومت عدل علوی را برتابند، شروع به فتنه افکنی نمودند و سه جنگ جمل،(همان، ص 83)
صفین و نهروان را پدید آوردند.
تمام کسانی که از علی علیه السلام - به عنوان معیار حق و حقیقت و امام زمان خویش- روی گرداندند، بصیرت و بینش صحیح نداشتند. بصیرت سلاحی است که همواره باید به آن مجهز بود. بصیرت مقطعی انسان را به سرمنزل نمی رساند. بایستی همواره در زندگی شاخص های اصلی جریان حق - ائمه معصومین علیهم السلام و جانشینان آنها - را دید و از آن دور نشد.
طلحه و زبیر
زبیر بن عَوام از برجسته ترین خواص صدر اسلام می باشد. وی از نخستین کسانی بود که به اسلام گروید و در دوران رسول الله صلی الله وعلیه وآله از نزدیک ترین یاران حضرت بود.(طبقات الکبری، محمد بن سعد، بیروت: دار صادر، بی تا، ج 3، ص 100 و 105)
او چنان در راه دین اسلام می جنگید که به »سیف الاسلام« ملقب گشت. زبیر(الاعلام، زرکلی، ج 3، ص 74)
همچنین از علاقمندان و شیفتگان علی علیه السلام بود که تا آغاز خلافت ایشان همراه و همگام حضرت بود. زبیر پس از جریان سقیفه وقتی دید امام علی علیه السلام را با اهانت به مسجد می برند، در حمایت از علی علیه السلام شمشیر برکشید. در شورای شش نفره(تاریخ اسلام، علی اکبر فیاض، تهران: دانشگاه تهران، 1369 ش، ص 134)
عمر، نیز زبیر از علی علیه السلام حمایت کرد. طلحه معروف به »طلحة الخیر« نیز از(اسدالغابة، ابن اثیر، ج 2، ص 198)
پیش قدمان اسلام بود که در عمده جنگهای صدر اسلام حضور فعال داشت. چهره هایی با این سوابق درخشان، سرانجام دنیا آنها را فریفت و به همراه عایشه جزء برپاکنندگان فتنه جمل گردیدند و در همین فتنه نیز از پای درآمدند.(ر. ک. اخبار الطوال، ابو حنیفه دینوری، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشر نی، 1364 ش، ص180- 192)
جنگ جمل یکی از صحنه های حساس تاریخ صدر اسلام می باشد که شناخت جبهه حق و باطل برای بسیاری از یاران علی علیه السلام مشکل بود. در یک سو، حضرت علی علیه السلام و شخصیت های نامداری چون عمار یاسر و مالک اشتر و… و در سویی دیگر، عایشه ام المؤمنین، طلحه و زبیر از پیشتازان اسلام حضور داشتند. در چنین شرایطی بود که یکی از یاران علی علیه السلام خدمت حضرت آمد و گفت: »آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟« علی علیه السلام در جواب فرمود: »حقیقت بر تو اشتباه شده است. حق و باطل با میزان قدر و شخصیت افراد شناخته نمی شود. حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسی.«(ر. ک. آسیب شناسی خواص، ص 146 و 147. دکتر طه حسین، نویسنده معروف مصری می گوید: بعد از آنکه وحی خاموش گشت و ندای آسمانی قطع شد، سخنی به این بزرگی شنیده نشده است. (علی و بنوه، طه حسین، ص 40) )
انگیزه اساسی طلحه و سایر جنگ افروزان جمل، چیزی جز دنیاپرستی نبود. برکنار ماندن آنها - به ویژه طلحه و زبیر - از مناصب مهم سیاسی و کاهش مقرری و سهمیه دولتی آنان باعث شد هنوز مدتی از بیعت خود با علی علیه السلام نگذشته، در برابر حضرت صف آرایی نمایند.
مسئولیت های اجتماعی در هر سطح، عرصه وسیعی است که می تواند خواص را در دام خود گرفتار کند و آنها را به سقوط و انحطاط بکشاند. علی علیه السلام درخصوص طلحه و زبیر و عایشه که برپا کنندگان اصلی جنگ جمل بودند به این موضوع اشاره می کند. ابن ابی الحدید می گوید: »طلحه و زبیر به هوس ریاست کوفه و بصره با(نهج البلاغه، خطبه 169)
علی علیه السلام بیعت کردند، ولی آنگاه که پایداری علی علیه السلام را در دین و تصمیم محکم و سازش ناپذیری وی را دیدند و مشاهده کردند که علی علیه السلام مصمم است تا خط اصلی حکومتی اش را برمبنای کتاب و سنت پیامبر اسلام قرار دهد، سر به شورش گذاشتند.«(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعه الثانیه، 1387 ق)
عبدالرحمان بن عوف
یکی از چهره های سرشناس تاریخ صدر اسلام که نقش تأثیرگذاری در انحرافات مسلمین، پس از رحلت رسول الله صلی الله وعلیه وآله داشت، عبدالرحمن بن عوف بود. وی علاوه بر این که در جریان سقیفه، آتش افروز فتنه بود، در شورای شش نفره عمر نیز با طرفداری از عثمان بن عفان، کفه خلافت را به نفع او سنگین کرد؛ چراکه عمر(البته عثمان نیز پاداش این طرفداری عبدالرحمن را به او عطا کرد؛ به نقل علامه امینی بیشترین بخشش عثمان از بیت المال به عبدالرحمن عوف و به میزان 2,560,000 دینار بوده است. (ر. ک. الغدیر، علامه امینی، بیروت: دارالکتاب العربی، الطبعه الرابعه، 1397 ق / 1977 م، ج 8، ص 286) )
اولویت را به گروهی داده بود که عبدالرحمن بن عوف در میان آنها باشد.(خواص و لحظه های تاریخ ساز، ج 1، ص 6. همچنین ر. ک. تاریخ اسلام، فیاض، ص 155)
عبدالرحمن بن عوف از جمله خواص منحرفی بود که به انگیزه های باطلی چون مال پرستی اقدام به مقابله با امیرالمؤمنین علی علیه السلام کرد؛ چراکه خوب می دانست در حکومت حق علی علیه السلام نمی تواند به مال اندوزی و دنیاپرستی خویش ادامه دهد. وی با داشتن سابقه و شهرت فراوان میان مسلمانان، گرفتار(وی همراه عثمان، زبیر و سعد بن ابی وقاص جزء »سابقین« در اسلام شمرده می شود. ر. ک. تاریخ اسلام، ص 70)
دنیاپرستی و رفاه طلبی شد و سرگرم شدن به امور دنیوی، چشم بصیرت او را نابینا ساخت. او چنان به دنیا گرایش یافته بود که به نقل منابع تاریخی به هنگام مرگ صد اسب، هزار شتر و ده هزار گوسفند داشت و ارث بسیاری برای وارثان باقی گذاشت؛ اما خود جز گناه و عصیان، توشه ای برای آخرت نبرد.(مروج الذهب، ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، 2536، ج 1، ص 690)
خواص بایستی همواره از رفاه زدگی و فرو رفتن در تجملات دنیوی بپرهیزند؛ چرا که اگر گرفتار آن شوند از مسئولیت های بزرگ اجتماعی، الهی و دینی و دنیوی خویش غافل می مانند. همان گونه که تقوا و دوری گزیدن از دنیا ا نسان را به بصیرت رهنمون و نزدیک می سازد، دلبستگی به دنیا و گناه و معصیت از عوامل کوردلی محسوب می شود. علی علیه السلام می فرماید:
. .. وَ مَن اَبصَرَ بِها بَصَّرتَه، و مَن اَبصَرَ اِلَیها اَعمَته…. (نهج البلاغه، خطبه 82)
کسی که دنیا را وسیله ببیند (و به آن دل نبندد) این مایه بصیرت اوست، و آن کس که دنیا برایش هدف باشد، نابینایش (کوردل) خواهد کرد.
اسلام، مسلمانان را از ابتلا به تجمل پرستی و رفاه زدگی برحذر می دارد؛ چرا(تحف العقول، ص 38)
که آن آفتی بزرگ برای جامعه اسلامی است که اگر خواص جامعه به آن دچار گردند، به راحتی به عوام منتقل می شود و این چنین روح معنویت و ساده زیستی در جامعه رو به فراموشی می رود.(آسیب شناسی خواص، ص 239 و 255)
سعد ابن ابی وقاص
سعد ابن ابی وقاص از صحابه برجسته و از شخصیت های شجاع صدر اسلام بود که در جنگ بدر و احد حضور فعال داشت. با آغاز فتوحات مسلمانان، لشکر اسلام(ر. ک. اخبار الطوال، ص 151 - 161)
به فرماندهی او قادسیه و مدائن را فتح کرد، امّا وی در دوران حساس پس از(طبقات الکبری، ج 2، ص 139 - 141)
رحلت پیامبرصلی الله وعلیه وآله نتوانست در مسیر حق باقی بماند و دنیاگرایی و رفاه زدگی و عافیت طلبی او را فریفته ساخت. رهبر معظم انقلاب به دنیاگرایی سعد بن ابی وقاص چنین اشاره می کند:
»سعد بن ابی وقاص« حاکم کوفه شد و از بیت المال قرضی کرد. رئیس بیت المال »عبدالله بن مسعود« بود که از صحابی خیلی بزرگ و عالی مقام بود. آمد و قرض را مطالبه کرد. سعد ابن ابی وقاص گفت که ندارم. بینشان حرف شد. عبدالله بن مسعود عده ای از مردم را گفت بروید اموال را از داخل خانه اش بیرون بکشید. به سعد خبر دادند؛ او هم عده ای دیگر را فرستاد و گفت بروید و نگذارید. به خاطر این که سعد ابن وقاص، قرض خودش به بیت المال را نمی داد، جنجال بزرگی به وجود آمد. حالا سعد ابن ابی وقاص از اصحاب شوراست، در شورای شش نفره، یکی از آنهاست؛ بعد از چند سال کارش به این جا رسید. ابن اثیر می گوید: این اول حادثه ای بود که در آن بین مردم کوفه اختلاف شد؛ به خاطر این که یکی از(الکامل، ابن اثیر، بیروت، دار صادر، 1339 ق، ج 3، ص 82)
خواص، دردنیاطلبی این طور پیش رفته است و از خود بی اختیاری نشان می دهد.(در خطبه های نماز جمعه (18 / 12 / 1377) ر. ک. خواص و لحظه های تاریخ ساز، ج 2، ص 25 و 26 (با تلخیص))
از جلوه های بارز بی بصیرتی »مال پرستی« است که عامل بسیاری از لغزش ها می شود و امام علی علیه السلام آن را سبب فتنه ها و ریشة مشکلات خوانده است.(فهرست موضوعی غررالحکم، ص 111)
مال پرستی سبب شد کسانی چون سعد بن ابی وقاص، که می بایستی چشم بیدار اسلام و پاسدار ارزشهای اخلاقی باشند، به جمع آوری پول و ثروت پرداخته، تمام سوابق نیک خود را بر باد دهند.
سعد بن ابی وقاص در دوران خلافت علی علیه السلام نیز نتوانست از امتحان خود سربلند بیرون بیاید. او اگرچه در برابر امیر مؤمنان علیه السلام شمشیر نکشید، ولی از امام حق هم حمایت نکرد. جالب آنکه سعد از راویان حدیث شأن نزول آیه تطهیر(در تاریخ اسلام از این افراد به عنوان »قاعدین« یاد می کنند. امام علی علیه السلام درباره این گروه فرمود: »… خَذَلوا الحَقَّ و لم ینصُروا الباطل؛ حق را خوار کردند و باطل را یاری نکردند.« (نهج البلاغه، حکمت 18) )
بود او به خوبی می دانست که علی علیه السلام خلیفه بر حق است؛ اما دنیاطلبی، بصیرت و(الغدیر، ج 10، ص 257)
شناخت دقیق را از او گرفته بود. حضرت فاطمه علیهاالسلام در خطبه فدکیه چنین(خواص و لحظه های تاریخ ساز، ج 1، ص 87)
اوضاعی را پیش بینی کرده بودند؛ ایشان در دفاع از مقام ولایت علی علیه السلام می فرمایند:
. .. به هوش باشید من می بینم شما (که ساکت نشسته اید) به سوی تنبلی و تن آسایی و عافیت طلبی می روید.(بحارالانوار، ج 29، ص 220)
سعد بن ابی وقاص در جریان دیدار معاویه از مدینه، پس از تصاحب خلافت، وقتی شاهد طعن معاویه در مورد حضرت علی علیه السلام شد، چنان از فضائل مولای خویش سخن گفت که معاویه، سعد را لعن و نفرین کرد و گفت: »اگر من به این اندازه از فضائل علی علیه السلام می دانستم، دست از یاری او نمی کشیدم« و با این سخن سعد را به یاد سکوت ناصوابش در زمان خلافت امام علی علیه السلام انداخت. سعد و دیگر قاعدین(همان، ص 81)
با وجود یقین به حقانیت امام علی علیه السلام، آگاهانه از یاری حق دست کشیدند و آن روز که لازم بود در میدان نبرد با بیعت شکنان حاضر باشند، کنج عزلت گزیدند و با این عمل مردم را نیز از پیوستن به امام بازداشتند. درنتیجه با عدم حمایت از جریان حق، در واقع به جریان باطل کمک کردند و سبب تکیه زدن دودمان نالایقی مثل بنی امیه بر مسند امور مسلمانان شدند.
ابوموسی اشعری
عبدالله بن قیس بن سلیم معروف به »ابوموسی اشعری« از خواص برجسته صدر اسلام است که با بی بصیرتی و اعمال ناآگاهانه خود ضربات جبران ناپذیری بر اسلام و مسلمین وارد آورد.
ابوموسی در زمان رسول خداصلی الله وعلیه وآله و خلفای راشدین جزء فقیهان زمان شمرده می شد. وی نخستین کسی است که در منبر به خلیفه دوم با عنوان(تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، ترجمه: محمد بن ابراهیم آیتی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ سوم، 2536، ج 1، ص 521 و ج 2، ص 73)
»امیرالمؤمنین« سلام داد و به واسطه همین ابراز لطف، از سوی عمر به حکومت(مروج الذهب، مسعودی، ج 1، ص 662)
بصره منصوب شد و امارتش تا اواسط خلافت عثمان طول کشید. در دوران عمر،(ر. ک: خواص و لحظه های تاریخ ساز، ج 2، ص 24 و 25)
وی به عنوان یکی از فرماندهان نواحی شرقی جبهه اسلام، عازم ایران شد و نقشی مهم در فتوحات (به ویژه فتح شوشتر) داشت. ابوموسی در زمان خلافت امام(ر. ک. اخبار الطوال، ص 150 - 168)
علی علیه السلام حاکم کوفه بود و از مردم برای علی علیه السلام بیعت گرفت. علی علیه السلام نیز پس از به(مروج الذهب، مسعودی، ج 1، ص 662)
خلافت رسیدن، به پیشنهاد مالک اشتر او را بر حکومت کوفه ابقا نمود.(تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 77)
تا این زمان ابوموسی اشعری - به عنوان یکی از خواص سرشناس - خوش درخشید و خدمات ارزشمندی هم به اسلام نمود. اما چند ماه پس از به خلافت رسیدن علی علیه السلام و آغاز پیمان شکنی »ناکثین« ابوموسی مورد آزمایش سختی قرار گرفت که در این مرحله و مراحل بعد نتوانست سربلند بیرون بیاید و بی بصیرتی و ناآگاهی وی سبب شد نام وی به عنوان یکی از سرشناس ترین خواص بی بصیرت تاریخ اسلام ثبت شود؛ داستان از این قرار است که وقتی پیمان شکنان، مدینه را به سمت بصره ترک کردند، حضرت در نامه ای به مردم کوفه از آنها یاری طلبید، اما ابوموسی - صحابی باسابقه و پرتجربه - در برابر خلیفه وقت - امام علی علیه السلام- ایستاد و چنان در جهت تضعیف امیرالمؤمنین پیش رفت که باعث تعجب همگان شد. والی کوفه برخلاف معمول، از حکم خلیفه سرپیچی کرد و از مردم به صورت اکید خواست به علی علیه السلام نپیوندند. دینوری سخنان ابوموسی خطاب به مردم کوفه را چنین آورده است: »در این هنگام ابوموسی اشعری در کوفه بود. در مسجد میان مردم می نشست و می گفت: ای مردم کوفه از من اطاعت کنید… این فتنه تفرقه انداز معلوم نیست از کجا سرچشمه گرفته و به کجا خواهد انجامید، شمشیرهای خود را غلاف کنید و سرنیزه های خود را بیرون کشید و زه کمان های خود را پاره کنید و در گوشه خانه های خود بنشینید.« تمرد و سرپیچی ابوموسی(اخبار الطوال، ص 181)
از دستور خلیفه، تا آنجا پیش رفت که از مردم کوفه خواست هیچ کس از اهالی مدینه و قریش را به کوفه راه ندهند تا سرنوشت تعیین خلیفه و مسائلی که در بصره می گذرد، روشن شود. خیانت ابوموسی سرانجامی نداشت؛ علی علیه السلام او را از(خواص و لحظه های تاریخ ساز، ج 2، ص 33)
امارت کوفه عزل نمود و کوفیان در جریان جنگ جمل از علی علیه السلام حمایت کردند. ابوموسی بعد از آن که نتوانست مردم کوفه را از پیوستن به امام علی علیه السلام بازدارد، از کوفه خارج شد؛ در حالی که مورد نکوهش و سرزنش امام و مردم بود.
پس از چند ماه، امام او را امان داد؛ اما باز هم در سال 38 هجری - یعنی دو سال پس از عزلش از ولایت کوفه - وی عامل فتنه ای دیگر شد؛ زمانی که در پی جنگ صفین از سوی جناح خوارجی عراق برای حکمیت میان سپاه اسلام و سپاه شام انتخاب شد. ابوموسی علاوه بر سوابق تاریکش در یاری امام علی علیه السلام، مردی پرسخن و کوتاه عقل بود که اینک در مقابل عمرو عاص - مرد زیرکی که سراسر وجودش مکر و حیله و خدعه است - قرار گرفت. در نتیجه ابوموسی، این صحابی بی بصیرت، فریب نیرنگ عمرو عاص را خورد و علی علیه السلام را از خلافت مسلمین عزل نمود؛ در مقابل عمرو عاص، معاویه را بر خلافت مسلمین منصوب کرد. پس از این جریان ابوموسی بر عمرو عاص بانگ زد و گفت: »تو مثل سگی هستی که در هیچ حال از تو آسوده نتوان بود« عمرو عاص نیز در پاسخ گفت: »تو نیز مثل الاغی هستی که حمل اسفار کرده باشی و هیچ ندانی« پس از این ماجرا، ابوموسی(برگرفته از خطبه های رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه تهران (18 / 2 / 77)؛ برای آگاهی بیشتر از جریان حکمیت ر. ک. اخبار الطوال، ص 237 - 246)
خجالت زده از روی علی علیه السلام و اهل عراق، راهی مکه شد و گفت تا زنده است به(اخبار الطوال، ص 246)
چشمان علی علیه السلام نگاه نمی کند. اما آیا کار به همین سادگی است که ابوموسی فقط از دیدن علی شرمگین شود؟ یا آثار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حکمیتِ نادرست ابوموسی، تاریخ اسلام را وارد مرحله ای دیگر ساخت؟ شامیان پس از این جریان، به معاویه سلام خلافت دادند و »طلقاء« به طور رسمی خلافت جامعه اسلامی را(لقبی که پیامبر به بنی امیه داد)
از آن خود کردند و با بهره گیری از جهل سیاسی مسلمانان، در سرزمین شام(ر. ک. عاشورا و عبرتها، تهران: مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، ج 2، ص 63)
بنای حکومتی را نهادند که از اساس با اسلام تضاد داشت.
ابوموسی صحابی پیامبر، فرمانده پیروز و فاتح چندین شهر ایران در جریان فتوحات، و فرماندار بصره و کوفه، در حساس ترین برهه تاریخ نه تنها نتوانست در سپاه حق باقی بماند و از آن یاری کند، بلکه با مساعدت خود به سپاه باطل، سابقه خود را به باد فنا داد؛ و الان نیز پس از حدود چهارده قرن از مرگ وی (سال 52 ق) مورد نفرت و نکوهش دوستداران حق و حقیقت است.
به نظر می رسد ابوموسی تنها علم داشت نه بصیرت؛ او هیچ گاه مرز میان خلافت و امامت و جایگاه رفیع مقام ولایت را درک نکرد. او در دوران حکومت امام علی علیه السلام ایشان را خلیفه می دانست نه ولی خدا.
ذوالکلاع
در تاریخ اسلام برخی خواص بی بصیرت را مشاهده می کنیم که در اثر بی اطلاعی از ماهیت جریانهای موجود جامعه و پذیرفتن گزارش ها و اخبار نادرست و تحریف شده، به جریان باطل گرویدند.
ذوالکلاع یکی از شخصیت های بانفوذی بود که به دلیل فقدان بینش صحیح سیاسی و ساده اندیشی، در جنگ صفین به لشکر معاویه پیوست و از فرماندهان سپاه شام شد. وی اگر چه در جبهه باطل می جنگید، اما تصور می کرد در حال(اخبار الطوال، ص 213)
دفاع از حق و حقیقت است و در راه خدا می جنگد. ذوالکلاع وقتی عمار یاسر را در میان نیروهای علی علیه السلام دید به یاد سخن رسول گرامی اسلام صلی الله وعلیه وآله افتاد که فرمود: »عمار را گروه ستمکار خواهند کشت.« این امر روحیه او و بسیاری از نیروهای(اسدالغابة، ج 4، ص 135)
فریب خورده معاویه را متزلزل ساخت؛ چرا که عمار را در آن سوی میدان و در میان یاران علی علیه السلام می دیدند. وقتی معاویه با چنین شبهه ای در لشکرش مواجه شد، به ذوالکلاع پاسخ داد از کجا معلوم که عمار تا آخر در جبهه علی علیه السلام بماند و به ما ملحق نشود؟ ذوالکلاعِ بی بصیرت در برابر چنین پاسخ ساده و گمراه کننده ای به آسانی قانع شد و در کنار معاویه (پرچمدار باطل) علیه علی علیه السلام (پرچمدار حق) جنگید تا کشته شد.(الکامل، ج 3، ص 31)
مدتی بعد عمار یاسر در سپاه علی علیه السلام به شهادت رسید و صدق گفته رسول خداصلی الله وعلیه وآله و حقانیت راه حضرت علی علیه السلام و یارانش آشکار شد. کشته شدن ذوالکلاع پیش از شهادت عمار، سبب خوشحالی معاویه شد، زیرا به خوبی می دانست که اگر ذوالکلاع زنده می ماند و شهادت عمار را می دید، نیمی از سپاه معاویه به علی علیه السلام می پیوستند.(اخبار الطوال، ص 221)
اشعث بن قیس
اشعث بن قیس کندی از چهره های ننگین تاریخ اسلام است که از آغاز مسلمانی، تا هنگام مرگ در بسیاری از حوادث مهم تاریخ صدر اسلام نقش اثرگذار البته منفی داشت. اشعث در زمان پیامبرصلی الله وعلیه وآله اسلام آورد، ولی پس از وفات حضرت مرتد شد.(اسدالغابة، ج 1، ص 118؛ تهذیب التهذیب، ج 1، ص 325)
در جریان جنگ های »رده« و سرکوب مرتدان، اسیر شد، ولی ابوبکر او را بخشید.(یکی از سه موردی که ابوبکر روز مرگ بر آن تأسف خورد، این بود که چرا گردن اشعث را، زمانی که او را به اسیری آوردند، نزد و می گفت: »تصور می کنم او هیچ شری نمی بیند، جز این که بدان یاری رساند« (مروج الذهب، ج 2، ص 308) )
اشعث در روزگار عثمان، از سوی وی به ولایت آذربایجان منصوب شد و در آنجا اموالی را به ناحق تصاحب کرد. چون امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز خلافت یافت، اشعث بر ولایت آذربایجان باقی ماند.(اخبار الطوال، ص 194)
در جریان جنگ جمل حضور نداشت، اما در جنگ صفین به دستور امام علی علیه السلام حضور یافت و به واسطه نفوذش در بین بنی کنده از فرماندهان سپاه حضرت گردید؛ هرچند که علی علیه السلام و پیروان راستین آن حضرت، به وی اعتماد(همان، ص 212)
کامل نداشتند.(ر. ک. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 9، »اشعث بن قیس کندی«، ص 48)
اشعث بن قیس را می توان سرآمد منافقان دوران علی علیه السلام دانست. او در جنگ(شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 297)
صفین نفاق خویش را آشکار کرد و درحالی که علی علیه السلام و یاران باوفایش مردانه با سپاه دشمن می جنگیدند، به همراه قبیله اش - که جمع کثیری از سپاه حضرت را تشکیل می دادند - ساز مخالف زد و با خروش علیه امام خویش، از او خواست که(اخبار الطوال، ص 231)
تسلیم خواسته معاویه و قرآن های نمادین او شود. به این ترتیب سیاست(همان، ص 233)
شیطانی معاویه با تحریک اشعث و امثال او تحقق یافت و شکاف عمیقی در صفوف نیروهای امیر مؤمنان علی علیه السلام ایجاد شد. از همین روست که ابن ابی الحدید، اساس و پایه هر تباهی و تزلزلی که در خلافت علی علیه السلام پدید آمد را اشعث می داند و می نویسد: »اگر اشعث در معنا و مفهوم حکومت با علی علیه السلام به مناظره و مجادله نمی پرداخت، جنگ نهروان پدید نمی آمد و امیرالمؤمنین بی تردید نیروهایش را به سوی معاویه گسیل می داشت و شام را فتح می کرد.«(شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 279)
اشعث علاوه بر اینکه عامل شکست علی علیه السلام در جنگ صفین شد و گروه خوارج را پایه ریزی کرد، در تحریک ابن ملجم و شهادت امام علی علیه السلام نیز نقش اساسی داشت.(الفتوح، محمد بن اعثم کوفی، ترجمه: محمد بن احمد مستوفی هروی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1372 ش، ص 749)
در روزگار امام حسن علیه السلام نیز اشعث به واسطه اینکه دخترش (جَعده) همسر امام بود، می خواست با تقرّب دروغین به امام، جاه و مقامی کسب کند؛ اما وقتی به اهداف شومش نرسید و امیدش را نزد امام بر باد رفته دید و کاخ و دربار معاویه را قبله آمال خود یافت، دخترش را وادار نمود تا امام حسن علیه السلام را مسموم کند. به این ترتیب نام اشعث کندی به عنوان شریک در قتل دو امام، برای همیشه در تاریخ ثبت شد.
در شناخت چهره حقیقی شخصیت های سیاسی و اجتماعی باید دقت بسیار کرد و هرگز به انتساب آنها به خاندان های بزرگ و مشهور، و خویشاوندی آنها با افراد پرمنزلت جامعه اکتفا نکرد. افراد را باید تنها با عملکرد و سوابق واقعی آنها ملاحظه کرد و نقاط برجسته و لغزش های آنان را با دقت زیر نظر داشت و آنها را با معیارهای اصیل اسلامی - نه شعارها و تبلیغات دروغین - محک زد. اشعث بن قیس کندی هم، صرف نظر از آن همه لغزش سیاسی و دینی، از منزلت اجتماعی بسیار برجسته ای برخوردار بود؛ خواهرش به عقد پیامبر درآمده بود؛ خودش(شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 293)
داماد خلیفه اول و از فرماندهان ارشد علی علیه السلام در صفین و پدر زن امام حسن علیه السلام بود. از این رو در نگاه نخست، شاید اشعث وارسته تلقی گردد؛ اما وقتی عملکرد منافقانه او تحلیل و بررسی می شود، چهره پلید وی نمایان می گردد.(آسیب شناسی خواص، ص 282 و 283)
خواص بی بصیرت دوران امام حسین علیه السلام
جریان عاشورا یکی از فرازهای حساس تاریخ صدر اسلام است. در زمینه سازی وقوع حادثه کربلا نیز خواص بی بصیرتی نقش داشتند که با رفتار و کردار خویش، ذهن و ضمیر اجتماع را برای لغزش آماده کردند و سپس خود و پیروانشان در درّه هلاکت فروغلتیدند.
در واقعه عاشورا گروهی از نزدیکان حضرت و خواص جامعه به دلایل متعدد -از جمله عافیت طلبی و عدم خطرپذیری و به تعبیر دیگر نداشتن تفکر انقلابی - از(ر. ک. »محمد حنفیه و نهضت حسینی«، علی غلامی دهقی، نشریه تاریخ در آیینه پژوهش، ش 24، زمستان 1388 ش، ص 97)
همراهی با امام خویش غفلت کردند و نتوانستند حساسیت این مرحله از تاریخ و قیام امام حسین علیه السلام را درک کند. مقام معظم رهبری به این موضوع چنین اشاره می کنند:
مشکل برخی از افراد و مجموعه ها این است: بی ایمان نیستند، بی شوق و محبت نیستند؛ اما لحظه شناس نیستند. لحظه را باید شناخت، نیاز را باید دانست. فرض بفرمایید کسانی در کوفه دل هاشان پر از ایمان به امام حسین علیه السلام بود، به اهل بیت علیهم السلام هم محبت داشتند، اما چند ماه دیرتر وارد میدان شدند؛ همه شان هم به شهادت رسیدند، پیش خدا هم مأجورند؛ اما کاری که باید بکنند، آن کاری نبود که آنها کردند؛ لحظه را نشناختند؛ عاشورا را نشناختند.(29 / 10 / 88 - در دیدار با شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی)
مقام معظم رهبری خطاب به خواص نیز می فرماید:
از هر طرف که شروع می کنید، می رسید به خواص، تصمیم گیری خواص در وقت لازم، تشخیص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنیا در لحظه لازم، اقدام خواص برای خدا در لحظه لازم، اینها هست که تاریخ را نجات می دهد، ارزشها را نجات می دهد، ارزشها را حفظ می کند. در لحظه لازم باید حرکت لازم را انجام داد. اگر گذاشتید وقت گذشت، دیگر فایده ندارد.(سخنرانی مقام معظم رهبری در حسینیه لشکر 27 محمد رسول الله، 20 / 3 / 75)
اگر خواص نتوانند مدیریتِ زمان بکنند و در زمان خود و بهنگام، به حمایت از جریان حق بپردازند، معلوم است که بصیرت کافی ندارند. حمایت دیرهنگام و یا عدم حمایتِ بهنگام از جریان حق، همانند حمایت نکردن است. بی شک اگر(رسالت خواص، ص 50)
کاروان کربلا امثال محمد بن حنفیه، ابن عباس، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عمر و… را داشت، گروه های بیشتری را به طرف خود جذب می کرد؛ به اشاره مقام معظم رهبری »اینها که پس زدند، عوام مردم هم به آن طرف رو می کند.«(سخنرانی مقام معظم رهبری در حسینیه لشکر 27 محمد رسول الله، 20 / 3 / 75)
از خواص بی بصیرت دوران امام حسین علیه السلام، عمر بن سعد بن ابی وقاص است. وی برخلاف افرادی چون عبیدالله بن زیاد و یا شمر بن ذی الجوشن - که دشمن سرسخت علی علیه السلام و آل علی علیه السلام، و در پی ریشه کن کردن اهل بیت علیهم السلام بودند - در پی جنگ با امام حسین علیه السلام نبود و طبق شواهد تاریخی سعی داشت با امام حسین علیه السلام درگیر نشود؛ اما وقتی ابن زیاد پیشنهاد حکومت اسلامی ری را به او داد، در اثر طمع ریاست و دنیاطلبی به صف آرایی در مقابل امام حسین علیه السلام پرداخت.(اخبار الطوال، ص 299)
عمر سعد به خوبی امام حسین علیه السلام را می شناخت و می دانست که حق با اوست، ولی ملک ری چشم بصیرت او را کور کرده بود. در تاریخ اسلام بسیارند کسانی که(رسالت خواص، ص 86)
می دانستند چه جریانی حق است و چه جریانی باطل؛ اما دنیاطلبی و عوامل دیگر مانع بصیرت و آگاهی آنها، و در نتیجه چرخش از جریان حق و قرار گرفتن در صف باطل شد.
پایداری بر حق بزرگتر از یافتن و انتخاب حق است و این گردنه صعب و دشوار پیش روی تمامی خواص قرار دارد؛ آنان که از این گردنه به سلامت می گذرند، اجر عظیمی دارند و آنها که به دره باطل سقوط می کنند، عذابی سخت در انتظار آنهاست و این به خاطر نقشی است که در سعادت یا شقاوت و هدایت یا ظلالت عوام دارند.(خواص و لحظه های تاریخ ساز، ج 2، ص 4)
عمر سعد نتوانست در برابر وسوسه های دنیوی دوام آورد و مقام و منزلت دنیا وی را چنان غافل ساخت که فرمانده جنگ با حسین علیه السلام شد و اولین تیر را روز عاشورا به سوی لشگر اباعبدالله علیه السلام روانه کرد.(ر. ک. نفس المهموم، شیخ عباس قمی، بیروت: دار المحجة البیضا، 1412 ق، ص 190)
علاوه بر عمر بن سعد، بیشتر خواص روزگار امام حسین علیه السلام گرفتار دنیاپرستی و رفاه طلبی شده بودند و همین مسئله زیربنای پدید آمدن جریان دلخراش عاشورا و دیگر حوادث ناگوار برای جهان اسلام شد. مقام معظم رهبری در تحلیل خود در خصوص واقعه عاشورا به این مسئله چنین اشاره می کند:
وقتی خواص طرفدار حق در یک جامعه آن چنان می شوند که دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا می کند، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و از دست دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنها شدن، حاضر می شوند حاکمیت باطل را قبول کنند و یا در مقابل باطل نمی ایستند و از حق طرفداری نمی کنند و جانشان را به خطر نمی اندازند - وقتی این طور شد - اولش با شهادت حسین بن علی علیه السلام با آن وضع آغاز می شود، آخرش هم به بنی امیه و شاخه مروانی و بنی عباس.(بیانات مقام معظم رهبری در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله، 20 / 3 / 75)
شَبث بن ربعی
شبث بن ربعی قبل از قبول اسلام، موذن سجّاح - مدعی دروغین نبوت - بود. پس از پذیرش اسلام نقش مهمی در شورش های دوران عثمان علیه خلیفه داشت. وی در دوران خلافت علی علیه السلام از یاران برجسته علی علیه السلام بود، چنان که در جنگ صفین از جانب علی علیه السلام برای مذاکره با معاویه انتخاب شد، اما وقتی جریان حکمیت پدید(برای اطلاع از مشروح مذاکرات وی با معاویه ر. ک. الکامل، ج 3، ص 286)
آمد، شبث بن ربعی نشان داد با وجود نفوذ و شهرتش در میان یاران علی علیه السلام، بصیرت و شناخت کافی نسبت به قضایا ندارد؛ از همین رو پس از جریان حکمیت به صف خوارج پیوست و رویاروی علی علیه السلام قرار گرفت. اما در اثر ارشادهای علی علیه السلام از دسته خوارج جدا شد و از پیوند با آنها توبه کرد و به نقلی علیه آنها به جهاد پرداخت.(اخبار الطوال، ص 256)
شبث در روزگار امام حسین علیه السلام نیز نتوانست جبهه حق از باطل را تشخیص دهد. وی با آنکه به امام علیه السلام نامه نوشته بود و او را به کوفه فراخوانده بود، به زودی(همان، ص 278)
رنگ عوض کرد و با تهدید و تطمیع ابن زیاد در برابر کاروان امام حسین علیه السلام صف آرایی نمود. شبث پس از شهادت امام حسین علیه السلام دوباره توبه کرد و به توابین(همان، ص 300 - 302)
پیوست. مقام معظم رهبری - در بیان درس های عاشورا - می فرماید:(تهذیب التهذیب، ج 4، ص 276)
عاشورا به ما درس می دهد که در ماجرای دفاع از دین، بصیرت بیش از چیزهای دیگر برای انسان لازم است. بی بصیرت ها بدون اینکه بدانند، فریب می خورند و در جبهه باطل قرار می گیرند، چنان که در جبهه ابن زیاد کسانی بودند که فسّاق و فجّار نبودند ولی از بی بصیرت ها بودند.(بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با نیروهای مقاومت بسیج، 23 / 4 / 1371)
در جریان قیام مختار هم شبث با او همراه شد، ولی پس از مدتی علیه مختار نیز توطئه کرد و در صف قاتلان مختار قرار گرفت تا نشان دهد دقتی در(اخبار الطوال، ص 345)
تصمیم گیری های خود ندارد و تمام اعمالش عاری از بصیرت و آگاهی است. سرانجام شبث بن ربعی پس از عمری رذالت و خیانت به خاطر کسب مقام و منفعت، در سن هفتاد سالگی در کوفه از دنیا رفت، درحالی که پرونده ای سیاه و شوم همراه با خواری و ذلّت، برای آخرت خویش فراهم ساخته بود.
نتیجه
تاریخ اسلام همچون آینه ای است که با بررسی وقایع و تحولات آن و عملکرد افراد می توان عبرت های فراوانی از آن گرفت؛ عبرت ها و درس هایی که می تواند یک ملت را از ذلت به عزت یا برعکس از عزت به ذلت برساند. تاریخ صدر اسلام هم شاهد خواص با بصیرتی بود که تا پای جان از دین اسلام و پیامبر و امامشان دفاع کردند؛ و هم شاهد خواص بی بصیرتی که به دلیل ناآگاهی و عدم شناخت دقیق جریان حق با تصمیمات غیرمنطقی و نسنجیده، نه تنها خودشان را گرفتار جریان باطل نمودند، بلکه بسیاری از عوام را نیز از مسیر حق منحرف ساختند.
مهمترین عامل انحراف خواص بی بصیرت در صدر اسلام، رفاه طلبی آنها و ترجیح دنیا بر آخرت بود. بسیاری از این خواص سابقه درخشانی در اسلام داشتند؛ اما گرفتار جاه و مقام و مال و دیگر زخارف دنیا شدند و برای رسیدن به خواسته های دنیایی خود به تمام سوابق نیکشان پشت پا زدند.