موضوع: "بدون موضوع"

چهل حدیث اخلاقی از امام رضا(ع)
شنبه 95/10/25
چهل حدیث اخلاقی از امام رضا(ع)
چهل حديث اخلاقي از امام رضا عليه السلام :
مجموعه: احادیث و سخنان بزرگان
امام رضا
1- سه ويژگى برجسته مؤمن
لا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّى تَكُونَ فيهِ ثَلاثُ خِصال:1ـ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ. 2ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِيِّهِ. 3ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِيِّهِ. فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَكِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِيِّهِ فَالصَّبْرُ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ.
مؤمن، مؤمن واقعى نيست، مگر آن كه سه خصلت در او باشد:سنّتى از پروردگارش و سنّتى از پيامبرش و سنّتى از امامش. امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است،امّا سنّت پيغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم است،امّا سنّت امامش، صبر كردن در زمان تنگدستى و پريشان حالى است.
2- پاداش نيكى پنهانى و سزاى افشا كننده بدى
« أَلْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ يَعْدِلُ سَبْعينَ حَسَنَةً، وَ الْمُذيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ، وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّيِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ ».
پنهان كننده كار نيك [پاداشش] برابر هفتاد حسنه است، و آشكاركننده كار بد سرافكنده است، و پنهان كننده كار بد آمرزيده است.
3- نظافت
« مِنْ أَخْلاقِ الأَنْبِياءِ التَّنَظُّفُ ».
از اخلاق پيامبران، نظافت و پاكيزگى است.
4- امين و اميننما
« لَمْ يَخُنْكَ الاَْمينُ وَ لكِنِ ائْتَمَنْتَ الْخائِنَ ».
امين به تو خيانت نكرده [و نمىكند] و ليكن [تو] خائن را امين تصوّر نموده اى.
5- مقام برادر بزرگتر
« أَلاَْخُ الاَْكْبَرُ بِمَنْزِلَةِ الاَْبِ ».
برادر بزرگتر به منزله پدر است.
6- دوست و دشمن هر كس
« صَديقُ كُلِّ امْرِء عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ ».
دوست هر كس عقل او، و دشمنش جهل اوست.
7- نام بردن با احترام
« إِذا ذَكَرْتَ الرَّجُلَ وَهُوَ حاضِرٌ فَكَنِّهِ، وَ إِذا كَانَ غائِباً فَسَمِّه ».
چون شخص حاضرى را نام برى [براى احترام] كنيه او را بگو و اگر غائب باشد نامش را بگو.
8- بدى قيل و قال
« إِنَّ اللّهَ يُبْغِضُ الْقيلَ وَ الْقالَ وَ إضاعَةَ الْمالِ وَ كَثْرَةَ السُّؤالِ ».
به درستى كه خداوند، داد و فرياد و تلف كردن مال و پُرخواهشى را دشمن مىدارد.
9- ويژگيهاى دهگانه عاقل
« لا يَتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّى تَكُونَ فيهِ عَشْرُ خِصال: أَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ. وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ. يَسْتَكْثِرُ قَليلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ، وَ يَسْتَقِلُّ كَثيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ. لا يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَيْهِ، وَ لا يَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ. أَلْفَقْرُ فِى اللّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْغِنى. وَ الذُّلُّ فىِ اللّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْعِزِّ فى عَدُوِّهِ. وَ الْخُمُولُ أَشْهى إِلَيْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ. ثُمَّ قالَ(عليه السلام): أَلْعاشِرَةُ وَ مَا الْعاشِرَةُ؟ قيلَ لَهُ: ما هِىَ؟ قالَ(عليه السلام): لا يَرى أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَيْرٌ مِنّى وَ أَتْقى ».
عقل شخص مسلمان تمام نيست، مگر اين كه ده خصلت را دارا باشد:1ـ از او اميد خير باشد. 2ـ از بدى او در امان باشند. 3ـ خير اندك ديگرى را بسيار شمارد. 4ـ خير بسيار خود را اندك شمارد. 5ـ هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود. 6ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود. 7ـ فقر در راه خدايش از توانگرى محبوبتر باشد. 8ـ خوارى در راه خدايش از عزّت با دشمنش محبوبتر باشد. 9ـ گمنامى را از پرنامى خواهانتر باشد. 10ـ سپس فرمود: دهمى چيست و چيست دهمى؟ به او گفته شد: چيست؟ فرمود: احدى را ننگرد جز اين كه بگويد او از من بهتر و پرهيزكارتر است.
بیشتر بخوانید: زندگینامه امام رضا (ع)
10- نشانه سِفله
« سُئِلَ الرِّضا(عليه السلام) عَنِ السِّفْلَةِ فَقالَ(عليه السلام):مَنْ كانَ لَهُ شَىْءٌ يُلْهيهِ عَنِ اللّهِ ».
از امام رضا(عليه السلام) سؤال شد: سفله كيست؟فرمود: آن كه چيزى دارد كه از [ياد] خدا بازش دارد.
11- ايمان، تقوا و يقين
« إِنَّ الاِْيمانَ أَفْضَلُ مِنَ الاٌِسْلامِ بِدَرَجَه، وَ التَّقْوى أَفْضَلُ مِنَ الاِْيمانِ بِدَرَجَة وَ لَمْ يُعطَ بَنُو آدَمَ أَفْضَلَ مِنَ الْيَقينِ ».
ايمان يك درجه بالاتر از اسلام است، و تقوا يك درجه بالاتر از ايمان است و به فرزند آدم چيزى بالاتر از يقين داده نشده است.
12- ميهمانى ازدواج
« مِنَ السُّنَّةِ إِطْعامُ الطَّعامِ عِنْدَ التَّزْويجِ ».
اطعام و ميهمانى كردن براى ازدواج از سنّت است.
13- صله رحم با كمترين چيز
« صِلْ رَحِمَكَ وَ لَوْ بِشَرْبَة مِنْ ماء، وَ أَفْضَلُ ما تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ كَفُّ الأَذى عَنْه ».
پيوند خويشاوندى را برقرار كنيد گرچه با جرعه آبى باشد، و بهترين پيوند خويشاوندى، خوددارى از آزار خويشاوندان است.
14- سلاح پيامبران
« عَنِ الرِّضا(عليه السلام) أَنَّهُ كانَ يَقُولُ لاَِصْحابِهِ: عَلَيْكُمْ بِسِلاحِ الاَْنْبِياءِ، فَقيلَ: وَ ما سِلاحُ الاَْنْبِياءِ؟ قالَ: أَلدُّعاءُ ».
حضرت رضا(عليه السلام) هميشه به اصحاب خود مىفرمود: بر شما باد به اسلحه پيامبران، گفته شد: اسلحه پيامبران چيست؟ فرمود: دعا.
15- نشانه هاى فهم
« إِنَّ مِنْ عَلاماتِ الْفِقْهِ: أَلْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ، وَ الصَّمْتُ بابٌ مِنْ أَبْوابِ الْحِكْمَةِ إِنَّ الصَّمْتَ يَكْسِبُ الَْمحَبَّةَ، إِنَّهُ دَليلٌ عَلى كُلِّ خَيْر ».
از نشانه هاى دين فهمى، حلم و علم است، و خاموشى درى از درهاى حكمت است. خاموشى و سكوت، دوستىآور و راهنماى هر كار خيرى است.
16- گوشه گيرى و سكوت
« يَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ تَكُونُ الْعافِيَةُ فيهِ عَشَرَةَ أَجْزاء: تِسْعَةٌ مِنْها فى إِعْتِزالِ النّاسِ وَ واحِدٌ فِى الصَّمْتِ ».
زمانى بر مردم خواهد آمد كه در آن عافيت ده جزء است كه نُه جزء آن در كناره گيرى از مردم و يك جزء آن در خاموشى است.
17- حقيقت توكّل
« سُئِلَ الرِّضا(عليه السلام): عَنْ حَدِّ التَّوَكُّلِّ؟ فَقالَ(عليه السلام): أَنْ لا تَخافَ أحَدًا إِلاَّاللّهَ ».
از امام رضا(عليه السلام) از حقيقت توكّل سؤال شد.
فرمود: اين كه جز خدا از كسى نترسى.
18- بدترين مردم
« إِنَّ شَرَّ النّاسِ مَنْ مَنَعَ رِفْدَهُ وَ أَكَلَ وَحْدَهُ وَ جَلَدَ عَبْدَهُ ».
به راستى كه بدترين مردم كسى است كه يارىاش را [از مردم] باز دارد و تنها بخورد و زيردستش را بزند.
19- زمامداران را وفايى نيست
« لَيْسَ لِبَخيل راحَةٌ، وَ لا لِحَسُود لَذَّةٌ، وَ لا لِمُـلـُوك وَفاءٌ وَ لا لِكَذُوب مُرُوَّةٌ ».
بخيل را آسايشى نيست و حسود را خوشى و لذّتى نيست و زمامدار را وفايى نيست و دروغگو را مروّت و مردانگى نيست.
20- دست بوسى نه!
« لا يُقَبِّلُ الرَّجُلُ يَدَ الرَّجُلِ، فَإِنَّ قُبْلَةَ يَدِهِ كَالصَّلاةِ لَهُ ».
كسى دست كسى را نمىبوسد، زيرا بوسيدن دست او مانند نماز خواندن براى اوست.
21- حُسن ظنّ به خدا
« أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللّهِ، فَإِنَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللّهِ كانَ عِنْدَ ظَنِّهِ وَ مَنْ رَضِىَ بِالْقَليلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الْيَسيرُ مِنَ الْعَمَلِ. وَ مَنْ رَضِىَ بِالْيَسيرِ مِنَ الْحَلالِ خَفَّتْ مَؤُونَتُهُ وَ نُعِّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللّهُ دارَ الدُّنْيا وَ دَواءَها وَ أَخْرَجَهُ مِنْها سالِمًا إِلى دارِالسَّلامِ ».
به خداوند خوشبين باش، زيرا هر كه به خدا خوشبين باشد، خدا با گمانِ خوشِ او همراه است، و هر كه به رزق و روزى اندك خشنودباشد، خداوند به كردار اندك او خشنود باشد، و هر كه به اندك از روزى حلال خشنود باشد، بارش سبك و خانواده اش در نعمت باشد و خداوند او را به درد دنيا و دوايش بينا سازد و او را از دنيا به سلامت به دارالسّلامِ بهشت رساند.
بیشتر بخوانید: این ختم را هدیه به امام رضا(ع) کنید تا حاجت بگیرید
22- اركان ايمان
« أَلاْيمانُ أَرْبَعَةُ أَرْكان: أَلتَّوَكُّلُ عَلَى اللّهِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ وَ التَّسْليمُ لاَِمْرِاللّهِ، وَ التَّفْويضُ إِلَى اللّهِ ».
ايمان چهار ركن دارد: 1ـ توكّل بر خدا 2ـ رضا به قضاى خدا 3ـ تسليم به امر خدا4ـ واگذاشتن كار به خدا.
23- بهترين بندگان خدا
« سُئِلَ عَلَيْهِ السَّلامُ عَنْ خِيارِ الْعبادِ؟ فَقالَ(عليه السلام):أَلَّذينَ إِذا أَحْسَنُوا إِسْتَبْشَرُوا، وَ إِذا أَساؤُوا إِسْتَغْفَرُوا وَ إِذا أُعْطُوا شَكَرُوا، وَ إِذا أُبْتِلُوا صَبَرُوا، وَ إِذا غَضِبُوا عَفَوْ ».
از امام رضا(عليه السلام) درباره بهترين بندگان سؤال شد.
فرمود: آنان كه هر گاه نيكى كنند خوشحال شوند، و هرگاه بدى كنند آمرزش خواهند، و هر گاه عطا شوند شكر گزارند و هر گاه بلا بينند صبر كنند، و هر گاه خشم كنند درگذرند.
24- تحقير فقير
« مَنْ لَقِىَ فَقيرًا مُسْلِمًا فَسَلَّمَ عَلَيْهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلَى الاَْغْنِياءِ لَقَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَ هُوَ عَلَيْهِ غَضْبانُ ».
كسى كه فقير مسلمانى را ملاقات نمايد و بر خلاف سلام كردنش بر اغنيا بر او سلام كند، در روز قيامت در حالى خدا را ملاقات نمايد كه بر او خشمگين باشد.
25- عيش دنيا
« سُئِلَ الاِْمامُ الرِّضا(عليه السلام): عَنْ عَيْشِ الدُّنْيا؟ فَقالَ: سِعَةُ الْمَنْزِلِ وَ كَثْرَةُ الُْمحِبّينَ ».
از حضرت امام رضا(عليه السلام) درباره خوشى دنيا سؤال شد. فرمود: وسعت منزل و زيادى دوستان.
26- آثار زيانبار حاكمان ظالم
« إِذا كَذَبَ الْوُلاةُ حُبِسَ الْمَطَرُ، وَ إِذا جارَ السُّلْطانُ هانَتِ الدَّوْلَةُ، وَ إِذا حُبِسَتِ الزَّكوةُ ماتَتِ الْمَواشى ».
زمانى كه حاكمان دروغ بگويند باران نبارد، و چون زمامدار ستم ورزد، دولت، خوار گردد. و اگر زكات اموال داده نشود چهارپايان از بين روند.
27- رفع اندوه از مؤمن
« مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِن فَرَّجَ اللّهُ عَنْ قَلْبِهِ يَوْمَ القِيمَةِ ».
هر كس اندوه و مشكلى را از مؤمنى برطرف نمايد، خداوند در روز قيامت اندوه را از قلبش برطرف سازد.
28- بهترين اعمال بعد از واجبات
« لَيْسَ شَىْءٌ مِنَ الاَْعْمالِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بَعْدَ الْفَرائِضِ أَفْضَلَ مِنْ إِدْخالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ ».
بعد از انجام واجبات، كارى بهتر از ايجاد خوشحالى براى مؤمن، نزد خداوند بزرگ نيست.
29- سه چيز وابسته به سه چيز
« ثَلاثَةٌ مُوَكِّلٌ بِها ثَلاثَةٌ: تَحامُلُ الاَْيّامِ عَلى ذَوِى الاَْدَواتِ الْكامِلَةِ وَإِسْتيلاءُ الْحِرْمانِ عَلَى الْمُتَقَدَّمِ فى صَنْعَتِهِ، وَ مُعاداةُ الْعَوامِ عَلى أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ ».
سه چيز وابسته به سه چيز است: 1ـ سختى روزگار بر كسى كه ابزار كافى دارد، 2ـ محروميت زياد براى كسى كه در صنعت عقب مانده باشد، 3ـ و دشمنىِ مردم عوام با اهل معرفت.
30- ميانه روى و احسان
« عَلَيْكُمْ بِالْقَصْدِ فِى الْغِنى وَ الْفَقْرِ، وَ الْبِرِّ مِنَ الْقَليلِ وَ الْكَثيرِ فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى يَعْظُمُ شِقَّةَ الـتَّمْرَةِ حَتّى يَأْتِىَ يَوْمَ الْقِيمَةِ كَجَبَلِ أُحُد ».
بر شما باد به ميانهروى در فقر و ثروت، و نيكى كردن چه كم و چه زياد، زيرا خداوند متعال در روز قيامت يك نصفه خرما را چنان بزرگ نمايد كه مانند كوه اُحد باشد.
31- ديدار و اظهار دوستى با هم
« تَزاوَرُوا تَحابُّوا وَ تَصافَحُوا وَ لا تَحاشَمُو ».
به ديدن يكديگر رويد تا يكديگر را دوست داشته باشيد و دست يكديگر را بفشاريد و به هم خشم نگيريد.
32- راز پوشى در كارها
« عَلَيْكُمْ فى أُمُورِكُمْ بِالْكِتْمانِ فى أُمُورِ الدّينِ وَ الدُّنيا فَإِنَّهُ رُوِىَ « أَنَّ الاِْذاعَةَ كُفْرٌ» وَ رُوِىَ « الْمُذيعُ وَ الْقاتِلُ شَريكانِ» وَ رُوِىَ « ما تَكْتُمُهُ مِنْ عَدُوِّكَ فَلا يَقِفُ عَلَيْهِ وَليُّكَ».:
بر شما باد به رازپوشى در كارهاتان در امور دين و دنيا. روايت شده كه « افشاگرى كفر است» و روايت شده « كسى كه افشاى اَسرار مىكند با قاتل شريك است» و روايت شده كه « هر چه از دشمن پنهان مىدارى، دوست توهم بر آن آگاهى نيابد».
33- پيمان شكنى و حيله گرى
« لا يَعْدُمُ المَرْءُ دائِرَةَ السَّوْءِ مَعَ نَكْثِ الصَّفَقَةِ، وَ لا يَعْدُمُ تَعْجيلُ الْعُقُوبَةِ مَعَ إِدِّراءِ الْبَغْىِ ».
آدمى نمىتواند از گردابهاى گرفتارى با پيمان شكنى رهايى يابد، و از چنگال عقوبت رهايى ندارد كسى كه با حيله به ستمگرى مى پردازد.
بیشتر بخوانید: عکسهای قدیمی و تاریخچه حرم امام رضا (ع)
34- برخورد مناسب با چهار گروه
« إِصْحَبِ السُّلْطانَ بِالْحَذَرِ، وَ الصَّديقَ بِالتَّواضُعِ، وَ الْعَدُوَّ بِالتَّحَرُّزِ وَ الْعامَّةَ بِالْبُشْرِ ».
با سلطان و زمامدار با ترس و احتياط همراهى كن، و با دوست با تواضع و با دشمن با احتياط، و با مردم با روى خوش.
35- رضايت به رزق اندك
« مَنْ رَضِىَ عَنِ اللّهِ تَعالى بِالْقَليلِ مِنَ الرِّزْقِ رَضِىَ اللّهُ مِنْهُ بِالْقَليلِ مِنَ الْعَمَلِ ».
هر كس به رزق و روزى كم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل كم او راضى باشد.
36- عقل و ادب
« أَلْعَقْلُ حِباءٌ مِنَ اللّهِ، وَ الاَْدَبُ كُلْفَةٌ فَمَنْ تَكَلَّفَ الأَدَبَ قَدَرَ عَلَيْهِ، وَ مَنْ تَكَلَّفَ الْعَقْلَ لَمْ يَزْدِدْ بِذلِكَ إِلاّ جَهْل ».
عقل، عطيّه و بخششى است از جانب خدا، و ادب داشتن، تحمّل يك مشقّت است، و هر كس با زحمت ادب را نگهدارد، قادر بر آن مىشود، امّا هر كه به زحمت بخواهد عقل را به دست آورد جز بر جهل او افزوده نمىشود.
37- پاداشِ تلاشگر
« إِنَّ الَّذى يَطْلُبُ مِنْ فَضْل يَكُفُّ بِهِ عِيالَهُ أَعْظَمُ أَجْرًا مِنَ الُْمجاهِدِ فى سَبيلِ اللّهِ ».
به راستى كسى كه در پى افزايش رزق و روزى است تا با آن خانواده خود را اداره كند، پاداشش از مجاهد در راه خدا بيشتر است.
38- به پنج كس اميد نداشته باش
« خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَكُنْ فيهِ فَلا تَرْجُوهُ لِشَىْء مِنَ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ:مَنْ لَمْ تَعْرِفَ الْوَثاقَةَ فى أُرُومَتِهِ، وَ الكَرَمَ فى طِباعِهِ، وَ الرَّصانَةَ فى خَلْقِهِ، وَ النُّبْلَ فى نَفْسِهِ، وَ الَْمخافَةَ لِرَبِّهِ ».
پنج چيز است كه در هر كس نباشد اميد چيزى از دنيا و آخرت به او نداشته باش:1ـ كسى كه در نهادش اعتماد نبينى،2ـ و كسى كه در سرشتش كَرم نيابى،3ـ و كسى كه در آفرينشش استوارى نبينى،4ـ و كسى كه در نفسش نجابت نيابى،5ـ و كسى كه از خدايش ترسناك نباشد.
39- پيروزىِ عفو و گذشت
« مَا التَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ إِلاّ نُصِرَ أَعْظَمُهُما عَفْوً ».
هرگز دو گروه با هم روبه رو نمىشوند، مگر اين كه نصرت و پيروزى با گروهى است كه عفو و بخشش بيشترى داشته باشد.
40- عمل صالح و دوستى آل محمّد
« لا تَدْعُوا الْعَمَلَ الصّالِحَ وَ الاِْجْتِهادَ فِى الْعِبادَةِ إِتِّكالاً عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد(عليهم السلام) وَ لا تَدْعُوا حُبَّ آلِ مُحَمَّد(عليهم السلام)لاَِمْرِهِمْ إِتِّكالاً عَلَى الْعِبادَةِ فَإِنَّهُ لا يُقْبَلُ أَحَدُهُما دُونَ الاْخَرِ ».
مبادا اعمال نيك را به اتّكاى دوستى آل محمّد(عليهم السلام) رها كنيد، و مبادا دوستى آل محمّد(عليهم السلام) را به اتّكاى اعمال صالح از دست بدهيد، زيرا هيچ كدام از اين دو، به تنهايى پذيرفته نمىشود.

چهل حدیث اخلاقی از امام رضا(ع)
شنبه 95/10/25
چهل حدیث اخلاقی از امام رضا(ع)
چهل حديث اخلاقي از امام رضا عليه السلام :
مجموعه: احادیث و سخنان بزرگان
امام رضا
1- سه ويژگى برجسته مؤمن
لا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّى تَكُونَ فيهِ ثَلاثُ خِصال:1ـ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ. 2ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِيِّهِ. 3ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِيِّهِ. فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَكِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِيِّهِ فَالصَّبْرُ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ.
مؤمن، مؤمن واقعى نيست، مگر آن كه سه خصلت در او باشد:سنّتى از پروردگارش و سنّتى از پيامبرش و سنّتى از امامش. امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است،امّا سنّت پيغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم است،امّا سنّت امامش، صبر كردن در زمان تنگدستى و پريشان حالى است.
2- پاداش نيكى پنهانى و سزاى افشا كننده بدى
« أَلْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ يَعْدِلُ سَبْعينَ حَسَنَةً، وَ الْمُذيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ، وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّيِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ ».
پنهان كننده كار نيك [پاداشش] برابر هفتاد حسنه است، و آشكاركننده كار بد سرافكنده است، و پنهان كننده كار بد آمرزيده است.
3- نظافت
« مِنْ أَخْلاقِ الأَنْبِياءِ التَّنَظُّفُ ».
از اخلاق پيامبران، نظافت و پاكيزگى است.
4- امين و اميننما
« لَمْ يَخُنْكَ الاَْمينُ وَ لكِنِ ائْتَمَنْتَ الْخائِنَ ».
امين به تو خيانت نكرده [و نمىكند] و ليكن [تو] خائن را امين تصوّر نموده اى.
5- مقام برادر بزرگتر
« أَلاَْخُ الاَْكْبَرُ بِمَنْزِلَةِ الاَْبِ ».
برادر بزرگتر به منزله پدر است.
6- دوست و دشمن هر كس
« صَديقُ كُلِّ امْرِء عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ ».
دوست هر كس عقل او، و دشمنش جهل اوست.
7- نام بردن با احترام
« إِذا ذَكَرْتَ الرَّجُلَ وَهُوَ حاضِرٌ فَكَنِّهِ، وَ إِذا كَانَ غائِباً فَسَمِّه ».
چون شخص حاضرى را نام برى [براى احترام] كنيه او را بگو و اگر غائب باشد نامش را بگو.
8- بدى قيل و قال
« إِنَّ اللّهَ يُبْغِضُ الْقيلَ وَ الْقالَ وَ إضاعَةَ الْمالِ وَ كَثْرَةَ السُّؤالِ ».
به درستى كه خداوند، داد و فرياد و تلف كردن مال و پُرخواهشى را دشمن مىدارد.
9- ويژگيهاى دهگانه عاقل
« لا يَتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّى تَكُونَ فيهِ عَشْرُ خِصال: أَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ. وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ. يَسْتَكْثِرُ قَليلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ، وَ يَسْتَقِلُّ كَثيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ. لا يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَيْهِ، وَ لا يَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ. أَلْفَقْرُ فِى اللّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْغِنى. وَ الذُّلُّ فىِ اللّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْعِزِّ فى عَدُوِّهِ. وَ الْخُمُولُ أَشْهى إِلَيْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ. ثُمَّ قالَ(عليه السلام): أَلْعاشِرَةُ وَ مَا الْعاشِرَةُ؟ قيلَ لَهُ: ما هِىَ؟ قالَ(عليه السلام): لا يَرى أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَيْرٌ مِنّى وَ أَتْقى ».
عقل شخص مسلمان تمام نيست، مگر اين كه ده خصلت را دارا باشد:1ـ از او اميد خير باشد. 2ـ از بدى او در امان باشند. 3ـ خير اندك ديگرى را بسيار شمارد. 4ـ خير بسيار خود را اندك شمارد. 5ـ هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود. 6ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود. 7ـ فقر در راه خدايش از توانگرى محبوبتر باشد. 8ـ خوارى در راه خدايش از عزّت با دشمنش محبوبتر باشد. 9ـ گمنامى را از پرنامى خواهانتر باشد. 10ـ سپس فرمود: دهمى چيست و چيست دهمى؟ به او گفته شد: چيست؟ فرمود: احدى را ننگرد جز اين كه بگويد او از من بهتر و پرهيزكارتر است.
بیشتر بخوانید: زندگینامه امام رضا (ع)
10- نشانه سِفله
« سُئِلَ الرِّضا(عليه السلام) عَنِ السِّفْلَةِ فَقالَ(عليه السلام):مَنْ كانَ لَهُ شَىْءٌ يُلْهيهِ عَنِ اللّهِ ».
از امام رضا(عليه السلام) سؤال شد: سفله كيست؟فرمود: آن كه چيزى دارد كه از [ياد] خدا بازش دارد.
11- ايمان، تقوا و يقين
« إِنَّ الاِْيمانَ أَفْضَلُ مِنَ الاٌِسْلامِ بِدَرَجَه، وَ التَّقْوى أَفْضَلُ مِنَ الاِْيمانِ بِدَرَجَة وَ لَمْ يُعطَ بَنُو آدَمَ أَفْضَلَ مِنَ الْيَقينِ ».
ايمان يك درجه بالاتر از اسلام است، و تقوا يك درجه بالاتر از ايمان است و به فرزند آدم چيزى بالاتر از يقين داده نشده است.
12- ميهمانى ازدواج
« مِنَ السُّنَّةِ إِطْعامُ الطَّعامِ عِنْدَ التَّزْويجِ ».
اطعام و ميهمانى كردن براى ازدواج از سنّت است.
13- صله رحم با كمترين چيز
« صِلْ رَحِمَكَ وَ لَوْ بِشَرْبَة مِنْ ماء، وَ أَفْضَلُ ما تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ كَفُّ الأَذى عَنْه ».
پيوند خويشاوندى را برقرار كنيد گرچه با جرعه آبى باشد، و بهترين پيوند خويشاوندى، خوددارى از آزار خويشاوندان است.
14- سلاح پيامبران
« عَنِ الرِّضا(عليه السلام) أَنَّهُ كانَ يَقُولُ لاَِصْحابِهِ: عَلَيْكُمْ بِسِلاحِ الاَْنْبِياءِ، فَقيلَ: وَ ما سِلاحُ الاَْنْبِياءِ؟ قالَ: أَلدُّعاءُ ».
حضرت رضا(عليه السلام) هميشه به اصحاب خود مىفرمود: بر شما باد به اسلحه پيامبران، گفته شد: اسلحه پيامبران چيست؟ فرمود: دعا.
15- نشانه هاى فهم
« إِنَّ مِنْ عَلاماتِ الْفِقْهِ: أَلْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ، وَ الصَّمْتُ بابٌ مِنْ أَبْوابِ الْحِكْمَةِ إِنَّ الصَّمْتَ يَكْسِبُ الَْمحَبَّةَ، إِنَّهُ دَليلٌ عَلى كُلِّ خَيْر ».
از نشانه هاى دين فهمى، حلم و علم است، و خاموشى درى از درهاى حكمت است. خاموشى و سكوت، دوستىآور و راهنماى هر كار خيرى است.
16- گوشه گيرى و سكوت
« يَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ تَكُونُ الْعافِيَةُ فيهِ عَشَرَةَ أَجْزاء: تِسْعَةٌ مِنْها فى إِعْتِزالِ النّاسِ وَ واحِدٌ فِى الصَّمْتِ ».
زمانى بر مردم خواهد آمد كه در آن عافيت ده جزء است كه نُه جزء آن در كناره گيرى از مردم و يك جزء آن در خاموشى است.
17- حقيقت توكّل
« سُئِلَ الرِّضا(عليه السلام): عَنْ حَدِّ التَّوَكُّلِّ؟ فَقالَ(عليه السلام): أَنْ لا تَخافَ أحَدًا إِلاَّاللّهَ ».
از امام رضا(عليه السلام) از حقيقت توكّل سؤال شد.
فرمود: اين كه جز خدا از كسى نترسى.
18- بدترين مردم
« إِنَّ شَرَّ النّاسِ مَنْ مَنَعَ رِفْدَهُ وَ أَكَلَ وَحْدَهُ وَ جَلَدَ عَبْدَهُ ».
به راستى كه بدترين مردم كسى است كه يارىاش را [از مردم] باز دارد و تنها بخورد و زيردستش را بزند.
19- زمامداران را وفايى نيست
« لَيْسَ لِبَخيل راحَةٌ، وَ لا لِحَسُود لَذَّةٌ، وَ لا لِمُـلـُوك وَفاءٌ وَ لا لِكَذُوب مُرُوَّةٌ ».
بخيل را آسايشى نيست و حسود را خوشى و لذّتى نيست و زمامدار را وفايى نيست و دروغگو را مروّت و مردانگى نيست.
20- دست بوسى نه!
« لا يُقَبِّلُ الرَّجُلُ يَدَ الرَّجُلِ، فَإِنَّ قُبْلَةَ يَدِهِ كَالصَّلاةِ لَهُ ».
كسى دست كسى را نمىبوسد، زيرا بوسيدن دست او مانند نماز خواندن براى اوست.
21- حُسن ظنّ به خدا
« أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللّهِ، فَإِنَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللّهِ كانَ عِنْدَ ظَنِّهِ وَ مَنْ رَضِىَ بِالْقَليلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الْيَسيرُ مِنَ الْعَمَلِ. وَ مَنْ رَضِىَ بِالْيَسيرِ مِنَ الْحَلالِ خَفَّتْ مَؤُونَتُهُ وَ نُعِّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللّهُ دارَ الدُّنْيا وَ دَواءَها وَ أَخْرَجَهُ مِنْها سالِمًا إِلى دارِالسَّلامِ ».
به خداوند خوشبين باش، زيرا هر كه به خدا خوشبين باشد، خدا با گمانِ خوشِ او همراه است، و هر كه به رزق و روزى اندك خشنودباشد، خداوند به كردار اندك او خشنود باشد، و هر كه به اندك از روزى حلال خشنود باشد، بارش سبك و خانواده اش در نعمت باشد و خداوند او را به درد دنيا و دوايش بينا سازد و او را از دنيا به سلامت به دارالسّلامِ بهشت رساند.
بیشتر بخوانید: این ختم را هدیه به امام رضا(ع) کنید تا حاجت بگیرید
22- اركان ايمان
« أَلاْيمانُ أَرْبَعَةُ أَرْكان: أَلتَّوَكُّلُ عَلَى اللّهِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ وَ التَّسْليمُ لاَِمْرِاللّهِ، وَ التَّفْويضُ إِلَى اللّهِ ».
ايمان چهار ركن دارد: 1ـ توكّل بر خدا 2ـ رضا به قضاى خدا 3ـ تسليم به امر خدا4ـ واگذاشتن كار به خدا.
23- بهترين بندگان خدا
« سُئِلَ عَلَيْهِ السَّلامُ عَنْ خِيارِ الْعبادِ؟ فَقالَ(عليه السلام):أَلَّذينَ إِذا أَحْسَنُوا إِسْتَبْشَرُوا، وَ إِذا أَساؤُوا إِسْتَغْفَرُوا وَ إِذا أُعْطُوا شَكَرُوا، وَ إِذا أُبْتِلُوا صَبَرُوا، وَ إِذا غَضِبُوا عَفَوْ ».
از امام رضا(عليه السلام) درباره بهترين بندگان سؤال شد.
فرمود: آنان كه هر گاه نيكى كنند خوشحال شوند، و هرگاه بدى كنند آمرزش خواهند، و هر گاه عطا شوند شكر گزارند و هر گاه بلا بينند صبر كنند، و هر گاه خشم كنند درگذرند.
24- تحقير فقير
« مَنْ لَقِىَ فَقيرًا مُسْلِمًا فَسَلَّمَ عَلَيْهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلَى الاَْغْنِياءِ لَقَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَ هُوَ عَلَيْهِ غَضْبانُ ».
كسى كه فقير مسلمانى را ملاقات نمايد و بر خلاف سلام كردنش بر اغنيا بر او سلام كند، در روز قيامت در حالى خدا را ملاقات نمايد كه بر او خشمگين باشد.
25- عيش دنيا
« سُئِلَ الاِْمامُ الرِّضا(عليه السلام): عَنْ عَيْشِ الدُّنْيا؟ فَقالَ: سِعَةُ الْمَنْزِلِ وَ كَثْرَةُ الُْمحِبّينَ ».
از حضرت امام رضا(عليه السلام) درباره خوشى دنيا سؤال شد. فرمود: وسعت منزل و زيادى دوستان.
26- آثار زيانبار حاكمان ظالم
« إِذا كَذَبَ الْوُلاةُ حُبِسَ الْمَطَرُ، وَ إِذا جارَ السُّلْطانُ هانَتِ الدَّوْلَةُ، وَ إِذا حُبِسَتِ الزَّكوةُ ماتَتِ الْمَواشى ».
زمانى كه حاكمان دروغ بگويند باران نبارد، و چون زمامدار ستم ورزد، دولت، خوار گردد. و اگر زكات اموال داده نشود چهارپايان از بين روند.
27- رفع اندوه از مؤمن
« مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِن فَرَّجَ اللّهُ عَنْ قَلْبِهِ يَوْمَ القِيمَةِ ».
هر كس اندوه و مشكلى را از مؤمنى برطرف نمايد، خداوند در روز قيامت اندوه را از قلبش برطرف سازد.
28- بهترين اعمال بعد از واجبات
« لَيْسَ شَىْءٌ مِنَ الاَْعْمالِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بَعْدَ الْفَرائِضِ أَفْضَلَ مِنْ إِدْخالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ ».
بعد از انجام واجبات، كارى بهتر از ايجاد خوشحالى براى مؤمن، نزد خداوند بزرگ نيست.
29- سه چيز وابسته به سه چيز
« ثَلاثَةٌ مُوَكِّلٌ بِها ثَلاثَةٌ: تَحامُلُ الاَْيّامِ عَلى ذَوِى الاَْدَواتِ الْكامِلَةِ وَإِسْتيلاءُ الْحِرْمانِ عَلَى الْمُتَقَدَّمِ فى صَنْعَتِهِ، وَ مُعاداةُ الْعَوامِ عَلى أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ ».
سه چيز وابسته به سه چيز است: 1ـ سختى روزگار بر كسى كه ابزار كافى دارد، 2ـ محروميت زياد براى كسى كه در صنعت عقب مانده باشد، 3ـ و دشمنىِ مردم عوام با اهل معرفت.
30- ميانه روى و احسان
« عَلَيْكُمْ بِالْقَصْدِ فِى الْغِنى وَ الْفَقْرِ، وَ الْبِرِّ مِنَ الْقَليلِ وَ الْكَثيرِ فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى يَعْظُمُ شِقَّةَ الـتَّمْرَةِ حَتّى يَأْتِىَ يَوْمَ الْقِيمَةِ كَجَبَلِ أُحُد ».
بر شما باد به ميانهروى در فقر و ثروت، و نيكى كردن چه كم و چه زياد، زيرا خداوند متعال در روز قيامت يك نصفه خرما را چنان بزرگ نمايد كه مانند كوه اُحد باشد.
31- ديدار و اظهار دوستى با هم
« تَزاوَرُوا تَحابُّوا وَ تَصافَحُوا وَ لا تَحاشَمُو ».
به ديدن يكديگر رويد تا يكديگر را دوست داشته باشيد و دست يكديگر را بفشاريد و به هم خشم نگيريد.
32- راز پوشى در كارها
« عَلَيْكُمْ فى أُمُورِكُمْ بِالْكِتْمانِ فى أُمُورِ الدّينِ وَ الدُّنيا فَإِنَّهُ رُوِىَ « أَنَّ الاِْذاعَةَ كُفْرٌ» وَ رُوِىَ « الْمُذيعُ وَ الْقاتِلُ شَريكانِ» وَ رُوِىَ « ما تَكْتُمُهُ مِنْ عَدُوِّكَ فَلا يَقِفُ عَلَيْهِ وَليُّكَ».:
بر شما باد به رازپوشى در كارهاتان در امور دين و دنيا. روايت شده كه « افشاگرى كفر است» و روايت شده « كسى كه افشاى اَسرار مىكند با قاتل شريك است» و روايت شده كه « هر چه از دشمن پنهان مىدارى، دوست توهم بر آن آگاهى نيابد».
33- پيمان شكنى و حيله گرى
« لا يَعْدُمُ المَرْءُ دائِرَةَ السَّوْءِ مَعَ نَكْثِ الصَّفَقَةِ، وَ لا يَعْدُمُ تَعْجيلُ الْعُقُوبَةِ مَعَ إِدِّراءِ الْبَغْىِ ».
آدمى نمىتواند از گردابهاى گرفتارى با پيمان شكنى رهايى يابد، و از چنگال عقوبت رهايى ندارد كسى كه با حيله به ستمگرى مى پردازد.
بیشتر بخوانید: عکسهای قدیمی و تاریخچه حرم امام رضا (ع)
34- برخورد مناسب با چهار گروه
« إِصْحَبِ السُّلْطانَ بِالْحَذَرِ، وَ الصَّديقَ بِالتَّواضُعِ، وَ الْعَدُوَّ بِالتَّحَرُّزِ وَ الْعامَّةَ بِالْبُشْرِ ».
با سلطان و زمامدار با ترس و احتياط همراهى كن، و با دوست با تواضع و با دشمن با احتياط، و با مردم با روى خوش.
35- رضايت به رزق اندك
« مَنْ رَضِىَ عَنِ اللّهِ تَعالى بِالْقَليلِ مِنَ الرِّزْقِ رَضِىَ اللّهُ مِنْهُ بِالْقَليلِ مِنَ الْعَمَلِ ».
هر كس به رزق و روزى كم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل كم او راضى باشد.
36- عقل و ادب
« أَلْعَقْلُ حِباءٌ مِنَ اللّهِ، وَ الاَْدَبُ كُلْفَةٌ فَمَنْ تَكَلَّفَ الأَدَبَ قَدَرَ عَلَيْهِ، وَ مَنْ تَكَلَّفَ الْعَقْلَ لَمْ يَزْدِدْ بِذلِكَ إِلاّ جَهْل ».
عقل، عطيّه و بخششى است از جانب خدا، و ادب داشتن، تحمّل يك مشقّت است، و هر كس با زحمت ادب را نگهدارد، قادر بر آن مىشود، امّا هر كه به زحمت بخواهد عقل را به دست آورد جز بر جهل او افزوده نمىشود.
37- پاداشِ تلاشگر
« إِنَّ الَّذى يَطْلُبُ مِنْ فَضْل يَكُفُّ بِهِ عِيالَهُ أَعْظَمُ أَجْرًا مِنَ الُْمجاهِدِ فى سَبيلِ اللّهِ ».
به راستى كسى كه در پى افزايش رزق و روزى است تا با آن خانواده خود را اداره كند، پاداشش از مجاهد در راه خدا بيشتر است.
38- به پنج كس اميد نداشته باش
« خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَكُنْ فيهِ فَلا تَرْجُوهُ لِشَىْء مِنَ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ:مَنْ لَمْ تَعْرِفَ الْوَثاقَةَ فى أُرُومَتِهِ، وَ الكَرَمَ فى طِباعِهِ، وَ الرَّصانَةَ فى خَلْقِهِ، وَ النُّبْلَ فى نَفْسِهِ، وَ الَْمخافَةَ لِرَبِّهِ ».
پنج چيز است كه در هر كس نباشد اميد چيزى از دنيا و آخرت به او نداشته باش:1ـ كسى كه در نهادش اعتماد نبينى،2ـ و كسى كه در سرشتش كَرم نيابى،3ـ و كسى كه در آفرينشش استوارى نبينى،4ـ و كسى كه در نفسش نجابت نيابى،5ـ و كسى كه از خدايش ترسناك نباشد.
39- پيروزىِ عفو و گذشت
« مَا التَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ إِلاّ نُصِرَ أَعْظَمُهُما عَفْوً ».
هرگز دو گروه با هم روبه رو نمىشوند، مگر اين كه نصرت و پيروزى با گروهى است كه عفو و بخشش بيشترى داشته باشد.
40- عمل صالح و دوستى آل محمّد
« لا تَدْعُوا الْعَمَلَ الصّالِحَ وَ الاِْجْتِهادَ فِى الْعِبادَةِ إِتِّكالاً عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد(عليهم السلام) وَ لا تَدْعُوا حُبَّ آلِ مُحَمَّد(عليهم السلام)لاَِمْرِهِمْ إِتِّكالاً عَلَى الْعِبادَةِ فَإِنَّهُ لا يُقْبَلُ أَحَدُهُما دُونَ الاْخَرِ ».
مبادا اعمال نيك را به اتّكاى دوستى آل محمّد(عليهم السلام) رها كنيد، و مبادا دوستى آل محمّد(عليهم السلام) را به اتّكاى اعمال صالح از دست بدهيد، زيرا هيچ كدام از اين دو، به تنهايى پذيرفته نمىشود.

نکته های ناب اخلاقی از محضر آیت الله قاضی
یکشنبه 95/10/19
نماز
شما را سفارش می کنم به اینکه نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آنها به جا بیاورید و آن نمازها با نوافل، 51 رکعت است؛ پس اگر نتوانستید، 44 رکعت بخوانید و اگر مشغله های دنیوی نگذاشت آنها را به جا آورید، حداقل نماز توابین را بخوانید [ نماز اهل انابه و توبه هشت رکعت هنگام زوال است ].
مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می کنند که می فرمودند: « اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند. »
مرحوم آقای سید هاشم رضوی هندی می فرمایند: روزی یکی را به محضر آقای قاضی آوردند که مثلا آقا دستش را بگیرد و راهنمایی اش کند.
مرحوم آقای قاضی فرموده بودند: « به این آقا بگویید که نماز را در اول وقت بخواند. »بعد معلوم شد که آن آقا وسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخیر می انداخته است.
اما وصیت های دیگر، عمده آنها نماز است. می فرمودند نماز را بازاری نکنید اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ میماند و تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها که از ذکر کبیر به شمار می آید و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود.
دعا در قنوت نماز
آقای قاضی به شاگردان خود دستور می دادند این دعا را در قنوت نماز هایشان بخوانند: « اللهم ارزقنی حبّک و حبّ ما تحبه، و حبّ من یحبّک، والعمل الذی یبلغنی إلی حبّک واجعل حبّک احبّ الاشیاء إلی. »
قرآن
آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند: « چند سفارش ایشان عبارت است از: اول روخوانی قرآن. می فرمودند قرآن را خوب و صحیح بخوانید. توصیه دیگر ایشان راجع به دوره تاریخ اسلام بود. می فرمودند یک دوره تاریخ اسلام را از ولادت حضرت پیغمبر(ص) تا 255 هـ.ق یا 260 هـ.ق بخوانید. و بعد از عمل به این ها می فرمودند برو نمازشب بخوان! »
آیت الله قاضی در نامه ای به آیت الله طباطبایی می فرمودند: « دستورالعمل، قرآن کریم است؛ فیه دواء کل دواء و شفاء کل عله و دوا کل غله علماً و عملاً و حالاً.
آن قره العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن قرائت است به حسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی…»
و نیز:« بر شما باد به قرائت قرآن کریم در شب با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن نوشیدنی و شراب مؤمنان است. تلاوت قرآن کمتر از یک جزء نباشد. »
نماز شب
« اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مؤمنین از آن نیست، و تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد و در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب. »
علامه طباطبایی می فرمودند: « چون در نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاه گاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم تا یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آن جا عبور می کردند.
چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند: ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان! »
حاج سید هاشم حداد می فرمودند: « مرحوم آقا خودش این طور بود و به ما هم این طور دستور داده بود که در میان شب وقتی برای نماز شب برمی خیزید، چیز مختصری تناول کنید، مثلاً چای یا دوغ یا یک خوشه انگور یا چیز مختصر دیگری که بدن شما از کسالت بیرون آید و نشاط برای عبادت داشته باشید. »
توسل به ائمه أطهار(ع)
آیت الله سید علی آقا قاضی در یکی از نامه هایش چنین مرقوم فرمودند: « …. و تمام طرق …. توسل به ائمه أطهار(ع) و توجه تام به مبدأ است. چونکه صد آمد، نود هم پیش ما است. با دراویش و طریق آنها کاری نداریم. طریقه، طریقه علما و فقها است، با صدق و صفا. »
توسل به حضرت سیدالشهدا(ع)
محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد. سریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام است.
دعا برای فرج امام زمان(ع)
از آن چیزها که بسیار لازم و با اهمیت است دعا برای فرج حضرت حجت ـ صلوات الله علیه ـ در قنوت نماز وتر است بلکه در هر روز و در همه دعاها.
دل هیچ کس را نرنجانید!
دیگر آن که، گر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر برّ و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. الله الله الله که دل هیچکس را نرنجانید!
تا توانی دلی بدست آور دل شکستن هنر نمی باشد
رفع ناراحتی های روحی
آن مرحوم در هنگام اضطراب و ناراحتی های روحی، خواندن این کلمات را سفارش می کردند: « لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی من أن یحضرون إن الله هوالسمیع العلیم: هیچ معبودی جز خداوند یکتای بی شریک وجود ندارد و ستایش و حکومت مخصوص اوست و او بر هر کاری تواناست.
از وسوسه های شیاطین به خدا پناه می برم و به تو پناه می برم ای پروردگارم از این که نزد من حاضر شوند. همانا خداوند شنوا و داناست. »
حق الناس
آیت الله نجابت نقل می کند: وقتی که بنده مشرف شدم خدمت ایشان فرمودند: « هر حقی که هر کس بر گردن تو دارد باید ادا کنی.
خدمت ایشان عرض کردم:مدتی قبل در بین شاگردهایم که نزد بنده درس طلبگی می خواندند، یکی خوب درس نمی خواند. بنده ایشان را تنبیه کردم.
اذن از ولیّ او هم داشتم در تربیت. در ضمن این جا هم نیست که از او طلب رضایت کنم. می فرمودند: « هیچ راهی نداری، باید پیدایش کنی. گفتم آدرس ندارم، گفتند باید پیدا کنی.
آقای قاضی فرمودند : هر حقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت، باب قرب، باب معرفت باز شدنی نیست. یعنی این ها همه مال حضرت احدیت است. و حضرت احدیت رضایت خود را در راضی شدن مردم قرار داده است.»
رفع گرفتاری
علامه لاهیجانی انصاری روزی از ایشان پرسیدند که در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و یا در امور اخروی و بن بست کارها به چه ذکری مشغول شویم تا گشایش یابد؟
در جواب فرمودند: « پس از 5 بار صلوات و قرائت آیة الکرسی در دل خود بدون آوردن به زبان بسیار بگو:
« اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة التی تجعل فیها من تشاء : بار پروردگارا! مرا در حصن و پناهگاه خود و در جوشن و زره محکمت قرار بده که در آن هر کس را که بخواهی قرار می دهی تا گشایش یابد. »
حضور قلب
حجت الاسلام آقای دکتر مرتضی تهرانی می فرمایند: « آیت الله قاضی در پاسخ شخصی که از ایشان تقاضای سفارش کرد، فرمودند:
قلم و کاغذ از جیبت درآور و بنویس:
سررشته دولت ای برادر به کف آر وین عمر گرانمایه به خسران مسپار
یعنی همه جا با همه کس در همه جا می دار نهفته چشم دل جانب یار »
برآورده شدن حاجت
« مرحوم قاضی قرائت دعای زیر( دعای سریع الاجابه، مفاتیح الجنان ) را به مدت چهل شب، هر شب یک تا صد بار برای برآورده شدن حاجت سالکان درگاه الهی مفید می دانستند:
إلهی کیف أدعوک و أنا أنا و کیف أقطع رجایی منک و أنت أنت؟ إلهی أذا لم أسئلک فتعطین فمن ذاالذی أدعوه فیعطینی؟ ألهی إذا لم أدعک فستجیب لی، فمن ذاالذی أدعوه فیستجیب لی؟
إلهی إذا لم أتضرع إلیک فترحمنی فمن ذا الذی أتضرع إلیه فیرحمنی؟ إلهی فکما فلقت البحر لموسی و نجیته أسئلک أن تصلی علی محمد و آل محمد و إن تنجینی مما أنا فیه و تفرج عنی فرجا عاجلا غیر أجل بفضلک و رحمتک یا أرحم الراحمین. »
تقویت حافظه
آن مرحوم برای تقویت حافظه، خواندن آیت الکرسی و معوذتین ( دو سوره مبارکه ناس و فلق ) را سفارش می فرمودند.
عمل به دانسته ها
برو آنچه از نیکی که می دانی درست عمل کن؛ در نهایت دقت و سعی، بدان که تو عارف خواهی بود.
منبع : سایت تبیان

عوامل ضعف خودکنترلی از منظر قرآن کریم
دوشنبه 95/10/13
عوامل ضعف خودکنترلی از منظر قرآن کریم
عوامل ضعف خودکنترلی از منظر قرآن کریم
از عوامل مستقیم ضعف خودکنترلی، پیروی از هوای نفس که مهم ترین عامل فساد و تباهی انسان است، غفلت از خود که غفلت از خداوند را سبب می شود، وابستگی به زینت زندگى دنیا، کبر و غرور خودستایی و وسوسه شیطان است.
به گزارش مشرق، از عوامل مستقیم ضعف خودکنترلی، پیروی از هوای نفس که مهم ترین عامل فساد و تباهی انسان است، غفلت از خود که غفلت از خداوند را سبب می شود، وابستگی به زینت زندگى دنیا، کبر و غرور خودستایی و وسوسه شیطان است .
خداوند سبحان انسان را از کمترین موجود آفرید و به سوی ملکوت اعلی سیر داد. از فرشتگانی سراپا مطیع محض، بالاتر برد و به خود نزدیک تر کرد و برای خلقتی این چنین، خود را ستود که: «فتبارک الله احسن الخالقین» (مؤمنون: 14)؛ آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است. و در نهاد بشر ویژگی هایی به ودیعه گذاشت که شایسته جایگاه خلیفه اللهی شود.
یکی از ویژگی های خاص انسان، خودکنترلی است که درواقع نوعی مدیریت بر خویشتن است. با تقویت این ویژگی انسان می تواند بر خویشتن خویش لگام زند و از انحرافات و اشتباهات و جرایم دوری کند. در معاشرت صحیح آن را به کار بندد و بدین ترتیب، به سوی کمال انسانی رهنمون شود. بنا بر آموزه های دینی، کنترل نفس گاه یا ترک گناه و معصیت، و گاه با انجام دادن واجبات دینی میسر می شود که ثمره این کنترل تقواست. گاه نیز مبارزه با خود در برابر ناملایمات نفسانی، سختی ها و مشکلات زندگی است، یا در همزیستی اجتماعی صورت می گیرد که نتیجه آن «کظم غیظ» است و صبر و حلم را در پی دارد.
در اهمیت این موضوع همین بس که در قرآن کریم چند مرتبه به آن قسم خورده است: «وَنَفْسٍ وَما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَقَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» (شمس: 11-7)؛ سوگند به نَفْس و آن کس که آن را درست کرد، سپس پلیدکارى و پرهیزگارىاش را به آن الهام کرد، که هرکس آن را پاک گردانید، قطعاً رستگار شد و هر که آلودهاش ساخت، قطعاً درباخت.
خودکنترلی در روان شناسی با تعابیری مانند کنترل شخصی، منبع کنترل درونی، وجدان و کنترل نفس تبیین می شود. گوردون آلپورت (1967م) از نظریه پردازان شخصیت، یکی از ویژگی های شخصیت بالنده را توانایی کنترل شخصی می داند. (شعاری نژاد، 1385، ص 425) از دید او: شخصیت سالم چند ویژگی دارد که عمده ترین آنها پذیرفتن خود است.
شخصیت های سالم می توانند همه جنبه های هستی، ازجمله نقاط ضعف و کاستی های خود را بپذیرند و بدون اهمیت به آنها، به تلاششان ادامه دهند؛ البته می بایست این نقاط ضعف را در جهت پیشرفتشان تقویت کنند (شولتز، 1388، ص 21). کارل راجرز (1987م) می گوید: «همین طور که خود پدیدار می گردد، گرایش تحقق خود، (خود را از قوه به فعل رساندن) نمایان می گردد. این همان هدفی است که غالباً اشخاص سالم بدان دست می یابند.
در انسان سالمی که به تحقق خود می پردازد، الگوی منسجمی ظاهر می گردد» (همان، ص 43ـ44). به اعتقاد راجرز هرچه انسان از سلامت روان بیشتری برخوردار باشد، آزادانه تر عمل و انتخاب می کند (همان، ص 52). اریک فروم (1980م) روان شناس دیگری است که در تبیین خودکنترلی می گوید: «انسان سالم با زایاندن همه استعدادهای بالقوه خود، با تبدیل به آنچه در توانایی اش است و با تحقق بخشیدن به همه قابلیت ها و توانایی هایش خود را می آفریند» (همان،71ـ74).
کارل یونگ (1196م) یکی از شروط تحقق «خود» را تحصیل شناخت عینی درباره خود می داند و می نویسد تا نخست ماهیت «خود» را به طور کامل نشناسیم فعلیت «خود» امکان پذیر نیست (همان، ص 136). آبراهام مزلو (1970م) می گوید: «تا انسان به خود احترام (آقابخشی و افشاری راد، 1379، ص 529) نگذارد احساس ایمنی و درونی و اعتماد به خود پیدا نمی کند؛ دراین صورت در مقابله با زندگی احساس حقارت و دل سردی و ناتوانی می کند. برای دست یابی به احساس احترام به خود راستین، باید خود را خوب بشناسیم و بتوانیم فضایل و نقاط ضعفمان را به طور عینی تشخیص دهیم» (همان، ص 94ـ95).
فریتس پرلز (1970م)برآن است که اشخاص سالم می توانند مسئولیت زندگی خویش را بپذیرند؛ می دانند که فقط خودشان مسئول حاصل زندگی یا هر آنچه می گویند و می کنند و می اندیشند، هستند (همان، ص 193). و نیز می گوید: «هر ارگانیسمی برای حفظ تعادل، همواره به تعامل با محیط و خودتنظیمی نیاز دارد» (همان، ص 69) که مفهوم تحقق «خود» و آگاهی از «خود» به این خودتنظیمی کمک می کند تا انسان روان سالمی داشته باشد.
همچنین او می گوید برای تحقق «خود» نخست باید همه ابعاد «خویش» را شناخت (همان، ص 141) که کمال گرایی در این مفهوم متجلی می شود و مهم ترین ملاک سلامت روانی است (همان، ص 76). به نظر اریکسون ( 1994م) نیز توان کنترل خویشتن و احساس اینکه انسان می تواند خویشتن را کنترل کند یکی از ویژگی های شخصیت سالم است (لاندین، 1378، ص 306). جولیان راتر (1916م) نیز منبع کنترل را به دو گونه منبع کنترل درونی و منبع کنترل بیرونی تقسیم کرده است (کلینکه، 1386، ص 104؛ شولتز، 1378، ص 389؛ سیف، 1384، ص 362).
منبع کنترل عبارت است از پاسخی که شخص، کم وبیش به صورت آگاهانه، به این پرسش می دهد که چه کسی سرنوشت مرا تعیین می کند؟ (صفاری نیا، 1389، ص 32) افرادی که منبع کنترل درونی دارند، فکر می کنند که مسئول زندگی خودشان اند و بر اساس آن عمل می کنند. پژوهش راتر نشان داد که این افراد از نظر جسمی و روانی سالم تر از افراد دیگرند (برکوویتز، 1372، ص 102؛ کریمی، 1382، ص 102). کسی که منبع کنترل درونی دارد، معتقد است آنچه بر سرش می آید، مثبت یا منفی، ناشی از رفتارش است؛ اما کسی که منبع کنترل بیرونی دارد، عامل های بیرونی را و نه کارهای شخصی خود را دخیل می داند (صفاری نیا، 1389، ص 32).
بنابراین انسان با مدیریت بر غرایز و نفس خود می تواند به این مهم دست یابد؛ اما در این راه به طور قطع به دستور عملی جامع و کامل نیازمند است که بهترین الگو در این زمینه با تأسی از آیات قرآن کریم به دست می آید. در این پژوهش برآنیم مدیریت انسان بر نفسش را از دیدگاه آیات قرآن کریم بررسی کنیم، سپس عواملی را بیان کنیم که سبب ضعف آن می شود. هرگاه عوامل ضعف خودکنترلی مشخص شود، از آثار آن نیز می توان پیشگیری کرد. ازجمله مهم ترین این عوامل که شاید سرآغاز دیگر گناهان باشد، این موارد است: حسد، غیبت، دروغ، بخل و حقد و کینه توزی.
خودکنترلی در اصطلاح
خودکنترلی در علوم گوناگون، اصطلاحی علمی است؛ از این رو، در تعریف آن، ناگزیر علوم مختلف را بررسی می کنیم.
در روان شناسی تعریف «خود» چنین آمده است: «مجموعه ویژگی های فردی است که تفاوت فرد از دیگران یا شباهت او به دیگران را بیان می کند» (همان، ص 24). خودکنترلی توانایی پیروی از درخواست معقول، تعدیل رفتار مطابق با موقعیت، به تأخیر انداختن ارضای یک خواسته در چارچوب پذیرفته شده اجتماعی، بدون مداخله و هدایت مستقیم فردی دیگر تعریف شده است. اساس خودکنترلی توانایی فرد در کنترل ارادی فرایندهای درونی و برون دادهای رفتاری است (قدیری، 1389).
در جامعه شناسی «خود» عبارت است از تجربه آگاهانه فرد از هویت شخصی و بارز که از همه اشیاء و مردم دیگر متفاوت است (کافی، 1385، ص 87). در این علم از خودکنترلی به کنترل خویشتن تعبیر شده و در تبیین آن آمده است: «کنترل رفتار، عمل و اندیشه خود توسط فردی آگاه و مختار، کنترل خویشن و احراز توان آن لازمه تحقیق آزادی است و خود از بلوغ ذهنی منبعث می شود. کنترل خویشتن در مواردی به منظور اجتناب از آلام ناشی از لذت کنونی صورت می گیرد، ولی در مواردی دیگر در راه تصعید و ارتقای انسان به سوی مراحلی برین تحقیق می پذیرد» (ساروخانی، 1376، ج 2، ص 717).
«خود» در علم مدیریت: «عموماً به مجموعه وجودی یا فردیت شخص بر می گردد» (دوبرین، 1388، ص 88). خودکنترلی حالتی است در درون فرد که او را به انجام دادن وظایفش متمایل میسازد؛ بدون آنکه عامل خارجی بر او نظارت داشته باشد (الوانی، 1385، ص 134)؛ به عبارت دیگر، خودکنترلی مراقبتی درونی است که براساس آن وظایف محول شده انجام و رفتارهای ناهنجار و غیرقانونی ترک میشود. در این دیدگاه خودکنترلی فرایندی است که براساس آن، افراد بدون اجبار و تهدید و تطمیع، به وظایف سازمانی خود تعهد نشان میدهند و از بیشترین توانشان در جهت پیشبرد اهداف سازمان استفاده میکنند (زارع، 1384).
مفهوم خودکنترلی از نگاه قرآن
ارزش انسان به نفس اوست. نفس انسان مراتبی دارد که می تواند انسان را به ذلت و پستی بکشاند یا او را به درجات اعلی نزدیک کند. یکی از عواملی که نفس، با آن خود را به مقامات بالا می رساند، خودکنترلی است که در این فرایند انسان می تواند با تکیه بر نفس خویش و بدون عاملی دیگر اعضا و جوارح خود را کنترل کند.
بحث از خودکنترلی، انتزاعی است که از رفتار و منش افراد گرفته می شود. خودکنترلی همان خویشتن داری است که قرآن کریم از آن به تقوا تعبیر می کند. و کرامت انسان در نزد خداوند، براساس آن سنجیده می شود: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» (حجرات: 13) یکی از مهم ترین ثمرات خودکنترلی تقواست و اثر این دو بر یکدیگر مستقیم بوده، زیادت یکی تقویت دیگری را در پی دارد. این مراتب در افراد شدت و ضعف دارد، بعضی افراد درجات بالا و گروهی دیگر درجات کمتری دارند.
گاه انسان دچار سستی است و نیاز به محرکی دارد که او را به سمت جلو حرکت دهد؛ ولی توجه به این نکته ضروری است تا انسان اراده نکند، نیرویی نخواهد توانست برای او کاری انجام دهد، حتی خداوند؛ زیرا خداوند فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد: 11)؛ درحقیقت، خدا حال قومى را تغییر نمىدهد، مگر آنکه آنان خود حال خود را تغییر دهند. رستگاری از آن کسانی خواهد بود که بتوانند خود را کنترل کنند. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها» (مؤمنون: 1). همچنین افراد خودکنترل که افرادی باتقوایند، انسان هایی سالم و کامل اند (طباطبائی، 1417ق، ج 17، ص 196). اینان با روحیه سالم خود بهتر می توانند به کمال برسند.
اصطلاحی خاص برای خودکنترلی در آیات وجود ندارد؛ اما در قرآن کریم آیاتی بر خودکنترلی دلالت دارند که می توان آنها را در سه عنوان خلاصه کرد:
هدایت بر اثر کنترل نفس: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ ْلا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (مائده: 105)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، به خودتان بپردازید. هرگاه شما هدایت یافتید، آن کس که گمراه شده است به شما زیانى نمىرساند. بازگشت همه شما به سوى خداست. پس شما را از آنچه انجام مىدادید، آگاه خواهد کرد. این آیه مؤمنان را از اینکه به دیگران بپردازند و خود را فراموش کنند، نهی فرموده است و نیز می فرماید ضلالت و گمراهی دیگران شما را در راه به دست آوردن هدایت سست نکند که در این مسیر، بازگشت همه، چه مؤمن و چه گمراه، به سوی خداوند متعال است (ابن عجیبه، 1419ق، ج 2، ص 84).
نفس مؤمن راه هدایت اوست، راهى است که او را به سعادتش مىرساند. در حقیقت، نفس همان مخلوقى است که انسان از سوی آن یا به سبب ملاحظه آن، محروم و یا رستگار مىشود (طباطبائی، 1417ق، ج 6، ص 164ـ167). براساس آیه مزبور خداوند متعال به اصلاح و تزکیه نفس امر فرموده اند (اندلسی، 1420ق، ج 4، ص 388؛ حقی، بی تا، ج 2، ص 453؛ قطب، 1412ق، ج 2، ص 991؛ گنابادی، 1408ق، ج 2، ص 116). و تا زمانی که نفسهاى خود را اصلاح نکردهاید به غیر خودتان نپردازید؛ زیرا اشتغال به غیر، پیش از اصلاح خود، سفاهت است و سبب فساد دیگرى مىشود که از غیر گرفته شده است و سبب استحکام فساد مىشود و آن وقت گمراهی نفس مستحکم و متراکم مىشود (گنابادی، 1408ق، ج 2، ص 116).
امام محمدباقر(ع) فرمودند: «خود را اصلاح کنید، و لغزشهاى مردم را جست وجو مکنید؛ زیرا اگر شما خود صالح باشید، گمراهى مردم به شما آسیبی نمىرساند» (قمی، 1367، ج 1، ص 188).
امر به مؤمنان برای کنترل و حفظ خویش و اهلشان: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَه» (تحریم: 6)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، خود و کسانتان را از آتشى که سوخت آن، مردم و سنگ هاست حفظ کنید. کلمه «قوا» جمع امر حاضر از مصدر «وقایه» است، و «وقایه» به معناى حفظ کردن چیزى از هرگونه خطر است که به آن صدمه بزند، و برایش مضر باشد (راغب، 1412ق، ص 881). از جمله آن خطرها، خطر پیروی از هوای نفس و معصیت کردن است (طبرسی، 1372، ج 10، ص 477؛ دخیل، 1422ق، ص 758؛ فخر رازی، 1420ق، ج 30، ص 572؛ زمخشری، 1407ق، ج 4، ص 568؛ فیض کاشانی، 1415ق، ج 5، ص 196) که انسان باید نفس خویش را از اینها حفظ کند وگرنه گرفتار آتشی می شود که خود هیزمش است.
عواقب کنترل کردن یا کنترل نکردن نفس دامن گیر خود شخص است: «لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَه وِزْرَ أُخْرى» (انعام: 164)؛ و هیچ کس جز بر زیان خود [گناهى] انجام نمىدهد، و هیچ باربردارى بار [گناه] دیگرى را بر نمىدارد. مفادش این است که به طور کلى اشخاص هیچ عمل زشتى نمىکنند، مگر اینکه خود صاحبان عمل، وزر و وبال آن را به دوش خود خواهند کشید، و هیچ کس وزر دیگرى را به دوش نمىکشد (طباطبائی، 1417ق، ج 7، ص 395). همچنین می فرماید: «لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَلکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ» (بقره: 225)؛ خداوند شما را به سوگندهاى لغوتان مؤاخذه نمىکند، ولى شما را بدانچه دل هایتان [از روى عمد] فراهم آورده است، مؤاخذه مىکند، و خدا آمرزنده بردبار است.
بیشترین آیاتِ حکایت گر خودکنترلی در قرآن کریم، مربوط به نفس و قلب است؛ همان گونه که در آیات یاد شده مشاهده شد، این نفس است که باید مراقب اعمال و رفتارش باشد و همواره بر خود مسلط باشد که به خطا نرود. خداوند حکیم برای سعادت و کمال نفس دستورهای هدایتگری بیان فرموده و به اعمالی که سبب تقویت و ضعف خودکنترلی می شود، اشاره فرموده است که تفصیل آن در روایات ائمه و کتاب های اخلاق عالمان ما گنجانده شده است.
عوامل ضعف خودکنترلی
عوامل ضعف خودکنترلی، عواملی اند که انسان را در کنترل کردن خود دچار سستی می کند و مانع سعادت و کمال وی می شود. این عوامل به دو گونه آسیب زایند: مستقیم و غیرمستقیم.
الف) عوامل مستقیم
عواملی که به طورمستقیم و خود به خود ضعف خودکنترلی را سبب می شوند، و شقاوت ابدی انسان را در پی دارند که شرح آن در ادامه می آید.
پیروی از هوای نفس
انسان از برترین مخلوقات خداوند متعال است. وجه تفاوتش با دیگر مخلوقات چند چیز است که از آن جمله می توان به هوای نفس و عقل اشاره کرد (مغنیه، 1424ق، ج 5، ص 68؛ قمی مشهدی، 1368، ج 7، ص 449ـ450). اگر انسان بتواند به کمک عقل هوای نفس خویش را کنترل کند می تواند به بالاترین مقام انسانی برسد. هر یک از این دو لازم و ملزوم هم اند. اگر هوای نفس نباشد، ادامه حیات غیرممکن است و اگر عقل نباشد هوای نفس طغیان می کند و سبب گمراهی انسان خواهد شد.
مهم ترین عامل فساد و تباهی نفس، پیروی از هوای نفس است. نفس مراتبی دارد که عبارت است از: نفس اماره، نفس لوامه، نفس مطمئنه، نفس راضیه و نفس مرضیه (حقی، 1412ق، ج 4، ص 275؛ آلوسی، 1415ق، ج 7، ص 73ـ74). نفس اماره انسان را به هوای نفس خویش دعوت می کند (مکارم شیرازی، 1421ق، ج 7، ص 232؛ طباطبائی، 1417ق، ج 11، ص 198) و نفسی است که انسان را به گناه و بدی امر می کند، به طوری که اساس بدبختی انسان همین نفس اماره است (مکارم شیرازی، 1421ق، ج 7، ص 233): «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَه بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی» (یوسف: 53)؛ و من نفس خود را تبرئه نمىکنم؛ چراکه نفس قطعاً به بدى امر مىکند، مگر کسى را که خدا رحم کند، زیرا پروردگار من آمرزنده مهربان است.
«هوی» در اصل به معنا سقوط یک باره چیزی از بلندی است (مصطفوی، 1360، ج 11، ص 300؛ فیومی، 1414ق، ج 2، ص 643): «مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوى» (طه: 81) که یکی از مصادیق آن خواهش نفسانی و تمایل به شهوت است که سبب سقوط انسان می شود (راغب، 1412ق، ص 849؛ مصطفوی، 1360، ج 11، ص 300؛ فیومی، 1414ق، ج 2، ص 643): «لا یَسْمَعُونَ حَسیسَها وَ هُمْ فی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُون» (انبیاء: 102)؛ صداى آن را نمىشنوند، آنان در میان آنچه دل هایشان بخواهد جاودانند. هوای نفس اساس رذایل نفسانی (طباطبائی، 1417ق، ج 11، ص 92)، گناه (همان، ج 4، ص 50) و منشأ تسلط شیطان بر آدمی است (طیب، 1378، ج 5، ص 299).
خداوند می فرماید: «وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسوا یومَ الحِساب» (ص: 26)؛ و زنهار، از هوس پیروى مکن که تو را از راه خدا بیرون کند. در حقیقت کسانى که از راه خدا بیرون مىروند، به [سزاى] آنکه روز حساب را فراموش کردهاند عذابى سخت خواهند داشت. در این آیه سبب گمراهی انسان پیروی از هوای نفس بیان شده است و قرآن کریم این امر را ناشی از فراموشی روز قیامت می داند. این مسئله تا جایی ادامه دارد که انسان هوای نفس خویش را بتی برای خود قرار می دهد:
«أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکیلاً أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً» (فرقان: 43ـ44)؛ آیا آن کس که هواىِ [نفس] خود را معبود خویش گرفته است دیدى؟ آیا [مىتوانى] ضامنِ او باشى؟ یا گمان دارى که بیشترشان مىشنوند یا مىاندیشند؟ آنان جز مانند ستوران نیستند، بلکه گمراهترند.
منظور از معبود گرفتن هواى نفس، اطاعت و پیروى کردن از آن است که این یعنی عبادت کردن آن و خداوند متعال از این کار نهی فرموده است (طباطبائی، 1417ق، ج 15، ص 223؛ گنابادی، 1408ق، ج 3، ص 142؛ آلوسی، 1415ق، ج 10، ص 24). و این کار نهایت جهل است؛ زیرا خداوند به پیروی از عقل فرمان داده است (طوسی، بی تا، ج 7، ص 496ـ497). بنابراین هرکس از هوای نفس خویش پیروی کند درحقیقت راه خداوند را بیراهه رفته و گمراه خواهد شد. همچنین ظلم بزرگی به خود کرده است (بیضاوی، 1418ق، ج 4، ص 180؛ قطب، 1412ق، ج 5، ص 2699): «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ» (قصص: 50)؛ و کیست گمراه تر از آنکه بىراهنمایى خدا از هوسش پیروى کند؟ بىتردید خدا مردم ستمگر را راهنمایى نمىکند.
مرحوم فیض کاشانی بر این باور بود که برای اصلاح و درمان بیماری های اخلاقی دو شیوه وجود دارد؛ نخست شیوه های عام و دیگری شیوه های خاص. آگاهی از عیب ها و آثار شوم رذایل، مبارزه با علل آنها، عمل کردن بر ضد آنها، و تصمیم برای اصلاح آنها، تضرع، ابتهال و تلاوت قرآن از جمله شیوه های عام اصلاح است. شیوه های خاص بستگی به نوع رذیله دارد و متناسب با آن شیوه ای اصلاح گفته شده است (بهشتی، 1388، ص 150).
قرآن کریم انسان را از پیروی هوای نفس منع کرده است و در مسیر کمال، شیوه تعدیل غرایز را به انسان می آموزد. «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى» (مائده: 81)؛ عدالت کنید که آن به تقوا نزدیک تر است. عدالت آن است که حق هر قوهاى را به او بدهى و هر قوهاى را در جاى خودش مصرف کنى که دو طرف افراط و تفریط عدالت عبارت است از ستمگرى و ستمکشى (طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 370ـ373؛ آملی، 1422ق، ج 1، ص 471). پس براى انسان معناى انسانیت محقق نمىشود، مگر هنگامی که بتواند قواى مختلف خود را به گونه ای تعدیل کند که هریک از آنها در حد وسط قرار گیرد و شیوه ای میانه برای راهی که برایش برگزیده شده است عمل کند؛ بلکه عدالت در همه قوا همان چیزى است که ما آن را به نام فضایل مىخوانیم (طباطبائی، 1417ق، ج 5، ص 268).
غفلت از خود
غفلت، نداشتن علم به علم، یعنى اینکه ندانم که می دانم، همان جهالت و نادانی است (طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 339؛ ملاحویش، 1382ق، ج 4، ص 142). غفلت مقام و مرتبه انسانی را به پست ترین درجه، چه بسا درجه حیوانی، می رساند (مصطفوی، 1360، ج 7، ص 24؛ گنابادی، 1408ق، ج 4، ص 167). یکی از عوامل ضعف خودکنترلی جهالت است؛ زیرا اگر انسان از خود غافل شود و خود را فراموش کند، دیگران را امر به نیکی، و نهی از بدی ها می کند؛ درحالی که خود به این امر و نهی سزاوارتر است. این ظلم به نفس و خسران آشکاری است (خطیب، بی تا، ج 1، ص 79؛ گنابادی، 1408ق، ج 4، ص 167) که آدمی خود را رها کند و به خود توجهی نداشته باشد.
همان گونه که خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (بقره: 44)؛ آیا مردم را به نیکى فرمان مىدهید و خود را فراموش مىکنید، با اینکه شما کتاب [خدا] را مىخوانید؟ آیا [هیچ] نمىاندیشید؟ هیچ نیکی نمی تواند از تقوا و تزکیه نفس بهتر باشد (فخر رازی، 1420ق، ج 3، ص 487؛ ابن عربی، 1422ق، ج 1، ص 31): «وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى» (بقره: 189). اگر قرار است فردی، فرد دیگر را به خودکنترلی توصیه کند، مهم تر از این چیست که انسان نخست خود را کنترل کند سپس به دیگران تذکر دهد.
قرآن کریم سبب این غفلت را غفلت از خدای متعال بیان می کند: «وَلا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (حشر: 19)؛ و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشى کرد آنان همان نافرمانانند. انسان با شهوات و لذات جسمانی خویش حجابی میان خود و خدای خویش قرار می دهد (ابن عربی، 1422ق، ج 2، ص 331؛ قطب، 1412ق، ج 4، ص 2269) که سبب غفلت از خود و خدای خود می شود.
غفلت از خود درواقع غفلت از خداوند را در پی دارد و موجب می شود عملی را از یاد ببرد که به سود اوست (ابن کثیر، 1419ق، ج 8، ص 106؛ فیض کاشانی، 1415ق، ج 3، ص 159؛ مغنیه، 1424ق، ج 7، ص 294). همچنین انسان زندگی سختی خواهد داشت: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَه ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَه أَعْمى» (طه: 124)؛ و هر کس از یاد من دل بگرداند، درحقیقت، زندگىِ تنگ [و سختى] خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور مىکنیم.
آنها کارشان به گمراهی نیز می رسد: «فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَه قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ» (زمر: 22)؛ پس واى بر آنان که از سختدلى یاد خدا نمىکنند اینان در گمراهى آشکارند. سرانجام شیطان جای ذکر خدا را می گیرد و با انسان قرین می شود: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ» (زخرف: 36)؛ و هرکس از یاد [خداى] رحمان دل بگرداند، بر او شیطانى مىگماریم تا براى وى دمسازى باش.
سرچشمه غفلت و بی خبرى هواپرستى است (مکارم شیرازی، 1421ق، ج 11، ص 26)؛ از این رو خداوند می فرمایند از غافلان پیروی نکنید: «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» (کهف: 28). چنین افرادی از چهارپایان نیز گمراه ترند؛ زیرا آنچه را وجه تمایز انسان از دیگر حیوانات است از دست دادهاند و آن تمییز میان خیر و شر، و نفع و ضرر در زندگى انسان با چشم و گوش و دل است (طباطبائی، 1417ق، ج 8، ص 336؛ طبرسی، 1372، ج 4، ص 772؛ زمخشری، 1407ق، ج 2، ص 180).
راه درمان غفلت با توجه به آیات بالا، یاد و ذکر خداوند متعال و نیز آگاهی از خود و پیرامون خود است.
کبر و غرور و خودستایی
عُجب یکی از عوامل ضعف خودکنترلی (طباطبائی، 1417ق، ج 2، ص 393) و به معنای خودخواهی (طبرسی، 1372، ج 4، ص 672) است که خودستایی ناشی از آن است. به تدریج این رذیله انسان را وادار مىکند که در تماسش با دیگر انسان ها به رذیله دیگرى دچار شود که نام آن تکبر است این رذیله همان عاملی است که سبب رانده شدن شیطان از درگاه الهی شد. انسان خودپسند به حکم همان خودپسندیش مىخواهد خود را بالاتر از دیگران جلوه دهد و بندگان خداى را بنده خود بپندارد، اینجاست که به هر ظلم و ستم و حقکشى و هتک هر حرمتى از محارم الهى دست مىزند، و به خود اجازه مىدهد بر جان، ناموس و اموال مردم دستدرازى کند (طباطبائی، 1417ق، ج 4، ص 372؛ طوسی، بی تا، ج 4، ص 35؛ طبرسی، 1372، ج 3، ص 384).
کبر و غرور یکى از عوامل ضایع کردن خود (طباطبائی، 1417ق، ج 2، ص 393) و نشانه عدم خودکنترلی در انسان است. تکبر عبارت است از اینکه کسى بخواهد خود را بالاتر و بزرگتر از دیگران نشان دهد (آلوسی، 1415ق، ج 1، ص 232؛ بیضاوی، 1418ق، ج 1، ص 71). خداوند در قرآن کریم انسان را از این کار برحذر داشته، می فرماید: «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» (اسراء: 137)؛ و در [روى] زمین به نخوت گام برمدار.
در تفاسیر «مرح» به تکبر تعبیر شده است (طوسی، بی تا، ج 6، ص 479؛ طبرسی، 1372، ج 6، ص 641؛ شیبانی، 1413ق، ج 3، ص 232؛ ابن قتیبه، بی تا، ص 216؛ بلخی، 1423ق، ج 2، ص 531) و از آنجایى که هیچ موجودى به شخصه احترام و کرامتى ندارد، مگر اینکه خداوند سبحان به او شرافت و احترام داده باشد؛ ازاین رو باید گفت تکبر برای غیر خداى تعالى ـ هرکس که باشد ـ صفتی مذموم است؛ زیرا به جز او هرکس که باشد، از سوی خود جز مذلت چیزى ندارد. آرى، خداى سبحان کبریا دارد و تکبر از او پسندیده است (طباطبائی، 1417ق، ج 8، ص 29).
بنابراین، مىتوان گفت تکبر دو گونه است: یکى پسندیده که آن تکبر خداى تعالى است: «وَلَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ» (جاثیه: 37)؛ و در آسمان ها و زمین، بزرگى از آن اوست، و اوست شکستناپذیر سنجیدهکار. کلمه «کبریا» در آیه مزبور به عظمت و ملک (آلوسی، 1415ق، ج 13، ص 161) و سلطان قاهر (طبری، 1412ق، ج 25، ص 97؛ زحیلی، 1418ق، ج 25، ص 293) معنا شده است.
نوع دیگر، تکبر ناپسند، و آن تکبرى است که در مخلوقات هست و آن این است که شخص نفس خود را به ناحق، بزرگ تصور کند (طباطبائی، 1417ق، ج 8، ص 29؛ حقی، بی تا، ج 8، ص 460).
وجود کبر در شیطان سبب سجده نکردن بر حضرت آدم (ع) و باعث سقوط وی شد: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَه اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبى وَاسْتَکْبَرَ وَکانَ مِنَ الْکافِرِینَ» (بقره: 34)؛ و چون فرشتگان را فرمودیم. براى آدم سجده کنید، پس به جز ابلیس ـ که سر باز زد و کبر ورزید و از کافران شد ـ [همه] به سجده درافتادند. از امام صادق(ع)روایت شده است که فرمود: «استکبار» نخستین معصیتى بود که خداوند با آن نافرمانى شد (قمی، 1367، ج 1، ص 42).
ابلیس نیز نخستین کسی بود که تکبر ورزید و کافر شد (عیاشی، 1380ق، ج 1، ص 34؛ سیوطی، 1404ق، ج 1، ص 51؛ بحرانی، 1416ق، ج 1، ص 177). عواقب بدی در انتظار متکبران است و چه چیز از این بدتر که بر قلب وی مُهر زنند تا نتواند حقایق را تشخیص دهد: «یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ» (غافر: 35)؛ خدا بر دل هر متکبر و زورگویى مُهر مىنهد. سرانجام جهنم جایگاه ابدی هر متکبری است: «ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرینَ» (غافر: 76)؛ از درهاى دوزخ درآیید، در آن جاودان [بمانید]. چه بد است جاى سرکشان.
راه اصلاح این رذیله، افزون بر شیوه های عام اصلاح، تقویت باورهای دینی، خودشناسی و عمل بر خلاف آن (بهشتی، 1388، ص 167)، به یاد آوردن احادیثی که در مذمت کبر و غرور و در مدح ضد آن یعنی تواضع آمده است (نراقی، بی تا، ج 1، ص 306)، می تواند برای اصلاح این رذیله سودمند باشد.
وابستگی به زینت و زندگی دنیا
زینت و زندگی دنیا وسیله ای است که انسان را به جایگاه ابدی خود می رساند و باید به بهترین شیوه برای رسیدن به مقصد از آن استفاده کرد: «وَ مَا الْحَیاه الدُّنْیا فِی الْآخِرَه إِلَّا مَتاعٌ» (رعد: 26)؛ و زندگى دنیا در [برابر] آخرت جز بهرهاى [ناچیز] نیست. خداوند زندگى دنیا را «متاع» خوانده و متاع به معناى هر چیزى است که خود آن هدف نباشد، بلکه وسیلهاى براى رسیدن به هدف باشد (طباطبائی، 1417ق، ج 2، ص 329؛ خطیب، بی تا، ج 7، ص 109). اجازه استفاده از این نعمت الهی به همه انسان ها بخصوص افراد باایمان داده شده و فرموده است:
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَه اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاه الدُّنْیا خالِصَه یَوْمَ الْقِیامَه کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» (اعراف: 32)؛ [اى پیامبر] بگو: زیورهایى را که خدا براى بندگانش پدید آورده، و [نیز] روزیهاى پاکیزه را چه کسى حرام گردانیده؟ بگو: این [نعمت ها] در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آوردهاند و روز قیامت [نیز] ویژه آنان است. این گونه آیات [خود] را براى گروهى که مىدانند به روشنى بیان مىکنیم.
زینت دنیا انواع و اقسامی دارد؛ یکی از آنها مال و فرزند است: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَه الْحَیاه الدُّنْیا» (کهف: 46)؛ مال و پسران زیور زندگى دنیایند. و دیگری زنان، طلا، جواهر، اسبان و دیگر نعمت های الهی است: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَه مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّه وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَه وَالْأَنْعامِ وَالْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاه الدُّنْیا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» (آل عمران: 46)؛ دوستىِ خواستنی ها [ى گوناگون] از زنان و پسران و اموال فراوان، از زر و سیم و اسبهاى نشان دار و دام ها و کشتزار [ها] براى مردم آراسته شده است، [لیکن] این جمله، مایه تمتع زندگى دنیاست، و [حال آنکه] فرجام نیکو نزد خداست. هیچ کس جز شیطان این چیزها را در نظر انسان زینت نمی دهد: «وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (انعام: 43)؛ و شیطان آنچه انجام مىدادند برایشان آراسته می گرداند.
زینت دنیا نیز یکی از موارد ضعف خودکنترلی است؛ چراکه اگر انسانی مشغول امور دنیوی شود، بسیار اندک به کنترل خود می پردازد، چه بسا که خود را فراموش کند و مشغول دنیا شود و این خیلی برای انسان گران تمام می شود، بخصوص اگر با این کار هم دنیا و هم آخرتش را تباه سازد؛ ولی اگر این زینت دنیا را برای رسیدن به مقصد نهایی یعنی همان آخرت استفاده کند، هم دنیا و هم آخرت را خواهد داشت.
راه اصلاح این رذیله این است که انسان باید دنیا را برای آخرت بخواهد و در این مسیر دلداده خدا شود و به او عشق ورزد (بهشتی، 1388، ص 170). به این فکر کند که دنیا پایدار و مداوم نیست؛ بلکه فناپذیر است و خداوند متعال است که فناناپذیر و همیشه باقی است (نراقی، 1390، ص 658).
وسوسه شیطان
خداوند متعال در قرآن کریم شیطان را دشمنی آشکار معرفی کرده است و بیان می دارد که او را عبادت نکنید، بلکه مرا بپرستید؛ چراکه شیطان شما را گمراه خواهد کرد: «أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ، وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ، وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً» (یس: 62ـ63)؛ شیطان را مپرستید؛ زیرا وى دشمن آشکار شماست؟ و اینکه مرا بپرستید این است راه راست، و [او] گروهى انبوه از میان شما را سخت گمراه کرد. آیا تعقل نمى کردید؟.
شیطان موجودی سراپا شر است؛ به همین جهت ابلیس را شیطان نامیدهاند (طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 55؛ خطیب، بی تا، ج 1، ص 58). همچنین به مرتبهاى از روح که افکار زشت و پلید از آن برخیزد و انسان را به کارهاى زشت و فساد انگیز در اجتماع دعوت کند، شیطان می گوید (طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 87): «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَه مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ» (بقره: 268)؛ شیطان شما را از تهیدستى بیم مىدهد و شما را به زشتى وامىدارد و [لى] خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مىدهد، و خداوند گشایشگر داناست.
هنگامی که خداوند شیطان را از درگاه خود راند، شیطان سوگند خورد که همه انسان ها را گمراه کند: «قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ» (ص: 82)؛ [شیطان] گفت: پس به عزت تو سوگند که همگى را جداً از راه به در مىبرم. بنابراین، ما باید مراقب خود باشیم که به خطا نرویم و پیرو شیطان نشویم؛ زیرا حتی در روز قیامت نیز از ما دوری می جوید و می گوید مرا سرزنش نکنید؛ بلکه باید خود را سرزنش کنید که خودتان باعث بدبختی خود شده اید:
«وَقالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ» (ابراهیم: 22)؛ و چون کار از کار گذشت [و داورى صورت گرفت] شیطان مىگوید: در حقیقت، خدا به شما وعده داد، وعده راست، و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم، و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود، جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید. پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید. من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید. من به آنچه پیش از این مرا [در کار خدا] شریک مىدانستید کافرم. آرى، ستمکاران عذابى پردرد خواهند داشت.
بنابراین اگر انسان نفس خود را کنترل کند چنین اتفاقی نخواهد افتاد و فریب ندای شیطان را نخواهد خورد و او را شکست خواهد داد. شیطان از هر راهی که بتواند وارد می شود و از هیچ حیله ای برای گمراه کردن انسان دریغ نمی کند: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمانِهِمْ وَعَنْ شَمائِلِهِمْ وَلا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ» (اعراف: 16ـ17)؛ براى [فریفتن] آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست. آن گاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مىتازم، و بیشترشان را شکرگزار نخواهى یافت. از این آیه بر می آید که وى نخست در عواطف نفسانى انسان، یعنى در بیم و امید، و آرزوهاى او، و نیز در شهوت و غضبش تصرف مىکند و آن گاه در اراده و افکارى که از این عواطف برمىخیزد (طباطبائی، 1417ق، ج 8، ص 40).
خداوند قهار بنی آدم را از فریب شیطان هشدار می دهد: «یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ…إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ» (اعراف: 27)؛ اى فرزندان آدم، زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد. درحقیقت، او و قبیلهاش، شما را از آنجایی که آنها را نمىبینید، مىبینند.
دعوت او مانند دعوت یک انسان از انسان دیگر نیست؛ بلکه به گونه ای است که داعى (شیطان) مدعو (انسان) را مىبیند، ولی مدعو، داعى را نمىبیند، و آیه شریفه «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّه وَ النَّاسِ» (الناس: 4ـ6)؛ از شرّ وسوسهگر نهانى، آن کس که در سینههاى مردم وسوسه مىکند، چه از جن و [چه از] انس. و به روشنی مىفرماید: «اعمال شیطان به القا در دل هاست، از این راه است که انسان را به ضلالت دعوت مىکند (طباطبائی، 1417ق، ج 6، ص 120؛ طبری، 1412ق، ج 30، ص 229؛ طبرسی، 1372، ج 10، ص 869؛ بغوی، 1420ق، ج 5، ص 336).
ذکر و یاد خداوند انسان را از وسوسه های شیطان در امان می دارد (نراقی، 1390، ص 104). هرکس که از یاد خدا غافل شد شیطان همنشین وی می شود: «وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ» (زخرف: 36).
ب) عوامل غیرمستقیم
عواملی که غیرمستقیم در ضعف خودکنترلی نقش دارند، به عوامل زیربنایی که سبب ضعف شخصیت می شوند، باز می گردند و بیشتر دامنگیر افرادی می شوند که تعادل روحی ـ روانی ندارند و از مشکلات روحی ـ روانی رنج می برند. این عوامل می تواند ضعف نفس و ضعف اراده باشد.
ضعف نفس
ضعف نفس، ناتوانی و تحمل ناپذیر نفس است. صفتی ناپسند در انسان که در آن حالت عجز و اضطراب به سراغ انسان می آید؛ به طوری که انسان ضعیف النفس در جزیی ترین کارها نیز نمی تواند تصمیم درستی بگیرد (نراقی، بی تا، ج 1، ص 235). مؤمن از این صفت به دور است؛ زیرا عزت از آن مؤمنان است: «وَلِلَّهِ الْعِزَّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ» (منافقون: 8).
همان طور که یاد شد مؤثرترین راه درمان هر رذیله، انجام برخلاف آن است؛ خلاف این رذیله قوت نفس است، بدین معنا که نفس توانمندی تحمل دشواری ها و سختی ها را دارد. لازمه قوی بودن نفس، اطمینان نفس، ثبات در عقاید، تزلزل ناپذیری، احساس توانمندی و مقاومت در برابر ناملایمات و دردها، شکست ناپذیری، تصمیم و عزم قاطع برای تحصیل آنچه مفید تشخیص داده می شود و کسب کمال و فضایل است. می توان گفت: همه رذایل از نفس ضعیف و همه فضایل از نفس قوی به دست می آید (نراقی، بی تا، ج 1، ص 236ـ237).
ضعف اراده
اراده از جمله صفاتی است که در خداوند و بنده اش مشترک است، با این تفاوت که اراده در انسان حالتى نفسانى است که بر اثر به کار افتادن حواس باطنى پدید مىآید؛ (مدرسی، 1419ق، ج 1، ص 512؛ موسوی سبزواری، 1409ق، ج 8، ص 88)؛ ولى در خداى تعالى به معناى این است که براى پدید آوردن چیزى اسبابى را فراهم سازد که در پی آن اسباب، آن چیز پدید آید و ممکن نیست که نیاید.
پس مراد بودن چیزى براى خداى تعالى به معناى این است که او همه اسباب وجود آن را فراهم ساخته و کامل کرده باشد؛ دراین صورت، آن چیز به طور حتم تحقق خواهد یافت (طباطبائی، 1417ق، ج 10، ص 217؛ طنطاوی، بی تا، ج 12، ص 57): «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (یس: 82)؛ چون به چیزى اراده فرماید، کارش این بس که مىگوید: «باش» پس [بىدرنگ] موجود مىشود.
انسان مالک نفس خویش است. این بدان معناست که انسان حاکم، مسلط و متصرف بر چشم و گوش و دیگر قوا و افعال خویش است. به این معنا که اگر گوش من چیزهایى را مىشنود و چشم من چیزهایى را مىبیند یا دیگر قوایم کارهایى را انجام مىدهند، همه برخاسته از اراده و حکم من است، نه اراده و حکم دیگران؛ این حقیقتى است که در تحقق، زوال ناپذیر است و انتقالش در ما، هیچ شبهه و تردیدى نیست (طباطبائی، 1417ق، ج 7، ص 170ـ171؛ مغنیه، بی تا، ص 237؛ قطب، 1412ق، ج 6، ص 3291). بنابراین ضعف اراده سبب می شود که انسان اختیار اعضا و قوای خود را از دست بدهد و نتواند بر آنها کنترلی داشته باشد.
نتیجه گیری
«خودکنترلی» در روان شناسی با تعابیری چون کنترل شخصی، منبع کنترل درونی، وجدان و کنترل نفس تبیین می شود. دراین زمینه روان شناسانی مانند گوردن آلپورت، کارل راجرز، اریک فروم، کارل یونگ، آبراهام مزلو، فریتس پرلز، اریکسون و جولیان راتر، بحث کرده اند.
در قرآن کریم بر خودکنترلی تأکید و عوامل مؤثر در تقویت آن بررسی شده است در قرآن آنچه به خودکنترلی آسیب می رساند به انسان ها گوشزد می شود تا بدین ترتیب با پیشگیری از آنها به خودکنترلی و شخصیت سالم دست یابند. بنابراین نفس باید مراقب اعمال و رفتار خویش بوده، همواره بر خود مسلط باشد که خطا نکند. نفس با کارهایش راه سعادت و شقاوت خود را انتخاب می کند.
از عوامل مستقیم ضعف خودکنترلی، پیروی از هوای نفس که مهم ترین عامل فساد و تباهی انسان است، غفلت از خود که غفلت از خداوند را سبب می شود، وابستگی به زینت زندگى دنیا، کبر و غرور خودستایی و وسوسه شیطان است که همه این عوامل را در نظر انسان زیبا جلوه می دهد و ضعف نفس و ضعف اراده از عوامل غیرمستقیم آن.
دانشمندان اخلاق مانند فیض کاشانی و نراقین برای زدودن عوامل ضعف خودکنترلی، بر آگاهی از عیب ها و آثار شوم آنها، و اصلاح رذایل از طریق مبارزه با علل آنها و تمرین عملی بر خلاف آنها، تأکید کرده اند.
منبع: فصلنامه معرفت اخلاقی – شماره 13

راه ها و دامهای نفوذ شیطان:
دوشنبه 95/10/13
راه ها و دامهای نفوذ شیطان:
*1) کبر و غرور:
امیرالمومنین علی (علیه السلام) در خطبه «قاصعه» از شیطان به عنوان «امام المتعصبین» یاد می فرماید: «شیطان این دشمن خدا، پیشوای متعصبان و سلف مستکبران است که اساس تعصب و تکبر و خودخواهی را پی ریزی کرد و با خداوند در مقام جبروتیش به ستیز و منازعه برخاست، لباس خود بزرگ بینی بر تن پوشانیده و پوشش تواضع و فروتنی را کنار گذاشت. آیا نمی بینید چگونه خداوند او را به خاطر تکبرش کوچک کرد؟ و براثر بلند پروازیش پست و خوار گردانید؟ در دنیا مطرودش ساخت و در آخرت آتش سوزان دوزخ را برای او آماده کرده است.» (نهج البلاغه، خطبه ی192 /286-285) «تکبر عبارت است از این که کسی بخواهد خود را مافوق دیگری و بزرگ تر از او جلوه دهد» (طباطبایی، 133/8) که یکی از معاصی کبیره است. زیرا «آدمی را از مرتبه ی رفیع به مرتبه ی وضیع می رساند و بزرگ ترین پرده و حجاب برای رسیدن به اخلاق نیکو است.» (حسینی شاه عبدالعظیمی، 22/4)
قرآن کریم می فرماید:
«قال یا إبلیس ما منعک أن تسجد لما خلقت بیدی أستکبرت أم کنت من العالین، قال أنا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین» (ص/76-75)، «ای ابلیس، چه چیز تو را مانع شد که برای چیزی که به دستان قدرت خویش خلق کردم سجده آوری؟ آیا تکبر نمودی یا از {جمله ی} برتری جویانی؟ گفت: من از او بهترم مرا از آتش آفریده ای و او را از گل آفریده ای» و آن را توجیهی برای تکبرش به حساب آورد و، در مقابل امر پروردگار ایستاد و همان کبر و غرور بی جایش سبب گردید که همه ی عیب های او آشکار شود و افتخارات و منقبت هایی که داشت! (عبادات شش هزار ساله) از میان رفت (بحرانی، 330)، و سبب «نخستین گناهی گردید که خدا با آن معصیت شد.» (نهج البلاغه، خطبه ی 286/192؛ ثقفی تهرانی، 59/1)، «این هشدارهای امیرالمومنین (علیه السلام) است که افراد جامعه را از دو چیز به شدت پرهیز می دهد، یکی از تکبر و کبر ورزیدن و خود را برتر از دیگران دانستن، دوم قبول این تصور غلط از دیگران. یعنی نه خودتان، خود را از دیگری بالاتر بدانید نه این تصور غلط را اگر دیگری داشت قبول کنید.» (خامنه ای، 44) امام علی (علیه السلام) در هشدار شدیداللحنی می فرماید: بندگان خدا، از این که شیطان شما را به بیماری خود تکبر، مبتلا کند بپرهیزید. (نهج البلاغه، خطبه ی 289/192) به راستی که تکبر کننده، خوار و حقیر و پست خواهد شد. «انک ان تکبّرت و صعک الله» (تمیمی آمدی، 360/2) پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «کسی که به اندازه ی خردلی، در دلش کبر و خود بزرگ بینی باشد، داخل بهشت نمی شود.»
(نراقی، 209)، حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «ولا وحدة اوحش من العجب»
(نهج البلاغه، حکمت 488/113)، «هیچ تنهایی وحشتناک تر از خودبینی و عجب و غرور نیست»، که از یک حالت نفسانیه که انسان ترفع می کند و بزرگی کند و بزرگی فروشد برغیر خود، و از آن اعمالی است که در خارج از انسان صادر شود که همان عظمت فروشی است.(خمینی، 79/1) او (شیطان) به امری تکیه کرد که دل ها در توجه به آن همانند یکدیگرند (و همه به آن توجه دارند، یعنی تکبر و حمیت جاهلیت) و امت ها در روی آوردن به سوی آن، به دنبال همدیگر در آمده اند و در تکبر و نخوتی قرار گرفتند که از کثرت و شدت آن سینه ها تنگ شده بود.» (نهج البلاغه، خطبه ی 289/192)
این کلام حضرت هشداری است برای انسان ها در همه ی قرون و اعصار تا مبادا در پیشگاه پروردگار تکبر کرده و بندگی اش را فرو گذارند. آن چنان که ملاحظه شد تکبر اعمال طولانی شیطان را تباه کرده و کوشش فراوانش (عبادات شش هزار ساله شیطان) را بر باد داد؛ همان خدایی که با ابلیس چنین کرد اگر ذره ای از این بیماری خطرناک نصیب هر انسان عابد و زاهدی گردد حکم و فرمان خدا در حق وی هم چنین صدق می کند، چرا که فرمان خداوند درباره ی اهل آسمان و زمین یکسان و تغییر ناپذیر می باشد.
* 2- حسد:
«حسد عبارتست از تمنای زوال نعمت از برادران مسلم خود از نعمت هایی که صلاح او باشد و علت حسد خباثت نفس و بخل ذاتی به بندگان خدا بدون سابقه ی عداوتی یا منشأ حسدی بلکه به محض خبث نفس و رذالت طبع زوال نعمت را خواهد و گرفتاری بندگان خدا به محنت و بلا، شاد گردد و از راحت و رسیدن ایشان به مطالب خود و وسعت معاش ایشان متألم و محزون شود، اگر چه نسبت به وی هیچ ضرری متصور نباشد.» (نراقی، 150-148) حسد آن قدر خطرناک است که ممکن است فرد به جائی رسد که حتی برای زوال نعمت از شخص محسود، خود را به آب و آتش زند و نابود کند که نابودی وی جز خسران و تباهی هیچ اثری ندارد. «در نکوهش حسد همین بس که نخستین قتلی که در جهان واقع شد از ناحیه «قابیل» نسبت به برادرش «هابیل» بر اثر انگیزه ی «حسد» بود. (مکارم شیرازی، نمونه، 464/27)
حضرت علی (علیه السلام) هم در این باره می فرماید: «شما مانند آن کسی نباشید که بدون این که خداوند فضیلتی در وی قرار داده باشد، بر پسر مادرش تکبر ورزید ( هیچ برتری و فضیلتی در او نبود و عمل او هیچ علتی نداشت) جز این که در نتیجه ی عداوتی که از حسد برخاسته بود… و گناه همه ی آدم کشان را تا روز قیامت به گردن و عهده ی او نهاد». (نهج البلاغه، خطبه ی 289/192) قرآن کریم به نمونه ی دیگری از این برادر کشی که بر اثر حسادت برنامه ریزی شده بود اشاره کرد و این گونه گزارش می دهد: زمانی که حضرت یوسف (علیه السلام) خواب خود را برای پدر تعریف کرد، پدرش حضرت یعقوب (علیه السلام) به او چنین فرمود:
«قال یا بنی لا تقصص رویاک علی إخوتک فیکیدوا لک کیدا إن الشیطان للإنسان عدو مبین» (یوسف/5)، «{یعقوب} گفت: ای پسرک من، خوابت را برای برادرانت حکایت مکن که برای تو نیرنگی می اندیشند، زیرا شیطان برای آدمی دشمنی آشکار است.» در زندگی انبیاء و اولیاء (علیهم السلام) حسودان همیشه یکی از موانع راه آنان بوده اند، تا جایی که قرآن مجید به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) دستور می دهد که از شر حسودان به خدا و رب فلق پناه ببر. (مکارم شیرازی، نمونه، 464/27) به خاطر این که «الحسد مقنصة إبلیس الکبری» (تمیمی آمدی، 249/1) «حسد بزرگ ترین دام ابلیس است.» هر گاه انسانی گرفتار بزرگترین دام های شیطان گردد قطعاً نجات از آن به سختی بزرگی آن یا دشوارتر از آن می باشد. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
«ابلیس به سپاهیانش می گوید: بین بندگان خدا ستم و حسد را پخش کنید، چون این دو، هم تراز شرک به خداست». (محمدی ری شهری، 117/5)
* 3- خشم و غضب:
از دیگر کمین های شیطان، کمین گاه خشم و غضب می باشد. خشم شعبه ای از دیوانگی است زیرا در آن حالت عقل از کار می افتد، کنترل انسان از دست می رود و از خود غافل و بیگانه می شود؛ چه فرصتی طلایی تر از این فرصت برای دشمن خواهد بود؟ با از دست رفتن کنترل و انزوای عقل اعضای بدن به ویژه زبان به فرمان دشمن ها شده، فاجعه ها می آفریند. ناسزاها، تهمت ها، دروغ ها، افشای رازها، آبرو ریختن ها، ستم ها و قتل ها و… در این شرایط بروز می نماید و هر کدام به تنهایی همانند تیری زهرآلود از ناحیه ی دشمن قسم خورده، قلب را نشانه می گیرد و آدمی را از پای در می آورد. (نراقی، 79) بی دلیل نیست که خشم و غضب را سپاهی از سپاهیان دشمن می شناسند. آن گونه که حضرت علی علیه السلام به حارث همدانی می فرماید: «احذر الغضب فإنه جند عظیم من جنود إبلیس» (نهج البلاغه، نامه ی 460/69)، «از خشم بپرهیز که آن سپاهی بزرگ از سپاهیان ابلیس است.» در جای دیگر به ابن عباس چنین مرقوم می فرماید: «إیاک و الغضب فإنه طیرة من الشیطان» (همان، نامه ی 466/76)، «از خشم برحذر باش که آن بهره و سهمی- و یا روزی و رزقی- از شیطان است». «خشم، بزرگ ترین کمند برای شیطان و آتش پاره ای از شیطان است که در دل آدمی برافروخته می شود. (خوانساری، 83/5)» حالتی نفسانی است که نور عقل را می پوشاند و اثر قوه ی عاقله را ضعیف می کند. (نراقی، 79)،
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم) در این باره فرمودند:
«أن الغضب من الشیطان و أن الشیطان خلق من النار و إنما یطفی النار الماء فإذا غضب أحدکم فلیتوضأ» (فرید تنکابنی، 411؛ خسروانی، 381/3)، «خشم از شیطان است و شیطان از آتش پدید آمده و آتش را با آب خاموش توان کرد و وقتی یکی از شما خشمگین شدید وضو گیرید.»
حضرت علی (علیه السلام) در نامه ای به عبدالله بن العباس فرمودند: «در هنگام روبروشدن با مردم و در مجلس خود و در زمان داوری و دادگری گشاده رو و فروتن باش و خویشتن را از غضب دور بدار که به راستی، غضب، سبکی و کم عقلی است از سوی شیطان که عارض انسان می شود که هر چه تو را به خدا نزدیک کند، تو را از آتش دوزخ دور می سازد و آن چه تو را از خدا دور سازد، به آتش دوزخ نزدیک می کند.» (نهج البلاغه، نامه ی 465/76)، و آن کس از گزند شیطان در امان می ماند که بر خشم خود فائق گردد. «ظفر بالشیطان من غلب غضبه» (تمیمی آمدی، 247/2)، «بر شیطان پیروز گشته کسی که بر خشم خود غالب شود.»
* 4-غفلت:
از دیگر راه های تصرف دل آدمی توسط شیطان غفلت و فراموشی است که ریشه و اساس هر ضلالت و باطلی می باشد، (طباطبایی، 439/8) آن هم غافل شدن از خداوند تبارک و تعالی که از اصل الاصول است (نجارزادگان (محمدی)، 158) «غفلت پدیده ای است که نیروی حساب گری انسان را فلج می کند و هیچ قانونی را برای او ضروری و مبنای محاسبه مطرح نمی کند. زیرا انسان غافل همواره در خوابست و همه ی اصول و قوانین را مرده می پندارد مگر آن موقع که به سود او به جریان افتد». (جعفری، 201/7) غافلان می شنوند «اما اصواتی را که برای آخرت آن ها سودمند نیست و ویرانی خانه های اخروی را در بر می گیرد.» (الجنابذی، 482/5) و از برایشان دلهائیست که ارزش های والای انسانی را درک و فهم نمی کنند، (طیب، 35/6) حضرت علی (علیه السلام) فرموده: « ما أغفلت من نفسک فإنک مترف قد أخذ الشیطان منک مأخذه و بلغ فیک أمله و جری منک مجری الروح و الدم» (نهج البلاغه، نامه ی370/10)، «ای انسان که در سرای غفلت به سر می بری) ترا به آن چه که از خودت غفلت داری آگاه سازم، تو فرورفته ی در ناز و نعمتی، نعمت ترا سرکش گردانیده و از این رو شیطان در تو جای گرفته و به آرزوی خود رسیده و در تو مانند جان و خون روان شده است، چنان بر تو مسلط است که کاری نکرده و سخنی نگوئی مگر به دستور و فرمان او.»
(فیض الاسلام، 842)
قرآن کریم می فرماید:
«و لقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن و الإنس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم أعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها اولئک کالأنعام بل هم أضل أولئک هم الغافلون» (الاعراف/179)، « و در حقیقت، بسیاری از جنیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم {چرا که} دل هایی دارند که با آن {حقایق} دریافت نمی کنند و چشمانی دارند که با آن ها نمی بینند و گوش هایی دارند که با آن ها نمی شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند. {آری،} آن ها همان غافل ماندگانند.»
* 5- هواپرستی:
یکی دیگر از مؤثرترین راه های نفوذ شیطان بر آدمی «هواپرستی» است، شاید بتوان گفت از جمله مهم ترین ابزار کار اوست. زیرا هواپرستی از درون انسان سرچشمه می گیرد آدمی با پیروی از هواهای نفسانی، عقل را که حاکم عادل و بزرگ ترین نعمت الهی است خفه می کند و ظلمت نفس را بر نورانیت عقل غلبه می دهد و او را به اسارت فرمانده ی پایگاه هوی و هوس که شیطان است در می آورد. (نجارزادگان (محمدی)، 138) آن گونه که حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «کم من عقل أسیر تحت هوی أمیر» (نهج البلاغه، حکمت506/211)، «چه بسا عقل که در چنگ هوای نفس اسیر شده، هوا، امیر اوست». « در حقیقت انسان از طریق هواهای نفسانی به مرحله پست حیوانیت سوق داده می شود» (الجنابذی، 122/13) در آن لحظه است که شیطان از راه شهوات نفسانی و صفات خبیثه (طیب، 29/12) و با نیروی جاذبه ای که دارد خاطرات و اندیشه های او را به سوی خود جلب می کند ( حسینی همدانی، 128/15)، و آن چنان رشته ای در گردن او انداخته، پس به هر کجا که بخواهد می برد (بابایی، 370/4)، خود را قرین و هم نشین دائمی او می گرداند. خداوند می فرماید:
«و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین» (الزخرف/36)، «هر کس که از یاد خدای رحمان روی گرداند، شیطانی بر او می گماریم که همواره همراهش باشد.» این هم نشینی سبب می گردد تا عقل و اندیشه و احساسات برین را فدای امیال و هواهای نفسانی خود قرار دهند (جعفری، 297/13) و هر گاه سخن حقی به او بگویند از پذیرفتن آن سرباز زند، (طباطبایی، 151/18) در این موقع است که فتنه ها و آشوب ها برپا خاسته و سبب پنهان گذاشتن حقایق و ایجاد اختلافات بی پایه و اساس می گردد.
در نهج البلاغه شریف این جملات نورانی را می خوانیم که: « إنما بدء وقوع الفتن أهواء تبتع و أحکام تبتدع یخالف فیها کتاب الله و یتولی علیها رجال رجالا علی غیر دین الله» (نهج البلاغه، خطبه ی 88/50)، «همانا منشأ فتنه و فسادها در میان مردم پیروی از خواهش های نفسانی و صدور احکام خلاف شرع و ناسازگار با کتاب خدا قرآن است. گروهی زمام حکومت مخالف با دین خدا را به دست می گیرند و گروه دیگری نیز از آن ها فرمان می برند در نتیجه فتنه و فساد در میان مردم شایع می شود» و در ادامه می فرماید: «فلو أن الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف علی المرتادین و لو أن الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه ألسن المعاندین» (همان)، «حال اگر باطل با حق در هم نمی شد، راه حق بر طالبانش پوشیده نمی ماند و اگر حق در میان باطل پنهان نمی گشت، دشمنان هیچ گاه نمی توانستند زبان به بد گویی از حق بگشایند.»
حضرت علی (علیه السلام) در کلام زیبایش به صراحت به بزرگ ترین آفت پیروی از هواهای نفسانی که همان مختلط شدن حق با باطل می باشد بیان کرده است و فرموده: «و لکن یوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولی الشیطان علی اولیائه و ینجو الذین سبقت لهم من الله الحسنی» (همان)، «ولکن چون شاخه ای از حق و شاخه ای از باطل می گیرند و با هم می آمیزند، در این موقع است که میدان برای وسوسه های شیطان باز می شود و باطل را به صورت حق جلوه می دهد و قهرا راه بدگویی از حق برای دشمنان دین باز می شود تنها کسانی که لطف خدا شامل حالشان گشته از اضلال شیطان نجات می یابند».
آنان که از هواهای نفسانی پیروی می کنند، به جای بهره مندی متعادل از غرایز و نعمت های طبیعی خدادادی، غرق در غرایز مصنوعی و شیطانی گشته تا حدی که مرزهای شرعی و اخلاقی را در هم
می شکنند و با پیروی از هواهای شیطانی عقل و وجدان را سرکوب کرده و خود را به سوی دشمن ترین دشمن خود که همان نفس درون اوست می کشاند. در صورتی که اگر اندکی در آیات الهی نظر افکنیم می بینیم که خداوند جل جلاله فرموده:
«إن عبادی لیس لک علیهم سلطان إلا من اتبعک من الغاوین» (الحجر/42)، « تو را بر بندگان من تسلطی نیست، مگر بر آن گمراهانی که تو را پیروی کنند». پس این انسان است که با پیروی از خواهش های شیطانی راه ورود شیطان را باز می کند و خود را در دام بدبختی و فلاکت قرار می دهد که حضرت علی (علیه السلام) در این باره می فرماید: «والشقی من انخدع لهواه و غروره» (نهج البلاغه، خطبه ی 117/86)، «بدبخت کسی است که فریب هوای نفس خود را بخورد». حضرت علی (علیه السلام) خطر پیروی از هوی پرستان را آن قدر زیاد می بیند که هشدار می دهد مبادا با آن ها مجالست کنید زیرا شیطان در کنار ایشان است: « و مجالسة أهل الهوی منساة للإیمان و محضرة للشیطان»
(همان)، « هم نشینی با هواپرستان باعث فراموشی ایمان و حضور شیطان است». آن گونه که حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: « ولا ترخصوا لأنفسکم فتذهب بکم الرخص مذاهب الظلمة» (نهج البلاغه، خطبه ی 117/86)، « در کارها مداهنه و سهل انگاری نکنید که این سهل انگاری شما را به ارتکاب معصیت می افکند»، و نفس های سرکش خود را فرصت ندهید که معصیت را آسان پندارند چرا که این فرصت ها شما را به راه های ستمکاران می برد در نتیجه سبب پیروی از آن ها شده (فیض الاسلام، 206) پرده ی تاریک به چهره ی جهان هستی می زند که باعث تباه گشتن جسم و روح انسان می گردد. ( جعفری، 182/6)
* 6- دنیاطلبی:
«اعلموا أنما الحیاة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الأموال و الأولاد … متاع الغرور» (الحدید/20)، « بدانید که زندگی دنیا، درحقیقت بازی سرگرمی و آرایش و فخرفروشی شما به یکدیگر و فزون جویی در اموال و فرزندان است… و زندگانی دنیا جز کالای فریبنده نیست». «لهو» به معنای هر چیز بیهوده و بی ارزش که انسان را از کار مهم باز می دارد و «لعب» به معنی کارهای منظمی است که با نظم خیالی صورت می گیرد (طباطبایی، 224/16)، « همانند بازی کودکانی که ساعتی بیش نیست و بعد از مدتی از هم جدا می شوند، بازی کنندگان دنیا متفرق و نابود می گردند.» (طبرسی، 18/5) آیه شریفه دوران های پنجگانه ی عمر آدمی را معرفی می کند که عبارتند از: غفلت، سرگرمی، تجمل گرایی، تفاخر و تکاثر (بابایی، 105/5؛ طباطبایی، 289/19)
حضرت علی (علیه السلام) در یک تشبیه زیبا درباره ی دنیا می فرماید:« مثل الدنیا کمثل الحیة لین مسها و السم الناقع فی جوفها یهوی إلیها الغر الجاهل و یحذرها ذو اللب العاقل» (نهج البلاغه، حکمت 498/119)، « مثل دنیا، همچون مار است که چون لمس کنی نرم است اما در دورن آن، سم کشنده است. انسان فریب خورده ی نادان به آن (یعنی دنیا) میل و توجه می کند و خردمند عاقل از آن حذر می نمایند» لذا قرآن کریم می فرماید: «إن الذین لایرجون لقاءنا و رضوا بالحیاة الدنیا و اطمأنوا و الذین هم عن آیاتنا غافلون، اولئک مأواهم النار بما کانوا یکسبون» (یونس/8-7)، «کسانی که امید به دیدار ما ندارند و به زندگی دنیا دل خوش کرده و بدان اطمینان یافته اند و کسانی که از آیات ما غافلند آنان به {کیفر} آن چه به دست می آورند، جایگاهشان آتش است».
خود قرآن کریم به زیبایی به این موضوع اشاره کرده و فرموده:
«زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضة و الخیل المسومة و الأنعام و الحرث ذلک متاع الحیاة الدنیا» (آل عمران/ 14)، « دوستی خواستنی ها {ی گوناگون} از زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سیم و اسب های نشان دار و دام ها و کشتزار{ها} برای مردم آراسته شده {لیکن} این جمله مایه ی تمتع زندگی دنیاست و {حال آنکه} فرجام نیکو نزد خداست».
* نتیجه گیری:
شیطان جهت حمله به انسان از راهها و وسایلی استفاده می کند که قطعا در صورت عدم شناخت آنها می توان سد راه او شد. حملات شیطانی و کمین گاه های او جهت حمله، معمولاً آشکار و در دیدرس عوم نیست. او چون هر دشمنی از نقاطی حمله می کند که فرد احتمال آنها را کمتر می دهد و آسیب پذیرتر باشد. محل وسوسه و اغواگری شیطان، قلب و منافذ ورودی او نقایص وجودی اش می باشد که به راحتی شیطان آنها را شناسایی کرده و از آنجا حمله می کند. مهمترین راههای نفوذ شیطان به قلب انسان همان هاست که خود وی نیز بدان جهت از بارگاه قرب ربوبی مطرود شد. وقتی شیطان “خود” را دید و در برابر فرمان الهی مقاومت نمود، و وقتی برای خود تصور بزرگی نمود، این تصور باعث کوچک دیدن اطاعت خدا شد و نافرمانی کرد. پس تکبر، خشم و غضب، حسادت، هواپرستی و دنیاطلبی نیز این چنین شیطان را مسلط بر زندگی انسان می کند.
پینوشتها:
1- دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی- واحد کرج.
2- دانش آموخته کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه آزاد- اسلامی کرج.
* فهرست منابع و مآخذ
قرآن کریم، ترجمه ی محمد مهدی فولادوند.
نهج البلاغه، سید رضی، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.
صحیفه سجادیه، ترجمه ی مهدی الهی قمشه ای، موسسه انتشارات دارالعلم، قم.
حسینی همدانی، سید محمد حسین، انوار درخشان، تحقیق: محمد باقر بهبودی، کتاب فروشی لطفی، تهران، 1404 ق.
خامنه ای، سیدعلی، بازگشت به نهج البلاغه، بنیاد نهج البلاغه، تهران، 1372 ش.
خمینی، سید روح الله، اربعین حدیث، انتشارات طه، قزوین، 1366 ش.
خوانساری، جمال الدین، شرح غرر الحکم و دررالکلم، میر جلال الدین حسینی ارموی محدث، انتشارات دانشگاه تهران، تهران 1366 ش.
ضیاء آبادی، سید محمد، موعظه راه پیشگیری از نفوذ شیطان در دل انسان، موسسه نبأ، تهران، 1373 ش.
طالقانی، سید محمود، پرتوی از قرآن، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1362 ش.
طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم 1417 ق.
طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلام، تهران، 1378 ش.
فیض الاسلام، علینقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، بی نا، بی جا، بی تا.
مکارم شیرازی، ناصر، الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، مدرسه امام علی بن ابی طالب علیه السلام، قم، 1421 ق.
نجارزادگان (محمدی)، فتح الله، مصاف بی پایان با شیطان، موسسه ی بوستان کتاب، قم، 1386 ش.
نراقی، ملا احمد، معراج السعادت، بی نا، بی جا، 1355 ش.
هاشمی خراسانی، حجت، شرح صدو ده کلمه از کلمات امیرالمومنین علیه السلام، نشر حاذق، قم، 1370 ش.
فصلنامه قرآنی کوثر شماره 39

عوامل ضعف خودکنترلی از منظر قرآن کریم
دوشنبه 95/10/13
عوامل ضعف خودکنترلی از منظر قرآن کریم
از عوامل مستقیم ضعف خودکنترلی، پیروی از هوای نفس که مهم ترین عامل فساد و تباهی انسان است، غفلت از خود که غفلت از خداوند را سبب می شود، وابستگی به زینت زندگى دنیا، کبر و غرور خودستایی و وسوسه شیطان است.
به گزارش مشرق، از عوامل مستقیم ضعف خودکنترلی، پیروی از هوای نفس که مهم ترین عامل فساد و تباهی انسان است، غفلت از خود که غفلت از خداوند را سبب می شود، وابستگی به زینت زندگى دنیا، کبر و غرور خودستایی و وسوسه شیطان است .
خداوند سبحان انسان را از کمترین موجود آفرید و به سوی ملکوت اعلی سیر داد. از فرشتگانی سراپا مطیع محض، بالاتر برد و به خود نزدیک تر کرد و برای خلقتی این چنین، خود را ستود که: «فتبارک الله احسن الخالقین» (مؤمنون: 14)؛ آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است. و در نهاد بشر ویژگی هایی به ودیعه گذاشت که شایسته جایگاه خلیفه اللهی شود.
یکی از ویژگی های خاص انسان، خودکنترلی است که درواقع نوعی مدیریت بر خویشتن است. با تقویت این ویژگی انسان می تواند بر خویشتن خویش لگام زند و از انحرافات و اشتباهات و جرایم دوری کند. در معاشرت صحیح آن را به کار بندد و بدین ترتیب، به سوی کمال انسانی رهنمون شود. بنا بر آموزه های دینی، کنترل نفس گاه یا ترک گناه و معصیت، و گاه با انجام دادن واجبات دینی میسر می شود که ثمره این کنترل تقواست. گاه نیز مبارزه با خود در برابر ناملایمات نفسانی، سختی ها و مشکلات زندگی است، یا در همزیستی اجتماعی صورت می گیرد که نتیجه آن «کظم غیظ» است و صبر و حلم را در پی دارد.
در اهمیت این موضوع همین بس که در قرآن کریم چند مرتبه به آن قسم خورده است: «وَنَفْسٍ وَما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَقَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» (شمس: 11-7)؛ سوگند به نَفْس و آن کس که آن را درست کرد، سپس پلیدکارى و پرهیزگارىاش را به آن الهام کرد، که هرکس آن را پاک گردانید، قطعاً رستگار شد و هر که آلودهاش ساخت، قطعاً درباخت.
خودکنترلی در روان شناسی با تعابیری مانند کنترل شخصی، منبع کنترل درونی، وجدان و کنترل نفس تبیین می شود. گوردون آلپورت (1967م) از نظریه پردازان شخصیت، یکی از ویژگی های شخصیت بالنده را توانایی کنترل شخصی می داند. (شعاری نژاد، 1385، ص 425) از دید او: شخصیت سالم چند ویژگی دارد که عمده ترین آنها پذیرفتن خود است.
شخصیت های سالم می توانند همه جنبه های هستی، ازجمله نقاط ضعف و کاستی های خود را بپذیرند و بدون اهمیت به آنها، به تلاششان ادامه دهند؛ البته می بایست این نقاط ضعف را در جهت پیشرفتشان تقویت کنند (شولتز، 1388، ص 21). کارل راجرز (1987م) می گوید: «همین طور که خود پدیدار می گردد، گرایش تحقق خود، (خود را از قوه به فعل رساندن) نمایان می گردد. این همان هدفی است که غالباً اشخاص سالم بدان دست می یابند.
در انسان سالمی که به تحقق خود می پردازد، الگوی منسجمی ظاهر می گردد» (همان، ص 43ـ44). به اعتقاد راجرز هرچه انسان از سلامت روان بیشتری برخوردار باشد، آزادانه تر عمل و انتخاب می کند (همان، ص 52). اریک فروم (1980م) روان شناس دیگری است که در تبیین خودکنترلی می گوید: «انسان سالم با زایاندن همه استعدادهای بالقوه خود، با تبدیل به آنچه در توانایی اش است و با تحقق بخشیدن به همه قابلیت ها و توانایی هایش خود را می آفریند» (همان،71ـ74).
کارل یونگ (1196م) یکی از شروط تحقق «خود» را تحصیل شناخت عینی درباره خود می داند و می نویسد تا نخست ماهیت «خود» را به طور کامل نشناسیم فعلیت «خود» امکان پذیر نیست (همان، ص 136). آبراهام مزلو (1970م) می گوید: «تا انسان به خود احترام (آقابخشی و افشاری راد، 1379، ص 529) نگذارد احساس ایمنی و درونی و اعتماد به خود پیدا نمی کند؛ دراین صورت در مقابله با زندگی احساس حقارت و دل سردی و ناتوانی می کند. برای دست یابی به احساس احترام به خود راستین، باید خود را خوب بشناسیم و بتوانیم فضایل و نقاط ضعفمان را به طور عینی تشخیص دهیم» (همان، ص 94ـ95).
فریتس پرلز (1970م)برآن است که اشخاص سالم می توانند مسئولیت زندگی خویش را بپذیرند؛ می دانند که فقط خودشان مسئول حاصل زندگی یا هر آنچه می گویند و می کنند و می اندیشند، هستند (همان، ص 193). و نیز می گوید: «هر ارگانیسمی برای حفظ تعادل، همواره به تعامل با محیط و خودتنظیمی نیاز دارد» (همان، ص 69) که مفهوم تحقق «خود» و آگاهی از «خود» به این خودتنظیمی کمک می کند تا انسان روان سالمی داشته باشد.
همچنین او می گوید برای تحقق «خود» نخست باید همه ابعاد «خویش» را شناخت (همان، ص 141) که کمال گرایی در این مفهوم متجلی می شود و مهم ترین ملاک سلامت روانی است (همان، ص 76). به نظر اریکسون ( 1994م) نیز توان کنترل خویشتن و احساس اینکه انسان می تواند خویشتن را کنترل کند یکی از ویژگی های شخصیت سالم است (لاندین، 1378، ص 306). جولیان راتر (1916م) نیز منبع کنترل را به دو گونه منبع کنترل درونی و منبع کنترل بیرونی تقسیم کرده است (کلینکه، 1386، ص 104؛ شولتز، 1378، ص 389؛ سیف، 1384، ص 362).
منبع کنترل عبارت است از پاسخی که شخص، کم وبیش به صورت آگاهانه، به این پرسش می دهد که چه کسی سرنوشت مرا تعیین می کند؟ (صفاری نیا، 1389، ص 32) افرادی که منبع کنترل درونی دارند، فکر می کنند که مسئول زندگی خودشان اند و بر اساس آن عمل می کنند. پژوهش راتر نشان داد که این افراد از نظر جسمی و روانی سالم تر از افراد دیگرند (برکوویتز، 1372، ص 102؛ کریمی، 1382، ص 102). کسی که منبع کنترل درونی دارد، معتقد است آنچه بر سرش می آید، مثبت یا منفی، ناشی از رفتارش است؛ اما کسی که منبع کنترل بیرونی دارد، عامل های بیرونی را و نه کارهای شخصی خود را دخیل می داند (صفاری نیا، 1389، ص 32).
بنابراین انسان با مدیریت بر غرایز و نفس خود می تواند به این مهم دست یابد؛ اما در این راه به طور قطع به دستور عملی جامع و کامل نیازمند است که بهترین الگو در این زمینه با تأسی از آیات قرآن کریم به دست می آید. در این پژوهش برآنیم مدیریت انسان بر نفسش را از دیدگاه آیات قرآن کریم بررسی کنیم، سپس عواملی را بیان کنیم که سبب ضعف آن می شود. هرگاه عوامل ضعف خودکنترلی مشخص شود، از آثار آن نیز می توان پیشگیری کرد. ازجمله مهم ترین این عوامل که شاید سرآغاز دیگر گناهان باشد، این موارد است: حسد، غیبت، دروغ، بخل و حقد و کینه توزی.
خودکنترلی در اصطلاح
خودکنترلی در علوم گوناگون، اصطلاحی علمی است؛ از این رو، در تعریف آن، ناگزیر علوم مختلف را بررسی می کنیم.
در روان شناسی تعریف «خود» چنین آمده است: «مجموعه ویژگی های فردی است که تفاوت فرد از دیگران یا شباهت او به دیگران را بیان می کند» (همان، ص 24). خودکنترلی توانایی پیروی از درخواست معقول، تعدیل رفتار مطابق با موقعیت، به تأخیر انداختن ارضای یک خواسته در چارچوب پذیرفته شده اجتماعی، بدون مداخله و هدایت مستقیم فردی دیگر تعریف شده است. اساس خودکنترلی توانایی فرد در کنترل ارادی فرایندهای درونی و برون دادهای رفتاری است (قدیری، 1389).
در جامعه شناسی «خود» عبارت است از تجربه آگاهانه فرد از هویت شخصی و بارز که از همه اشیاء و مردم دیگر متفاوت است (کافی، 1385، ص 87). در این علم از خودکنترلی به کنترل خویشتن تعبیر شده و در تبیین آن آمده است: «کنترل رفتار، عمل و اندیشه خود توسط فردی آگاه و مختار، کنترل خویشن و احراز توان آن لازمه تحقیق آزادی است و خود از بلوغ ذهنی منبعث می شود. کنترل خویشتن در مواردی به منظور اجتناب از آلام ناشی از لذت کنونی صورت می گیرد، ولی در مواردی دیگر در راه تصعید و ارتقای انسان به سوی مراحلی برین تحقیق می پذیرد» (ساروخانی، 1376، ج 2، ص 717).
«خود» در علم مدیریت: «عموماً به مجموعه وجودی یا فردیت شخص بر می گردد» (دوبرین، 1388، ص 88). خودکنترلی حالتی است در درون فرد که او را به انجام دادن وظایفش متمایل میسازد؛ بدون آنکه عامل خارجی بر او نظارت داشته باشد (الوانی، 1385، ص 134)؛ به عبارت دیگر، خودکنترلی مراقبتی درونی است که براساس آن وظایف محول شده انجام و رفتارهای ناهنجار و غیرقانونی ترک میشود. در این دیدگاه خودکنترلی فرایندی است که براساس آن، افراد بدون اجبار و تهدید و تطمیع، به وظایف سازمانی خود تعهد نشان میدهند و از بیشترین توانشان در جهت پیشبرد اهداف سازمان استفاده میکنند (زارع، 1384).
مفهوم خودکنترلی از نگاه قرآن
ارزش انسان به نفس اوست. نفس انسان مراتبی دارد که می تواند انسان را به ذلت و پستی بکشاند یا او را به درجات اعلی نزدیک کند. یکی از عواملی که نفس، با آن خود را به مقامات بالا می رساند، خودکنترلی است که در این فرایند انسان می تواند با تکیه بر نفس خویش و بدون عاملی دیگر اعضا و جوارح خود را کنترل کند.
بحث از خودکنترلی، انتزاعی است که از رفتار و منش افراد گرفته می شود. خودکنترلی همان خویشتن داری است که قرآن کریم از آن به تقوا تعبیر می کند. و کرامت انسان در نزد خداوند، براساس آن سنجیده می شود: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» (حجرات: 13) یکی از مهم ترین ثمرات خودکنترلی تقواست و اثر این دو بر یکدیگر مستقیم بوده، زیادت یکی تقویت دیگری را در پی دارد. این مراتب در افراد شدت و ضعف دارد، بعضی افراد درجات بالا و گروهی دیگر درجات کمتری دارند.
گاه انسان دچار سستی است و نیاز به محرکی دارد که او را به سمت جلو حرکت دهد؛ ولی توجه به این نکته ضروری است تا انسان اراده نکند، نیرویی نخواهد توانست برای او کاری انجام دهد، حتی خداوند؛ زیرا خداوند فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد: 11)؛ درحقیقت، خدا حال قومى را تغییر نمىدهد، مگر آنکه آنان خود حال خود را تغییر دهند. رستگاری از آن کسانی خواهد بود که بتوانند خود را کنترل کنند. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها» (مؤمنون: 1). همچنین افراد خودکنترل که افرادی باتقوایند، انسان هایی سالم و کامل اند (طباطبائی، 1417ق، ج 17، ص 196). اینان با روحیه سالم خود بهتر می توانند به کمال برسند.
اصطلاحی خاص برای خودکنترلی در آیات وجود ندارد؛ اما در قرآن کریم آیاتی بر خودکنترلی دلالت دارند که می توان آنها را در سه عنوان خلاصه کرد:
هدایت بر اثر کنترل نفس: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ ْلا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (مائده: 105)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، به خودتان بپردازید. هرگاه شما هدایت یافتید، آن کس که گمراه شده است به شما زیانى نمىرساند. بازگشت همه شما به سوى خداست. پس شما را از آنچه انجام مىدادید، آگاه خواهد کرد. این آیه مؤمنان را از اینکه به دیگران بپردازند و خود را فراموش کنند، نهی فرموده است و نیز می فرماید ضلالت و گمراهی دیگران شما را در راه به دست آوردن هدایت سست نکند که در این مسیر، بازگشت همه، چه مؤمن و چه گمراه، به سوی خداوند متعال است (ابن عجیبه، 1419ق، ج 2، ص 84).
نفس مؤمن راه هدایت اوست، راهى است که او را به سعادتش مىرساند. در حقیقت، نفس همان مخلوقى است که انسان از سوی آن یا به سبب ملاحظه آن، محروم و یا رستگار مىشود (طباطبائی، 1417ق، ج 6، ص 164ـ167). براساس آیه مزبور خداوند متعال به اصلاح و تزکیه نفس امر فرموده اند (اندلسی، 1420ق، ج 4، ص 388؛ حقی، بی تا، ج 2، ص 453؛ قطب، 1412ق، ج 2، ص 991؛ گنابادی، 1408ق، ج 2، ص 116). و تا زمانی که نفسهاى خود را اصلاح نکردهاید به غیر خودتان نپردازید؛ زیرا اشتغال به غیر، پیش از اصلاح خود، سفاهت است و سبب فساد دیگرى مىشود که از غیر گرفته شده است و سبب استحکام فساد مىشود و آن وقت گمراهی نفس مستحکم و متراکم مىشود (گنابادی، 1408ق، ج 2، ص 116).
امام محمدباقر(ع) فرمودند: «خود را اصلاح کنید، و لغزشهاى مردم را جست وجو مکنید؛ زیرا اگر شما خود صالح باشید، گمراهى مردم به شما آسیبی نمىرساند» (قمی، 1367، ج 1، ص 188).
امر به مؤمنان برای کنترل و حفظ خویش و اهلشان: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَه» (تحریم: 6)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، خود و کسانتان را از آتشى که سوخت آن، مردم و سنگ هاست حفظ کنید. کلمه «قوا» جمع امر حاضر از مصدر «وقایه» است، و «وقایه» به معناى حفظ کردن چیزى از هرگونه خطر است که به آن صدمه بزند، و برایش مضر باشد (راغب، 1412ق، ص 881). از جمله آن خطرها، خطر پیروی از هوای نفس و معصیت کردن است (طبرسی، 1372، ج 10، ص 477؛ دخیل، 1422ق، ص 758؛ فخر رازی، 1420ق، ج 30، ص 572؛ زمخشری، 1407ق، ج 4، ص 568؛ فیض کاشانی، 1415ق، ج 5، ص 196) که انسان باید نفس خویش را از اینها حفظ کند وگرنه گرفتار آتشی می شود که خود هیزمش است.
عواقب کنترل کردن یا کنترل نکردن نفس دامن گیر خود شخص است: «لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَه وِزْرَ أُخْرى» (انعام: 164)؛ و هیچ کس جز بر زیان خود [گناهى] انجام نمىدهد، و هیچ باربردارى بار [گناه] دیگرى را بر نمىدارد. مفادش این است که به طور کلى اشخاص هیچ عمل زشتى نمىکنند، مگر اینکه خود صاحبان عمل، وزر و وبال آن را به دوش خود خواهند کشید، و هیچ کس وزر دیگرى را به دوش نمىکشد (طباطبائی، 1417ق، ج 7، ص 395). همچنین می فرماید: «لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَلکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ» (بقره: 225)؛ خداوند شما را به سوگندهاى لغوتان مؤاخذه نمىکند، ولى شما را بدانچه دل هایتان [از روى عمد] فراهم آورده است، مؤاخذه مىکند، و خدا آمرزنده بردبار است.
بیشترین آیاتِ حکایت گر خودکنترلی در قرآن کریم، مربوط به نفس و قلب است؛ همان گونه که در آیات یاد شده مشاهده شد، این نفس است که باید مراقب اعمال و رفتارش باشد و همواره بر خود مسلط باشد که به خطا نرود. خداوند حکیم برای سعادت و کمال نفس دستورهای هدایتگری بیان فرموده و به اعمالی که سبب تقویت و ضعف خودکنترلی می شود، اشاره فرموده است که تفصیل آن در روایات ائمه و کتاب های اخلاق عالمان ما گنجانده شده است.
عوامل ضعف خودکنترلی
عوامل ضعف خودکنترلی، عواملی اند که انسان را در کنترل کردن خود دچار سستی می کند و مانع سعادت و کمال وی می شود. این عوامل به دو گونه آسیب زایند: مستقیم و غیرمستقیم.
الف) عوامل مستقیم
عواملی که به طورمستقیم و خود به خود ضعف خودکنترلی را سبب می شوند، و شقاوت ابدی انسان را در پی دارند که شرح آن در ادامه می آید.
پیروی از هوای نفس
انسان از برترین مخلوقات خداوند متعال است. وجه تفاوتش با دیگر مخلوقات چند چیز است که از آن جمله می توان به هوای نفس و عقل اشاره کرد (مغنیه، 1424ق، ج 5، ص 68؛ قمی مشهدی، 1368، ج 7، ص 449ـ450). اگر انسان بتواند به کمک عقل هوای نفس خویش را کنترل کند می تواند به بالاترین مقام انسانی برسد. هر یک از این دو لازم و ملزوم هم اند. اگر هوای نفس نباشد، ادامه حیات غیرممکن است و اگر عقل نباشد هوای نفس طغیان می کند و سبب گمراهی انسان خواهد شد.
مهم ترین عامل فساد و تباهی نفس، پیروی از هوای نفس است. نفس مراتبی دارد که عبارت است از: نفس اماره، نفس لوامه، نفس مطمئنه، نفس راضیه و نفس مرضیه (حقی، 1412ق، ج 4، ص 275؛ آلوسی، 1415ق، ج 7، ص 73ـ74). نفس اماره انسان را به هوای نفس خویش دعوت می کند (مکارم شیرازی، 1421ق، ج 7، ص 232؛ طباطبائی، 1417ق، ج 11، ص 198) و نفسی است که انسان را به گناه و بدی امر می کند، به طوری که اساس بدبختی انسان همین نفس اماره است (مکارم شیرازی، 1421ق، ج 7، ص 233): «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَه بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی» (یوسف: 53)؛ و من نفس خود را تبرئه نمىکنم؛ چراکه نفس قطعاً به بدى امر مىکند، مگر کسى را که خدا رحم کند، زیرا پروردگار من آمرزنده مهربان است.
«هوی» در اصل به معنا سقوط یک باره چیزی از بلندی است (مصطفوی، 1360، ج 11، ص 300؛ فیومی، 1414ق، ج 2، ص 643): «مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوى» (طه: 81) که یکی از مصادیق آن خواهش نفسانی و تمایل به شهوت است که سبب سقوط انسان می شود (راغب، 1412ق، ص 849؛ مصطفوی، 1360، ج 11، ص 300؛ فیومی، 1414ق، ج 2، ص 643): «لا یَسْمَعُونَ حَسیسَها وَ هُمْ فی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُون» (انبیاء: 102)؛ صداى آن را نمىشنوند، آنان در میان آنچه دل هایشان بخواهد جاودانند. هوای نفس اساس رذایل نفسانی (طباطبائی، 1417ق، ج 11، ص 92)، گناه (همان، ج 4، ص 50) و منشأ تسلط شیطان بر آدمی است (طیب، 1378، ج 5، ص 299).
خداوند می فرماید: «وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسوا یومَ الحِساب» (ص: 26)؛ و زنهار، از هوس پیروى مکن که تو را از راه خدا بیرون کند. در حقیقت کسانى که از راه خدا بیرون مىروند، به [سزاى] آنکه روز حساب را فراموش کردهاند عذابى سخت خواهند داشت. در این آیه سبب گمراهی انسان پیروی از هوای نفس بیان شده است و قرآن کریم این امر را ناشی از فراموشی روز قیامت می داند. این مسئله تا جایی ادامه دارد که انسان هوای نفس خویش را بتی برای خود قرار می دهد:
«أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکیلاً أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً» (فرقان: 43ـ44)؛ آیا آن کس که هواىِ [نفس] خود را معبود خویش گرفته است دیدى؟ آیا [مىتوانى] ضامنِ او باشى؟ یا گمان دارى که بیشترشان مىشنوند یا مىاندیشند؟ آنان جز مانند ستوران نیستند، بلکه گمراهترند.
منظور از معبود گرفتن هواى نفس، اطاعت و پیروى کردن از آن است که این یعنی عبادت کردن آن و خداوند متعال از این کار نهی فرموده است (طباطبائی، 1417ق، ج 15، ص 223؛ گنابادی، 1408ق، ج 3، ص 142؛ آلوسی، 1415ق، ج 10، ص 24). و این کار نهایت جهل است؛ زیرا خداوند به پیروی از عقل فرمان داده است (طوسی، بی تا، ج 7، ص 496ـ497). بنابراین هرکس از هوای نفس خویش پیروی کند درحقیقت راه خداوند را بیراهه رفته و گمراه خواهد شد. همچنین ظلم بزرگی به خود کرده است (بیضاوی، 1418ق، ج 4، ص 180؛ قطب، 1412ق، ج 5، ص 2699): «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ» (قصص: 50)؛ و کیست گمراه تر از آنکه بىراهنمایى خدا از هوسش پیروى کند؟ بىتردید خدا مردم ستمگر را راهنمایى نمىکند.
مرحوم فیض کاشانی بر این باور بود که برای اصلاح و درمان بیماری های اخلاقی دو شیوه وجود دارد؛ نخست شیوه های عام و دیگری شیوه های خاص. آگاهی از عیب ها و آثار شوم رذایل، مبارزه با علل آنها، عمل کردن بر ضد آنها، و تصمیم برای اصلاح آنها، تضرع، ابتهال و تلاوت قرآن از جمله شیوه های عام اصلاح است. شیوه های خاص بستگی به نوع رذیله دارد و متناسب با آن شیوه ای اصلاح گفته شده است (بهشتی، 1388، ص 150).
قرآن کریم انسان را از پیروی هوای نفس منع کرده است و در مسیر کمال، شیوه تعدیل غرایز را به انسان می آموزد. «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى» (مائده: 81)؛ عدالت کنید که آن به تقوا نزدیک تر است. عدالت آن است که حق هر قوهاى را به او بدهى و هر قوهاى را در جاى خودش مصرف کنى که دو طرف افراط و تفریط عدالت عبارت است از ستمگرى و ستمکشى (طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 370ـ373؛ آملی، 1422ق، ج 1، ص 471). پس براى انسان معناى انسانیت محقق نمىشود، مگر هنگامی که بتواند قواى مختلف خود را به گونه ای تعدیل کند که هریک از آنها در حد وسط قرار گیرد و شیوه ای میانه برای راهی که برایش برگزیده شده است عمل کند؛ بلکه عدالت در همه قوا همان چیزى است که ما آن را به نام فضایل مىخوانیم (طباطبائی، 1417ق، ج 5، ص 268).
غفلت از خود
غفلت، نداشتن علم به علم، یعنى اینکه ندانم که می دانم، همان جهالت و نادانی است (طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 339؛ ملاحویش، 1382ق، ج 4، ص 142). غفلت مقام و مرتبه انسانی را به پست ترین درجه، چه بسا درجه حیوانی، می رساند (مصطفوی، 1360، ج 7، ص 24؛ گنابادی، 1408ق، ج 4، ص 167). یکی از عوامل ضعف خودکنترلی جهالت است؛ زیرا اگر انسان از خود غافل شود و خود را فراموش کند، دیگران را امر به نیکی، و نهی از بدی ها می کند؛ درحالی که خود به این امر و نهی سزاوارتر است. این ظلم به نفس و خسران آشکاری است (خطیب، بی تا، ج 1، ص 79؛ گنابادی، 1408ق، ج 4، ص 167) که آدمی خود را رها کند و به خود توجهی نداشته باشد.
همان گونه که خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (بقره: 44)؛ آیا مردم را به نیکى فرمان مىدهید و خود را فراموش مىکنید، با اینکه شما کتاب [خدا] را مىخوانید؟ آیا [هیچ] نمىاندیشید؟ هیچ نیکی نمی تواند از تقوا و تزکیه نفس بهتر باشد (فخر رازی، 1420ق، ج 3، ص 487؛ ابن عربی، 1422ق، ج 1، ص 31): «وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى» (بقره: 189). اگر قرار است فردی، فرد دیگر را به خودکنترلی توصیه کند، مهم تر از این چیست که انسان نخست خود را کنترل کند سپس به دیگران تذکر دهد.
قرآن کریم سبب این غفلت را غفلت از خدای متعال بیان می کند: «وَلا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (حشر: 19)؛ و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشى کرد آنان همان نافرمانانند. انسان با شهوات و لذات جسمانی خویش حجابی میان خود و خدای خویش قرار می دهد (ابن عربی، 1422ق، ج 2، ص 331؛ قطب، 1412ق، ج 4، ص 2269) که سبب غفلت از خود و خدای خود می شود.
غفلت از خود درواقع غفلت از خداوند را در پی دارد و موجب می شود عملی را از یاد ببرد که به سود اوست (ابن کثیر، 1419ق، ج 8، ص 106؛ فیض کاشانی، 1415ق، ج 3، ص 159؛ مغنیه، 1424ق، ج 7، ص 294). همچنین انسان زندگی سختی خواهد داشت: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَه ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَه أَعْمى» (طه: 124)؛ و هر کس از یاد من دل بگرداند، درحقیقت، زندگىِ تنگ [و سختى] خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور مىکنیم.
آنها کارشان به گمراهی نیز می رسد: «فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَه قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ» (زمر: 22)؛ پس واى بر آنان که از سختدلى یاد خدا نمىکنند اینان در گمراهى آشکارند. سرانجام شیطان جای ذکر خدا را می گیرد و با انسان قرین می شود: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ» (زخرف: 36)؛ و هرکس از یاد [خداى] رحمان دل بگرداند، بر او شیطانى مىگماریم تا براى وى دمسازى باش.
سرچشمه غفلت و بی خبرى هواپرستى است (مکارم شیرازی، 1421ق، ج 11، ص 26)؛ از این رو خداوند می فرمایند از غافلان پیروی نکنید: «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» (کهف: 28). چنین افرادی از چهارپایان نیز گمراه ترند؛ زیرا آنچه را وجه تمایز انسان از دیگر حیوانات است از دست دادهاند و آن تمییز میان خیر و شر، و نفع و ضرر در زندگى انسان با چشم و گوش و دل است (طباطبائی، 1417ق، ج 8، ص 336؛ طبرسی، 1372، ج 4، ص 772؛ زمخشری، 1407ق، ج 2، ص 180).
راه درمان غفلت با توجه به آیات بالا، یاد و ذکر خداوند متعال و نیز آگاهی از خود و پیرامون خود است.
کبر و غرور و خودستایی
عُجب یکی از عوامل ضعف خودکنترلی (طباطبائی، 1417ق، ج 2، ص 393) و به معنای خودخواهی (طبرسی، 1372، ج 4، ص 672) است که خودستایی ناشی از آن است. به تدریج این رذیله انسان را وادار مىکند که در تماسش با دیگر انسان ها به رذیله دیگرى دچار شود که نام آن تکبر است این رذیله همان عاملی است که سبب رانده شدن شیطان از درگاه الهی شد. انسان خودپسند به حکم همان خودپسندیش مىخواهد خود را بالاتر از دیگران جلوه دهد و بندگان خداى را بنده خود بپندارد، اینجاست که به هر ظلم و ستم و حقکشى و هتک هر حرمتى از محارم الهى دست مىزند، و به خود اجازه مىدهد بر جان، ناموس و اموال مردم دستدرازى کند (طباطبائی، 1417ق، ج 4، ص 372؛ طوسی، بی تا، ج 4، ص 35؛ طبرسی، 1372، ج 3، ص 384).
کبر و غرور یکى از عوامل ضایع کردن خود (طباطبائی، 1417ق، ج 2، ص 393) و نشانه عدم خودکنترلی در انسان است. تکبر عبارت است از اینکه کسى بخواهد خود را بالاتر و بزرگتر از دیگران نشان دهد (آلوسی، 1415ق، ج 1، ص 232؛ بیضاوی، 1418ق، ج 1، ص 71). خداوند در قرآن کریم انسان را از این کار برحذر داشته، می فرماید: «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» (اسراء: 137)؛ و در [روى] زمین به نخوت گام برمدار.
در تفاسیر «مرح» به تکبر تعبیر شده است (طوسی، بی تا، ج 6، ص 479؛ طبرسی، 1372، ج 6، ص 641؛ شیبانی، 1413ق، ج 3، ص 232؛ ابن قتیبه، بی تا، ص 216؛ بلخی، 1423ق، ج 2، ص 531) و از آنجایى که هیچ موجودى به شخصه احترام و کرامتى ندارد، مگر اینکه خداوند سبحان به او شرافت و احترام داده باشد؛ ازاین رو باید گفت تکبر برای غیر خداى تعالى ـ هرکس که باشد ـ صفتی مذموم است؛ زیرا به جز او هرکس که باشد، از سوی خود جز مذلت چیزى ندارد. آرى، خداى سبحان کبریا دارد و تکبر از او پسندیده است (طباطبائی، 1417ق، ج 8، ص 29).
بنابراین، مىتوان گفت تکبر دو گونه است: یکى پسندیده که آن تکبر خداى تعالى است: «وَلَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ» (جاثیه: 37)؛ و در آسمان ها و زمین، بزرگى از آن اوست، و اوست شکستناپذیر سنجیدهکار. کلمه «کبریا» در آیه مزبور به عظمت و ملک (آلوسی، 1415ق، ج 13، ص 161) و سلطان قاهر (طبری، 1412ق، ج 25، ص 97؛ زحیلی، 1418ق، ج 25، ص 293) معنا شده است.
نوع دیگر، تکبر ناپسند، و آن تکبرى است که در مخلوقات هست و آن این است که شخص نفس خود را به ناحق، بزرگ تصور کند (طباطبائی، 1417ق، ج 8، ص 29؛ حقی، بی تا، ج 8، ص 460).
وجود کبر در شیطان سبب سجده نکردن بر حضرت آدم (ع) و باعث سقوط وی شد: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَه اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبى وَاسْتَکْبَرَ وَکانَ مِنَ الْکافِرِینَ» (بقره: 34)؛ و چون فرشتگان را فرمودیم. براى آدم سجده کنید، پس به جز ابلیس ـ که سر باز زد و کبر ورزید و از کافران شد ـ [همه] به سجده درافتادند. از امام صادق(ع)روایت شده است که فرمود: «استکبار» نخستین معصیتى بود که خداوند با آن نافرمانى شد (قمی، 1367، ج 1، ص 42).
ابلیس نیز نخستین کسی بود که تکبر ورزید و کافر شد (عیاشی، 1380ق، ج 1، ص 34؛ سیوطی، 1404ق، ج 1، ص 51؛ بحرانی، 1416ق، ج 1، ص 177). عواقب بدی در انتظار متکبران است و چه چیز از این بدتر که بر قلب وی مُهر زنند تا نتواند حقایق را تشخیص دهد: «یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ» (غافر: 35)؛ خدا بر دل هر متکبر و زورگویى مُهر مىنهد. سرانجام جهنم جایگاه ابدی هر متکبری است: «ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرینَ» (غافر: 76)؛ از درهاى دوزخ درآیید، در آن جاودان [بمانید]. چه بد است جاى سرکشان.
راه اصلاح این رذیله، افزون بر شیوه های عام اصلاح، تقویت باورهای دینی، خودشناسی و عمل بر خلاف آن (بهشتی، 1388، ص 167)، به یاد آوردن احادیثی که در مذمت کبر و غرور و در مدح ضد آن یعنی تواضع آمده است (نراقی، بی تا، ج 1، ص 306)، می تواند برای اصلاح این رذیله سودمند باشد.
وابستگی به زینت و زندگی دنیا
زینت و زندگی دنیا وسیله ای است که انسان را به جایگاه ابدی خود می رساند و باید به بهترین شیوه برای رسیدن به مقصد از آن استفاده کرد: «وَ مَا الْحَیاه الدُّنْیا فِی الْآخِرَه إِلَّا مَتاعٌ» (رعد: 26)؛ و زندگى دنیا در [برابر] آخرت جز بهرهاى [ناچیز] نیست. خداوند زندگى دنیا را «متاع» خوانده و متاع به معناى هر چیزى است که خود آن هدف نباشد، بلکه وسیلهاى براى رسیدن به هدف باشد (طباطبائی، 1417ق، ج 2، ص 329؛ خطیب، بی تا، ج 7، ص 109). اجازه استفاده از این نعمت الهی به همه انسان ها بخصوص افراد باایمان داده شده و فرموده است:
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَه اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاه الدُّنْیا خالِصَه یَوْمَ الْقِیامَه کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» (اعراف: 32)؛ [اى پیامبر] بگو: زیورهایى را که خدا براى بندگانش پدید آورده، و [نیز] روزیهاى پاکیزه را چه کسى حرام گردانیده؟ بگو: این [نعمت ها] در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آوردهاند و روز قیامت [نیز] ویژه آنان است. این گونه آیات [خود] را براى گروهى که مىدانند به روشنى بیان مىکنیم.
زینت دنیا انواع و اقسامی دارد؛ یکی از آنها مال و فرزند است: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَه الْحَیاه الدُّنْیا» (کهف: 46)؛ مال و پسران زیور زندگى دنیایند. و دیگری زنان، طلا، جواهر، اسبان و دیگر نعمت های الهی است: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَه مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّه وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَه وَالْأَنْعامِ وَالْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاه الدُّنْیا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» (آل عمران: 46)؛ دوستىِ خواستنی ها [ى گوناگون] از زنان و پسران و اموال فراوان، از زر و سیم و اسبهاى نشان دار و دام ها و کشتزار [ها] براى مردم آراسته شده است، [لیکن] این جمله، مایه تمتع زندگى دنیاست، و [حال آنکه] فرجام نیکو نزد خداست. هیچ کس جز شیطان این چیزها را در نظر انسان زینت نمی دهد: «وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (انعام: 43)؛ و شیطان آنچه انجام مىدادند برایشان آراسته می گرداند.
زینت دنیا نیز یکی از موارد ضعف خودکنترلی است؛ چراکه اگر انسانی مشغول امور دنیوی شود، بسیار اندک به کنترل خود می پردازد، چه بسا که خود را فراموش کند و مشغول دنیا شود و این خیلی برای انسان گران تمام می شود، بخصوص اگر با این کار هم دنیا و هم آخرتش را تباه سازد؛ ولی اگر این زینت دنیا را برای رسیدن به مقصد نهایی یعنی همان آخرت استفاده کند، هم دنیا و هم آخرت را خواهد داشت.
راه اصلاح این رذیله این است که انسان باید دنیا را برای آخرت بخواهد و در این مسیر دلداده خدا شود و به او عشق ورزد (بهشتی، 1388، ص 170). به این فکر کند که دنیا پایدار و مداوم نیست؛ بلکه فناپذیر است و خداوند متعال است که فناناپذیر و همیشه باقی است (نراقی، 1390، ص 658).
وسوسه شیطان
خداوند متعال در قرآن کریم شیطان را دشمنی آشکار معرفی کرده است و بیان می دارد که او را عبادت نکنید، بلکه مرا بپرستید؛ چراکه شیطان شما را گمراه خواهد کرد: «أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ، وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ، وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً» (یس: 62ـ63)؛ شیطان را مپرستید؛ زیرا وى دشمن آشکار شماست؟ و اینکه مرا بپرستید این است راه راست، و [او] گروهى انبوه از میان شما را سخت گمراه کرد. آیا تعقل نمى کردید؟.
شیطان موجودی سراپا شر است؛ به همین جهت ابلیس را شیطان نامیدهاند (طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 55؛ خطیب، بی تا، ج 1، ص 58). همچنین به مرتبهاى از روح که افکار زشت و پلید از آن برخیزد و انسان را به کارهاى زشت و فساد انگیز در اجتماع دعوت کند، شیطان می گوید (طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 87): «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَه مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ» (بقره: 268)؛ شیطان شما را از تهیدستى بیم مىدهد و شما را به زشتى وامىدارد و [لى] خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مىدهد، و خداوند گشایشگر داناست.
هنگامی که خداوند شیطان را از درگاه خود راند، شیطان سوگند خورد که همه انسان ها را گمراه کند: «قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ» (ص: 82)؛ [شیطان] گفت: پس به عزت تو سوگند که همگى را جداً از راه به در مىبرم. بنابراین، ما باید مراقب خود باشیم که به خطا نرویم و پیرو شیطان نشویم؛ زیرا حتی در روز قیامت نیز از ما دوری می جوید و می گوید مرا سرزنش نکنید؛ بلکه باید خود را سرزنش کنید که خودتان باعث بدبختی خود شده اید:
«وَقالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ» (ابراهیم: 22)؛ و چون کار از کار گذشت [و داورى صورت گرفت] شیطان مىگوید: در حقیقت، خدا به شما وعده داد، وعده راست، و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم، و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود، جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید. پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید. من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید. من به آنچه پیش از این مرا [در کار خدا] شریک مىدانستید کافرم. آرى، ستمکاران عذابى پردرد خواهند داشت.
بنابراین اگر انسان نفس خود را کنترل کند چنین اتفاقی نخواهد افتاد و فریب ندای شیطان را نخواهد خورد و او را شکست خواهد داد. شیطان از هر راهی که بتواند وارد می شود و از هیچ حیله ای برای گمراه کردن انسان دریغ نمی کند: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمانِهِمْ وَعَنْ شَمائِلِهِمْ وَلا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ» (اعراف: 16ـ17)؛ براى [فریفتن] آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست. آن گاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مىتازم، و بیشترشان را شکرگزار نخواهى یافت. از این آیه بر می آید که وى نخست در عواطف نفسانى انسان، یعنى در بیم و امید، و آرزوهاى او، و نیز در شهوت و غضبش تصرف مىکند و آن گاه در اراده و افکارى که از این عواطف برمىخیزد (طباطبائی، 1417ق، ج 8، ص 40).
خداوند قهار بنی آدم را از فریب شیطان هشدار می دهد: «یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ…إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ» (اعراف: 27)؛ اى فرزندان آدم، زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد. درحقیقت، او و قبیلهاش، شما را از آنجایی که آنها را نمىبینید، مىبینند.
دعوت او مانند دعوت یک انسان از انسان دیگر نیست؛ بلکه به گونه ای است که داعى (شیطان) مدعو (انسان) را مىبیند، ولی مدعو، داعى را نمىبیند، و آیه شریفه «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّه وَ النَّاسِ» (الناس: 4ـ6)؛ از شرّ وسوسهگر نهانى، آن کس که در سینههاى مردم وسوسه مىکند، چه از جن و [چه از] انس. و به روشنی مىفرماید: «اعمال شیطان به القا در دل هاست، از این راه است که انسان را به ضلالت دعوت مىکند (طباطبائی، 1417ق، ج 6، ص 120؛ طبری، 1412ق، ج 30، ص 229؛ طبرسی، 1372، ج 10، ص 869؛ بغوی، 1420ق، ج 5، ص 336).
ذکر و یاد خداوند انسان را از وسوسه های شیطان در امان می دارد (نراقی، 1390، ص 104). هرکس که از یاد خدا غافل شد شیطان همنشین وی می شود: «وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ» (زخرف: 36).
ب) عوامل غیرمستقیم
عواملی که غیرمستقیم در ضعف خودکنترلی نقش دارند، به عوامل زیربنایی که سبب ضعف شخصیت می شوند، باز می گردند و بیشتر دامنگیر افرادی می شوند که تعادل روحی ـ روانی ندارند و از مشکلات روحی ـ روانی رنج می برند. این عوامل می تواند ضعف نفس و ضعف اراده باشد.
ضعف نفس
ضعف نفس، ناتوانی و تحمل ناپذیر نفس است. صفتی ناپسند در انسان که در آن حالت عجز و اضطراب به سراغ انسان می آید؛ به طوری که انسان ضعیف النفس در جزیی ترین کارها نیز نمی تواند تصمیم درستی بگیرد (نراقی، بی تا، ج 1، ص 235). مؤمن از این صفت به دور است؛ زیرا عزت از آن مؤمنان است: «وَلِلَّهِ الْعِزَّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ» (منافقون: 8).
همان طور که یاد شد مؤثرترین راه درمان هر رذیله، انجام برخلاف آن است؛ خلاف این رذیله قوت نفس است، بدین معنا که نفس توانمندی تحمل دشواری ها و سختی ها را دارد. لازمه قوی بودن نفس، اطمینان نفس، ثبات در عقاید، تزلزل ناپذیری، احساس توانمندی و مقاومت در برابر ناملایمات و دردها، شکست ناپذیری، تصمیم و عزم قاطع برای تحصیل آنچه مفید تشخیص داده می شود و کسب کمال و فضایل است. می توان گفت: همه رذایل از نفس ضعیف و همه فضایل از نفس قوی به دست می آید (نراقی، بی تا، ج 1، ص 236ـ237).
ضعف اراده
اراده از جمله صفاتی است که در خداوند و بنده اش مشترک است، با این تفاوت که اراده در انسان حالتى نفسانى است که بر اثر به کار افتادن حواس باطنى پدید مىآید؛ (مدرسی، 1419ق، ج 1، ص 512؛ موسوی سبزواری، 1409ق، ج 8، ص 88)؛ ولى در خداى تعالى به معناى این است که براى پدید آوردن چیزى اسبابى را فراهم سازد که در پی آن اسباب، آن چیز پدید آید و ممکن نیست که نیاید.
پس مراد بودن چیزى براى خداى تعالى به معناى این است که او همه اسباب وجود آن را فراهم ساخته و کامل کرده باشد؛ دراین صورت، آن چیز به طور حتم تحقق خواهد یافت (طباطبائی، 1417ق، ج 10، ص 217؛ طنطاوی، بی تا، ج 12، ص 57): «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (یس: 82)؛ چون به چیزى اراده فرماید، کارش این بس که مىگوید: «باش» پس [بىدرنگ] موجود مىشود.
انسان مالک نفس خویش است. این بدان معناست که انسان حاکم، مسلط و متصرف بر چشم و گوش و دیگر قوا و افعال خویش است. به این معنا که اگر گوش من چیزهایى را مىشنود و چشم من چیزهایى را مىبیند یا دیگر قوایم کارهایى را انجام مىدهند، همه برخاسته از اراده و حکم من است، نه اراده و حکم دیگران؛ این حقیقتى است که در تحقق، زوال ناپذیر است و انتقالش در ما، هیچ شبهه و تردیدى نیست (طباطبائی، 1417ق، ج 7، ص 170ـ171؛ مغنیه، بی تا، ص 237؛ قطب، 1412ق، ج 6، ص 3291). بنابراین ضعف اراده سبب می شود که انسان اختیار اعضا و قوای خود را از دست بدهد و نتواند بر آنها کنترلی داشته باشد.
نتیجه گیری
«خودکنترلی» در روان شناسی با تعابیری چون کنترل شخصی، منبع کنترل درونی، وجدان و کنترل نفس تبیین می شود. دراین زمینه روان شناسانی مانند گوردن آلپورت، کارل راجرز، اریک فروم، کارل یونگ، آبراهام مزلو، فریتس پرلز، اریکسون و جولیان راتر، بحث کرده اند.
در قرآن کریم بر خودکنترلی تأکید و عوامل مؤثر در تقویت آن بررسی شده است در قرآن آنچه به خودکنترلی آسیب می رساند به انسان ها گوشزد می شود تا بدین ترتیب با پیشگیری از آنها به خودکنترلی و شخصیت سالم دست یابند. بنابراین نفس باید مراقب اعمال و رفتار خویش بوده، همواره بر خود مسلط باشد که خطا نکند. نفس با کارهایش راه سعادت و شقاوت خود را انتخاب می کند.
از عوامل مستقیم ضعف خودکنترلی، پیروی از هوای نفس که مهم ترین عامل فساد و تباهی انسان است، غفلت از خود که غفلت از خداوند را سبب می شود، وابستگی به زینت زندگى دنیا، کبر و غرور خودستایی و وسوسه شیطان است که همه این عوامل را در نظر انسان زیبا جلوه می دهد و ضعف نفس و ضعف اراده از عوامل غیرمستقیم آن.
دانشمندان اخلاق مانند فیض کاشانی و نراقین برای زدودن عوامل ضعف خودکنترلی، بر آگاهی از عیب ها و آثار شوم آنها، و اصلاح رذایل از طریق مبارزه با علل آنها و تمرین عملی بر خلاف آنها، تأکید کرده اند.
منبع: فصلنامه معرفت اخلاقی – شماره 13

کارها و دام های شیطان
دوشنبه 95/10/13
کارها و دام هاي شيطان
چکيده: انسان موجودي است مختار و آزاد و مي تواند در انتخاب مسير خويش يکي از دو راه شر و خير را انتخاب کند. اگر راه خير مستقيم را بر گزيند که البته به سعادت و رستگاري نائل مي گردد و اگر راه شر را انتخاب کند خود را به هلاکت و نابودي مي افکند و در اين مسير شيطان دام ها و کمين گاه هاي متعددي دارد و چنان کارهاي خود را بر آدميان زينت مي بخشد که گويي همان راه درست است. دام هاي شيطان بر اساس روحيات و اعتقادات افراد متفاوت است و براي همه افراد بشر يکسان عمل نمي کند از جمله کارهايي که شيطان براي اغواي افراد انجام مي دهد: وسوسه، تسويل، خراب کردن عمل، ايجاد فراموشي در انسان، نزغ و فساد انگيزي، وعده دادن به انسان، مشارکت در اموال و اولاد، نجواي شيطاني، امر به فحشا و منکر، ايجاد دشمني بين مردم، هجوم در وقت احتضار است . و براي بهتر عمل کردن خويش دام هايي را نيز قرار داده است که از جمله آنها: دنيا، هواپرستي، عبادت، زنان، تفرقه و … است که اگر انسان از شر شيطان به خدا پناه نبرد و از استعاذه غافل گردد اسير دام هاي شيطان گشته و خود را به هلاکت مي افکند. کليد واژه ها: شيطان- انسان- دام هاي شيطان- ابليس مقدمه: انسان موجودي مختار است و براي دستيابي به سعادت و رستگاري و کمال خود در دنيا و آخرت همواره در معرض اعمال اراده و انتخاب و تصميم گيري است و او در راه زندگي خويش و در گزينش کارها و نيازهاي خود در لحظه هاي عمر خويش مواجه با وسوسه هاي شياطين است، هرگاه آدمي بتواند با اراده قوي مملو از ايمان اين خواسته ها و اميال را که توسط شيطان به دايره ذهن او هجوم مي آورند قبل از اينکه منجر به عمل شوند تزکيه و تصفيه نمايد و از بين آنها آن را که مطابق عقل و شرع است انجام دهد و از آنکه موافق عقل و شرع نيست خودداري کند به صراط مستقيم که رستگاري و سعادت ابدي است راه مي يابد. انسان همواره در گزينش و انتخاب خود دو راه بيشتر ندارد يکي راه شيطان و گمراهي است و ديگري راه کمال و صراط مستقيم و تمام تلاش شيطان آن است که به سر راه مستقيم بنشيند و به عنوان يک رهزن ماهر نگذارد کسي اين صراط را طي کند. راه شيطان در حقيقت نقطه مقابل صراط مستقيم به خدا پرستي منتهي مي شود و چون حضرت آدم (ع) نشانه انسانيت است، عداوت شيطان هم نسبت به او بدين خاطر است. حضرت آدم نشانه انسانيت است، نه آنکه عداوت شخصي با او داشته باشد. در پايان از خداوند متعال خواستاريم که همه ما را از گمراهي نجات داده و راه مستقيم را به ما بنماياند و ما را از وساوس شياطين جن و انس محفوظ بدارد. اين تاليف گامي است کوچک براي معرفي کارها و دام هاي شيطان و اميد دارم براي خوانندگان فهيم و بصير مفيد واقع شود. تبيين موضوع: واژه شناسي شيطان: دور شده، متمرد، برخي نون شيطان را جزء اصل کلمه مي دانند و آن از شطن يشطن مي باشد و به معناي دور شدن است و بقول برخي نون آن زايد و اصل آن از شاط يشيط است و آن به معناي هلاکت يا شدت و غضب است (1) و معناي لغوي آن «الشطن: طناب و ريسمان دراز، اشطان ،الشطين: دور» (2) مفهوم شناسي: «شيطان معروف به معني هر متمرد و طاغي است اعم از آنکه جن باشد يا انس يا جنبندگان و شيطان وصف است، نه اسم خاص آن روح شر و به مناسبت دوري از خير و از رحمت حق تعالي وصف شيطان بر او اطلاق شده است.» (3) «کارهاي شيطان» شيطان دشمن سعادت انسان است از اين رو در مسير کمين مي کند تا او را فريفته و اغوا کرده به دامش بياندازد. کارها و کمين گاه هاي شيطان متعدد است که به برخي از آنها اشاره مي کنيم. 1- وسوسه: «نخستين کار شيطان وسوسه است که شايد کارهاي ديگر او نيز به همين امر باز مي گردد و اين کاري است که در مورد آدم و حوا عليه السلام انجام داد و باعث خروج آنها از بهشت گرديد.» (4) 2- زينت دادن گناه و کارهاي زشت (تسويل): «از کارهاي ديگر شيطان که سرلوحه برنامه هاي اوست، زينت دادن کارهاي بد در نظر آدميان است يعني بر اثر گناهان بسيار، قلب انسان تيره و سخت و روح آنها انعطاف پذير شده و شيطان با استفاده از روح هواپرستي اعمالش را در نظرش زينت داده و هر عمل زشتي را که انجام دهد زيبا و هر کار خلافي را صواب مي پندارد. زينت 46 مرتبه در قرآن به کار رفته است و بر دو نوع است: ممدوح و مذموم و اکثر قريب به اتفاق آيات در رابطه با زينت مذموم است.» (5) 3- دزدي ايمان و خراب کردن عمل: «کار ديگر شيطان اين است که تا مي تواند نگذارد که فرزندان آدم (ع) کسي به قرب الهي برسد و به مقامات عاليه انساني دست يابد او از همان اول تا قيام قيامت در تلاش است که اصل ايمان را بگيرد وگرنه کاري مي کند که ايمان آدمي را ضعيف و کمتر کند و اگر از راه ايمان نتوانست وارد شود در باب فساد، عمل خودش را انجام مي دهد سپس اگر فرشته، خدمت گزار مقام انسان است، شيطان راهزن اوست.» (6) 4- ايجاد فراموشي در انسان: «کار ديگر شيطان ايجاد فراموشي در انسان است. وسايلي بر مي انگيزد که آدمي غافل شده و ياد خدا را فراموش کند. لحظه اي غفلت از شيطان، غفلت از ياد و ذکر خدا را به دنبال دارد. حضرت يوسف (ع) در تعبير خواب يکي از دو رفيق زندانيش گفته بود: تو به همين زودي آزاد مي شوي و به او سفارش کرد اسمي از حضرت پيش پادشاه بياورد تا بلکه بي گناهي آن اثبات شود ولي آن غلام پس از آزادي فراموش کرد که سفارش يوسف را به گوش پادشاه برساند و اين باعث شد که حضرت به سبب فراموشي چند سال ديگر در زندان بماند.» (7) 5- نزغ و فساد انگيزي: «يکي ديگر از کارهاي پليد شيطان اين است که براي رسيدن به اهداف خود در بين مردم فساد انگيزي مي کند نزغ به معني وارد شدن در کاري به قصد فساد و افساد است و مداخله در امري براي خرابکاري کردن مي باشد. چنانکه در آيه اي ديگر به پيامبر خود به هنگام نزغ شيطان دستور استعاذه مي دهد:» (8) و مي فرمايد: «و اما ينزغنک من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه سميع عليم.» (9) 6- وعده دادن به انسان: «کار ديگر شيطان وعده دادن به انسان و دعوت کردن او به سوي بدي هاست. «از صحنه هاي دوزخ يکي همين است که چون مردم وارد مي شوند و در مي يابند که جايگاهشان دوزخ است با هم مجادله مي کنند و هر يک مي گويد تقصير ديگري بود و همه مي گويند تقصير شيطان بود و گويي شيطان را به محاکمه مي کشند اما شيطان به آنها مي گويد: من بر شما سلطه اي نداشتم فقط دعوتتان مي کردم و شما هم لبيک مي گفتيد.» پس هر چند که دعوت مردم به وسيله شيطان به سوي شرک و معصيت به اذن خداست ولي صرف دعوت است و تسلط نيست يعني خداوند شيطان را بر ما مسلط نکرده است چون دعوت کردن به کاري حقيقتش تسلط دعوت کننده بر کاري که ديگران را به آن دعوت کرده نمي باشد اگر چه شخص دعوت کننده يک نوع تسلطي بر اصل دعوت پيدا کند. لذا به دنبال نفي سلطنت خويش بر مردم اين نتيجه را مي گيرد که: «فلا تلوموني ولو مرا انفسکم؛ اختيارتان به دست خودتان بود خودتان کرديد که لعنت بر خودتان باد.» (10) 7- مشارکت در اموال و اولاد مردم: «يکي ديگر از کارهاي شيطان مشارکت در اموال و اولاد است «يعني کاري که اموال و اولاد را به حرام آميخته مي کند، چنانکه در قرآن کريم مي خوانيم: «و شارکهم في الاموال و الاولاد؛ در اموال و اولادشان شرکت کن.» (11) «شرکت کردن شيطان با آدمي در مال و فرزند سهم بردن از منفعت و اختصاص است. مثل اينکه آدمي را وادار کند به تحصيل مال که خداوند آن را مايه رفع حاجات آدمي قرار داده از راه حرام: زيرا در اين صورت هم آدمي از آن مال منتفع شده به غرض طبيعي خود نايل مي شود و هم شيطان به غرض خود رسيده است و يا آن که از راه حلال کسب بکند و ليکن در معصيت به کار بزند و در اطاعت خدا صرف نکند، پس هر دو از آن مال منتفع شده اند، با اينکه او از رحمت خدا تهي دست است و يا آن که از راه حرام فرزندي براي آدمي بدنيا آيد و يا از راه حلال به دنيا آيد وليکن به تربيت ديني و صالح تربيتش نکند و به آداب خدايي مودبش نسازد در نتيجه سهمي از آن فرزند را براي شيطان قرار داده و سهمي را براي خودش، و همچنين است چيزهاي ديگر.» (12) 8- نجواي شيطاني: «يکي ديگر از کارهاي شيطان اين است که در خواب يا بيداري به انسان چيزهايي را القا مي کند که وي را محزون نمايد. زيرا وقتي شيطان با کوشش زيادي که در اغواي مومنين از خود نشان مي دهد نتوانست مومن متق از طريق حق و حقيقت منحرف گرداند و حواس او را به خود جذب نمايد در خواب يا در بيداري چيزهايي به قلب وي القا مي کند. به خصوص در خواب که عقل آدمي به طور موقت قوايش را رها مي نمايد و براي استراحت بدن، حواس را به خود وا مي گذارد آن وقت شيطان بيشتر تسلط پيدا مي کند و به طور نجوا چيزهايي را به او القا مي نمايد تا از توجه به حق تعالي او را باز داشته و به خود مشغول دارد.» (13) 9- امر به فحشا و منکر: «يکي ديگر از کارهاي شيطان که بعضي آن را از علائم کارها و وساوس شيطاني محسوب کرده اند امر به فحشا و بدي است. براي مبارزه با اين دسيسه شيطاني بايد نخست وسوسه ها را ريشه کن کند زيرا نفوذ افکار و اعمال شيطاني گاهي به صورت تدريجي و کمرنگ است و اگر در همان گام هاي نخست کنترل نشود، وقتي انسان متوجه مي گردد که کار از کار گذشته است بنابراين هنگامي که نخستين وسوسه هاي اشاعه فحشا يا هر گناه ديگر آشکار مي شود بايد همان جا در مقابل آن ايستاده تا آلودگي گسترش نيابد.» (14) 10- ايجاد دشمني بين مردم با شراب و قمار: «خداوند متعال در قرآن کريم مي فرمايد: «يا ايها الذين امنوا ايها الحمد و الميسر و الانصاب و الازلام و حبس من عمل الشيطان …؛اي کساني که ايمان آورده ايد، جز اين نيست که شراب و قمار و بت ها يا سنگ هايي که براي قرباني نصب شده و چوبه هاي ترعه پليد و از عمل شيطان است.» (15) «رجس» و شيطاني بودن شراب و ساير امور مذکر در آيه از اين جهت است که اين ها کار آدمي را به ارتکاب اعمال زشتي که خصوص به شيطان است مي کشانند و شيطان هم جز اين کاري ندارد که وسوسه هاي خود را در دلها راه داده و گمراه کند. پس اينکه گفته شد اين امور از عمل شيطانند يا هم رجس و هم از عمل شيطانند براي اين است که شيطان هيچ غرضي از اين اعمال خود يعني خمرو مسير ندارد، مگر ايجاد دشمني و خشم بين شما و اين که به اين وسيله شما را به تجاوز از حدود خدا و دشمني با يکديگر وادار مي کند و در نتيجه به وسيله همين شراب و قمار و انصاب و ازلام شما را از ذکر خدا و نماز باز دارد. عمل شيطان و وسوسه هاي او يک ويژگي ها و خصوصياتي دارد که هر کس مي تواند آن را درک کند زيرا انسان ذاتا از آن متنفر است يعني اگر خوب توجه و عنايت نمايد، فطرت آدمي نزديک شدن به آنها را جايز نمي داند و اگر احياناض افرادي هستند که مرتکب اين اعمال شيطاني مي شوند به خاطر پيروي از اوامر شيطان و اطاعت از نفس است.» (16) 11- هجوم در وقت احتضار: «يکي ديگر از کارهايي که شيطان سعي و تلاش بسياري را صرف آن مي کند اين است که در وقت احتضار انسان را وادار به کفر مي کند و در دينش تشکيک بيندازد. امام صادق (ع) در اين باره مي فرمايد: « هيچ کس در زمان حضور مرگ نيست مگر اين که ابليس بعضي از شياطين را بر او موکل مي کند تا او را به کفر وادار کنند و در دينش تشکيک بيندازند تا اين که روح از بدنش مفارقت کند اگر محتضر مومن باشد قدرت ندارد ايمان او را زايل کند و يا او را به شک بيندازد پس در هنگام مرگ شخص محتضر کلمه شهادتين را به ايشان تلقين کنيد تا آن که روح جدا شود.» (17) دام هاي شيطان دام سخت است مگر ياد شود لطف خداي ورنه آدم نبرد صرفه ز شيطان رجيم گناه، دام شيطان است و شيطان صياد دل آدمي. صياد اگر بخواهد ماهي بگيرد قلب به کار مي برد و اگر بخواهد دسته جمعي ماهي بگيرد تور به دريا مي اندازد و تور شيطان همان ايجاد شبکه ها و باندها و باند بازي است. 1- دنيا: يکي از راه هاي فراگير و مستحکم شيطان، دنيا است. «اما مراد از دنيا چيست؟ انسان دو دنيا دارد: يکي ممدوح و يکي مذموم. يکي پسنديده و ديگري ناپسند. دنياي ممدوح يعني آن اموري که انسان را از اطاعت خدا و دوستي او و تحصيل آخرت باز دارد در مقابل هر چه باعث رضا و خشنودي خداي سبحان شود و سبب تقرب و نزديکي به حق تعالي گردد، آخرت است اگر چه به حسب ظاهر از دنيا باشد مثل تجارت، زراعت و … پس علاقه سرچشمه هر خطا و گناهي است مراد دنياي مذموم و ناپسند است و اگر در بعضي روايات به عنوان مزرعي آخرت معرفي شده است مقصود دنياي ممدوح است. پس بايد بينش خود را نسبت به دنيا يک بينش قرآني کنيم و بدانيم که هر چه تعلق خاطر براي ما به وجود آورد و از خداوند دور و غافل گرداند، دنياست.» (18) 2- هوا پرستي، موثرترين راه نفوذ شيطان: يکي از مهم ترين ابزار کار شيطان هواپرستي است. «زيرا تا پايگاهي در درون انسان وجود نداشته باشد شيطان قدرت بر وسوسه گري ندارد و پايگاه شيطان چيزي جز هوا پرستي نيست، همان چيزي که خود شيطان به خاطر آن سقوط کرد و از صف فرشتگان و مقام قرب الهي طرد شد. اگر اين شيطان درون با آن شيطان برون هماهنگ نشود و در را براي وارد شدن او نگشايد و خير مقدم نگويد وارد شدن او غير ممکن است.» (19) 3- گاهي از راه عبادت فريب مي دهد: يکي ديگر از دام هاي شيطان که در واقع از خطرناک ترين آنها محسوب مي شود اين است که راه عبادت انسان را از مسير حق و توجه به خداوند منحرف کرده و دور مي گرداند «يعني گاهي شيطان کلاه سر آدمي مي گذارد به طوري که انسان مي فهمد تا وقتي که کار از کار بگذرد. از اين راه مقدسي او را به امور مباح وا مي دارد تا به حرام و سپس به کفر بکشاند. از اين رو بايد همواره به خدا پناه برد و از دام هاي او آگاهانه خارج شد. بنابراين بايد کاملاً هوشيار باشيم که به اين دام خطرناک و مهلک شيطاني نيفتيم و متوجه باشيم که گاهي ممکن است شيطان دستور به عبادت و نماز و دعا بدهد در اين جا انسان مومن فريب شيطان را نمي خورد و مي داند اگر عبادت و نمازي هم بايد انجام دهد به دستور محض اطاعت امر خداوند باشد تا بتواند عروج کرده و به مقامات معنوي دست يابد.» (20) 4- زنان: يکي از دام هاي نيرومند شيطان زنان هستند چنانکه پيامبر اکرم (ص) فرمودند: «النساء جعله الشيطان؛ زنان دام هاي شيطانند.» (21) «از اين رو قرار گرفتن زن و مرد نا محرم در يک اتاق و فضاي خالي از غير، نهي شديدي شده است. البته اين پيدا است که مراد اين نيست که حقيقت «زن» زير سوال برود زيرا زن مظهر جمال الهي است و از دامان پاک بعضي از زنان مردان بزرگي الهي رشد کردند و دشمنان سرسخت شيطان و دوستدار حقيقي حضرت حق شدند. بلکه منظور اين است که چون مردان به جنس مخالف خود کشش دارند، شيطان ايشان را به برخي از زنان مفتون مي سازد و آنها را در نظرشان جلوه مي دهد و با فريب دادنشان به محرمات مي اندازد. پس خطرناک ترين دام شيطان جنس زن است مگر زن هايي که عمري مردانه با ابليس مبارزه کرده باشند.» (22) 5- جلوگيري از نيکي به مومنين: «کسي که مي خواهد عمل خيري درباره برادر ديني خود انجام دهد شيطان دام خود را مي گستراند و او را وسوسه مي کند که مگر او براي توجه کرده که مي خواهي تلافي کند؟ و يا آن که تو خودت امروز بيش از او محتاج اين پول و يا هر چه مورد نظر انسان است هستي بايد توجه داشت که اينگونه اتفاق ها دام هاي شيطان است مبادا پاي خود را در اين دام ها بگذاريم.» (23) 6- دامي براي قضاي کردن نماز: در حديثي آمده است که: «از تورهاي شيطان خوابيدن است تا اينکه نماز واجب از انسان فوت شود. اين هم دامي است که بسياري از انسان هاي مسلمان گرفتارش مي شوند به خصوص جوانان و به ويژه در شب هاي کوتاه بهار در حاليکه شب را دير خوابيده باشند در آن هنگام شيطان دام خود را مي گستراند و آن قدر وسوسه مي کند تا بستر نرم را ترک نکند و نماز واجب الهي از او فوت شود.» (24) 7- تفرقه: يکي ديگر از دام ها و راه هاي فريب شيطان تفرقه است. «شيطان هيچ راه و رخنه اي مطمئن تر و موثرتر از ايجاد جدايي بين انسان ها ندارد. هر وقت مي خواهد و انسان را صيد کند اول آن دو را از هم جدا مي کند. شما هر وقت مي خواهيد ناني را مصرف کنيد اول لقمه لقمه اش مي کنيد تا از گلويتان پايين برود. تفرقه مي اندازيد در يک دانه نان و آن را به سي چهل لقمه تقسيم مي کنيد و بعد لقمه اي مي دهيد به دندان او را مي کوبيد و له مي-کنيد بعد به شکلي که خودش مي خواهد در مي آورد تا بتواند ببلعيد. قدم اول خوردن تکه کردن است هر چيز را که نتوانستيد تکه کنيد نخوريد. شيطان هم چنين عمل مي کند و اگر نتوانست جمعيتي را تکه تکه کند مايوس مي شود و مي رود.» (25) حضرت يحيي و دام هاي شيطان رسول خدا فرمود: ابليس نزد انبياء مي آمد و با آنها از زمان نوح تا عيسي به گفتگو مي نشست، اما با يحيي انس و آمد و شد بيشتري داشت. روزي بر يحيي وارد شد. وقتي که مي خواست باز گردد يحيي به او گفت: اي ابا مره! مرا به تو حاجتي است، گفت بگو: يحيي گفت: مي خواهم تو با همان شکل و شمائل واقعي خود نزد من بيايي … ابليس فردا آمد و در برابر يحيي ظاهر شد، او چهره اي واژگونه و مسخ شده اي را در مقابل خود يافت که داراي قيافه اي دهشت آور، و پيکرش مانند خوکان و صورتش به سان بوزينگان است، شکاف چشمان و دهان او از طول و به طرف سر تعبيه شده و سراسر دندانش استخواني يکپارچه است و چانه و فک ندارد و موي سرش به سوي پشت و داراي چهار دست، دو دست در شانه و دو دست در پلو، انگشتانش به طرف پشت و زانوهايش به طرف جلو دستش انگشتي است، گونه اش پيدا و يک تخته و سوراخ هاي بيني به طرف بالا و داراي خرطومي به سان مرغان پرندگان، چهره اش در مقا و چپ چشم و گنگ و خميده و وبالي بر تن دارد و پيراهن در بر کرده است که مانند مجوس کمربندي در ميان دارد و کوزه هايي کوچک از آن آويزان مي باشد. جرس و زنگي در دست و خودي بر سر دارد که بر فراز آن آهني مستطيل و خميده کج قرار گرفته است. از يحيي پيغمبر نقل شده است که روزي ابليس را ديد و از او پرسيد: آيا تا کنون هيچ به من دست يافته اي؟ گفت نه، ولي در تو خصلتي است که من آن را دوست دارم، پرسيد آن کدام است؟ گفت: تو مرد پرخوري هستني و وقتي که افطار مي کني سنگين مي شوي، و به همين سنگين، تو را مقداري از نماز و شب زنده داري باز مي دارد، و من به همين خوشحال مي شوم. يحيي گفت: حال که چنين است من هم با خدا عهد مي بندم تا چندي که زنده ام هيچ وقت خود را از غذا سير نکنم ابليس گفت: من نيز با خدا عهد مي بندم تا چندي که زنده ام نسبت به احدي خيرخواهي نکنم. اين را گفت و از نزد يحيي بيرون رفت، و ديگر به سراغ او نيامد. «و ما انسانيه الا الشيطان» (سوره کهف، آيه 63) ليکن اين دست اندازهاي شيطان و امثال آن بجز آزار دادن انبياء اثري ديگر ندارد، و اما تصرف در نفوس انبياء محال است. چون انبياء از چنين خطرهايي معصوم و مصونند.» (26) راه هاي مبارزه با شيطان 1- استعاذه: «انسان هميشه با افکار دروني و وسوسه هاي شيطاني محاصره شده است اين افکار به هم ميآميزد و بر جلب انسان فشار مي آورد. وقتي راه گريزي از اين افکار به سوي خدا نيابد حيات و زندگي او تباه گشته و روانش تيره و تار مي شود و راه هدايت را گم مي کند از اين رو ضروري است که انسان به نبرد با هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني برخيزد و به پروردگار خود باز گردد تا او را از اين ورطه مهلک و خطرناک نجات بخشد و چنانکه در قرآن کريم آمده است«و اما ينزغنک من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه سميع عليم» (27) و اگر انگيزش و وسوسه اي از شيطان، تو را برانگيزد پس به خدا پناهنده شو. که او شنواي داناست. استعاذه يعني: پناهنده شدن به خداوند از شر شيطان و گفتن «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» استعاذه عبارت است از گريز از شيطان و دعا به درگاه خداست که انسان را از گرفتار شدن در چنگال شيطان و صدمه ديدن از نيرنگ هاي او نجات مي بخشد، زيرا شيطان عامل هر گناهي و منشاء هر نوع گمراهي و انگيزه عام دردهاست. استعاذه و پناه بردن به خدا، طريق امن و آرامش انسان در دنيا و آخرت و گذرگاهي فراسوي سلامت و روان است.» (28) لازم به ذکر است که استعاذه امر معنوي حقيقي است که اين لفظ کاشف از آن است اگر حال استعاذه باشد گفتن اعوذ بالله نافع است وگر نه گاه مي شود که خود همين استعاذه مسخر و ملعبه شيطان است که خودش به زبان انسان جاري کرده است. بنا به تفسيري: «الف» «لام» در کلمه «الشيطان» براي بيان جنس است. يعني مراد از استعاذه پناه بردن به شياطين جن و انس است که گاهي مانع از سفر روحاني انسان شده و خار طريق مي گردند. مخفي نماند که استعاذه قبل از شروع به قرائت قرآن چه در نماز و چه در غير نماز مستحب است.» (29) «ابو حامد مي گويد: هنگامي که مي گويي: «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» بدان که شيطان دشمن توست و در کمينت نشسته تا قلبت را از سوي خدا به جهات ديگر برگرداند، چون خودش به خاطر اينکه يک سجده را ترک کرد، ملعون و مطرود شد و اکنون حسادت مي ورزد که تو را در اين حالت لذت بخش مناجات و سجده هاي روح بخشت در پيشگاه خداي تعالي مي بيند. پس اگر واقعاً مي خواهي از دست شيطان به خدا پناه ببري راهش اين است که هر چه را او دوست مي دارد ترک کني و آنچه را که خدا دوست مي دارد، انجام دهي و گرنه با گفتن يک کلمه بدون عمل از کيد مصون نمي ماني. کسي که در معرض حمله درنده يا دشمني واقع شده اگر جان خود را دوست دارد بايد به مکان امني بگريزد و گرنه اگر هزار بار بگويد از دست تو به اين قلعه محکم پناه مي برم ولي از جايش حرکت نکند به حالش سودي ندارد. همينطور کسي که از شهواتش که محبوب شيطان و مبغوض رحمان هستند پيروي مي کند به مجرد قول اعوذ بالله نمي تواند خود را از دست شيطان رها کند بلکه ناگزير است قولش را با عملش مقرون کند و به قلعه محکم خدا پناه ببرد. قلعه انس خدا کلمه طيبه «لا اله الا الله» است زيرا بنا به روايت نبي اکرم (ص) خداي تعالي فرموده:«لا اله الا الله» و کسي که خود را به قلعه انس الهي پناهنده مي کند معبودش جز او نيست، اما کسي که هواي نفسش را معبود قرار داده در معرض تاخت و تاز شيطان است نه در قلعه خدا» (30) «لازم به ذکر است از ميان تمام صفات شيطان، مطرود بودن او مطرح شده و اين ما را به ياد استکبارش در مقابل دعوت خداوند به سجود و خضوع در مقابل آدم مي اندازد اين استکبار سبب شد که ميان شيطان و درک حقايق حجايي بر قرار گردد. قرآن گويا با تفسير «رجيم» مي خواهد اين واقعيت را تفهيم کند که به هنگام تلاوت قرآن استکبار و غرور و تعصب را از خود دور کنيد تا سرنوشتي همچون شيطان رجيم پيدا نکنيد و به جاي درک حقيقت در پرتگاه کفر و بي ايماني سقوط نکنيد.» (31) 2- بسم الله، و رفع شيطان: «يکي از عواملي که مي تواند هم در جهت پيشگيري و هم براي درمان جان آدمي بسيار مفيد و موثر باشد اين است که انسان در ابتدا و آغاز هر کاري بگويد: «بسم الله الرحمن الرحيم» و در صورتي که بر آن مداومت شود و هيچ گاه فراموش نگردد اين درس را به انسان مي دهد که کاري که با نام خدا آغاز شود نبايد با آلودگي ها و وساوس شيطاني و خاطر نفساني همراه باشد و نيز به او القا مي شود که استعانت فقط به درگاه خداوند شايسته است. بسم الله نه تنها در رفع و جلوگيري از شيطان مفيد است بلکه در رفع و دور کردن او نيز بسيار موثر است.» (32) 3- نماز: يکي از عوامل دفع شيطان نماز است. «نماز اگر با آداب و شرايط آن اقامه شود نمازگزار را به عالم پاکي و قداست بالا برده و غل و زنجير دنيا و دامهاي شيطان را از پاي او پاره مي کند و نيز اگر ازر روي صداقت به جا آورده شود در راندن شيطان و زدودن غبار و زنگار گناه از آيينه دل نقش ويژه اي دارد. در قرآن کريم به مومنين سفارش شده است که در هنگام هجوم گرفتاري ها و حمله جنود شيطاني و خاطرات نفساني از نماز و روزه مدد بگيرند و خود را از آن ها خلاص بخشند.» (33) «خصوع و خشوع و حضور قلب: «افعال نماز بمنزله ظرفي است که هدف نماز در آن جاي گرفته است، بنابراين بجا آوردن نماز در حال غفلت از هدف آن، ظرفي را ماند که بي محتوا است و همانطور که انسان به ظرف خالي توجه ندارد، خدا را به نمازي که در آن توجه به هدف نباشد عنايتي نيست، لذا آيات و روايات بسياري در اين مورد وارد شده که ما به مناسبت حال تعدادي از آنها را ذکر مي کنيم.» (34) 4- روزه: «روزه نيز از جمله عواملي است «که هم باعث مي شود روزه دار خود را از نيرنگ هاي شيطان درون و بيرون حفظ کند و هم مي تواند اگر مورد هجوم او قرار گرفته و گرفتار شده است با روزه حقيقي از مملکت دل بيرون براند. آري انسان روزه دار وقتي روزه کامل گرفت و از خواسته هاي نفس به خاطر خدا اطاعت امر الهي چشم پوشي کرد و زبان را از آنچه نبايد بگويد و همچنين گوشش، چشم و دست و پا را و دل و جان را از آنچه نبايد مشغولش داشت حفظ نمود تمام راه هاي فريب کاري شيطان را بسته و او را با پيروزي خود در اين مبارزه رو سياه و شرمسار مي کند» (35) 5- استغفار و توبه يکي ديگر از راه هاي مبارزه با شيطان رجيم، استغفار و توبه است «امر به استغفار و توبه با هم فرق دارند، اما به لحاظ نزديک بودن اين دو مقوله در يک جا آورديم وقتي انسان از کاري که مرتکب شده است پشيمان مي شود و با استغفار و طلب آمرزش از خداوند، توبه و بازگشت مي نمايد. و پيمان مي بندد که ديگر به سوي خطاها و گناهان گذشته باز نگردد و آنچه را انجام نداده از طاعت انجام دهد، ضربه بزرگي به شيطان وارد مي کند.» (36) «بازگشت از گناه را «توبه» مي گويند. اما در اينجا توضيح بيشتري لازم مي نمايد. از نظر شرع مقدس افعال بندگان بر پنج قسم مي باشد: 1- فعلي را که بايد انجام داد و ترک آن جايز نيست، «واجب» گويند. 2- فعلي را که نبايد انجام داد، «حرام» گويند. 3- فعلي را که به جا آوردن آن، از ترکش بهتر باشد، «مستحب» نامند. 4- فعلي را که ترک آن از انجامش بهتر باشد، «مکروه» خوانند. 5- افعالي که به جاي آوردن و ترک آنها، مساوي باشد، «مباح» گويند. توبه در دو قسم اول، لازم الاجراست، يعني اگر کسي واجبي را ترک کرده، و يا حرامي را مرتکب شده باشد، بايد «توبه» کند. توبه، بر سه قسم است: 1- توبه عام، که توبه از ترک واجب و ارتکاب حرام است، بر همه بندگان واجب مي باشد. درباره اينان آمده است: «وَ مَن لَم يَتُب فَاُولئِکَ هُمُ الظّالِمُون؛ و هر که از گناه بازگشت نکند، پس آنان ستمکارانند بر نفس خود.» 2- توبه خاص، که توبه از ارتکاب مکروهات و ترک مستحبات، و ترک اولي است، مانند توبه حضرت آدم (ع) و انبياء سلف. 3- توبه اخصّ الخاص، که توبه از به جا آوردن مباحات است، مانند توبه و استغفارهاي خاتم الانبياء (صلي الله عليه و اله) و اوصياء گرامي آن حضرت، و برجستگان از اولياء الله. آيه شريفه «لَقَد تابَ الله عَلي النّبي …» اشاره به اين معنا است.» (37) 6- دعا: يکي از مهمترين راه هاي مبارزه با شيطان، مسلح شدن به سلاح دعا است. «يک مومن در مواقع بلا و مصيبت و نيز هنگام مکر شيطان دست به دعا مي زند مانند کسي که هنگام ديدن دشمن دست به سلاح و شمشيري مي زند آري دعا يکي از بهترين عبادت ها و موجب استکمال نفس و قرب به خدا و دوري شيطان مي شود بنده خدا بايد دعا کند زيرا در تمام وجود به خدا نياز دارد بلکه عين فقر و نياز است و اگر يک لحظه فيض خدا قطع شود پوچ و نابود خواهد شد.» (38) 7- ذکر و ياد خدا: ذکر و ياد خداوند در همه حال، عاملي است براي حايل شدن بين انسان و وساوس شيطاني و در نهايت دوري از گناهان و خطاها «زيرا اگر انسان بتواند خود را در محضر حق تعالي ببيند و از او جدا نشود با ذکر الله اطمينان قلب پيدا مي کند و قلب مطمئن آن قلبي است که با وساوس و خواطر منتصب نمي شود و داراي آرامش است. ذکر و ياد خدا موجب ناراحتي و دلسردي شيطان مي شود. عوامل زياد ديگري وجود دارد که انسان را در راه مبارزه با شيطان ياري مي دهند. مانند صدقه دادن، خواندن آيه الکرسي، عمل صالح، خواندن تسبيح حضرت زهرا، قرائت سوره توحيد و قدر، قرائت قرآن، ذکر «لا حول ولا قوه الا بالله» ماه رمضان و …» (39) راه تسلط بر شيطان مسلم است که شيطان و غير شيطان جنود الهي هستند و اگر کسي بخواهد بر شيطان مسلط شود بايد به درگاه خدا ناله و تضرع کند، خود را نبيند و خدا را ببيند تا بتواند از اين سلاح نيرومند استفاده کرده و شيطان را رام خود کند. آن بنده شايسته اي که خود را با خداي خويش سرگرم سازد و به غير او بي توجه باشد مي تواند در برابر وسوسه هاي شيطاني مقاومت کند و نيروي خود را در نبرد و پيکار با شيطان از نور الهي دريافت نمايد. از اين رو راهي که انسان را براي محار و پيکار با شيطان به پيروزي مي رساند بر اين استوانه ها استوار است: پناه بردن به خداوند در ظاهر و باطن، سير و سلوک در طريق سلامت و استقامت، ثبات و پايداري بر دين و عقيده و مذهب خود، مراقبت در انجام تکاليف شرعي، پيروي از الگوي شايسته تقرب و نزديکي خداوند از راه ذکر و عبادت و انجام آداب مستحب کوشش و مجاهدت براي خدا و در راه او که از طريق عمل به طاعات و تربيت نفس و تمرين و تکمين آن امکان پذير است. همچنين دعايي از صحيفه سجاديه، براي دوري شيطان از راه هاي ديگري است براي دوري محبين از شيطان لعين و رجيم. نتيجه گيري شيطان موجودي است قسم خورده براي گمراهي و اغواي انسان ها و براي اين کار در مسير تمامي آدميان کمين مي کند: الا عباد الله المخلصين. دام هايي که شيطان براي فريب آدميان به کار مي برد بسيار زياد است، درست است که در متن مقاله مطالبي به عنوان کارها و دامهاي شيطان از نظر نويسندگان بيان گرديد اما واقعيت اين است که تمامي گناهان از شيطان سرچشمه مي گيرد و مي توان به طور کلي بيان کرد که تمام گناهان جزء دام هاي شيطان به حساب مي آيد. هر گناه دامي است براي به هلاکت انداختن انسانها مثل تکبر، حسد، دروغ، غيبت، نگاه به نامحرم، و … مطالبي که بيان گرديد در حقيقت سر فصل هايي کلي است از دام ها و کارهاي شيطان و خواننده فهيم خود به اين مطلب پي مي برد که تمامي گناهان را به نوعي مي توان جزء فريب هاي شيطان به حساب آورد. به هر حال پس از آنکه با اين مسائل آشنا شديم نوبت به راه هاي مبارزه با شيطان مي رسد، راه هاي مبارزه با شيطان نيز فراوان است و در روايات و احاديث فراوان به آن اشاره شده و در اين تحقيق مختصراً به آنها اشاره شده است. از جمله «استعاذه، بسم الله، دعا و …» که با تقويت اين امور در زندگي بر شيطان فائق خواهيم آمد. پي نوشت ها: 1- سيد علي اکبر قرشي، قاموس قرآن، ج 4، ص 32 2- لويس، معروف المنجد، مترجم مصطفي رحيمي اردستاني، ج 1، ص 541 3- سيد علي اکبر، قرشي، همان ، ص 33 4- عليرضا رجالي تهراني، جن و شيطان، ص 56 5- همان پيشين، ص 57 6- همان پيشين، ص 60 7- همان پيشين، همانجا 8- همان پيشين، ص 62 9- قران كريم ، سوره اعراف، آيه 200 10- سوره ابراهيم، آيه 22 11- محسن، غفاري، ابليس نامه، ص 32 12- سوره اسراء، آيه 65 13- محسن غفاري، همان، ص 38 14- رقيه يعقوبي، دنياي شگفت جن ابليس شيطان، ص 80 15- عليرضا رجالي تهراني، همان، ص 63 16- سوره مائده، آيه 90 17- عليرضا رجالي تهراني، همان، ص 65(به نقل از وسائل الشيعه، ج 2، ص 663) 18- کريم برزگر، شيطان شناسي، ص 123 19- همان پيشين، ص 126 20- همان پيشين، ص 128 21- نهج الفصاحه، ص 635، ح 3153 22- محمد نصيري، شيطان دشمن ديرينه انسان، ص 108 23- همان پيشين، ص 112 (برداشت آزاد) 24- عليرضا رجالي تهراني، همان، ص 70 25- محمد نصيري، همان، ص 110 26- رقيه يعقوبي، همان، ص 95.96 27- سوره اعراف، آيه 200 28- عليرضا رجالي تهراني، همان، ص 83. 29- هاشم رسولي محلاتي، چهل حديث، ص 206 30- عبدالله شبر، اخلاق، ص 75.76 31- رقيه يعقوبي، همان، ص 97 32- عليرضا رجالي تهراني، همان، ص 90 33- همان ، ص 93 34- عبدالله شبر، همان، ص 77 35- هاشم رسولي محلاتي، همان، ص 208 36- محمدنصيري، همان، ص 53 37- ابراهيم غفاري، آيين نيايش، ص 157 38- همان ، ص 160 39- همان ، ص 168

رحلت عالم مجاهد حضرت آیه الله حاج شیخ محمد علی شرعی رضوان الله تعالی علیه تسلیت باد
یکشنبه 95/10/12
رحلت عالم مجاهد حضرت آیه الله حاج شیخ محمد علی شرعی رضوان الله تعالی علیه را به پیشگاه حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ، مقام معظم رهبری مد ظله العالی، مراجع عظام تقلید ادام الله ظلهم، حوزه های علمیه بویژه حوزه علمیه خواهران و خانواده معزز ایشان، حوزه علمیه الزهرا(س) شهرستان خلخال،تسلیت عرض می نماییم. به همین مناسبت فردا ساعت 9 صبح در حوزه علمیه الزهر اء(سلام الله علیها) شهرستان خلخال مراسم گرامیداشت برای رحلت این عالم ربانی برگزار خواهد شد.

رحلت عالم مجاهد حضرت آیه الله حاج شیخ محمد علی شرعی رضوان الله تعالی علیه تسلیت باد
یکشنبه 95/10/12
رحلت عالم مجاهد حضرت آیه الله حاج شیخ محمد علی شرعی رضوان الله تعالی علیه را به پیشگاه حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ، مقام معظم رهبری مد ظله العالی، مراجع عظام تقلید ادام الله ظلهم، حوزه های علمیه بویژه حوزه علمیه خواهران و خانواده معزز ایشان، حوزه علمیه الزهرا(س) شهرستان خلخال،تسلیت عرض می نماییم. به همین مناسبت فردا ساعت 9 صبح در حوزه علمیه الزهر اء(سلام الله علیها) شهرستان خلخال مراسم گرامیداشت برای رحلت این عالم ربانی برگزار خواهد شد.

رحلت عالم مجاهد حضرت آیت الله حاج شیخ محمد علی شرعی رضوان الله تعالی علیه تسلیت باد
یکشنبه 95/10/12
رحلت عالم مجاهد حضرت آیه الله حاج شیخ محمد علی شرعی رضوان الله تعالی علیه را به پیشگاه حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ، مقام معظم رهبری مد ظله العالی، مراجع عظام تقلید ادام الله ظلهم، حوزه های علمیه بویژه حوزه علمیه خواهران و خانواده معزز ایشان، حوزه علمیه الزهرا(س) شهرستان خلخال،تسلیت عرض می نماییم.
به همین مناسبت فردا ساعت 9 صبح در حوزه علمیه الزهر اء(سلام الله علیها) شهرستان خلخال مراسم گرامیداشت برای رحلت این عالم ربانی برگزار خواهد شد.

بصيرت از ديدگاه مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي)
پنجشنبه 95/10/09
بصيرت از ديدگاه مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي)
مقدمه
در شرايط کنوني کشور عزيزمان، در فضايي که هر روز فتنهاي جديد رخ مينمايد داشتن چراغي درخشان و بدون زنگار براي پيدا کردن راه درست، ضروري است و چه راهي بهتر و روشنتر از خط سيري که رهبر معظم انقلاب اسلامي (روحي فدا) نمايان نمودهاند. براي درک صحيح از اين راه درخشان به نظر ميرسد بايد دنبال رهنمودهاي گهربار و معظم له دربارة بصيرت باشيم. از اين رو عنوان مقاله را «بصيرت از ديدگاه مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي)» ناميدهايم.
معناي بصيرت
بصيرت به معنى دانايى، بينايى، بينايى دل، هوشيارى، زيرکى و يقين است.(1) نزد اهل معنا، نيرويى نهانى و قلبى است که در شناخت حقايق تا عمق وجود و باطن ذات آن رسوخ مى کند. برخى از اهل معرفت مىگويند: «بصيرت قوّه قلبى يا نيرويى باطنى است که به نور قدس روشن گرديده و از پرتو آن، صاحب بصيرت، حقايق و بواطن اشيا را در مىيابد. بصيرت به مثابه بَصَر (چشم) است براى نفس».(3) ميان بَصَر که تأمين کننده نور ظاهرى، و بصيرت که آورنده نور باطنى است، تفاوت بسيار است؛ مانند:
1. نور ظاهرى، تنها با بينايى انسان سر و کار دارد. خورشيد و ماه و چراغ، بيش از اين که فضا را روشن و بينايى انسان را يارى کنند، کارى انجام نميدهند. پس اگر انسانى ناشنوا بود يا در بويايى و لامسه و گويايى خود نقص داشت، با تابش آفتاب و مهتاب و نورهايى از اين قبيل، مشکلاتش حل نميشود. اما نور باطن همه نقصهاى (باطنى و معنوى) انسان را برطرف و تمام دردهاى او را درمان ميکند.
در صورتى که باطن کسى روشن شد، ساحت جانش چنان نورانى ميشود، که هم صحنههاى خوبى را در خواب و بيدارى ميبيند، هم آهنگهاى خوبى را ميشنود، هم رايحههاى دل انگيزى را استشمام ميکند و هم ظرايف فراوانى را لمس مى نمايد.(4)
2. انسان دو چهره يا دوجنبه دارد: چهره ظاهرى يا مُلکى و چهره باطنى يا ملکوتى، خداوند براى ديدن ظواهر، بَصَر را به صورت بالفعل به انسان داده، بشر از آغاز تولد به کمک آن هر چه را که در شعاع چشم و منظر او قرار گيرد مىبيند. اما براى ديدن باطن و شهود ملکوت، قوه نورى را در نهاد او نهادينه نموده به نام «بصيرت»، که تا آن “نور استعدادى” از قوه به فعليت در نيايد، رؤيت باطن و شهود ملکوت، ميسر نخواهد بود.
صاحب جامع الاسرار مىنويسد: معناى سخن خداوند (نور على نور يهدى اللَّه لنوره من يشاء)،(5) (… و من لم يجعل اللَّه له نوراً فماله من نور)،(6) چيزى جز اين نيست که تا نور حق حاصل نيايد و به دل و جان سالک نتابد، بصيرت در او پديد نيايد. نور حق سرمه چشم بصيرت است و تمام تلاش اهل مجاهده براى آن است که مورد عنايت حق قرار گيرند و نور حق بر دل و بر جانشان پرتو افکن گردد.(7)
حافظ شيرازى که مىگويد:
گرنور عشق حق به دل و جانت افتد ـ باللَّه کز آفتاب فلک خوبتر شوى ؛ ناظر به همين نور است. با پرتو افکن شدن نور حق است که سالک از تحير و تردد مى رَهَد و سرانجام به حقيقت مى رسد.
راه تحصيل بصيرت
براى نيل به مقام رفيع بصيرت بايد به بازسازى و اصلاح نفس خويش پرداخت. مجاهده با هواى نفسانى و تهذيب روح از زنگارهاى گناه، لطيف و شفاف ساختن آيينه دل به نور توحيد، تنها صراط مستقيمى است که “حجاب ديدگان دل” را مى گشايد و آدمى را در معرض الهامات غيبى و مقام کشف و شهود قرار مى دهد. شايد بتوان راههاي زير را براي دريافت صحيح بصيرت پيشنهاد نمود:
1. توبه: اولين گام براى تهذيب نفس و تحصيل بصيرت است. توبه از تقصيرات و گناهان، بلکه از کوتاهيها و جبران حق اللَّه و حق النّاس است.
2. ذکر خدا: ذکر زبانى، قلبى و عملى، موجب بصيرت مى گردد. اميرالمؤمنين(ع) مى فرمايد: «مَنْ ذکر اللَّه استبصر؛(8) هر کسى به ياد خدا باشد، بينايى و بصيرت يابد».
3. هم نشينى با علما: مجالست با علما که موجب بصيرت و بينايى است. على(ع) مى فرمايد:«جاور العلماء تستبصر؛(9) با دانايان بنشين تا آگاهى يابى».
4. خرد ورزى: کسى که هر خبر يا مطلبى را مى شنود، فوراً نميپذيرد، بلکه پيرامون آن مى انديشد و آن را از صافى عقل و انديشهاش مى گذراند، بصيرت و بينايى مى يابد، چنان که آينده نگرى و به کارگيرى خرد در فرجام امور باعث بصيرت و بينايى مى گردد.(10)
5. زهد: عدم دلبستگى به دنيا، از امورى است که باعث بصيرت مى گردد.(11)
6. ارتباط با خدا: ازدياد معرفت به خدا، انس با قرآن و معانى و معارف آن، توسل به ائمه(ع) و مناجات با خدا در خلوت مخصوصاً نماز شب از امورى هستند که موجب بصيرت و بينايى و برخوردارى از الهامات غيبى مىشود.
درجات و مراتب بصيرت
بصيرت باطنى و بينايى دل، درجات و مراتبى دارد. اوج آن مرتبهاى است که ائمه(ع) دارند. اميرالمؤمنين(ع) مىفرمايد: «لو کشف الغطاء ما ازددت يقيناً؛ اگر همه پردهها فرو افتد، چيزى بر يقين من افزوده نميشود».(12) اگر چه آن مرتبه از يقين مخصوص اولياى معصوم(ع) است، ولى ديگران نيز ميتوانند مراتبى را تحصيل نمايند. هر کسى نور باطنى را از فطرت خدا داد خويش استخراج کند و چشم و گوشش باز شود، مى تواند خدا و نشانههاى او را با «چشم دل» ببيند و صداى تسبيح موجودات هستى را بشنود، که به حکم «يسبّح للَّه ما فى السموات و ما فى الارض».(13) همه آنان که در آسمان و زمينند، تسبيح خدا مى کنند. بسيارى از واقعيتها را که با چشم نميتوان ديد، با بصيرت مشاهده مىکند، بلکه توانايى ديدن جهنم و شنيدن صداى زفير آن را پيدا مىکند، چنان که قرآن مى فرمايد: «کلاّ لو تعلمون علم اليقين لترونّ الجحيم، ثم لترونّها عين اليقين».(14)
آثار بصيرت
در حديث نبوى آمده است که در دل هر بندهاى دو ديده نهانى است که به واسطه آن دو، غيب را مىنگرد و چون خدا بخواهد در حق بندهاى نيکى کند، دو چشم دلش را مىگشايد تا به واسطه آن، آنچه را که از ديدگان ظاهريش نهان است، بتواند ديد.
از شمار انسانهاى صاحب بصيرت «حارث بن مالک بن نعمان انصارى» بود. پيامبر اکرم از او پرسيد: “چگونهاى و در چه حالى؟” عرض کرد: “مؤمن راستين و اهل يقينم". پيامبر فرمود: “علامت يقين و ايمان راستينت چيست؟” عرض کرد: “زهد و کنارهگيرى نفسم از دنيا و دلبستگى آن، موجب شد که شبهايم را به بيدارى و عبادت و روزهايم را به روزه و تشنگى بگذرانم، از اين رو به درجهاى از بصيرت و بينايى رسيدهام که گويى عرش پروردگارم را که براى حسابرسى بر پا شده است، مى بينم و بهشتيان را در حال زيارت يکديگر مىنگرم و زوزه وحشتناک جهنميان را از درون آتش ميشنوم". پيامبر فرمود: “بندهاى است که خدا قلبش را روشن کرده است. حال به برکت اين نور الهى صاحب بصيرت شدهاى پس آن را حفظ کن".(15)
اين خاصيت نور باطنى يا بصيرت است که از فطرت انسان پرتو افشان مىشود و اگر منبع الهى آن (فطرت) زنده به گور نشود و غبار آلودگيها و تيرگى هواهاى نفسانى آن را نپوشاند، همواره چشم بصيرت باطن، پر فروغ خواهد بود اما اگر در پشت ظلمت گناه پنهان گردد و انسان تبهکار، حقيقت خود را نبيند، از آن رو که نورى ندارد، خود را گم مى کند و پس از مدتى خويشتن را به کلّى فراموش مى نمايد.
اينک که به طور خلاصه با فضاي مفهومي بصيرت آشنا شديم وقت آن است تا در انديشههاي عالمانة رهبر معظم انقلاب اسلامي (مدظلهالعالي) به دنبال اين گوهر تابناک بگرديم.
بصيرت از ديدگاه مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي)
مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) داراي منظومة فکري فرهنگي منسجمي هستند که داراي يک دال مرکزي حول محور «اسلام خالص جامعنگر» است. در منظومة فکري معظمله سه نظام بينشي، منشي و کنشي وجود دارد که با شناخت اين منظومهها ميتوانيم نسبت به انديشة عاليترين رهبر جهان تشيع شناخت کافي پيدا کنيم و بيترديد اين شناخت در نحوة تفکر، تصميمسازي، تصميمگيري و انجام وظيفة ما بسيار مؤثر خواهد بود.
نيک ميدانيم که نظام اسلامي ما بر اساس نظام ولايي تمرکز و شکل يافته است پس بايد اجزا و عناصر فکري رهبري معظم انقلاب اسلامي را بشناسيم. مقولاتي مانند بصيرت خواص و عوام، تهاجم فرهنگي، مهندسي فرهنگي، الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت، تحول در علوم انساني، مردمسالاري ديني و … براي اولين بار توسط ايشان مطرح شده و معظمله معتقدند اين موارد جزء اصول نظام فکري جمهوري اسلامي ايران است و دقيقا آسيب جدي موجود در کشور که همان «عدم شناخت نظاممند افکار رهبري» است همينجا رخ مينمايد.
حضرت آيت الله العظمي امام خامنهاي (مدظلهالعالي) به دليل ارتباط با افراد و جريانهاي مختلف فکري از انديشهاي جامع، کاربردي و عيني برخوردارند و تاکنون هيچگاه از مباني اصلي دور نشدهاند و همانگونه که اشاره شد «مرکزيت فکري رهبري، اسلام خالص جامعنگر است» و به شدت از «التقاط» پرهيز دارند. همين منظومه در افکار حضرت امام خميني (رحمتالله عليه) و علامه طباطبايي ديده ميشود اما به دليل تخصص تاريخي رهبري نسبت به تاريخ ايران، جهان، ائمه عليهمالسلام و … منظومة فکري ايشان با ديگران، تفاوتهاي آشکاري دارد و از همينجاست که مقولات عميقي همچون بصيرت در ديدگاه معظمله جايگاه خاصي پيدا ميکند. جهانيان و منجمله جهان اسلام و ايران عزيز، اوج اين بصيرت را به زيبايي و روشني در کنترل فتنة 1388 و جذب حداکثري ايشان به دليل وجود بعد تقوا و خدامحوري، انصاف و اعتدال در داوري نسبت به ديگران و … در قضاوت و رفتار اجتماعي ايشان ديدند. (16)
به اعتقاد نگارنده؛ وجود بصيرت در منظومة فکري مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) در نظام کنشي معظمله نمود پيدا ميکند که ريشه در نظام منشي و نظام بينشي ايشان دارد. به همين دليل، عمده شخصيتها و جناحهاي مختلف، معظمله را قبول داشته و علاوه بر همکاري و تعامل با رهبري نسبت به اجراي فرامين ايشان گردن ميگذارند. براي درک ملموس وجود بصيرت در قضاوت و عمل مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) به نقل از حجتالإسلام والمسلمين آقاي دکتر خسروپناه خاطرهاي از آقاي سيدجواد طباطبايي را ميآوريم. ايشان ميگويد نقدي بر عبدالکريم سروش کردم، خيلي برآشفته و گفته بود بايد قلمش را شکست و دهانش را دوخت. اما وقتي نسبت به رهبري نقد کردم با وجود اينکه هم قلم، هم دهان و هم جوالدوز در اختيار ايشان است ولي نه قلمي ميشکند و نه دهاني ميدوزد.
در مطالعه و جستجوي بيانات و مکتوبات مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) در خصوص واژة بصيرت، مقولاتي همچون بصيرت افزايي، بصيرتبخشي، بصيرتيابي، بصيرتپراکني و … به چشم ميخورد.
- بصيرت يعني اينكه بدانيم شمري كه سر از پيکر امام حسين(ع) جدا كرد همان جانباز صفين بود كه تاچند قدمي شهادت پيش رفت. (1390: در ديدار با مردم)
- بايد بيدار باشيد، بايد هوشيار باشيد، بايد در صحنه باشيد، بايد بصيرت را محور كار خودتان قرار دهيد. مواظب باشيد دچار بىبصيرتى نشويد. (1389: در ديدار با جوانان و دانشجويان استان قم)
- يك نكتهاى در اينجا وجود دارد: گاهى بصيرت هم وجود دارد، اما در عين حال خطا و اشتباه ادامه پيدا ميكند؛ كه گفتيم بصيرت شرط كافى براى موفقيت نيست، شرط لازم است. (1389: در ديدار با جوانان و دانشجويان استان قم)
- مطالبهى بصيرت، مطالبهى همين تدبر است؛ مطالبهى همين نگاه كردن است؛ مطالبهى چيز بيشترى نيست. و به اين ترتيب ميشود فهميد كه بصيرت پيدا كردن، كار همه است؛ همه ميتوانند بصيرت پيدا كنند. (1389: در ديدار با جوانان و دانشجويان استان قم)
- بصيرت پيدا كردن، كار سختى نيست. بصيرت پيدا كردن همين اندازه لازم دارد كه انسان اسير دامهاى گوناگون، از دوستىها، دشمنىها، هواى نفسها و پيشداورىهاى گوناگون نشود. انسان همين قدر نگاه كند و تدبر كند، ميتواند واقعيت را پيدا كند. (1389: در ديدار با جوانان و دانشجويان استان قم)
- نبايد از گفتهها يا نوشتههاي ما برداشت اختلاف شود و اگر هم اختلاف نظري است، نبايد جلوي مردم اخم کرد و بهانه به دست رسانههاي بيگانه داد. (1390: در ديدار با مسئولان نظام)
- براى اينكه بتوانند اين انقلاب را از درون شكست بدهند. ملت در مقابل اين توطئهى بزرگ، اين حركت خصمانه، با آگاهى و بصيرت و عزم و ايستادگىِ بىنظيرى توانست دشمن را به شكست بكشاند. تجربهاى كه در اين هشت ماه بعد از انتخابات تا بيست و دوم بهمن بر اين ملت و بر اين كشور گذشت، تجربهاى پر از درس، پر از عبرت و حقيقتاً مايهى سربلندى ملت ايران است. (1/1/1389)
- خسته مباد گامهاى استوارتان، سربلند باد پرچم همت و آزادگىتان، درود خدا بر عزم راسخ و بصيرت بىهمتايتان كه هميشه در لحظهى نياز، صحنه رويارويى با بد دلان و بدخواهان را عرصهى پيروزى حق مىسازد و نمايشگاهى از عزت و عظمت مىآرايد. (22 بهمن 1388) (17)
نگاه ويژة مقام معظم رهبري در وجود بصيرت در ميان ياران خويش:
با نگاهي به تاريخ پر فراز و نشيب انقلاب اسلامي ايران، ميبينيم قهرمانان بزرگ انقلاب که بيشترشان به فيض شهادت نائل آمدند صاحب بصيرت بودند. يکي از اين بزرگان، شهيد دکتر مصطفي چمران است. پايگاه حفظ و نشر آثار آيت الله العظمي خامنه اي (مدظلهالعالي) به مناسبت سالگرد شهادت دکتر مصطفي چمران بخشي از سخنان مقام معظم رهبري را در مورد دکتر چمران بازنشر داده است که در ذيل مي آيد:
- … بعد معلوم شد که {دکتر چمران} نگاه سياسي و فهم سياسي و آن چراغ مه شکنِ دوران فتنه را هم دارد. فتنه مثل يک مه غليظ، فضا را نامشخص ميکند؛ چراغ مه شکن لازم است که همان بصيرت است. آنجا جنگيد؛ بعد که انقلاب پيروز شد، خودش را رساند اينجا. (18)
بصيرت در نگاه عميق تاريخي مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي)
قبلا در تبيين منظومة فکري رهبر معظم انقلاب اسلامي (مدظلهالعالي) گفتيم که ايشان به دليل تسلط تاريخي خوبي که دارند داراي نگاهي جامعنگر در خصوص حوادث تاريخي ايران هستند، پس يکي ديگر از فضاهايي که ميتوان با دقت در آن به بصيرت دست يافت، مطالعة عميق تاريخ ايران است.
با مطالعة عميق بيانات حضرت آيتاللهالعظمي امام خامنهاي (مدظلهالعالي) در تحليل انقلاب مشروطه از سال 1367 تا کنون به نکات بسيار ظريف و عميقي در خصوص بصيرت و نقشة محو روحانيت در مشروطه مواجه ميشويم که در زير از نظرتان ميگذرد:
“توجه نكردند كه حرفهايى كه اينها دارند در مجلس شوراى ملى آن زمان مىزنند يا در مطبوعاتشان مىنويسند، مبارزه با اسلام است، اين را توجه نكردند، مماشات كردند. نتيجه اين شد كه كسى كه مىدانست و مىفهميد - مثل مرحوم شيخ فضلالله نورى - جلوى چشم آنها به دار زده شد و اينها حساسيتى پيدا نكردند".
معظمله در فرازهايى از فرمايشات حکيمانة خود به مناسبت سالگرد نهضت مشروطه، نهضتي که دچار فتنههاي پيچيدهاي شد نکاتي را ميفرمايند که سراسر بصيرتافزاست:
* گناه ملى و عمومى و مجازات آن: (در) گناهان جمعى ملتها، بحث يك نفر آدم نيست كه خطايى انجام دهد و يك عده از آن متضرر شوند؛ گاهى يك ملت يا جماعت مؤثرى از يك ملت مبتلا به گناهى مىشوند. اين گناه هم استغفار خودش را دارد. يك ملت گاهى سالهاى متمادى در مقابل منكر و ظلمى سكوت مىكند و هيچ عكسالعملى از خود نشان نمىدهد؛ اين هم يك گناه است، شايد گناه دشوارترى هم باشد، اين همان “ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم” است، اين همان گناهى است كه نعمتهاى بزرگ را زايل مىكند، اين همان گناهى است كه بلاهاى سخت را بر سر جماعتها و ملتهاى گنهكار مسلط مىكند. ملتى كه در شهر تهران ايستادند و تماشا كردند كه مجتهد بزرگى مثل شيخ فضلالله نورى را بالاى دار بكشند و دم نزدند؛ ديدند كه او را با اينكه جزو بانيان و بنيانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اينكه با جريان انگليسى و غربگراى مشروطيت همراهى نكرد، ضد مشروطه قلمداد كردند - كه هنوز هم يك عده قلمزنها و گويندهها و نويسندههاى ما همين حرف دروغ بىمبناى بىمنطق را نشخوار و تكرار مىكنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند؛ در همين شهر تهران، مجلس مؤسسانى تشكيل شد و در آنجا انتقال سلطنت و حكومت به رضاشاه را تصويب كردند. آنها يك عده آدم خاص نبودند؛ اين يك گناه ملى و عمومى بود. “و اتقوا فتنة لاتصيبن الذين ظلموا منكم خاصة"؛ گاهى مجازات فقط شامل افرادى كه مرتكب گناهى شدند، نمىشود؛ مجازات عمومى است، چون حركت عمومى بوده، ولو همه افراد در آن شركت مستقيم نداشتند. همين ملت آن روزى كه به خيابانها آمدند و سينهشان را مقابل تانكهاى محمدرضا پهلوى سپر كردند و از مرگ نترسيدند، يعنى تحمل و صبر و سكوت گناهآلود پنجاه ساله را تغيير دادند، خداى متعال پاداش آنها را داد، حكومت ظلم ساقط شد، حكومت مردمى سر كار آمد، وابستگى ننگآلود سياسى از بين رفت، حركت استقلال آغاز شد و انشاءالله ادامه هم دارد و ادامه پيدا خواهد كرد و اين ملت به توفيق الهى و به همت خود، به آرمانهاى خودش خواهد رسيد. اين به خاطر اين بود كه حركت كرد. بنابراين (اين نوع) گناه هم يكطور استغفار دارد.( 8/8/1384)
* پيامد نشناختن دشمن و دشمنىها: بايد دشمنىها را شناخت. مشكل ما اين است. اينكه بنده مسأله بصيرت را براى خواص تكرار مىكنم، به خاطر اين است. گاهى اوقات غفلت مىشود از دشمنىهايى كه با اساس دارد مىشود؛ اينها را حمل مىكنند به مسائل جزيى. ما در صدر مشروطه هم متأسفانه همين معنا را داشتيم. در صدر مشروطه هم علماى بزرگى بودند - كه من اسم نمىآورم؛ همه مىشناسيد، معروفند - كه اينها نديدند توطئهاى را كه آن روز غربزدگان و به اصطلاح روشنفكرانى كه تحت تأثير غرب بودند، مغلوب تفكرات غرب بودند، طراحى مىكردند؛ توجه نكردند كه حرفهايى كه اينها دارند در مجلس شوراى ملى آن زمان مىزنند يا در مطبوعاتشان مىنويسند، مبارزه با اسلام است، اين را توجه نكردند، مماشات كردند. نتيجه اين شد كه كسى كه مىدانست و مىفهميد - مثل مرحوم شيخ فضلالله نورى - جلوى چشم آنها به دار زده شد و اينها حساسيتى پيدا نكردند. بعد خود آنهايى هم كه به اين حساسيت اهميت و بها نداده بودند، بعد از شيخ فضلالله مورد تعرض و تطاول و تهتك آنها قرار گرفتند و سيلى آنها را خوردند؛ بعضى جانشان را از دست دادند، بعضى آبرويشان را از دست دادند. اين اشتباهى است كه آنجا انجام گرفت؛ اين اشتباه را ما نبايد انجام بدهيم.( 8/8/1384)
* مسأله تشخيص حق از باطل: در مشروطه، چوب اشتباه حق و باطل را خورديم ، تشخيص حق از باطل يكى از آن مسايلى است كه در طول تاريخ بشر و تاريخ نبوتها، نقطه دشوار زندگى انسانها به حساب مىآمده است. همه مايلند حق را تعقيب كنند و به آن عمل نمايند. همه مايلند از باطل اجتناب كنند. البته غير از انسانهايى كه وجودشان به آتش قهر الهى تبديل شده است و مظهر شيطانند، عموم مردم و انسانهاى داراى عقل و انصاف و صفات انسانى، مىخواهند از باطل اجتناب بكنند و به حق گرايش پيدا نمايند، اما تشخيص اينها، هميشه آسان نيست. اميرالمؤمنين(ع) در يكى از خطبههايى كه دردمندى آن بزرگوار، در كلمات و جملات آن آشكار است، همين مطلب را بيان مىكنند، مىفرمايند: اگر حق صريح و خالص بود، كسى به شبهه نمىافتاد و اگر باطل لخت و عريان ظاهر مىشد، كسى از آن تعقيب نمىكرد؛ “ولكن يوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولى الشّيطان على اوليائه"، يعنى دستهاى كجانديش و ترفندكار، قسمتى از حق را با باطل مخلوط مىكنند و لعابى از حق روى باطل مىدهند تا باطل قابل عرضه شود و براى مردم سادهلوح، قابل قبول باشد. اينجا است كه شيطان بر دوستانش مستولى شده و حق مشتبه مىشود. ما چوب اشتباه حق و باطل را در طول تاريخ انبيا و در طول تاريخ اسلام بارها خوردهايم. شايد يكى از علل اينكه دوران اختناق در اين كشور طولانى شد و اقلاً دو قرن استعمار در اين كشور حضور موذيانهاى داشت و ما مردم نتوانستيم آنچنان به دهان استعمار بكوبيم كه برود و نيايد، همين بود كه حق و باطل مشتبه مىشد و صريح نبود و صراط روشن براى مردم وجود نداشت، لذا چه در مشروطه و چه در قضاياى قبل و بعد آن، ما ملت ايران چوب اشتباه حق و باطل را خورديم.( 6/12/1388)
* نگاهى به استبداد قاجار و نهضت مشروطه: دوران استبداد حكومت قاجار مردم را به جان آورده بود. مردم قيام كردند، دلسوزان جامعه قيام كردند؛ پيشرو آنها هم علماى دين بودند. در نجف، مرجع تقليدى مثل مرحوم آيتالله آخوند خراسانى، در تهران سه نفر عالم بزرگ - مرحوم شيخ فضلالله نورى، مرحوم سيد عبدالله بهبهانى، مرحوم سيد محمد طباطبايى - پيشوايان مشروطه بودند. پشتوانه اينها هم دستگاه حوزه علميه در نجف بود. اينها چه مىخواستند؟ اينها مىخواستند كه در ايران عدالت برپا شود، يعنى استبداد از بين برود. وقتى كه جوش و خروش مردم ديده شد، دولت انگلستان كه آن وقت در ايران نفوذ بسيار زيادى داشت و از عواملى در ميان روشنفكران برخوردار بود، اينها را ديد و نسخه خودش را به اينها القاء كرد. البته در بين همان دلسوزان هم عدهاى از روشنفكران بودند. حق آنها نبايد ضايع شود، ليكن يك عده روشنفكر هم بودند كه مزدور و خودفروخته و از عوامل انگليس محسوب مىشدند. بارى، مشروطه، قالب و تركيب حكومتى انگليس بود. اين روشنفكران به جاى اينكه دنبال دستگاه عدالت باشند و يك تركيب ايرانى و يك فرمول ايرانى براى ايجاد عدالت به وجود آورند، مشروطيت را سر كار آوردند. نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه اين نهضت عظيم مردم كه پشت سر علما و به نام دين و با شعار دينخواهى بود، بعد از مدت بسيار كوتاهى منتهى به اين شد كه شيخ فضلالله نورى را در تهران به دار كشيدند. اندك زمانى بعد، سيد عبدالله بهبهانى را در خانهاش ترور كردند. بعد از آنهم سيد محمد طباطبايى در انزوا و تنهايى از دنيا رفت. آنوقت مشروطه را هم به همان شكلى كه خودشان مىخواستند برگرداندند؛ مشروطهاى كه بالاخره منتهى به حكومت رضاخانى شد! ( 12/7/1368)
* نقش روحانيت در حركتهاى اصلاحى جامعه: از صد سال پيش به اين طرف، هر حركت اصلاحى، مبارزه اجتماعى و سياسى و هر تحول بزرگى در ايران اتفاق افتاده است، يا رهبران آنها روحانى بودهاند و يا روحانيت جزو رهبران آنها بوده است. تاريخ در مقابل ما است. دشمنان روحانيت در طول شصت سال اخير، هر چه عليه روحانيت تلاش كردهاند، نتوانستهاند اين موضوع را انكار كنند، چون متن تاريخ است. اولين نداى مشروطه از حلقوم علماى بزرگ بيرون آمد. در قضيه تنباكو، امتيازات دوران ناصرالدين شاه، ملىشدن صنعت نفت و مبارزه با رژيم پهلوى كه منتهى به نهضت عظيم اسلامى و تشكيل جمهورى اسلامى شد نيز چنين بوده است. دشمن، اين تاريخ را مىداند. وقتى تشكيلاتى به نام دين و روحانيت شناخته شده، با مركزيت و مسؤوليت مشخص و رياست كسانى كه جز با تقوا ممكن نيست به رياست برسند، وجود دارد، كار دشمن سخت مىشود.( 14/7/1379)
* پيش از اين، در كشور خود ما، انقلاب مشروطيت بود، اما بعد از پيروزى، هنگامى كه علما را كنار زدند، از مسير منحرف شد و مشروطيت به جايى رسيد كه رضاخان قلدر - فردى كه ضد همه آرمانهاى مشروطهخواهى بود - به حكومت رسيد. اگر انقلاب اسلامى ما هم تحت رهبرى دينى نبود، سرنوشتى چون انقلاب مشروطيت پيدا مىكرد. هر انسان هوشمندى، وقتى توجه مىكند كه اولا شروع اين نهضت و پيروزى آن، ثانيا بقاى جمهورى اسلامى و مضمحلنشدن آن و ثالثا مستقيم حركتكردن جمهورى اسلامى و انحرافنشدن آن، به بركت دين و رهبرى دينى است، پشت سر آن، يك نكته ديگر را هم مىفهمد و آن نكته اين است كه دشمنان انقلاب اسلامى، چه در خارج و چه در داخل، سعى مىكنند دين و رهبرى دينى را از اين انقلاب بگيرند. اين، يك امر قهرى است.( 10/8/1374)
*نقشه محو روحانيت: روحانيت، عنصر اصلى در مبارزات پانزدهساله منتهى به پيروزى انقلاب و سپس در تشكيل نظام مقدس اسلامى و برافراشتن پرچم اسلام در جهان و در مقاومت پرشور ملت ايران در برابر تهاجمهاى گوناگون دشمنان و پيش از اينها و در طول قرنهاى متمادى، عامل اصلى حفظ معارف اسلامى و ايمان عميق و صادقانه ملت ايران به مكتب حياتبخش اسلام و رشد تفكرات دينى در همهجا بوده است. حضور روحانيون متعهد و مبارز در مركز مبارزه با رژيم دستنشانده آمريكا بود كه قشرهاى گوناگون مردم را به صحنه مبارزه كشانيد و مبارزه را شكل عمومى و مردمى بخشيد. در همه حوادث بزرگى كه ملت ايران يكپارچه در آن شركت جستهاند - مانند نهضت مشروطيت و قيام تنباكو - نيز حضور علماى دين در پيشاپيش صفوف، تنها عامل اين حضور عمومى بوده است. استعمارگران انگليسى، با درك همين حقيقت بود كه انهدام جامعه روحانيت را مقدمه لازم براى ادامه حضور استعمارى خود در ايران دانستند و به وسيله عامل دستنشاندهشان - رضاخان - در سالهاى 1313 به بعد، نقشه محو روحانيت را شروع كردند و در آن سالها دست به فجايعى نسبت به علماى عالىمقام و حوزههاى علميه زدند كه در تاريخ ايران، پيش از آن هرگز سابقه نداشت و متأسفانه شرح اين فجايع و ماجراى مقاومت مظلومانه علما و طلاب در آخرين سالهاى حكومت رضاخان قلدر، بهطور كامل تدوين نشده و در معرض اطلاع مردم قرار نگرفته است و لازم است اطلاع شاهدان عينى - كه بحمدالله هنوز تعداد آنان كم نيست - به وسيله افراد و مؤسسات مسؤول، با همتى مردانه گردآورى شود.( 19/10/1371)
* مشروطه و بىتجربگى ملت و رهبران آن: مكرر عرض كردهايم كه در خيلى از مناطق دنيا، انقلابها با نفس دين شروع شد، اما به خاطر ضعف رهبرى، از دين فاصله گرفت و گاهى هم ضد دين شد. در تاريخ خودمان در نهضت مشروطيت ديديم كه روحانيون آمدند يك حادثه بزرگ (نظام مشروطيت) را در كشور ايجاد كردند و پايان دوره استبداد را تدارك ديدند، بعد همين مشروطيت، پايگاهى براى ضديت با دين و روحانيت شد و هنوز ابتداى كار بود كه روزنامههاى صدر مشروطيت، به نام آزادى شروع به كوبيدن دين كردند، تا جايى كه يكى از شخصيتهاى روحانى آن زمان - مرحوم آقاشيخ فضلالله نورى - كه جزو پيشروان مشروطيت بود، در مقابل آن مجلس و مشروطيت ايستاد و سرانجام هم به شهادت رسيد.( 10/3/1369)
وقتى مشروطيت بهوجود آمد يا سالهاى بعد از مشروطيت، اگر ملت ايران توانسته بود همان كارى را بكند كه در انقلاب اسلامى كرد، راه از آن زمان شروع مىشد و ما امروز مىتوانستيم شاهد جامعهاى باشيم كه هم از لحاظ علمى و صنعتى پيشرفته است، هم يك جامعه برخوردار از عدالت است، هم يك جامعه برخوردار از احساس معنويت و ايمان معنوى است، ولى وقتى ملت ايران تشنه چنان تحولى بود، نگذاشتند اين تحول صورت بگيرد. اينكه مىگويم نگذاشتند، يك محاسبه كاملا دقيق و علمى دارد، نه اينكه ملت ايران نمىخواست يا حاضر به فداكارى نبود، چرا، ليكن در دوره مشروطيت، از بىتجربگى ملت و رهبران آن استفاده كردند و حركت عظيمى كه در اين كشور عليه استبداد درازمدت پادشاهان - كه سرچشمه همه بدبختىها بود - بهوجود آمده بود، به بيراهه كشاندند و از درون آن را پوچ و منهدم كردند. ماجراى مشروطيت، يكى از ماجراهاى تلخ تاريخ اخير ما است. ملت ايران وارد ميدان شدند، رهبران روحانى، علماى بزرگ و مراجع از نجف و از داخل كشور مردم را بسيج كردند، ملت هم خوب فداكارى كردند، اما چون تجربه كارى نداشتند، دشمنان، نفوذىها و سلطهگران بيگانه توانستند اين حركت را از درون منهدم و خنثى كنند و از بين ببرند. سالها اين ملت در سختىهاى ناشى از سلطه بيگانه گذراند تا اينكه زمينه براى انقلاب اسلامى آماده شد. رهبرى حكيم، پرقدرت، با اراده و عزم راسخ و نافذ در همه دلها، در ميان مردم بهوجود آمد و وارد ميدان شد. ملت هم تجربه پيدا كرده بودند، لذا انقلاب اسلامى شكل گرفت و اين دفعه ترفند دشمن بىاثر ماند، چون ملت و رهبران در انقلاب اسلامى تجربه پيدا كرده بودند. اين دفعه در انقلاب اسلامى، با استفاده از تجربه مشروطيت، هم ملت ما، هم رهبران روحانى ما و هم روشنفكران صادق ما فهميدند كه بايد حصار معنوى - يعنى حصار ايمان، ارزشهاى انقلابى و حصار بيدارى - را در مقابل توطئههاى دشمن محكم نگه دارند.( 2/12/1368)
* مشروطيت براى همين پيش آمد برادران و خواهران عزيز! تفاوت عمدهاى بين مجلس شوراى اسلامى و همه پارلمانهاى دنيا وجود دارد و آن، اسلامىبودن است. شوخى نيست، امروز صد و پنجاه سال است كه برجستهترين و شريفترين عناصر سياسى و دينى ملت ما، پرچم حاكميت اسلام را بلند كردهاند و پايش سينه زدهاند و بسيارى در اين راه جان دادند؛ امثال مدرسها، آخوند خراسانىها و سيد جمالالدينها. قضيه اينطورى است. اين مربوط به امروز ما نيست كه بگوييم دين و سياست يكى است، عدهاى هم بگويند يكى است، اما يك عده هم بگويند نه، خيلى هم يكى نيست! حرف امروز نيست؛ اين حرف، صد و پنجاه سال ريشه دارد. پدر برجستهترين زبدگان اين كشور در راه مبارزه براى اين فكر درآمد؛ هزاران جان پاك در اين راه شهيد شدند، مدرس به آن عظمت سينه را براى اين قضيه سپر كرد، اصلا مشروطيت ايران براى همين پيش آمد، اگرچه بعد منحرفش كردند، عدهاى بد و ناشيانه عمل كردند، عدهاى هم متكى به قدرتهاى خارجى زرنگى كردند و آن را از دست مردم قاپيدند، بعد هم كه امام بزرگوار آمد، از اول حركتش را بر اين اساس قرار داد و ملت ايران هم اين را خواستند و مىخواهند.( 24/12/1383)
خطرات بي بصيرتي و عدم توجه به شوراي نگهبان:
با مطالعه اتفاقات ناخوشايندي که در انقلاب مشروطه افتاد و مقايسة آن با رخدادهاي انقلاب اسلامي در سه دهة اخير متوجه ميشويم دشمنيها به شکل عميقتر و پيچيدهتري ادامه دارد. يکي از آن نقاط خطر، عدم توجه به شوراي نگهبان است. مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) اين خطر را چنين گوشزد ميکنند:
* ضرر انحراف از موازين دينى شوراى نگهبان نقطه تضمين و تأمين براى نظام اسلامى است. اين امر بسيار مهمى است. شوراى نگهبان در مجموعه تشكيلات نظام جمهورى اسلامى، مثل بقيه دستگاهها نيست كه بگوييم ارگانها و تشكيلات مختلفى هستند؛ بعضى مهمترند، بعضى كم اهميتترند، اين هم يكى از آنها؛ نه. شوراى نگهبان مثل بعضى از پديدههاى يك نظام - مانند قانون اساسى - وضع ويژهاى دارد. شوراى نگهبان تشكيلاتى است كه اگر خوب باشد و درست كار كند، اين نظام ديگر خطر انحراف از دين نخواهد داشت. اين چيز كمى نيست. اين چيز قابل مقايسهاى با چيزهاى ديگر نيست. ببينيد از مشروطه تا پيروزى انقلاب اسلامى بر اثر انحراف از موازين دينى چقدر ضرر كرديم! دهها سال اين كشور خسارت ديد، به خاطر اينكه از اصول دينى انحراف حاصل شد. با اينكه اساس مشروطيت بر پايه دين بنا شده بود، اما رعايت نشد و آن قضيه طراز اول مورد توجه قرار نگرفت. بعد هم با دين مخالفت شد و پديدههاى دينى آن نظام از بين رفت، اما غيردينىهايش تقويت گرديد و آن چيزى شد كه شما ديديد يك كشور و يك ملت چه خسارتى را در طول اين چند ده سال دوران مشروطه تا پيروزى انقلاب اسلامى متحمل شد. (7/3/1382)
* فرمول قديمى دشمن: دشمن فهميد كه راز پيروزى ملت ايران چيست، لذا درصدد برآمد تا سياسيّون و سردمداران دولتى را از روحانيت و دين جدا كند. آنها را از آيتاللَّه كاشانى جدا كردند و بينشان فاصله انداختند و متأسفانه موفّق هم شدند. از سى تير 1331 كه مرحوم آيتاللَّه كاشانى توانست ملت ايران را آنطور به صحنه بياورد، تا 28 مرداد 1332 كه عوامل آمريكا در تهران توانستند مصدّق را سرنگون و تمام بساط او را جمع كنند و مردم هيچ حركتى از خود نشان ندادند، يك سال و يك ماه بيشتر طول نكشيد. در اين يك سال و يك ماه، با وساطت ايادى ضدّ استقلال اين كشور و با توطئه دشمنان اين ملت، دكتر مصدّق مرتّب فاصله خود را با آقاى كاشانى زياد كرد، تا اينكه مرحوم آيتاللَّه كاشانى چند روز قبل از ماجراى 28 مرداد نامه نوشت - همه اين نامهها موجود است - و گفت من مىترسم با اين وضعى كه داريد، عليه شما كودتا كنند و مشكلى به وجود آورند. دكتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتيبانى مردم ايران هستم! اشتباه او همينجا بود. ملت ايران را سرانگشت روحانيت - كسى مثل آيتاللَّه كاشانى - وادار مىكرد كه صحنهها را پُر كند و به ميدان بيايد و جان خود را به خطر بيندازد. در 28 مرداد كه كاشانى منزوى و خانهنشين بود - و در واقع دولت مصدّق او را منزوى و از خود جدا كرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد كه مردم نيز در صحنه حضور نداشته باشند، لذا كودتاچيهاى مأمور مستقيم آمريكا توانستند بيايند و بهراحتى بخشى از ارتش را به تصرّف درآورند و كودتا كنند. يك مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدّق را سرنگون كردند. پس از آن، ديكتاتورىِ محمدرضاشاهى به وجود آمد كه بيستوپنج سال اين ملت زير چكمههاى ديكتاتورى او لگدمال شد و ملىشدن صنعت نفت هم در واقع هيچ و پوچ گرديد، چون همان نفت را به كنسرسيومى دادند كه آمريكاييها طرّاحى آن را كردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جداشدن از روحانيت و دين. اينها عبرت است. شبيه همين قضيه در صدر مشروطيت اتفاق افتاد. آنجا هم كار را مردم كردند و حضور آنها بود كه مشروطيت را بر حكّام مستبد قاجار تحميل كرد، و الّا مظفرالدين شاه كسى نبود كه مشروطيت را قبول كند؛ حضور و فشار مردم او را مجبور كرد كه مشروطيت را بپذيرد. روحانيون و علماى بزرگ، مردم را به صحنه آورده بودند. بعد از آنكه مشروطيت به وجود آمد، جمعى از روشنفكران خودباخته در مقابل انگليس، با تبليغات و روزنامهها و روشهاى خود، كارى كردند كه روحانيت و مردم متديّن را نسبت به نهضت مشروطيت بدبين و مأيوس كردند. نتيجه اين شد كه در ابتدا يك ديكتاتورى توأم با هرج و مرج، چند سال بعد هم ديكتاتورى سياه دوران رضاخان بر اين ملت مسلّط شد. اين دو واقعه، دو تجربه است كه البته هر كدام تحليل و داستان جداگانهاى دارد. (اما در انقلاب اسلامى)، مردم و جوانان ما نگذاشتند فرمول قديمى دشمن، در انقلاب اسلامى تحقّق پيدا كند. اين فرمول چيست؟ قدم اوّل، جدايى دستگاه سياست و نهضت از دين و روحانيت است. قدم دوم، مأيوسشدن مردم از تحوّلى كه به وجود آمده است، مثل مشروطيت و نهضت ملىشدن صنعت نفت. مأيوسشدن مردم موجب مىشود كه در صحنه حضور نداشته باشند. قدم سوم، در غياب مردم، پديدآمدن يك ديكتاتورى ظالمانه و بىرحم و در مشت دشمن و استكبار و استعمار قرار گرفتن است.( 14/11/1374)
رنج معظمله از بياطلاعي جوانان از قضاياي تاريخي کشور:
* از اين قضيه رنج مىبرم من از اينكه مىبينم جوانان ما از اين قضايا بىاطّلاعند، رنج مىبرم. هميشه اطّلاع از آنچه دشمن در گذشته عمل كرده است، موجب مىشود كه انسان ترفندهاى دشمن را در زمان خودش هم بداند. البته روشها عوض مىشود. شما مىبينيد كه در مبارزات ورزشى هم مربّيان مىنشينند و عملكرد فلان تيم رقيب را با دقّت نگاه مىكنند تا روشهاى او را بشناسند. ملت ايران در طول صد سال اخير اقلاً در دو قضيه مهم قبل از انقلاب اسلامى با آمريكا و انگليس روبهرو شده است. يك قضيه، قضيه مشروطيت است، يك قضيه، قضيه نهضت ملىشدن صنعت نفت است. در هر دو قضيه، آنها ترفندى زدند و ملت ايران را از لذتبردن از پيروزى خود محروم كردند و يك ديكتاتورىِ سخت و سياه را در هر كدام از اين دو مقطع در كشور به وجود آوردند.( 20/8/1380)
* عدم تاريخنگاري صحيح مشروطه: تاريخ نوشته شده در خصوص مشروطه غالبا صحيح نيست آنچه من بر آن اصرار دارم، مسأله تاريخنگارى مشروطه است كه از سالها پيش با دوستان متعددى اين را در ميان گذاشتهام و بحث كردهام. ما واقعا احتياج داريم به يك تاريخ مستند قوى روشنى از مشروطيت. مشروطيت را بايد درست تبيين كنيم كه البته وقتى اين تاريخ تبيين شد و در سطوح مختلف آماده شد - چه در سطوح دانشآموزى و دانشگاهى، چه در سطوح تحقيقى - پخش و منتشر خواهد شد. حقيقت اين است كه ما هنوز از مشروطيت، يك تاريخ كامل جامعى نداريم، اين در حالى است كه نوشتههاى مربوط به مشروطيت از قبيل همان نوشته ناظمالاسلام يا بقيه چيزهايى كه از آن زمان نوشته شده، در اختيار مردم است، دارند مىخوانند و برداشتهايى از قضيه مشروطيت مىكنند كه اين برداشتها غالبا هم صحيح نيست.( 14/11/1374)
* توقع از صدا و سيما يكى از چيزهايى كه انسان از رسانه توقع دارد اين است كه از حوادث گذشته براى توضيح تهديدهاى آينده و حوادث در شرف تكوين استفاده كند و مردم را نسبت به آنها حساس نمايد. قضاياى جوامع انسانى و جهانى حقيقتا مشابهند، چون با همه تغييرى كه در وضع زندگى انسانها بهوجود مىآيد، عوامل تأثيرگذار حقيقى در زندگى انسانها هميشه چيزهاى معينى است. “سنتالله” كه در قرآن مىبينيد، همين است؛ “و لن تجد لسنةالله تبديلا و لن تجد لسنةالله تحويلا” همينها است، يعنى سنتهايى وجود دارد و تبديلها و تحولهايى بهوجود مىآيد، مثلا امروز قضاياى مشروطه براى ما كاملا قابل درسگيرى و درسآموزى است، چون بنده در برههاى از سالهاى زندگىام با مسائل و قضاياى مشروطه خيلى انس داشتهام و كتابها و گزارشهاى متعدد را نگاه مىكردم، امروز كه نگاه مىكنم، مىبينم اين قضايا و حوادث خيلى به هم نزديك است. همچنين عوامل در انقلابهاى گوناگون دنيا، مثلا انقلاب كبير فرانسه يا انقلابهاى ديگر مشابه است، عوامل مشابه است و نتايج مشابهى را هم مىدهد، مثلا در انقلاب كبير فرانسه، عامل مخربى وجود داشته كه ما جلو(ى) اين عامل مخرب را در اينجا گرفتيم و نگذاشتيم، مىبينيم آن نتايج مترتب نشد، يا عاملى وجود داشته كه آنجا تخريب ايجاد كرده، ما اينجا جلو آن را نگرفتيم، مىبينيم عينا همان تأثير و همان زيان را در اينجا هم بهطور مشابه داشته است.( 15/11/1381)
* مسئولان نبايد بگذارند چنين حالتى به وجود آيد يكى از عواملى كه موجب شكست مشروطيت در ايران شد، اين بود كه متدينين بعد از مدتى احساس كردند كأنه كار به سمت بىدينى پيش مىرود. جنجال زياد مطبوعاتى كه آن وقت همه انگيزه خودشان را اين قرار داده بودند كه به مقدسات دينى حمله كنند - البته كسانى كه در مشروطيت با اساس دين و مظاهر دينى و اعتقادات دينى و روحانيت و با اينطور چيزها در مجامع به صورت قلمى و شعارى مقابله و اهانت مىكردند، عده زيادى نبودند، اما جنجالشان زياد بود - موجب شد كه متدينين و علما كه در صفوف اول مبارزه مشروطيت بودند، به تدريج دلسرد شدند و كنار نشستند. وقتى چنين شد، نهضت شكست مىخورد و مشروطيت شكست خورد. بعد از پانزده، شانزده سال از عمر مشروطيت، ديكتاتورى رضاخانى به وجود آمد. اين بسيار عبرتانگيز است. رضاخان قلدر و چكمهپوش كجا، شعار مشروطيت كجا؛ چقدر اينها با هم فاصله دارند! چرا اينطور شد؟ چون اطمينان و اعتماد مردم مؤمن سلب شد، كنار نشستند و از صحنه بيرون رفتند. مسؤولان نبايد بگذارند چنين حالتى در مؤمنين به وجود آيد. ( 11/5/1380)
توصيه کاربردي مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) در خصوص مسائل اصلي کشور
شايد از خود بپرسيد با اين همه چه نتيجه کاربردي ميتوانيم از اين مباحث بگيريم. بدون شک توجه و تمرکز بر نصايح بزرگان، تکرار و تمرين آنها باعث ايجاد نتايج عملي در زندگي ما ميشود. با درک هستة مرکزي و نکات برجستة توصيههاي مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) به طور قطع چراغ مهشکن قوي در اختيارمان قرار ميگيرد تا بتوانيم در فضاي غبارآلود و فتنهانگيز، به درستي رفتار کنيم.
يکي از مسائل مهم کشور که افکار بسياري از مديران در ردههاي مختلف را به خود مشغول داشته و هر روز نيز وارد فضاهاي تازهاي ميشود مسائل مربوط به دولت است. دولتي که خود هر از چندگاهي به صورت خودخواسته و خوساخته وارد حاشيههايي ميشود تا به ظاهر خود را در کنار ملت نشان دهد و در مقابل خود زورمداران و زرمداران را تصوير ميکند. دشمن سومي که در دولت سازندگي و اصلاحات نيز بود و عاقبت کسي نفهميد کيست و کجاست. دربارة مسائل روز کشور توصية کاربردي مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي)؛ تفکيک مسائل اصلي و فرعي است و اين امر، يکي از ضرورتهايي است که بارها در بيان معظمله مورد تأکيد قرار گرفته است. مسئلهاي که جستار در آن و در ادامه پُررنگ کردن مرز بين مسائل اصلي کشور با مسائل فرعي، ضرورتي براي مقابله با توطئههاي نرم دشمنان است.
بحث مسائل اصلي و فرعي و تشخيص آنها در گير و دار روزمرّگيهاي مختلف کشور يکي از مباحث مهمي است که به نظر ميرسد در دهه پيشرفت و عدالت؛ ضرورت پرداختن به آن صد چندان است. ضرورتي که بارها نيز توسط مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) در بيانات و ديدارهاي مختلف ايشان به صور مختلف بيان و بر آن تأکيد شده است. جالب آنکه نکته مهم “تفکيک مسائل اصلي و فرعي کشور از يکديگر ” همواره در مقاطعي مورد تأکيد مقام عظماي ولايت قرار گرفته است که کشور به نوعي درگير دلمشغوليهاي مهم سياسي يا اقتصادي بوده است. دلمشغوليها و درگيريهايي که به نوعي اذهان تمام مردم و مسئولان را با خود همراه کرده بود اما درست در همين مقاطع شاهد بوديم که حضرت آيتالله خامنهاي (مدظلهالعالي) تأکيدات صريحي را پيرامون لزوم تفکيک مسائل از يکدگير و اولويت بخشي به آنها مطرح کردند.
براي مثال، معظمله در بخشي از بيانات خود که در ابتداي سال ۸۹ در جمع مسئولان کشور بيان فرمودند، تصريح کردند: “… ما مسائلمان را تقسيم کنيم به مسائل اصلى و غير اصلى؛ به اصلىها بپردازيم. مسائل اصلى در کشور ما زياد است. بخشىاش مربوط به مسئولين است، بخشىاش مربوط به فرهنگسازان است، بخشىاش مربوط به مؤسسات عظيم و وسيعى است که خوشبختانه در کشور وجود دارد؛ هرکدام وظيفهاى دارند، کارى دارند. به هدايت اين مردم و به هدايت نظام و پيشبرد نظام بينديشيم و بپردازيم. “
مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) همچنين در بخشي از بيانات خود در ديدار با دانشجويان در رمضان سال 90 نيز اين نکته را اينگونه تبيين فرمودند: “يکى از دوستان گفتند ما از دست چپ و راست رئيس جمهور دلمان خون است. خُب، حالا دل شما خون – که خدا نکند خون باشد – اما به شما عرض بکنم؛ اينها جزو مسائل تعيين کننده و اصلى نيست. ممکن است ايراد و اشکال وارد باشد – من در اين مورد هيچ قضاوتى نميخواهم بکنم – ممکن است کسى به يک شخصى يا به يک کارى ايراد داشته باشد؛ منتها بايد توجه کنيم که مسائل را اصلى ـ فرعى کنيم. مسائل درجه دوم جاى مسائل اصلى را در انگيزههاى ما، در همت ما، در صرف انرژىاى که ميشود، نگيرد. فقط توجه کنيد که اين جاى مسائل اصلى را نگيرد. مسائل اصلى ما چيزهاى ديگرى است. ” (19)
نتيجهگيري:
1. بصيرت به معنى دانايى، بينايى، بينايى دل، هوشيارى، زيرکى و يقين است. بصيرت چراغ مهشکن قوي تشخيص راه از بيراه در فضاي غبارآلود و فتنهانگيز است.
2. به راه تحصيل، درجات، مراتب، و آثار بصيرت اشاره شد.
3. وجود بصيرت در منظومة فکري مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) در نظام کنشي معظمله نمود پيدا ميکند که ريشه در نظام منشي و بينشي ايشان دارد.
4. منظومة فکري مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) داراي سه نظام بينشي، منشي و کنشي است و راهکار تحقق نظام کنشي، مردمسالاري ديني است.
5. در جستجوي بيانات و مکتوبات رهبري در خصوص واژة بصيرت، مقولاتي همچون بصيرتافزايي، بصيرتبخشي، بصيرتيابي، و بصيرتپراکني به چشم ميخورد.
6. مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) نگاه ويژهاي در وجود بصيرت در ميان ياران نزديک خويش داشته و آن را به ديگران گوشزد و يادآوري مينمايند.
7. بصيرت در نگاه عميق تاريخي رهبري به عنوان نمونه در تحليل انقلاب مشروطه و لزوم عبرت گرفتن از تاريخ براي افزايش و تعميق بصيرت در نکات کاربردي و روشني اشاره شد.
8. توصية کاربردي مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) براي داشتن بصيرت در روزگار فعلي، تقسيم مسائل کشور به فرعي و اصلي و اهتمام به مسائل اصلي است تا از شرايط سخت فعلي عبور کنيم.
ــــــــــــــــــــــ
پى نوشت ها:
1. دکتر محمد معين، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 546.
3. دائرة المعارف تشيع، جمعى از محققان، ج 3، ص 271.
4. آيت اللَّه جوادى آملى، تفسير موضوعى ج 14، ص 132 - 13
5. نور (24) آيه 35.
6. همان، آيه 40.
7. جامع الاسرار، ص 510 و 580 - 579،.
8. غررالحکم، ج 5، ص 166
9. غررالحکم، ج 3، ص 387.
10. “من استقبل الامور ابصر” يا “من فکّر أبصر العواقب” ؛ همان.
11. همان.
12. بحارالانوار، ج 66، ص 209.
13. جمعه (62) آيه 1.
14. تکاثر (152) آيات 7- 6- 5.
15. الکافى، ج 2، ص 54.
16. تقريرات کلاس درس حجتالإسلام والمسلمين آقاي دکتر خسروپناه؛ 24/1/1391
17. لوح فشردة حديث ولايت: مجموعه رهنمودهاي حضرت آيتالله العظمي امام خامنهاي (مد ظلهالعالي)
18. خبرگزاري فارس، 90/05/14 ، شماره خبر: 9005140291
19. تارنماي مرکز اسناد انقلاب اسلامي

راهکار مقابله با جنگ نرم از نگاه مقام معظم رهبری
پنجشنبه 95/10/09
ابعاد و راهکارهای مقابله با جنگ نرم : دیدگاه مقام معظم رهبری
۱. تقویت و پربار کردن فعالیت های فرهنگی و هنری
از دیدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی، نیروهای فرهنگی نقش بسیار حساس و مهمی در باور سازی وجود تهاجم فرهنگی و مقابله با آن را دارند . ایشان با بیان اینکه حرکت عظیم انقلاب اسلامى هنوز در اوایل راه خود است، با تاکید بر تاثیر هنر می فرمایند: « من به شما عرض میکنم که این حرکت عظیم انقلاب اسلامى، یک حرکت تمام شده نیست. حالا یک گوشهى از لشکر آن من و شماییم که حالا یک ذره مثلاً اهل ادب و فرهنگ و اینها محسوب میشویم؛ «و للَّه جنود السّماوات و الارض»؛ … این حرکت عظیمى که با انقلاب اسلامى شروع شد، یک حرکت تمام شده نیست؛ مطلقاً تمام شده نیست، آن حرکت ادامه دارد. همینى که حالا معمول شده که در بیانها و در تلویزیون و توى تبلیغات و توى دادگاه و توى زبان همه، میگویند: جنگ نرم؛ راست است، این یک واقعیت است؛ یعنى الان جنگ است. البته این حرف را من امروز نمیزنم، من از بعد از جنگ - از سال 67 - همیشه این را گفتهام؛ بارها و بارها. علت این است که من صحنه را میبینم؛ چه بکنم اگر کسى نمیبیند؟! …. این تمام نشده. چون تمام نشده، همه وظیفه داریم. وظیفهى مجموعهى فرهنگى و ادبى و هنرى هم وظیفهى مشخصى است: بلاغ، تبیین؛ بگویید، خوب بگویید. من همیشه تکیه بر این میکنم: بایستى قالب را خوب انتخاب کنید و هنر را بایستى تمام عیار توى میدان بیاورید؛ نباید کم گذاشت، تا اثر خودش را بکند.»
۲. اتحاد مردم و جریان های سیاسی و دوری از اختلاف و تردید و بدبینی
دشمنان نظام همواره سعی کرده اند با ایجاد اختلاف ، چند دستهگی و تقابل و نهایتا درگیری بین اقوام و مذاهب گوناگون و همچنین تنش بین جریان های سیاسی، هم در بعد ملی و هم در سطح جهان اسلام به اهدافشان برسند. مقام معظم رهبری در این باره می فرمایند: « دشمن در جنگ نرم تلاش دارد با استفاده از ابزارهای فرهنگی و ارتباطاتی پیشرفته و با شایعه و دروغ پراکنی و استفاده از برخی بهانه ها، میان آحاد مردم تردید، بدبینی، و اختلاف ایجاد کند … در قضایای پس از انتخابات، به بهانه انتخابات، ایجاد تردید و اختلاف کردند تا دلهای مردم نسبت به یکدیگر و نسبت به مسئولان چرکین شود و در چنین فضای مشوش و شلوغی، عناصر مغرض، خائن و دست آموز خود را برای کارهای اخلال گرانه وارد صحنه کنند اما به دلیل بصیرت مردم به نتیجه نرسیدند … هر اقدامی که موجب مغشوش و تهمت آلود شدن فضا شود و مردم را نسبت به یکدیگر بدبین و مردد کند، به ضرر کشور است … من اصرار دارم که آحاد مردم و جریانات مختلف سیاسی، همه با یکدیگر متحد، در مقابل آن افراد معدودی باشند که مخالف اصل انقلاب و استقلال کشور هستند و هدف آنها تقدیم کشور به امریکا و استکبار است … به کسانی که بدنبال مصالح کشور هستند، توصیه می کنم، از این اختلافهای جزئی، و غیراصولی صرفنظر کنند.»
ایشان همچنین با تاکید بر تحکیم وحدت و بروز نشانه های آن می فرمایند:
«امروز نشانه های وحدت عمومی و همدلی مردم قابل مشاهده است که مناظر بی نظیر آن، حضور مردم در نمازهای جمعه ماه مبارک رمضان، حضور گسترده در راهپیمایی روز قدس، و حضور با عظمت در نماز عید فطر در سراسر کشور است … همه باید در مقابل این وحدت سرتعظیم فرود آورند و در جهت تحکیم آن تلاش کنند … باید هرآنچه که امکان پذیر است در جهت حفظ و تقویت وحدت مذهبی، و وحدت قومی، تلاش شود.»
۳. امید به آینده و دیدی خوشبینانه همراه با اعتماد به نفس به دور از ناامیدی
مقام معظم رهبری، امید و اعتماد به نفس را سبب نا امیدی مخالفان دانسته و در این باره می فرمایند: « مخدوش کردن نشانه های امید و تبدیل آنها به نشانه های یأس و تردید، و القای بن بست و سیاه نمایی، و در نهایت گرفتن پویایی جامعه یکی از خطوط مخالفان است.»
ایشان در این رابطه به طور صریح در دیدار با نخبگان می فرمایند: « عزیزان من! شرط اصلى فعالیت درست شما در این جبههى جنگ نرم، یکىاش نگاه خوشبینانه و امیدوارانه است. نگاهتان خوشبینانه باشد. ببینید، من در مورد بعضىتان به جاى پدربزرگ شما هستم. من نگاهم به آینده، خوشبینانه است؛ نه از روى توهم، بلکه از روى بصیرت. شما جوانید - مرکز خوشبینى - مواظب باشید نگاهتان به آینده، نگاه بدبینانه نباشد؛ نگاه امیدوارانه باشد، نه نگاه نومیدانه. اگر نگاه نومیدانه شد، نگاه بدبینانه شد، نگاه «چه فایدهاى دارد» شد، به دنبالش بىعملى، به دنبالش بىتحرکى، به دنبالش انزواء است؛ مطلقاً دیگر حرکتى وجود نخواهد داشت؛ همانى است که دشمن میخواهد.»
ایشان هم چنین می فرمایند: « باید درست در جهت مخالف برنامه دشمن که به دنبال ایجاد فضای یأس و ناامیدی در دانشگاهها است، حرکت، و محیط درس و دانشگاهها را فضای امید به آینده کرد.
ایشان همچنین با تاکید بر مساله اعتماد به نفس در بین دانشجویان می فرمایند: « چرا من مسئلهى اعتماد به نفس را اصلاً مطرح میکنم؟ مگر در کشور چه اتفاقى افتاده که بنده اصرار دارم روى اعتماد به نفس ملتمان یا جوانانمان تکیه کنم؟ توضیحى وجود دارد. ملت ما بر اثر انقلاب، بر اثر دفاع مقدس، بر اثر تأثیر شخصیت ویژهى امام - که حالا بعد اگر انشاءاللَّه یادم ماند، اشاره میکنم که در ایجاد اعتماد به نفس ملى، شخص امام و عناصر تشکیل دهندهى شخصیت او، یکى از بیشترین تأثیرها را داشت - و بر اثر پیشرفتهاى گوناگون، امروز به یک نصاب قابل قبولى از اعتماد به نفس دست یافته است. بیم آن هست که در عرصهى جنگهاى روانى و تبلیغاتى و به اصطلاح جنگ نرم بین ما و دشمنانى که بسیار اصرار بر ادامهى این نبرد دارند، این اعتماد به نفس یا خدشه پیدا کند، تضعیف بشود، متزلزل بشود یا لااقل در حدى که ملت ما به آن احتیاج دارد، پیش نرود. ما در نیمهى راهیم. من به عیان مىبینم که در ذهن و زبان و عمل بسیارى از برجستگان کشورمان این اعتماد به نفس هنوز به حد نصاب لازم نرسیده.»
۴. راه اندازی کرسی های آزاداندیشی و نظریه پردازی آزاد
با توجه به اینکه دستگاه تبلیغی و رسانهای فرهنگی استکبار با ارائه اخبار و اطلاعات شبهه انگیز و اغلب نادرست در زمینه رهبران و نهادهای جمهوری اسلامی سعی در القای ناکارآمدی جمهوری اسلامی ایران و ایجاد شک وشبهه در مورد ارزش های دینی و هنجارهای مذهبی هستند، وجود تمهیداتی به منظور تبادل آرا و اندیشه ها برای جریان های سیاسی کشور امری بسیار ضروری به نظر می رسد. مقام معظم هبری در این زمینه می فرمایند: « بهترین زمینه برای ایجاد فضای اظهارنظر آزاد، تسریع در راه اندازی کرسی های آزاداندیشی در دانشگاهها است.»
۵. بصیرت آحاد جامعه و بویژه نخبگان
یکی از مهمترین راهبرد های ارائه شده و مورد تاکید مقام معظم رهبری، بویژه پیرامون حوادث بعد از انتخابات و فتنه اخیر، برای مقابله با جنگ نرم، «بصیرت» آحاد جامعه بهویژه خواص و نخبگان است.
ایشان در جمع مردم خونگرم چالوس و نوشهر در ارتباط با ضرورت وجود بصیرت می فرمایند : « بصیرت قطبنمای حرکت صحیح در اوضاع اجتماعی پیچیده امروز است به گونهای که اگر کسی این قطبنما را نداشت و نقشهخوانی بلد نبود ممکن است ناگهان خود را در محاصره دشمن ببیند. اگر بصیرت نباشد، انسان حتی با نیت خوب ممکن است گمراه شود و در راه بد قدم بگذارد.»
معظمله دلیل تمرکز دشمن روی خواص را نفوذ آنها در میان مردم دانسته و میفرمایند:« امروز به گمان من هدف و آماج دشمن خواص است. آماج دشمن خواص است. مینشینند طراحی میکنند تا ذهن خواص را عوض کنند، برای اینکه بتوانند مردم را بکشانند، چون خواص تأثیر میگذارند و در عموم مردم نفوذ کلمه دارند. یکی از وظایف اصلی امروز من و شما همین است. ما بصیرت خودمان را در مسائل گوناگون تقویت کنیم و بتوانیم انشاءالله بصیرت مخاطبان و مستمعان خودمان را هم زیاد کنیم.»
ایشان با تاکید بر نقش نخبگان و خواص جامعه در اشاعه بصیرت می فرمایند: « بصیرت مهم است. نقش نخبگان و خواص هم این است که این بصیرت را نه فقط در خودشان، در دیگران هم به وجود بیاورند. آدم گاهی میبیند که متأسفانه بعضی از نخبگان خودشان هم دچار بیبصیرتیاند نمیفهمند. اصلاً ملتفت نیستند. یک حرفی یکهو به نفع دشمن می زنند. به نفع جبههای که همتش نابودی بنای جمهوری اسلامی است.»
۶. ایستادگی و عدم سازش در برابر دشمنان انقلاب و نظام اسلامی
شاید بتوان صلابت و ایستادگی حضرت امام ، مقام معظم رهبری و ملت ایران اسلامی را بر سر ارزش ها ، در برابر فتنه ها ، فزونخواهیها ، فشارها و تهدیدهای دشمنان جمهوری اسلامی ، رمز موفقیت نظام در مهار جنگ نرم دشمنان دانست. استکبارستیزی که در خطبه های نماز جمعه تاریخی 29 خرداد 1388 توسط مقام معظم رهبری به طور ویژه مورد تاکید قرار گرفت. رهبر معظم انقلاب در این رابطه می فرمایند :« به صراحت اعلام می کنیم ما با استکبار و نظام سلطه و تسلط چند کشور بر جهان مخالفیم و نخواهیم گذاشت این چند دولت با سرنوشت دنیا بازی کنند.»
ایشان در دیدار مردم مازندران ، حجت را بر استکبار جهانی و جریان مصلحت اندیش ، سازشکار و تحمیل گر داخلی تمام کردند و فرمودند : « در مقاطعی برخی طراحیهای دشمن برای وادار کردن نظام اسلامی به باج دادن بوده است. اما امام(ره) بزرگوار هیچگاه باج ندادند و همه بدانند ما نیز از طرف ملت ایران و از طرف خود به هیچکس باج نخواهیم داد. ملت ایران میخواهد ملتی مستقل، پویا، حرکتکننده به جلو، عامل به احکام اسلامی و قدرتمند برای دفاع از حقوق و عقاید خود باشد. آیا این خواسته بحق جرم است؟

پيامك ويإه تبريك ولادت پيامبر(ص)
جمعه 95/09/26
عترت آمد از آیینه ام
کیست در غار حرای سینه ام
رگ رگم پیغام احمد می دهد
سینه ام بوی محمد می دهد
میلاد پیامبر اکرم تهنیت باد
هفده ربیع الاول، سالروز طلوع خورشید پرفروغ آسمان علم الهى و برگیرنده نقاب از چهره حقایق بر همه مسلمانان عالم مبارک باد!
دلم به یاد تو امشب لبالب از شور است
تو کیستی که حریمت چو کعبه مشهور است؟
میلاد نبی اکرم(ص) مبارک
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست
در نظر قدر با کمال محمد
میلاد نور مبارک
حق چو دید آن نور مطلق در حضور
آفرید از نور او صد بحر نور
آفرینش را جز او مقصود نیست
پاک دامن تر زاو موجود نیست
از مکه فروغ ايزدي پيدا شد
سر چشمه فيض سرمدي پيدا شد
در هفدهم ربيع از دخت وهب
نو دسته گل محمدي پيدا شد
ز آسمان دل من خورشيد و مه برآمد
شب ميلاد احمد(ص) با پور حيدر آمد
همه شادي نماييد که ميلاد نبي شد
جلوه ي نور صادق ز بعدش منجلي شد
دلا میلاد ختم المرسلین است
فروغ آسمانی در زمین است
محمد (ص) مهر ظلمتْ سوز آمد
شب یلدای ما را روز آمد
بهار بی خزان، روی محمد
بهشت جاودان، کوی محمد
معطر ساخت گلزار جهان را
شمیم تار گیسوی محمد
صدای بال و پر جبرئیل می آید
شب است و ماه به آغوش ایل می آید
لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد
که ساقی از طرف سلسبیل می آید
لباس خاطره را از حریر عشق بدوز
حلیمه! نزد تو فردی اصیل می آید
نگاه آمنه از این به بعد می خندد
چرا که معجزه ای بی بدیل می آید
ميلاد پيامبر رحمت، تاج آفرينش بر شما خجسته باد
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
به آمنه بنت وهب، خدا عطا کرده پسر
پسر چه گویم که به خلق، خدا عطا کرده پدر
میلاد پیامبر رحمت، تاج آفرینش بر شما خجسته باد. . .
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
اسم تو نور امـید است و صفای سینه هاست
دین تو اسلام عشق است و بدور از کینه هاست
روز میـلادت شدم مست می عرفان تو
آیه شرع است و حق است، خط به خط قرآن تو . . .
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
صدای بال و پر جبرئیل می آید / شب است و ماه به آغوش ایل می آید
لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد / که ساقی از طرف سلسبیل می آید
لباس خاطره را از حریر عشق بدوز / حلیمه! نزد تو فردی اصیل می آید
نگاه آمنه از این به بعد می خندد / چرا که معجزه ای بی بدیل می آید
میلاد پیامبر رحمت، تاج آفرینش بر شما خجسته باد
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
اس ام اس میلاد پیامبر,اس ام اس میلادپیامبر,اس ام اس تولدپیامبر,اس ام اس برای میلاد رسول اکرم
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
امشب سخن ازجان جهان بایدگفت / توصیف رسول(ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم / تبریک به صــاحب الزمان (عج) باید گفت . . .
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
دو چشمِ آمنه بر روی احمد / گره خورده دلش بر موی احمد
گهی خندان گهی محو تماشا / چو میبیند خمِ ابروی احمد
خجسته میلاد پیامبر اکرم مبارک باد
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
ز آسمان دل من خورشید و مه برآمد / شب میلاد احمد(ص) با پور حیدر آمد
همه شادی نمایید که میلاد نبی شد / جلوه ی نور صادق ز بعدش منجلی شد . . .
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
اس ام اس میلاد پیامبر,اس ام اس میلادپیامبر,اس ام اس تولدپیامبر,اس ام اس برای میلاد رسول اکرم
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
ماه فرو ماند از جمال محمد / سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست / در نظر قدر با کمال محمد. . .
میلاد نور مبارک
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
خورشید عشق را، ره شام و زوال نیست
بر هر دلی که تافت، در آن دل ضلال نیست
در آسمان دلبری و آستان عشق
نور جمال دلبر ما را مثال نیست . . .
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
حق چو دید آن نور مطلق در حضور/ آفرید از نور او صد بحر نور
آفرینش را جز او مقصود نیست/ پاک دامن تر زاو موجود نیست
میلاد نبی اکرم گرامی باد . . .
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
مـــــژده ایـــدل کــه مـهــیــن آیـت یــزدان آمــد
مــشــعــل راه هـدا خـتــم رســـولان آمـد
تـا زنـــده پـــرچـــم تــوحـیــد بـهـر بـــام و دری
بـهـر نــابـودی اصــنـــام شــتــابـان آمــد
مـسـلـمـیـن را بـده از قـول خــــداونـــد نــویـــد
اشــرف خـلـق جـهـان نـیـر تــابـــان آمـد
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
اسم تو نور امـید است و صفای سینه هاست
دین تو اسلام عشق است و بدور از کینه هاست
روز میـلادت شدم مست می عرفان تو
آیه شرع است و حق است، خط به خط قرآن تو . . .
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
امشب سخن ازجان جهان بایدگفت / توصیف رسول(ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم / تبریک به صــاحب الزمان (عج) باید گفت . . .
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
گوش کن هفت آسمان در شور و حالی دیگرند
عرشیان و فرشیان نام محمّد میبرند
ولادت حضرت محمد بر شما مبارک
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
محمّد وارث پیغمبران است / که او سلطانِ شهرِ دلبران است
به حق فرمود حق لایزالی / محمّد علت خلقِ جهان است . . .
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
میلاد خاتم پیامبران بر شما مبارک
دو چشمِ آمنه بر روی احمد / گره خورده دلش بر موی احمد
گهی خندان گهی محو تماشا / چو میبیند خمِ ابروی احمد
خجسته میلاد پیامبر اکرم مبارک باد
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
جهان را حق به عشقش آفریده / وجودش کلِ هستی را خریده
بگویم از مه رویِ محمّد / کسی زیباتر از او را ندیده . . .
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
جهان سرسبز و خرم گشت از میلاد پیغمبر
منور قلب عالم گشت از میلاد پیغمبر
بده ساقى مى باقى که غرق عشرت و شادى
دل اولاد آدم گشت از میلاد پیغمبر . . .
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
مژده که میلاد شه خاتم است
عید سعید نبى اکرم است
مژده که مسرورى عالم رسید
خرمى عالم و آدم رسید . . .
========اس ام اس میلاد پیامبر=========
خورشید عشق را، ره شام و زوال نیست
بر هر دلی که تافت، در آن دل ضلال نیست
در آسمان دلبری و آستان عشق
نور جمال دلبر ما را مثال نیست .

پيامبر_ص) در عهدين
جمعه 95/09/26
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در عهدين
محسن پورمحمد
مقدمه
خداى سبحان در آيه 157 سوره اعراف چنين فرموده است: «الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذي يجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة و الانجيل يامرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر… .» از اين آيه شريفه استفاده مىشود كه اهل كتاب در عصر نزول قرآن، بشارت به حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله را در كتابهاى خود مىيافتهاند. همچنين بر اساس آيه سوره مباركه صف، حضرت عيسىعليه السلام خود را مبشر پيامبرى به نام «احمد» مىداند: «و اذ قال عيسى بن مريم يا بنياسرائيل اني رسول الله اليكم مصدقا لما بين يدى من التوراة و مبشرا برسول ياتي من بعدى اسمه احمد فلما جاءهم بالبينات قالوا هذا سحر مبين.» (صف: 6)
اين آيات و نظاير آن ما را از مراجعه به تورات و انجيل موجود بىنياز مىسازد. گذشته از آن، كسى كه اندك آشنايى با عهدين موجود داشته باشد به يقين مىداند كه اين كتب اندك شباهتى با تورات و انجيل مورد نظر قرآن ندارند، حتى تركيب و صورت محرفى از آنها نيز نمىتوانند باشند.
عهدين موجود «سيره مانندى» بيش نيستند كه در طول قرنهاى متمادى، نويسندگان بسيارى آنها را به رشته تحرير در آوردهاند. بنابراين، جستجو از بشارتهاى قرآنى در اين كتابها اساسا خطاست. با وجود اين، شواهد و قراينى در آنها وجود دارد كه به خوبى، بر پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله قابل تطبيق است. اين شواهد و قراين هم در عهد عتيق و هم در عهد جديد قابل پيگيرى است.
پيامبر موعود در عهد عتيق
در عهد عتيق بشارتهاى بسيارى وجود دارد. در ميان آنها، مواردى هست كه در طول تاريخ تنها بر پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله قابل تطبيق است. از اين نمونه است آنچه در خطاب به حضرت موسىعليه السلام در سفر تثنيه از عهد عتيق آمده است:
«نبىاى را از براى ايشان از ميان برادران ايشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را در دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمايم به ايشان خواهد گفت و هر كسى كه سخنان مرا، كه او به اسم من مىگويد، نشنود من از او مطالبه خواهم كرد.» (1)
مسيحيان به بيانى كه در كتاب اعمال رسولان آمده است، (2) مصداق اين بشارت را حضرت عيسى مسيحعليه السلام مىدانند. اما آيا حضرت عيسىعليه السلام مىتواند مصداق اين بشارت باشد؟
نقد درونى
در اين عبارت چند خصوصيت مهم براى «پيامبر موعود» وجود دارد كه قابل تامل و بررسى است:
الف- پيامبرى نظير موسىعليه السلام:
مسيحيان اين عبارت را بر حضرت عيسىعليه السلام تطبيق مىدهند. حضرت عيسى مسيحعليه السلام چند شباهتبا حضرت موسىعليه السلام داشت:
1- هر دو يهودى بودند.
2- هر دو پيامبر بودند.
ظاهرا اين دو خصوصيتبراى «نظير موسى» بودن كافى نيست; زيرا اگر حضرت عيسىعليه السلام با داشتن اين دو شباهت، نامزد اين بشارت باشد، هر كدام از انبياى بنى اسرائيل پس از حضرت موسىعليه السلام نيز همين دو خصوصيت را داشتهاند و حضرت يوشع، سليمان، اشعيا، يحيىعليهم السلام و برخى ديگر از اين بزرگواران نيز هم يهودى بودهاند و هم پيامبر، اما كسى اين بشارت را بر آنها تطبيق نكرده است.
از سوى ديگر، دلايلى وجود دارد كه حضرت عيسىعليه السلام «نظير موسى» نبود، بلكه تنها پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله «نظير موسى» بودند:
1- طبق اعتقاد مسيحيان، حضرت عيسىعليه السلام خداست! او يكى از اقنومهاى سهگانه اقدس است! اما حضرت موسىعليه السلام نزد آنان از مقام الوهيتبرخوردار نبود، او تنها پيامبر خدا بود. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نيز با معجزه جاويد خود - قرآن - فقط پيامبر بود. پس او نظير موسى است.
2- طبق اعتقاد مسيحيان، حضرت عيسىعليه السلام براى گناهان بشريتبر صليب مرد و دفن گرديد، ولى پس از سه روز به آسمانها رفت. او قيام پس از مرگ داشت و اين حادثه مهمى در زندگى حضرت عيسى مسيحعليه السلام به شمار مىرود. اما حضرت موسىعليه السلام اينگونه نمرد و به آسمانها نيز نرفت. پس حضرت عيسى مسيحعليه السلام «نظير موسى» نبود. در مقابل، پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله همانند حضرت موسىعليه السلام از دنيا رفت.
3- حضرت موسىعليه السلام و پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در يك روند طبيعى و عادى، در اثر مباشرت طبيعى يك زن و مرد به دنيا آمدند. اما حضرت عيسىعليه السلام با معجزه خاصى خلق شد. انجيل متى درباره ولادت حضرت عيسىعليه السلام چنين آورده است: «اما ولادت عيسى مسيح چنين بود كه چون مادرش مريم به يوسف نامزد شده بود قبل از آنكه با هم آيند او را از روحالقدس حامله يافتند.» (3) لوقا در اين باره چنين نوشته است: «پس فرشته نزد او داخل شده، گفت: سلام بر تو اى نعمت رسيده، خداوند با تو است و تو در ميان زنان مبارك هستى. اينك حامله شده پسرى خواهى زاييد و او را عيسى خواهى ناميد… مريم به فرشته گفت: اين چگونه مىشود و حال آنكه مردى را نشناختهام; فرشته در جواب وى گفت: روحالقدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلى بر تو سايه خواهد افكند…; زيرا در نزد خدا هيچ امرى محال نيست.» (4)
قرآن كريم نيز خلقتحضرت عيسىعليه السلام را با شكوه هر چه تمامتر، چنين بيان كرده است: «اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم وجيها فى الدنيا و الآخرة و من المقربين… قالت رب انى يكون لي ولد و لم يمسسني بشر قال كذلك الله يخلق ما يشاء اذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون.» (آل عمران: 45 - 47). بنابراين، حضرت عيسىعليه السلام تولدى همانند حضرت موسىعليه السلام نداشته است. پس نظير او نيست.
4- حضرت موسىعليه السلام و پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله هم پدر داشتند و هم مادر، همچنين تشكيل خانواده دادند و داراى فرزندانى نيز گرديدند. اما حضرت عيسىعليه السلام فقط مادر داشتند و خلقت ايشان همانند خلقتحضرت آدمعليه السلام بود، تا پايان عمر هم تشكيل خانواده ندادند و مجرد باقى ماندند. پس او «نظير موسى» نبودند.
5- حضرت موسىعليه السلام و پيامبر كرمصلى الله عليه وآله نزد مردم خود پذيرفته شدند. شكى نيست كه يهود مزاحمتهاى فراوانى براى حضرت موسىعليه السلام ايجاد كردند و در دوران سرگردانى در بيابان پيوسته بهانهجويى مىكردند. اما در عين حال، حضرت موسىعليه السلام را به عنوان پيامبرى الهى قبول داشتند. به نحو مشابهى، قريش عرصه را بر پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در مكه تنگ گرفتند و آن حضرت پيوسته مورد اذيت و آزار آنها بودند تا پس از سيزده سال از محل تولد خود به مدينه هجرت كردند، اما پيش از رحلت، تمام ملت عرب او را به عنوان پيامبر قبول داشتند. ولى بر اساس اناجيل موجود، يهود حضرت عيسىعليه السلام را نپذيرفتند (5) و در نهايت، او را دستگير نمودند و تسليم فرماندار رومى كردند. حتى امروز پس از دو هزار سال، ملتيهود حضرت عيسىعليه السلام را رد مىكنند و قبول ندارند. بنابراين، حضرت عيسىعليه السلام «نظير موسى» نبود.
6- حضرت موسىعليه السلام و پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله پيامبر بودند و در عين حال، حكومت و رهبرى جامعه را نيز برعهده داشتند، وحى الهى را دريافت مىكردند و بر اساس آن، به ارشاد و راهنمايى مردم مىپرداختند. علاوه بر آن، حاكم بر مردم نيز بودند. حضرت موسىعليه السلام همچون سلطان مقتدرى فرمان مىراند و - به اصطلاح - حيات و مرگ قوم در دستش بود. او دستور داد مردمى را كه حرمت روز سبت را شكسته بود و در آن روز، هيزم جمع كرده بودند سنگسار كنند. (6) كم نبود گناهانى كه مرتكبان آنها به مجازات مرگ محكوم مىشدند و حضرت موسىعليه السلام دستور اجراى حكم الهى صادر مىكردند. به نحو مشابهى، حضرت محمدصلى الله عليه وآله نيز از چنين قدرتى برخوردار بودند. اما متاسفانه همه انبياعليهم السلام فرصت اجراى فرامين الهى را نيافتند. افراد بسيارى بودند كه از موهبت نبوت برخوردار بودند، اما هرگز فرصت اجراى فرامين الهى را پيدا نكردند. حضرت عيسىعليه السلام نيز از اين دسته بودند. ايشان نه تنها حكومت عام پيدا نكردند، حتى شاگردان بسيار نزديك و حواريونشان نيز به ايشان خيانت ورزيدند، (7) او را دستگير نمودند و تسليم فرماندار رومى كردند. آنها او را به سخريه گرفتند، آب دهان بر رويش انداختند، بر صورت او سيلى زدند و حتى او را عريان ساختند، لباس قرمزى بدو پوشانيدند، تاجى از خار بافتند و بر سرش گذاشتند و استهزا كنان به او گفتند: اى پادشاه يهود. در نهايت نيز او را به دار كشيدند. (8) بنابراين، حضرت عيسىعليه السلام «نظير موسى» نبود.
7- حضرت موسىعليه السلام و پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله، هر كدام شريعت جديدى آوردند. حضرت موسىعليه السلام علاوه بر «ده فرمان»، شريعت جامعى براى هدايت قوم بنىاسرائيل آوردند. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نيز در بين مردمى كه غرق در جهل و وحشيگرى بودند مبعوث شدند و آنها را از حضيض ذلتبه اوج عزت رسانيدند. ايشان مصدق و مهيمن تعليمات انبياى سلفعليهم السلام بودند، ولى در عين حال، شريعت جديدى آوردند. اما حضرت عيسىعليه السلام شريعت جديدى نياوردند و بر اساس نقل اناجيل فرمودند: «گمان مبريد آمدهام تا تورات يا صحف انبيا را باطل سازم، نيامدهام تا باطل نمايم، بلكه تا تمام كنم; زيرا هر آينه به شما بگويم تا آسمان و زمين زايل نشود، همزه يا نقطهاى از تورات هرگز زايل نخواهد شد تا همه واقع شود. (9) همچنين در انجيل لوقا آمده است: «آسانتر است كه آسمان و زمين زايل شود از آنكه يك نقطه از تورات ساقط گردد.» (10) بنابراين، حضرت عيسىعليه السلام «نظير موسى» نبود و تنها پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در تمام اين موارد «نظير موسى» بودند.
ب از ميان برادران ايشان:
كتاب مقدس از حضرت ابراهيمعليه السلام به عنوان دوست و خليل خدا ياد مىكند. حضرت ابراهيمعليه السلام دو همسر به نامهاى ساره و هاجر داشت. هاجر اولين پسر حضرت ابراهيم، اسماعيلعليه السلام، را به دنيا آورد. در اين زمان، حضرت ابراهيمعليه السلام هشتاد و ششساله بودند. (11) هنگام عهد خدا با حضرت ابراهيمعليه السلام، حضرت اسماعيلعليه السلام يگانه فرزند ايشان بود. (12) همسر ديگر حضرت ابراهيم، ساره، نيز در ايام پيرى حامله شد و پسرى زاييد و حضرت ابراهيمعليه السلام نام او را اسحاق نهادند. در آن هنگام، حضرت ابراهيمعليه السلام صد ساله بودند. (13) عهد عتيق فرزندان اسماعيل و فرزندان اسحاق را در مقابل يكديگر با هم برادر خوانده است. (14) فرزندان اسحاق يهودى و فرزندان اسماعيل عرب زبان بودند. حضرت محمدصلى الله عليه وآله از نژاد اسماعيل، فرزند اول ابراهيم خليل اللهعليه السلام، بود كه خداوند او را از ميان برادران اسرائيل - يعنى از نژاد اسماعيل - برگزيد و اين دقيقا همان چيزى است كه در خطاب به حضرت موسىعليه السلام آمده است. (15)
ج- خداوند كلام خود را در دهان او گذاشت:
در كتاب اشعياى نبىعليه السلام چنين آمده است: «و آن طومار را به كسى كه خواندن نداند، داده، گويند: اين را بخوان و او مىگويد: خواندن نمىدانم.» (16) پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله چهل ساله بودند كه در غار حرا، در شب بيست و هفتم ماه رجب، جبرئيل امين ايشان را با زبان مادريشان مورد خطاب قرار داد و فرمود: بخوان، او فرمود: من خواندن نمىدانم. به او گفته شد: به نام خداوند كريم خود بخوان. (17) اينچنين فرشته وحى، كلمات الهى را بر دهان مبارك پيامبرصلى الله عليه وآله گذاشت و ايشان نيز به همان صورتى كه به ايشان وحى و القا شده بود، تكرار كردند و به مردم ابلاغ نمودند.
در قرآن كريم، سورههاى متعددى وجود دارد كه با كلمه «قل» آغاز شدهاند. همچنين آيات فراوانى وجود دارد كه در ابتداى آنها كلمه «قل» وارد شده است. تمام اينها نشانگر آن است كه فرشته وحى كلام الهى را بر دهان حضرت رسولصلى الله عليه وآله گذاشته است. آن حضرت مكتب نديده بودند و در تمام عمر شريف خود هرگز قلم به دست نگرفتند. معلم او فقط قادر توانا بود: «و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى علمه شديد القوى.» (نجم: 3-5))(
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد (18)
د- او از خدا و به نام خدا سخن خواهد گفت:
در سراسر قرآن كريم، كه معجزه جاويد پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله است، يك اظهار نظر و تفسير و حتى يك كلمه و اشاره از خود پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله يا از ياران مؤمن و صديق او ديده نمىشود. قرآن كريم، به تمامى، وحى و كلام خدا و از زبان خداست. 113 سوره از 114 سوره قرآن كريم با «به نام خداوند بخشنده مهربان» شروع شده است. تنها در ابتداى سوره مباركه «توبه» است كه «بسم الله الرحمن الرحيم» وجود ندارد. دليل آن هم خطاب خاص اين سوره مباركه به مشركان است. مسلمانان به تبع پيامبر خود، هر امرى را با نام خدا شروع مىكنند و هر كارى را كه با نام اقدس خدا شروع نشود ابتر مىدانند. اما مسيحيان امور خود را با نام خدا شروع نمىكنند، بلكه با نام «پدر، پسر، روح القدس» شروع مىكنند، در حالى كه خدا اسمى است كه جنسيتبردار نيست. بنابراين، پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله كه از خدا و به نام خدا سخن مىگفت، مصداق اتم اين بشارت است.
نقد بيرونى
الف- تفسير فرهنگ كتاب مقدس:
در فرهنگ كتاب مقدس (19) ذيل مدخل موسى، (Moses) آمده است:
«موسى به عنوان يك زمامدار و قانونگذار، مؤسس ملتيهود است. او تجمعى سست از افراد سامىنژاد را يافت كه هيچكدامشان چيزى بيش از يك برده نبودند. انديشهها و دينشان يك مجموعه كاملا مغشوش بود. او آنان را از اين وضعيتبيرون برد و با تلاش بسيار به صورت ملتى در آورد كه داراى قانون، غرور ملى و نيز احساس جذاب برگزيده بودن از طرف خدايى متعالى برخوردار بود. در طول تاريخ، تنها كسى كه - ولو در حد پايينى - با موسى قابل مقايسه است محمد(ص) است.» (20)
ب- نامههاى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله:
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در نامههايى كه براى بزرگان و رهبران يهود و نصارى فرستادهاند، به اين حقيقت اشاره كردهاند. بنابراين، حقايقى وجود داشته كه اينك بر ما پوشيده مانده است و اگر ذكرى از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در كتب عهدين نبود هرگز پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله آنچنان محكم با اهل كتاب محاجه نمىكرد. در ذيل، به دو نامه از نامههاى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله، كه براى سران يهود فرستادهاند، اشاره مىكنيم:
1- كتابهصلى الله عليه وآله الى اليهود:
«من محمد رسول الله(ص)، اخى موسى و صاحبه، بعثه الله بما بعثه به. انى انشدكم بالله و ما انزل على موسى و يوم طور سيناء و فلق لكم البحر و انجاكم و اهلك عدوكم و اطعمكم المن و السلوى و ظلل عليكم الغمام. هل تجدون فى كتابكم انى رسول الله(ص) اليكم و الى الناس كافة؟ فان كان ذلك كذلك، فاتقوا الله و اسلموا، و ان لم يكن عندكم فلا تباعة عليكم.» (21)
2- كتابهصلى الله عليه وآله الى يهود خيبر:
«بسم الله الرحمن الرحيم من محمد رسول الله، صاحب موسى و اخيه المصدق لما جاء به، الا ان الله قال لكم يا معشر اهل التوراة، و انكم لتجدون ذلك فى كتابكم “محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم تراهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا سيماهم فى وجوههم من اثر السجود ذلك مثلهم فى التوراة و مثلهم فىالانجيل كزرع اخرج شطاه فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظيما.” و اني انشدكم بالله و انشدكم بما انزل عليكم و انشدكم بالذى اطعم من كان قبلكم من اسباطكم المن و السلوى و انشدكم بالذى ايبس البحر لآباءكم حتى انجاكم من فرعون و عمله الا اخبرتمونى; هل تجدون فيما انزل الله عليكم ان تؤمنوا بمحمد فان كنتم لاتجدون ذلك فى كتابكم فلاكره عليكم “قد تبين الرشد من الغى” فادعوكم الى الله و نبيه.» (22)
در اين نامهها، رسول اكرمصلى الله عليه وآله خود را دوست و برادر حضرت موسىعليه السلام معرفى نمودهاند. اگرچه تمام انبياعليهم السلام به تعبيرى، برادر يكديگر محسوب مىشوند، اما بعيد نيست كه اين مورد خاص اشاره به مورد سفر تثنيه 18:18 باشد.
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در عهد جديد
در قرون اوليه ميلادى، مردم در انتظار پيامبرى نظير موسىعليه السلام بودند. براى كسانى كه با عهد جديد آشنايى داشته باشند اين مطلب غير قابل انكار است. بر اساس عهد جديد و اسناد به دست آمده در سواحل بحرالميت، مردم در عصر حضرت يحيى و حضرت عيسىعليهما السلام در انتظار چند نفر بودند. اين انتظار در مواقع گوناگونى ظهور و بروز داشته است:
1- اشاره (23) به «آن نبى»
الف- «آن نبى» پس از موعظه روز عيد:
در روز عيد بزرگى كه حضرت عيسىعليه السلام مردم را موعظه مىكردند، پس از اتمام موعظه، در بين مردم اختلاف افتاد كه او چه كسى است. بعضى او را همان پيامبرى دانستند كه حضرت موسىعليه السلام و ديگران به آن بشارت داده بودند و بعضى ديگر او را مسيح موعودعليه السلام دانستند: «آنگاه بسيارى از آن گروه چون اين كلام را شنيدند، گفتند: در حقيقت، اين شخص همان نبى است و بعضى گفتند: او مسيح است و بعضى گفتند: مگر مسيح از جليل مىآيد؟… پس درباره او در ميان مردم اختلاف افتاد.» (24) از اين عبارت به خوبى هويداست كه مردم در انتظار يك مسيح و يك پيامبر موعود بودند. به عبارت ديگر، آنها در انتظار دو نفر بودند به همين دليل در بينشان اختلاف افتاد; زيرا بعضى گفتند اين است و بعضى گفتند آن!
ب- «آن نبى» پس از معجزه اطعام:
در طبريه، آن سوى درياى جليل، گروه بسيارى به پيشواز حضرت عيسىعليه السلام آمدند. آن حضرت با پنج قرص نان و دو ماهى كوچك تمام آن جمعيت را، كه در حدود پنج هزار نفر بودند، اطعام كردند. «چون سير شدند حضرت دستور دادند كه پارههاى باقىمانده را جمع كنند تا چيزى ضايع نشود. پس جمع كردند و از پارههاى پنج نان جو، كه از خورندگان زياده آمده بود، دوازده سبد پر كردند. چون مردمان اين معجزه را، كه از عيسى صادر شده ديدند، گفتند: “اين البته همان نبى است كه بايد در جهان بيايد” و اما عيسى چون دانست كه مىخواهند بيايند و او را به زور برده پادشاه سازند باز تنها به كوه برآمد.» (25)
ج- «آن بنى» در تفحص يهود و شهادت حضرت يحيىعليه السلام:
وقتى حضرت يحيىعليه السلام به ارشاد و موعظه مردم پرداختند، درباره او به تحقيق و تفحص پرداختند. در انجيل يوحنا، در اين باره چنين آمده است: «اين استشهادت يحيى در وقتى كه يهوديان از اورشليم، كاهنان و لاويان را فرستادند تا از او سؤال كنند كه تو كيستى. معترف شد و انكار ننمود، بلكه اقرار كرد كه من مسيح نيستم. آنگاه از او سؤال كردند: پس چه؟ آيا تو الياس هستى؟ گفت: نيستم، آيا تو «آن نبى» هستى؟ جواب داد كه نى. آنگاه بدو گفتند: پس كيستى تا به آن كسانى كه ما را فرستادهاند جواب بريم؟ درباره خود چه مىگويى…؟ فرستادگان از فريسيان بودند. پس از او سؤال كرده، گفتند: اگر تو مسيح و الياس و «آن نبى» نيستى پس براى چه تعميد مىدهى…؟ يحيى در جواب ايشان گفت:… او آن است كه بعد از من مىآيد، اما پيش از من شده است. من لايق نيستم بند نعلينش را باز كنم.» (26) «او از من تواناتر است.» (27)
چنان كه مكرر بيان شده است، انبياى بنىاسرائيل پيوسته از ظهور «مسيح» و «پيامبرى نظير موسى» خبر داده بودند. بنابراين، طبيعى بود كه مردم گمان كنند حضرت يحيىعليه السلام همان «مسيح موعود» و يا پيامبر موعود باشد. بدين سبب، حاكمان اورشليم برخود لازم و واجب مىدانستند كه از اين موضوع تحقيق كنند. آنها افرادى ساده لوح و زودباور نبودند; اگر كسى ادعاى نبوت مىكرد به خوبى، تحقيق مىكردند. تحقيق در مورد دعاوى كسانى كه ادعاى نبوت مىكردند و يقين به صحت و سقم ادعاها از وظايف شوراى بزرگ سنهدرين بود. اين شورا از 71 نفر عضو مشاور تشكيل مىشد. (28) از اينرو، شوراى مزبور، كه انجيل يوحنا آن را «يهود» مىنامد، هيئتى اعزام كرد تا درباره دعاوى يحيىعليه السلام تحقيق كنند. هيئت اعزامى سه سؤال از حضرت يحيىعليه السلام پرسيدند:
1- آيا تو «مسيح موعود» هستى؟
2- آيا تو الياس نبى هستى؟
3- آيا تو «آن نبى» - پيامبر موعود - هستى؟
حضرت يحيىعليه السلام در جواب سؤال اول، اقرار كرد كه مسيح نيست. سؤال دوم درباره حضرت الياسعليه السلام بود. يهوديان طبق كتاب دوم پادشاهان (29) معتقد بودند كه حضرت الياسعليه السلام پيامبرى است كه بر گردباد سوار شده و به آسمان عروج كرده و شخصا به زمين رجعتخواهد كرد. چون حضرت يحيىعليه السلام مسيح بودن خود را منكر شد، به نظر هيئت اعزامى چنين رسيد كه وى بايد حضرت الياس نبىعليه السلام باشد كه رجعت كرده است. بنابراين، از حضرت يحيىعليه السلام سؤال كردند كه آيا تو الياس نبى هستى؟ حضرت يحيىعليه السلام پاسخ دادند كه من الياس نيستم. (30) سپس فرستادگان با خود گفتند كه اگر او مسيح و الياس نيست، آيا همان نبىاى است كه حضرت موسى و انبياى ديگرعليه السلام به ظهور او بشارت دادهاند؟ لذا، سؤال سوم را مطرح كردند. حضرت يحيىعليه السلام به اين پرسش نيز پاسخ منفى دادند و فرمودند پيامبر موعود «از او نيرومندتر است» (31) و او حتى خود را لايق نمىيابد كه بند نعلين او را باز كند. (32)
اين مطلب معلوم است كه كليسا همواره حضرت يحيىعليه السلام را منادى ظهور حضرت عيسىعليه السلام، وابسته و تابع وى معرفى كردهاند. در اين باره چند نكته قابل توجه است:
1- حضرت يحيى و حضرت عيسىعليهما السلام معاصر و با تفاوت شش ماه، (33) همسن يكديگر بودند. حضرت يحيىعليه السلام در اين پرسش و پاسخ مىفرمايد: آن كه بعد از من مىآيد نيرومندتر از من خواهد بود. قيد «بعد» نشان مىدهد كه آن پيغمبر در زمان نامعينى در آينده خواهد آمد. اين كلمه در زبان انبياعليهم السلام در عهد عتيق معمولا به معناى يك يا چند دوران است.
2- حضرت يحيىعليه السلام به دنبال بررسىهاى هيئت اعزامى، آشكارا اعلام كرد كه پيامبر ديگرى در راه خواهد بود. شان و جلال او در پيشگاه قادر متعال آنچنان است كه او - يحيى - حتى شايسته بازكردن بند كفشهايش نيست. بديهى است كه آن پيامبر، با چنان مشخصاتى، حضرت عيسىعليه السلام نبود; زيرا اگر حضرت عيسىعليه السلام «آن نبى» بود، حضرت يحيىعليه السلام مانند يك شاگرد و مريد و حوارى بايد دنبالهرو او مىشد و البته حضرت يحيىعليه السلام هرگز در مورد حضرت عيسىعليه السلام چنين نكرد. او بدون آنكه كوچكترين توجهى به حضور پسر خالهاش، حضرت عيسىعليه السلام، در يهوديه و جليليه داشته باشد، موعظه مىكرد و همچنان مردم را تعميد مىداد و شاگرد و حوارى جديد مىپذيرفت. (34) او با هردويس در افتاد، (35) فريسيان و صدوقيان را سخت مورد حمله قرار مىداد (36) و پيشگويى مىكرد كه پس از او پيامبرى خواهد آمد كه «بس نيرومندتر» از اوست. (37) البته در تمام اين مدت، حضرت عيسىعليه السلام هم، كه از قبل به آنجا آمده بود، در آن حوالى، سرگرم فعاليتهايى بود. (38)
3- هنگامى كه حضرت يحيىعليه السلام را نزد خود مجسم كنيم كه در بيابانهاى يهوديه و در سواحل رود اردن براى تودههاى مؤمن يهودى، كه چند هزار سال سابقه خداپرستى داشتهاند، با فرياد موعظه مىكرد و با وجود آن، راه به جايى نمىبرد و آنگاه كه حضرت محمدصلى الله عليه وآله را در نظر آوريم كه آرام و با وقار، آيات آسمانى قرآن كريم را به گوش اعراب بتپرست و جاهل ديرباور مىرساند و وقتى كه تاثير و نفوذ اين مواعظ دوگانه را بر شنودگان آن دو بزرگوار ارزيابى كنيم و به نتايج نهايى آنها بنگريم مىتوانيم تفاوت عظيم ميان آنان را حس كنيم و به اهميت و معناى اين كلمات كه «او از من نيرومندتر است» پى ببريم.
هنگامى كه به دستگيرى و زندانى شدن آن تعميدگر بىگناه بينديشيم كه به فرمان هروديس آنتيپاس بىرحمانه و ستمگرانه به دليل رذالت رقاصه زناكارى سر از بدن مباركش جدا مىكنند (39) و يا وقايع در هم و مغشوش و در عين حال، غمانگيز و دردآور زندگى حضرت عيسىعليه السلام را طبق نقل انجيلنويسان، پيش چشم خود مجسم كنيم كه به فرمان استاندار چكمهپوش روم - به نام پيلاطوس - شلاق مىخورد، اطرافيان بر رويش آب دهان مىانداختند و حتى شاگردان و حواريون نزديك نيز به او خيانت و يا از او فرار كردند و يا او را انكار نمودند و به دستور هروديس به رسم تاجگذارى، تاجى از خار بر سرش گذاشتند و يا فاجعه بزرگى كه در تپه جلجته حادث شد (40) و هنگامى كه با چشم باطن حوادث ديگرى را نظاره كنيم; ورود ظفرمند اشرف انبيا به مكه، نابودى كامل همه اصنام و تماثيل باستانى شرك و بتپرستى، تطهير خانه مقدس كعبه، منظره شورانگيز مقهور شدن دشمن خطرناك به رياست ابوسفيان را كه به پاى رسول خداصلى الله عليه وآله مىافتاد و به رحمت و بخشايش او پناه برد و اسلام آورد، پرستش صادقانه خداى واحد، فداكارىها و مجاهدتهاى مسلمانان در راه خدا و خلاصه، آخرين موعظه خاتمالانبياصلى الله عليه وآله و كلمات ملكوتى او كه فرمود: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا» (مائده: 3)، در چنين لحظاتى است كه به مفهوم واقعى گفتار حضرت يحيىعليه السلام پى مىبريم كه فرمود: «او از من نيرومندتر است.» (41)
4- مردم به شدت در انتظار ظهور «پيامبر موعود» بودهاند و اين مطلب در جاى جاى عهد جديد آمده است. در بعضى جاها «پيامبر موعود»، حضرت عيسىعليه السلام دانسته شده، اما از آنجا كه بر خود آن حضرت پوشيده نبوده كه شخص ديگرى در راه استبه درخواست مردم توجه نكردهاند. حتى ممكن استحضرت عيسىعليه السلام در تعيين او مطالبى گفته باشند، ولى انجيلنويسان آن را نقل نكرده باشند. اما اجمالا نقل شده است كه «و چون مردمان اين معجزه را، كه از عيسى صادر شده ديدند، گفتند: اين البته همان نبى است كه بايد در جهان بيايد و اما عيسى چون دانست كه مىخواهند بيايند و او را به زور برده، پادشاه سازند باز تنها به كوه برآمد.» (42) اگر حضرت عيسىعليه السلام همان پيامبر موعود بود نبايد به درخواست مردم پشت پا مىزد. تعداد جمعيتبسيار زياد بوده است; دست كم، پنج هزار نفر به استقبال حضرت عيسىعليه السلام شتافتند و آن حضرت با معجزه، تمام آنها را اطعام كرد. (43) بنابراين، بهترين فرصتبراى اجابت دعوت مردم فراهم بوده است، ولى حضرت عيسىعليه السلام به اصرار آنها پاسخ منفى مىدهد و به تنهايى به كوه مىرود تا خدا را عبادت كند. (44) پس چون مردم در تطبيق پيامبر موعود با حضرت عيسىعليه السلام دچار اشتباه شده بودند، آن حضرت با عدم اجابت دعوت آنها تفهيم كرد كه او آن «پيامبر موعود» نيست و بايد در انتظار ديگرى باشند. در نتيجه، فرمود كه تسلىدهنده ديگرى در راه است و او شما را به جميع راستى هدايتخواهد كرد.
2- اشاره به تسلىدهنده يا فارقليط
تسلىدهنده يا فارقليط معروف، در ابواب چهاردهم، پانزدهم و شانزدهم انجيل يوحنا آمده است: «من از پدر سؤال مىكنم و او تسلىدهنده ديگرى به شما اعطا خواهد كرد… .» (45) «و لكن چون تسلىدهنده كه او را از جانب پدر نزد شما مىفرستم، آيد… او بر من شهادت خواهد داد.» (46) «و من به شما راست مىگويم كه رفتن من براى شما مفيد است; زيرا اگر نروم تسلىدهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما مىفرستم.» (47)
در توضيح كلمه «تسلىدهنده» بايد بگوييم: اين كلمه در اين عبارتها ترجمه واژه «فارقليط» است. كلمه فارقليط از طريق زبان سريانى به زبان عربى راه يافته و اصل آن «پاركليتوس» به زبان يونانى است. در زبان يونانى، اين كلمه به معناى تسلىدهنده مىباشد، اما كلمه ستايش شده يعنى «محمد» و مشتقات آن نظير «احمد» ترجمه پركليتوس است. بعيد نيست كه اين دو كلمه در اصل، يكى بوده و با افزودن «الف»، تعريف شده باشد. در اين نوشته ما همان معنايى را لحاظ مىكنيم كه خود مسيحيان در نظر گرفتهاند.
مسيحيان معتقدند كه مقصود از تسلىدهنده «روحالقدس» است كه پنجاه روز پس از عروج حضرت عيسىعليه السلام نزد حواريون آمد و آنان را تقويت روحى كرد، به شرحى كه در آغاز كتاب اعمال رسولان آمده است. (48) ولى مسلمانان اعتقاد دارند كه شواهد و قراين كافى وجود دارد كه تسلىدهنده مورد نظر نمىتواند روحالقدس مورد نظر مسيحيان باشد.
نقد درونى:
در عبارت مربوط به تسلىدهنده چند فراز مهم وجود دارد كه قابل تامل و بررسى است:
الف «تسلىدهنده ديگرى به شما عطا خواهد كرد تا هميشه با شما بماند.» (49)
ملتيهود هميشه شرايط دشوارى را تحمل كرده است. سراسر تاريخ يهود با جنگ و گريز، آوارگى، اسارت و انواع و اقسام بلاهاى ديگر آميخته بوده است. پس از بشارت انبياى بنىاسرائيلعليهم السلام به فردى نجاتبخش، آنان در انتظار پادشاه قدرتمندى بودند كه پيروزمندانه وارد اورشليم شود، التيامبخش شكستهدلان و تسلىبخش همه ماتميان باشد. (50) با ظهور حضرت عيسى مسيحعليه السلام انتظار يهود - به هر دليل - برآورده نشد. خود حضرت عيسىعليه السلام نيز مردم را به تسلىدهنده ديگرى بشارت مىدادند و مكررا تاكيد مىكردند كه هر كس مرا دوست دارد وصيت مرا حفظ كند:
«اگر مرا دوست داريد احكام مرا نگاه داريد.» (51) «هر كس احكام مرا حفظ كند مرا محبت نموده است و هر كس به من محبت نمايد خدا به او محبتخواهد نمود.» (52) سپس فرمودند: «من از پدر سؤال مىكنم و تسلىدهنده ديگر به شما عطا خواهد كرد تا هميشه با شما بماند.» (53) از قيد «ديگر» استفاده مىشود كه حضرت عيسىعليه السلام به پيامبر ديگرى همانند خود بشارت داده است.
ب «من به شما راست مىگويم كه رفتن من براى شما مفيد است; زيرا اگر نروم تسلىدهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما مىفرستم.» (54) در اين عبارت، حضرت عيسى مسيحعليه السلام مىفرمايد، من بايد بروم تا او بيايد. ايشان آمدن تسلىدهنده را منوط به رفتن خود دانسته است. بنابراين، اگر تسلىدهنده روحالقدس باشد، همانگونه كه ارباب كليسا تفسير مىكنند، لازم نبود كه حضرت عيسىعليه السلام بروند تا او بيايد; زيرا روحالقدس همراه آن حضرت و آن حضرت در معيت روحالقدس بود. حضرت يحيىعليه السلام شهادت دادهاند كه حضرت عيسىعليه السلام همراه با روحالقدس بوده است: «پس يحيى شهادت داده، گفت: روح را ديدم كه مثل كبوترى از آسمان نازل شده، بر او قرار گرفت.» (55) بر مادر حضرت عيسى، حضرت مريمعليه السلام، نيز روحالقدس وارد شده بود. (56) علاوه بر آن، خود حضرت يحيىعليه السلام، كه با تفاوت شش ماه (57) همسن حضرت عيسىعليه السلام بود، «در شكم مادر پر از روح القدس بود.» (58) همچنين پدر بزرگوارش، حضرت زكرياعليه السلام، نيز «از روح القدس پر شده بود و نبوت مىكرد.» (59)
بنابراين، تسلىدهنده مورد نظر به طور قطع، بايد غير از روحالقدس مصطلح باشد; زيرا حضرت عيسىعليه السلام فرمودند: «تا من نروم تسلىدهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما مىفرستم.» (60) بعضى همانند نويسنده قاموس كتاب مقدس پذيرفتهاند كه روحالقدس به دو معناست. بنابراين، واضح است كه در اينجا روح قدسى مطرح است، نه روحالقدس مصطلح و آن كاملا با پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله قابل تطبيق است.
ج- «او از طرف خود سخن نخواهد گفت، بلكه آنچه شنيده استسخن خواهد گفت.» (61) حضرت عيسىعليه السلام نيز همانند انبياى سلفعليهم السلام مىفرمايند: آن روح راستى كه پس از من خواهد آمد از پيش خود سخن نمىگويد، بلكه از آنچه كه شنيده استسخن خواهد گفت. در سراسر قرآن كريم يك اظهار نظر و تفسير و حتى يك كلمه و اشاره از خود پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله يا از ياران صديق و مؤمن او ديده نمىشود. قرآن كريم سراسر وحى و كلام خداست و پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله كلام خداى تبارك و تعالى را آنچنان كه جبرئيل امين بر او فرومىخواند و او مىشنيد، بر زبان مىآورد و بر جهانيان آشكار مىساخت. كلمات، جملات و تعاليم خود آن حضرت، علىرغم ارزش قدسىاش، كلام خدا محسوب نمىشود و تحت مقوله جداگانهاى به نام احاديث گردآورى شدهاند.
د- «او بر من شهادت خواهد داد… او مرا جلال خواهد داد.» (62)
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله بر حضرت عيسىعليه السلام و حواريون او شهادت دادند و از مادر مكرمه ايشان به خوبى هرچه تمامتر ياد كردند. قرآن كريم از زنان، با لقب و كنايه ياد مىكند و اسم هيچ زنى در قرآن يافت نمىشود، اما نام مبارك حضرت مريمعليها السلام بيش سى مرتبه در قرآن كريم تكرار گرديده و سورهاى از قرآن به نام آن حضرت نامگذارى شده است. اين به دليل عظمت مقام اين بزرگوار و شايد به دليل جفايى است كه در حق ايشان رواداشتند.
ه- «بسيار چيزهاى ديگر نيز دارم كه به شما بگويم، لكن الآن طاقت تحمل آن را نداريد، لكن چون او - يعنى روح راستى - آيد شما را به جميع راستى هدايتخواهد كرد.» (63)
شكى نيست كه همه انبياى الهىعليهم السلام در هدايت مردم مؤثر بودهاند و هر يك از آن بزرگواران كاروان بشريت را گامى به جلو هدايت كردهاند. دين خدا به تدريج، كاملتر شده و در نهايت، به صورت كامل به مردم عرضه گرديده است. حضرت عيسىعليه السلام چنان كه بيان شد، فرصت اجراى فرامين الهى را پيدا نكرد، مردم نيز استعداد و آمادگى لازم براى پذيرش نداشتند. آن حضرت خود به اين حقيقت اشاره كردهاند كه «بسيار چيزهاى ديگر نيز دارم كه به شما بگويم، لكن الآن طاقت تحمل آن را نداريد، لكن چون او روح راستى آيد شما را به جميع راستى هدايتخواهد كرد.» (64)
يكى خط است ز اول تا به آخر
بر او خلق جهان گشته مسافر
در اين ره انبيا چون ساربانند
دليل و رهنماى كاروانند
و از ايشان سيد ما گشته سالار
هم او اول هم او آخر در اين كار (65)
و «او از آينده خبر خواهد داد.» (66)
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله از طريق وحى الهى از آينده خبر دادند. در سال 615 ميلادى، هنگامى كه ايران روم را شكست داد و موجب خوشحالى قريش شد، قرآن كريم با قاطعيت كامل فرمود در كمتر از ده سال ديگر روم ايران را شكستخواهد داد. بر اين قضيه بعضى مسلمانان و كفار با يكديگر شرطبندى كردند. سرانجام، همان شد كه قرآن كريم خبر داده بود. (67)
قرآن كريم همچنين با قاطعيت كامل خبر داد آن كسى كه پيامبرصلى الله عليه وآله را «ابتر» مىخواند، خودش «ابتر» است. (68) بعضى به پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله به دليل آنكه فرزند مذكر نداشت، مقطوعالنسل مىگفتند. نسل چنين كسانى به طور كلى، منقرض شد، اما شجره طيبه ائمه اطهارعليهم السلام و فرزندان آنها از نسل پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله روز به روز در حال فزونى است.
قرآن كريم به مناسبتهاى گوناگون پيشگويىهاى فراوانى ذكر كرده است; در سوره قمر از شكست كفار در جنگ بدر خبر داده، (69) در سوره آل عمران از شكست كفار در برابر مسلمانان، (70) در سوره فتح، از فتح مكه و تحقق يافتن رؤياى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله (71) و در سوره بقره فرموده: هرگز كسى نخواهد توانست نظير سورهاى از قرآن بياورد و تا امروز نيز كسى نتوانسته است. (72) علاوه بر آن، پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله با معجزه قرآن كريم، افق ديگرى در مورد آينده حتمى گشود كه در كتب انبياى گذشتهعليهم السلام از عهد عتيق و جديد اثرى از آنها نيست. ايشان درباره مرگ، برزخ، قيامت و حوادث روز قيامت آيات فراوانى آوردند. در قرآن كريم كمتر صفحهاى است كه در آن ذكرى از معاد، قيامت، منازل آخرت و آينده حتمى مؤمنان و غير مؤمنان خبر نداده باشد. حتى در قرآن كريم، سورههايى تحت عناوين قيامه، واقعه، حاقه، نبا، تكوير، انفطار، زلزال و قارعه وجود دارند كه در تمام آنها از آينده خبر داده شده است.
ز اتمام حجت: حضرت عيسىعليه السلام در نهايت، با حواريون و پيروان خود اتمام حجت كرد و فرمود: «اگر نيامده بودم و با ايشان تكلم نكرده بودم گناه نمىداشتند و اما الآن عذرى براى گناه خود ندارند.» (73)
حضرت موسىعليه السلام نيز با پيروان خود اتمام حجت كرد. در عهد عتيق پس از بشارت به پيامبرى نظير موسى چنين آمده است:
«و نبىاى را براى ايشان از ميان برادران ايشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را در دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمايم به ايشان خواهد گفت و هر كسى كه سخنان مرا، كه او به اسم من مىگويد، نشنود من از او مطالبه خواهم كرد.» (74)
در قرآن كريم نيز پيوسته به كسانى كه دين اسلام را نپذيرند وعده عذاب داده شده است. بنابراين، بر تمام كسانى كه اين موارد را پس از قرنها در كتب مقدس خود مىيابند لازم است كه در آن تامل كنند. شايد به نتايج تازهاى نايل آيند!
نقد بيرونى:
الف- برداشت متاخران حضرت عيسى مسيح عليه السلام:
معاصران و حتى متاخران از حضرت عيسىعليه السلام تا قرنها بعد، از كلمه «فارقليط»، روحالقدس مصطلح را نمىفهميدند. در قرون اوليه ميلادى، مردم اعتقادات گوناگونى داشتند. ويل دورانت مىنويسد: «پيروان مسيح در سه قرن اول، جز در مبناى اساسى، صدگونه اعتقاد داشتند.» بعضىها حضرت عيسى مسيحعليه السلام را انسان و پيامبرى همانند انبياى ديگر مىدانستند، بعضى ديگر او را فقط فرشته مىدانستند كه به شكل و هئيت انسان بود، بعضى ديگر مىگفتند: او نه انسان است و نه فرشته، او فقط خداست ولى در شكل و هيئت انسان. (75) سرانجام، كليسا بر اثر تفوق سازمان خود، بر همه اين جنبشها چيره گشت و نظريه چهارمى مطرح كرد كه حضرت عيسى مسيحعليه السلام به نحو تجزيهناپذيرى، هم انسان و هم خداست. اين نظريه در شوراى نيقيه در سال 325 ميلادى تثبيتشد و از آن زمان به بعد تثليثبه عنوان اعتقاد رسمى كليسا اعلام گرديد. خداى پدر به عنوان اقنوم اول، حضرت عيسى مسيحعليه السلام، پسر خدا، اقنوم دوم و روحالقدس، اقنوم سوم شناخته شد. بنابراين، در قرون اوليه ميلادى مردم فارقليط موعود را با روحالقدس يكى نمىدانستند. آنها در انتظار فارقليط موعود بودند. بر همين اساس بود كه افراد متعددى آمدند و ادعا كردند كه فارقليط موعودند.
در حدود سال 156 ميلادى شخصى به نام مونتانوس در آسياى صغير قيام كرد و خود را «فارقليط موعود» دانست. وى دنياپرستى روزافزون مسيحيان و خودكامى اسقفها را در كليسا تقبيح كرد و خواستار بازگشتبه سادهزيستى و زهد مسيحيان نخستين و همچنين استقرار مجدد حق غيبگويى يا گفتار الهامشده براى اعضاى محافل مذهبى شد. وى با حالتخلسه چنان شيوا غيبگويى مىكرد كه شاگردانش به او به عنوان «فارقليط موعود» حضرت مسيحعليه السلام درود مىفرستادند. (76)
از ديگر افرادى كه ادعا مىكرده «فارقليط موعود» عيسى مسيح است، جوانى پارسى به نام مانى از اهالى تيسفون است. وى در قرن سوم ميلادى، هنگام تاجگذارى شاهپور اول، در سال 242 ميلادى خود را مسيحعليه السلام خواند و گفت كه خداى حقيقى، او را براى اصلاح حيات مذهبى و اخلاقى بشر به زمين فرستاده است. (77)
ب- اسناد مكشوفه بحرالميت:
براساس اسناد مكشوفه در سواحل بحرالميت نيز مردم در انتظار پيامبر موعود (آن نبى) بودند و اين غير از «مسيح موعود» بود. اين پيامبر موعود را در زبان عبرى گبر به معناى «انسان» مىخواندند. (78) اگرچه پس از حضرت عيسى مسيحعليه السلام «آن نبى» در ميان مسيحيان با مسيحعليه السلام يكى دانسته شد، اما يكى دانستن اين دو با پيشفرضى كلامى همراه بود، ولى از حيث تاريخى و بر اساس اسناد و مدارك موجود، اين تطبيق بىمورد است.
پىنوشتها:
1) تثنيه، 18:18 و 19
2) اعمال رسولان، 3:22
3) متى، 1:18
4) لوقا، 1:28، 31، 34، 35، 37
5) او در جهان بود… جهان او را نشناخت. به نزد خاصان خود آمد و خاصانش او را نپذيرفتند.» يوحنا، 1:10 و 11
6) اعداد، 15:32، 36
7) يهوداى اسخريوطى براى سى پاره نقره او را تسليم رؤساى كهنه كرد (متى، 26:15) و پطرس، حوارى ديگر، پس از دستگيرى آن حضرت، سه مرتبه او را انكار كرد. (متى، 26:34))(
8) ر. ك. به: انجيل متى باب 26 ; قابل توجه است كه قرآن مصلوب شدن حضرت عيسى(ع) را نپذيرفته است.
9) متى، 5:17
10) لوقا 16:17
11) پيدايش، باب 16
12) پيدايش، 17:15 - 1
13) پيدايش، 21:2 - 5
14) پيدايش، 16:12 و 25:18
15) تثنيه، 18:18 قابل توجه است كه در ترجمههاى جديد، كه به نام ترجمه تفسيرى از سوى كليساها انتشار يافته است، در اين عبارات، لفظ «از ميان برادران» ايشان را حذف كردهاند. ر. ك. به: كتاب مقدس، ترجمه تفسيرى، انجمن بينالمللى كتاب مقدس، 1995م، تثنيه، 18:18
16) اشعيا، 29:12
17) آيات 1 - 5 سوره علق
18) شيخ محمود شبسترى، گلشن راز
19) Rev. James L. Dow M. A., Dictionary of the Bible, p. 402-403
20)
21) على بن حسينعلى الاحمدى، مكاتيب الرسول، چ سوم، نشر امين، 1363، ص 172
22) على بن حسينعلى الاحمدى، همان، ص 174
23) آن كس است اهل بشارت كه اشارت داند
نكتهها هستبسى محرم اسرار كجاست
(حافظ)
24) يوحنا، 7:40 - 43
25) يوحنا، 6:10 - 14
26) يوحنا، 1:19 - 27
27) مرقس، 1:7
28) در اسرائيل سه دادگاه وجود داشت كه مهمترين آن دادگاه سنهدرين كبير بود. اعضاى آن هم وظيفه قضاوت را به عهده داشتند و هم وظيفه هئيت منصفه را، اين دادگاه مسئوليتهاى سنگينى داشت. پيغمبر دروغين و كاهن اعظم را تنها در اين دادگاه مىتوانستند محاكم كنند. ر.ك. به: گنجينهاى از تلمود ص 302.
29) كتاب دوم پادشاهان، 2:11
30) بر اساس اناجيل موجود، نظريه عيسىعليه السلام در اينجا مخالف نظريه يحيى است. حضرت يحيىعليه السلام مىفرمايد كه او الياس نبى نيست، اما حضرت عيسىعليه السلام، حضرت يحيىعليه السلام را همان الياس نبىعليه السلام مىدانست. ما هر دو بزرگوار را پيامبر خدا و راستگو مىشماريم، لكن اناجيل موجود را هم مخدوش مىدانيم اما كليسا كه هم وثاقت اناجيل را پذيرفته و آن را الهام و تحت اشراف روحالقدس مىداند بايد اين تناقص را حل كند، لابد مىگويند يكى نمىدانسته است! (ر. ك. به: متى 17:11 - 13)
31) مرقس، 1:7 و لوقا، 3:16
32) يوحنا، 1:27
33) لوقا، 1:26
34) متى، 3:5 و لوقا، 3:18
35) مرقس، 6:21 - 29 / لوقا، 3:19 - 20
36) متى، 3:7 / لوقا، 3:7
37) متى، 3:11 / مرقس، 1:7
38) متى، 4:12 ، 13 ، 23 و ابواب ديگر
39) مرقس، 6:21 - 29
40) ر. ك. به: متى، 27:28 - 34
41) متى، 3:11 / مرقس، 1:7
42) يوحنا، 6:14 و 15
43) يوحنا باب 6.
44) يوحنا، 6:15
45) يوحنا، 14:17 و 18
46) يوحنا، 15:26 و 27
47) يوحنا، 16:7 و 8
48) اعمال رسولان، بابهاى 1 و 2
49) يوحنا، 14:16
50) اشعيا، 61:1 و 2
51) يوحنا، 14:15
52) يوحنا، 16:5
53) يوحنا، 14:16
54) يوحنا، 16:7
55) يوحنا، 1:37
56) لوقا، 1:35
57) ر. ك. به: لوقا، 1:26
58) لوتا 1:15.
59) لوقا، 1:67
60) يوحنا، 16:7
61) يوحنا، 16:13
62) يوحنا، 15:26
63) يوحنا، 16:12 و 13
64) يوحنا، 16:12 و 13
65) شيخ محمود شبسترى، همان
66) يوحنا، 16:13
67) سوره روم: 2-4
68) سوره كوثر: 4
69) سوره قمر: 44 و 45
70) سوره آل عمران: 12
71) سوره فتح: 27
72) سوره بقره: 24
73) يوحنا، 15:23
74) تثنيه، 18:18
75)
76) ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 3، ص 708
77) ويل دورانت، همان، ج 3، ص 709 / همچنينن ر. ك. به: جفرى بارندر، المعتقدات الدينية لدى الشعوب، ترجمه د. امام عبدالفتاح، كويت، 1413 ، ص 129
78

عصمت پيامبر(ٌص)
جمعه 95/09/26
مصونيت و پيراستگى پيامبر از خلاف و خطا، بسان ديگر پيامبران داراى مراحل سهگانه است، و اين مراحل عبارتنداز:
1- مصونيت مطلق (عمدى و سهوى) در تبليغ شريعت.
2- عصمت از خلاف و گناه در رفتار و گفتار.
3- پيراستگى از خطا و لغزش در جريانهاى عادى.
پيامبر اسلام و پيراستگى از گناه
گذشته از آيات فراوانى كه بر عصمت همه پيامبران از گناه دلالت دارند، مىتوان از آيه ذيل مصونيت او را از گناه استفاده كرد:
«و ان كادوا ليفتنونك عن الذى اوحينا اليك لتفترى علينا غيره و اذاً لا تخذوك خليلاً»
«آنان (مشركان) نزديك بود كه با پيشنهاد خود، تو را از آنچه، به تو وحى كرديم، بفريبند، تا غير آن را به ما نسبت دهى در اين هنگام تو را دوست خود بر مىگزيدند».
«و لولا ان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئا قليلاً»
«اگر به تو استوارى نمىبخشيديم، نزديك بود كه مقدار كمى به آنان متمايل گردى» .
«اذا لا ذقناك ضعف الحيوة وضعف الممات ثم لاتجد لك علينا نصيراً» (اسراء /73-75).
«در اين صورت دو برابر مجازات (مشركين) در زندگى دنيا و دو برابر مجازات آنان در سراى ديگر را به تو مىچشانديم، آنگاه در برابر ما، ياورى پيدا نمىكردى».
مفسران درباره علت نزول آيات، شأن نزولهاى گوناگونى نقل كردهاند كه بسيارى از آنها به خاطر مكى بودن آيات، صحيح و استوار نيست، تنها شأن نزولى كه با زمان نزول آنها تطبيق مىكند، همان است كه ابى حفص «صائغ» از امام باقر (ع) نقل مىكند كه قريش به پيامبر پيشنهاد كردند كه آنها خداى او را يك سال بپرستند مشروط بر اين كه پيامبر نيز بتان قريش را به همين اندازه پرستش نمايد.
اختلاف شأن نزولها در مفاد آيه تأثيرى ندارد آنچه مهم است اين است كه در آيه «ولو لا ان ثبتنناك لقد كدت تركن اليهم» دقت كافى انجام دهيم و براى توضيح دلالت آيه نكاتى يادآور مىشويم:
1- برخى از كوته نظران خواستهاند آيه را گواه بر عدم عصمت پيامبر بگيرند، در حالى كه از نظر محققان آيه از دلائل نقلى عصمت او مىباشد، و در حقيقت، باريك بينان و ژرف نگران از درختى كه در نظر مخالفان تلخ است ميوه شيرين چيده و خلاف مقصود آنان را استخراج كردهاند.
2- لازم است در تعيين فاعل فعل «كادوا» كه ضمير متصل «و ان كادوا ليفتنونك» از آن حاكى است، دقت كنيم ظاهر آيه نشان مىدهد كه مقصود از ضمير «كادوا» همان مشركان است و فاعل «ليفتنونك» نيز از آن حاكى مىباشد، و روى هم رفته مفاد آيه اين است: مشركان نزديك شدند كه او را بفريبند، و در اين آيه سخنى از نزديك شدن پيامبر (ص) به ميان نيامده است .
3- آيه «ولولا ان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئاً قليلاً» از دو جمله كه يكى شرط (ثبتناك» و ديگرى جزا (لقد كدت تركن) تشكيل يافته است و لفظ «لولا» در زبان عرب، معادل «اگر نبود» (يا اگر نه اين بود) در زبان فارسى است در اين صورت مفاد آيه اين است اگر نه اين بود كه تو را ثابت قدم نگه داشتيم، نزديك بود كه به آنها متمايل شوى، ولى تثبيت الهى مانع از تحقق نزديكى شد، نه تنها ميل و انعطافى از تو سر نزد، بلكه به آن هم نزديك نشدى.
4- اين ثبيت الهى، جز تثبيت در مرحله فكر و انديشه، آنگاه در مرحله عمل و رفتار چيزى نيست؛ يعنى لطف الهى آنچنان شامل حال او گرديد كه قرب به مشركان و سازش با آنها درباره پرستش بتان آنها، نه در ذهن و انديشه او جوانه زد و نه در خارج جامه عمل پوشيد.
و تثبيت به اين معنى جز عصمت و «تسديد» پيامبران به وسيله روح القدس و غيره چيز ديگرى نيست.
5- بايد توجه داشت كه اين تثبيت به يك مورد و دو مورد اختصاص ندارد، بلكه پيوسته شامل حال او مىباشد زيرا همان جهت كه سبب شد خدا به پيامبر در اين مورد خاص، استقامت قدم و استوارى گام بخشد، در ديگر موارد نيز وجود دارد، و جهتى ندارد كه در يك مورد او را تثبيت كند و در مراحل ديگر او را به خود واگذارد.
6- تثبيت الهى آنچنان نيست كه عنان اختيار و آزادى را از كف بربايد و ديگر، پيامبر تثبيت شده نتواند بر خلاف آن كارى صورتندهد بلكه با اين وضع مىتواند يكى از دو طرف كار را برگزيند براى بيان اين جهت در آيه سوم مىفرمايد:
«اذا لا ذقناك ضعف الحيوة وضعف الممات ثم لا تجدلك علينا نصيراً»
«در اين موقع دو برابر عذاب (مشركان) را در زندگى اين جهان و جهان ديگر به تو مىچشانيم، آنگاه در برابر ما ياورى پيدا نمىكردى».
با توجه به اين نكات روشن شد كه نه تنها مفاد آيه در كام «عدليه» كه عصمت را حالت لازم در پيامبران مىدانند، تلخ نيست، بلكه بسيار شيرين و نويد بخش است و آن اين است كه: خداوند پيامبر خود را به خود او واگذار نمىكند و در لغزشها و سراشيبىها به او تثبيت و استوارى مىبخشد و او را از قرب و نزديك شدن به گناه (تا چه رسد به خود آن) باز مىدارد.
و در حقيقت، جمله «ولولا ان ثبتناك لقد كدت تركن» بسان «ولولا فضل الله عليك و رحمته لهمت طائفة ان يضلوك»(نساء /113) است جز اين كه آيه مورد بحث مربوط به تثبيت در برابر گناه و آيه دوم مربوط به صيانت پيامبر از لغزشهاى سهوى و غير عمدى است و با صرف نظر از اين تفاوت شيوه بيان و نحوه دلالت در همهيكسان است و هم اكنون در بحث بعد كه پيرامون پيراستگى پيامبر از خطا است گفتگو مىكنيم، و پيرامون آيه توضيح كافى خواهيم داد.
پيراستگى پيامبر (ص) از خطا و اشتباه
مصونيت پيامبر از خطا واشتباه در امور زندگى و جريانهاى عادى از جمله مسائلى است كه در علم كلام پيرامون آن بحث و گفتگو شده و اقوال فراوانى درباره آن به چشم مىخورد، در اين مورد، خرد براى حفظ «اعتماد مردم» به گفتار و رفتار پيامبر (ص) مصونيت را يك حالت لازم و شرط حتمى تلقى مىكند:
خطا و اشتباه در غير تبليغ دين به دو صورت متصور است:
الف - خطا در انجام وظيفه مذهبى اعم از فردى مانند اشتباه در ركعات نماز و يا اجتماعى مانند كشتن فرد بى گناه.
ب - اشتباه در امور روزانه زندگى.
مسأله جلب اعتماد مردم كه عامل مهم در پيشرفت مقاصد پيامبران است ايجاب مىكند كه پيامبران در قسمت عمل به وظائف مذهبى اعم از فردى و اجتماعى مصون از اشتباه باشند، زيرا اشتباه در اين قسمت كم كم سبب مىشود كه مردم در تعاليم و گفتههاى آنان به ديده شك و ترديد بنگرند و با خود چنين بينديشند:
«وقتى پيامبر در عمل به وظائف، اشتباه و خطا مىكند، از كجا معلوم كه در بيان تعاليم دچار اشتباه نشود؟» .
اين انديشه ايجاب مىكند كه پيامبران در كارهاى عادى و جريانهاى روزمره نيز از اشتباه و خطا مصون باشند، زيرا اشتباه در اين مورد از اعتماد مردم مىكاهد و سبب مىشود كه مردم به تعاليم او از ديده ديگرى بنگرند.
اشتباه نشود! ما نمىگوئيم اشتباه در امور زندگى ملازم با اشتباه در بيان وظائف و تعاليم است زيرا چه بسا ممكن است مردى از جانب خدا در قسمت دوم مصونيت داشته باشد ولى در امور عادى دچار خطا و لغزش گردد و تفكيك ميان اين دو كاملاً صحيح و پابرجاست.
اين تفكيك براى دانشمندان كاملاً امكانپذير است، ولى روى سخن در اينجا با افراد ديگر است كه نمىتوانند به اين نوع از مسائل با ديده تفكيك بنگرند، بلكه همه را به يك چوب مىرانند و وجود شك و ترديد يا خطا و خلاف در زندگى روزمره خود، موجب جوانه زدن شك در ديگر امور مربوط به پيامبر مىشود.
خداوند براى پيشرفت مقاصد بعثت، بايد پيامبران را با مصونيت و پيراستگى كامل مجهز سازد، تا از اين جهت اعتماد صددرصد مردم را به آموزگاران وحى جلب نمايد و در نتيجه هدف و مقصد بعثت كه تربيت و گرايش مردم است جامعه عمل بپوشد.
لذا امام ششم در روايتى مىفرمايد:
«روح القدس تحمل النبوه و روح القدس لاينام ولا يغفل ولا يلهور ولا يسهو:روح القدس حامل نبوت است، او نمىخوابد و غفلت نمىكند و از او اشتباهى رخ نمىدهد» 1
تا اينجا با داورى خرد در مسأله تجويز خطا و سهو بر پيامبران آشنا شديم اكنون وقت آن رسيده است كه با منطق قرآن در اين مورد نيز آشنا شويم، طبعاً منطق هر دو يكسان بوده و كوچكترين اختلافى ميان آن دو نخواهد بود.
قرآن و خطا و سهو پيامبران
از آيه زير مىتوان مصونيت پيامبر الهى را از اشتباه و سهو استفاده كرد:
«ولولا فضل الله عليك و رحمته لهمت طائفة منهم ان يضلوك و ما يضلون الا انفسهم و ما يضرونك من شىء و انزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم و كان فضل الله عليك عظيماً» (نساء /113).
«اگر كرم و رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهى از آنان تصميم مىگرفتند كه تو را گمراه كنند، و آنان جز خويش كسى را گمراه نمىسازند(و در پرتو همين رحمت) هرگز ضررى به تو نمىرسانند، خدا آنچه را كه تو نمىدانى به تو آموخت و كرم خدا در حق تو بزرگ است».
مفسران در شأن نزول آيه، جريانهاى مختلفى ياد كردهاند كه نقل آنها مايه گستردگى سخن است؛ در اينجا ما يكى را به عنوان نمونه ذكر مىكنيم:
زره فردى از صحابه پيامبر به سرقت رفت صاحب آن به يك نفر از طائفه «بنى ابيرق» ظنين شد، سارق وقتى متوجه خطر شد، زره را به خانه يك نفر يهودى انداخت، و از قبيله خود خواست كه نزد پيامبر بر پاكى او گواهى دهند و وجود زره را در خانه يهودى گواه بر برائت او گيرند، در اين شرائط «سارق» تبرئه شد و يهودى متهم گرديد، خدا پيامبر خود را از جريان آگاه ساخت و آيه ياد شده به ضميمه آيهاى كه يادآور مىشويم، فرود آمد.
خواه اين شأن نزول صحيح باشد يا نباشد، بالأخره از مجموع شأن نزولهائى كه در اين مورد نقل شده است، استفاده مىشود كه پيامبر در آستانه داورى بر خلاف واقع (از روى خطا) قرار گرفته بود، و گروهى با صحنه سازى مىخواستند پيامبر را فريب داده و ظواهر قضيه را به رخ پيامبر بكشند تا وى بر خلاف حق حكم نمايد، ولى خداوند او را از خطا و اشتباه حفظ و صيانت نمود و آن اين كه پرده از چهره حقيقت برداشته و چيزى را كه او نمىدانست به او آموخت و كرم خدا نسبت به پيامبر بزرگ است؛ اكنون بايد ببينيم چگونه آيات مورد بحث بر مصونيت پيامبر (ص) از خطا گواهى مىدهد.
در آيه مورد بحث سه جمله بايد مورد توجه قرار گيرد:
الف: «و انزل الله عليك الكتاب و الحكمة».
ب: «و علمك ما لم تكن تعلم».
ج: «و كان فضل الله عليك عظيماً».
جمله نخست ناظر به مبانى داورى اوست و آن كتاب و سنت (حكمت) مىباشد. آگاهى از اين دو منبع وسيع تشريع، مايه مصونيت در احكام كلى الهى مىگردد و در نتيجه پيامبر در تبيين احكام خدا هرگز دچار اشتباه و لغزش نمىگردد زيرا آنچه بشرتا روز رستاخيز به آن نياز دارد در اين دو منبع وارد شده است ولى روشن است كه علم به قوانين كلى، مايه مصونيت از اشتباه در موضوعات، و جزئيات، و به اصطلاح در تطبيق آن كليات بر موارد خود، نمىگردد بلكه براى مصونيت از اشتباه، به چيز ديگرى نياز دارد.
در همان مورد شأن نزولى كه پيامبر در آستانه داورى بر خلاف واقع قرار گرفته بود، و خداوند او را از لغزش حفظ كرد، او از تمام احكام كلى الهى آگاه بود - مع الوصف - علم به كليات، موجب مصونيت او نگرديد بلكه اين علم به ضميمه امر ديگر، به او مصونيت داد و اين امر دوم همان است كه در جمله دوم وارد شده است آنجا كه مىفرمايد:
«و علمك ما لم تكن تعلم: چيزى را كه نمىدانستى به تو آموخت» اين كدام علم است كه پيامبر نمىدانست و خدإ؛ّّ به او آموخت؟ آيا علم به احكام كلى الهى است كه در كتاب و سنت آمده است، يا مقصود علم به واقعيات و خصوصيات وقايع و جريانها است؟ شكى نيست كه احتمال نخست كاملاً بىاساس است زيرا علم به كليات احكام كلى در جمله پيشين به روشنى بيان گرديد، ديگر نيازى به تكرار و تأكيد نيست و هيچ كس احتمال نمىدهد كه پيامبر الهى، از احكام شريعت خود بىاطلاع باشد، تا زمينه تأكيد فراهم گردد.
مقصود از اين جمله همان احتمال دوم است يعنى پرده از چهره واقعيات برداشت و او را در جريان توطئه برلغزاندن پيامبر، و وارد آوردن تهمت بر يك بى گناه قرار داد و اين همان است كه در آيه ديگرى كه در اين رابطه نازل گرديده با جمله «بما اريك الله» بيان گرديده است چنانكه مىفرمايد:
«انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اريك الله ولا تكن للخائنين خصيماً»
در اين آيه براى داورى پيامبر (ص)، دو اصل بيان گرديده است:
1- «انزلنا اليك الكتاب: كتاب را بر تو فرو فرستاديم».
2- «بما اريك الله: به سبب آنچه كه به تو ارائه نموده است».
و «با» در كلمه «بما» به معناى «سببيت» است يعنى: خداوند كتاب را براى تو فرستاد تا در سايه آن به ضميمه آنچه كه از حقائق براى تو ارائه كرده است، داورى نمائى و هرگز نلغزى.
بنابراين، پيامبر گرامى گذشته از علم به كتاب و سنت، با علم و آگاهى خاصى مجهز است كه از آن در دو آيه قبل گاهى با جمله «و عملك ما لم تكن تعلم» تعبير آورده است .
و گاهى آن را با جمله «بما اريك الله» بيان كرده است .
براى اين كه تصور نشود كه اين نوع مصونيت، مخصوص به يك مورد يا در خصوص داورى است و باب اشتباه به روى پيامبر (ص) در موارد ديگر باز است، خداوند در آيه مورد بحث جمله سوم را مىآورد و مىفرمايد:
«كان فضل الله عليك عظيماً: كرم خدا بر تو بسيار بزرگ است».
جايى كه خداوند چيزى را بزرگ بشمارد، بايد حساب آن را از چيزى كه ما بزرگ مىنمائيم، جدا كرد، فضل و كرم بزرگ نشانه آن است كه پيامبر گرامى در مسير زندگى در قضاوتها و داوريها، در معاشرتها و برخوردها از خطا و لغزش مصون مىباشد.
خلاصه: به خاطر مصلحتى كه در امر رسالت نهفته است و براى اين كه پيامبر اسوه و الگو و سرمشق امت است، بايد در مسير زندگى به گونهاى باشد كه امت درباره او احتمال اشتباه و خطا ندهد تا در مسأله اطاعت از رفتار و گفتار او، دچار سرگردانى و دو دلى نباشد.
دلائل مخالفان
مخالفان عصمت پيامبر اسلام در مرحله خلاف و گناه و يا مصونيت او از خطا و لغزش با يك رشته آيات و احاديثى استدلال كردهاند، و از اين طريق اذهان ساده لوحان را نسبت به اصل عصمت مشوش ساختهاند، براى تكميل مطلب بايد مجموع دلائل آنان مورد بحث و بررسى قرار گيرد.
نخست آيات را وارد بحث مىكنيم آنگاه به توصيح پارهاى از روايات مىپردازيم.
1- اگر از هوى و هوسهاى آنان پيروى كنى…
خدا پيامبر را با يك رشته «قضاياى شرطيه» مورد خطاب قرار مىدهد و مىفرمايد:
«ولئن اتبعت اهواءهم بعد الذى جاءك من العلم مالك من الله من ولى ولا نصير» (بقره /120)
«اگر از هوى و هوسهاى آنان (اهل كتاب) پس از آنكه آگاه شدى پيروى كنى، از جانب خدا براى تو، حامى و ياورى نيست».
در همين سوره در آيه 145 همين مضمون نيز وارد شده جز اين كه در آخر آيه به جاى «مالك من الله»… جمله «انك اذا لمن الظالمين» آمده است و در سوره رعد آيه 37 آيه نخست بدون كم و زياد وارد شده جز اين كه به جاى «ولا نصيراً» كلمه «ولا واق» آمده است .
اين آيات و مشابه آنها كه هم اكنون يادآور مىشويم، كوچكترين گواه بر نفى عصمت نيست زيرا:
اين آيات به صورت قضيه شرطيه وارد شده و يك چنين قضايايى هرگز گواه بر تحقق شرط (پيروى از هوى و هوسها) نيست، بلكه با پيراستگى كامل شخص نيز سازگار است .
اين گونه گزارشها به صورت قضاياى شرطيه گواه بر آن نيست كه روزى طرفين آن محقق مىگردد؛ خداوند به پيامبر خود مىگويد:
«ولئن شئنا لتذهبنّ بالّذى اوحينا اليك ثم لا تجدلك به علينا و كيلاً» (اسراء /86)
«اگربخواهيم آنچه را كه بر تو وحى كرديم از تو مىگيريم و هرگز مدافعى بر خود پيدا نمىكنى».
در حالى كه خدا از تعلق مشيت وى برگرفتن وحى از پيامبر به صورت قضيه شرطيه سخن مىگويد، همگى مىدانيم كه چنين مشيتى هرگز انجام نخواهد گرفت. بلكه خدا به وسيله پيامبر (ص) خود، شريعت خويش را تكميل خواهد نمود.
اين گونه آيات كه خدا پيامبر خود را به صورت قضيه شرطيه تهديد و توبيخ مىكند، بيش از آن است كه در اين منعكس گردد فقط دو آيه ديگر را متذكر مىشويم آنگاه به بيان نكته اين گونه خبرها مىپردازيم.
«ولقد اوحى اليك والى الذين من قبلك لئن اشركت ليحبطن عملك و لتكونن من الخاسرين» (زمر /65).
«بر تو و بر كسانى كه پيش از تو بودند وحى كرديم كه اگر شرك بورزى عملهاى نيك تو حبط و بىاثر مىگردد و از زيانكاران مىباشى».
«ولو تقوّل علينا بعض الاقاويل لا خذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين فما منكم من احد عنه حاجزين» (حاقه /44-47).
«اگر او سخن دروغى را به ما نسبت دهد وى را با قدرت مىگيريم، و رگ حيات او را قطع مىكنيم، و كسى ازشما مانع از اين كار نمىشود».
همه اين اخبار و گزارشها كه به صورت «اگر» وارد شده دليل بر تحقق طرفين نمىگردد تا با مسأله عصمت منافاتى داشته باشد. تنها سؤالى كه در اينجا باقى است اين است كه هدف از طرح اين گونه احكام شرطى كه هيچ گاه عملى نمىگردد چه بوده است در اين جا مىتوان از ميان نكات متنوع به دو نكته اشاره كرد:
1- اين قضايا ناظر به طبيعت انسانى پيامبران است كه صدورگناه و خلاف را از آنان كاملاً ممكن مىسازد، پيامبر طبيعت مافوق انسانى و بشرى ندارند كه بر عصيان و گناه قادر و توانا نباشند بلكه از آن نظر كه انسانند، بسان افراد ديگر در معرض لغزشها و توبيخها مىباشند و اگر مشمول عنايت الهى (عصمت) نشوند، تحقق گناه از آنها كاملاً مترقب خواهد بود؛ اين تنها عنايت ربانى است كه با افاضه عصمت، صدور گناه رابه صورت «محال عادى» در مىآورد و بر آنها قداست و طهارت مىبخشد.
اين بخش از آيات ناظر به جنبههاى بشرى آنان مىباشد و در اين قلمرو، عصمت و مصونيتى مطرح نيست و اگر پيامبران مصون و پيراستهاند به خاطر نيم ديگر از شخصيت آنها است كه آنان را به صورت موجودى الهى در مىآورد كه هرگز از در مخالفت وارد نمىشوند.
2- اين آيات همگى جنبه «تربيتى» دارد و هدف تعليم ديگران است در قالب خطاب به پيامبر گرامى، و اين نوع خطابهاى حاد و تند نه تنها تعصب جاهلى و عناد و نادان را تحريك نمىكند بلكه او را به پذيرش اين تعاليم تحريك و تشويق مىنمايد و با خود چنين مىانديشد جائى كه پيامبر با آن عظمت در صورت صدور خلاف و گناه به توبيخ و كيفر محكوم مىشود، تكليف من جاهل روشن است .
يكى از راههاى تربيت صحيح تفهيم حقيقت در ضمن گفتگو درباره ديگران است و در اين مورد در زبان عرب مىگويند: «اياك أعنى واسمعى يا جارة» و در زبان فارسى مىگويند: «به در مىگويم تا ديوار بشنود!».
كسانى اين نوع خطابها را دستاويز انديشههاى كج خود قرار مىدهند با الفباى قرآن آشنا نمىباشند و از اصول تربيت صحيح ناآگاه هستند و با توجه به اين اصل، هر نوع تصور نادرست، پيرامون عصمت حضرت رسول كاملاً برطرف مىگردد.
با توجه به اين اصل، هدف بسيارى از آيات كه دستاويز براى نافيان عصمت شده است روشن مىگردد و براى تكميل مطلب بخشى از اين آيات را مىآوريم:
1- مسلمانان مدتى به سوى بيتالمقدس نماز مىگزاردند سپس روى مصالحى دستور آمد كه به سوى كعبه نماز گزارند، در اين موقع مسأله تغيير قبله جنجالى ميان يهود و منافقان بر پا كرد كه آيات قرآن و احاديث از آن حاكى است. قرآن با قاطعيت هر چه تمامتر بر ايرادهاى نا آگاهان از علل تشريع پاسخ مىگويد آنگاه رو به پيامبر مىكند و مىفرمايد:
«الحق من ربك فلا تكوين من الممترين (بقره /147): حق، از براى پروردگار تو است؛ پس هيچ شكى به دل راه مده!» .
قرآن مسأله الوهيت مسيح را ابطال مىكند و تولد او را از مريم با كره، بسان آفرينش آدم از خاك مىداند كه هيچ كدام گواه بر «فرزند بودن» آنها نسبت به خدا نيست آنگاه رو به پيامبر مىكند و مىفرمايد:
«الحق من ربك فلا تكن من الممترين (آل عمران /60) فرمان و سخن خدا حق است، هرگز در اين مورد شك و ترديد به خود راه مده!»
پيامبر كه جهان غيب براى او به صورت شهود در آمده و فرشته وحى را ديده و سخن او را شنيده و آيات خدا را در شب معراج مشاهده كرده، هرگز شك و ترديد به خود راه نمىدهد، هدف تذكر ديگران است كه هرگز فريب سخنان پوچ ديگران را نخورند و خود را در آتش شك نسوزانند.
2- خداوند در مسأله قضاوت درباره فردى كه تفصيل آن در دلائل عصمت پيامبر از خطا و لغزش گذشت پيامبر خود را چنين خطاب مىكند:
«ولا تجادل عن الذين يختانون انفسهم ان الله لا يحب من كان خوانا اثيماً» (نساء /105 - 107).
«از آنها كه به خود خيانت كردهاند دفاع مكن، خداوند افراد خيانت پيشه و گنهكار را دوست نمىدارد».
«انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اريك الله ولا تكن للخائنين خصيماً»
«كتاب را به حق بر تو فرستاديم تا ميان مردم به آنچه كه پروردگارت ارائه كرده داورى كنى، هرگز حامى افراد خائن مباش!»
اين نوع خطابها به خاطر هدايت گروهى است كه رك گوئى را تحمل نمىكنند و زبان حال آنان اين است كه انتقاد خوب است اما از ديگران! از اين جهت بهترين راه سخن گفتن با اين طائفه، سخن گفتن طى «حديث ديگران» است حديث ديگران هر چه هم تلخ و زهرآگين باشد چون درباره ديگران است واكنش حاد و تندى نخواهد داشت .
پيامبر در مسأله زره مسروقه، ناچار بود كه طبق ظواهر داورى كند و هرگز نه از خائنى دفاع كرد و نه طرفدار خائنى بود، اين ضوابط قضائى است كه گاهى با واقع تطبيق نمىكند و در نتيجه حق پايمال مىگردد لذا خداوند فوراً پيامبر را در جريان واقع قرار داد«بما اريك الله» و خطايى از او سر نزد!
ولى خداوند براى سركوبى گروهى كه عالمانه به سود خائنى گواه داده بودند به پيامبر خود خطاب مىكند تا آنان حساب خود را دانسته باشند.
3- خداوند در سوره اسراء فرمانهاى حكيمانهاى دارد كه ما از آنها به عنوان «منشور جاويد» ياد كرديم و اين فرمانها با مضمون واحدى آغاز و پايان يافته است .
آنجا كه مىفرمايد:
«لا تجعل مع الله الها آخر فتقعد مذموماً مخذولاً (اسراء /22): با خدا، خداى ديگرى قرار مده كه مذموم و ياور مىشوى».
و در پايان «منشور» مىفرمايد: «ولا تجعل مع الله الها اخر فتلقى فى جهنم ملوما مدحورا (اسراء /39): با خدا، خداى ديگرى فراز مده كه سرزنش و رانده شده در جهنم مىافتى».
تحليل اين نوع خطابها و دستورها در همگى يكى است و همگى ناظر به يكى و يا دو جهت است:
1- صدور هر نوع خلاف و گناه از فرد معصوم از آن نظر كه انسان است كاملاً ممكن و مترقب مىباشد و اين نوع خطاب ناظربه اين ويژگى است نه از آن نظر كه او معصوم و پيراسته از گناه مىباشد.
2- مورد خطاب در ظاهر، پيامبر است ولى مخاطب واقعى امت او است و اين نوع سخن گفتن در ميان تمام ملل جهان رائج است .
با توجه به اين دو بيان و با توجه به اين كه قسمتى از اين آيات در اين صفحات منعكس شده، نياز به نقل آيات ديگر نيست .
2- هدف از طلب مغفرتها چيست؟
قرآن در مواردى به پيامبر دستور مىدهد كه از خدا طلب مغفرت نمايد، و در برخى از موارد كلمه «ذنب» را نيز بر آن اضافه مىكند مثلاً در سوره نساء آيه 106 مىفرمايد:
«و استغفر الله ان الله كان غفوراً رحيماً: از خدا مغفرت بخواه، خدا بخشاينده و رحيم است».
و در سوره غافر آيه 55 مىفرمايد: «استغفر لذنبك و سبح بحمد ربك بالعشى والابكار: براى گناهت طلب مغفرت نما، و خدا را عصر گاهان و صبح گاهان باثناى او، تنزيه كن».
و در سوره محمد (ص) فرمان مىدهد كه هم بر خود و هم افراد با ايمان طلب آمرزش كند آنجا كه مىفرمايد:
«فاعلم انه لا اله الا الله و استغفر لذنبك و للمؤمنين و المؤمنات والله يعلم متقلبكم و مثويكم».
«بدان خدايى جز او نيست و بر گناهت و افراد با ايمان از مرد و زن طلب مغفرت بنما خدا از كارها و حركات و سكنات شما آگاه است».
اكنون سؤال مىشود چگونه دستور طلب مغفرت با عصمت پيامبر اكرم وفق مىدهد؟
پاسخ: آگاهى از مفاد اين آيات با شناخت مسؤوليتهاى پيامبران و اين كه شخصيتهاى بزرگ، مسؤؤليتهاى خطيرترى دارند، و از اين جهت چه بسا ممكن است عملى از نظر خرد، در محيطى جرم و گناه شمرده شود، در حالى كه همان عمل نسبت به محيط ديگر داراى چنين حالتى نباشد، كاملا امكانپذير است - و براى توضيح يادآور مىشويم:
دستورهاى الهى در واجبات و محرمات منحصر نمىشود، بلكه در كنار واجبات، مستحبات و در كنار محرمات،مكروهات نيز وجود دارد، واجب شرعى چيزى است كه بايد انجام شود و ترك آن موجب مؤاخذه و استحقاق عقاب دارد و حرام شرعى چيزى است كه بايد ترك شود وانجام آن موجب عذاب است .
اما مستحبات و مكروهات در عين اينكه ترك، انجام آن، كيفر و موأخذهاى همراه ندارد، ولى گاهى شرائط به گونهاى مىشود كه عقل و خرد آن را فرض و لازم مىشمارد. البته اين سخن نه به اين معنى است كه مستحب، واجب و يا مكروه، حرام شرعى مىگردند - زيرا حدود و احكام الهى هيچ گاه تغيير نمىپذيرند - بلكه هدف اين است كه عقل و خرد، با توجه به آن شرائط، انجام مندوب و ترك مكروه را لازم و ضرورى تلقى مىكند، و آن را در نزد خود يك نوع واجب قلمداد مىنمايد و اگر شخصى در آن شرائط به نداى خرد گوش ندهد، در اصطلاح شرع«تارك اولى» و در نزد خرد، مذنب و گنهكار شمرده مىشود؛ درست است كه انجام مستحبات و ترك مكروهات، مايه جمال و آرايش رفتار و كردار است، و مخالفت با آنها پى آمدى دربر ندارد،ولى گاهى خرد با توجه به يك رشته شرايط از قبيل علم و آگاهى بيشتر به مقام آمر و فرمانده، و داشتن مسؤليتهاى خطيرتر، عمل به آنها را بسان عمل به فرائض و ترك محرمات، لازم مىشمارد و در صورت مخالفت، خود را ملزم به اظهار پوزش و طلب غفران مىداند.
براى روشن شدن اين حقيقت (كه چه بسا رفتارى در محيط و شرائطى خاص، كار خوب و يا لااقل بى عيب تلقى مىگردد ولى همان كار در شرائط ديگرى عيب و مذموم شمرده مىشود) دو مثال مىآوريم:
1- زندگى يك انسان بيابانى را در نظر بگيريد كه از آداب معاشرت فقط يك سرى آداب بسيط و ضرورى را مىداند، چنين افرادى به حكم دور بودن از تمدن و سواد اعظم، از آداب و رسوم انسانى دور مىباشند و به خاطر همين دورى از تمدن نمىتوان انتظار داشت كه آداب و رسوم انسانى را كاملاً رعايت كند در حالى كه از يك انسان شهرنشين، و بزرگ شده در سواد اعظم انتظار ديگرى است اگر او در رفتار و كردار خود، ظرافتهاى اخلاقى را رعايت نكند، كاملاً توبيخ مىشود و مورد نكوهش قرار مىگيرد.
در ميان شهرنشينان، انتظار از يك فرد درس خوانده و تحصيل كرده، غير از انتظار از افرادى عادى و معمولى است همچنانكه انتظار از ساكنان بخشها و شهرها غير از انتظار از ساكنان مراكز استانها است. بنابراين كارهايى كه افراد عادى انجام مىدهند، اگر يك فرد فوق العاده آن را انجام داد، قبيح و زشت شمرده مىشود - ولذا - در محيطهاى نظامى، يك لحظه تأخير، يك سخن خشن، يك حركت نابجا، يك نگاه نامحسوس به چپ و راست، ذنب و گناه شمرده مىشود و انضباط نظامى ايجاب مىكند كه فرد با تمام اين ظرائف و دقائق آشنا گردد و به آنها عمل كند.
بنابراين هر چه مقام بزرگتر، و مسؤوليتها بيشتر باشد، تكاليف افزايش يافته و الزامات بيشتر مىشود.
2- حال عاشق دل بستهاى را در نظر بگيريد كه با تمام ذرات وجود خود وابسته به معشوق است ولى غفلت او در مورد علاقه هر چه هم كم باشد - حتى اگر در آن لحظه به كارهاى ضرورى خود برسد - جرم و گناه شمرده مىشود، زيرا ارزش عشق، به استمرار توجه، بسستگى دارد و غفلت از او و توجه به غير، از ارزش آن مىكاهد و اگر چنين كرد، براى جبران، بايد راه توبه را در پيش گيرد.
بنابراين اشتغال به كارهاى ضرورى از خوردن و آشاميدن، هر چند، ذاتاً مطلوب و بدون اشكال است، ولى آنگاه كه موجب انقطاع از معشوق و اشتغال به غير او مىشود، در قاموس عشق ذنب و گناه است! و لذا افراد عاشق و يا مصيبت زده از اكل و شرب ،اعراض نموده و به مقدار بس ضرورى كه حافظ رمق آنان است اكتفا مىكنند.
با توجه به اين مثالها مىتوان هدف از «استغفارها» را به دست آورد، و مصداق «ذنب» را كه به معناى گناه است، تحديد كرد.
پيامبر گرامى به حكم آيات عصمت، از هر نوع مخالفت با قوانين الهى مصون و محفوظ مىباشد، و هرگز واجبى را ترك نمىكند و يا حرامى را مرتكب نمىشود ولى وظائف عرفانى و اخلاقى او در دو مطلب (عمل به واجبات و ترك محرمات) خلاصه نمىگردد و مقتضاى عرفان و معرفت او نسبت به مقام ربوبى ايجاب مىكند كه در وجود او لحظهاى انقطاع رخ ندهد و شايستهتر را بر شايسته مقدم بدارد، و آداب و شؤون مقام روبوبى را به نحو اكمل رعايت كند، هرگاه او به مقتضاى عنصر بشرى در موردى موفق به رعايت اين وظايف عرفانى نشد و شايسته را بر شايستهتر، مقدم داشت و لحظهاى به غير مقام ربوبى پرداخت و در او نوعى انقطاع رخ داد، يك چنين اعمالى در اين شرائط در منطق عرفان جرم و گناهى محسوب مىشود كه استغفار و انابه لازم دارد، هر چند در منطق شرع و با توجه به موازين كتاب و سنت، جرم و گناه نيست .
هرگاه شأن نزول برخى از اين آيات و يا قرائنى كه در اطراف آنها وجود دارد، مورد دقت قرار گيرد، روشن مىگردد كه استغفار به خاطر يكى از اين امور بوده كه عرفان و معرفت فوقالعاده نبوى ايجاب مىكرد كه او كار را به صورت ديگرى انجام دهد. اين همان است كه در اصطلاح مفسران به آن «ترك اولى»مىگويند.
اگر پيامبر گرامى در اين آيات، به طلب مغفرت مأمور گرديد، و يا پيامبران ديگر شخصا به طلب مغفرت برخاسته و نوح و ابراهيم و موسى همگى گويندگان كلمه «اغفر» شدند همگى به همين معنى هستند مثلاً :
حضرت نوح مىگويد: «رب اغفرلى ولوالدى و لمن دخل بيتى مؤمنا» (نوح /28): پرورگارا من و والدينم و آن كسى را كه وارد خانهام مىشود بيامرز».
حضرت ابراهيم مىگويد: «ربنا اغفرلي ولوالدى و للمؤمنين يوم يقوم الحساب» (ابراهيم /41):
بارالها! من و والدينم و مومنان را، روزى كه حساب برپا مىشود، بيامرز».
حضرت موسى مىگويد: «خدايا من و برادرم را ببخش و ما را در رحمت خود وارد ساز».
پيامبر گرامى مىفرمايد: «سمعنا و اطعنا غفرا نك ربنا و اليك المصير: شنيدم و اطاعت نمودم، خدايا خواهان مغفرت تو هستيم و به سوى توست بازگشت».
تمام اين مغفرتها، ناظر به جهتى است كه بيان گرديد، و هر انسانى هر چه هم از نظر كار و كوشش و سعى و تلاش براى كسب رضايت خدا در درجه استوار و بس ستودهاى باشد وقتى عمل و كار خود را با آن مقام مىسنجد، كار خود را شايسته مقام ربوبى ندنسته و به قصور خود اعتراف مىنمايد و پيوسته مىگويد: «ما عبدناك حق معرفتك» .
مسلم در صحيح خود از فردى به نام مزنى نقل مىكند كه پيامبر (ص) فرمود: «انه ليغان على قلبى و انى لاستغفرالله فى اليوم ماة مرة 2 پردههايى بر قلب من هجوم مىآورد، و من هر روز صد مرتبه استغفار مىكنم».
مفسران حديث در توضيح آن لطائفى را ياد كردهاند ك به حق ظريف و زيبا است. 3
باز پيامبر طبق نقل مسلم در صحيح خود فرمود: «يا ايها الناس توبوا الى الله فانى اتوب الى الله ماة مرة» اى مردم به سوى خدا باز گرديد، و من هر روز صد مرتبه توبه مىكنم».
ما در گذشته در كتاب پرسشها و پاسخها اين مطلب را به نوعى مطرح كرده و از آن پاسخ دادهايم براى تكميل مطلب آن را به گونهاى در اين جا مىآوريم.
آيا استغفار با معصوم بودن منافات دارد؟ با اينكه مىدانيم پيامبر و امامان (ع) معصوم از گناه هستند و هيچ گاه از آنها گناه صادر نمىشود، در عين حال در برخى از دعاهايى كه از آن بزرگواران رسيده است، ديده مىشود كه آنان در ظاهر اقرار به گناه خود كرده و از پيشگاه پروردگار، خواستار آمرزش گناهان خويش شدهاند.
مثلاً در دعاى معروف «كميل» على (ع) به پيشگاه خدا عرض مىكند:
«اللهم اغفرلى الذنوب التى تهتك العصم…. اللهم اغفرلى الذنوب التى تحبس الدعاء… اللهم اغفرلى كل ذنب ادنبته و كل خطيئة اخطاتها».
«بار خدايا آن گناهان مرا كه رابطهام را از تو قطع مىكند ببخش بارالها هرگناه و خطائى كه از من سر زده همه را بيامرز!…»
آيا منظور آنها از اين تعبيرات، تنها مردم بوده كه طرز مكالمه با خدا و طريق طلب آمرزش را ياد بگيرند، و يا آنكه حقيقت ديگرى در اين نوع تعبيرات نهفته است؟
پاسخ : دانشمندان اسلامى از دير زمانى به اين ايراد، توجه داشت و پاسخهاى گوناگون به آن گفتهاند كه شايد روح همه آنها يك چيز باشد، و آن اين است كه گناه و معصيت ، در اينگونه موارد، همه جنبه نسبى دارد، نه اين كه از قبيل گناهان مطلق و معمولى باشد.
توضيح اينكه : در تمام امور اجتماعى ، اخلاقى، علمى، تربيتى و دينى انتظاراتى كه از افراد مختلف مى رود همه يكسان نيست .
ما از ميان صدها مثالى كه ممكن است براى روشن شدن اين مطلب آورد، تنها به نمونه زير اكتفا مىنمائيم :
هنگامى كه عدهاى براى انجام يك خدمت اجتماعى پيشقدم مىشوند، و تصميم مىگيرند مثلاً يك بيمارستان براى مستمندان بسازند، اگر يك كارگر و فرد معمولى كه درآمدش براى مخارج خودش كافى نيست، مبلغ مختصرى به اين كار كمك كند، بسيار شايان تقدير است ، اما اگر همين مبلغ را يك فرد بسيار ثروتمند و پولدار بدهد، نه تنهاشايان تقدير نيست، بلكه يك نوع نفرت و ناراحتى و انزجار نيز ايجاد مى كند.
يعنى : همان چيزى كه نسبت به يك فرد ، خدمت قابل تحسينى محسوب مى شد، از يك فرد ديگر، كارناپسندى شمرده مى شود با آنكه ازنظر قانونى چنين شخصى به هيچ وجه مرتكب حرام و خلافى نشده است .
دليل اين موضوع، همان طورى كه در بالا تذكر داده شد، اين است كه انتظاراتى كه از هر كس مى رود، بسته به امكانات او است يعنى : عقل او، دانش او ، ايمان او، و بالاخره قدرت و توانائى او است.
اى بسا كارى كه انجام آن از يكنفر ، عين ادب، خدمت، محبت و عبادت، شمرده مىشود، اما از فرد ديگرى عين بى ادبى، خيانت، خلاف صميمت ، و كوتاهى دربندگى و اطاعت محسبوب مىگردد.
اكنون با توجه به اين حقيقت ، موقعيت پيامبران و امامان را در نظر بگيريم و اعمال آنها را با آن موقعيت فوقالعاده عظيم مقايسه نمائيم.
آنها مستقيماً با مبدأ جهان هستى مربوط مىباشند و شعاع علم و دانش بىپايان ، بر دلهاى آنها مىتابد ، حقايق بسيارى بر آنها آشكار است كه از دگران مخفى است ، علم و ايمان و تقواى آنها در عاليترين درجه قرار دارد، خلاصه آنها به اندازهاى به خدا نزديكند كه يك لحظه سلب توجه از خداوند براى آنها لغزش محسوب مىشود. بنابراين جاى تعجب نيست كه افعالى كه براى ديگران مباح يا مكروه شمرده مىشود، براى آنها «گناه» ناميده شود.
گناهانى كه در آيات و سخنان پيشوايان بزرگ دينى ، به آنها نسبت داده شده، و يا خود در مقام طلب آمرزش از آنها بر آمدهاند، همه از اين قبيل است يعنى : مقام و موقعيت معنوى آنها، علم و دانش و ايمان آنها ، آن قدر برجسته است كه يك غفلت جزئى ، در يك كار ساده معمولى كه بايد توجه خاص و هميشگى به خداوند داشته باشند «گناه» شمرده شده است و جمله معروف «حسنات الابرار سيئات المقربين» * نيز ناظر به همين حقيقت است.
فيلسوف عالى قدر شيعه، خواجه نصيرالدين طوسى نيز در يكى از كتابهاى خود پاسخ فوق را اين طور توضيح مىدهد:
«هرگاه كسى مرتكب كار حرامى شود، و يا امر واجبى را ترك كند، معصيتكار است و بايد توبه كند، اين نوع گناه و توبه مربوط به افراد عادى و معمولى است . ولى مستحب را ترك كند و كارهاى مكروه را بجا آورد، اين نيز نوعى گناه شمرده مىشود و بايد از آن توبه نمايد، اين نوع گناه و توبه مربوط به افرادى است كه از گناه قسم اول معصومند.
گناهانى كه در قرآن و روايات به برخى از انبياء گذشته مانند: آدم، موسى، يونس… نسبت داده شده از اين نوع گناهان است نه از نوع اول، و هرگاه كسى التفات به غير خدا پيدا كند و با اشتغال به امور دنيا از توجه به خدا آنى غافل شود اين نيز براى اهل حقيقت، نوعى گناه به شمار مىآيد و بايستى از آن توبه كند و از خدا براى آن طلب آمرزش نمايد.
پيامبر اسلام (ص) و پيشوايان دين ما كه در دعاها اقرار به گناهان خود كرده و ازخدا آمرزش و بخشش خواستهاند، گناهان آنان، از اين نوع گناهان است، نه از نوع اول و دوم . 4
بد نيست براى تكميل اين پاسخ ، موضوعى را كه دانشمند بزرگوار شيعه، مرحوم «على بن عيسى اربلى» در جلد سوم كتاب نفيس «كشف الغمه فى معرفة الائمه» ضمن بيان تاريخ زندگانى حضرت موسى بن جعفر (ع) نوشته در اينجا نقل نمائيم:
او مى نويسد: امام هفتم، دعائى دارد كه آن را هنگام سجده شكر مىخوانده و در آن اقرار به انواع گناه كرده و از خدا پوزش خواسته است . 5
من هنگامى كه آن دعا را ديدم در فهم معناى آن، زياد فكر كردم و با خود گفتم چگونه از كسى كه شيعه عقيده به عصمت او دارد اينگونه كلماتى كه اقرار به انواع گناهان است صادر مىشود؟ هر چند كه فكر كردم فكرم به جايىنرسيد تا روزى فرصتى دست داد و بارضى الدين ابى الحسن على بن موسى بن طاووس در يكجا بوديم، اين مشكل را از او پرسيدم او فرمود:
«مؤيد الدين علقمى وزير، همين سؤال را چندى پيش از من كرد، و من در جواب او گفتم، اين نوع دعاها براى تعليم مردم بوده است ».
من بعد از اين پاسخ، كمى فكر كردم و با خود گفتم : آخر ، اين دعا را حضرت موسى بن جعفر (ع) در سجدههاى نيمه شب خود مىخواند و در آن ساعتها كسى كنارش نبوده تا منظورش تعليم آنها باشد؟
مدتى از اين واقعه گذشت ، روزى «مؤيد الدين محمد بن علقمى وزير» همين سؤال را از من كرد، و من همان پاسخ اول و ايرادى را كه به آن داشتم، به او گفتم، آنگاه اضافه كردم كه شايد معناى صحيح اين دعا جز اين نباشد كه حضرت آن را از باب تواضع و فروتنى نسبت به پروردگار عرضه داشته باشد.
ولى بيان «ابن طاووس» مشكل من را حل نكرد و اين عقده همچنان در دلم ماند، تا معظم له دارفانى را بدرود گفت، پس از گذشت روزگار درازى از توجهات امام موسى بن جعفر (ع) مشكلم حل شد، و پاسخ صحيح آن را يافتم كه اينك براى شما مىنويسم:
اوقات پيامبران و ائمه (ع) مشغول به ذكر خدا است، و دلهاى آنها بسته به جهان بالا است، آنه هميشه ، همچنانكه معصوم فرمودهاست : خدا را آنچنان عبادت كن مثل اينكه تو او را مىبينى ، كه اگر تو او را نبينى ، او تو را مىبيند، مراقب اين حقيقتند.
آنها هميشه متوجه او و به تمام معنى رو به سوى او دارند، كه هرگاه لحظهاى از اين حالت غافل شوند، و كارهاى مباحى از قبيل خوردن و آشاميدن آنها را از اين حالت توجه باز دارد آنها همين مقدار غفلت را براى خود گناه و خطا مىدانند ، و از خدا طلب آمرزش مىنمايند.
و گفته پيامبر اسلام كه فرمود: «انه ليغان على قلبى و انى استغفر بالنهار سبعين مرة» و جمله معروف «حسنات الابرار سيئات المقربين» و نظاير اينها اشاره به همين واقعيت است كه ما توضيح داديم » 6
3- عفو خدا چگونه با عصمت سازگار است ؟
سؤال : آيه چهل و سه سوره توبه دلالت دارد بر اين كه گروهى از منافقان نزد پيامبر آمدند و با طرح عذرهاى گوناگون اجازه خواستند كه در جنگ تبوك شركت نكنند، و پيامبر نيز عذر آنان را به ظاهر پذيرفت و اجازه داد.
در اين موقع وحى قرآن، پيامبر را چنين مورد خطاب قرار داد:
«عفا الله عنك لم اذنت لهم حتى يتبين لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين» (توبه /43)
«خدا تو را ببخشد! چرا به آنها اجازه دادى؟ پيش از آنكه راستگويان را از دروغگويان بشناسى؟»
محل پرستش در آيه دو مورد است:
الف : «عفا الله عنك» و عفو با عصمت سازگار نيست .
ب : «لم اذنت لهم» كه لحن توبيخ و عتاب دارد.
پاسخ : درباره پرستش نخست يادآور مى شويم كه جمله «عفا الله عنك» را مىتوان به دو نحو معنى كرد و هر دو معنى مطابق قانون زبان عربى است ولى بايد ديد قرينه، كدام يك از دو معنى را معين مى كند:
1- جمله خبرى باشد: به معنى اخبار از تحقق عفو در گذشته يعنى خدا تو را بخشيد چنانكه مىگوئيم «نصر زيد عمراً: زيد عمرو را كمك كرد».
2- جمله خبرى باشد اما نه به معنى اخبار از گذشته بلكه به معناى انشاء عفو و درخواست آن از خدا، يعنى خدا تو را ببخشد؛ مانند «ايدك الله» خدا تو را كمك كند».
بنا به معنى اول، جمله، جمله خبرى است و هدف از آن گزارش از تحقق مفاد آن است در اين صورت در نظر برخى سخن تلويحاً دلالت مىكند كه از مخاطب رفتارى سر زده بود كه مشمول عفو الهى شد.
ولى اين نظر كاملاً بىپايه است زيرا هر انسانى هر چه هم از نظر قداست و طهارت در درجه عالى و برتر باشد، در مقام سنجش و نسبت، خود را بىنياز از عفو الهى نمىداند و «آنان كه غنىترند محتاجترند» و «هر كه بامش بيش برفش بيشتر» و عارفان الهى و مقربان درگاه حق، وقتى به عظمت مسؤوليت خود و بزرگى مقام ربوبى مىنگرند به قصور و نامرغوبى اعمال خود پى برده و بى اختيار به تضرع در مىآيند و مىگويند: «ما عبدناك حق عبادتك: ما تو را آن طور كه شايسته است عبادت نكرديم».
اگرمعصيت بندگان عادى نياز به درخواست عفو الهى دارد ترك اولاى معصومان و انجام برخى از مباحات عارفان در شرائط خاص، بىنياز از عفو نيست .
بنا بر احتمال دوم، جمله به ظاهر، جمله خبرى است اما در باطن، انشاء و دعاء و درخواست عفو الهى و رحمت اوست يعنى خدا تو را ببخشد، و يا تو را رحمت كند. يك چنين درخواستها درباره هيچ فردى دليل بر صدور خلاف و گناه از او نيست تا چه رسد به نبى گرامى، زيرا:
چنين درخواستى در مقام احترام و تكريم و توقير و بزرگداشت افراد به كار مىرود و هرگز ملازم با صدور معصيت و گناه از طرف نمىباشد و لذا اگر ما به كسى بگوئيم: «غفر الله لك» حتما مفاد آن اين نيست كه آن شخص دچار گناه بوده و هم اكنون مذنب و گنهكار است و بايد در حق او چنين دعائى كرد.
با اين بيان روشن گرديد كه آيه بنا بر هر دو احتمال گواه بر صدور گناه و خلاف نيست و ظاهر آيه اين است كه اين جمله جمله انشائى و دعا است آن هم به منظور تكريم پيامبر گرامى پاسخ مورد دوم نيز واضح است زيرا درست است كه لحن آيه لحن اعتراض است: ولى اعتراض بر چه؟! اعتراض بر ترك اولى و افضل است نه بر انجام حرام، گواه ما تعليلى است. كه پس از اين جمله آمده .
توضيح اينكه: گروه منافق كه ازپيامبر اجازه گرفتند كه در جهاد تبوك شركت نكنند و پيامبر نيز اجازه داد، داراى دو ويژگى بودند:
الف: آنان خواه پيامبر اجازه مىداد، يا اجازه نمىداد هرگز در جهاد شركت نمىكردند، و استجازه آنان جز ظاهر سازى و حفظ حريم چيز ديگرى نبود آيه ياد شده در زير (علاوه بر جمله «و تعلم الكاذبين» در خود آيه مورد بحث) بر اين مطلب گواهى مىدهد.
«و لو ارادوا الخروج لأ عدواله عدة ولكن كره الله انبعاثهم فثبطهم و قيل اقعدوا مع القاعدين» (توبه /46)
«اگر آنان راست مىگفتند و بناى رفتن به ميدان جهاد داشتند، وسيلهاى براى آن فراهم مىساختند، ولى خدا حركت آنها را مكروه داشت و از شركت در جهاد بازشان داشت و به آنان گفته شد با قاعدين (مانند افراد كودك و پير و بيمار» بنشينيد».
آيه به روشنى مىرساند كه آنان در فكر شركت در جهاد نبودند و اصلا چنين تصميمى نداشتند، در اين صورت، استجازه چنين گروهى جز به خاطر حفظ ظاهر و به اصطلاح رد گم كردن چيز ديگرى نبوده است .
ب: اين گروه بر فرض شركت در جهاد نه تنها گرهى ازكار نمىگشودند، بلكه جز اضطراب و ترديد چيزى نمىافزودند چنانكه مىفرمايد:
«لو خرجوا فيكم مازادوكم الا خبالا و لأ وضعوا خلا لكم يبغونكم الفقتنة و فيكم سماعون لهم و الله عليم بالظالمين» (توبه /47).
«اگر همراه شما خارج مىشدند، جز شك و ترديد نمىافزودند و در ميان شما به فتنه انگيزى مىپرداختند و در ميان شما افراد دهن بين است كه پذيراى سخنان آنها هستند و خدا از ظالمان آگاه است».
بنابراين، پذيرفتن استجازه گروهى كه يا قصد شركت در جهاد نداشتند و بر فرض شركت جز ضرر چيزى نصيب اسلام و مسلمانان نمىكردند، مصلحتى را تقويت نمىكند، تنها چيزى كه با پذيرفتن استجازه آنان فوت شد، مصلحت شخصى خود پيامبر بود، كه اگر اجازه نمىداد و آنها شركت نمىكردند، سرانجام مشت دروغين آنها باز مىشد و او و مسلمانان به ماهيت آنها زودتر پى مىبردند چنانكه مىفرمايد:
«لم اذنت لهم حتى يتبين لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين چرا اذن دادى (بهتر بود اذن ندهى) تا مؤمنان راستگو را از دروغگويان، به روشنى بشناسى» و تقويت يك چنين مصلح با توجه به آن دو ويژگى و سوگندهاى فراوانى كه منافقان مىخوردند، جز ترك اولى، چيز ديگرى نمىتواند باشد.
بلكه مىتوان گفت در اين مورد حتى ترك اولائى نيز صورت نپذيرفته است و آيه هدف ديگرى را تعقيب مىكند و آن اظهار ملاطفت و مهربانى به رسول گرامى است؛ گوئى آيه مىخواهد بگويد: اى پيامبر خدا؛ چرا تا اين حد انعطاف و نرمش نشان دادى و در حجب و حيا و فروتنى و به آنها اذن دادى و سرانجام نگذاشتى ماهيت كثيف دشمنانت بر تو آشكار گردد و دوست و دشمن خود را از هم بازشناسى؟
هدف از اين خطابهاى تند بيان ماهيت منافقان دروغگو است ولى در لباس عتاب به عزيزترين افراد كه به حكم عواطف بى پايان، مانع از رسوا شدن دشمن خود گردد. البته لطائف اين نوع سخن گفتن را كسى مىفهمد كه از شيوه سخن گفتن شخص بزرگ با فرد عزيز آگاه باشد.
در اينجا ذكر اين نكته را لازم مىدانيم: درست است كه پيامبر از اين طريق از شناسائى دشمن خود محروم گرديد اما او از دو راه ديگرى مىتوانست منافقان را از مؤمنان راستگويان را ازدروغگويان تميز دهد:
الف: طرز سخن گفتن: لحن سخن گفتن منافق كاملاً با يك فرد مؤمن مخلص تفاوت داشت و از اين طريق پيامبر (ص) مىتوانست آنان را بشناسد چنانكه مىفرمايد:
«ولو نشاء لارينا كهم فلعرفتهم بسيماهم و لتعرفنهم فى لحن القول و الله يعلم اعمالكم» (محمد /30)
«اگر بخواهيم آنان را نشان تو مىدهيم تا آنان را با قيافههاى خود بشناسى، البته آنها را از طرز سخن گفتن مىشناسى، خدا از كارهاى شما آگاه است».
ب: از طريق آگاهى سوم، يعنى علم غيب كه نه علم حس است و نه عقلى و اين حقيقت در آيه ياد شده وارد شده است:
«ما كان الله ليذر المؤمنين على ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب و ما كان الله ليطلعكم على الغيب ولكن الله يجتبى من رسله من يشاء» (آل عمران /179).
«ممكن نيست كه خدا افراد با ايمان را به آن صورتى كه هم اكنون هستند واگذارد، تا ناپاك را از پاك جدا سازد، ممكن نيست خدا شما را به اسرار پنهانى مطلح كند، ولى آن دست از رسولان را كه بخواهد بر اين اسرار آگاه مىسازد».
اين آيه با در نظر گرفتن آغاز و پايان آن مىرساند كه خداوند رسولان خود را از حقيت اين دو گروه (منافق و مؤمن) از طريق علم غيب آگاه مىسازد، بنابراين اگر پيامبر از اين طريق، محروم از شناسائى گشت و به شناسائى آنان موفق نشد، ولى از دور راه ديگر، آنها را مىشناسد، تنها چيزى كه از دست رفت و قابل جبران نبود، اين بود كه افراد با ايمان از شناسائى آنها محروم شدند و اين چيزى نيست كه آن را بتوان گناه ناميد.
4- مقصود از «بخشيدن ذنب» پيامبر چيست؟
سؤال: اگر پيامبران خدا و بالأخص پيامبر گرامى ما از هر خلاف و گناهى پيراستهاند، پس مقصود از «مغفرت ذنب» پيامبر بزرگوار ما كه در آغاز سوره «الفتح» آمده است، چيست؟
پاسخ: بزرگترين دستاويز مخالفان عصمت نسبت به رسول گرامى (ص) همين آيه است كه خدا در آن از مغفرت «ذنب» پيامبر خبر مىدهد آن هم، اعم از ذنب متقدم و متأخر آنجا كه مىفرمايد:
«انا فتحنا لك فتحا مبينا ليغفرلك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاخرويتم نعمته عليك و يهديك صراطاً مستقيماً و ينصرك الله نصراً عزيزاً» (فتح /1-3).
«ما پيروزى آشكارى را نصيب تو كرديم، تا خدا گناهان متقدم و متأخر تو را بيامرزد، و نعمت خود را درباره تو تمام سازد، و تو را به راه راست هدايت نمايد و تو را با نصرت قدرتمندى كمك كند».
ولى اگر در مجموع آيات سه گانه دقت كافى به عمل آيد، روشن مىشود كه مقصود چيز ديگرى است و به ذنب شرعى - كه كتاب و سنت آن را ذنب مىداند و براى آن كيفر تعيين مىنمايد - ارتباطى ندارد و براى توضيح اين قسمت نكاتى را يادآور مىشويم و توجه به اين نكات هدف آيه را روشن مىسازد.
1- مقصود از اين فتح چيست؟
درباره اين فتح در ميان مفسران سه احتمال وجود دارد:
1- فتح مكه. 2- فتح خيبر. 3- صلح حديبيه.
دو احتمال نخست با سياق آيات سازگار نيست زيرا متون آيات سوره چنانكه بعداً خواهيم گفت، ناظر به صلح حديبيه مىباشد.
به خاطر وجود چنين دشوارى در اين دو احتمال، برخى بر آن شدند كه بگويند آيه به معنى گزارش از تحقق پيروزى در گذشته نيست، بلكه مقصود گزارش از تقدير و قضاى الهى است كه در آينده چنين فتحى انجام خواهد گرفت و معناى «انا فتحنا»، «انا قضينا الفتح» است يعنى چنين پيروزى و فتحى را مقدر ساختيم.
مشكلى كه در احتمال سوم وجود دارد اين است كه آيه از «فتح» و پيروزى سخن مىگويد و صلح حديبيه، سازش بود، نه پيروزى.
ولى اين اشكال كاملاً قابل دفع است زيرا:
درست است كه صلح حديبيه به ظاهر صلح و سازش بود نه پيروزى و غلبه بر دشمن، امام همين صلح به اندازهاى سود به حال اسلام داشت كه فتح خيبر و مكه را بايد يكى از ثمرات آن شمرد و ما نتائج چشمگير اين پيمان را در كتاب «فروغ ابديت» به صورت گسترده نوشتهايم علاقمندان به آنجا مراجعه كنند در هر حال احتمال سوم از دو احتمال نخست روشنتر است و اين احتمال را دو مطلب تأييد مىكند:
الف: آياتى در خود سوره گواهى مىدهند كه مقصود از آن صلح حديبيه است مانند:
1- «لقد رضى الله عن المومنين اذ يبايعونك تحت الشجرة» (فتح /18).
«خداوند آنگاه از مؤمنان خشنود شد كه زير درخت با تو بيعت مىكردند» و اين بيعت در صلح حديبيه انجام گرفت.
2- «و هو الذى كف ايديهم عنكم و ايديكم عنهم ببطن مكة من بعد ان اظفر كم عليهم و كان الله بما تعملون بصيراً» (فتح /24).
«او است كه دست آنان را از شما و دست شما را از آنان در سرزمين مكه باز داشت، پس از آن كه شما را بر آنها پيروز كرد، خدا به آنچه كه انجام مىدهيد، بينا است».
مفسران مىنويسد: هنگامى كه پيامبر (ص) در صلح حديبيه در سرزمين «تنعيم» فرود آمد، ناگهان هشتاد يا سى جوان مسلح قرشى از طريق كوه ظاهر شدند و هدف آنان ترور پيامبر (ص) و كشتن ياران او بود، ولى بر اثر دعاى پيامبر (ص) كارى صورت ندادند و همگى اسير شدند7.
3- روشنتر اينكه در ذيل آيه بيست و هفتم پس از بيان سرگذشت حديبيه جمله «فجعل من دون ذلك فتحا قريبا» آمده است و معنى آن اين است كه در كنار اين «فتح مبين» فتح نزديكى قرار داده است كه همان فتح مكه است از اين جمله معلوم مىشود كه «فتح مبين» غير از «فتح قريب» است، مقصود از «فتح قريب» حتماً فتح مكه مىباشد.
ب: واحدى در «اسباب النزول» خود كه مرجع نسبتاً موثقى براى شأن نزول آيات است رواياتى نقل مىكند كه همگى حاكى از آن است كه شان نزول آيات صلح حديبيه است .
رواياتى كه محدثان شيعه نقل كردهاند مختلف است على بن ابراهيم قمى در تفسير خود 8 فتح را مربوط به فتح حديبيه مىداند، ولى صدوق در كتاب «عيون اخبارالرضا» و ابن طاووس در كتاب «سعد السعود» بنا به روايتى آن را مربوط به فتح مكه مىداند و اگر روايت صدوق از نظر سند بى اشكال باشد، بايد روايت دوم را پذيرفت.
در حال خواه مقصود صلح حديبيه باشد، يا فتح مكه اين اختلاف تأثيرى در هدفى كه ما آن را تعقيب مىكنيم، ندارد.
2- مقصود از «ذنب» چيست؟
«ذنب - بر وزن بند - به معنى جرم است كه در فارسى آن را گناه مىنامند ابن فارس در المقايس مىگويد: «ذنب» به معنى جرم و ذنب - بر وزن طلب - به معنى دم حيوان، و گاهى در معناى «حظ» و «نصيب» به كار مىرود. 9
ابن منظور مىگويد: ذنب به معنى اثم و جرم و معصيت و جمع آن «ذنوب» است.
حضرت موسى در مناجات خود با خدا، آنگاه كه او را به رسالت مبعوث ساخت و فرمان داد كه به سوى فرعون برود، چنين گفت:
«و لهم على ذنب فاخاف ان يقتلون (شعرا /14): برگردن من گناهى دارند از آن ترسم كه مرا بكشند» و مقصود از آن، قتل قبطى است كه به وسيله موسى در مصر كشته شد. 10
بنابراين در اين كه ذنب به معنى جرم و گناه است، نبايد ترديد كرد، در قرآن اين واژه در هفت مورد وارد شده و مقصود از همه، جرم است قرآن خدا را چنين توصيف مىكند: «عافر الذنب و قابل التوب» (غافر /3): بخشاينده گناهان و پذيرنده توبهها است» و درباره فرزندان زنده به گور مىفرمايد: «و اذ الموؤدة سئلت، باى ذنب قتلت (تكوير /9): آنگاه كه از دختر زنده به گور شده سؤال مىشود به چه گناهى كشته شد؟» و همچنين است موارد ديگر.
مهم اين نيست كه بدانيم معنى ذنب چيست، مهم اين است كه بدانيم كه ذنب يك معنى نسبى است كه درباره آن انظار و ديدها كاملاً ممكن است مختلف باشد، چه بسا كردارى در نظر فرد يا گروهى جرم و گناه محسوب شود در حالى كه همان كردار در نظر فرد و يا گروه ديگر كاملاً يك كردار مطلوب به شمار رود؛ چه بسا كردار و رفتارى از شخص جائر مطلوب است ولى همان كردار از شخصى ديگر نامطلوب و مذموم مىباشد.
تصور اين كه ذنب به معناى مخالفت با تكليف الزامى الهى است كه كيفر به دنبال دارد كاملاً بىپايه است، بلكه حقيقت جرم و گناه، عصيان و طغيان و به اصطلاح قانون شكنى است و اما «قانون» چه كسى؟ آيا قانون خدا، يا قانون ديگران؟ آيا قانون مطلق كه تمام انسانها را در بردارد؟ يا قانون نسبى كه از آن گروه برجسته است ؟
و هرگز در لفظ ذنب خصوصيتى به نام خدا يا غير خدا يا قانون مطلق و يا نسبى نهفته نيست و بايد خصوصيات را از قرائن خارجى به دست آورد؟ و اين مطلب راه حل مشكل آيه است كه بعداً توضيح داده مىشود.
3- غفران در لغت عرب
غفر و غفران به معنى ستر و پوشيدن است و اگر به كلاهخود «مِغفر» مىگويند به خاطر اين است كه سر رإ؛ّّ مىپوشاند.
عرب به موى گستردهاى كه گردن و پائينتر از آن را مىپوشاند، غفر مىگويد 11 و قريب به اين مضمون، عبارت لسان العرب است تا آنجا كه يادآور مىشود جمله «غفر الله ذنوبه» به معنى «ستر الله ذنوبه» است، البته اين لفظ در موردى به كار مىرود كه متعق آن نامطلوب و ناپسند باشد.
4- چگونه پيروى علت مغفرت است؟
5- مقصود از «ذنب» چيست؟
ظاهر آيه مىرساند كه «هدف» از انجام چنين فتحى اين بود كه خدا گناهان متقدم و يا متأخر پيامبر (ص) را بخشد ولى غفران زنب در صورتى مىتواند هدف و غايت شمرده شود كه يك نوع رابطهاى ميان آندو باشد. در صورتى كه به حسب ظاهر ميان آندو، چنين رابطهاى وجود ندارد، زيرا موفقيت پيامبر گرامى (ص) و چيرگى او بر دشمن مىتواند، مايه نشر و گسترش اسلام، و يا شهرت و بلند آوازگى پيامبر باشد، نه مايه بخشوده شدن گناه وى.
اين همان نكته مهم در آيه است كه اگر به صورت صحيح تحليل گردد، مخالف عصمت، كاملاً خلع سلاح مىگردد. اصولاً كسانى كه با اين آيه بر عدم عصمت پيامبر (ص) استدلال مىنمايند از توضيح اين رابطه غفلت جسته و در نتيجه، گام در بيراهه نهادهاند، بيان اين رابطه و اين كه چگونه پيروزى سبب شد كه خدا گناهان او را ببخشد، كليد فهم آيه است. هرگاه مقصود از «ذنب»، «گناه شرعى و مخالفت با امر الهى» باشد، يك چنين مغفرتى نمىتواند هدف پيروزى و ياغايت آن باشد زيرا هيچ گونه رابطه منطقى ميان آن دو نيست و در اين موقع مفهوم آيه به صورت مبهم در مىآيد زيرا چگونه مىتواند پيروزى در جنگ، سبب آمرزش گناهان گذشته و آينده انسانى گردد و يك چنين تلازم شبيه گفتار گويندهاى مىشود كه در زبانهاى معروف است .
گنه كرد در بلغ آهنگرى
به شوشتر زدند گردن مسگرى
ولى هرگاه مقصود از آن «ذنبى» باشد كه قريش او را به آن متهم مىكردند به شرحى كه هم اكنون يادآور مىشويم، در اين صورت رابطه ميان اين دو فعل روشن مىگردد.
شكى نيست كه پيامبر (ص) از نخستين لحظه دعوت خود، گام بر خلاف روش نياكان آنان برداشت و راه و روش آنان و خدايان دروغين آنان را كه پرستش مىكردند، نكوهش نمود، و سرانجام آئين او مايه تفرقه و دو دستگى گشت، از اين جهت وى در نظر آنان مجرم و خلافكار شمرده شد - لذا - سران قريش در ديدار خود با ابوطالب به عنوان شكايت چنين گفتند:
«ان ابن اخيك قد سب الهتنا و عاب ديننا و ظلل آبائنا فاما ان تكفه عنا و اما ان تخلى بيننا و بينه» 12.
«برادر زاده تو به خدايان ما ناسزا گفته و آئين ما را به زشتى ياد كرده و افكار و عقائد ما را باطل، و نياكان ما را گمراه قلمداد كرده است يا او را از اين كار باز دار، و يا حمايت خود را از او بردار».
جرمهاى او پيش از هجرت بر محور چنين مسائل دور مىزند در حالى كه جرم او از نظر قريش پس از هجرت شديدتر شد زيرا او موجب برخوردهاى نظامى و نبردهاى خونين در بدر واحد و احزاب گرديد و در نتيجه گروهى از بزرگان قريش به خاك مذلت افتادند و سرانجام قريش با قياسهاى باطل خود، او را مجرمتر دانسته و هرگز از گناه او چشم نپوشيده بودند.
در صلح حديبيه كه پيامبر (ص) انعطاف و نرمش بسيار عظيمى از خود نشان داد آنان به عظمت روحى پيامبر (ص) پىبردند و بسيارى از آنان فهميدند كه در محاسبات خود، دچار اشتباه شدند بودند، آنگاه كه جانبازى جوانان مسلمان در بيابان حديبيه از نزديك مشاهد كردند،معنويت پيامبر (ص) و عظمت او در نظر آنان تجلى كرد،و در سال بعد كه پيامبر براى انجام عمره با گروهى از ياران خود به زيارت خانه خدا مشرف شد، مشركان با انضباط اسلامى و شعارهاى كوبنده و در عين حال روح بخش، و تقيد پيامبر (ص) به مفاد صلح نامه، كاملاً آشنا شدند و در نتيجه ازپيامبر چهره ديگرى در قلوب آنان ترسيم گرديد و انسان مجرم، به صورت يك انسان ملكوتى وارسته و مقيد به اصول اخلاقى، و منادى صلح و صفا و خيرخواه انسانها تجلى كرد و همگان به خاطر مشاهده اين نوع از صفات نيك، و كردار پسنديده خاطرات تلخ گذشته را اعم از قبل از هجرت و يا پس از آن، فراموش كردند و لذا به صورت فردى و يا دستجمعى به تدريج سرزمين شرك را ترك مىگفتند و به پيامبر مىپيوستند و اسلام خالد بن وليد و عمرو عاص و افراد ديگر پيش از فتح مكه از ثمرات صلح حديبيه و يا فتح آن است .
خداوند اين پيروزى را نصيب پيامبر نمود تا تمام اين بدانگاريها و زشت انديشيهاى قريش درباره رسول گرامى از ميان برود و مخالفان با قيافه معصومانه وملكوتى او آشنا گردند و اگر اين پيروزى نبود مخالفان بر عقيده خود نسبت به وى باقى مىماندند.
اين پيروزى نه تنها اين نوع از جرمها و گناهان را برچيد، و بر همه پرده نسيان افكند، بلكه او را از يك رشته اتهامهايى مانند كاهن ساحر و مفترى و كذاب و… اقتباس كننده كتابهاى پيشينيان، و مانند اينها كاملاً تبرئه كرد زيرا يك فرد كاهن وساحر، نمىتواند چنين دولت عظيمى را در يثرب تشكيل دهد كه شعاع قدرت آن تا قلب جزيره برسد و سراسر قبائل و ساكنان شبه جزيره متوجه دين و آئين او گردند وهر روز، قلوب بيشترى را تسخير كند.
اصولاً يكى از سنن اجتماعى اين است كه اگر فردى مدعى مقام و منصبى گردد و يا اصل و تزى را ارائه كند و يا مدعى اصلاح اجتماعى شود، روز نخست انواع ناسزاگوئيها و دشنامها و بلكه تهمتها به سوى او سرازير مىگردد ولى آنگاه كه اوبه ادعاى خود عينيت بخشيد و عملاً داراى مقام و منصبى شد و اصل و تز خود را پياده كرد و اصلاح خود را به گونهاى ارائه داد، طبعاً يك چنين عينيتى بر تمام آن همه انديشهها و ذهنيات خاتمه مىبخشد.
حيات پيامبر (ص) نيزاز اين اصل جدا نبود فتح و پيروزى چشمگير پيامبر در حديبيه و يا مكه جرمهاى خيالى قريش را پنهان ساخت، بلكه همه ناسزاگوئيهايى كه ممكن بود بدون پيروزى در ذهن عوام مؤثر افتد، رخت بربست و ديگر در نظر مخالفان نه مجرم و گنهكار بود و نه كاهن و غيب گو، و يا ساحر و جادوگر، بلكه انسانى ملكوتى بود كه با واقع بينى و درك واقعيتها و شناخت قوانين آفرينش و مصالح و مفاسد انسانها، جهان عرب را به سعادت رهبرى كرد.
6- مقصود از متقدم و متأخر چيست ؟
در آيات سوره هر چند حد زمانى اين تقدم و تأخر بيان نشده ولى طبق بيان ياد شده مىتوان گفت مقصود حوادث به پيش از هجرت و پس از آن است و علت جدا سازى اين دو، از هم اين است كه گناهان پيش از هجرت از دائره لفظ بيرون نبوده و فقط گناه وى همان تبليغ اسلام و سرانجام تفرقه بوده است .
در حالى كه يكى از گناهان او پس از هجرت تشكيل حكومت قدرتمندى بود كه توانست در پرتو يك ارتش منظم، قواى كفر را درهم بشكند و قهرمانان آنها را به خاك مذلت بيفكند.
با توجه به اين مقدمات پنجگانه، مفاد آيه آنچنان روشن مىگردد كه ديگر به توضيح زائد احتياج نيست و كليد فهم مفاد آيه دو چيز است:
الف: مقصود از ذنب، ذنب الهى نيست، بلكه ذنبى است كه قريش او را به آن متهم كرده بودند.
ب: هدف بودن مغفرت و پوشانيدن ذنوب در صورتى به نحو صحيح تجلى مىكند كه مقصود ذنب نسبى و حاكم و داور آن قريش و دشمنان پيامبر باشد، نه ذنب الهى و مخالفت با تكاليف الزامى خداوند بزرگ.
گفتارى از امام هشتم - بيان ياد شده صورت گسترده از گفتار امام رضا (ع) است آنگاه كه مأمون از حضرف مفاد آيه را سؤال كرد:
مأمون: اى فرزند پيامبر آيا از عقائد شما اين نيست كه پيامبران از گناه معصوم و پيراستهاند؟
امام: چرا.
مأمون: پس معنى گفتار خدا درباره پيامبر بزرگوارمان چيست؟ آنگاه كه فرمود: «ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تأخر»؟
امام: هيچ كس در نزد مشركان مكه به اندازه پيامبر خدا، جرم نداشت آنان سيصد و شصت بت را مىپرستيدند آنگاه پيامبر (ص) آنان را به يكتا پرستى دعوت كرد اين كار بر آنان سخت گران آمد و همگى گفتند:
«اجعل الالهة الها واحدا ان هذا لشىء عجاب و انطلق الملامنهم ان امشوا و اصبروا على الهتكم ان هذا لشىء يرادما سمعنا بهذا فى الملة الاخرة ان هذا الا اختلاق» (ص /5-7)
«آيا خدايان متعدد را يك خدا قرار داده اين چيز عجيبى است بزرگان آنان (از محضر ابوطالب) بيرون آمدند و گفتند برويد در راه حفظ خدايان بردبار و با استقامت باشيد اين چيزى است كه خواسته شده است ما اين سخن را در آخرين شريعت نيز نشنيدهايم (طبعاً از افسانههاى پيشينيان است) اين جز دورغ چيزى نيست».
آنگاه كه پيامبر (ص) مكه را فتح كرد و پيامبر را با خطا «انا فتحنا لك فتحا بينا» مخاطب ساخت در اين موقع گروهى از مشركان مكه اسلام آوردند و برخى ديگر مكه را ترك گفتند، و گروه ديگر كه به حالت شركت باقى ماندند، نتوانستند يكتاپرستى را انكار نمايند از اين جهت گناه او نزد مردم مكه بخشوده و پوشيده شد.
مأمون: خدا خيرت دهد اى ابا الحسن 13.
پى نوشتها:
1- بصائر الدرجات ، ص 134.
2- صحيح مسلم ، ج 8، ص 72، باب استحباب الاستغفار و الاستكشار منه - لفظ يغان صيغه مجهول از ماده «غين » به معنى ستر و پرده و ابر است .
3- به شفاى قاضى مراجعه فرمائيد.
* - اعمال نيك خوبان، گناه مقربان خدا محسوب مىشود.
4- اوصاف الاشراف ، ص 17.
5- براى اطلاع از اصل دعا رجوع شود به كشف ، الغمه ، ص 43.
6- كشف الغمه، ج 3، ص 42 - 44.
7- اسباب النزول واحدى، ص 218.
8- تفسير قمى ، ج 2، ص
9- المقاييس ، ج 2، ص 361.
10- لسان العرب ، ص 389.
11- مقاييس اللغه ، ج 4، ص 386.
12- سيره ابن هشام ، ج 1، ص 265.
13- بحارالانوار .

سيره اخلاقي پيامبر (ص)
جمعه 95/09/26
نقش اخلاق در سيره عملى پيامبر اسلام (ص)
عدى بن حاتم مىگويد:«هنگامى كه خواهرم سفانه به اسارتسپاه اسلام درآمد و من به سوى شام گريختم، پس از مدتى خواهرم با كمال وقار و متانت به شام آمد و مرا در مورد اين كهگريختهام و او را تنها گذاشتم سرزنش كرد، عذرخواهى كردم، پساز چند روزى از او كه بانويى خردمند و هوشيار بود، پرسيدم:«اين مرد (پيامبر اسلام) را چگونه ديدى؟» گفت: «سوگند به خدا او را رادمردى شكوهمند يافتم…

درسهایی از امام رضا عليه السلام
چهارشنبه 95/09/10
درسهایی از امام رضا عليه السلام
فلسفه بعثت پيامبران و به تبع آنان امامان عليهم السلام براي تربيت نفوس بشر و ارتقاء بخشيدن به مراتب عالي معنويت بوده است. لذا اين بزرگواران پيوسته در آموزش مکارم اخلاق کوشا بوده تا انسان به مرتبه اي برسد که به مقام خليفة اللهي نائل آيد.
حال که بشريت به بزرگترين بلاي الهي دچار گشته و از فيض مستقيم امام محروم شده بايد به ريسمان سنن نبي اکرم و فرمايشات اهل بيت عليهم السلام متمسک شده و در برابر فرامين و نصايح ايشان زانوي ادب زده و شاگردي نمايد تا شايد راه را از بيراهه تميز داده و به سعادت ابدي که همانا تحصيل رضايت حضرت حق مي باشد، برسد.
عمل صالح و دوستى آل محمد
عن الرّضا عليه السلام :
لاتدعوا العمـل الصالـح و الاجتهاد فى العبادة اتكالا على حب آل محمد عليهم السلام ولا تدعوا حبّ آل محمـد عليهم السلام لامرهـم اتّكـالاً علـى العبـادة فـانـّه لايقـبل احـدهـمـا دون الاخر.
امام رضا عليه السلام فرمود :
مبادا اعمال نيك را به اتكاى دوستى آل محمد عليهم السلام رها كنيد؛ و مبادا دوستى آل محمد عليهم السلام را به اتكاى اعمال صالح از دست بدهيد، زيرا هيچ كدام از ايـن دو، به تنهايى پذيرفته نمى شود .(1)
—————————————-
پنج صفت مهم
عن الرّضا عليه السلام :
خمـسٌ مـن لـم تكـن فيه فلا تـرجـوه لشـىءٍ مـن الـدنيـا و الاخـرة من لم تعرف الوثاقة فى ارومته و الكرم فى طباعه والرصانة فى خلقه والنبل فى نفسه و المخافة لربّه .
امام رضا عليه السلام فرمود:
پنج صفت است كه در هر كس نباشد اميد چيزى از دنيا و آخرت به او نداشته باشيد:
ـ كسى كه در نهادش اعتماد نبينى
ـ كسى كه در سرشتـش كرم نيابـى
ـ كسـى كه در آفرينشـش استـوارى نبينى
ـ كسى كه در نفسش نجابت نيابى
ـ كسى كه از خدايش بيمناك نباشد.(2)
—————————————-
نتيجه رضايت از خدا
عن الرّضا عليه السلام:
مَن رَضى عن الله تعالى بالقَليل مِن الرّزق رضَى الله منه بالقَليل مِنَ العَمل. (3)
امام رضا عليه السلام فرمود:
هر كـس به رزق و روزى كم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل كم او راضى خواهد بود.
—————————————-
برخورد مناسب با چهار گروه
عن الرّضا عليه السلام :
اصحاب السلطان بـالحَذر، وَ الصـّدّيق بـالتّـواضُع، وَ العدوّ بـالتّحـــرُز، وَ العامّة بالبشـر.(4)
امام رضا عليه السلام فرمود:
- از سلطان و زمامـدار دوري كن
- و با دوست با تواضع و فروتني؛
- و با دشمـن بـا احتيـاط و اجتناب؛
- و بـا مـردم بـا روى خـوش رفتار کن .
—————————————-
ديدار و اظهار دوستى با هم
عن الرّضا عليه السلام:
تزاوَرُوا تحـابـوا و تصـافحُـوا ولا تحـاشمـوا .(5)
امام رضا عليه السلام فرمود:
به ديدن يكديگر رويد تا يكديگر را دوست داشته باشيد و دست يكديگر را بفشاريد و به هم خشم نگيريد.
—————————————-
ميانه روى و احسان
عن الرّضا عليه السلام:
عليكم بالقَصد فى الْغِنى وَ الْفَقر، وَ الْبرّ مِن القليل و الكثير؛ فان الله تبارك و تعالـى يعظم شقّة التـَّمرة حتـى يـَأتـى يـَوْم الْقيامة كجبل احـد . (6)
امام رضا عليه السلام فرمود :
بر شما باد به ميانه روى در فقـر و ثروت ؛ و نيكى كردن چه كم و چه زياد - زيرا خـداوند متعال در روز قيامت يك نصفه خرما را چنان بزرگ نمايـد كه ماننـد كـوه احد باشد.
—————————————-
بهترين اعمال بعد از واجبات
عن الرّضا عليه السلام:
ليـس شـَىء مِـن اْلاعْمـالِ عنـد الله عزّوجلّ بعدَ الفـرائض أفضل مِن إدْخـالِ السُّرور علَى المؤمن. (7)
امام رضا عليه السلام فرمود:
بعد از انجام واجبات، كارى بهتر از ايجاد خـوشحالى براى مومن، نزد خداوند بزرگ نيست.
—————————————-
نتيجه خدمت به مؤمن
عن الرّضا عليه السلام:
مَـن فـرّج عن مـومـن فـرّج الله عَن قَلبه يـَوم القيامة.(8)
امام رضا عليه السلام فرمود:
هر كس اندوه و مشكلى را از مومنى بر طرف نمايد خداوند در روز قيامت انـدوه را از قلبش بر طرف سازد.
—————————————-
حسن ظن به خدا
عن الرّضا عليه السلام :
أحسـن الظّن بالله فانّ مَن حسـن ظنّه بالله كان عنـد ظنّه ، وَ مَن رَضى باْلقَليل مِنَ الرّزق قُبلَ مِنه اليَسير مِن العمل، وَ مَن رَضى باليَسير مِن الحلال خفّت مؤونته و نعم اهله ، وَ بصّره الله دار الدّنـيا وَ دَواءهـا، وَ أخـرَجه منها سـالِماً إلى دارالسّلام.(9)
امام رضا عليه السلام فرمود:
به خداوند خوش بين باش، زيرا هر كه به خدا خوش بين باشد، خدا با گمان خـوش او همراه است،و هر كه به رزق و روزى اندك خشنود باشد، خـداوند به كردار اندك او خشنود باشد ،و هر كه به اندك از روزى حلال خشنود باشـد، بارش سبك و خانـواده اش در نعمت باشد،و خـداوند او را به دنيا و دوايـش بينا سازد و او را از دنيا به سلامت به دارالسلام بهشت مي رساند.
—————————————-
بدترين مردم
عن الرّضا عليه السلام :
إنّ شـرّ النـّاس مـَن مَنع رفـدَه ، وَ أكل وحـدَه، وَ جلـدَ عبـدَه .(10)
امام رضا عليه السلام فرمود :
به راستـى كه بـدترين مردم كسى است كه يارى اش را ( از مردم ) باز دارد و تنها بخورد، و افراد تحت امرش را بزند.
—————————————-
حقيقت توكل
سئل الـرضـاعليه السلام:
عن حـد التـوكل؟ فقـال: أن لاتَخـافَ أحـدً إلاّ الله .(11)
از امام رضا عليه السلام از حقيقت تـوكل سـوال شـد، فرمـود: اين كه جز خدا از كسـى نترسى.
—————————————-
سلاح پيامبران
عن الـرضـا عليه السلام:
انه كـان يقـول لاصحـابه: عليكم بسِلاح اْلانبياء .
فقيل: وَ ما سلاحُ اْلانبياء؟ قال: الدعاء .(12)
حضـرت رضا عليه السلام هميشه به اصحاب خـود مـى فـرمود: بر شما باد اسلحه پيامبران .
پرسيدند : اسلحه پيـامبـران چيست؟ فـرمـود: دعا .
—————————————-
صله رحم با كمترين چيز
عن الرّضا عليه السلام :
صِلْ رحمك وَ لَـوْ بشَربَة مِن ماءٍ، وَ أفضَل مـا تُوصل بِه الـرّحـِم كفُّ الاذّى عنها .(13)
امام رضا عليه السلام فرمود :
پيوند خـويشـاوندى را برقرار كنيد گر چه با جرعه آبى باشد؛ و بهترين پيوند خـويشـاونـدى، خـود دارى از آزار خـويشـاونـدان است.
احادیث امام رضا(ع),سخنان امام رضا(ع),پندهایی از امام رضا (ع)
ويژگيهاى دهگانه عاقل
عن الرّضا عليه السلام :
لا يتـم عَقل إمـرء مُسلـم حتـّى تكونَ فيه عَشر خِصـال:
- اَلخيــرُ مِنـهُ مـأمــُول،- وَ الشّر منهُ مأمـُون،- يَستكثِر قليلُ الخير مِن غيره،- وَ يَستقل كَثيرُ الخير مـِن نفسه،- لا يسام من طلب الحـوائج اليه،- ولا يمل مـن طلب العلـم طول دهره،- الفقرفى الله احبّ اليه مِن الغنى،- و الذّل فى الله احب اليه مـن العز فى عدوه،- و الخمـول اشهى اليه من الشهره،ثـم قال عليه السلام العاشرة و ما العاشرة؟
قيل له: ما هى؟
قال عليه السلام: لايرى احدا إلا قال: هو خير منى و اتقى .(14)
امام رضا عليه السلام فرمود :
عقل شخص مسلمـان تمـام نيست، مگر ايـن كه ده خصلت را دارا بـاشـد :
ـ از او اميد خير باشد
ـ از بدى او در امان باشند
ـ خير اندك ديگرى را بسيار شمارد
ـ خير بسيار خود را اندك شمارد
ـ هـر چه حـاجت از او خـواهنـد دلتنگ نشـود
ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود
ـ فقـر در راه خـدا از تـوانگـرى محبـوبتـر بـاشــد
ـ خـوارى در راه خـدا از عزت بـا دشمنـش محبـوبتـر بـاشــد
ـ گمنـامـى را از پـر نـامـى خـواهـان تـر بـاشـد
ـ سپس فـرمـود: دهمين چيست ؟
پس فـرمـود: كسي را ننگـرد جز ايـن كه بگـويـد او از مـن بهتـر و پـرهيزكـارتـــر است.
—————————————-
دوستى با مردم
عن الرّضا عليه السلام:
التّودُّد الىَ النّاس نصفُ العَقل .(15)
امام رضا عليه السلام فرمود:
دوستى با مردم، نيمى از عقل و خرد ورزي است.
—————————————-
پاكيزگي
عن الرّضا عليه السلام :
مِن أخلاقِ الاَنبياء التنظف .(16)
امام رضا عليه السلام فرمود :
از اخلاق پيـامبـران، نظافت و پـاكيزگــى است.
—————————————-
نتيجه كار خوب و بد
عن الرّضا عليه السلام :
الـمستتر بـالـْحسنه يـَعـدلُ سبعين حسنة، وَ الْمذيع بالسّيئة مَخذول، وَ المُستتر بالسّيئَة مغفوُر لَه .(17)
امام رضا عليه السلام فرمود:
پنهان كننده كار نيك ( پاداشش) برابر هفتاد حسنه است، و آشكار كننده كار بد سـر افكنـده است، و پنهان كننـده كـار بـد آمـرزيـده است.
—————————————-
سه ويژگى برجسته مومن
عن الرّضا عليه السلام :
لايكـون الْمُـؤمـن مُـؤمنـاً حتـى تكـون فيه ثلاثُ خصـال:
ـ سنّة من ربّه
ـ وسنّة من نبيّه
ـ و سنّة من وليّه
فـَامّا السّنة مـِن رَبّه فكتمان سـرّه؛ و امّـا السّنة من نبيّه فمـُداراة النّاس؛ و امّـا السّنة مـن وليّه فـاصّبـر فـى الْبـأسـاء و الضّـرّاء .(18)
امام رضا عليه السلام فرمود:
مـومـن ، مـومـن واقعى نيست، مگـر آن كه سه خصلت در او بـاشــد:
سنتـى از پـروردگـارش و سنتـى از پيـامبـرش و سنتـى از امـامـش. اما سنت پروردگارش، پـوشاندن راز خود است؛ اما سنت پيغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم است؛ اما سنت امامـش، پس صبر كردن در زمان تنگدستـى و پريشان حالى است.
—————————————-
خوشي وعيش دنيا
سئل الامام الرضا عليه السلام: عن عيش الدنيا؟
فقال: سعة المَنزل وَ كثرةُ المُحبّين .(19)
از حضـرت امـام رضا عليه السلام دربـاره خـوشـى در دنيـا سـوال شـد، فـرمـــــود:وسعت منزل و زيادى دوستان.
—————————————-
بخيل و حسود
عن الرّضا عليه السلام:
ليـس لِبخيل راحَة، ولا لِحَسـُود لذة ، وَلا لِملـوك وَفـاء، وَلا لِكَذوب مُــروّة .(20)
امام رضا عليه السلام فرمود:
بخيل را آسايشى نيست ، و حسود را خوشى و لذتى نيست ، و پادشاهان را وفايى نيست ، و دروغگو را مروت و مردانگى نيست.
پي نوشت ها
1- بحار الانوار،ج 78، ص 348.
2- تحف العقـول، ص 446 / بحارالانوار،ج 78، ص 339.
3- بحـارالانـوار، ج 78، ص 357.
4- بحارالانوار،ج 78، ص 356.
5- بحارالانوار،ج 78، ص 347.
6- بحارالانوار، ج 78، ص 346.
7- بحارالانوار، ج 78، ص 347.
8- اصول كافى، ج 3، ص 268.
9- تحف العقول، ص 449.
10- تحف العقول، ص 448.
11- تحف العقول، ص 445.
12- اصـول كـافـى، ج 4، ص 214.
13- تحف العقول، ص 445.
14- تحف العقول، ص 443.
15- تحف العقول، ص 443.
16- تحف العقول، ص 442.
17- اصول كافى،ج 4، ص 160.
18- اصـول كـافـى، ج 3، ص 339 / تحف العقـــول، ص 442.
19- بحارالانوار، ج 76، ص 152.
20- تحف العقول، ص 450.

داستان های پند آموز از امام رضا (ع)
چهارشنبه 95/09/10
داستان های پند آموز از امام رضا (ع)
رهنمودهای حضرات معصومین سلام الله علیهم اجمعین پس از 1400 سال چراغ راه بشریت برای خوب زیستن است که اگر جامعه کنونی خود را با آن منطبق کند، شاهد اتفاقات و حوادث ناگواری که امروزه در بین جوامع مختلف به وجود می آید، نخواهیم بود.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وبلاگ قراجه در جدیدترین نوشته خود اینگونه آورده است که:
رهنمودهای حضرات معصومین سلام الله علیهم اجمعین پس از 1400 سال چراغ راه بشریت برای خوب زیستن است که اگر جامعه کنونی خود را با آن منطبق کند، شاهد اتفاقات و حوادث ناگواری که امروزه در بین جوامع مختلف به وجود می آید، نخواهیم بود.
طلایه داران مکتب انسان ساز تشیع وجود مقدس پیامبر عظیم الشان اسلام و سلاله پاک ایشان هستند، رهنمودهای آنها پس از 1400 سال چراغ راه بشریت برای خوب زیستن است که اگر جامعه کنونی خود را با آن منطبق کند، شاهد اتفاقات و حوادث ناگواری که امروزه در بین جوامع مختلف به وجود می آید نیستیم.
پندها و حکایاتی از حضرت رضا (ع) آمده است:
* عیادت از مریض و بهترین هدیه
مرحوم قطب الدّین راوندى در كتاب خود، به نقل از حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام حكایت كند: یكى از اصحاب امام رضا علیه السلام مریض شده و در بستر بیمارى افتاده بود، روزى حضرت از او عیادت نمود و ضمن دیدار، به او فرمود: در چه حالتى هستى؟
عرض كردم: مرگ را بسیار سخت و دردناك مى بینم.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: این ناراحتى كه احساس مى كنى، اندكى از حالات و علائم مرگ مى باشد كه اكنون بر تو عارض شده است، پس اگر تمام حالات و سكرات مرگ بر تو عارض شود، چه خواهى كرد؟!
و بعد از آن، در ادامه فرمایش خود افزود: مردم دو دسته اند: عدّه اى مرگ برایشان وسیله آسایش و استراحت است. و عدّه اى دیگر آن قدر مرگ برایشان سخت و طاقت فرسا است، كه پس از آن احساس راحتى مى كنند. حال چنانچه بخواهى كه مرگ برایت نیك و لذّت بخش باشد، ایمان و اعتقادات خود را نسبت به خداوند متعال و رسالت حضرت محمّد صلى الله علیه و آله و نیز ولایت ما اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را تجدید كن و شهادتین را بر زبان و قلب خود جارى گردان.
امام جواد علیه السلام فرمود: بعد از آن كه، آن شخص طبق دستور پدرم شهادتین را گفت، اظهار داشت: یابن رسول اللّه ! ملائكه رحمت الهى با تحیّات و هدایا وارد شدند و بر شما سلام مى دهند.
امام رضا علیه السلام فرمود: چه خوب شد كه ملائكه رحمت الهى را مشاهده مى كنى، از آن ها سؤ ال كن: براى چه آمده اند؟
مریض گفت: آن ها مى گویند چنانچه همه ملائكه با اذن خداوند سبحان، نزد شما حاضر شوند، بدون اجازه حركتى نمى كنند.
پس از آن، با كمال راحتى و آرامش خاطر. چشم هاى خود را بر هم نهاد و گفت: ((السّلام علیك یاابن رسول اللّه !)) پیغمبر اسلام، امیرالمؤ منین و دیگر امامان (سلام اللّه علیهم ) آمدند، و در همین لحظه، جان به جان آفرین تسلیم كرد.
بحارالا نوار: ج ۴۹، ص ۷۲، ح ۹۶.
* با این مقدار بدهی خود را پرداخت کن
شخصى به نام احمد بن عبداللّه، به نقل از غفّارى حكایت كند: روزى خدمت امام رضا علیه السلام رفتم و گفتم: مقدارى قرض دارم و توان پرداخت آن را ندارم ؛ و مقدار آن را مطرح نكردم. حضرت دستور داد غذا آوردند و چون غذا خوردیم فرمود: آنچه زیر تُشك نهاده شده بردار و بدهى خود را بپرداز.
وقتى تُشك را بلند كردم مقدارى دینار زیر آن موجود بود، برداشتم و چراغى را آوردم و آن ها را شمردم چهل و هشت دینار بود.
در بین آن ها یك نوشته مرا جلب توجّه كرد، آن را برداشتم و نزدیك چراغ آوردم، دیدم بر آن نوشته است: بیست و هشت دینار آن را بابت بدهى خود پرداخت كن و باقى مانده آن را هزینه زندگى خود و خانواده ات قرار بده. بحارالا نوار: ج ۴۹، ص ۵۸، س ۱۵.
* درخت بادام در خانه میزبان
مرحوم شیخ صدوق رضوان اللّه علیه، به نقل از محمّد بن احمد نیشابورى از قول جدّه اش خدیجه، دختر حمدان حكایت كند: در آن هنگامى كه امام رضا علیهما السلام در مسیر راه خراسان وارد شهر نیشابور گردید، به منزل ما تشریف فرما شد. امام علیه السلام پس از آن كه اندكى استراحت نمود، در گوشه اى از حیات خانه ما یك بادام كشت نمود، كه رشد كرد و بزرگ شد و یك ساله به ثمر رسید؛ و هر سال ثمره بسیارى مى داد.
و چون مردم متوجّه شدند، كه امام رضا علیه السلام آن درخت را با دست مبارك خود كشت نموده است، هر روز به منزل ما مى آمدند و از بادام هاى آن جهت شفا و درمان امراض خود استفاده مى كردند و هركس هر نوع مرضى كه داشت، به عنوان تبرّك از آن بادام كه تناول مى كرد، عافیت و سلامتى خود را باز مى یافت. و حتّى نابینایان شفا مى گرفتند و زن هاى آبستن - كه درد زایمان برایشان سخت و غیرقابل تحمّل بود - از آن بادام استفاده مى كردند و به آسانى وضع حمل مى نمودند. و همچنین حیوانات مختلف مى آمدند و خود را به وسیله آن درخت متبرّك مى ساختند.
پس ا آن كه مدّت زمانى از این جریان گذشت، درخت بادام خشك شد و جدّم، حمدان چند شاخه اى از آن درخت را قطع كرد كه در نتیجه چشم هایش كور و نابینا گردید. و فرزند او - كه عَمرو نام داشت و یكى از ثروتمندان مهمّ شهر نیشابور بود - آن درخت را از ریشه قطع و نابود كرد و او نیز به جهت این كار، تمام اموال و زندگیش متلاشى شد و بیچاره گردید، كه دیگر به هیچ عنوان توان امرار معاش نداشت.
و راوى در نهایت گوید: قبل از آن كه درخت خشك شود، كرامات بسیارى به بركت امام رضا علیه السلام از آن ظاهر مى گردید و مردم ؛ بلكه حیوانات از آن بهره مى بردند.
عیون اءخبارالرّضا علیه السلام: ج ۲، ص ۱۳۲
* دوحکم متفاوت
ابوسعید خراسانى حكایت كند: روزى دو نفر مسافر از راه دور به محضر امام رضا علیه السلام وارد شدند و پیرامون حكم نماز و روزه از آن حضرت سؤ ال كردند؟
امام علیه السلام به یكى از آن دو نفر فرمود: نماز تو شكسته و روزه ات باطل است و به دیگرى فرمود: نماز تو تمام و روزه ات صحیح مى باشد.
وقتى علّت آن را جویا شدند، حضرت فرمود: شخص اوّل چون به قصد زیارت و ملاقات با من آمده است، سفرش مباح مى باشد؛ ولى دیگرى چون به عنوان زیارت و دیدار سلطان حركت نموده، سفرش معصیت است. تهذیب شیخ طوسى: ج ۴، ص ۲۲۰، ح ۱۷
* راهی برای بهشت
یكى از اصحاب امام رضا علیه السلام به نام معمّر بن خلاد حكایت می کند: هر موقع سفره غذا براى آن حضرت پهن مى گردید، كنار آن سفره نیز یك سینى آورده مى شد. پس امام علیه السلام از هر نوع غذا، مقدارى بر مى داشت و داخل آن سینى قرار مى داد و به یكى از غلامان خود مى فرمود كه تحویل فقراء و تهى دستان داده شود. سپس به دنباله آن، این آیه شریفه قرآن: فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ سوره بلد: آیه ۱۱. را تلاوت مى نمود؛ و مى فرمود: خداوند جلّ و على مى داند كه هر انسانى براى كسب مقامات عالیه بهشت، توان آزاد كردن غلام و بنده را ندارد. به همین جهت، اطعام دادن و سیر گرداندن افراد را وسیله اى براى ورود به بهشت قرار داده است. بحارالا نوار: ج ۴۹، ص ۹۷، ح ۱۱، به نقل از كافى و محاسن برقى.
* تبرک به جایگاه امام رضا (ع)
- سلیمان بن جعفر - كه یكى از اصحاب حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام است - حكایت می كند: یكى از نوادگان امام سجّاد علیه السلام - به نام علىّ بن عبیداللّه - مشتاق دیدار و زیارت امام رضا علیه السلام بود، به او گفتم: چه چیزى مانع از رفتن به محضر شریف آن حضرت مى باشد؟
پاسخ داد: هیبت و جلالت آن بزرگوار مانع من گردیده است.
این موضوع سپرى گشت، تا آن كه روزى مختصركسالتى بر وجود مبارك امام علیه السلام عارض شد و مردم به عیادت و ملاقات آن حضرت مى آمدند. پس به آن شخص گفتم: فرصت مناسبى پیش آمده است و تو نیز به همراه دیگر افراد به دیدار و ملاقات آن حضرت برو، كه فرصت خوبى خواهد بود. لذا علىّ بن عبید اللّه به عیادت و دیدار امام رضا علیه السلام رفت و با مشاهده آن حضرت بسیار مسرور و خوشحال گردید.
مدّتى از این دیدار گذشت و اتّفاقا علىّ بن عبیداللّه روزى مریض شد؛ و چون خبر به امام علیه السلام رسید، حضرت جهت عیادت از او حركت نمود؛ و من نیز همراه آن بزرگوار به راه افتادم، چون وارد منزل او شدیم، حضرت مختصرى كنار بستر او نشست و از او دلجوئى نمود. و پس از گذشت لحظاتى كه از منزل خارج شدیم، یكى از بستگان آن شخص گفت: همسر علىّ بن عبیداللّه بعد از شما وارد اتاق شد و جایگاه جلوس حضرت رضا علیه السلام را مى بوسید و بدن خود را به وسیله آن محلّ تبرّك مى نمود.

پندها و حکایاتی از حضرت رضا (ع) آمده است: * عیادت از مریض و بهترین هدیه مرحوم قطب الدّین راوندى در كتاب خود، به نقل از حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام حكایت كند: یكى از اصحاب امام رضا علیه السلام مریض شده و در بستر بیمارى افتاده بود، روزى حضرت از او عی
چهارشنبه 95/09/10
پندها و حکایاتی از حضرت رضا (ع) آمده است:
* عیادت از مریض و بهترین هدیه
مرحوم قطب الدّین راوندى در كتاب خود، به نقل از حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام حكایت كند: یكى از اصحاب امام رضا علیه السلام مریض شده و در بستر بیمارى افتاده بود، روزى حضرت از او عیادت نمود و ضمن دیدار، به او فرمود: در چه حالتى هستى؟
عرض كردم: مرگ را بسیار سخت و دردناك مى بینم.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: این ناراحتى كه احساس مى كنى، اندكى از حالات و علائم مرگ مى باشد كه اكنون بر تو عارض شده است، پس اگر تمام حالات و سكرات مرگ بر تو عارض شود، چه خواهى كرد؟!
و بعد از آن، در ادامه فرمایش خود افزود: مردم دو دسته اند: عدّه اى مرگ برایشان وسیله آسایش و استراحت است. و عدّه اى دیگر آن قدر مرگ برایشان سخت و طاقت فرسا است، كه پس از آن احساس راحتى مى كنند. حال چنانچه بخواهى كه مرگ برایت نیك و لذّت بخش باشد، ایمان و اعتقادات خود را نسبت به خداوند متعال و رسالت حضرت محمّد صلى الله علیه و آله و نیز ولایت ما اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را تجدید كن و شهادتین را بر زبان و قلب خود جارى گردان.
امام جواد علیه السلام فرمود: بعد از آن كه، آن شخص طبق دستور پدرم شهادتین را گفت، اظهار داشت: یابن رسول اللّه ! ملائكه رحمت الهى با تحیّات و هدایا وارد شدند و بر شما سلام مى دهند.
امام رضا علیه السلام فرمود: چه خوب شد كه ملائكه رحمت الهى را مشاهده مى كنى، از آن ها سؤ ال كن: براى چه آمده اند؟
مریض گفت: آن ها مى گویند چنانچه همه ملائكه با اذن خداوند سبحان، نزد شما حاضر شوند، بدون اجازه حركتى نمى كنند.
پس از آن، با كمال راحتى و آرامش خاطر. چشم هاى خود را بر هم نهاد و گفت: ((السّلام علیك یاابن رسول اللّه !)) پیغمبر اسلام، امیرالمؤ منین و دیگر امامان (سلام اللّه علیهم ) آمدند، و در همین لحظه، جان به جان آفرین تسلیم كرد.
بحارالا نوار: ج ۴۹، ص ۷۲، ح ۹۶.
* با این مقدار بدهی خود را پرداخت کن
شخصى به نام احمد بن عبداللّه، به نقل از غفّارى حكایت كند: روزى خدمت امام رضا علیه السلام رفتم و گفتم: مقدارى قرض دارم و توان پرداخت آن را ندارم ؛ و مقدار آن را مطرح نكردم. حضرت دستور داد غذا آوردند و چون غذا خوردیم فرمود: آنچه زیر تُشك نهاده شده بردار و بدهى خود را بپرداز.
وقتى تُشك را بلند كردم مقدارى دینار زیر آن موجود بود، برداشتم و چراغى را آوردم و آن ها را شمردم چهل و هشت دینار بود.
در بین آن ها یك نوشته مرا جلب توجّه كرد، آن را برداشتم و نزدیك چراغ آوردم، دیدم بر آن نوشته است: بیست و هشت دینار آن را بابت بدهى خود پرداخت كن و باقى مانده آن را هزینه زندگى خود و خانواده ات قرار بده. بحارالا نوار: ج ۴۹، ص ۵۸، س ۱۵.
* درخت بادام در خانه میزبان
مرحوم شیخ صدوق رضوان اللّه علیه، به نقل از محمّد بن احمد نیشابورى از قول جدّه اش خدیجه، دختر حمدان حكایت كند: در آن هنگامى كه امام رضا علیهما السلام در مسیر راه خراسان وارد شهر نیشابور گردید، به منزل ما تشریف فرما شد. امام علیه السلام پس از آن كه اندكى استراحت نمود، در گوشه اى از حیات خانه ما یك بادام كشت نمود، كه رشد كرد و بزرگ شد و یك ساله به ثمر رسید؛ و هر سال ثمره بسیارى مى داد.
و چون مردم متوجّه شدند، كه امام رضا علیه السلام آن درخت را با دست مبارك خود كشت نموده است، هر روز به منزل ما مى آمدند و از بادام هاى آن جهت شفا و درمان امراض خود استفاده مى كردند و هركس هر نوع مرضى كه داشت، به عنوان تبرّك از آن بادام كه تناول مى كرد، عافیت و سلامتى خود را باز مى یافت. و حتّى نابینایان شفا مى گرفتند و زن هاى آبستن - كه درد زایمان برایشان سخت و غیرقابل تحمّل بود - از آن بادام استفاده مى كردند و به آسانى وضع حمل مى نمودند. و همچنین حیوانات مختلف مى آمدند و خود را به وسیله آن درخت متبرّك مى ساختند.
پس ا آن كه مدّت زمانى از این جریان گذشت، درخت بادام خشك شد و جدّم، حمدان چند شاخه اى از آن درخت را قطع كرد كه در نتیجه چشم هایش كور و نابینا گردید. و فرزند او - كه عَمرو نام داشت و یكى از ثروتمندان مهمّ شهر نیشابور بود - آن درخت را از ریشه قطع و نابود كرد و او نیز به جهت این كار، تمام اموال و زندگیش متلاشى شد و بیچاره گردید، كه دیگر به هیچ عنوان توان امرار معاش نداشت.
و راوى در نهایت گوید: قبل از آن كه درخت خشك شود، كرامات بسیارى به بركت امام رضا علیه السلام از آن ظاهر مى گردید و مردم ؛ بلكه حیوانات از آن بهره مى بردند.
عیون اءخبارالرّضا علیه السلام: ج ۲، ص ۱۳۲

درسهایی از امام رضا عليه السلام
چهارشنبه 95/09/10
درسهایی از امام رضا عليه السلام
فلسفه بعثت پيامبران و به تبع آنان امامان عليهم السلام براي تربيت نفوس بشر و ارتقاء بخشيدن به مراتب عالي معنويت بوده است. لذا اين بزرگواران پيوسته در آموزش مکارم اخلاق کوشا بوده تا انسان به مرتبه اي برسد که به مقام خليفة اللهي نائل آيد.
حال که بشريت به بزرگترين بلاي الهي دچار گشته و از فيض مستقيم امام محروم شده بايد به ريسمان سنن نبي اکرم و فرمايشات اهل بيت عليهم السلام متمسک شده و در برابر فرامين و نصايح ايشان زانوي ادب زده و شاگردي نمايد تا شايد راه را از بيراهه تميز داده و به سعادت ابدي که همانا تحصيل رضايت حضرت حق مي باشد، برسد.
عمل صالح و دوستى آل محمد
عن الرّضا عليه السلام :
لاتدعوا العمـل الصالـح و الاجتهاد فى العبادة اتكالا على حب آل محمد عليهم السلام ولا تدعوا حبّ آل محمـد عليهم السلام لامرهـم اتّكـالاً علـى العبـادة فـانـّه لايقـبل احـدهـمـا دون الاخر.
امام رضا عليه السلام فرمود :
مبادا اعمال نيك را به اتكاى دوستى آل محمد عليهم السلام رها كنيد؛ و مبادا دوستى آل محمد عليهم السلام را به اتكاى اعمال صالح از دست بدهيد، زيرا هيچ كدام از ايـن دو، به تنهايى پذيرفته نمى شود .(1)
—————————————-
پنج صفت مهم
عن الرّضا عليه السلام :
خمـسٌ مـن لـم تكـن فيه فلا تـرجـوه لشـىءٍ مـن الـدنيـا و الاخـرة من لم تعرف الوثاقة فى ارومته و الكرم فى طباعه والرصانة فى خلقه والنبل فى نفسه و المخافة لربّه .
امام رضا عليه السلام فرمود:
پنج صفت است كه در هر كس نباشد اميد چيزى از دنيا و آخرت به او نداشته باشيد:
ـ كسى كه در نهادش اعتماد نبينى
ـ كسى كه در سرشتـش كرم نيابـى
ـ كسـى كه در آفرينشـش استـوارى نبينى
ـ كسى كه در نفسش نجابت نيابى
ـ كسى كه از خدايش بيمناك نباشد.(2)
—————————————-
نتيجه رضايت از خدا
عن الرّضا عليه السلام:
مَن رَضى عن الله تعالى بالقَليل مِن الرّزق رضَى الله منه بالقَليل مِنَ العَمل. (3)
امام رضا عليه السلام فرمود:
هر كـس به رزق و روزى كم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل كم او راضى خواهد بود.
—————————————-
برخورد مناسب با چهار گروه
عن الرّضا عليه السلام :
اصحاب السلطان بـالحَذر، وَ الصـّدّيق بـالتّـواضُع، وَ العدوّ بـالتّحـــرُز، وَ العامّة بالبشـر.(4)
امام رضا عليه السلام فرمود:
- از سلطان و زمامـدار دوري كن
- و با دوست با تواضع و فروتني؛
- و با دشمـن بـا احتيـاط و اجتناب؛
- و بـا مـردم بـا روى خـوش رفتار کن .
—————————————-
ديدار و اظهار دوستى با هم
عن الرّضا عليه السلام:
تزاوَرُوا تحـابـوا و تصـافحُـوا ولا تحـاشمـوا .(5)
امام رضا عليه السلام فرمود:
به ديدن يكديگر رويد تا يكديگر را دوست داشته باشيد و دست يكديگر را بفشاريد و به هم خشم نگيريد.
—————————————-
ميانه روى و احسان
عن الرّضا عليه السلام:
عليكم بالقَصد فى الْغِنى وَ الْفَقر، وَ الْبرّ مِن القليل و الكثير؛ فان الله تبارك و تعالـى يعظم شقّة التـَّمرة حتـى يـَأتـى يـَوْم الْقيامة كجبل احـد . (6)
امام رضا عليه السلام فرمود :
بر شما باد به ميانه روى در فقـر و ثروت ؛ و نيكى كردن چه كم و چه زياد - زيرا خـداوند متعال در روز قيامت يك نصفه خرما را چنان بزرگ نمايـد كه ماننـد كـوه احد باشد.
—————————————-
بهترين اعمال بعد از واجبات
عن الرّضا عليه السلام:
ليـس شـَىء مِـن اْلاعْمـالِ عنـد الله عزّوجلّ بعدَ الفـرائض أفضل مِن إدْخـالِ السُّرور علَى المؤمن. (7)
امام رضا عليه السلام فرمود:
بعد از انجام واجبات، كارى بهتر از ايجاد خـوشحالى براى مومن، نزد خداوند بزرگ نيست.
—————————————-
نتيجه خدمت به مؤمن
عن الرّضا عليه السلام:
مَـن فـرّج عن مـومـن فـرّج الله عَن قَلبه يـَوم القيامة.(8)
امام رضا عليه السلام فرمود:
هر كس اندوه و مشكلى را از مومنى بر طرف نمايد خداوند در روز قيامت انـدوه را از قلبش بر طرف سازد.
—————————————-
حسن ظن به خدا
عن الرّضا عليه السلام :
أحسـن الظّن بالله فانّ مَن حسـن ظنّه بالله كان عنـد ظنّه ، وَ مَن رَضى باْلقَليل مِنَ الرّزق قُبلَ مِنه اليَسير مِن العمل، وَ مَن رَضى باليَسير مِن الحلال خفّت مؤونته و نعم اهله ، وَ بصّره الله دار الدّنـيا وَ دَواءهـا، وَ أخـرَجه منها سـالِماً إلى دارالسّلام.(9)
امام رضا عليه السلام فرمود:
به خداوند خوش بين باش، زيرا هر كه به خدا خوش بين باشد، خدا با گمان خـوش او همراه است،و هر كه به رزق و روزى اندك خشنود باشد، خـداوند به كردار اندك او خشنود باشد ،و هر كه به اندك از روزى حلال خشنود باشـد، بارش سبك و خانـواده اش در نعمت باشد،و خـداوند او را به دنيا و دوايـش بينا سازد و او را از دنيا به سلامت به دارالسلام بهشت مي رساند.
—————————————-
بدترين مردم
عن الرّضا عليه السلام :
إنّ شـرّ النـّاس مـَن مَنع رفـدَه ، وَ أكل وحـدَه، وَ جلـدَ عبـدَه .(10)
امام رضا عليه السلام فرمود :
به راستـى كه بـدترين مردم كسى است كه يارى اش را ( از مردم ) باز دارد و تنها بخورد، و افراد تحت امرش را بزند.
—————————————-
حقيقت توكل
سئل الـرضـاعليه السلام:
عن حـد التـوكل؟ فقـال: أن لاتَخـافَ أحـدً إلاّ الله .(11)
از امام رضا عليه السلام از حقيقت تـوكل سـوال شـد، فرمـود: اين كه جز خدا از كسـى نترسى.
—————————————-
سلاح پيامبران
عن الـرضـا عليه السلام:
انه كـان يقـول لاصحـابه: عليكم بسِلاح اْلانبياء .
فقيل: وَ ما سلاحُ اْلانبياء؟ قال: الدعاء .(12)
حضـرت رضا عليه السلام هميشه به اصحاب خـود مـى فـرمود: بر شما باد اسلحه پيامبران .
پرسيدند : اسلحه پيـامبـران چيست؟ فـرمـود: دعا .
—————————————-
صله رحم با كمترين چيز
عن الرّضا عليه السلام :
صِلْ رحمك وَ لَـوْ بشَربَة مِن ماءٍ، وَ أفضَل مـا تُوصل بِه الـرّحـِم كفُّ الاذّى عنها .(13)
امام رضا عليه السلام فرمود :
پيوند خـويشـاوندى را برقرار كنيد گر چه با جرعه آبى باشد؛ و بهترين پيوند خـويشـاونـدى، خـود دارى از آزار خـويشـاونـدان است.
احادیث امام رضا(ع),سخنان امام رضا(ع),پندهایی از امام رضا (ع)
ويژگيهاى دهگانه عاقل
عن الرّضا عليه السلام :
لا يتـم عَقل إمـرء مُسلـم حتـّى تكونَ فيه عَشر خِصـال:
- اَلخيــرُ مِنـهُ مـأمــُول،- وَ الشّر منهُ مأمـُون،- يَستكثِر قليلُ الخير مِن غيره،- وَ يَستقل كَثيرُ الخير مـِن نفسه،- لا يسام من طلب الحـوائج اليه،- ولا يمل مـن طلب العلـم طول دهره،- الفقرفى الله احبّ اليه مِن الغنى،- و الذّل فى الله احب اليه مـن العز فى عدوه،- و الخمـول اشهى اليه من الشهره،ثـم قال عليه السلام العاشرة و ما العاشرة؟
قيل له: ما هى؟
قال عليه السلام: لايرى احدا إلا قال: هو خير منى و اتقى .(14)
امام رضا عليه السلام فرمود :
عقل شخص مسلمـان تمـام نيست، مگر ايـن كه ده خصلت را دارا بـاشـد :
ـ از او اميد خير باشد
ـ از بدى او در امان باشند
ـ خير اندك ديگرى را بسيار شمارد
ـ خير بسيار خود را اندك شمارد
ـ هـر چه حـاجت از او خـواهنـد دلتنگ نشـود
ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود
ـ فقـر در راه خـدا از تـوانگـرى محبـوبتـر بـاشــد
ـ خـوارى در راه خـدا از عزت بـا دشمنـش محبـوبتـر بـاشــد
ـ گمنـامـى را از پـر نـامـى خـواهـان تـر بـاشـد
ـ سپس فـرمـود: دهمين چيست ؟
پس فـرمـود: كسي را ننگـرد جز ايـن كه بگـويـد او از مـن بهتـر و پـرهيزكـارتـــر است.
—————————————-
دوستى با مردم
عن الرّضا عليه السلام:
التّودُّد الىَ النّاس نصفُ العَقل .(15)
امام رضا عليه السلام فرمود:
دوستى با مردم، نيمى از عقل و خرد ورزي است.
—————————————-
پاكيزگي
عن الرّضا عليه السلام :
مِن أخلاقِ الاَنبياء التنظف .(16)
امام رضا عليه السلام فرمود :
از اخلاق پيـامبـران، نظافت و پـاكيزگــى است.
—————————————-
نتيجه كار خوب و بد
عن الرّضا عليه السلام :
الـمستتر بـالـْحسنه يـَعـدلُ سبعين حسنة، وَ الْمذيع بالسّيئة مَخذول، وَ المُستتر بالسّيئَة مغفوُر لَه .(17)
امام رضا عليه السلام فرمود:
پنهان كننده كار نيك ( پاداشش) برابر هفتاد حسنه است، و آشكار كننده كار بد سـر افكنـده است، و پنهان كننـده كـار بـد آمـرزيـده است.
—————————————-
سه ويژگى برجسته مومن
عن الرّضا عليه السلام :
لايكـون الْمُـؤمـن مُـؤمنـاً حتـى تكـون فيه ثلاثُ خصـال:
ـ سنّة من ربّه
ـ وسنّة من نبيّه
ـ و سنّة من وليّه
فـَامّا السّنة مـِن رَبّه فكتمان سـرّه؛ و امّـا السّنة من نبيّه فمـُداراة النّاس؛ و امّـا السّنة مـن وليّه فـاصّبـر فـى الْبـأسـاء و الضّـرّاء .(18)
امام رضا عليه السلام فرمود:
مـومـن ، مـومـن واقعى نيست، مگـر آن كه سه خصلت در او بـاشــد:
سنتـى از پـروردگـارش و سنتـى از پيـامبـرش و سنتـى از امـامـش. اما سنت پروردگارش، پـوشاندن راز خود است؛ اما سنت پيغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم است؛ اما سنت امامـش، پس صبر كردن در زمان تنگدستـى و پريشان حالى است.
—————————————-
خوشي وعيش دنيا
سئل الامام الرضا عليه السلام: عن عيش الدنيا؟
فقال: سعة المَنزل وَ كثرةُ المُحبّين .(19)
از حضـرت امـام رضا عليه السلام دربـاره خـوشـى در دنيـا سـوال شـد، فـرمـــــود:وسعت منزل و زيادى دوستان.
—————————————-
بخيل و حسود
عن الرّضا عليه السلام:
ليـس لِبخيل راحَة، ولا لِحَسـُود لذة ، وَلا لِملـوك وَفـاء، وَلا لِكَذوب مُــروّة .(20)
امام رضا عليه السلام فرمود:
بخيل را آسايشى نيست ، و حسود را خوشى و لذتى نيست ، و پادشاهان را وفايى نيست ، و دروغگو را مروت و مردانگى نيست.
پي نوشت ها
1- بحار الانوار،ج 78، ص 348.
2- تحف العقـول، ص 446 / بحارالانوار،ج 78، ص 339.
3- بحـارالانـوار، ج 78، ص 357.
4- بحارالانوار،ج 78، ص 356.
5- بحارالانوار،ج 78، ص 347.
6- بحارالانوار، ج 78، ص 346.
7- بحارالانوار، ج 78، ص 347.
8- اصول كافى، ج 3، ص 268.
9- تحف العقول، ص 449.
10- تحف العقول، ص 448.
11- تحف العقول، ص 445.
12- اصـول كـافـى، ج 4، ص 214.
13- تحف العقول، ص 445.
14- تحف العقول، ص 443.
15- تحف العقول، ص 443.
16- تحف العقول، ص 442.
17- اصول كافى،ج 4، ص 160.
18- اصـول كـافـى، ج 3، ص 339 / تحف العقـــول، ص 442.
19- بحارالانوار، ج 76، ص 152.
20- تحف العقول، ص 450.

شهادت امام رضا علیه السلام تسلیت باد
چهارشنبه 95/09/10
ابن الرضا به حجره غریبانه جان سپرد / او شمع جمع بود و چو پروانه جان سپرد مسموم شد ز زهر جگر سوز اُمّ فضل /
از روی شوق در ره جانانه جان سپرد یا امام رضا!حنجره نورانى ات، جرعه نوش سم ستم سیه دلان مى شود و طنین هق هق زائرانت تا قیامت،
گلوى سوخته ات را یاد مى کند. اى ضامن هر چه نیاز و اى امام رئوف! ما خود را به پنجره نگاه تو آویخته ایم و چشم هاى آغشته به رازمان را به ضریح تو دوخته ایم. ما را از سقاخانه لطفت سیراب کن.

شهادت امام رضا علیه السلام تسلیت باد
چهارشنبه 95/09/10
ابن الرضا به حجره غریبانه جان سپرد / او شمع جمع بود و چو پروانه جان سپرد
مسموم شد ز زهر جگر سوز اُمّ فضل / از روی شوق در ره جانانه جان سپرد
یا امام رضا!حنجره نورانى ات، جرعه نوش سم ستم سیه دلان مى شود و طنین هق هق زائرانت تا قیامت، گلوى سوخته ات را یاد مى کند.
اى ضامن هر چه نیاز و اى امام رئوف! ما خود را به پنجره نگاه تو آویخته ایم و چشم هاى آغشته به رازمان را به ضریح تو دوخته ایم. ما را از سقاخانه لطفت سیراب کن.

ویژه شهادت امام رضا(ع)
سه شنبه 95/09/09
شاه عبدالعظيم حسنی فرمود: به حضرت جواد عليه السلام عرض كردم كه به زيارت قبر حضرت سيدالشهدا عليه السلام مشرف شوم يا به زيارت پدرتان . فرمود: اندكى درنك كن ؛ سپس داخل اندرون شد بعد - در حالى كه اشكهايش بر رخسارش جارى بود - خارج شد و … سپس فرمود: زائران امام حسين عليه السلام بسيارند؛ اما زائران پدرم كمند. در روايت ديگر فرمود: زيارت پدرم افضل است زيرا حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام را همه مردم زيارت مى كنند؛ اما پدرم را، جز خواص شيعه زيارت نمى كنند.( 118) زيرا هر فرقه اى از شيعه ، امام حسين عليه السلام را از جهات مختلفى از قبيل ، شهادت آن حضرت ، مخصوصا فرزند بى واسطه حضرت زهراعليهاالسلام بودن محترم مى شمارند و فرق ديگر شيعه ، از قبيل : كیسانيه ، زيديه ، اسماعيليه و واقفيه و…امامت حضرت سيدالشهدا عليه السلام را پذيرفته اند؛ اما در اين ميان ، حضرت رضا عليه السلام داراى ويژگى خاصى است كه اغلب انشعابات تشيع ، قبل از ايشان بوده و باقيمانده از فرق مختلف همين خواص شيعه هستند كه به ولايت حضرت رضا عليه السلام معتقدند و شمارشان نسبت به بقيه كمتر است ؛ لذا در روايات عارفا بحقه قيد شده يعنى ايشان را امام واجب الاطاعه بداند. مزيت دوم - زائر حضرت رضا عليه السلام از زوار تمام انبياء و اوليا و ائمه عليهم السلام افضل و با ارزش تر است . سليمان بن حمص گفت : ( 119) از موسى بن جعفر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: هر كسى قبر فرزندم على را زيارت كند خداوند ثوابى معادل هفتاد حج مبرور ( 120) به او عطا مى فرمايد. با تعجب گفتم : هفتاد حج مبرور؟! فرمود: آرى هفتاد هزار حج . باز با تعجب گفتم : هفتاد حج مبرور؟! فرمود: آرى . هفتاد هزار حج مبرور. بار ديگر با تعجب پرسيدم . فرمود: بعضى از حجها در پيشگاه خدا مقبول نمى شود.هر كس فرزندم را زيارت كند يا شبى در كنار قبر او به سر برد، مانند كسى است كه خداوند را در عرش زيارت كند. باز با تعجب پرسيدم مانند كسى كه خدا را در عرش زيارت كند؟! فرمود: آرى . روز قيامت ، در عرش خدا چهار نفر از پيشينيان : نوح ، ابراهيم ، موسى و عيسى و چهار نفر از آخر الزمان : محمد، على ، حسن و حسين عليهم السلام گرد خواهند آمد و بعد، اين مجلس ادامه خواهد يافت . يعنى غير از اين هشت نفر ديگران هم خواهند بود زوار قبور ائمه عليهم السلام با ما، در همين جلسه شركت خواهند داشت .بالاترین درجه و با ارزش ترين عطيه و عنايت ، مخصوص زوار فرزندم على بن موسى الرضاست . مزيت سوم - براى زوار حضرت رضا عليه السلام ضمانت شده است كه خداوند گناهان گذشته و آينده اش را مى بخشد. امام جواد فرمود: هر كه قبر پدرم ، حضرت رضا عليه السلام را در توس زيارت كند خداوند گناهان گذشته و آينده او را مى بخشد و روز قيامت براى او منبرى در مقابل منبر رسول الله صلى الله عليه و آله مى نهد و با آسايش و آرامش بر آن منبر مى نشيند تا خداوند به اعمال آخرين نفر از بندگان خود رسيدگى نمايد.( 121) اين روايت دو جنبه دارد: 1- بخشيدن گناه 2- آسودگى از حساب مزيت چهارم - بخشيده شدن گناه به هر كميت و كيفيتى كه باشد شخصى خراسانى ( 122) به حضرت رضا عليه السلام گفت : يا بن رسول الله من پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم كه به من فرمود: وقتى پاره تن من در سرزمين شما دفن شود و ستاره ای از من در آنجا غروب كند، چگونه امانت مرا حفظ خواهيد كرد؟ حضرت رضا عليه السلام فرمود: من در سرزمين شما دفن مى شوم و پاره تن و ستاره دودمان اويم ؛ سپس فرمود: بدان هر كه مرا با قيد معرفت به حق واجبى كه خداوند از اطاعت برايم قرار داده است ، زيارت كند؛ من و پدران گرامى ام در روز قيامت شفيع او خواهيم بود و هر كه را ما شفاعت كنيم ، در قيامت نجات مى يابد - ولو كان عليه مثل وزرالثقلين الجن و الانس- گر چه به گناه جن و انس آلوده باشد مزيت پنجم - زیارت با معرفت، اجر هفتاد شهید حمزة بن حمران از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: هر كه نواده مرا در توس خراسان با معرفت به حقش ، زيارت كند اجر هفتاد شهيد از شهدايى كه در كنار رسول اكرم صلى الله عليه و آله پيكار كرده اند، به او داده مى شود. عرض كردم ، فدايت شوم . عرفان به حقش چگونه است ؟ فرمود: يعلم انه امام مفترض الطاعته ، غريب ، شهيد بداند كه او امام واجب الاطاعه و غريب و شهيد است مزيت ششم - زيارت حضرت رضا عليه السلام معادل هفتاد هزار حج است يكى از اصحاب گفت : به حضرت صادق عليه السلام گفتم : فلانى مى گفت كه به شما گفته است : من نوزده حج عمره به جا آورده ام ؛ بعدا شما فرموده ايد كه يك حج و يك عمره ديگر به جاى آور تا به اندازه يك مرتبه زيارت حضرت سيدالشهدا عليه السلام به تو اجر داده شود. امام ششم عليه السلام فرمود: اكنون بگو كدام يك نزد تو محبوبتر است بيست مرتبه به حج رفتن يا با امام حسين عليه السلام محشور شدن ؟ گفتم : با امام حسين عليه السلام محشور شدن محبوبتر است . فرمود: پس به زيارت امام حسين عليه السلام ( 123) برو. با بررسى به روايت ، زيارت امام حسين عليه السلام معادل تا هزار حج هم وارد شده است . در روايتى از عايشه نقل شده است ( 124) كه پيامبر اكرم فرمود: كسى كه حسينم را زيارت كند نود حج از حجهاى رسول الله صلى الله عليه و آله و عمره اش به او داده مى شود. اما توجه داشتيد كه زيارت حضرت رضا عليه السلام صدهزار حج ثواب داشت . مزيت هفتم - به نحو شگفت انگيزى به زوار حضرت رضا عليه السلام كه عارف به حق او باشند ثواب و پاداش داده مى شود اباصلت هروى روایت می کند از حضرت رضا عليه السلام كه فرمود: به خدا قسم هيچ يك از ما خانواده نيست ؛ مگر اينكه كشته شود يا شهيد مى گردد. پرسيدم : آقا! شما را چه كسى مى كشد؟ فرمود: شرورترين خلق خدا به وسيله سم در زمانم ؛ سپس مرا در ديار غربت دفن مى كنند. الا فمن زارنى فى غربتى كتب الله له اجر ماءته الف شهيد و ماءته الف صديق و ماءته الف حاج معتمر ( 125) و ماءته الف مجاهد و حشر فى زمرتنا و جعل فى الدرجات من الجنة رفيقنا. بدان كه هر كس مرا در غربتم زيارت كند خداوند ثواب صد هزار شهيد و صد هزار صديق و صد هزار حاجى و عمره گزار و صد هزار مجاهد مى دهد و با ما محشور مى شود و در درجات عالى بهشت رفيق ماست . مزيت هشتم - آتش جهنم بر بدن زائر حضرت رضا عليه السلام حرام و ثواب زيارتش بهشت برين است . على بن مهزيار گفت : به حضرت جواد عليه السلام گفتم : پاداش زائر حضرت رضا عليه السلام چيست ؟ فرمود: الجنة و الله به خدا قسم بهشت .( 126) عن عبدالعظيم الحسنى قال : سمعت ابا جعفر الثانى يقول : ما زار ابى احد فاصابه اذى من مطر او برد او حر الا حرم جسده على النار.( 127) شاهزاده عبدالعظيم حسنى گفت : از حضرت جواد شنيدم كه مى فرمود: هيچ كس به زيارت پدرم نمى رود كه گرفتار ناراحتى از قبيل : باران يا سرما و يا گرما شود؛ مگر اينكه خداوند بدنش را بر آتش جهنم حرام مى كند. خدايا! به ما توفيق زيارت و قبول آن را عنايت فرما مزيت نهم - قيامت كه هيچ کس به ياد ديگرى نيست ؛ حضرت رضا عليه السلام در تلاش نجات زائر خويش است . در مواقف قيامت سه جاست كه هيچ كس به ياد ديگرى نيست ؛ و فقط به موارد زير مى انديشد. 1- ميزان عمل : عاقبتش به خير خواهد بود يا نه ؟ 2- چگونگى عبور از صراط: از صراط خواهد گذشت يا سقوط خواهد كرد؟ 3- تحويل گرفتن نامه عمل : نامه اعمالش به دست چپش داده خواهد شد يا به دست راستش ؟ حضرت رضا عليه السلام فرمود: من در اين موارد خطرناك به داد زوارم خواهم رسيد و از آنان شفاعت خواهم كرد. قال الرضا عليه السلام : من زارنى على بعد دارى اتيته يوم القيامة فى ثلاث مواطن حتى اخلصه من اهوالها. اذا تطايرت الكتب يمينا و شمالا، عند الصراط و عندالميزان .(عیون اخبار الرضا ج2 ، ص 255 - خصال ص 168 ) حضرت رضا عليه السلام فرمود: هر كس مرا در اين فاصله دورى كه دارم - زيارت كند روز قيامت سه جا به دادش مى رسم و او را از شدت آن سه مورد آسوده مى كنم : 1- هنگامى كه نامه هاى اعمال به دست راست يا چپ تحويل داده مى شود. 2- هنگام عبور از صراط 3- هنگام سنجش اعمال . مزيت دهم - آسودگی حساب قیامت بخش اول اين روايت ، در مزيت سوم كه آمرزنده گناه گذشته و آينده بود، ذكر شد؛ اما در اين قسمت بر محاسبه نشدن و آسودگى از حساب تكيه شده است . كه قبلا ذكر شد منبرى برايش مى نهند تا خدا از حساب خلايق فارق شود ابراهيم جعفرى از مهران چنين نقل كرده است كه گفت : به خدمت حضرت جواد عليه السلام رسيدم و سؤ ال كردم : كسى كه پدر شما را در توس زيارت كند، چه امتيازى دارد؟ فرمود: هر كه قبر پدرم را در توس زيارت كند، خداوند گناهان گذشته و آينده اش را مى آمرزد. مزيت يازدهم - زيارت حضرت رضا عليه السلام غم را از دل زائر مى زدايد. قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ستد فمن بضعة منى بخراسان مازارها مكروب الا نفس الله كربته و لا مذنب الا غفر الله ذنوبه .( 128) رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: بزودى پاره اى از تن من در خراسان دفن مى شود، هيچ غمگينى او را زيارت نمى كند مگر اينكه خدا غم از دلش بزدايد و هيچ زائر گنهكارى مگر اينكه خداى تعالى گناهانش را بيامرزد. بنابراين در اين درياى متلاطم زندگى پيوسته طوفانهاى غم و اندوه زندگى او را در معرض خط قرار مى دهد، حضرت رضا عليه السلام را با معرفت بايد زيارت كرد تا وجود انسان از اين طوفانها رها و دل از غم و صفات ناپسند زدوده و توشه اى براى سفر آخرت فراهم شود. مزيت دوازدهم - شفاعت در انتظار زائران على بن موسى الرضا عليه السلام است . امام صادق عليه السلام فرمود: احدى از اولين و آخرين نيست مگر اينكه روز قيامت، محتاج شفاعت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله است .( 129) پس همه محتاج شفاعت هستند؛ اما طبق آيه ولا يشفعون الالمن ارتضى ؛ حضرت رضا عليه السلام فرمود: (لا يشفعون الالمن ارتضى دينه ) شفاعت نمى كنند مگر كسانى را كه خدا دين و آيين آنها را بپسندد.( 130) زيارت حضرت رضا عليه السلام موجب مى شود كه آن حضرت از زائرانش شفاعت كند. حسين بن فضال از پدر خود نقل كرده است كه گفت : از حضرت رضا عليه السلام شنيدم كه فرمود: مرا با سم خواهند كشت و در سرزمين غربت دفن خواهم شد. اين كه مى گويم پدرم از قول پدر بزرگوار و آباء گرامى اش از رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل كرده اند كه فرمود: الا فمن زارنى فى غربتى كنت انا و آبائى شفعاءه يوم القيامة و من كنا شفعاءه نجى و لو كان مثل وزرا الثقلين .( 131) بدانيد كه هر كس مرا در غربتم زيارت كند، من و آباء گرامى ام روز قيامت شفيع او خواهيم بود هر كس كه ما را از او شفاعت كنيم نجات مى يابد اگر چه آلوده به گناه جن و انس باشد. مزيت سيزدهم - افضل زيارات محمد بن سليمان گفت : به حضرت جواد عليه السلام گفتم : شخصى حج واجب خود را به جا آورده پس از آن به حج عمره رفته و در مراجعت به زيارت رسول اكرم صلى الله عليه و آله نايل شده است ؛ بعدا به نجف رفته ، على عليه السلام و امام موسى كاظم عليه السلام را زيارت كرده است ؛ باز در همين ايام وضعش از نظر مالى به گونه اى است كه نمى تواند عازم حج شود؛ حال بفرمائيد به حج برود، افضل و برتر است يا به توس رفته ، حضرت رضا عليه السلام را زيارت كند؟ قال ياءتى خراسان فيسلم على ابى عليه السلام افضل و ليكن ذلك فى رجب فرمود: در صورتى كه در ماه رجب باشد به خراسان رفته ، پدرم حضرت رضا عليه السلام را زيارت كند بهتر است . مزيت چهاردهم - در حرم حضرت رضا عليه السلام دو ركعت نماز با شرايط خاص به جا آوردن موجب برآمدن حاجت است . صقربن دلف گفت : از حضرت هادى ، على بن محمد بن على بن موسى الرضا عليه السلام ، شنيدم كه فرمود: هر كه برآورده شدن حاجتش را از خدا بخواهد، بايد غسل كرده به حرم حضرت رضا عليه السلام رود، در بالاى سر آن حضرت دو ركعت نماز بخواند در قنوت نماز آنچه بخواهد - در صورتى كه كار حرام يا قطع رحم و خوايشاوندى نباشد - از خدا بخواهد، خداى تعالى نيازش را برآورده سازد. و نيز فرمود: بارگاه ملكوتى حضرت رضا عليه السلام بقعه اى از بقعه هاى بهشت است كه هيچ مؤ منى آن را زيارت نكند، مگر اينكه خداوند او را از آتش آزاد و وارد بهشتش نمايد. مزيت پانزدهم - مجموعه اى از فضايل زيارت حضرت رضا عليه السلام به قول و بيان خود آن امام عليه السلام . بايد توجه داشت كه فضايل زيارت امام هشتم عليه السلام به عناوين پانزده گانه مذكور محدود نمى شود و زيارت آن حضرت فضايل بسيارى ديگر نيز دارد كه در اين مختصر نمى گنجد. حضرت رضا عليه السلام فرمود: هر كه به زيارت من رهسپار شود و عارف به حق من باشد، دعايش مستجاب و گناهانش بخشوده مى شود. هر كه مرا در اين بقعه زيارت كند مثل كسى است كه رسول الله صلى الله عليه و آله را زيارت كرده باشد در روز قيامت من و آباء گرامى ام شفيع او خواهيم بود. و هذه البقعة روضة من رياض الجنة و مختلف الملائكة لايزال فوج ينزل من السماء و فوج يصعد الى ان ينفخ فى الصور ( 132) بارگاه من باغى از باغهاى بهشت و محل رفت و آمد فرشتگان است كه مرتبا فوج فوج تا روز قيامت از آسمان نزول مى كنند و فوجى ديگر به آسمان صعود مى نمايند. فضيلت دو ركعت نماز در حريم قدس حضرت رضا عليه السلام اباصلت هروى گفت : حضرت رضا عليه السلام مى فرمود: من بزودى مظلومانه با سم كشته مى شوم و قبرم كنار قبر هارون خواهد بود خداوند تربت مرا محل رفت و آمد شيعيان و اهل بيتم قرار خواهد داد؛ هر كه مرا در غربتم زيارت كند، بر من واجب خواهد شد كه در روز قيامت او را زيارت كنم . قسم به آن كسى كه محمد صلى الله عليه و آله را گرامى داشته و او را ميان جهانيان به نبوت برگزيده است ؛ هر كس در كنار قبرم دو ركعت نماز بگزارد خداوند گناهانش را مى آمرزد. زائران قبر من در روز قيامت گراميترين وارد شوندگان بر خداى تعالى هستند هر مؤمنى كه مرا زيارت كند و در راه زيارت قطره اى از آسمان بر صورتش بچكد، خداوند بدنش را بر آتش جهنم حرام مى كند.( 133)

ویژه شهادت امام رضا(ع)
سه شنبه 95/09/09
شاه عبدالعظيم حسنی فرمود: به حضرت جواد عليه السلام عرض كردم كه به زيارت قبر حضرت سيدالشهدا عليه السلام مشرف شوم يا به زيارت پدرتان .
فرمود: اندكى درنك كن ؛ سپس داخل اندرون شد بعد - در حالى كه اشكهايش بر رخسارش جارى بود - خارج شد و …
سپس فرمود: زائران امام حسين عليه السلام بسيارند؛ اما زائران پدرم كمند.
در روايت ديگر فرمود: زيارت پدرم افضل است زيرا حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام را همه مردم زيارت مى كنند؛ اما پدرم را، جز خواص شيعه زيارت نمى كنند.( 118)
زيرا هر فرقه اى از شيعه ، امام حسين عليه السلام را از جهات مختلفى از قبيل ، شهادت آن حضرت ، مخصوصا فرزند بى واسطه حضرت زهراعليهاالسلام بودن محترم مى شمارند و فرق ديگر شيعه ، از قبيل : كیسانيه ، زيديه ، اسماعيليه و واقفيه و…امامت حضرت سيدالشهدا عليه السلام را پذيرفته اند؛ اما در اين ميان ، حضرت رضا عليه السلام داراى ويژگى خاصى است كه اغلب انشعابات تشيع ، قبل از ايشان بوده و باقيمانده از فرق مختلف همين خواص شيعه هستند كه به ولايت حضرت رضا عليه السلام معتقدند و شمارشان نسبت به بقيه كمتر است ؛ لذا در روايات عارفا بحقه قيد شده يعنى ايشان را امام واجب الاطاعه بداند.
مزيت دوم - زائر حضرت رضا عليه السلام از زوار تمام انبياء و اوليا و ائمه عليهم السلام افضل و با ارزش تر است .
سليمان بن حمص گفت : ( 119) از موسى بن جعفر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: هر كسى قبر فرزندم على را زيارت كند خداوند ثوابى معادل هفتاد حج مبرور ( 120) به او عطا مى فرمايد.
با تعجب گفتم : هفتاد حج مبرور؟! فرمود: آرى هفتاد هزار حج .
باز با تعجب گفتم : هفتاد حج مبرور؟!
فرمود: آرى . هفتاد هزار حج مبرور. بار ديگر با تعجب پرسيدم .
فرمود: بعضى از حجها در پيشگاه خدا مقبول نمى شود.هر كس فرزندم را زيارت كند يا شبى در كنار قبر او به سر برد، مانند كسى است كه خداوند را در عرش زيارت كند.
باز با تعجب پرسيدم مانند كسى كه خدا را در عرش زيارت كند؟!
فرمود: آرى . روز قيامت ، در عرش خدا چهار نفر از پيشينيان : نوح ، ابراهيم ، موسى و عيسى و چهار نفر از آخر الزمان : محمد، على ، حسن و حسين عليهم السلام گرد خواهند آمد و بعد، اين مجلس ادامه خواهد يافت . يعنى غير از اين هشت نفر ديگران هم خواهند بود
زوار قبور ائمه عليهم السلام با ما، در همين جلسه شركت خواهند داشت .بالاترین درجه و با ارزش ترين عطيه و عنايت ، مخصوص زوار فرزندم على بن موسى الرضاست .
مزيت سوم - براى زوار حضرت رضا عليه السلام ضمانت شده است كه خداوند گناهان گذشته و آينده اش را مى بخشد.
امام جواد فرمود: هر كه قبر پدرم ، حضرت رضا عليه السلام را در توس زيارت كند خداوند گناهان گذشته و آينده او را مى بخشد و روز قيامت براى او منبرى در مقابل منبر رسول الله صلى الله عليه و آله مى نهد و با آسايش و آرامش بر آن منبر مى نشيند تا خداوند به اعمال آخرين نفر از بندگان خود رسيدگى نمايد.( 121)
اين روايت دو جنبه دارد:
1- بخشيدن گناه
2- آسودگى از حساب
مزيت چهارم - بخشيده شدن گناه به هر كميت و كيفيتى كه باشد
شخصى خراسانى ( 122) به حضرت رضا عليه السلام گفت : يا بن رسول الله من پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم كه به من فرمود:
وقتى پاره تن من در سرزمين شما دفن شود و ستاره ای از من در آنجا غروب كند، چگونه امانت مرا حفظ خواهيد كرد؟
حضرت رضا عليه السلام فرمود: من در سرزمين شما دفن مى شوم و پاره تن و ستاره دودمان اويم ؛ سپس فرمود: بدان هر كه مرا با قيد معرفت به حق واجبى كه خداوند از اطاعت برايم قرار داده است ، زيارت كند؛ من و پدران گرامى ام در روز قيامت شفيع او خواهيم بود و هر كه را ما شفاعت كنيم ، در قيامت نجات مى يابد - ولو كان عليه مثل وزرالثقلين الجن و الانس- گر چه به گناه جن و انس آلوده باشد
مزيت پنجم - زیارت با معرفت، اجر هفتاد شهید
حمزة بن حمران از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: هر كه نواده مرا در توس خراسان با معرفت به حقش ، زيارت كند اجر هفتاد شهيد از شهدايى كه در كنار رسول اكرم صلى الله عليه و آله پيكار كرده اند، به او داده مى شود.
عرض كردم ، فدايت شوم .
عرفان به حقش چگونه است ؟ فرمود:
يعلم انه امام مفترض الطاعته ، غريب ، شهيد
بداند كه او امام واجب الاطاعه و غريب و شهيد است
مزيت ششم - زيارت حضرت رضا عليه السلام معادل هفتاد هزار حج است
يكى از اصحاب گفت : به حضرت صادق عليه السلام گفتم : فلانى مى گفت كه به شما گفته است : من نوزده حج عمره به جا آورده ام ؛ بعدا شما فرموده ايد كه يك حج و يك عمره ديگر به جاى آور تا به اندازه يك مرتبه زيارت حضرت سيدالشهدا عليه السلام به تو اجر داده شود.
امام ششم عليه السلام فرمود: اكنون بگو كدام يك نزد تو محبوبتر است بيست مرتبه به حج رفتن يا با امام حسين عليه السلام محشور شدن ؟ گفتم : با امام حسين عليه السلام محشور شدن محبوبتر است . فرمود: پس به زيارت امام حسين عليه السلام ( 123) برو.
با بررسى به روايت ، زيارت امام حسين عليه السلام معادل تا هزار حج هم وارد شده است .
در روايتى از عايشه نقل شده است ( 124) كه پيامبر اكرم فرمود: كسى كه حسينم را زيارت كند نود حج از حجهاى رسول الله صلى الله عليه و آله و عمره اش به او داده مى شود. اما توجه داشتيد كه زيارت حضرت رضا عليه السلام صدهزار حج ثواب داشت .
مزيت هفتم - به نحو شگفت انگيزى به زوار حضرت رضا عليه السلام كه عارف به حق او باشند ثواب و پاداش داده مى شود
اباصلت هروى روایت می کند از حضرت رضا عليه السلام كه فرمود: به خدا قسم هيچ يك از ما خانواده نيست ؛ مگر اينكه كشته شود يا شهيد مى گردد.
پرسيدم : آقا! شما را چه كسى مى كشد؟ فرمود:
شرورترين خلق خدا به وسيله سم در زمانم ؛ سپس مرا در ديار غربت دفن مى كنند.
الا فمن زارنى فى غربتى كتب الله له اجر ماءته الف شهيد و ماءته الف صديق و ماءته الف حاج معتمر ( 125) و ماءته الف مجاهد و حشر فى زمرتنا و جعل فى الدرجات من الجنة رفيقنا.
بدان كه هر كس مرا در غربتم زيارت كند خداوند ثواب صد هزار شهيد و صد هزار صديق و صد هزار حاجى و عمره گزار و صد هزار مجاهد مى دهد و با ما محشور مى شود و در درجات عالى بهشت رفيق ماست .
مزيت هشتم - آتش جهنم بر بدن زائر حضرت رضا عليه السلام حرام و ثواب زيارتش بهشت برين است .
على بن مهزيار گفت : به حضرت جواد عليه السلام گفتم : پاداش زائر حضرت رضا عليه السلام چيست ؟
فرمود: الجنة و الله به خدا قسم بهشت .( 126)
عن عبدالعظيم الحسنى قال : سمعت ابا جعفر الثانى يقول :
ما زار ابى احد فاصابه اذى من مطر او برد او حر الا حرم جسده على النار.( 127)
شاهزاده عبدالعظيم حسنى گفت : از حضرت جواد شنيدم كه مى فرمود:
هيچ كس به زيارت پدرم نمى رود كه گرفتار ناراحتى از قبيل : باران يا سرما و يا گرما شود؛ مگر اينكه خداوند بدنش را بر آتش جهنم حرام مى كند.
خدايا! به ما توفيق زيارت و قبول آن را عنايت فرما
مزيت نهم - قيامت كه هيچ کس به ياد ديگرى نيست ؛ حضرت رضا عليه السلام در تلاش نجات زائر خويش است .
در مواقف قيامت سه جاست كه هيچ كس به ياد ديگرى نيست ؛ و فقط به موارد زير مى انديشد.
1- ميزان عمل : عاقبتش به خير خواهد بود يا نه ؟
2- چگونگى عبور از صراط: از صراط خواهد گذشت يا سقوط خواهد كرد؟
3- تحويل گرفتن نامه عمل : نامه اعمالش به دست چپش داده خواهد شد يا به دست راستش ؟
حضرت رضا عليه السلام فرمود: من در اين موارد خطرناك به داد زوارم خواهم رسيد و از آنان شفاعت خواهم كرد.
قال الرضا عليه السلام : من زارنى على بعد دارى اتيته يوم القيامة فى ثلاث مواطن حتى اخلصه من اهوالها.
اذا تطايرت الكتب يمينا و شمالا، عند الصراط و عندالميزان .(عیون اخبار الرضا ج2 ، ص 255 - خصال ص 168 )
حضرت رضا عليه السلام فرمود: هر كس مرا در اين فاصله دورى كه دارم - زيارت كند روز قيامت سه جا به دادش مى رسم و او را از شدت آن سه مورد آسوده مى كنم :
1- هنگامى كه نامه هاى اعمال به دست راست يا چپ تحويل داده مى شود.
2- هنگام عبور از صراط
3- هنگام سنجش اعمال .
مزيت دهم - آسودگی حساب قیامت
بخش اول اين روايت ، در مزيت سوم كه آمرزنده گناه گذشته و آينده بود، ذكر شد؛ اما در اين قسمت بر محاسبه نشدن و آسودگى از حساب تكيه شده است .
كه قبلا ذكر شد منبرى برايش مى نهند تا خدا از حساب خلايق فارق شود
ابراهيم جعفرى از مهران چنين نقل كرده است كه گفت :
به خدمت حضرت جواد عليه السلام رسيدم و سؤ ال كردم : كسى كه پدر شما را در توس زيارت كند، چه امتيازى دارد؟
فرمود: هر كه قبر پدرم را در توس زيارت كند، خداوند گناهان گذشته و آينده اش را مى آمرزد.
مزيت يازدهم - زيارت حضرت رضا عليه السلام غم را از دل زائر مى زدايد.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
ستد فمن بضعة منى بخراسان مازارها مكروب الا نفس الله كربته و لا مذنب الا غفر الله ذنوبه .( 128)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: بزودى پاره اى از تن من در خراسان دفن مى شود، هيچ غمگينى او را زيارت نمى كند مگر اينكه خدا غم از دلش بزدايد و هيچ زائر گنهكارى مگر اينكه خداى تعالى گناهانش را بيامرزد.
بنابراين در اين درياى متلاطم زندگى پيوسته طوفانهاى غم و اندوه زندگى او را در معرض خط قرار مى دهد، حضرت رضا عليه السلام را با معرفت بايد زيارت كرد تا وجود انسان از اين طوفانها رها و دل از غم و صفات ناپسند زدوده و توشه اى براى سفر آخرت فراهم شود.
مزيت دوازدهم - شفاعت در انتظار زائران على بن موسى الرضا عليه السلام است .
امام صادق عليه السلام فرمود: احدى از اولين و آخرين نيست مگر اينكه روز قيامت، محتاج شفاعت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله است .( 129)
پس همه محتاج شفاعت هستند؛ اما طبق آيه ولا يشفعون الالمن ارتضى ؛
حضرت رضا عليه السلام فرمود:
(لا يشفعون الالمن ارتضى دينه )
شفاعت نمى كنند مگر كسانى را كه خدا دين و آيين آنها را بپسندد.( 130)
زيارت حضرت رضا عليه السلام موجب مى شود كه آن حضرت از زائرانش شفاعت كند.
حسين بن فضال از پدر خود نقل كرده است كه گفت : از حضرت رضا عليه السلام شنيدم كه فرمود: مرا با سم خواهند كشت و در سرزمين غربت دفن خواهم شد. اين كه مى گويم پدرم از قول پدر بزرگوار و آباء گرامى اش از رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل كرده اند كه فرمود:
الا فمن زارنى فى غربتى كنت انا و آبائى شفعاءه يوم القيامة و من كنا شفعاءه نجى و لو كان مثل وزرا الثقلين .( 131)
بدانيد كه هر كس مرا در غربتم زيارت كند، من و آباء گرامى ام روز قيامت شفيع او خواهيم بود هر كس كه ما را از او شفاعت كنيم نجات مى يابد اگر چه آلوده به گناه جن و انس باشد.
مزيت سيزدهم - افضل زيارات
محمد بن سليمان گفت : به حضرت جواد عليه السلام گفتم :
شخصى حج واجب خود را به جا آورده پس از آن به حج عمره رفته و در مراجعت به زيارت رسول اكرم صلى الله عليه و آله نايل شده است ؛ بعدا به نجف رفته ، على عليه السلام و امام موسى كاظم عليه السلام را زيارت كرده است ؛ باز در همين ايام وضعش از نظر مالى به گونه اى است كه نمى تواند عازم حج شود؛ حال بفرمائيد به حج برود، افضل و برتر است يا به توس رفته ، حضرت رضا عليه السلام را زيارت كند؟
قال ياءتى خراسان فيسلم على ابى عليه السلام افضل و ليكن ذلك فى رجب
فرمود: در صورتى كه در ماه رجب باشد به خراسان رفته ، پدرم حضرت رضا عليه السلام را زيارت كند بهتر است .
مزيت چهاردهم - در حرم حضرت رضا عليه السلام دو ركعت نماز با شرايط خاص به جا آوردن موجب برآمدن حاجت است .
صقربن دلف گفت : از حضرت هادى ، على بن محمد بن على بن موسى الرضا عليه السلام ، شنيدم كه فرمود:
هر كه برآورده شدن حاجتش را از خدا بخواهد، بايد غسل كرده به حرم حضرت رضا عليه السلام رود، در بالاى سر آن حضرت دو ركعت نماز بخواند در قنوت نماز آنچه بخواهد - در صورتى كه كار حرام يا قطع رحم و خوايشاوندى نباشد - از خدا بخواهد، خداى تعالى نيازش را برآورده سازد.
و نيز فرمود:
بارگاه ملكوتى حضرت رضا عليه السلام بقعه اى از بقعه هاى بهشت است كه هيچ مؤ منى آن را زيارت نكند، مگر اينكه خداوند او را از آتش آزاد و وارد بهشتش نمايد.
مزيت پانزدهم - مجموعه اى از فضايل زيارت حضرت رضا عليه السلام به قول و بيان خود آن امام عليه السلام .
بايد توجه داشت كه فضايل زيارت امام هشتم عليه السلام به عناوين پانزده گانه مذكور محدود نمى شود و زيارت آن حضرت فضايل بسيارى ديگر نيز دارد كه در اين مختصر نمى گنجد.
حضرت رضا عليه السلام فرمود:
هر كه به زيارت من رهسپار شود و عارف به حق من باشد، دعايش مستجاب و گناهانش بخشوده مى شود.
هر كه مرا در اين بقعه زيارت كند مثل كسى است كه رسول الله صلى الله عليه و آله را زيارت كرده باشد در روز قيامت من و آباء گرامى ام شفيع او خواهيم بود.
و هذه البقعة روضة من رياض الجنة و مختلف الملائكة لايزال فوج ينزل من السماء و فوج يصعد الى ان ينفخ فى الصور ( 132)
بارگاه من باغى از باغهاى بهشت و محل رفت و آمد فرشتگان است كه مرتبا فوج فوج تا روز قيامت از آسمان نزول مى كنند و فوجى ديگر به آسمان صعود مى نمايند.
فضيلت دو ركعت نماز در حريم قدس حضرت رضا عليه السلام
اباصلت هروى گفت : حضرت رضا عليه السلام مى فرمود: من بزودى مظلومانه با سم كشته مى شوم و قبرم كنار قبر هارون خواهد بود خداوند تربت مرا محل رفت و آمد شيعيان و اهل بيتم قرار خواهد داد؛ هر كه مرا در غربتم زيارت كند، بر من واجب خواهد شد كه در روز قيامت او را زيارت كنم .
قسم به آن كسى كه محمد صلى الله عليه و آله را گرامى داشته و او را ميان جهانيان به نبوت برگزيده است ؛ هر كس در كنار قبرم دو ركعت نماز بگزارد خداوند گناهانش را مى آمرزد.
زائران قبر من در روز قيامت گراميترين وارد شوندگان بر خداى تعالى هستند هر مؤمنى كه مرا زيارت كند و در راه زيارت قطره اى از آسمان بر صورتش بچكد، خداوند بدنش را بر آتش جهنم حرام مى كند.( 133)

ویژه شهادت امام رضا(ع)
سه شنبه 95/09/09
شاه عبدالعظيم حسنی فرمود: به حضرت جواد عليه السلام عرض كردم كه به زيارت قبر حضرت سيدالشهدا عليه السلام مشرف شوم يا به زيارت پدرتان .
فرمود: اندكى درنك كن ؛ سپس داخل اندرون شد بعد - در حالى كه اشكهايش بر رخسارش جارى بود - خارج شد و …
سپس فرمود: زائران امام حسين عليه السلام بسيارند؛ اما زائران پدرم كمند.
در روايت ديگر فرمود: زيارت پدرم افضل است زيرا حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام را همه مردم زيارت مى كنند؛ اما پدرم را، جز خواص شيعه زيارت نمى كنند.( 118)
زيرا هر فرقه اى از شيعه ، امام حسين عليه السلام را از جهات مختلفى از قبيل ، شهادت آن حضرت ، مخصوصا فرزند بى واسطه حضرت زهراعليهاالسلام بودن محترم مى شمارند و فرق ديگر شيعه ، از قبيل : كیسانيه ، زيديه ، اسماعيليه و واقفيه و…امامت حضرت سيدالشهدا عليه السلام را پذيرفته اند؛ اما در اين ميان ، حضرت رضا عليه السلام داراى ويژگى خاصى است كه اغلب انشعابات تشيع ، قبل از ايشان بوده و باقيمانده از فرق مختلف همين خواص شيعه هستند كه به ولايت حضرت رضا عليه السلام معتقدند و شمارشان نسبت به بقيه كمتر است ؛ لذا در روايات عارفا بحقه قيد شده يعنى ايشان را امام واجب الاطاعه بداند.
مزيت دوم - زائر حضرت رضا عليه السلام از زوار تمام انبياء و اوليا و ائمه عليهم السلام افضل و با ارزش تر است .
سليمان بن حمص گفت : ( 119) از موسى بن جعفر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: هر كسى قبر فرزندم على را زيارت كند خداوند ثوابى معادل هفتاد حج مبرور ( 120) به او عطا مى فرمايد.
با تعجب گفتم : هفتاد حج مبرور؟! فرمود: آرى هفتاد هزار حج .
باز با تعجب گفتم : هفتاد حج مبرور؟!
فرمود: آرى . هفتاد هزار حج مبرور. بار ديگر با تعجب پرسيدم .
فرمود: بعضى از حجها در پيشگاه خدا مقبول نمى شود.هر كس فرزندم را زيارت كند يا شبى در كنار قبر او به سر برد، مانند كسى است كه خداوند را در عرش زيارت كند.
باز با تعجب پرسيدم مانند كسى كه خدا را در عرش زيارت كند؟!
فرمود: آرى . روز قيامت ، در عرش خدا چهار نفر از پيشينيان : نوح ، ابراهيم ، موسى و عيسى و چهار نفر از آخر الزمان : محمد، على ، حسن و حسين عليهم السلام گرد خواهند آمد و بعد، اين مجلس ادامه خواهد يافت . يعنى غير از اين هشت نفر ديگران هم خواهند بود
زوار قبور ائمه عليهم السلام با ما، در همين جلسه شركت خواهند داشت .بالاترین درجه و با ارزش ترين عطيه و عنايت ، مخصوص زوار فرزندم على بن موسى الرضاست .
مزيت سوم - براى زوار حضرت رضا عليه السلام ضمانت شده است كه خداوند گناهان گذشته و آينده اش را مى بخشد.
امام جواد فرمود: هر كه قبر پدرم ، حضرت رضا عليه السلام را در توس زيارت كند خداوند گناهان گذشته و آينده او را مى بخشد و روز قيامت براى او منبرى در مقابل منبر رسول الله صلى الله عليه و آله مى نهد و با آسايش و آرامش بر آن منبر مى نشيند تا خداوند به اعمال آخرين نفر از بندگان خود رسيدگى نمايد.( 121)
اين روايت دو جنبه دارد:
1- بخشيدن گناه
2- آسودگى از حساب
مزيت چهارم - بخشيده شدن گناه به هر كميت و كيفيتى كه باشد
شخصى خراسانى ( 122) به حضرت رضا عليه السلام گفت : يا بن رسول الله من پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم كه به من فرمود:
وقتى پاره تن من در سرزمين شما دفن شود و ستاره ای از من در آنجا غروب كند، چگونه امانت مرا حفظ خواهيد كرد؟
حضرت رضا عليه السلام فرمود: من در سرزمين شما دفن مى شوم و پاره تن و ستاره دودمان اويم ؛ سپس فرمود: بدان هر كه مرا با قيد معرفت به حق واجبى كه خداوند از اطاعت برايم قرار داده است ، زيارت كند؛ من و پدران گرامى ام در روز قيامت شفيع او خواهيم بود و هر كه را ما شفاعت كنيم ، در قيامت نجات مى يابد - ولو كان عليه مثل وزرالثقلين الجن و الانس- گر چه به گناه جن و انس آلوده باشد
مزيت پنجم - زیارت با معرفت، اجر هفتاد شهید
حمزة بن حمران از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: هر كه نواده مرا در توس خراسان با معرفت به حقش ، زيارت كند اجر هفتاد شهيد از شهدايى كه در كنار رسول اكرم صلى الله عليه و آله پيكار كرده اند، به او داده مى شود.
عرض كردم ، فدايت شوم .
عرفان به حقش چگونه است ؟ فرمود:
يعلم انه امام مفترض الطاعته ، غريب ، شهيد
بداند كه او امام واجب الاطاعه و غريب و شهيد است
مزيت ششم - زيارت حضرت رضا عليه السلام معادل هفتاد هزار حج است
يكى از اصحاب گفت : به حضرت صادق عليه السلام گفتم : فلانى مى گفت كه به شما گفته است : من نوزده حج عمره به جا آورده ام ؛ بعدا شما فرموده ايد كه يك حج و يك عمره ديگر به جاى آور تا به اندازه يك مرتبه زيارت حضرت سيدالشهدا عليه السلام به تو اجر داده شود.
امام ششم عليه السلام فرمود: اكنون بگو كدام يك نزد تو محبوبتر است بيست مرتبه به حج رفتن يا با امام حسين عليه السلام محشور شدن ؟ گفتم : با امام حسين عليه السلام محشور شدن محبوبتر است . فرمود: پس به زيارت امام حسين عليه السلام ( 123) برو.
با بررسى به روايت ، زيارت امام حسين عليه السلام معادل تا هزار حج هم وارد شده است .
در روايتى از عايشه نقل شده است ( 124) كه پيامبر اكرم فرمود: كسى كه حسينم را زيارت كند نود حج از حجهاى رسول الله صلى الله عليه و آله و عمره اش به او داده مى شود. اما توجه داشتيد كه زيارت حضرت رضا عليه السلام صدهزار حج ثواب داشت .
مزيت هفتم - به نحو شگفت انگيزى به زوار حضرت رضا عليه السلام كه عارف به حق او باشند ثواب و پاداش داده مى شود
اباصلت هروى روایت می کند از حضرت رضا عليه السلام كه فرمود: به خدا قسم هيچ يك از ما خانواده نيست ؛ مگر اينكه كشته شود يا شهيد مى گردد.
پرسيدم : آقا! شما را چه كسى مى كشد؟ فرمود:
شرورترين خلق خدا به وسيله سم در زمانم ؛ سپس مرا در ديار غربت دفن مى كنند.
الا فمن زارنى فى غربتى كتب الله له اجر ماءته الف شهيد و ماءته الف صديق و ماءته الف حاج معتمر ( 125) و ماءته الف مجاهد و حشر فى زمرتنا و جعل فى الدرجات من الجنة رفيقنا.
بدان كه هر كس مرا در غربتم زيارت كند خداوند ثواب صد هزار شهيد و صد هزار صديق و صد هزار حاجى و عمره گزار و صد هزار مجاهد مى دهد و با ما محشور مى شود و در درجات عالى بهشت رفيق ماست .
مزيت هشتم - آتش جهنم بر بدن زائر حضرت رضا عليه السلام حرام و ثواب زيارتش بهشت برين است .
على بن مهزيار گفت : به حضرت جواد عليه السلام گفتم : پاداش زائر حضرت رضا عليه السلام چيست ؟
فرمود: الجنة و الله به خدا قسم بهشت .( 126)
عن عبدالعظيم الحسنى قال : سمعت ابا جعفر الثانى يقول :
ما زار ابى احد فاصابه اذى من مطر او برد او حر الا حرم جسده على النار.( 127)
شاهزاده عبدالعظيم حسنى گفت : از حضرت جواد شنيدم كه مى فرمود:
هيچ كس به زيارت پدرم نمى رود كه گرفتار ناراحتى از قبيل : باران يا سرما و يا گرما شود؛ مگر اينكه خداوند بدنش را بر آتش جهنم حرام مى كند.
خدايا! به ما توفيق زيارت و قبول آن را عنايت فرما
مزيت نهم - قيامت كه هيچ کس به ياد ديگرى نيست ؛ حضرت رضا عليه السلام در تلاش نجات زائر خويش است .
در مواقف قيامت سه جاست كه هيچ كس به ياد ديگرى نيست ؛ و فقط به موارد زير مى انديشد.
1- ميزان عمل : عاقبتش به خير خواهد بود يا نه ؟
2- چگونگى عبور از صراط: از صراط خواهد گذشت يا سقوط خواهد كرد؟
3- تحويل گرفتن نامه عمل : نامه اعمالش به دست چپش داده خواهد شد يا به دست راستش ؟
حضرت رضا عليه السلام فرمود: من در اين موارد خطرناك به داد زوارم خواهم رسيد و از آنان شفاعت خواهم كرد.
قال الرضا عليه السلام : من زارنى على بعد دارى اتيته يوم القيامة فى ثلاث مواطن حتى اخلصه من اهوالها.
اذا تطايرت الكتب يمينا و شمالا، عند الصراط و عندالميزان .(عیون اخبار الرضا ج2 ، ص 255 - خصال ص 168 )
حضرت رضا عليه السلام فرمود: هر كس مرا در اين فاصله دورى كه دارم - زيارت كند روز قيامت سه جا به دادش مى رسم و او را از شدت آن سه مورد آسوده مى كنم :
1- هنگامى كه نامه هاى اعمال به دست راست يا چپ تحويل داده مى شود.
2- هنگام عبور از صراط
3- هنگام سنجش اعمال .
مزيت دهم - آسودگی حساب قیامت
بخش اول اين روايت ، در مزيت سوم كه آمرزنده گناه گذشته و آينده بود، ذكر شد؛ اما در اين قسمت بر محاسبه نشدن و آسودگى از حساب تكيه شده است .
كه قبلا ذكر شد منبرى برايش مى نهند تا خدا از حساب خلايق فارق شود
ابراهيم جعفرى از مهران چنين نقل كرده است كه گفت :
به خدمت حضرت جواد عليه السلام رسيدم و سؤ ال كردم : كسى كه پدر شما را در توس زيارت كند، چه امتيازى دارد؟
فرمود: هر كه قبر پدرم را در توس زيارت كند، خداوند گناهان گذشته و آينده اش را مى آمرزد.
مزيت يازدهم - زيارت حضرت رضا عليه السلام غم را از دل زائر مى زدايد.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
ستد فمن بضعة منى بخراسان مازارها مكروب الا نفس الله كربته و لا مذنب الا غفر الله ذنوبه .( 128)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: بزودى پاره اى از تن من در خراسان دفن مى شود، هيچ غمگينى او را زيارت نمى كند مگر اينكه خدا غم از دلش بزدايد و هيچ زائر گنهكارى مگر اينكه خداى تعالى گناهانش را بيامرزد.
بنابراين در اين درياى متلاطم زندگى پيوسته طوفانهاى غم و اندوه زندگى او را در معرض خط قرار مى دهد، حضرت رضا عليه السلام را با معرفت بايد زيارت كرد تا وجود انسان از اين طوفانها رها و دل از غم و صفات ناپسند زدوده و توشه اى براى سفر آخرت فراهم شود.
مزيت دوازدهم - شفاعت در انتظار زائران على بن موسى الرضا عليه السلام است .
امام صادق عليه السلام فرمود: احدى از اولين و آخرين نيست مگر اينكه روز قيامت، محتاج شفاعت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله است .( 129)
پس همه محتاج شفاعت هستند؛ اما طبق آيه ولا يشفعون الالمن ارتضى ؛
حضرت رضا عليه السلام فرمود:
(لا يشفعون الالمن ارتضى دينه )
شفاعت نمى كنند مگر كسانى را كه خدا دين و آيين آنها را بپسندد.( 130)
زيارت حضرت رضا عليه السلام موجب مى شود كه آن حضرت از زائرانش شفاعت كند.
حسين بن فضال از پدر خود نقل كرده است كه گفت : از حضرت رضا عليه السلام شنيدم كه فرمود: مرا با سم خواهند كشت و در سرزمين غربت دفن خواهم شد. اين كه مى گويم پدرم از قول پدر بزرگوار و آباء گرامى اش از رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل كرده اند كه فرمود:
الا فمن زارنى فى غربتى كنت انا و آبائى شفعاءه يوم القيامة و من كنا شفعاءه نجى و لو كان مثل وزرا الثقلين .( 131)
بدانيد كه هر كس مرا در غربتم زيارت كند، من و آباء گرامى ام روز قيامت شفيع او خواهيم بود هر كس كه ما را از او شفاعت كنيم نجات مى يابد اگر چه آلوده به گناه جن و انس باشد.
مزيت سيزدهم - افضل زيارات
محمد بن سليمان گفت : به حضرت جواد عليه السلام گفتم :
شخصى حج واجب خود را به جا آورده پس از آن به حج عمره رفته و در مراجعت به زيارت رسول اكرم صلى الله عليه و آله نايل شده است ؛ بعدا به نجف رفته ، على عليه السلام و امام موسى كاظم عليه السلام را زيارت كرده است ؛ باز در همين ايام وضعش از نظر مالى به گونه اى است كه نمى تواند عازم حج شود؛ حال بفرمائيد به حج برود، افضل و برتر است يا به توس رفته ، حضرت رضا عليه السلام را زيارت كند؟
قال ياءتى خراسان فيسلم على ابى عليه السلام افضل و ليكن ذلك فى رجب
فرمود: در صورتى كه در ماه رجب باشد به خراسان رفته ، پدرم حضرت رضا عليه السلام را زيارت كند بهتر است .
مزيت چهاردهم - در حرم حضرت رضا عليه السلام دو ركعت نماز با شرايط خاص به جا آوردن موجب برآمدن حاجت است .
صقربن دلف گفت : از حضرت هادى ، على بن محمد بن على بن موسى الرضا عليه السلام ، شنيدم كه فرمود:
هر كه برآورده شدن حاجتش را از خدا بخواهد، بايد غسل كرده به حرم حضرت رضا عليه السلام رود، در بالاى سر آن حضرت دو ركعت نماز بخواند در قنوت نماز آنچه بخواهد - در صورتى كه كار حرام يا قطع رحم و خوايشاوندى نباشد - از خدا بخواهد، خداى تعالى نيازش را برآورده سازد.
و نيز فرمود:
بارگاه ملكوتى حضرت رضا عليه السلام بقعه اى از بقعه هاى بهشت است كه هيچ مؤ منى آن را زيارت نكند، مگر اينكه خداوند او را از آتش آزاد و وارد بهشتش نمايد.
مزيت پانزدهم - مجموعه اى از فضايل زيارت حضرت رضا عليه السلام به قول و بيان خود آن امام عليه السلام .
بايد توجه داشت كه فضايل زيارت امام هشتم عليه السلام به عناوين پانزده گانه مذكور محدود نمى شود و زيارت آن حضرت فضايل بسيارى ديگر نيز دارد كه در اين مختصر نمى گنجد.
حضرت رضا عليه السلام فرمود:
هر كه به زيارت من رهسپار شود و عارف به حق من باشد، دعايش مستجاب و گناهانش بخشوده مى شود.
هر كه مرا در اين بقعه زيارت كند مثل كسى است كه رسول الله صلى الله عليه و آله را زيارت كرده باشد در روز قيامت من و آباء گرامى ام شفيع او خواهيم بود.
و هذه البقعة روضة من رياض الجنة و مختلف الملائكة لايزال فوج ينزل من السماء و فوج يصعد الى ان ينفخ فى الصور ( 132)
بارگاه من باغى از باغهاى بهشت و محل رفت و آمد فرشتگان است كه مرتبا فوج فوج تا روز قيامت از آسمان نزول مى كنند و فوجى ديگر به آسمان صعود مى نمايند.
فضيلت دو ركعت نماز در حريم قدس حضرت رضا عليه السلام
اباصلت هروى گفت : حضرت رضا عليه السلام مى فرمود: من بزودى مظلومانه با سم كشته مى شوم و قبرم كنار قبر هارون خواهد بود خداوند تربت مرا محل رفت و آمد شيعيان و اهل بيتم قرار خواهد داد؛ هر كه مرا در غربتم زيارت كند، بر من واجب خواهد شد كه در روز قيامت او را زيارت كنم .
قسم به آن كسى كه محمد صلى الله عليه و آله را گرامى داشته و او را ميان جهانيان به نبوت برگزيده است ؛ هر كس در كنار قبرم دو ركعت نماز بگزارد خداوند گناهانش را مى آمرزد.
زائران قبر من در روز قيامت گراميترين وارد شوندگان بر خداى تعالى هستند هر مؤمنى كه مرا زيارت كند و در راه زيارت قطره اى از آسمان بر صورتش بچكد، خداوند بدنش را بر آتش جهنم حرام مى كند.( 133)

آیاتی از قرآن که به عظمت و شأن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دارد
یکشنبه 95/09/07
. پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله اسوه حسنه
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً» پیامبر اسوه حسنه نام گرفتند. اسوه یعنی سر مشق و مقتدا. اسوه سه مرتبه در قرآن آمده است. دو مرتبه در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام(ممتحنه،4-6)و یک مرتبه در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله در سوره احزاب. این آیه پیامبر را به عنوان انسانی کامل که نیکو ترین سر مشق و الگو می باشد، معرفی می کند. ایشان بهترین الگو در همه امور هستند. در ایمان و اخلاص، در زهد و تقوی، در صبر و استقامت، در توکل و فداکاری، در شجاعت و دلاوری، در نظم و نظافت، در عبادت و خودسازی و خلاصه در تمام اعتقادات، اعمال و گفتار کامل ترین سر مشق برای انسان های جهان هستند و مردم با پیروی از این الگوی نیکو می توانند به سعادت دنیا و آخرت برسند.
2. خلق عظیم پیامبر صلی الله علیه و آله
«وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ»[1] در این آیه خلق بی مانند پیامبر را با صفت «عظیم» می ستاید و او را کانون عالی ترین صفات انسانی معرفی می کند. تو کانون محبت و عواطف و سر چشمه رحمت الهی هستی. کفار آزارت می دهند و تو آنها را انذار می دهی. ناسزایت می گویند و تو برای آمرزش آنها دست به دعا بر می داری. بر تو سنگ می زنند و خاکستر بر سرت می ریزند و تو هدایت آنها را طلب می کنی.
3. پیامبر اکرم اُسوه صبر و استقانت(صبر جمیل)
هدایت مردمی که در میان آنها افرادی لجوج، ناآگاه، مغرض و متعصب وجود دارد همیشه با مشکلات و رنج های فراوان همراه است. زیرا آنها دائم مشغول توطئه و کارشکنی هستند. تحمل این مشکلات پایداری و صبری عظیم می طلبد. وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله دعوت خود را آغاز نمود، آزار و اذیت مخالفان هم از هر سو آغاز شد. گاه وجود مقدس آن حضرت را سنگسار می کردند، آن چنان که بدن مبارکش مجروح می شد. زمانی خاکستر و احشاء شتر بر سرش می ریختند. گاه ساحر، دیوانه و شاعر خطابش می کردند. مدتی او و یارانش را در محاصره قرار دادند و زمانی هم کمر به قتل بستند. امّا پیامبر صلی الله علیه و آله همه دشواری ها و ناملایمات را با توکل بر خدا و استقامت تحمل نمود. در آیاتی از قرآن به پیامبر اکرم فرمان می رسد که در انجام رسالت خود و عمل به دستورات خدا و تحمل آزار مخالفان، صبر و شکیبایی پیشه کند.[2]
4. چهار خصوصیّت پیامبر صلی الله علیه و آله در یک آیه
«لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ؛[3] هر آینه پیامبری از خود شما، بر شما مبعوث شد، هر آنچه شما را رنج می دهد بر او گران می اید، سخت به شما دلبسته است و با مؤمنان رئوف و مهربان است.»
الف. از جنس خود مردم(رسول من انفسکم)
ب. رنج و ناراحتی مردم بر او سخت ناراحت کننده است.( عزیز علیه ما عنتتم)
ج. علاقمند به مردم (حریص علیکم)
د. رئوف و مهربان نسبت به مؤمنان.(بالمؤمنین روف رحیم)
5.شش ویژگی پیامبر صلی الله علیه و آله در یک آیه
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ؛[4] به سبب رحمت خداست که تو با آنها این چنین خوشخوی و مهربان هستی. اگر تند خو و سخت دل می بودی از گرد تو پراکنده می شدند. پس بر آنها ببخشای و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با ایشان مشورت کن و چون قصد کاری کنی بر خدای توکل کن، که خدا توکل کنندگان را دوست دارد.»
الف. مهربانی و نرمش با مردم.
ب. پرهیز از خشونت.
ج. عفو و بخشش خطاکاران.
د. طلب مغفرت برای خطا کاران.
و. مشاوره و هم فکری با مؤمنان.
ی. قاطعیت در انجام تصمیمات و توکل بر خدا.
در روایات وارد شده است که امام حسین علیه السلام به نقل از پدرش، پیامبر را چنین توصیف می کند: او همیشه خندان بود و اخلاق نرمی داشت و تندخو نبود، فحش و ناسزا از او سر نمی زد،از کسی عیب نمی گرفت، کسی را بی مورد مدح نمی کرد و نسبت به چیزی که مورد علاقه اش نبود با اغماض برخورد می کرد. در سنن النبی به نقل از مکارم الاخلاق طبرسی نقل شده است: که آن حضرت هرگز از کسی انتقام نگرفت بلکه کسانی که را به وی بدی کرده بودند مورد عفو قرار می داد او پیامبر دلسوزی برای مسلمانان بود.
6. عبادت و تهجّد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
خداوند، رسول اکرم صلی الله علیه و آله را به شب زنده داری امر فرمود تا از این طریق به مقام محمود دست یابد. قرآن در سوره اسراء می فرماید:«و من الیل فتهجد به نافلة لک عسی ای یبعثک ربک مقاماً محموداً» در کیفیت نماز شب آن حضرت آمده است که، پیامبر آب وضو و مسواک خود را از قبل مهیا می فرمود و مانند یک رزمنده سنگرنشین، خواب ممتد و طولانی نداشت، آن حضرت پس از خوابی کوتاه بیدار می شد و چهار رکعت نماز می خواند و سپس قدری می خوابید و دوباره برمی خاست و به همین ترتیب عمل می کرد. ایشان هر بار که بیدار می شد به آسمان نگاه می کرد و این آیات را تلاوت می کرد: «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب…»[5] این گونه آیات هم انسان را به تفکر در نظام آفرینش تشویق کرده و ضمناً با بیان برخی اوصاف فرزانگان، دیگران را هم به فرزانه شدن ترغیب می کند و هم هدف دارای نظام خلقت را گوشزد می کند و هم روش نیایش در پیشگاه خداوند را برای امن از عذاب دوزخ به سالکان می آموزد. شب زنده دار واقعی کسی است که عبادت عملی او با عبادت فکری وی هماهنگ باشد از این رو پیامبر گرامی که بر اساس آیه سوره اسراء شب زنده دار بود، بر اساس آیات سوره آل عمران، تفکر در معارف را با شب زنده داری توأم کرد.
7. ساده زیستی و وارستگی از دنیا
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله امور زندگی خود را همانند مسایل عبادی بر اساس توجه به قرآن تنظیم می کرد. بی توجهی به مظاهر دنیا و بی رغبتی به آنها نشانه توجه تام رسول اکرم صلی الله علیه و آله به معارف قرآن است و از جمله آیاتی که به این مطلب اشاره دارد آیه «فلاتعجبک أموالهم و لا اولادهم» دارایی ها و فرزندان کفار و متکاثران دنیا تو را به شگفت در نیاورد زیرا خدای سبحان عده ای را با مال و فرزند که فتنه اند عذاب می کند. پس، اگر کسی به متاعی یا مقامی نایل شود ناچار است بر اثر علل طبیعی مانند مریضی و کهنسالی و مرگ و یا علل سیاسی و اجتماعی آن را به دیگری بسپارد و با ساده زیستی راه مستقیم به آسانی طی خواهد شد. از این رو رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«نجی المخفون» سبکباران بهتر به مقصد می رسند و اهل نجات اند. موارد فوق نمونه ای از دریای معرفت پیامبر عظیم الشان صلی الله علیه و آله بود.
نشانی برخی از آیات دیگر، درباره عظمت پیامبر اکرم(ص)
بقره،97، بقره،143-151-5، آل عمران،7-20- 68، مزمل،20، مدثر، 1-2، بروج،1، الاعلی،1، شرح، 4.
همچنین برای اطلاع بیشتر می توانید به مطلب زیر مراجعه نمایید:
اخلاق پیامبر در قرآن
پی نوشت ها:
[1] قلم/4.
[2] دهر/ 24، قلم/ 48، طور/ 48، مؤمن/ 55، 77، روم/ 60، مائده/ 56، مزمل/ 10، ق/ 39، ص/ 17، طه/ 130، معارج/ 5، یونس/ 109، هود/ 49، 115، نحل/127، مریم/ 65، کهف/ 28، طه/ 132، احقاف/ 35.
[3] 128/ توبه.
[4] 159/آل عمران.
[5] آل عمران، آیه 191 ـ 190.

ویژگی های فردی پیامبر (ص)
یکشنبه 95/09/07
ویژگی های فردی پیامبر (ص)
الف - تاریخ تولد و مکان ولادت
حضرت محمد (ص) در هفدهم و به روایتی، دوازدهم ربیع الاول عام الفیل (570 سال پس از میلاد مسیح) از آمنه بنت وهب، در شهر مکه، در خانه شخصی عبدالله (واقع در شعب ابوطالب و معروف به دار ابویوسف) متولد شد. آن حضرت فقط هفت روز از مادر خود و سه روز هم از کنیز ابولهب به نام «ثویبه» شیر خورد.(3) پس از آن به حلیمه سعدیه سپرده شد تا او را همراه پسرش عبدالله، هم زاد رسول خدا (ص)، شیر بدهد.(4) در روز هفتم، عبدالمطلب قوچی برای آن حضرت عقیقه کرد و نامش را محمد گذاشت.
حضرت محمد (ص) پدرش را در سن دو ماهگی یا یک سالگی از دست داد(5). حلیمه، محمد (ص) را در پنج سالگی به مادرش تحویل داد. در سن شش سالگی مادرش آمنه به همراه خدمت گزارش «امّ ایمن»، حضرت محمد (ص) را برای ملاقات دایی هایش به مدینه برد، اما در بازگشت به مکه، در مکانی موسوم به «ابواء» درگذشت و امّ ایمن حضرت رسول را به مکه باز گرداند.(6)
حضرت محمد (ص) هشت ساله بود که جد بزرگوارش عبدالمطلب از دنیا رفت و سرپرستی او به عمویش ابوطالب سپرده شد. عبدالمطلب از ثروت مندان قریش محسوب می شد. به هنگام تولد پیامبر، سپاه ابرهه که برای تخریب کعبه به مکه حمله ور شده بودند، دویست شتر از جناب عبدالمطلب گرفته بودند، اما در ملاقاتی که وی با ابرهه داشت، آنها را بازپس گرفت. ابرهه گفت: سیمای نورانی و درخشنده ات تو را در نظرم بزرگ جلوه داد، ولی درخواست ناچیزت، از عظمت و جلالت تو کاست. من متوقع بودم تقاضا کنی که من از این هدف منصرف شوم. عبدالمطلب در پاسخ گفت: «انا ربّ الاِبل و للبیت ربّ یمنعه؛ من صاحب شترم و خانه نیز خود صاحبی دارد که مانع از تجاوز به آن می شود.»(7)
عبدالله به هنگام رحلت، یک گله گوسفند، پنج شتر و یک کنیز به نام برکه (ملقب به امّ ایمن) داشت.(8) پیامبر به برکت دایه خود حلیمه سعدیه اولاً: در هوای پاک صحرا رشد یافت و ثانیاً: در یادگیری زبان عربی فصیح نیز پیش رفت چشم گیری پیدا کرد. بدین دلیل فرمود: «انا افصح العرب؛ من از همه شما عرب ها فصیح ترم، چرا که هم قریشی هستم و هم در میان قبیله بنی سعد بن بکر شیر خورده ام.»(9)
ب - شغل شبانی یا تجارت
معروف است که پیامبر در جوانی به شغل شبانی و یا تجارت برای خدیجه اشتغال داشته است؛ ولی با توجه به این که آن حضرت از نوجوانی به فکر ایجاد یک انقلاب عظیم بوده و در جهت ایفای این رسالت بزرگ سعی می کرد با گفتار و کردار و اخلاقش مردم را برای این امر حیاتی آماده سازد، نمی توان یک شغل و حرفه مشخصی را به او نسبت داد. ممکن است برای درک رنج های عملی مردم و بستگانش، چند صباحی کشاورزی یا شبانی کرده و یا چند سفری نیز به تجارت پرداخته باشد، ولی مورّخان معتبر اشتغال خاصی را برای آن حضرت معیّن نکرده اند.
وانگهی بر اثر پیش گویی های مکرّر بزرگان اهل کتاب - از جمله این که: او را از یهودی ها حفظ کنید که آینده درخشانی در انتظار اوست و سفارش شخص عبدالمطلب برای حفاظت او - آن حضرت از نوجوانی پیوسته تحت مراقبت و حفاظت شدید ابوطالب و عموهایش قرار داشت و همراه آنها به سیر و سفر می پرداخت؛ بنابراین فرصت انتخاب و داشتن شغل مداومی نداشت.
ج - اجداد و نیاکان آن حضرت
نه تنها زندگی حضرت محمد (ص) از دوران کودکی مورد تأیید مستشرقان است، بلکه نام و نشان و موقعیت اجتماعی اجداد و نیاکان آن حضرت نیز تا عدنان برای آنها محرز می باشد، چرا که اجداد آن حضرت همگی از بزرگان و شخصیت های سرشناس عرب بوده اند. این حقیقت در ادبیات ما کاملاً منعکس می باشد. به گفته مولوی:
تا به پشت آدم اسلافش همه
مهتران رزم و بزم و ملحمه
این نسب خود قشر او را بوده است
کز شهنشاهان مه پالوده است
مغز او خود از نسب دور است و پاک
نیست جنسش از سمک کس تا سماک
نور حق را کس نجوید زاد و بود
خلقت حق را چه حاجت تار و پود
ویژگی های روحی و اخلاقی پیامبر (ص)
گرچه با اعترافات مستشرقان منصف و مسیحیان آزاداندیش، ابعاد روحی و اخلاقی پیامبر (ص) به نمایش گذاشته می شود و اتهامات مغرضانه خاورشناسان وابسته را به خودی خود برطرف می سازد، لکن برای نظم و تنسیق این مقال، به برخی از صفات برجسته و مشخصات حضرت محمد (ص) نیز می پردازیم.
1 - صداقت و شخصیت
صداقت و پاکی حضرت محمد (ص) در آینه تاریخ کاملاً روشن است. به قول عایشه: اخلاق پیامبر همان اخلاق قرآنی است. آن چه در قرآن راجع به پاکی، صداقت و اخلاق مطرح شده، آینه تمام نمای آن را در سلوک، گفتار و اخلاق رسول الله (ص) می توان مشاهده کرد؛ ولی سعی ما بر آن است که از زبان دیگران بازگو سازیم تا در اذهان جوانان ما بهتر جای گزین گردد. به گفته شاعر:
ای چه خوش باشد که سرّ دل بران
گفته آید از زبان دیگران
- کوویلیام از قول لامارتین، شاعر و نویسنده مشهور فرانسوی، می نویسد: «پیغمبر اسلام از مردان نامی و بزرگ روزگار است و با اراده توانا و نفوذ کلمه خود کاخ کوه پیکر و با عظمتی برافراشت که امروزه بیش از چهارصد میلیون(10) افراد بشر در زیر پرچم آن زندگی می کنند. امپراتوری پهناور روم را زیر سم ستوران سپاهیان اسلام پایمال و ریشه کهن سال نادانی و گمراهی را از بیخ و بن بر کَند و لرزه بر اندام بزرگان شرق و غرب افکند.»(11)
- کارلایل که سجایای پیغمبر اسلام و پیروانش را درک نموده، چنین می نویسد: «من از صمیم قلب محمد را دوست می دارم و این دوستی و دل بستگی و ارادت من نسبت به آن بزرگوار برای آن است که وجود پاکش از هرگونه شائبه و خودنمایی و زمانه سازی دور و بر کنار بوده است. این فرزند [بزرگوار از تبار ]مردم بدویِ با نشاط و قدرت نفس به وجود آمده، به چیزهایی که در وجود خودش بود مردم را می خواند. هیچ گاه تظاهر و خودآرایی نکرده، به بزرگی و عزّت نفس مباهات نمی نمود و به خواری و سرشکستگی نیز تن در نداده، با قلب درخشان و روحی جذاب در جامه پاک [ولی کهنه و خانه قدیمی ]خود به سر می برد. از طرز رفتار و کردار شهریاران ایران و امپراتورهای روم و یونان از روی حق و راستی سخن میراند… کمترین میل به ظاهر سازی و خودپسندی و گمراهی در وجودش نبود. ملکات فاضله و راه رستگاری دنیا و آخرت را به مردم نشان می داد… خودآرایی [و توسل ] به انواع حیله و نیرنگ و تظاهر به حقایق را از بزرگ ترین گناهان انسان شمرده، مخصوص مردمان پست و دون همت می دانست.»(12)
زبهر هر پیمبر آیتی بود
که او را در زمان خویش بنمود
و لیکن آن ظهور حیّ سبحان
به نفس خویشتن می بود برهان
2 - قاطعیت و ایمان
اگر سرتاسر تاریخ زندگی پیامبر اکرم (ص) را مطالعه کنیم، صداقت و قاطعیت را خواهیم یافت. همین اخلاق کریمه پیامبر (ص) به ضمیمه جذّابیت قرآن کریم باعث پیش رفت سریع اسلام شد. قریش که گسترش و سرعت نفوذ آن حضرت را مشاهده می کرد، پر جاذبه ترین پیشنهادها را برای ایشان مطرح ساخت، ولی پیامبر همه آنها را قاطعانه و با صراحت نفی کرد. در این جا به سه نمونه از آن پیشنهادها که همه تاریخ نویسان معتبر جهان ثبت کرده اند، اشاره می کنیم:
الف) گروهی از بزرگان قریش برای چندمین بار به محضر ابوطالب شرف یاب شدند. او نیز از حضرت محمد خواست که در آن جلسه حضور یابد. آن گاه به محمد عرض کرد: برادرزاده ام! به پیشنهادهای سران قریش گوش بده و بخشی از آن را بپذیر تا هم خودت راحتی شوی و هم ما به زحمت زیادتر گرفتار نشویم. حضرت فرمود: عمو جان! اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارند، هرگز دست از تبلیغ رسالت بر نمی دارم؛ یا باید پیروز شوم و یا جانم را بر سر آن بگذارم.
سپس رسول خدا گریه کنان برخاست. ابوطالب او را صدا زد و گفت: عزیزم! برگرد و آن چه دوست داری بگو، به خدا قسم، هرگز از یاری تو دست بر نخواهم داشت.(13)
ب) روزی عُتَبة بن ربیعة بن عبدالشمس حضرت محمد (ص) را دید که در مسجد الحرام تنها نشسته است. از جمعی از رجال قریش اجازه گرفت تا با حضرت محمد (ص) گفت و گو کند. سپس به نمایندگی از آنان محضر رسول خدا (ص) آمد و گفت: ای برادرزاده! این امر بزرگی که آورده ای، اجتماع ما را پراکنده ساخته و خردهای آنان را به سفاهت و حماقت خوانده و خدایان آنان را نکوهش نموده و پدران آنان را که مرده اند، کافر نامیده است. اکنون پند مرا بشنو و نیکو بیندیش. اگر قسمتی از آن را بپذیری (به سود تو خواهد بود). پیامبر فرمود: بگو ای «ابو ولید» تا بشنوم. عتبه گفت: ای محمد! اگر منظورت به دست آوردن ثروت دنیاست، به اندازه ای مال به تو می دهیم که از همه مردم ثروت مندتر شوی. اگر برای سروری قیام کرده ای، تو را به ریاست پذیرفته و هیچ کاری بدون فرمان تو انجام نمی دهیم. اگر هوای پادشاهی به سر داری، تو را پادشاه جزیرة العرب منصوب می سازیم و اگر جنّ زده شده ای، حاضریم معالجه ات کرده و اموال بسیاری را برای درمان تو هزینه کنیم.
حضرت رسول (ص) فرمود: سخنانت پایان یافت. گفت: بلی. فرمود: اکنون من می گویم و تو گوش فرا ده. سپس سوره فصلت را خواند و وقتی به آیه 27 رسید، به سجده افتاد. سپس فرمود: ای «ابو ولید»! اینک که پاسخ را دریافت کردی، هر جا که می خواهی برو.
عُتَبه با قیافه متغیر حرکت کرد و پیش دوستانش برگشت و گفت: به خدا قسم، گفتاری از محمد شنیدم که هرگز مانند آن را نشنیده بودم. این گفتار، نه شعر بود و نه کهانت. ای گروه قریش! از من بشنوید و دست از محمد (ص) باز دارید. به خدا قسم، این گفته هایی که از وی شنیدم، فهمیدم داستان عظیمی در پیش است. اگر عرب بر وی پیروز شود، مقصود شما بدون زحمت حاصل می شود و اگر او بر عرب پیروز گردد، پادشاهی او پادشاهی شما و سربلندی او سربلندی شماست… گفتند: ای «ابو ولید»! به خدا سوگند تو را هم با زبان خویش سحر کرد. عُتَبه گفت: هرگونه فکر می کنید آزادید، من حق را باز گفتم.(14)
ج) ایام حج بود. رسول اکرم (ص) از فضای آزاد آن استفاده کرده مردم را در منا به اسلام دعوت می نمود تا این که به خیمه های قبیله بنی عامر بن صعصعه رسید. مردی از طرف آنها به نام «بحیرة بن فراس» تا نگاهش به قیافه پیغمبر افتاد مجذوب او شد.
سپس گفت: «و اللّه لو انّی اخذت هذا الفتی من قریش لاکلت به العرب؛ به خدا سوگند، اگر من این جوان را از دست قریش می گرفتم با نیروی او قوم عرب را می بلعیدم». آن گاه به رسول خدا (ص) رو کرد و گفت: اگر ما دعوت تو را پذیرفتیم و در این امر یاری ات کردیم و به یاری خدا پیروز شدی، آیا قول می دهی که حکومت بعد از تو به دست ما باشد. رسول خدا (ص) فرمود: «اِنّ هذا الامر للّه یضعه حیث یشاء؛ اختیار این امر به دست خداست و هر کجا بخواهد آن را می نهد. بحیره گفت: ما در مقابل عرب جان نثار تو باشیم و آن گاه که خداوند پیروزی ات داد، کار حکومت به دست دیگران باشد! ما را نیاز به پذیرش این دعوت نیست.(15)
اگر حضرت محمد (ص) یک سیاست مداری فریب کار بود اولاً: نمی توانست چنین قاطعیتی از خود نشان دهد، بلکه با قریش کنار می آمد و ثروت و قدرت را در جزیرة العرب بدون زحمت و آوارگی و شکنجه یارانش به دست می گرفت. ثانیاً: اگر به قریش اعتماد نمی کرد بدون شک با قبیله بنی عامر در آن دوران ضعف و بی کسی مصالحه می کرد و به کمک نیروهای آنها زودتر بر جزیرة العرب مسلط می شد. پس از پیروزی، اگر رئیس قبیله بنی عامر زنده می بود و مطالبه عمل به وعده می کرد، مطابق معمول می گفت: من یادم نیست؛ اگر خیلی با وجدان بود، دستور می داد سمتی را در حکومت به او بدهند. ولی اگر ادعای بالاتری مثلاً خلافت در سر داشت و پافشاری می کرد، دستور می داد او را دست گیر کرده و به زندان محکومش کنند و سپس پیشنهاد عفوش می دادند و آزاد می شد. در صورتی که پس از عفو باز هم بر ادعای خود اصرار می ورزید، بی شک وی را به قتل می رساندند و خونش را به گردن جنّیان می انداختند؛ ولی محمد (ص) سیاسی کاری نداشت و مجسمه امانت، صداقت و مردانگی بود و مکر و تزویر را ناجوان مردی و غیر اسلامی می دانست.
مکر و فریب حربه نامرد مردم است
نامرد حیله بازد و مردی رها کند
3 - التزام عملی به گفتار (هم آهنگی گفتار و کردار)
حضرت محمد (ص) در عمل به تعهدات خود بی بدیل بود. شاهد این گفته، واقعه «حلف الفضول» است؛ پیامبر (ص) در ایام جوانی با چند تن از غیرت مندان مکه عهد بست که امنیت زائران خانه خدا و مسافران مکه را تأمین نمایند. وی پیوسته بر تعهد خود پایدار بود و پس از بعثت نیز فرمود: اگر آنان مرا به یاری بطلبند، اجابت کرده و خواهم رفت.
کوویلیام می نویسد: «پیغمبر مردی شریف النفس، فروتن، پاک دل و خوش منش بود. در پایان زندگانی؛ یعنی در روز پیش از وفاتش به مسجد آمد و با صدای رسا گفت: ای مردم! آیا از من به شما آزاری رسیده؟ هر کس از من صدمه و آسیبی دیده، می تواند قصاص نماید. چون کسی در جوابش چیزی نگفت، دوباره اظهار داشت: آیا از شما دِینی به گردن من است؟ این بار فریادی بلند شد که می گفت: من از تو بستان کارم، زیرا [یک ]وقتی برای رفع یکی از حاجات خود، سه درهم از من وام گرفتی. محمد (ص) بی درنگ آن مبلغ را به او پس داده، گفت: شرمندگی در این دنیا برای انسان، بهتر از خجالت در روز حساب است.»(16)
4 - مهرورزی
یکی از علل پیش رفت اسلام و نفوذ حضرت محمد (ص) در قلوب مخالفان، محبت و ساده زیستی ایشان در اوج اقتدار بود. با این که آن حضرت به اعتراف ابوسفیان ها قدرت افسانه ای پیدا کرده بود، اما در خانه ای محقر زندگی می گرد و لباسی ساده می پوشید و با همسایگان یهود و نصارا به قدری عادلانه و مهربانانه می زیست که آنان اسلام را از مسیحیت جدا نمی پنداشتند. دانشمندان بسیاری هنوز هم تحت تأثیر ساده زیستی شیوه رفتار حضرت محمد (ص) با مسیحیت قرار دارند و این عوامل را مایه پیش رفت اسلام می دانند، نه شمشیر و خشونت را.
کارلایل می نویسد: «هیچ شهریار با اقتدار و هیچ کشورگشایی، با چوب دست زرنگار خود نتوانست به اندازه این مردی که عبای کهنه بر دوش کشیده و جامه پاره در بر کرده بود، مورد ایمان و اطاعت قرار گیرد و به پایه بزرگی و آقایی او برسد.»(17)
نمونه بارز مهرورزی
به قدری پیامبر اکرم (ص) در مهر و محبت معروف شده بود که دشمنانش نیز در وی طمع می کردند. اگر پیامبر از مهربانی، گذشت و عفو صحبت می کرد، خودش الگوی کامل چنین رفتاری بود. روزی یکی از دشمنانش که در صدد قتل او بود، از کمین در آمد و شمشیر به رویش کشید و گفت: یا محمد! چه کسی تو را از دست من نجات می دهد؟ فرمود: خدا. هنگامی که پایش لغزید و با شمشیر به زمین افتاد، پیامبر (ص) آن را برداشت و روی سینه اش نشست. فرمود: چه کسی تو را از دست من نجات می دهد؟ بی درنگ گفت: «جُودَکَ و کَرَمُکَ یا مُحمّد؛ جود و بخشش تو». پیامبر در حالی که اشک محبت در چشمانش حلقه زده بود، فرمود: حرکت کن و به اردوگاه خود برو.
عجیب است از ریاست کلیسای انگلیس چارش که در خطابیه خود توانست مطالبی برجسته درباره حضرت محمد بازگو سازد و مستشرقان مغرض را که بر ضد پیامبر (ص) سخن رانده و یا نوشته اند، افرادی پست و خودخواه معرفی کند. وی می نویسد:
عده ای از نویسندگان مسیحی درباره صفات و حالات پیشوای بزرگ اسلام مطالبی نوشته اند که بیشتر ناشی از پستی و خودخواهی است. در این میان، برخی از نویسندگان نامی عصر حاضر به این موضوع پی برده و در صدد دفاع بر آمده اند.
جان داونپورت (Jon Davenport) در کتاب خود می نویسد: به همان اندازه که ما صفات حقیقی و عظمت واقعی محمد را روی مدارک صحیح و اسناد غیر قابل انکار تاریخی به دست می آوریم، به همان اندازه هم از نوشته های مخالفین این مرد بزرگ، مطالب سست و بی پایه می بینم.(18)
5 - تواضع و فروتنی
یکی از عجایب و مشخصات برجسته روحی رسول اکرم (ص)، تواضع اوست. با این که تمام عوامل بزرگی و عظمت را به تدریج پیدا می کرد، ولی تواضع او از همه بیشتر بود. در مقام خواجگی، کار غلامی می کرد و حال آن که از نظر حسب و نسب، از همه برتر بود.
آن حضرت در اواخر عمرش ریاست و سیادت ظاهری پیدا کرده بود که نظیر نداشت. با وجود این همه عزت و اقتدار، لباس خود را شخصاً وصله می زد و کفش خود را می دوخت و سوار بر الاغ برهنه می شد و مانند بردگان نشست و برخاست می کرد. ابوذر نقل می کند: «پیامبر (ص) معمولاً در وسط اصحاب می نشست و اگر غریبی از راه می رسید و با او کار داشت، [وی را ]نمی شناخت و ناگزیر می پرسید: ایکم محمد؛ کدام یک از شما محمد است. از این رو به اصرار و خواهش ما پذیرفت تا دکه ای از گِل برای او بسازیم تا بر آن جلوس نماید و ما در اطراف او بنشینیم.»(19)
طرح یک شبهه و پاسخ
یکی از دست آویزهایی که بر ضد اسلام و حضرت محمد (ص) در سایت ها منعکس شده، مسئله سنگ دلی و خشونت است. مهم ترین آیه ای را که دشمنان اسلام حربه خود قرار داده اند، آیه 29 سوره فتح است: «محمدٌ رسولُ الله و الذین معه اَشِداءُ علی الکفار رحماء بینهم؛ محمد پیامبر خدا و کسانی که با او هستند، بر کافران سخت گیرند و در میان خودشان با یک دیگر مهربانند». اینان می گویند: چگونه از رحمت و عطوفت دین اسلام سخن می گویید، در حالی که در جنگ ها بسیاری از کفار و مشرکین به هلاکت می رسیدند؟ چگونه است که قرآن مسلمانان را به بی رحمی و سخت گیری در باره کفار دعوت می کند؟
در پاسخ این شبهه می گوییم:
1 - انسان از برخی نویسندگان مسیحی در شگفت می ماند که جهاد اسلامی را مورد انتقاد قرار می دهند و پیامبر رحمت را به قساوت و آدم کشی متهم می کنند، در صورتی که در جنگ های صلیبی صدها هزار مسلمان را قتل عام کردند و در اسپانیا پس از غلبه بر مسلمانان، رودخانه های خون از کنار اجساد شهیدان جاری ساختند و حال این که شعار دین آنان، محبت و مهرورزی بود. حتی حضرت عیسی (ع) دستور داده بود اگر سیلی به صورتتان زدند، خشمگین نشوید بلکه طرف دیگر صورت را هم آماده سازید و اگر لباستان را بردند، هیچ مگویید. به قول فردوسی در شاهنامه:
نبینی که عیسای مریم چه گفت
بدانگه که بگشاد راز نهفت
که پیراهنت گر ستاند کسی
میاویز با وی به تندی بسی
اگر بر زند کف به رخسار تو
شود تیره زان زخم دیدار تو
میاور تو خشم و مکن روی زرد
بخوابان تو چشم و مگو هیچ سرد
نویسندگانی که بر اسلام خرده می گیرند، آیا جنگ جهانی را فراموش کرده اند؟ بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی را از یاد برده اند؟ آیا به خاطر ندارند کشورهای استعمارگر تا چه اندازه به کشورهای فقیر ظلم کرده اند، آنها را مستعمره خود قرار داده اند و رودهای خون جاری نموده اند؟ وقایع صربستان، حمله به افغانستان و عراق و کشتن صدها هزار نفر از مردم بی دفاع، آیا اینها مهرورزی است؟ فجایع اسف بار زندان های ابوغریب و گوانتانامو را با کدامین معیار و ملاک می توان توجیه نمود؟ مضافاً این که اگر بعضی حاکمان به اسم اسلام و پیامبر به کُشت و کُشتار دست زده اند، این گونه رفتارها به اصل اسلام ارتباطی ندارد و اصولاً آنها را تأیید نمی کند.
2 - نویسندگانی که بر اسلام خرده گرفته اند، به کلمه کفار توجه نکرده اند که منظور از آن چه نوع کافری است؛ اگر مقصود اهل کتاب باشند که اسلام نهایت محبت را به آنان روا داشته است؛ چنان که در اعترافات بزرگان مسیحیت از جمله گوستاولبون در کتاب «تمدن اسلام و عرب» ملاحظه می شود و اگر مقصود از کافران، مشرکان و مادی گرایان باشند، سخت گیری مفهوم و شرایط خاصی داشته است؛ اگر پیمان و تعهدی می بستند، هرگز متعرض مشرکان نمی شدند، زیرا کار پیغمبر دعوت مردم به توحید و خداپرستی بود و اکراه و اجباری هم در دعوت به دین نیست، چرا که دین مجموعه ای از عقاید قلبی و اعمال قالبی است و اگر اعمال از عقیده و ایمان نشأت نیابد، باطل و بیهوده می باشد. بنابر این مقصود از کفاری که باید سرسختانه با آنان برخورد کرد آن گروهی هستند که سر جنگ و ستیز با اسلام و مسلمانان دارند و یا بدعت گذار می باشند؛ مانند: مسیمله کذّاب ها، پیمان شکنان و دیگر محاربانی که پیوسته بر ضد مسلمانان توطئه می کردند و در گمراه کردن ساده دلان گام بر می داشتند. چگونه حضرت محمد (ص) و پیروانش با مطلق کفار با خشونت رفتار می کردند در صورتی که منافقان، که از کافران بدتر بودند، در امنیت زندگی می کردند. حضرت محمد (ص) و پیروانش با خشونت طلبان به خشونت رفتار می کردند، اما با افراد با محبت برخوردی دوستانه و ملاطفت آمیز داشتند. آری، پیامبری که مظهر رحمت الهی است، باید مهرش بر قهرش غالب باشد. قرآن می فرماید: «و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین؛(20) ما تو را نفرستادیم، مگر این که برای جهانیان رحمت باشی».
پیامبر (ص) هم مرد میدان جنگ است و هم مرد عرصه محبت، زیرا جنگ و جهاد به طور کلی و به مفهوم انسانی آن از لوازم لا ینفک زندگی بشری است، منتها در آیین اسلام شرایطی دارد. در نظام احسن، تنازع به مفهوم طبیعی ضرورت دارد، لیکن به مفهوم انسانی، در مقاطعی ضرورت پیدا می کند. به قول مولوی:
این جهان جنگ است چون کل بنگری
ذره ذره همچو دین با کافری
آن یکی ذره همی پرّد به چپ
واندگر سوی یمین اندر طلب
این جهان با جنگ قائم می بُوَدْ
در عناصر در نگر تا حل شود
پس بنای خلق بر اضداد بود
لاجرم جنگی شدند از ضر و سود
هست احوالت خلاف یک دگر
هر یکی با هم مخالف در اثر
فوج لشکرهای احوالت ببین
هر یکی با دیگری در جنگ و کین
می نگر در خود چنین جنگ گران
پس چه مشغولی به جنگ دیگران
آری رخت بر بستن مطلق جنگ از این عالم، مساوی با فنا و نیستی انسانیت بلکه عالم طبیعت است، چرا که انسان برای ادامه زندگی، به همیاری و تعاون هم نوعان نیازمند است، از این رو ناگزیر است اجتماعی زندگی کند. از سوی دیگر، غرایز افراد مختلف است؛ جاه طلبی، مال دوستی، قدرت نمایی، منفعت طلبی و… باعث می شود تا آدمیان به مجادله و جنگ روی آورند و هر یک برای جلب منافع خویش با دیگری به ستیز برخیزد. بر این اساس نمی توان مطلق جنگ را نادیده انگاشت.
تنازع بقا در عالم حیوانات، ابدی است و تعارض مصالح و منافع در جهان انسانی، به گونه مقطعی جنگ را می طلبد. تجربه ثابت کرده است که وحدت نژاد، ملیت و زبان، حتی قرابت و خویشاوندی و توافق در عقاید بشری و دموکراسی هم نمی تواند بین مردم الفت ایجاد کند و جنگ را براندازد. یگانه چیزی که می تواند اتحاد واقعی به وجود آورد، وحدت مکتب و مرام الهی و ایمان راستین به دین است. قرآن می فرماید: «لو اَنْفَقْتَ ما فی الارض جمیعاً ما الفت بین قلوبهم و لکن الله الف بینهم».(21) در پرتو آیین الهی بود که حضرت محمد قبایل پراکنده و خشن عرب را جمع کرد و الفت و برادری بین آنها به وجود آورد و با شعار «واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا» مؤمنان به وحدت واقعی رسیدند که قرآن آنان را به سپاس گزاری دعوت کرده و یادآوری می کند که شما دشمن یک دیگر بودید و به برکت اسلام با هم برادر شدید. مولوی در این باره چنین سروده است:
دو قبیله کاوس و خزرج نام داشت
یک زدیگر جام خون آشام داشت
کینه های کهنشان از مصطفی
محو شد در نور اسلام و صفا
هم چنان اخوان شدند آن دشمنان
همچو اعداد عنب در بوستان
همچو خاک مفترق در رهگذر
یک سبوشان داد دست کوزه گر
آفرین بر عشق پاک او ستاد
کاز هزاران ذره را داد اتحاد
اکثر قاطع جنگ های بشری برای کشورگشایی، انتقام جویی، سلطه گری و جاه طلبی بود. از این رو سربازان گرسنه در جنگ اول و دوم جهانی گوشت بدن هم رزمان خود را که هنوز زنده بودند می خوردند. به قول مولوی:
جنگ خلقان همچو جنگ کودکان
جمله بی معنی و بی مغز و مهان
جمله با شمشیر چوبین جنگشان
جمله در لا ینبغی آهنگشان
بر خیالی صلحشان و جنگشان
وز خیالی فخرشان و ننگشان
جنگی که از دایره وهم و خیال و اغراض شخصی و روحیه انتقام جویی و تعصب های قومی، ملی و مذهبی به دور باشد جنگی است که به فرمان یک رهبر خود ساخته و مهذّب دینی صورت می گیرد، چرا که هدف و انگیزه آن فقط برای ترویج دین خدا و اصلاح مفاسد سیاسی، اجتماعی و تربیت اخلاقی و روحی اجتماع است. تمام جنگ های پیامبر اسلام (ص) به منظور دفاع از کیان اسلام و مسلمان ها بوده است. البته گاهی جنگ در اسلام برای دفع فتنه ها و نجات درماندگان و ضعیفان است: «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین کلُّه لله؛(22) با مشرکان بجنگید تا فتنه شرک و قتل و غارت و توطئه مشرکین و بدعت سازان دینی، از میان برود و دین، همه دین خدا گردد». ادعای پیامبری مسیلمه کذاب، یک فتنه اجتماعی و اختلاف در بین امت و خانواده ها بود که با جنگ پیامبر از میان رفت. وانگهی، رسولی که از جانب خدا مبعوث شده تا مردم را از ذلت و اسارت و بت پرستی نجات دهد در صورتی که عده ای با او به مخالفت برخیزند و قصد کشتن وی و یارانش را داشته باشند، آیا چنین پیغمبری نباید از خود و مکتب و پیروانش دفاع کند؟
هنگامی که پیامبر (ص) از توطئه مشرکان مطلع شد، مأموریت یافت خانه اش را ترک کند و علی را به جای خود قرار دهد. پس از بازگشت به مکه، مقاومت مختصر مشرکان را در هم شکست و لشکر اسلام آنان را دست گیر کرده نزد رسول خدا گرد آوردند تا از دم تیغ بگذرانند؛ ولی پیامبر پس از اعتراف گرفتن از مظالم آنها، با کمال عفو و کرامت فرمود: با شما چه رفتاری کنم؟ همگی گفتند: «اخ کریم و ابن اخ کریم». فرمود: من همان سخن برادرم یوسف را که در باره برادرانش گفت می گویم: «لا تثریب علیکم الیوم انتم الطلقا؛ باکی بر شما نیست و شما آزادید.»
در کجای تاریخ سراغ دارید که پیروز میدان جنگ با دشمنانش چنین گذشت و کرامتی از خود نشان دهد؟ آیا این اخلاق الهی جز از پیامبر اکرم (ص) و دین مبین اسلام بر می آید؟
یک گروه هرگز منطق پذیر نیستند و دست از خشونت برنمی دارند، آیا در این صورت نباید با آنان مقابله به مثل کرد؟ اگر دزدان و غارت گران آزاد باشند، امنیت و آسایش را از مردم سلب خواهند کرد و جوامع بشری هرگز روی آرامش را نخواهند دید؛ پس لازم است مجازات هم در جامعه باشد.
قرآن می فرماید: «و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین؛(23) با کسانی که با شما سر جنگ دارند، در راه خدا پیکار کنید و زیاده روی نکنید، چرا که خداوند متجاوزان را دوست ندارد»؛ یعنی متعرض زن و بچه آنها نشوید، زراعت و سرمایه های آنان را تباه نسازید، امکانات ضروری زندگی را از آنان نگیرید و… در جای دیگر می فرماید: «و ان جنحوا للسَّلم فاجنح لها و توکل علی الله انه هو السمیع العلیم؛(24) اگر به صلح گرایند، تو نیز به صلح گرای و بر خدا توکل کن که قطعاً او شنوا و داناست.»
آیا اسلام با شمشیر پیش رفته است؟
برخی از نویسندگان غربی در کتاب ها و سایت های اینترنتی می نویسند که اسلام به زور شمشیر و ثروت خدیجه پیش رفته است.
در پاسخ می گوییم: اسلام آیین محبت و دوستی است و همواره با اهل کتاب در مدینه و یهود و نصارا در کمال مهر و عطوفت زندگی کرده است، حتی مسلمان ها پس از فتح اسپانیا با مسیحی ها برادر گونه زیست نموده اند و احدی را به زور و خشونت به آیین جدید دعوت نکردند. یکی از دانشمندان مسیحی پس از بیان فرازهایی از دستورات اسلامی می نویسد: «خلاصه، اسلام از خشونت و ستم کاری بشر بسیار کم کرده و خدمت گزاری و خوش رفتاری به بندگان خدا را لازم دانسته و دوستی و یگانگی در میان بنی آدم را ایجاد و معایب زندگانی بشر را در قرن های گذشته آشکار ساخته است.»(25)
مستر ژوزف تومسون، جهان نورد مشهور از اهالی ادمبورگ ، می نویسد:
«در جهات غربی آفریقا نور اسلام در کوی و برزن شهر سیرالئون پرتو افکن شده، چشم های قبایل فرو مانده از کاروان تمدن را که در وادی بدبختی و نادانی سرگردانند، به خود خیره می سازد… ولی مبلّغین [مسیحی ] با کمال بی انصافی حقایق را دگرگون ساخته و تمام بدبختی ها و مظالم زرخریدی را به گردن اسلام می گذارند و همواره کوشش می کنند برتری و مزیت اسلام را در نظر آن قبایل وحشی، کوچک جلوه گر سازند [و پیش رفت و انتشار اسلام را در نظر آنها بسی زشت معرفی نمایند]؛ چنان که نخست به ایشان وانمود کرده اند که لوای اسلام به زور شمشیر و سرنیزه و ریختن خون صدها و هزارها مردمان بی گناه افراشته شده و برای القای شبهه و رخنه در افکار این ساده لوح ها، عکس یک نفر سودانی را با قیافه مصیبت زده و اسیر شده و کتک خورده و ساقه های زخمی کشیده و خیمه و خرگاهش را در پشت سر آتش زده، با کمال خشونت ریسمانی به گردن زنان و فرزندانش بسته، به توسط مردمان خون خواری روی زمین [کشیده و به طرز رقت آوری می بردند]. آن گاه مسلمانی را به شکل شیطانی تصویر نموده که شمشیری در دست گرفته و به مرد سودانی خطاب می کند: «مرگ یا اسلام».(26) و حال آن که به اعتراف رئیس کلیسای انگلیس چارش: «برادری و مساوات که در نصرانیت نامی از آن برده نشده، در دیانت اسلامی اهمیت خاصی دارد».(27)
کوویلیام پس از نقل کلام این جهان نورد، می نویسد: «خوش بختانه فرصتی دست داد و پس از تحقیقات… بر من آشکار گردید [و دیدم ] بزرگ ترین فتوحات اسلام در بخش مرکزی و غربی سودان به دست مردمان با وجدان و خداشناسی انجام یافته و کسی که در آن روزگار بیش از همه در نشر اسلام در آن سرزمین کمر بست، شبان بی چیز و تهی دستی بود که فیللانی نام داشته و در این راه فداکاری زیادی به خرج داده، چنان که «هوذا انوبیه»، یکی از بازرگانان سودان، در راه اعلای شأن و مقام اسلام بسی مردانگی نموده است. فیللانی از آغاز قرن دوازدهم به افراشتن لوای اسلام از کنار دریاچه (تشاج) تا سواحل اقیانوس اطلس قدّ مردانگی علم نمود… و غوغای بت پرستی را یک باره خاموش ساخت.»(28)
به یقین باید گفت ویژگی های فردی و اجتماعی حضرت محمد (ص) و حقایق ناب اسلامی است که امروز مردم آزاده دنیا را به خود خیره ساخته است وگرنه دشمنان اسلام از دیرزمان تاکنون از هیچ تهمت و پیرایه ای به ساحت اسلام و حضرت محمد (ص) و مسلمانان دریغ نداشته اند. حتی برخی از نویسندگان مغرض، مذهبی بودن نظام اسلام را نیز منکر شده اند و اسلام را یک حکومت سکولار معرفی کرده اند. به قول کویلیام: برای جلوگیری از نفوذ اسلام در میان مسیحیت دینی، اسلام را زیر سؤال برده اند.
«ادوید اورکورهات» در کتاب معروف خود «حقیقت شرق» می نویسد: «اسلام، دستور ملل گوناگون و نظام نامه کشورهای عالم است و هرگز امر به پیروی از عقاید نوین ننموده و اعتراف به نزول وحی و یا قوانین تازه نداشته و عنوان ریاست مذهبی و سیاسی در آن یافت نمی شود».(29) در صورتی که در جای جای قرآن سخن از وحی الهی است: «ما ینطق عن الهوی * ان هو الا و حی یوحی؛(30) محمد از روی هوا و هوس سخن نمی گوید؛ سخنانش وحی ناب است». و یا می فرماید: «و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه؛(31) هر کس غیر از دین اسلام آیینی اتخاذ کند، از وی پذیرفته نیست». این نویسندگان مغرض گاهی هم مسلمانان را خرافی جلوه می دهند تا آیین محمدی را از رونق و شکوه بیندازند. نویسنده آئین اسلام به یکی از خرافات اشاره می کند و می گوید: «این تصور باطل و خیال خامی که قرن ها در مغز بسیاری از انگلیسی ها جای گرفته و افکارشان را پریشان ساخته، تا چه اندازه زشت و نارساست؛ هنوز هم می گویند که مسلمان ها معتقدند تابوت حضرت محمد (ص) از فولاد ساخته شده و به وسیله سنگ مغناطیسی بین زمین و آسمان آویزان است».(32) این گونه افسانه ها که هر کسی را به خنده وا می دارد، از عناصر مغرض و کج اندیش بعید به نظر نمی رسد. آری، چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند.
شجاعت برخی از مستشرقان
در این میان، دانشمندان و نویسندگان منصف مسیحی و محققان آزاد اندیش و شجاعی هم دیده می شوند که برای اثبات یک حقیقت تاریخی و دفع اتهامات از ساحت حضرت محمد (ص) و آیین اسلام، از آبرو و حیثیت خود مایه گذاشته اند، به عظمت اسلام و آورنده آن اعتراف کرده و علل پیش رفت سریع آن را شفافیت و حقانیت اسلام دانسته اند و علل شکست مسیحیت را خرافی بودن آن جلوه داده اند. در این جا به یک نمونه جالب و جاذب اشاره می کنیم.
کوویلیام می نویسد: «کانون اسحاق تیلر»، رئیس کلیسای انگلیس چارش، در تاریخ هفده اکتبر سال 1887 از روی شهامت و دل بستگی به حقایق، خطابه شایانی در جلسه شورای عالی کلیسا در شهر «ولورهامیتون» ایراد نمود، به گونه ای که اعضای شورای عالی به خشم آمده، او را به باد ناسزا و دشنام گرفتند.
وی در فرازهایی از سخنان خود آورده است: «دیانت اسلام مراحل دور و درازی پیموده و بزرگی آن در بیشتر کشورهای جهان مسلّم گشته، بلکه از جهات بسیاری بر نصرانیت پیش دستی نموده است… باید گفت پیش رفت سریع اسلام به خاطر آن است که در اصول آن، خبط و خطایی راه نیافته، بر خلاف نصرانیت که احکامش سست و لرزان گردیده [است ]؛ ولی مبادی اسلامی پیش از پیش در دل های مسلمین پایدار و برقرار می باشد. چطور می توان باور نمود که ملتی در آفریقا یک مرتبه اسلام را قبول نموده و از آیین بت پرستی دست کشیده و بت ها را لگدکوب نمایند؛ ولی همان ملت زیربار نصرانیت نرفته، زحمات و فداکاری های مبلّغین ما به هیچ وجه در دل آنان تأثیر نبخشیده باشد. [این امر ]برای این است که اسلام، تمدن و برادری و مساوات را بیش از نصرانیت به مردم یاد داده است. اسلام، دینی است که آیین اجتماعی را به همگان تعلیم داده و نفس انسانی را از سرکشی و خون ریزی باز داشته، بی رحمی به حیوانات و جفا بر بندگان و خدمت گزاران را حرام دانسته و نیکوکاری را دستور کلّی قرار داده است. دیانت اسلام، تعدد زوجات را با رعایت عدالت جایز شمرده، شهوت رانی را باعث بدبختی بشر تشخیص داده است. در مقابل آن، تجارت تاجران اروپایی بازار مسکرات را رواج داده و دامنه کارهای ناپسند را توسعه داده و در نتیجه مردم را به بدبختی و جور و جفا و گمراهی می کشاند.»(33)
این دانشمند روشن بین غربی سپس می افزاید:
«تمدن اسلامی تمام ندانستنی ها را به انسان آموخته و از کوچک ترین پیرایش به کلّی دور [بوده ] و در لباس پاکی و پاکیزگی و عزت نفس، بهترین دستورهای زندگی را می دهد؛ چنان چه هر گاه هزار نفر به نصرانیت گرویده در برابر آن، یک میلیون نفوس احکام اسلامی را [بدون صرف هزینه تبلیغاتی ]به جان و دل پذیرفته اند. در صورتی که ما هرگز به مخارج گزاف و قربانی های زیاد مبلّغین مسیحی در میان مردمان آفریقا توجهی نداریم… و اگر هم بی خبر بمانیم، نادانی خود را نشان داده [ایم ]، در حالتی که ناگزیر از اعتراف می باشیم که اسلام، دشمن نصرانیت [مسیحیت ]نبوده، بلکه برای آن بسی سودمند [است ] و گذشته از این، سنگر محکمی برای دیانت موسی (ع) می باشد…».(34) وی در ادامه می گوید: «دیانت اسلام به قوم و ملت جداگانه وابسته نبوده، بلکه در سراسر کشورهای دنیا پراکنده [است ] و مسلمانان به چهار پیغمبر بزرگ؛ یعنی ابراهیم و موسی و عیسی و محمد اعتراف دارند.»(35)
پرسش های متن درسی مقطع دیپلم و بالاتر
1 . در حال حاضر بیشترین اطلاعات درست درباره سرگذشت پیامبران پیشین از چه منبعی به دست می آید؟
الف - منابع تاریخی غرب.
ب - قرآن و گفتار پیامبر.
ج - تورات.
د - انجیل.
2 . چرا انجیل و تورات همواره در معرض تحریف و تغییرند؟
الف - چون به صورت وحی نازل نشده اند.
ب - به دلیل این که اساساً تورات و انجیل، ساخته متفکران و فرهیختگان بوده و هست.
ج - زیرا به صورت اعجاز کلامی نازل نشده اند.
د - برای این که طرف داران آن دو از نظر ادبی قوی تر و به رموز آن کتاب ها بیشتر آشنا بودند.
3 . به نظر نویسنده مقاله، پیامبر اکرم (ص) در فصل جوانی به چه کاری مشغول بود؟
الف - شبانی.
ب - تجارت.
ج - شغل مداومی نداشت.
د - کشاورزی.
4 . «اخلاق محمد (ص)، اخلاقی قرآنی است»؛ این گفته از کیست؟
الف - امّ ایمن.
ب - عبدالمطّلب.
ج - ابوطالب.
د - عایشه.
5 . کدام گزینه صحیح نیست؟
الف - اجداد پیامبر اکرم (ص) همگی از شخصیت های سرشناس عرب بوده اند.
ب - به گفته لامارتین، پیامبر اکرم (ص) خودآرایی و توسل به انواع نیرنگ را از بزرگ ترین گناهان و مخصوص مردمان پست می دانست.
ج - پیامبر اکرم (ص) برادرزاده ابوطالب بود.
د - پیامبر اکرم (ص) در پاسخ ابوطالب فرمود: اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارند، هرگز دست از تبلیغ رسالت بر نمی دارم.
6 . از دیدگاه پیامبر اکرم (ص)، حکومت بعد از او، از آن کیست؟
الف - اعراب.
ب - قبیله بنی عامر.
ج - امرش به دست خداست.
د - هر کس او را یاری کند.
7 . پیمان حلف الفضول:
الف - پس از بعثت اتفاق افتاد.
ب - بین غیرت مندان مکه و پیامبر اکرم (ص) در ایام جوانی، منعقد شد.
ج - برای دفاع از کعبه ترتیب یافت.
د - پس از بعثت و برای تأمین امنیت زائران خانه خدا و مسافران مکه، بسته شد.
8 . جمله «شرمندگی در این دنیا برای انسان، بهتر از خجالت در روز حساب است»، از کیست؟
الف - کوویلیام.
ب - جان داونپورت.
ج - کارلایل.
د - پیامبر اکرم (ص).
9 . پیامبر اکرم (ص) چه زمانی به حکومت بی نظیر ظاهری دست یافت؟
الف - آغاز بعثت.
ب - اواخر عمر.
ج - آغاز هجرت.
د - پس از جنگ احد.
10 . منظور از کفار در آیه 29 از سوره فتح چیست؟
الف - همه کسانی که ایمان به خداوند ندارند و یا منافقند.
ب - اهل کتاب.
ج - کافران و مشرکانی که با مسلمانان پیمان بسته اند.
د - کسانی که با اسلام و مسلمانی در جنگ و ستیزند.
11 . چه عاملی می تواند جنگ و ستیز را از صحنه زندگی انسان برطرف سازد؟
الف - خویشاوندی.
ب - توافق در عقاید بشری و دموکراسی.
ج - ایمان واقعی و یکی بودن دین.
د - وحدت نژاد و زبان و ملیت.
12 . کدام گزینه نشانه مظهر رحمت الهی بودن پیامبر است؟
الف - غلبه مهر بر قهر.
ب - عمومی بودن مهر حتی نسبت به خشونت طلبان.
ج - غلبه قهر بر مهر.
د - مساوی بودن مهر و قهر نسبت به همه انسان ها.
13 . کدام گزینه صحیح است؟
الف - جنگ در دایره وهم و خیال و اغراض شخصی، جنگی است که به فرمان یک رهبر خود ساخته صورت می گیرد.
ب - هدف و انگیزه از جنگ هایی که به دلیل تعصب های ملی و مذهبی رخ می دهد، اصلاح مفاسد سیاسی و تربیت اخلاقی و روحی است.
ج - پیامبر اکرم (ص) پس از فتح مکه، همه و حتی کسانی را که به آن حضرت یا مسلمانان ظلم کرده بودند، عفو کرد.
د - ادعای مسیلمه کذاب یک فتنه شخصی بود.
14 . چه کسی وحیانی بودن قوانین اسلام را منکر شده است؟
الف - ادوید اورکورهات.
ب - کوویلیام.
ج - کانون اسحاق تیلر.
د - ژوزف تومسون.
15 . این خبر که تابوت حضرت محمد (ص) از فولاد ساخته شده:
الف - افسانه است.
ب - عقیده بسیاری از مسلمانان است.
ج - عقیده برخی از مسلمانان است.
د - از بافته های نویسندگان آمریکایی است.
پاسخ صحیح پرسش های متن درسی مقطع دیپلم و بالاتر شماره «61»
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15
الف ج ب د د ب ج د د الف ب ج د ب الف
پی نوشت ها:
1) دائرة المعارف، ج 9.
2) همان.
3) اسدالغابه، ج 1، ص 15.
4) النساب و الاشراف، ج 1ص 94.
5) تاریخ یعقوبی، رحلت عبدالله را پس از ولادت حضرت محمد (ص) اجماعی می داند، ولی برخی بعد از دو ماه، بعضی پس از یک سال و گروهی در 28 ماهگی نوشته اند. عده ای نیز گفته اند: پیامبر (ص) پدرش را پیش از ولادت از دست داده است.
6) اسدالغابه، ج 1، ص 14 ؛ ترجمه تاریخ یعقوبی، ص 362 ؛ طبقات ابن سعد، ج 1، ص 116 ؛ ابن کثیر، البدایه، ج 2، ص 323.
7) برای اطلاع بیشتر، ر.ک: محمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص 49.
8) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 6 و سیره حلبی، ج 1، ص 6.
9) سیره ابن هشام، ج 1، ص 176 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13، ص 203.
10) تعداد ذکر شده، در آن تاریخ بوده است، ولی امروز متجاوز از یک میلیارد مسلمان وجود دارد.
11) آئین اسلام، ترجمه سید فخرالدین طباطبائی، ص 23.
12) همان، ص 129.
13) سیرة النبی، ج 1، ص 278 و تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 67.
14) سیره ابن هشام، ج 1، ص 293 و 294 ؛ به نقل از: محمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر، ص 122.
15) سیره ابن هشام، ج 1، ص 157 ؛ سیرة النبی، ج 2، ص 33 و 34 ؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 84 ؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 84، بحارالانوار، ج 28، ص 273.
16) کوویلیام، آئین اسلام، ص 93.
17) همان، ص 22.
18) محمد (ص) و قرآن، ص 53.
19) برداشت از: محمدهادی فخرالمحققین، دانشنامه شیخ الاسلامی، ص 63.
20) انبیاء (21) آیه 107.
21) انفال (8) آیه 63.
22) همان، آیه 39.
23) بقره (2) آیه 19.
24) انفال (8) آیه 61.
25) کوویلیام، آئین اسلام، ص 8.
26) همان، ص 17 - 16.
27) همان، ص 9.
28) همان، ص 18 - 17.
29) همان، ص 3.
30) نجم (53) آیه 4 - 3.
31) آل عمران (3) آیه 85.
32) کوویلیام، آئین اسلام، ص 2 - 1.
33) اقتباس از: آئین اسلام، ص 8 - 4.
34) همان، ص 7.
35) همان.

خنده حلال
شنبه 95/09/06
طرح مسأله:
یکی از موضوعات و مسائل اخلاقی که بسیاری از اجتماعات و گروه های انسانی به آن دست به گریبان هستند موضوع استهزاء، و تمسخر قومیت های مختلف است. بسیاری از افراد به بهانه فراهم کردن محیطی شاد برای اطرافیان با به سخره گرفتن قوم یا گروهی سعی در ایجاد مجلسی شاد و مفرح می نمایند.
این آسیب اجتماعی تا به اندازه ای پیشرفت می نماید که در حساس ترین ارگان های فرهنگی همچون صدا و سیما که رسانه ای همگانی و ملی است رسوخ نموده و موجبات ناراحتی و تهییج احساسات قومی و قبیلگی گروه بی شماری از انسانها را فراهم می سازد.
سوال بسیار مهمی که در این خصوص مطرح می باشد این است که؛ این رویه و رویکرد ناپسند اخلاقی و اجتماعی در فرهنگ اسلامی به چه صورت مورد نقد و انتقاد قرار گرفته و چه آثار و پیامدهای فردی و اجتماعی برای آن معرفی شده است.
جایگاه و اهمیت شادی و خنده حلال در اسلام
خداوند متعال در توصیف اهل بهشت ایشان را غرق در شادی و سرور معرفی می نماید این مطلب خود می توان گواه بر این باشد که انسان فطرتاً طالب شاد زیستن است و آن را یکی از شاخص های خوشبختی و سعادت می داند. چرا که در غیر این صورت خدای متعال برای ترغیب بندگان از نعمت شادی و فرح سخن نمی فرمود.
خداوند در توصیف اهل بهشت می فرماید: «فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً؛[انسان،11] خاطر این عقیده و عمل) خداوند آنان را از شرّ آن روز نگه مى دارد و آنها را مى پذیرد در حالى كه غرق شادى و سرورند». و همچنین در بیان احوال بهشتیان این چنین می فرماید: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ، ضاحِكَةٌ سْتَبْشِرَة [عبس،39-38] در آن روز [بهشتیان] چهره های درخشان و خندان و شادمان دارند».
سفارش مؤکد به شاد کردن مؤمنان
در منابع روایی با روایاتی زیبا برخورد می کنیم که نه تنها از شادی و سرور در زندگی نهی نمی نماید، بلکه الگوهای برتر زندگی را با این شاخص رفتاری به عموم مردم معرفی می نماید.
برای نمونه در سیره و رفتار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) نقل شده است که: «هرگاه یکی از اصحاب اندوهگین بود، حضرت با شوخی کردن او را شادمان می فرمود».[1]
علاوه بر این مطلب در کتب روایی ابواب مستقلی در خصوص شاد کردن دیگران با عنوان ادخال سرور وجود دارد، که به خوبی حاکی از جایگاه و اهمیت خنده و شاد کردن دیگران است. برای نمونه در روایتی امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «إِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ؛[2] به درستی که محبوب ترین اعمال نزد خدای متعال ادخال سرور در قلب مومن است».
منطقه ممنوعه شادی و خنده
هر چند شاد کردن مؤمنین و اطرافیان یکی از آموزه های دینی و روایی به شمار می آید ولی نباید فراموش کرد این مطلب هیچ گاه به معنای جواز ورود در مناطق ممنوعه شادی نیست؛ از اینرو شادی های ممنوع همچون مسخره کردن، لودگی، هجو، هزل و جُک سازی در سبک زندگی اسلامی جایگاهی نداشته و به شدت از آن نهی شده است. هیچ گاه آموزه های دینی و اسلامی به کسی اجازه نداده است به بهانه شاد کردن مجلس، گروهی را به باد تمسخر و استهزاء بگیرند. نه تنها در این خصوص مجوزی صادر نشده است بلکه این مورد از جمله بزرگترین گناهان کبیره به شمار آمده است.
هزل و هجو ممنوع
مزاح و شوخی که یکی از عوامل برجسته شادی است اگر با سبک سری، بی شرمی، و گستاخی بیامیزد، «هزل» نامیده می شود که در اسلام مطرود است و اگر با تحقیر و بد گویی و ناسزا آمیخته گردد، آن را هجو می خوانند و این نیز در فرهنگ و آداب اسلامی به شدت مورد توبیخ و سرزنش قرار گرفته است.
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ یَكُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ یَكُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛[حجرات،11] اى كسانى كه ایمان آورده اید، گروهى [از مردان] گروه دیگر را مسخره نكنند، شاید آنان- كه مسخره شده اند- از اینان- كه مسخره كرده اند- بهتر باشند و نه زنانى زنان دیگر را، شاید آنان از اینان بهتر باشند. و از خودتان- از یكدیگر- عیبجویى مكنید و یكدیگر را به لقبها [ى بد و ناخوش ] مخوانید. بد نامى است نام كردن [مردم ] به بدكردارى پس از ایمان آوردن [آنها]. و هر كه توبه نكرد پس اینانند ستمكاران».
فواید خنده،آثار خنده
شاد کردن مؤمنین و اطرافیان یکی از آموزه های دینی و روایی به شمار می آید
ریشه و عامل استهزاء و تمسخر دیگران
با مطالعه و بررسی حالات و خصوصیات انسان می توان عوامل مختلفی برای رذیله زشت و غیر اخلاقی مسخره کردن را برشمرد:
1- خود برتربینی: به روشنی می توان یکی از علل تمسخر دیگران را خودبرتر بینی معرفی نمود. گاهی دیده شده است کسانی که از لحاظ امکانات مادی و اجتماعی و علمی خود را برتر از دیگران می پندارند، به راحتی به خود اجازه استهزاء دیگران را می دهند. کم نیستند افرادی که به واسطه داشتن مرتبه ی علمی، زیر دستان خود را حقیر شمرده و با القاب و سخنان سخیف آنان را دست می اندازند.
خداوند متعال در قرآن می فرماید: «فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُن؛[غافر/83] و چون پیامبرانشان دلایل آشكار برایشان آوردند، به آن چیز [مختصرى] از دانش كه نزدشان بود خرسند شدند، و [سرانجام ] آنچه به ریشخند مى گرفتند آنان را فرو گرفت».
2. دشمنی و عداوت: گاهی نیز می توان منشأ این رفتار غیر اخلاقی را دشمنی دانست کما اینکه در طول تاریخ گمراهان برای مقابله و ستیز با پیامبران الهی از این حربه استفاده می نمودند. «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فی شِیَعِ الْأَوَّلینَ وَ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ؛[حجر،11-10] و ما رسولان خود را پیش از تو به میان اقوام پیشین فرستاده ایم. هیچ پیامبرى بر آنها مبعوث نشد، جز آنكه مسخره اش كردند».
3. حسادت: گاهی انگیزه استهزاء دیگران حسادت است. افرادی كه ضعف شخصیت دارند و نمی توانند كمالات دیگران را ببینند سعی می كنند با مسخره كردن آنها شخصیت شان را از بین ببرند.[3]
آثار و پیامدهای شوم استهزاء و تمسخر
1-استهزاء و تمسخر، تخریب شخصیت
از جمله بدترین آثار و پیامدهای استهزاء دیگران، تخریب حرمت ها و شخصیت افراد است. هر انسانی برای خود حریم و حرمتی قائل است که دوست ندارد توسط دیگران به سخره گرفته شود؛ آموزه های دینی نیز حرمت انسان مؤمن را به منزله کعبه می داند که نباید هتک شود. از امام صادق (علیه السلام) این چنین نقل شده است که فرمودند: «الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَةِ؛[4] حرمت مؤمن از كعبه بزرگتر است».
2-فراموشی و غفلت یاد خدا
شوخی های غیر اخلاقی و تمسخرهای بی شرمانه اگر در ضمیر انسان ماندگار شود علاوه بر این که ادب و متانت و صفات اخلاقی را از وجود او می رباید او را نیز از یاد خدا غافل می نماید. «فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْری وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُون؛[مومنون،110] امّا شما آنها را به باد مسخره گرفتید تا شما را از یاد من غافل كردند و شما به آنان مى خندیدی».
3-موجب نفرت، تفرقه و اختلاف
عنایت و توجه آموزه های دینی به اتحاد، همبستگی و همگرایی دینی و اسلامی غیر قابل توصیف است. بسیاری از آیات مسلمانان را به اتحاد و مهرورزی با همنوعان دعوت می نماید. این در حالی است که اگر فرهنگ اسلامی و مهرورزی جای خود را به سبک سری، توهین و تمسخر دهد ثمره ای جز اختلاف و نفرت در جامعه برداشت نخواهد شد.
نتیجه و حاصل کلام
بر اساس آموزه های دینی، شادی و نشاط دارای حد و مرز مشخص است. محتوی و قالب شادی و نشاط نباید با روح توحیدی و فرهنگ اسلامی در تضاد و ستیز باشد، خنده و لبخند و جملات خنده آور نباید موجب لکه دار کردن شخصیت و حریم های اخلاقی و انسانی افراد شود.
پی نوشت ها:
[1]. علامه طباطبایی، سنن النبی (صلی الله علیه وسلم)، ص.60
[2]. الكافی، ج 2، ص189، ح17.
[3]. وسائل الشیعة، ج 16، ص349.
[4]. الخصال، ج 1،ص27.

عوامل مؤثر در طهارت و تربيت فرزند از منظر امام خميني رحمه الله
شنبه 95/09/06
عوامل مؤثر در طهارت و تربيت فرزند از منظر امام خميني رحمه الله
بعد تربيتي حضرت امام خميني رحمه الله همچون ديگر ابعاد مختلف شخصيت آن مرد آسماني بسيار ممتاز بوده و در آسمان تربيت همچون ستاره اي مي درخشد. حضرت امام خميني قدس سره با تکيه بر فطرت رحماني و الهي در وجود انسان فصلي جديد در تربيت عملي گشودند. ايشان فطرت توحيدي را امانتي الهي دانسته اند که با عامل تربيتي و توجه و مراقبه شکفته و نوراني شده و با غفلت و گناه و کفرآلوده و ضايع مي گردد. چنانچه در برخي از سخنان خود به اين مطلب اشاره کرده و فرموده اند:
انسان از اول اين طور نيست که فاسد به دنيا آمده باشد از اول با فطرت خوب به دنيا آمده، با فطرت الهي به دنيا آمده «کُلُّ مولودٍ يوُلَد علي الفِطْرَةِ.
فطرت همه بر نورانيت است، فطرت شما، فطرت نوراني است، فطرت توحيد است.
(هر کودکي با فطرت الهي متولد مي گردد) که همان فطرت انسانيت، فطرت صراط، مستقيم،فطرت اسلام و فطرت توحيد است.
هيچ چيز، هيچ صفتي در انسان از آن وقتي که متولد شده است نبوده. بچه وقتي متولد شد ديکتاتور نيست. وقتي هم که بزرگ مي شود کم کم، آن طور نيست که آن ديکتاتوري هاي بزرگ را داشته باشد، لکن با تربيت هاي ناصحيح در همان محيط کوچکي که دارد کم کم ديکتاتوري در او ظهور مي کند اگر تربيت صحيح باشد براي اين بچه آن ديکتاتوريش رو به ضعف مي رود و اگر تربيت فاسد باشد آن ديکتاتوري که کم بود رشد مي کند.
اساس عالم بر تربيت انسان است، انسان عصاره همه موجودات است و فشرده تمام عالم است و انبيا آمده اند براي اينکه اين عصاره بالقوه را بالفعل کنند.
تمام نکته انبيا اين است که تربيت کنند اين بشر را که قابل براي اين است که تربيت بشود.
تمام دست اندرکاران امر تربيت اعم از پدر و مادر، معلمين و اساتيد بايد به اين عوامل توجه نمايند.
1. عوامل تأثيرگذار قبل از تولد
الف) نوع خوراک پدر و مادر
امام خميني رحمه الله عوامل تأثيرگذار بر وجود انسان را قبل از تولد او دانسته اند که يکي از آنها نوع خوراک پدر و مادر است ايشان در اين باره فرموده اند:
موادي که با آن بني آدم تغذيه مي کنند و با آن به زندگي وحيات خود در اين عالم طبيعي ادامه مي دهد به حسب نوع گوناگون است. از نظر لطافت و زمخت بودن و صفا و کدورت، چه بسا که سيب و انار و خرما لطيف تر و پاک تر و معتدل تر و کامل تر از هويج و باقلا و مانند آن باشد و اين اختلاف زياد ميان انواع مواد غذايي چه بسا که ضروري باشد، بديهي است که نطفه انساني که از آن فرزند پديد مي آيد و سرچشمه مادي آن را تشکيل مي دهد از اين مواد غذايي است؛ زيرا که نطفه از عصاره مواد غذايي هضم شده در دستگاه گوارشي او پديد مي آيد و چه بسا که نطفه انسان از مواد غذايي لطيف و نوراني و صافي پديد آيد که پدر آن را مصرف کرده و ممکن است که نطفه از مواد انبوه، ظلماني و کدري پديد آمده باشد که پدر آنها را خورده است.
ب) عظمت صلب پدر و پاکي رحم مادر
پاکي روح پدر و مادر نيز از عوامل تأثيرگذار بر نطفه اي است که حامل آن هستند. حضرت امام خميني اين عامل را نيز از عوامل تأثيرگذار در وجود انسان قبل از تولد برشمرده و فرموده اند:
اختلاف صلب هاي پدران در عظمت و نورانيت و کمال و يا ضد آنها باب وسيعي است که موجب اختلافات بسيار و بي شمار در شکل گيري وجود انسان است، اختلاف رحم ها نيز يکي ديگر از موجبات گوناگوني انسان ها است. بنابراين اگر ماده در کمال نورانيت بوده و صلب پدر نيز با عظمت، نوراني و پاک و کامل باشد و رحم نيز پاک و طاهر باشد و ادب الهي تشکيل نطفه رعايت شده باشد فرزندي پاک، لطيف و نوراني متولد خواهد شد و چنانچه سلسله پدران و مادران همگي چنين باشند، نورانيت و پاکي فوق العاده مي گردد. چنانچه در زيارت امام حسين مي خوانيم:
گواهي مي دهم که تو نوري بودي در صلب هاي عالي و شامخ پدران و در رحم هاي پاک مادران، که ناپاکي هاي دوران جاهليت شما را آلوده نساخته و غباري از رذايل بر دامان شما ننشسته است.
اين عبارات بر آنچه ذکر شد دلالت دارد که عظمت پدران و پاکي رحم مادران و طهارت پدران و مادران از آلودگي ها و اخلاق ناپسند و اعمال زشت موجب طهارت و نورانيت فرزند مي گردد.
ضرورت انتخاب صحيح همسر در امر تربيت
براساس نقش مهم و تعيين کننده پدرو مادر در شکل گيري شخصيت فرزند، امام خميني رحمه الله ضرورت انتخاب صحيح همسر را در امر تربيت يادآور شده و فرموده اند:
از آن وقتي که ازدواج حاصل نشده بين پدر و مادر، اسلام براي ساختن انسان دستور دارد چه زني را انتخاب کند، وضع اخلاقي اش چه جور باشد وضع ديانتش چه جور باشد.
يک نفر زارع وقتي مي خواهد يک زراعتي بکند و يک دانه را در يک زمين کشت بکند اين زمين را بايد ملاحظه بکند اسلام همين معامله را با افراد انسان کرده است.
يعني معامله يک نفر زارع را که مي خواهد يک کشتي بکند و مي خواهد از آن استفاده بکند از قبل از اينکه کشت بشود دستوردارد پدر و مادر چه جور بايد باشند، يعني ازدواج چه جور بايد باشد.
اسلام به انسان آن نظر را داشته است که آن زوجي که انتخاب مي شود چه جور باشد تا از اين زوج يک انسان صحيح پيدا بشود، آن زني که انتخاب مي کني چه جوز زني باشدتا از اين دو نفر زوجين يک انسان پيدا شود.
ج) حلال بودن غذاي پدر و مادر
امام خميني رحمه الله حلال بودن غذاي پدر و مادر را از جمله عوامل تأثيرگذار در روحيه فرزند قبل از تولد مي دانند.
نقل است که علامه مجلسي دوم در سن هفت سالگي به همراه پدر بزرگوار و عالم خود به مسجد رفته بودند. شبي در صحن مسجد مشغول بازي بود در هنگام بازي مشک يک مرد سقا را با سوزني سوراخ کرد، جريان را به اطلاع پدر او رساندند. او پول مشک را به سقا داد و او را راضي کرد، ولي از اين پيشامد بسيار ناراحت بود و به دنبال علت اين واقعه مي گشت. وقتي به منزل آمد نزد همسر خود رفت و گفت: «من تمام دستورات اسلامي مربوط به فرزند را قبل از انعقادنطفه و پس از آن به لحاظ حلال و حرام بودن و نوع خوراک عمل نموده ام. بنابراين عمل اين فرزند مربوط به يک کوتاهي از طرف تو بايد باشد.»
همسر ايشان پس از تأمل مي گويد: «هنگامي که باردار بودم به منزل همسايه رفتم و در هنگام بازگشت در حياط منزل همسايه درخت اناري بود و من چون باردار بودم تمايل به ترشي وانار پيدا کردم لذا سوزني از لباسم را به انار زده و اندکي از آن را مکيدم، اما متوجه شدم که انار شيرين است لذا انار را رها کرده و به صاحب منزل نگفتم».
گفته اند که همان عمل اندک مادر و تصرف ناچيز مادر در ميوه درخت همسايه بدون اجازه او با يک سوزن، در فرزند او هنگام بارداري تأثير گذاشته و موجب سوراخ کردن مشک سقا پس از هفت سال گرديده است.
2. عوامل تأثيرگذار پس از تولد
حضرت امام خميني رحمه الله در اين باره مي فرمايند:
شير خوارگي و زن شيرده و همسرش و دينداري، نجابت، اخلاق و اعمال آن دو و نيز چگونگي شير دادن و شير خوردن دخالت بسيار مؤثري در کودک دارد.
بر همين اساس در روايات و توصيه هاي اسلامي بر اين مورد تأکيد فراواني گرديده است. در احوال مرحوم حاج شيخ فضل اللّه نوري گفته اند که ايشان فرزند ناخلف و نااهلي داشته اند که بسيار بي قيد و بي دين بوده است تا آنجا که وقتي مرحوم شيخ فضل اللّه نوري را دستگير کرده و زنداني کردند همين پسر تلاش فراواني در راستاي اعدام پدر خود داشته است.
يکي از بزرگان مي گويد من به ملاقات مرحوم شيخ فضل اللّه نوري در زندان رفتم و به مرحوم شيخ گفتم: اين فرزند شما برخلاف انتظار که بايد انساني درستکار و مؤدب باشد به دنبال اعدام شماست!
مرحوم شيخ فضل اللّه نوري فرمودند: آري خودم مي دانستم و همواره همين واهمه را داشتم؛ زيرا هنگام تولد او در نجف مادرش شير نداشت و ما مجبور شديم که دايه و زن شيرده براي او بگيريم و متأسفانه او را نمي شناختيم. پس از مدتي متوجه شديم که اين زن مسلمان نيست و دشمن اهل بيت است. از همان زمان نسبت به او بيم داشتيم. نقل است که همين پسر پاي چوبه دار مرحوم شيخ فضل اللّه نوري ـ پدر عالم و مجتهد خود ـ همراه ديگران شروع به پايکوبي و کف زدن کرد.
ب) محيط خانواده
امام خميني رحمه الله صفحه وجود کودک را صفحه اي صاف و آماده براي تربيت دانسته و فرموده اند: نفس کودک در ابتداي امر چون صفحه کاغذ بي نقش و نگاري است که هر نقشي را به سهولت و آساني قبول مي کند.
بر همين اساس به تربيت کودک از آغاز تأکيد فراوني داشته اند و در اين رابطه فرموده اند:
تربيت ها بايد از اول باشد. از همان کودکي انسان تحت تربيت قرار بگيرد و بعد هم در همه جايي که هست يک مربي هايي باشند که انسان را تربيت کنند.
امام خميني رحمه الله در محيط خانواده مهم ترين نقش تربيتي را متوجه مادران دانسته و همواره به آنان سفارش مي کردند که در تربيت فرزند بر اساس تعليم و دستورات اسلامي تلاش و جديت داشته باشند. ايشان در يکي از سخنراني هاي خود در جمع بانوان چنين فرمودند:
اول مدرسه اي که بچه دارد دامن مادر است، مادر خوب بچه خوب تربيت مي کند و خداي ناخواسته اگر مادر منحرف باشد، بچه از همان دامان مادر منحرف بيرون مي آيد.
بچه وقتي در دامان مادرش هست مي بيند مادر اخلاق خوش دارد، اعمال صحيح دارد، گفتار خوش دارد، اين بچه از همان جا اعمالش و گفتارش به تقليد از مادر که از همه تقليدها بالاتر است و به تزريق مادرکه از همه ترزيق ها مؤثرتر است تربيت مي شود.
بانوان محترم! مسئوليد همه، مسئوليم همه، شما مسئول تربيت اولاد هستيد، شما مسئوليد که در دامن هاي خودتان اولاد متقي بار بياوريد تربيت کنيد، به جامعه تحويل بدهيد، همه مسئول هستيم که اولاد تربيت کنيم، لکن در دامن شما بهتر تربيت مي شوند. دامن مادر بهترين مکتبي است براي اولاد.
خانه هاي شما بايد خانه تربيت اولادباشد، منزل علماست، منزل شما و منزل تربيت علمي، تربيت ديني و تهذيب الخلق. توجه به سرنوشت اينها برعهده پدران است و برعهده مادرها، مادرها بيشتر مسئول هستند و مادرها اشراف هستند، شرافت مادري از شرافت پدري بيشتر است. تأثير مادر هم در روحيه اطفال از تأثير پدر بيشتر است.
نمونه و الگويي که حضرت امام در تربيت فرزند براي بانوان ارائه مي دهند حضرت زهراي مرضيه عليهاالسلام هستند که در رابطه با ايشان مي فرمايند:
اين خانه کوچک فاطمه عليهاالسلام و اين افرادي که در آن خانه تربيت شدند که به حسب عدد، چهار ـ پنج نفر بودند و به حسب واقع، تمام قدرت حق تعالي را تجلي دادند، خدمت هايي کردند که ما و شما را و همه بشر را به اعجاب درآورده است.
اهميت بچه داري بانوان
حضرت امام خميني رحمه الله کم اهميت جلوه دادن بچه داري را در نظر بانوان ايران نيرنگي از طرف دشمن براي دور کردن جامعه از تربيت صحيح دانسته و فرموده اند:
در طول اين سلطنت اينها کوشش کردند که مادرها را از بچه ها جدا کنند. به مادرها تزريق کردند بچه داري چيزي نيست شما توي ادارات برويد. جدا کردند اين بچه هاي معصوم را که بايد تربيت بشوند از دامن هاي مادر و بروند در پرورشگاه و جاهاي ديگر و در دامن اشخاص اجنبي، اشخاص غيررحيم آنها را تربيت مي کردند، تربيت فاسد بچه اي که از مادرش جدا شد پيش هر که باشد عقده پيدا مي کند. عقده که پيدا کرد مبدأ بسياري مفاسد مي شود. بسياري از قتل هايي که واقع مي شود روي عقده هايي است که پيدا مي شود.
ج: مدرسه
حضرت امام خميني رحمه الله پس از محيط خانواده مدرسه را از عوامل تأثيرگذار در تربيت فرزندان دانسته و فرموده اند:
پس از اين مرحله، تربيت هاي خارجي از معلمان و مربيان - غير پدر و مادر - است و البته انتخاب معلم متدين، خوش عقيده، خوش اخلاق و مدرسه مناسب ديني، اخلاقي مهذب، در تربيت ابتدايي طفل دخالت تام دارد چه بسا باشد که نقشه سعادت و شقاوت طفل در اين مرحله ريخته شود و تزريقات معلمين، يا شفاي امراض و يا سم قاتل است.
شما معلمين و شما دانشجويان از همين راهي که انبيا تعيين کرده اند راه را طي کنيد؛ همين راه خداست.
اين کودکان از اولي که وارد مي شوند در محيط تعليم يک نفوس سالم، ساده و بي آلايش و قابل قبول هر تربيتي و هر چيزي که به آنها القا مي شود هستند و اينها از اول که وارد کودکستان مي شوند اماناتي هستند به دست آنهايي که در کودکستان آنها را تعليم مي دهند و همين امانات از آن جا منتقل مي شوند به جاهاي ديگر و به دست معلمين ديگر تا برسد به آنجايي که رشد کردند و بزرگ شدند و وارد شدند.
اگر چنانچه اين اطفال را از اول به يک نحو تربيت بکنند که در آن، انحراف نباشد، تربيت هاي مناسب با انسان باشد، مناسب با فطرت پاک انسان ها باشد، اينها، بعد که تحويل به جامعه داده مي شوند و مقدرات جامعه حتما به دست اينها سپرده مي شود، در نتيجه يک کشور را نوراني، کشور انساني و کشور را به فطرت اللّه تربيت مي کنند.
اهميت جايگاه معلمين در جامعه
به جهت جايگاه با عظمت و مهم معلم در تربيت جامعه جوان يک کشور، امام خميني رحمه الله در توصيه هاي مختلف معلمين را متوجه مسئوليت سنگين که بر عهده دارند، متوجه کرده و فرموده اند:
نقش معلم در جامعه نقش انبيا است. انبيا هم معلم بشر هستند، نقش بسيار حساس و مهمي است و مسئوليت بسيار زياد دارد.
معلم اگر خوب باشد، مملکت خوب مي شود، معلم اگر منحرف باشد مملکت خراب مي شود پس شماييد که مي توانيد يک مملکتي را به پيش برانيد. هم معنوياتش را و هم مادياتش را و شماييد که مي توانيد يک مملکتي را خداي نخواسته به عقب برانيد، معنويتش را هم مادياتش را.
اين گفتار را با سخني از آن بزرگ معلم انسان ها در عصر حاضر به پايان مي بريم:
به همه معلمين و بچه ها سلام مرا برسانيد و همين طور هم کلاسي ها به آنها بگوييد که خودتان را براي آينده خوب درست کنيد.

عوامل مؤثر در طهارت و تربيت فرزند از منظر امام خميني رحمه الله -(6 Body)
شنبه 95/09/06
عوامل مؤثر در طهارت و تربيت فرزند از منظر امام خميني رحمه الله
بعد تربيتي حضرت امام خميني رحمه الله همچون ديگر ابعاد مختلف شخصيت آن مرد آسماني بسيار ممتاز بوده و در آسمان تربيت همچون ستاره اي مي درخشد. حضرت امام خميني قدس سره با تکيه بر فطرت رحماني و الهي در وجود انسان فصلي جديد در تربيت عملي گشودند. ايشان فطرت توحيدي را امانتي الهي دانسته اند که با عامل تربيتي و توجه و مراقبه شکفته و نوراني شده و با غفلت و گناه و کفرآلوده و ضايع مي گردد. چنانچه در برخي از سخنان خود به اين مطلب اشاره کرده و فرموده اند:
انسان از اول اين طور نيست که فاسد به دنيا آمده باشد از اول با فطرت خوب به دنيا آمده، با فطرت الهي به دنيا آمده «کُلُّ مولودٍ يوُلَد علي الفِطْرَةِ.
فطرت همه بر نورانيت است، فطرت شما، فطرت نوراني است، فطرت توحيد است.
(هر کودکي با فطرت الهي متولد مي گردد) که همان فطرت انسانيت، فطرت صراط، مستقيم،فطرت اسلام و فطرت توحيد است.
هيچ چيز، هيچ صفتي در انسان از آن وقتي که متولد شده است نبوده. بچه وقتي متولد شد ديکتاتور نيست. وقتي هم که بزرگ مي شود کم کم، آن طور نيست که آن ديکتاتوري هاي بزرگ را داشته باشد، لکن با تربيت هاي ناصحيح در همان محيط کوچکي که دارد کم کم ديکتاتوري در او ظهور مي کند اگر تربيت صحيح باشد براي اين بچه آن ديکتاتوريش رو به ضعف مي رود و اگر تربيت فاسد باشد آن ديکتاتوري که کم بود رشد مي کند.
اساس عالم بر تربيت انسان است، انسان عصاره همه موجودات است و فشرده تمام عالم است و انبيا آمده اند براي اينکه اين عصاره بالقوه را بالفعل کنند.
تمام نکته انبيا اين است که تربيت کنند اين بشر را که قابل براي اين است که تربيت بشود.
تمام دست اندرکاران امر تربيت اعم از پدر و مادر، معلمين و اساتيد بايد به اين عوامل توجه نمايند.
1. عوامل تأثيرگذار قبل از تولد
الف) نوع خوراک پدر و مادر
امام خميني رحمه الله عوامل تأثيرگذار بر وجود انسان را قبل از تولد او دانسته اند که يکي از آنها نوع خوراک پدر و مادر است ايشان در اين باره فرموده اند:
موادي که با آن بني آدم تغذيه مي کنند و با آن به زندگي وحيات خود در اين عالم طبيعي ادامه مي دهد به حسب نوع گوناگون است. از نظر لطافت و زمخت بودن و صفا و کدورت، چه بسا که سيب و انار و خرما لطيف تر و پاک تر و معتدل تر و کامل تر از هويج و باقلا و مانند آن باشد و اين اختلاف زياد ميان انواع مواد غذايي چه بسا که ضروري باشد، بديهي است که نطفه انساني که از آن فرزند پديد مي آيد و سرچشمه مادي آن را تشکيل مي دهد از اين مواد غذايي است؛ زيرا که نطفه از عصاره مواد غذايي هضم شده در دستگاه گوارشي او پديد مي آيد و چه بسا که نطفه انسان از مواد غذايي لطيف و نوراني و صافي پديد آيد که پدر آن را مصرف کرده و ممکن است که نطفه از مواد انبوه، ظلماني و کدري پديد آمده باشد که پدر آنها را خورده است.
ب) عظمت صلب پدر و پاکي رحم مادر
پاکي روح پدر و مادر نيز از عوامل تأثيرگذار بر نطفه اي است که حامل آن هستند. حضرت امام خميني اين عامل را نيز از عوامل تأثيرگذار در وجود انسان قبل از تولد برشمرده و فرموده اند:
اختلاف صلب هاي پدران در عظمت و نورانيت و کمال و يا ضد آنها باب وسيعي است که موجب اختلافات بسيار و بي شمار در شکل گيري وجود انسان است، اختلاف رحم ها نيز يکي ديگر از موجبات گوناگوني انسان ها است. بنابراين اگر ماده در کمال نورانيت بوده و صلب پدر نيز با عظمت، نوراني و پاک و کامل باشد و رحم نيز پاک و طاهر باشد و ادب الهي تشکيل نطفه رعايت شده باشد فرزندي پاک، لطيف و نوراني متولد خواهد شد و چنانچه سلسله پدران و مادران همگي چنين باشند، نورانيت و پاکي فوق العاده مي گردد. چنانچه در زيارت امام حسين مي خوانيم:
گواهي مي دهم که تو نوري بودي در صلب هاي عالي و شامخ پدران و در رحم هاي پاک مادران، که ناپاکي هاي دوران جاهليت شما را آلوده نساخته و غباري از رذايل بر دامان شما ننشسته است.
اين عبارات بر آنچه ذکر شد دلالت دارد که عظمت پدران و پاکي رحم مادران و طهارت پدران و مادران از آلودگي ها و اخلاق ناپسند و اعمال زشت موجب طهارت و نورانيت فرزند مي گردد.
ضرورت انتخاب صحيح همسر در امر تربيت
براساس نقش مهم و تعيين کننده پدرو مادر در شکل گيري شخصيت فرزند، امام خميني رحمه الله ضرورت انتخاب صحيح همسر را در امر تربيت يادآور شده و فرموده اند:
از آن وقتي که ازدواج حاصل نشده بين پدر و مادر، اسلام براي ساختن انسان دستور دارد چه زني را انتخاب کند، وضع اخلاقي اش چه جور باشد وضع ديانتش چه جور باشد.
يک نفر زارع وقتي مي خواهد يک زراعتي بکند و يک دانه را در يک زمين کشت بکند اين زمين را بايد ملاحظه بکند اسلام همين معامله را با افراد انسان کرده است.
يعني معامله يک نفر زارع را که مي خواهد يک کشتي بکند و مي خواهد از آن استفاده بکند از قبل از اينکه کشت بشود دستوردارد پدر و مادر چه جور بايد باشند، يعني ازدواج چه جور بايد باشد.
اسلام به انسان آن نظر را داشته است که آن زوجي که انتخاب مي شود چه جور باشد تا از اين زوج يک انسان صحيح پيدا بشود، آن زني که انتخاب مي کني چه جوز زني باشدتا از اين دو نفر زوجين يک انسان پيدا شود.
ج) حلال بودن غذاي پدر و مادر
امام خميني رحمه الله حلال بودن غذاي پدر و مادر را از جمله عوامل تأثيرگذار در روحيه فرزند قبل از تولد مي دانند.
نقل است که علامه مجلسي دوم در سن هفت سالگي به همراه پدر بزرگوار و عالم خود به مسجد رفته بودند. شبي در صحن مسجد مشغول بازي بود در هنگام بازي مشک يک مرد سقا را با سوزني سوراخ کرد، جريان را به اطلاع پدر او رساندند. او پول مشک را به سقا داد و او را راضي کرد، ولي از اين پيشامد بسيار ناراحت بود و به دنبال علت اين واقعه مي گشت. وقتي به منزل آمد نزد همسر خود رفت و گفت: «من تمام دستورات اسلامي مربوط به فرزند را قبل از انعقادنطفه و پس از آن به لحاظ حلال و حرام بودن و نوع خوراک عمل نموده ام. بنابراين عمل اين فرزند مربوط به يک کوتاهي از طرف تو بايد باشد.»
همسر ايشان پس از تأمل مي گويد: «هنگامي که باردار بودم به منزل همسايه رفتم و در هنگام بازگشت در حياط منزل همسايه درخت اناري بود و من چون باردار بودم تمايل به ترشي وانار پيدا کردم لذا سوزني از لباسم را به انار زده و اندکي از آن را مکيدم، اما متوجه شدم که انار شيرين است لذا انار را رها کرده و به صاحب منزل نگفتم».
گفته اند که همان عمل اندک مادر و تصرف ناچيز مادر در ميوه درخت همسايه بدون اجازه او با يک سوزن، در فرزند او هنگام بارداري تأثير گذاشته و موجب سوراخ کردن مشک سقا پس از هفت سال گرديده است.
2. عوامل تأثيرگذار پس از تولد
حضرت امام خميني رحمه الله در اين باره مي فرمايند:
شير خوارگي و زن شيرده و همسرش و دينداري، نجابت، اخلاق و اعمال آن دو و نيز چگونگي شير دادن و شير خوردن دخالت بسيار مؤثري در کودک دارد.
بر همين اساس در روايات و توصيه هاي اسلامي بر اين مورد تأکيد فراواني گرديده است. در احوال مرحوم حاج شيخ فضل اللّه نوري گفته اند که ايشان فرزند ناخلف و نااهلي داشته اند که بسيار بي قيد و بي دين بوده است تا آنجا که وقتي مرحوم شيخ فضل اللّه نوري را دستگير کرده و زنداني کردند همين پسر تلاش فراواني در راستاي اعدام پدر خود داشته است.
يکي از بزرگان مي گويد من به ملاقات مرحوم شيخ فضل اللّه نوري در زندان رفتم و به مرحوم شيخ گفتم: اين فرزند شما برخلاف انتظار که بايد انساني درستکار و مؤدب باشد به دنبال اعدام شماست!
مرحوم شيخ فضل اللّه نوري فرمودند: آري خودم مي دانستم و همواره همين واهمه را داشتم؛ زيرا هنگام تولد او در نجف مادرش شير نداشت و ما مجبور شديم که دايه و زن شيرده براي او بگيريم و متأسفانه او را نمي شناختيم. پس از مدتي متوجه شديم که اين زن مسلمان نيست و دشمن اهل بيت است. از همان زمان نسبت به او بيم داشتيم. نقل است که همين پسر پاي چوبه دار مرحوم شيخ فضل اللّه نوري ـ پدر عالم و مجتهد خود ـ همراه ديگران شروع به پايکوبي و کف زدن کرد.
ب) محيط خانواده
امام خميني رحمه الله صفحه وجود کودک را صفحه اي صاف و آماده براي تربيت دانسته و فرموده اند: نفس کودک در ابتداي امر چون صفحه کاغذ بي نقش و نگاري است که هر نقشي را به سهولت و آساني قبول مي کند.
بر همين اساس به تربيت کودک از آغاز تأکيد فراوني داشته اند و در اين رابطه فرموده اند:
تربيت ها بايد از اول باشد. از همان کودکي انسان تحت تربيت قرار بگيرد و بعد هم در همه جايي که هست يک مربي هايي باشند که انسان را تربيت کنند.
امام خميني رحمه الله در محيط خانواده مهم ترين نقش تربيتي را متوجه مادران دانسته و همواره به آنان سفارش مي کردند که در تربيت فرزند بر اساس تعليم و دستورات اسلامي تلاش و جديت داشته باشند. ايشان در يکي از سخنراني هاي خود در جمع بانوان چنين فرمودند:
اول مدرسه اي که بچه دارد دامن مادر است، مادر خوب بچه خوب تربيت مي کند و خداي ناخواسته اگر مادر منحرف باشد، بچه از همان دامان مادر منحرف بيرون مي آيد.
بچه وقتي در دامان مادرش هست مي بيند مادر اخلاق خوش دارد، اعمال صحيح دارد، گفتار خوش دارد، اين بچه از همان جا اعمالش و گفتارش به تقليد از مادر که از همه تقليدها بالاتر است و به تزريق مادرکه از همه ترزيق ها مؤثرتر است تربيت مي شود.
بانوان محترم! مسئوليد همه، مسئوليم همه، شما مسئول تربيت اولاد هستيد، شما مسئوليد که در دامن هاي خودتان اولاد متقي بار بياوريد تربيت کنيد، به جامعه تحويل بدهيد، همه مسئول هستيم که اولاد تربيت کنيم، لکن در دامن شما بهتر تربيت مي شوند. دامن مادر بهترين مکتبي است براي اولاد.
خانه هاي شما بايد خانه تربيت اولادباشد، منزل علماست، منزل شما و منزل تربيت علمي، تربيت ديني و تهذيب الخلق. توجه به سرنوشت اينها برعهده پدران است و برعهده مادرها، مادرها بيشتر مسئول هستند و مادرها اشراف هستند، شرافت مادري از شرافت پدري بيشتر است. تأثير مادر هم در روحيه اطفال از تأثير پدر بيشتر است.
نمونه و الگويي که حضرت امام در تربيت فرزند براي بانوان ارائه مي دهند حضرت زهراي مرضيه عليهاالسلام هستند که در رابطه با ايشان مي فرمايند:
اين خانه کوچک فاطمه عليهاالسلام و اين افرادي که در آن خانه تربيت شدند که به حسب عدد، چهار ـ پنج نفر بودند و به حسب واقع، تمام قدرت حق تعالي را تجلي دادند، خدمت هايي کردند که ما و شما را و همه بشر را به اعجاب درآورده است.
اهميت بچه داري بانوان
حضرت امام خميني رحمه الله کم اهميت جلوه دادن بچه داري را در نظر بانوان ايران نيرنگي از طرف دشمن براي دور کردن جامعه از تربيت صحيح دانسته و فرموده اند:
در طول اين سلطنت اينها کوشش کردند که مادرها را از بچه ها جدا کنند. به مادرها تزريق کردند بچه داري چيزي نيست شما توي ادارات برويد. جدا کردند اين بچه هاي معصوم را که بايد تربيت بشوند از دامن هاي مادر و بروند در پرورشگاه و جاهاي ديگر و در دامن اشخاص اجنبي، اشخاص غيررحيم آنها را تربيت مي کردند، تربيت فاسد بچه اي که از مادرش جدا شد پيش هر که باشد عقده پيدا مي کند. عقده که پيدا کرد مبدأ بسياري مفاسد مي شود. بسياري از قتل هايي که واقع مي شود روي عقده هايي است که پيدا مي شود.
ج: مدرسه
حضرت امام خميني رحمه الله پس از محيط خانواده مدرسه را از عوامل تأثيرگذار در تربيت فرزندان دانسته و فرموده اند:
پس از اين مرحله، تربيت هاي خارجي از معلمان و مربيان - غير پدر و مادر - است و البته انتخاب معلم متدين، خوش عقيده، خوش اخلاق و مدرسه مناسب ديني، اخلاقي مهذب، در تربيت ابتدايي طفل دخالت تام دارد چه بسا باشد که نقشه سعادت و شقاوت طفل در اين مرحله ريخته شود و تزريقات معلمين، يا شفاي امراض و يا سم قاتل است.
شما معلمين و شما دانشجويان از همين راهي که انبيا تعيين کرده اند راه را طي کنيد؛ همين راه خداست.
اين کودکان از اولي که وارد مي شوند در محيط تعليم يک نفوس سالم، ساده و بي آلايش و قابل قبول هر تربيتي و هر چيزي که به آنها القا مي شود هستند و اينها از اول که وارد کودکستان مي شوند اماناتي هستند به دست آنهايي که در کودکستان آنها را تعليم مي دهند و همين امانات از آن جا منتقل مي شوند به جاهاي ديگر و به دست معلمين ديگر تا برسد به آنجايي که رشد کردند و بزرگ شدند و وارد شدند.
اگر چنانچه اين اطفال را از اول به يک نحو تربيت بکنند که در آن، انحراف نباشد، تربيت هاي مناسب با انسان باشد، مناسب با فطرت پاک انسان ها باشد، اينها، بعد که تحويل به جامعه داده مي شوند و مقدرات جامعه حتما به دست اينها سپرده مي شود، در نتيجه يک کشور را نوراني، کشور انساني و کشور را به فطرت اللّه تربيت مي کنند.
اهميت جايگاه معلمين در جامعه
به جهت جايگاه با عظمت و مهم معلم در تربيت جامعه جوان يک کشور، امام خميني رحمه الله در توصيه هاي مختلف معلمين را متوجه مسئوليت سنگين که بر عهده دارند، متوجه کرده و فرموده اند:
نقش معلم در جامعه نقش انبيا است. انبيا هم معلم بشر هستند، نقش بسيار حساس و مهمي است و مسئوليت بسيار زياد دارد.
معلم اگر خوب باشد، مملکت خوب مي شود، معلم اگر منحرف باشد مملکت خراب مي شود پس شماييد که مي توانيد يک مملکتي را به پيش برانيد. هم معنوياتش را و هم مادياتش را و شماييد که مي توانيد يک مملکتي را خداي نخواسته به عقب برانيد، معنويتش را هم مادياتش را.
اين گفتار را با سخني از آن بزرگ معلم انسان ها در عصر حاضر به پايان مي بريم:
به همه معلمين و بچه ها سلام مرا برسانيد و همين طور هم کلاسي ها به آنها بگوييد که خودتان را براي آينده خوب درست کنيد.

رحلت عالم فقیه و عالم بزرگوار مرحوم مغفور آیتالله آقای حاج سید عبدالکریم موسوی اردبیلی رحمتاللهعلیه تسلیت باد
پنجشنبه 95/09/04
رخلت عالم فقیه و عالم بزرگوار مرحوم مغفور آیتالله آقای حاج سید عبدالکریم موسوی اردبیلی رحمتاللهعلیه تسلیت باد

تفاوتهای زن و مرد
سه شنبه 95/09/02
آقایان در آن واحد از یک نیمکره استفاده می کنند ولی خانم ها در آن واحد از دو نیمکره استفاده می کنند.
مغز آقایان تخصصی و دسته بندی شده است ولی مغز خانم ها عمومی است.
مغز آقایان در آن واحد بر روی یک کار متمرکز می شود ولی خانم ها در آن واحد روی چند کار متمرکز می شوند.
2-مرکز کنترل گویش در نیمکره چپ است اگر آقایان سکته کنند و آن قسمت از نیمکره چپ که مربوط به کنترل گویش است ازکار بیافتد آقایان تا آخر عمر نمی توانند تکلم کنند و لال می شوند ولی خانم ها در چنین حالتی نیمکره راست وظیفه نیمکره چپ را بعهده می گیرد و خانم ها دوباره شروع به صحبت می کنند.
مغز آقایان هر قسمت مأموریت ویژه ایی دارد و با قسمت دیگر کاری ندارد ولی مغز خانم ها همه قسمت ها همه کار انجام می دهند.
نیمکره راست مربوط به احساسات و ادراکات و نیمکره چپ مربوط به منطق و تحلیل است با توجه به این نکته آقایان نمی توانند در آن واحد هم احساسی باشند و هم منطقی ولی خانم ها اینگونه نیستند و درآن واحد هم می توانند احساسی باشند و هم منطقی، بنابراین اگر آقا در حالت منطقی قرار دارد نباید انتظار داشت رفتار احساسی از خود نشان دهد بایستی موتور او را گرم کرد و کم کم احساسی شود.
3-زاویه دید آقایون از طرفین و بالا و پایین بسته است یعنی محدوده ایی که می بینند خیلی کم است بدین معنی که دید دورشان بهتر از دید نزدیکشون است اما خانم ها دیدشان از طرفین و بالا و پایین باز است بنابرین دید نزدیکشون خوب و دید دورشان ضعیف است.
4-شرح: آقایون چون دید شون بسته است برای دیدن شیء نزدیک مورد نظر، مدام سرشان را به طرف بالا و پایین و چپ و راست می گردونند تا محدوده دیدوشون را بالا ببرند چون با سرعت این کار را انجام می دهند نمی تونند شیء مورد نظر را ببینند ولی خانم ها چون زاویه دیدشون باز است برای دیدن شیء مورد نظر دیگر سرشان را نمی چرخانند و سریع شیء مورد نظر را پیدا می کنند. بنابرین خانم ها توجه کنند که از این به بعد به هیچ آقایی نگویید چرا این چیز نزدیک را نمی بینی و همچنین خانم ها اگر می خواهید آقایون به آرایش و زینت شما توجه نشان دهند جلوی صورت نروید بلکه از دور خود را به او بنمایانید.
مرد چون دید نزدیکش محدود و ضعیف است نمی تواند جزئیات را خوب ببیند بنابرین نیاز است که خانم محترم جزئیات مورد نظرش را تک تک به آقا بگه مثل زیبایی های خود و زندگی، تغییرها و .. مثلاً آیا امروز ابروی من قشنگه؟ انتظار نداشته باشید آقا خودش تشخیص دهد.
5-آقایان رنگ های اصلی (قرمز-آبی-زرد) را خوب تشخیص می دهند ولی خانم ها علاوه بر رنگ های اصلی، رنگ های شیری، نیلی، ارغوانی، صدری و بنفش را خیل خوب تشخیص می دهند یعنی تشخیص رنگ آقایان بسیار محدودتر از خانم ها می باشد.
بدلیل تشخیص رنگ بالا خانم ها تنوع رنگی بیشتری در پوششان نسبت به آقایان استفاده می کنند و دانشمندان به این نکته پی بردند که وقتی داروها را با رنگ های خاصی تولید می کنند تأثیر درمانی اش بر خانم ها بیشتر است.
لباسی که آقایان می پوشند معمولاً بر اساس این است که چه شغلی دارند یا می خوان قدرتشون را با لباسشون نشون بدن و یا شایستگیشون را با لباسشون نشون بدن ولی خانم ها با توجه به احساسات درونی شان لباس می پوشن و چون احساس درونی خانم ها دائما در حال تغییر است بسیار لباسشون را عوض می کنن.
6-آقایان به سوالات پیاپی خانم ها جواب های کوتاه می دهند اما خانم ها به سوأل های کوچک آقایان جواب های بلند می دهند. آقایان به تک تک جملات خانم ها توجه می کنند و از خانم در
مورد آن دلیل می خواهند و در صدد راهکار دادن بر میان. در این حالت مردها کلاه همه چیز دانی به سر می گذارند و می خواهند برای تک تک جملاتی که خانم گفته راهکار بدهند اما آقا نمی داند که خانم راهکار نمی خواهد دارد بلند بلند فکر می کند مگر اینکه خود خانم بخواهد. بنابرین به حرف های خانم ها فقط گوش کنید.

یه لحظه تفکر
سه شنبه 95/09/02
گویند روزی ناصر الدین شاه تمام ادیبان را جمع کرد و پرسید حافظ در غزلی گفته است:
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
اگر این بلبل خوش بوده است، پس چرا نالههای زار داشته ؟؟!
اما از پاسخ هیچ یک از ادیبان راضی نشد. بنابراین نامهای برای شاعر بزرگ معاصر خود، «وصال شیرازی» نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد.
نامه زمانی به دست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات، رجوعی به اعداد ابجدی حروف الفبا -که روح حروف و کلمات است- میکند و در میابد که:
عدد ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات علی، حسن، حسین علیهم السلام مطابقت دارد؛لذا پاسخ پادشاه را به زبان شعر به این صورت بیان میکند که:
خسروا در حالتی کین بنده را غم یار داشت
یادم آمد کز سئوالی آن جناب اظهار داشت
در خطوط شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن
بلبلی برگِ گلی خوشرنک در منقار داشت
فـکـر بــسـیـاری نـمـودم، لـیـک مـعلـومـم نـشـد
چونکه شعرش در بُطون اسرار بس بسیار داشت
نیمه شب غواص گشتم در حروف ابجدی
تا ببینم این گُهر ، آیا چه دُرّ ، در بار داشت
بلبلی برگِ گلی شد ۳۵۶
با علی و با حسین و با حسن معیار داشت
برگ گل سبز است و دارد آن نشانی از حسن
چونکه در وقت شهادت سبزی رخسار داشت
رنگ گل سرخ است این باشد نشانش از حسین
چـونـکه در وقـت شهـادت چهـره ای گلنار داشت
بلبلی باشد علی کز حسرت زین برگ و گل
دائما آه و فغان و نالهی بسیار داشت

بسیجی
دوشنبه 95/09/01
عدم افراط در رد و تأیید اشخاص
رهبری در دیدار طلاب حوزه در سفر استانی خود به قم فرمودند: «میخواهند فضای انقلابی را بشکنند، روحانی انقلابی را منزوی کنند. تحقیر بسیج، تحقیر شهید، تحقیر شهادت، زیر سؤال بردن جهاد طولانی این مردم اگر خدای نکرده در گوشه و کنار حوزه به وجود بیاید، فاجعه است. بزرگان حوزه بایستی مواظب و مراقب باشند و مانع بشوند.»
ایشان سپس در مورد رفتار برخی طلاب با بزرگان حوزه اضافه کردند: «یک نکته هم خطاب به جوانان پرشور و انقلابی حوزه است، که متن حوزه غالباً همین جوانهای پرشور و طلاب انقلابی هستند. عزیزان من! آینده مال شماهاست، امید آیندهی کشور شماها هستید؛ باید خیلی مراقبت کنید. درست است که جوان طلبهی انقلابی اهل عمل است، اهل فعالیت است، اهل تسویف و امروز به فردا انداختن کار نیست، اما باید مراقب باشد؛ نبادا حرکت انقلابی جوری باشد که بتوانند تهمت افراطیگری به او بزنند. از افراط و تفریط بایستی پرهیز کرد. جوانهای انقلابی بدانند؛ همان طور که کنارهگیری و سکوت و بیتفاوتی ضربه میزند، زیادهروی هم ضربه میزند؛ مراقب باشید زیادهروی نشود. اگر آن چیزی که گزارش شده است که به بعضی از مقدسات حوزه، به بعضی از بزرگان حوزه، به بعضی از مراجع یک وقتی مثلاً اهانتی شده باشد، درست باشد، بدانید این قطعاً انحراف است، این خطاست. اقتضای انقلابیگری، اینها نیست. انقلابی باید بصیر باشد، باید بینا باشد، باید پیچیدگیهای شرائط زمانه را درک کند. مسئله اینجور ساده نیست که یکی را رد کنیم، یکی را اثبات کنیم، یکی را قبول کنیم؛ اینجوری نمیشود.»
رهبر انقلاب در دیدار با نیروی زمینی ارتش در اردیبهشت 1391 مطلبی را پیرامون شعار «جانم فدای رهبر» فرمودند که در واقع خطاب به همه نیروهای انقلابی بود:«اوائل انقلاب، در یکی از این کاخهای سلطنتی که یک بخشی از نیروی ارتش را آنجا برای پاسداری متمرکز کرده بودند، یک تابلوئی آن بالا زده بودند که مضمونش این بود: ما - یعنی ارتش - اصلاً برای حفظ جان این طاغوت تشکیل شدهایم! خب، این خیلی فاصله دارد با منافع ملی. اگر ما در دنیا ارتشی را پیدا کنیم که اعتقاداتش مثل اعتقادات مردم، احساساتش مثل احساسات مردم، خودش نه در خدمت اشخاص و افراد، بلکه در خدمت مردم و در خدمت منافع ملی به معنای حقیقی باشد، این ارتش خیلی ارزش دارد؛ این ارتش شمائید. من مورد دیگری را واقعاً سراغ ندارم. حالا در این کشورهائی که تازه انقلاب کردهاند، ببینیم چه به ثمر خواهد نشست و چه کار خواهند کرد؛ ولی تا الان من واقعاً چنین ارتشی سراغ ندارم؛ ارتشی که نه در خدمت قدرتطلبیهای شخصی است، نه برای شخص میمیرد. این را من باید تأکید کنم؛ نه خدا راضی است، نه احکام اسلام اجازه میدهد که ما بگوئیم ارتش ما، یا نیروهای مسلح ما، یا عناصر ما، برای خاطر فلان آدم بمیرند؛ نه. بله، برای خاطر اسلام، همه بمیرند؛ فلان آدم هم برای خاطر اسلام بمیرد. برای برافراشته نگهداشتن پرچم استقلال کشور - که کشور اسلامی است - همه آماده باشند برای مردن در این راه؛ که این مردن، اسمش شهادت است.»

فرهنگ جهادی
یکشنبه 95/08/30
-فرهنگ جهادی
یکی از نکات برجسته در فرهنگ اسلامی، که مصداقهای بارزش، بیشتر در تاریخ صدر اسلام و کمتر در طول زمان دیده میشود، فرهنگ رزمندگی و جهاد است. جهاد هم فقط به معنای حضور در میدان جنگ نیست؛ زیرا هر گونه تلاش در مقابله با دشمن، میتواند جهاد تلقّی شود. البته بعضی ممکن است کاری انجام دهند و زحمت هم بکشند و از آن، تعبیر به جهاد کنند. اما این تعبیر، درست نیست. چون یک شرط جهاد، این است که در مقابله با دشمن باشد. این مقابله، یک وقت در میدان جنگِ مسلّحانه است که جهاد رزمی نام دارد؛ یک وقت در میدان سیاست است که جهاد سیاسی نامیده میشود؛ یک وقت هم در میدان مسائل فرهنگی است که به جهاد فرهنگی تعبیر میشود و یک وقت در میدان سازندگی است که به آن جهاد سازندگی اطلاق میگردد. البته جهاد، با عنوان های دیگر و در میدانهای دیگر هم هست. پس، شرط اوّلِ جهاد این است که در آن، تلاش و کوشش باشد و شرط دومش اینکه، در مقابل دشمن صورت گیرد.این نکته در فرهنگ اسلامی، نکته ی برجستهای است، که گفتیم نمونههایی هم در میدانهای مختلف دارد. در روزگار ما هم، وقتی ندای مقابله با رژیم منحوس پهلوی از حلقوم امام رضوان اللَّه علیه و همکاران ایشان در سال 1341 بیرون آمد، جهاد شروع شد. پیش از امام هم، البته جهاد به صورت محدود و پراکنده وجود داشت که حائز اهمیت نبود. هنگامی که مبارزهی امام شروع شد، جهاد اهمیت پیدا کرد تا اینکه به مرحلهی پیروزی خود، یعنی پیروزی انقلاب اسلامی رسید. بعد از آن هم، تا به امروز، در این کشور جهاد بوده است. چون ما دشمن داریم.(3)
3- پایبندی به اصول:
پایبندی به اصول، آن چیزی است که در یک جهاد حقیقی شرط لازم است. اول تا آخر بایستی پایبند بود. امام (رض) حکیم واقعی بود. حکیم کسی است که حرف آخر را، که ما با مقدماتی باید به آن برسیم، در همان اول، با یک جملهی خیلی کوتاه بیان میکند و یک قاعدهی کلی به دست انسان میدهد. ایشان بارها وبارها، در جاهای مختلف گفتند-همهی شما هم قاعدتاٌ شنیدید- که ما برای تکلیفمان کار میکنیم ما برای وظیفهمان کار میکنیم. ما حتی برای نتیجه هم کار نمیکنیم. ببینید این حرف چقدر حکمتآمیز است! خیلی خب، حالا ما دلمان میخواست فیلممان پرفروش شود که جوانان استفاده کنند. فیلم با این ترفند پرفروشتر خواهد شد و بیشتر به نتیجه خواهیم رسید که گوشهای از آن جاذبهی جنسی را ما به شکل نجیبانه تری، وسط بیاوریم. نتیجه بیشتر مطلوب می شود. آیا این تکلیف است؟ تکلیف این است؟ نه؛ تکلیف این نیست. تکلیف این است که ما اصلی را که به آن اعتقاد پیدا کردیم، پای آن را امضا کردیم، با خون هم امضا کردیم، رها نکنیم.(4)

تفسیر سوره نساء(منتخب)
یکشنبه 95/08/30
تفسير الميزان آيات 36 - 71 سوره نساء
[سورة النساء (4): الآيات 36 الي 42]
[وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبي وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً (36) الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً (37) وَ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَرِيناً فَساءَ قَرِيناً (38) وَ ما ذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَ كانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيماً (39) إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً (40) فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهِيداً (41) يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّي بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثاً (42)]
بيان
آيات سبع فيها حث علي الإحسان و الإنفاق في سبيل الله و وعد جميل عليه، و ذم علي تركه إما بالبخل أو بالإنفاق مراءاة للناس.
قوله تعالي: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً» هذا هو التوحيد غير أن المراد به التوحيد العملي، و هو إتيان الأعمال الحسنة- و منها الإحسان الذي هو مورد الكلام- طلبا لمرضاة الله و ابتغاء لثواب الآخرة دون اتباع الهوي و الشرك به.
و الدليل علي ذلك أنه تعالي عقب هذا الكلام أعني قوله: وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً، و علله بقوله: إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالًا فَخُوراً، و ذكر أنه البخيل بماله و المنفق لرئاء الناس، فهم الذين يشركون بالله و لا يعبدونه وحده، ثم قال: وَ ما ذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا، و ظهر بذلك أن شركهم عدم إيمانهم باليوم الآخر، و قال تعالي: وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوي فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ: «- ص: 26» فبين أن الضلال باتباع الهوي- و كل شرك ضلال- إنما هو بنسيان يوم الحساب، ثم قال: أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلي عِلْمٍ: «الجاثية: 23» فبين أن اتباع الهوي عبادة له و شرك به.
فتبين بذلك كله أن التوحيد العملي أن يعمل الإنسان ابتغاء مثوبة الله و هو علي ذكر من يوم الحساب الذي فيه ظهور المثوبات و العقوبات، و أن الشرك في العمل أن ينسي اليوم الآخر- و لو آمن به لم ينسه- و أن يعمل عمله لا لطلب مثوبة بل لما يزينه له هواه من التعلق بالمال أو حمد الناس و نحو ذلك، فقد أشخص هذا الإنسان هواه تجاه ربه، و أشرك به.
فالمراد بعبادة الله و الإخلاص له فيها أن يكون طلبا لمرضاته، و ابتغاء لمثوبته لا لاتباع الهوي.
قوله تعالي: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» إلي قوله: «أَيْمانُكُمْ» الظاهر أن قوله: إِحْساناً مفعول مطلق لفعل مقدر، تقديره: و أحسنوا بالوالدين إحسانا، و الإحسان يتعدي بالباء و إلي معا يقال: أحسنت به و أحسنت إليه، و قوله: وَ بِذِي الْقُرْبي، هو و ما بعده معطوف علي الوالدين، و ذو القربي القرابة، و قوله: وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبي وَ الْجارِ الْجُنُبِ قرينة المقابلة في الوصف تعطي أن يكون المراد بالجار ذي القربي الجار القريب دارا، و بالجار الجنب- و هو الأجنبي- الجار البعيد دارا، و قد روي عن النبي(ص): تحديد الجوار بأربعين ذراعا،: و في رواية: أربعون دارا، و لعل الروايتين ناظرتان إلي الجار ذي القربي و الجار الجنب.
و قوله: و الصاحب بالجنب هو الذي يصاحبك ملازما لجنبك، و هو بمفهومه يعم مصاحب السفر من رفقة الطريق و مصاحب الحضر و المنزل و غيرهم، و قوله: و ابن السبيل هو الذي لا يعرف من حاله إلا أنه سألك سبيل كأنه ليس له من ينتسب إليه إلا السبيل فهو ابنه، و أما كونه فقيرا ذا مسكنة عادما لزاد أو راحلة فكأنه خارج من مفهوم اللفظ، و قوله: و ما ملكت أيمانكم المراد به العبيد و الإماء بقرينة عده في عداد من يحسن إليهم، و قد كثر التعبير عنهم بما ملكته الأيمان دون من ملكته.
قوله تعالي: «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالًا فَخُوراً» المختال التائه المتبختر المسخر لخياله، و منه الخيل للفرس لأنه يتبختر في مشيته، و الفخور كثير الفخر، و الوصفان أعني الاختيال و كثرة الفخر من لوازم التعلق بالمال و الجاه، و الإفراط في حبهما، و لذلك لم يكن الله ليحب المختال الفخور لتعلق قلبه بغيره تعالي، و ما ذكره تعالي في تفسيره بقوله: الَّذِينَ يَبْخَلُونَ إلخ و قوله: وَ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ إلخ يبين كون الطائفتين معروضتين للخيلاء و الفخر: فالطائفة الأولي متعلقة القلب بالمال، و الثانية بالجاه و إن كان بين الجاه و المال تلازم في الجملة.
و كان من طبع الكلام أن يشتغل بذكر أعمالهما من البخل و الكتمان و غيرهما لكن بدأ بالوصفين ليدل علي السبب في عدم الحب كما لا يخفي.
قوله تعالي: «الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ» الآية أمرهم الناس بالبخل إنما هو بسيرتهم الفاسدة و عملهم به سواء أمروا به لفظا أو سكتوا فإن هذه الطائفة لكونهم أولي ثروة و مال يتقرب إليهم الناس و يخضعون لهم لما في طباع الناس من الطمع ففعلهم آمر و زاجر كقولهم، و أما كتمانهم ما آتاهم الله من فضله فهو تظاهرهم بظاهر الفاقد المعدم للمال لتأذيهم من سؤال الناس ما في أيديهم، و خوفهم علي أنفسهم لو منعوا و خشيتهم من توجه النفوس إلي أموالهم، و المراد بالكافرين الساترون لنعمة الله التي أنعم بها، و منه الكافر المعروف لستره علي الحق بإنكاره.
قوله تعالي: «وَ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ»، إلخ أي لمراءاتهم، و في الآية دلالة علي أن الرئاء في الإنفاق- أو هو مطلقا- شرك بالله كاشف عن عدم الإيمان به لاعتماد المرائي علي نفوس الناس و استحسانهم فعله، و شرك من جهة العمل لأن المرائي لا يريد بعمله ثواب الآخرة، و إنما يريد ما يرجوه من نتائج إنفاقه في الدنيا، و علي أن المرائي قرين الشيطان و ساء قرينا.
قوله تعالي: «وَ ما ذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا» الآية، استفهام للتأسف أو التعجب، و في الآية دلالة علي أن الاستنكاف عن الإنفاق في سبيل الله ناش من فقدان التلبس بالإيمان بالله و باليوم الآخر حقيقة و إن تلبس به ظاهرا.
و قوله: «وَ كانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيماً» تمهيد لما في الآية التالية من البيان، و الأمس لهذه الجملة بحسب المعني أن تكون حالا.
قوله تعالي: «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ» الآية. المثقال هو الزنة، و الذرة هو الصغير من النمل الأحمر، أو هو الواحد من الهباء المبثوث في الهواء الذي لا يكاد يري صغرا. و قوله: مِثْقالَ ذَرَّةٍ نائب مناب المفعول المطلق أي لا يظلم ظلما يعدل مثقال ذرة وزنا.
و قوله: وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً، قرئ برفع حسنة و بنصبها فعلي تقدير الرفع كان تامة، و علي تقدير النصب تقديره: و إن تكن المثقال المذكور حسنة يضاعفها، و تأنيث الضمير في قوله: إِنْ تَكُ إما من جهة تأنيث الخبر أو لكسب المثقال التأنيث بالإضافة إلي ذرة.
و السياق يفيد أن تكون الآية بمنزلة التعليل للاستفهام السابق، و التقدير: و من الأسف عليهم أن لم يؤمنوا و لم ينفقوا فإنهم لو آمنوا و أنفقوا و الله عليم بهم لم يكن الله ليظلمهم في مثقال ذرة أنفقوها بالإهمال و ترك الجزاء، و إن تك حسنة يضاعفها. و الله أعلم.
قوله تعالي: «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ» الآية. قد تقدم بعض الكلام في معني الشهادة علي الأعمال في تفسير قوله تعالي: لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ: «البقرة: 143» من الجزء الأول من هذا الكتاب، و سيجيء بعض آخر في محله المناسب له.
قوله تعالي: «يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ» الآية. نسبة المعصية إلي الرسول يشهد أن المراد بها معصية أوامره(ص) الصادرة عن مقام ولايته لا معصية الله تعالي في أحكام الشريعة، و قوله: لَوْ تُسَوَّي بِهِمُ الْأَرْضُ كناية عن الموت بمعني بطلان الوجود نظير قوله تعالي: يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً: «النبأ: 40».
و قوله: «وَ لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثاً» ظاهر السياق أنه معطوف علي موضع قوله: يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا و فائدته الدلالة بوجه علي ما يعلل به تمنيهم الموت، و هو أنهم بارزون يومئذ لله لا يخفي عليه منهم شيء لظهور حالهم عليه تعالي بحضور أعمالهم، و شهادة أعضائهم و شهادة الأنبياء و الملائكة و غيرهم عليهم، و الله من ورائهم محيط فيودون عند ذلك أن لو لم يكونوا و ليس لهم أن يكتموه تعالي حديثا مع ما يشاهدون من ظهور مساوي أعمالهم و قبائح أفعالهم.
و أما قوله تعالي: يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ: «المجادلة: 18» فسيجيء إن شاء الله تعالي أن ذلك إنما هو لإيجاب ملكة الكذب التي حصلوها في الدنيا لا للإخفاء و كتمان الحديث يوم لا يخفي علي الله منهم شيء.
بحث روائي
في تفسير العياشي، في قوله تعالي: وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً الآية: عن سلام الجعفي عن أبي جعفر(ع) و أبان بن تغلب عن أبي عبد الله(ع): نزلت في رسول الله(ص) و في علي(ع).
ثم قال: و روي مثل ذلك في حديث ابن جبلة. قال: قال: و روي عن النبي(ص): أنا و علي أبوا هذه الأمة.
أقول: و قال البحراني في تفسير البرهان، بعد نقل الحديث: قلت: و روي ذلك صاحب الفائق.
و روي العياشي هذا المعني عن أبي بصير عن أبي جعفر و أبي عبد الله(ع)، و رواه ابن شهرآشوب عن أبان عن أبي جعفر(ع). و الذي تعرض له الخبر هو من بطن القرآن بالمعني الذي بحثنا عنه في مبحث المحكم و المتشابه في الجزء الثالث من هذا الكتاب، إذ الأب أو الوالد هو المبدأ الإنساني لوجود الإنسان و المربي له، فمعلم الإنسان و مربيه للكمال أبوه فمثل النبي و الولي عليهما أفضل الصلاة أحق أن يكون أبا للمؤمن المهتدي به، المقتبس من أنوار علومه و معارفه من الأب الجسماني الذي لا شأن له إلا المبدئية و التربية في الجسم فالنبي و الولي أبوان، و الآيات القرآنية التي توصي الولد بوالديه تشملهما بحسب الباطن و إن كانت بحسب ظاهرها لا تعدو الأبوين الجسمانيين.
و في تفسير العياشي، أيضا عن أبي صالح عن أبي العباس في قول الله: وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبي وَ الْجارِ الْجُنُبِ قال: الذي ليس بينك و بينه قرابة، و الصاحب بالجنب قال: الصاحب في السفر.
أقول: قوله: الذي ليس بينك، تفسير الجار ذي القربي و الجنب معا و إن أمكن رجوعه إلي الجار الجنب فقط، و قوله: الصاحب في السفر لعله من قبيل ذكر بعض المصاديق.
و فيه، عن مسعدة بن صدقة عن جعفر بن محمد عن جده قال: قال أمير المؤمنين(ع): في خطبة يصف هول يوم القيامة: ختم علي الأفواه فلا تكلم، و تكلمت الأيدي، و شهدت الأرجل، و أنطقت الجلود بما عملوا فلا يكتمون الله حديثا.
و اعلم، أن الأخبار كثيرة من طرق أهل السنة في أن الآيات نازلة في حق اليهود، و هي و إن كان يؤيدها ما ينتهي إليه ذيل الآيات من التعرض لحال أهل الكتاب من اليهود في بخلهم و ولعهم بجمع المال و ادخاره و كذا وسوستهم للمؤمنين و ترغيبهم علي الكف عن الإنفاق في سبيل الله و تفتينهم إياهم و إخزائهم لهم، و إفساد الأمر علي رسول الله(ص) لكن الأخبار المذكورة مع ذلك أشبه بالتطبيق النظري منها بنقل السبب في النزول كما هو الغالب في الأخبار الناقلة لأسباب النزول، و لذلك تركنا نقلها علي كثرتها.
و اعلم أيضا أن الأخبار الواردة عن النبي و آله(ص) في إحسان الوالدين و ذي القربي و اليتامي و غيرهم من الطوائف المذكورة في الآية فوق حد الإحصاء علي معروفيتها و شهرتها، و هو الموجب للإغماض عن إيرادها هاهنا علي أن لكل منها وحده مواقع خاصة في القرآن، ذكر ما يخصها من الأخبار هناك أنسب.
[سورة النساء (4): آية 43]
[يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكاري حَتَّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِرِي سَبِيلٍ حَتَّي تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضي أَوْ عَلي سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا غَفُوراً (43)]
بيان
قد تقدم في الكلام علي قوله تعالي: يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ: «البقرة: 219»، أن الآيات المتعرضة لأمر الخمر خمس طوائف، و إن ضم هذه الآيات بعضها إلي بعض يفيد أن هذه الآية: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا» الآية نزلت بعد قوله تعالي: تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً: «النحل: 67»، و قوله: قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ: «الأعراف: 33»، و قبل قوله تعالي: يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما: «البقرة: 219»، و قوله تعالي: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ: «المائدة: 90»، و هذه آخر الآيات نزولا.
و يمكن بوجه أن يتصور الترتيب علي خلاف هذا الذي ذكرناه فتكون النازلة أولا آية النحل ثم الأعراف ثم البقرة ثم النساء ثم المائدة فيكون ما يفيده هذا الترتيب من قصة النهي القطعي عن شرب الخمر علي خلاف ما يفيده الترتيب السابق فيكون ما في سورة الأعراف نهيا من غير تفسير ثم الذي في سورة البقرة نهيا باتا لكن المسلمين كانوا يتعللون في الاجتناب حتي نهوا عنها نهيا جازما في حال الصلاة في سورة النساء، ثم نهيا مطلقا في جميع الحالات في سورة المائدة و لعلك إن تدبرت في مضامين الآيات رجحت الترتيب السابق علي هذا الترتيب، و لم تجوز بعد النهي الصريح الذي في آية البقرة النهي الذي في آية النساء المختص بحال الصلاة فهذه الآية قبل آية البقرة، إلا أن نقول إن النهي عن الصلاة في حال السكر كناية عن الصلاة كسلان كما ورد في بعض الروايات الآتية.
و أما وقوع الآية بين ما تقدمها و ما تأخر عنها من الآيات فهي كالمتخللة المعترضة إلا أن هاهنا احتمالا ربما صحح هذا النحو من التخلل و الاعتراض- و هو غير عزيز في القرآن- و هو جواز أن تتنزل عدة من الآيات ذات سياق واحد متصل منسجم تدريجا في خلال أيام ثم تمس الحاجة إلي نزول آية أو آيات و لما تمت الآيات النازلة علي سياق واحد فتقع الآية بين الآيات كالمعترضة المتخللة و ليست بأجنبية بحسب الحقيقة و إنما هي كالكلام بين الكلام لرفع توهم لازم الدفع، أو مس حاجة إلي إيراده نظير قوله تعالي: [بَلِ الْإِنْسانُ عَلي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ وَ لَوْ أَلْقي مَعاذِيرَهُ لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ]: الآيات «القيامة: 20»، انظر إلي موضع قوله: لا تُحَرِّكْ إلي قوله: «بَيانَهُ».
و علي هذا فلا حاجة إلي التكلف في بيان وجه ارتباط الآية بما قبلها، و ارتباط ما بعدها بها، علي أن القرآن إنما نزل نجوما، و لا موجب لهذا الارتباط إلا في السور النازلة دفعة أو الآيات الواضحة الاتصال الكاشف ذلك عن الارتباط بينها.
قوله تعالي: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» إلي قوله: «ما تَقُولُونَ» المراد بالصلاة المسجد، و الدليل عليه قوله: وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِي سَبِيلٍ، و المقتضي لهذا التجوز قوله حَتَّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ إذ لو قيل: لا تقربوا المسجد و أنتم سكاري لم يستقم تعليله بقوله: «حَتَّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» أو أفاد التعليل معني آخر غير مقصود مع أن المقصود إفادة أنكم في حال الصلاة تواجهون مقام العظمة و الكبرياء و تخاطبون رب العالمين فلا يصلح لكم أن تسكروا و تبطلوا عقولكم برجس الخمر فلا تعلموا ما تقولون، و هذا المعني كما تري- يناسب النهي عن اقتراب الصلاة لكن الصلاة لما كانت أكثر ما تقع تقع في المسجد جماعة- علي السنة- و كان من القصد أن تذكر أحكام الجنب في دخوله المسجد أوجز في المقال و سبك الكلام علي ما تري.
و علي هذا فقوله: حَتَّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ في مقام التعليل للنهي عن شرب الخمر بحيث يبقي سكرها إلي حال دخول الصلاة أي نهيناكم عنه لغاية أن تعلموا ما تقولون و ليس غاية للحكم بمعني أن لا تقربوا إلي أن تعلموا ما تقولون فإذا علمتم ما تقولون فلا بأس.
قوله تعالي: «وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِي سَبِيلٍ» إلي آخر الآية سيأتي الكلام في الآية في تفسير قوله تعالي: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاةِ: «المائدة: 6».
بحث روائي
في تفسير العياشي، عن محمد بن الفضل عن أبي الحسن(ع) في قول الله: «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ- وَ أَنْتُمْ سُكاري حَتَّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» قال: هذا قبل أن تحرم الخمر.
أقول: ينبغي أن تحمل الرواية علي أن المراد بتحريم الخمر توضيح تحريمها، و إلا فهي مخالفة للكتاب فإن آية الأعراف تحرم الخمر بعنوان أنه إثم صريحا، و آية البقرة تصرح بأن في الخمر إثما كبيرا فقد حرمت الخمر في مكة قبل الهجرة لكون سورة الأعراف مكية و لم يختلف أحد في أن هذه الآية (آية النساء) مدنية، و مثل هذه الرواية عدة روايات من طرق أهل السنة تصرح بكون الآية نازلة قبل تحريم الخمر، و يمكن أن تكون الرواية ناظرة إلي كون المراد بالآية عن الصلاة كسلان.
و فيه، عن زرارة عن أبي جعفر(ع) قال: لا تقم إلي الصلاة متكاسلا و لا متناعسا- و لا متثاقلا فإنها من خلل النفاق- فإن الله نهي المؤمنين أن يقوموا إلي الصلاة- و هم سكاري يعني من النوم.
أقول: قوله: فإنها من خلل النفاق استفاد(ع) ذلك من قوله تعالي: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا، فالمتمرد عن هذا الخطاب منافق غير مؤمن، و قوله: يعني من النوم يحتمل أن يكون من كلام الراوي و يحتمل أن يكون من كلامه(ع) و يكون تفسيرا للآية من قبيل بطن القرآن، و يمكن أن يكون من الظهر.
و قد وردت روايات أخر في تفسيره بالنوم رواها العياشي في تفسيره عن الحلبي في روايتين، و الكليني في الكافي بإسناده عن زيد الشحام عن الصادق(ع)، و بإسناده عن زرارة عن الباقر(ع)، و روي هذا المعني أيضا البخاري في صحيحة عن أنس عن رسول الله(ص).
[سورة النساء (4): الآيات 44 الي 58]
[أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ يُرِيدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِيلَ (44)
وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِكُمْ وَ كَفي بِاللَّهِ وَلِيًّا وَ كَفي بِاللَّهِ نَصِيراً (45)
مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (46)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلي أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (47)
إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَري إِثْماً عَظِيماً (48)
أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلاً (49)
انْظُرْ كَيْفَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ وَ كَفي بِهِ إِثْماً مُبِيناً (50)
أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدي مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلاً (51)
أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيراً (52)
أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيراً (53)
أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلي ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً (54) فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفي بِجَهَنَّمَ سَعِيراً (55) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزِيزاً حَكِيماً (56) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِيلاً (57) إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلي أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَمِيعاً بَصِيراً (58)
بيان
آيات متعرضة لحال أهل الكتاب، و تفصيل لمظالمهم و خياناتهم في دين الله، و أوضح ما تنطبق علي اليهود، و هي ذات سياق واحد متصل، و الآية الأخيرة: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلي أَهْلِها» الآية، و إن ذكر بعضهم أنها مكية، و استثناها في آيتين من سورة النساء المدنية، و هي هذه الآية، و قوله تعالي: يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلالَةِ الآية: «النساء: 176» علي ما في المجمع لكن الآية ظاهرة الارتباط بما قبلها من الآيات، و كذا آية الاستفتاء فإنها في الإرث، و قد شرع في المدينة.
قوله تعالي: «أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ» الآية، قد تقدم في الكلام علي الآيات (36 42) أنها مرتبطة بعض الارتباط بهذه الآيات، و قد سمعت القول في نزول تلك الآيات في حق اليهود.
و بالجملة يلوح من هذه الآيات أن اليهود كانوا يلقون إلي المؤمنين المودة و يظهرون لهم النصح فيفتنونهم بذلك، و يأمرونهم بالبخل و الإمساك عن الإنفاق ليمنعوا بذلك سعيهم عن النجاح، و جدهم في التقدم و التعالي، و هذا لازم كون تلك الآيات نازلة في حق اليهود أو في حق من كان يسار اليهود و يصادقهم ثم تنحرف عن الحق بتحريفهم، و يميل إلي حيث يميلونه فيبخل ثم يأمر بالبخل.
و هذا هو الذي يستفاد من قوله: وَ يُرِيدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِيلَ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِكُمْ إلي آخر الآية.
فمعني الآيتين- و الله أعلم- أن ما نبينه لكم تصديق ما بيناه لكم من حال الممسك عن الإنفاق في سبيل الله بالاختيال و الفخر و البخل و الرئاء إنك تري اليهود الذين أوتوا نصيبا من الكتاب أي حظا منه لا جميعه كما يدعون لأنفسهم يشترون الضلالة و يختارونها علي الهدي، و يريدون أن تضلوا السبيل فإنهم و إن لقوكم ببشر الوجه، و ظهروا لكم في زي الصلاح، و اتصلوا بكم اتصال الأولياء الناصرين فذكروا لكم ما ربما استحسنته طباعكم، و استصوبته قلوبكم لكنهم ما يريدون إلا ضلالكم عن السبيل كما اختاروا لأنفسهم الضلالة، و الله أعلم منكم بأعدائكم، و هم أعداؤكم فلا يغرنكم ظاهر ما تشاهدون من حالهم فإياكم أن تطيعوا أمرهم أو تصغوا إلي أقوالهم المزوقة و إلقاءاتهم المزخرفة و أنتم تقدرون أنهم أولياؤكم و أنصاركم، فأنتم لا تحتاجون إلي ولايتهم الكاذبة، و نصرتهم المرجوة و كفي بالله وليا، و كفي بالله نصيرا، فأي حاجة مع ولايته و نصرته إلي ولايتهم و نصرتهم.
قوله تعالي: «مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» إلي قوله: «فِي الدِّينِ» «من» في قوله: مِنَ الَّذِينَ، بيانيه، و هو بيان لقوله في الآية السابقة: الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ، أو لقوله: بِأَعْدائِكُمْ، و ربما قيل: إن قوله: مِنَ الَّذِينَ هادُوا خبر لمبتدإ محذوف و هو الموصوف المحذوف لقوله يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ، و التقدير: من الذين هادوا قوم يحرفون، أو من الذين هادوا من يحرفون، قالوا: و حذف الموصوف شائع كقول ذي الرمة:
فظلوا و منهم دمعه سابق له و آخر يشني دمعة العين بالمهل.
يريد: و منهم قوم دمعه أو و منهم من دمعه و قد وصف الله تعالي هذه الطائفة بتحريف الكلم عن مواضعه، و ذلك إما بتغيير مواضع الألفاظ بالتقديم و التأخير و الإسقاط و الزيادة كما ينسب إلي التوراة الموجودة، و إما بتفسير ما ورد عن موسي(ع) في التوراة و عن سائر الأنبياء بغير ما قصد منه من المعني الحق كما أولوا ما ورد في رسول الله(ص) من بشارات التوراة، و من قبل أولوا ما ورد في المسيح(ع) من البشارة، و قالوا: إن الموعود لم يجيء بعد، و هم ينتظرون قدومه إلي اليوم.
و من الممكن أن يكون المراد بتحريف الكلم عن مواضعه ما سيذكره تعالي بقوله: وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا، فتكون هذه الجمل معطوفة علي قوله: يُحَرِّفُونَ، و يكون المراد حينئذ من تحريف الكلم عن مواضعه استعمال القول بوضعه في غير المحل الذي ينبغي أن يوضع فيه، فقول القائل: سمعنا من حقه أن يوضع في موضع الطاعة فيقال: سَمِعْنا وَ أَطَعْنا لا أن يقال: سمعنا و عصينا، أو يوضع: سمعنا موضع التهكم و الاستهزاء، و كذا قول القائل: اسمع ينبغي أن يقال فيه: اسمع أسمعك الله لا أن يقال: اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ أي لا أسمعك الله و راعنا، و هو يفيد في لغة اليهود معني اسمع غير مسمع.
و قوله: «لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ» أصل اللي الفتل أي يميلون بألسنتهم فيظهرون الباطل من كلامهم في صورة الحق، و الإزراء و الإهانة في صور التأدب و الاحترام فإن المؤمنين كانوا يخاطبون رسول الله(ص) حين ما كانوا يكلمونه بقولهم: راعنا يا رسول الله، و معناه: أنظرنا و اسمع منا حتي نوفي غرضنا من كلامنا، فاغتنمت اليهود ذلك فكانوا يخاطبون رسول الله(ص) بقولهم: راعنا و هم يريدون به ما عندهم من المعني المستهجن غير الحري بمقامه(ص) فذموا به في هذه الآية، و هو قوله تعالي: «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» ثم فسره بقوله: «وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ» ثم عطف عليه كعطف التفسير قوله: «وَ راعِنا» ثم ذكر أن هذا الفعال المذموم منهم لي بالألسن، و طعن في الدين فقال: «لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ» و المصدران في موضع الحال و التقدير: لاوين بألسنتهم، و طاعنين في الدين.
قوله تعالي: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ» كون هذا القول منهم و هو مشتمل علي أدب الدين، و الخضوع للحق خيرا و أقوم مما قالوه (مع اشتماله علي اللي و الطعن المذمومين و لا خير فيه و لا قوام) مبني علي مقايسة الأثر الحق الذي في هذا الكلام الحق علي ما يظنونه من الأثر في كلامهم و إن لم يكن له ذلك بحسب الحقيقة، فالمقايسة بين الأثر الحق و بين الأثر المظنون حقا، و المعني: أنهم لو قالوا: سمعنا و أطعنا، لكان فيه من الخير و القوام أكثر مما يقدرون في أنفسهم لهذا اللي و الطعن فالكلام يجري مجري قوله تعالي: وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ الجمعة: 11.
قوله تعالي: «وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا» تأييس للسامعين من أن تقول اليهود سمعنا و أطعنا فإنه كلمة إيمان و هؤلاء ملعونون لا يوفقون للإيمان، و لذلك قيل: لو أنهم قالوا، الدال علي التمني المشعر بالاستحالة.
و الظاهر أن الباء في قوله: «بِكُفْرِهِمْ» للسببية دون الآية، فإن الكفر يمكن أن يزاح بالإيمان فهو لا يوجب بما هو كفر لعنة تمنع عن الإيمان منعا قاطعا لكنهم لما كفروا (و سيشرح الله تعالي في آخر السورة حال كفرهم) لعنهم الله بسبب ذلك لعنا ألزم الكفر عليهم إلزاما لا يؤمنون بذلك إلا قليلا فافهم ذلك.
و أما قوله: فَلا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا فقد قيل: إن «قَلِيلًا» حال، و التقدير: إلا و هم قليل أي لا يؤمنون إلا في حال هم قليل، و ربما قيل: إن «قَلِيلًا» صفة لموصوف محذوف، و التقدير: فلا يؤمنون إلا إيمانا قليلا، و هذا الوجه كسابقه لا بأس به لكن يجب أن يزاد فيه أن اتصاف الإيمان بالقلة إنما هو من قبيل الوصف بحال المتعلق أي إيمانا المؤمن به قليل.
و أما ما ذكره بعض المفسرين أن المراد به قليل الإيمان في مقابل كاملة، و ذكر أن المعني: فلا يؤمنون إلا قليلا من الإيمان لا يعتد به إذ لا يصلح عمل صاحبه، و لا يزكي نفسه، و لا يرقي عقله فقد أخطأ، فإن الإيمان إنما يتصف بالمستقر و المستودع، و الكامل و الناقص في درجات و مراتب مختلفة، و أما القلة و تقابلها الكثرة فلا يتصف بهما، و خاصة في مثل القرآن الذي هو أبلغ الكلام.
علي أن المراد بالإيمان المذكور في الآية إما حقيقة الإيمان القلبي في مقابل النفاق أو صورة الإيمان التي ربما يطلق عليها الإسلام، و اعتباره علي أي معني من معانيه، و الاعتناء به في الإسلام مما لا ريب فيه، و الآيات القرآنية ناصة فيه، قال تعالي: وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقي إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً: «النساء: 94»، مع أن الذي يستثني الله تعالي منه قوله: وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ، كان يكفي فيه أقل درجات الإيمان أو الإسلام الظاهري بحفظهم الظاهر بقولهم: سمعنا و أطعنا كسائر المسلمين.
و الذي أوقعه في هذا الخطإ ما توهمه أن لعنه تعالي إياهم بكفرهم لا يجوز أن يتخلف عن التأثير بإيمان بعضهم فقدر أن القلة وصف الإيمان و هي ما لا يعتد به من الإيمان حتي يستقيم قوله: «لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ»، و قد غفل عن أن هذه الخطابات و ما تشتمل عليه من صفات الذم و المؤاخذات و التوبيخات كل ذلك متوجهة إلي المجتمعات من حيث الاجتماع، فالذي لحقه اللعن و الغضب و المؤاخذات العامة الأخري إنما هو المجتمع اليهودي من حيث إنه مجتمع مكون فلا يؤمنون و لا يسعدون و لا يفلحون، و هو كذلك إلي هذا اليوم و هم علي ذلك إلي يوم القيامة.
و أما الاستثناء فإنما هو بالنسبة إلي الأفراد، و خروج بعض الأفراد من الحكم المحتوم علي المجتمع ليس نقضا لذلك الحكم، و المحوج إلي هذا الاستثناء أن الأفراد بوجه هم المجتمع فقوله: «فَلا يُؤْمِنُونَ» حيث نفي فيه الإيمان عن الأفراد- و إن كان ذلك نفيا عنهم من حيث جهة الاجتماع- و كان يمكن فيه أن يتوهم أن الحكم شامل لكل واحد واحد منهم بحيث لا يتخلص منه أحد استثني فقيل: إِلَّا قَلِيلًا فالآية تجري مجري قوله تعالي: وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ:- النساء: 66.
قوله تعالي: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا» إلخ الطمس محو أثر الشيء، و الوجه ما يستقبلك من الشيء و يظهر منه، و هو من الإنسان الجانب المقدم الظاهر من الرأس و ما يستقبلك منه، و يستعمل في الأمور المعنوية كما يستعمل في الأمور الحسية، و الأدبار جمع دبر بضمتين و هو القفا، و المراد بأصحاب السبت قوم من اليهود كانوا يعدون في السبت فلعنهم الله و مسخهم، قال تعالي: وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ:- الأعراف: 163، و قال تعالي: وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ فَجَعَلْناها نَكالًا لِما بَيْنَ يَدَيْها وَ ما خَلْفَها:- البقرة: 66.
و قد كانت الآيات السابقة- كما عرفت- متعرضة لحال اليهود أو لحال طائفة من اليهود، و انجر القول إلي أنهم بإزاء ما خانوا الله و رسوله، و أفسدوا صالح دينهم ابتلوا بلعنة من الله لحق جمعهم، و سلبهم التوفيق للإيمان إلا قليلا فعم الخطاب لجميع أهل الكتاب- علي ما يفيده قوله: يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ- و دعاهم إلي الإيمان بالكتاب الذي نزله مصدقا لما معهم، و أوعدهم بالسخط الذي يلحقهم لو تمردوا و استكبروا من غير عذر من طمس أو لعن يتبعانهم اتباعا لا ريب فيه.
و ذلك ما ذكره بقوله: مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلي أَدْبارِها، فطمس الوجوه محو هذه الوجوه التي يتوجه بها البشر نحو مقاصدها الحيوية مما فيه سعادة الإنسان المترقبة و المرجوة لكن لا المحو الذي يوجب فناء الوجوه و زوالها و بطلان آثارها بل محوا يوجب ارتداد تلك الوجوه علي أدبارها فهي تقصد مقاصدها علي الفطرة التي فطر عليها لكن لما كانت منصوبة إلي الأقفية و مردودة علي الأدبار لا تقصد إلا ما خلفته وراءها، و لا تمشي إليه إلا القهقري.
و هذا الإنسان- و هو بالطبع و الفطرة متوجه نحو ما يراه خيرا و سعادة لنفسه- كلما توجه إلي ما يراه خيرا لنفسه، و صلاحا لدينه أو لدنياه لم ينل إلا شرا و فسادا، و كلما بالغ في التقدم زاد في التأخر، و ليس يفلح أبدا.
و أما لعنهم كلعن أصحاب السبت فظاهره المسخ علي ما تقدم من آيات أصحاب السبت التي تخبر عن مسخهم قردة.
و علي هذا فلفظة «أَوْ» في قوله: أَوْ نَلْعَنَهُمْ، علي ظاهرها من إفادة الترديد، و الفرق بين الوعيدين أن الأول أعني الطمس يوجب تغيير مقاصد المغضوب عليهم من غير تغيير الخلقة إلا في بعض كيفياتها، و الثاني أعني اللعن كلعن أصحاب السبت يوجب تغيير المقصد بتغيير الخلقة الإنسانية إلي خلقة حيوانية كالقردة.
فهؤلاء إن تمردوا عن الامتثال- و سوف يتمردون علي ما تفيده خاتمة الآية- كان لهم إحدي سخطتين:
إما طمس الوجوه، و أما اللعن كلعن أصحاب السبت
لكن الآية تدل علي أن هذه السخطة لا تعمهم جميعهم حيث قال. «وُجُوهاً»
فأتي بالجمع المنكر، و لو كان المراد هو الجميع لم ينكر، و لتنكير الوجوه و عدم تعيينه نكتة أخري هي أن المقام لما كان مقام الإيعاد و التهديد، و هو إيعاد للجماعة بشر لا يحلق إلا ببعضهم كان إبهام الأفراد الذين يقع عليهم السخط الإلهي أوقع في الإنذار و التخويف لأن وصفهم علي إبهامه يقبل الانطباق علي كل واحد واحد من القوم فلا يأمن أحدهم أن يمسه هذا العذاب البئيس، و هذه الصناعة شائعة في اللسان في مقام التهديد و التخويف.

نماز
یکشنبه 95/08/30
آثار تربیتی نماز
نماز یك دستگاه تربیتی وتكاملی است و هرقدر كامل تر خوانده شود ابعاد بیشتری از وجود انسان را تقویت کرده و موجبات رشد او را فراهم می کند . اثر تربیتی نماز را نمی توان انکار کرد قلب آدمی یا جایگاه خداست یا شیطان، نمی شود در دلی که جایگاه خداست بدی راه یابد. کسیکه تمام کارهایش را با نام خدا شروع می کند و بسم الله می گوید و سررشته و فرجام کارهایش را به خدا می سپارد و طبق آیه قرآن« کلُّ اَمْرٍ ذی بالٍ لا یذْکرُ بِسْمِ اللّهِ فیهِ فَهُوَ اَبْتَر. هر کار با اهمیتی که با نام خدا همراه نشود به فرجام نمی رسد .( وسائل الشیعه، ج 7، ص 170) پس حساب شده و با تدبیر گام بر می دارد در نتیجه یاد خدا سراسر وجود او را گرفته دست به ارتکاب گناه نمی زند یا اگر مرتکب گناه شود توبه می کند اگر تک تک اعضای خانواده همین تربیت را داشته و نمازشان از روی عادت نباشد کارهای خود را با جهت و قبله نمای الهی تنظیم کنند دیگر مجال کجروی نخواهند داشت و کار گناه از کسی سر نمی زند و هرکس دیگری را نه از روی اجبار و اکراه یا صرف نسبت تحمل نمی کند والفاظ و اعمال زشت و گناه آلود از کسی سر نمی زند بلکه باهم بودن را موهبت و فرصتی الهی می دانند تا در کنار هم زندگی معنادار و خوشبخت داشته داشته ،در مسیر خیر دنیا و آخرت قرار گیرند.
طهارت جسمانی
انسان نماز گذار قبل از نماز یک سری مقدمات را انجام داده و بعد وارد نماز می شود. وضو می گیرد غسل می کند لباس طاهر به تن می کند و… بعد مشغول نماز می شود. چرا این همه مشقت و سختی برای صحبت کردن با کسی که محرم است و نیاز به این اعمال ندارد. بنابراین لازم است به علل این مقدمه چینی ها اشاره شود.با مراجعه به قرآن و احادیث معصومین در این باب می توان به جواب سوال رسید ،چنانچه در حدیثی از امام رضا نقل شده:« به وضو امر شده است تا آنکه بنده پاک شود، هنگامی که مقابل خدای جبار میایستد و وقت مناجات کردن او،حق را برای آنکه مطیع باشد در آنچه که او را امر فرموده است و پاکیزه از گناهان و نجاست باشد.گذشته از این،وضو کسالت و خواب را از آدمی دور میکند و دل را برای قیام در حضور حضرت پرودگار پاکیزه میسازد.» و در حدیث دیگر آمده است که :«وقتی نمازگزار هر دو دست را تا مرفق شستوشو میدهد،گناهان دو دست میریزد. آنگاه که سر را مسح میکند،گناهان آن میریزد. هنگامی که پاها را مسح میکند یا این که در مقام تقیه میشوید،گناهان پاها میریزد» (اخلاق و عرفان در وضو و نماز:ص 26)
در روایتی از رسول اکرم(ص) فرمودند: «اولین تماسی که با آب پیدا میشود و آب را مضمضه میکند،شیطان از او دور میشود.خدا دل و زبانش را به حکمت نورانی میکند.و وقتی در بینی آب میریزد،خدا او را از آتش دوزخ امان میدهد و بوی بهشت را نصیبش میکند. آنگاه رستاخیز فرا میرسد و برخی چهره ها سفید و برخی دیگر سیاه میشوند،وضو گیرنده را خداوند سرافراز و روسفید میکند. او که دست را میشوید،خداوند زنجیرها و پابندهای جهنم را بر او حرام میسازد.وقتی سر را مسح میکند، پلیدیهای ناشی از گناه را از بین میبرد.زمانی که پاها را مسح مینماید،خداوند پاهایش را بر پل صراط نمیلرزاند» (اخلاق و عرفان در وضو و نماز:28).
طهارت روحانی
یکی از نیازهای مهم و اساسی روح انسان را ارتباط با خدا، یعنی نماز تشکیل کی دهد و نمازی نماز مقبول است که دارای طهارتی همه جانبه باشد. یعنی از روی اخلاص سر تسلیم مقابل باری تعالی فرود آورد، نه برای خودنمایی و ریا، بخواهد در نمازخدا را بشناسد به جود و کرم خدا امیدوار باشد و آن را در خود نمایان کند. در ادای این واجب مهم سست نشود و دست نیاز را فقط و فقط به پیشگاه خداوند منان دراز کرده ، از مسیر حق و حقیقت منحرف نشود. روح و باطن نماز عبودیت محض خالصانه و خاشعانه و با تمأنینه و امیدوارانه است در محضر،ذات باری تعالی و خوار و خفیف شمردن خود و در یک کلمه حضور محدود در مقابل نامحدود. چنانچه از رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) روايت شده كه فرمودند: «خداوند متعال نظر نميافكند به نمازي كه آدمي دل خود را با بدن خود به نماز حاضر نكند»( معراج السعاده، ص668.).
پس حقيقت نماز اعم از صورت ظاهري و معناي باطني است و تمسك به هر يك از اين دو بدون ديگري نماز نيست در نتيجه هم كساني كه به ظاهر آن تشبث جسته و از روح آن بيخبرند از حقيقت نماز غافلند و هم آنانكه نماز نميخوانند و ادعا دارند كه ما به معنا و حقيقت آن رسيدهايم معرفتي از نماز ندارند چون نماز در هر دو صورت فاقد حقيقت است.
نتیجه این که طهارت جسمانی و روحانی لازم و ملزوم یکدیگرند و رعایت هرکدام در عبادت ضروری است. یعنی درک عمیق این مقدمات زمینه ساز سفر روحانی و عروج الی الله است. رفع زشتی ها و پلیدیهای ظاهری و باطنی مثل دو کفه ترازو هستند و تعادل در رعایت این دو مقدمه شرط ورود به طهارت قلب و جان در ماورای جسم و عالم ماده است. در واقع طهارت برای این است که اعضا و قلب آدمی در تصرف شیطان یا نفس نباشد؛نه ظاهر آدمی گرفتار پلیدی باشد و نه باطن او.
ثبات شخصیت
شخصیت سالم، منشأ رفتارها و عواطف مثبت و سازنده است؛شخصیتی که از سلامت برخوردار نیست، منشأ رفتارهاي غیرمنطقی و ناشایسته است. از عوامل موثر برای داشتن نماز است.
يكى از دانشمندان اسلامى مىگويد:
«با ذكر، همه ترسها از ميان برمىخيزد و همه ناراحتىها از آدمى سترده مىشود. آنگاه كه فرد به ياد خدا مىافتد، قلبش با طمأنينه، آباد مىشود و از خشنودى الهى سرشار مىگردد؛ قلبى كه پيشتر از ترس و يأس آكنده بود. لطف و توجه پروردگار، قلب ذاكر را زير سايه خود قرار مىدهد و انسان، به اين يقين مىرسد كه رهيدن از ناراحتىهاى درونى، آسان و هموار است و مىتوان وسوسههاى شيطانى را در هم كوبيد و گمانهاى باطل را از خود دور ساخت. چنين فردى، همواره با خداست و از هيچ امرى بيم ندارد و به هيچ عارضهاى روانى دچار نمىگردد. اين حالت، به خاطر ثباتى كه خداوند در دل او ايجاد مىكند، به هم مىرسد».(محمد بن محمد غزالى، مكاشفة القلوب، ص 145).
ثبات شخصيت هر فرد متضمن قوام و پايداري جامعه و تزلزل در افكار و رفتار هر فرد موجب لغزش و تزلزل اجتماع است اين است كه بر هرمسلمانی معرفت و آگاهي به اينكه ترك عبادات خصوصاً نماز، منشأ سقوط و مصدر هبوط و سرچشمه همه رذايل اخلاقي و مشكلات زندگي است و نماز با حفظ شرايط و رفع موانع، نردبان صعود، معراج شهود و مقصد معبود است. و چه بهتر که این ثبات شخصیت بنا به فرموده بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در جوانی شکل بگیرد «شماها بهتر ميتوانيد تهذيب نفس كنيد شما به ملكوت نزديكتر هستيد از پيرمردها، در شما آن ريشههاي فساد كمتر است. يك پير بخواهد اصلاح شود بسيار مشكل است جوان زودتر اصلاح ميشود. هزاران جوان اصلاح ميشوند و يك پير نميشود. نگذاريد براي ايام پيري. الان خودتان را بايد تبعه تعليمات انبياء كنيد مبدا اين است از اينجا بايد رفت»(امام خميني(رحمه الله) تفسير سوره حمد، ص41 -انتشارات محمد).
چون احساس به يك تكيه گاه محكم و امنيت و آرامش در پناه آن تنها عنصرى است كه میتواند به انسان اعتماد و اطمينان بخشد و او را از اضطرابات درونى و تشويشات ذهنى رها سازد. همه مشكلات و معضلات روحى و روانى كه هويّت او را در معرض خطر انداخته و ثبات شخصيت او را از برباید و خلاء عظيمى را در او ايجاد كرده ناشى از نداشتن يك ملجاء و عدم دست يابى به يك پناهگاه دائمى و مستحكم است. یك مسلمان با تحصيل معرفت و دستيابى به علوم مقدس دينى بايد خود را مجهز ساخته و به گرفتار بی هويتی از دست ندهد.
تواضع و خشوع
خشوع و خضوع در مقابل خالق بی همتا، نشان از اطاعت بی چون و چرای فرد در برابر اوست. این خضوع و خشوع یعنی انسان راه حق را انتخاب کرده و با تمام وجود کمال طلبی را خواهان است. پس بی تردید نمود این کمال خواهی نمی تواند بر سعادت و سلامت فرد بی تاثیر باشد طوری گذران عمر می کند که رضایت خدا را جلب کند و از طغیان و سرکشی دوری می جوید و در مقابل تشویش ها و ناملایمات زندگی رفتار معقولانه و خداپسندانه از خود نشان می دهد. پس می توان نتیجه گرفت این کرنش باعث رشد عاطفی فرد می شود.
قرآن کریم در آیه «الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون/3.)، نماز را نشانه مؤمنان نمیشمارد؛ بلکه خشوع در نماز را از ویژگیهای آنان معرفی میفرماید. این مطلب حاكی از این است که نماز آنها الفاظ و حرکاتی بی روح و فاقد معنی نیست؛ بلکه به هنگام نماز، آن چنان حالت توجه به پروردگار در آنها پدید میآید که از غیر او جدا شده و به او میپیوندند. چنان غرق حالت تفکر و حضور و راز و نیاز با پروردگار میشوند که بر تمام ذرات وجودشان اثر میگذارد. خود را ذرهای میبینند در برابر وجودی بیپایان و قطره، در برابر اقیانوسی بیکران. (تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چ اول، 1374 ش، ج 14، ص195.)
پس باید خشوع و تواضع ظاهری(سر به زیرانداختن،خم کردن بدن،نظر به سجده گاه، عدم تحرک اعضاء،و…)، ناشی از خشوع باطنی و متناسب با آن باشد و در صورتی که تواضع بدن بیش از تواضع درون شود، یک نوع تظاهر، ریا و نفاق است.
افزایش محبت
پنج وعده ای كه در حقیقت پنج میعادگاه ملاقات محب و محبوب می باشد. هر نماز تا نماز بعد، به انسان بهانه ای برای زیستن و دلیلی برای بودن می بخشد. گفتگوهای رازورانه عاشق و معشوق، در آدمی این احساس را زنده می كند كه تا زمانی كه كسی را برای گفتگو و ارتباط حاضر می بیند، زندگی قابل زیستن است به ویژه آنكه طرف گفتگو، محبوب دلها و هستی آفرین باشد .
رسول خدا صلىاللهعليهوآله نيز فرموده است:
«يقول اللّه عزوجل اِذَا كَانَ الغَالبُ عَلَى العَبدِ اَلاشتغالَ بِى جَعَلْتُ بُغْيَتَهُ وَ لَذَّتهُ فى ذِكْرى فَاِذَا جَعَلْتُ وَ لَذَّتَهُ فِى ذِكْرِى عَشَقَنى و عَشَقتُه فَاذا عَشَقَنى و عَشَقتُهُ رَفَعْتُ الْحِجابَ فِيما بَيْنِى وَ بَيْنَهُ» خداوند فرمود: « زمانى كه دلمشغولى و توجه بنده به من باشد، لذتش را در ياد و ذكرم قرار مىدهم (و محبتم را در دل او مىافكنم) و وقتى لذتش در ياد من شد، عاشقم مىشود و من نيز عاشق او مىگردم و در آن هنگام كه عشق دوسويه حاصل شد، حجاب ميان خود و او را برمىدارم».
از اين گونه روايتها برمىآيد كه «عشق به خدا» مرتبهاى بالاتر از محبت به خدا و بيانگر نوعى پيوند ژرف عاطفى با خداست. در اين مرحله، رابطه دوستانه با خداوند چنان برقرار مىشود كه فرد نمىتواند لحظهاى دورى از خداوند را تحمل كند، و به سبب عشق به خدا، به آثار و تجلىهاى او نيز عشق مىورزد از اين رو، لحظهاى از عبادت او غافل نيست و هر لحظه، دلش را با زلال رحمت الهى شستوشو مىدهد و با ياد او آرامش مىيابد و به زندگى خود معنا مىبخشد.(محمد محمدى رىشهرى، ميزان الحكمه، ج 6، ص 331)
افزایش روحیه انضباط
نماز فوائد بسیاری به همراه دارد از جمله روح انضباط را در انسان تقویت میکند، زیرا باید در اوقات معینی انجام پذیرد و تأخیر و تقدیم آن موجب بطلان نماز میگردد. همچنین آداب و احکام دیگر باید با نظم و ترتیب رعایت شود و اگر با بینظمی و ناهماهنگی صورت گیرد، در حقیقت نماز خلل و اشکال به وجود میآید.
همانطور که در امراض جسمانی بعد از مراجعه به پزشک داروی تجویزی باید مترتب و به موقع مصرف شود.داروی روح(نماز)نیز این چنین است و اگر انجام این فریضه مهم به صورت مداوم انجام نشود قطعاً سلامت روحی فرد را به مخاطره خواهد انداخت. در روایتی پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) فرموده اند: آفةُ العبادة الفترةُ «آفت عبادت سستي و عدم مداومت است»( علامه مجلسي ـ بحار الانوار ـ ، ج77). برای دستیابی تام و همه جانبه از برکات نماز ادای آن در اول وقت ضروری است و فرصت گناه از انسان سلب می شود درحالیکه سستی و به تاخیر انداختن انجام آن علاوه بر بی ارزش جلوه دادن این فریضه موجب پرورش روحیه عدم تقید و برنامه ریزی و پایبندی به سایر امور زندگی است. سستی در نماز مفرق بین مومن و بنده به ظاهر مومن است چنانچه قرآن كريم يكي از اوصاف مؤمنين را چنين بيان ميكند. الذين هم علي صلاتهم دائمون «آنان كه همواره نمازشان را ميخوانند و هرگز نماز را ترك نميكنند»( سوره مباركه معارج، آيه 23.)
آرامش روان
«الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللّهِ أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آنها كه به خدا ايمان آوردهاند، دلهاشان به ياد خدا آرام مىگيرد. آگاه باشيد كه تنها ياد خدا آرامبخش دلهاست(رعد: 28).از جمله آثار ياد خدا آرامش خاطر است و اين اثر، در اقامه نماز آشكار است؛ زيرا اقامه نماز، سبب آرامش خاطر و رفع نگرانىها مىشود: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي(طه: 14)؛«نماز را به خاطر ياد من به پا داريد».
طبق آیه شریف قرآن «الا بذكر اللّه تطمئن القلوب» با ياد خدا دلها آرامش ميگيرد. نفس انسان به طور مداوم درگیر أزمایش و انتخاب است و تنها در صورتی پیروز این امتحان خواهد بود که عاقلانه انتخاب کند بسا انتخاب های نادرست که صدمات جبران ناپذیر خواهد داشت. یکی از ملزومات انتخاب صحیح برخورداری از آرامش روحی است و سرچشمه این آرامش در سایه پیوند روح با حق تعالی است کسیکه همه جا و هر لحظه خود را در محضر حق تعالی می بیند دست از پا خطا نمی کند و به بیراهه نمی رود .نماز یومیه او مقدمه نماز و حضور عابدانه او در تمام اوقات است. می خوابد به یاد خداست،می ایستد به یاد خداست ،می نشیند به یاد خداست، رفتار می کند به یاد خداست،… ذکر خدا آرامش بخش است تشویش و اضطربی در بین نیست هر چه هست نور است و هر رفتاری از انسان سر می زند رنگ خدایی دارد. حال همین نور در خانواده انوار می شود ذکرها اذکار می شود و در خانه أرامش،محبت ،صمیمیت،یکرنگی متبلور می شود و موجبات سعادت همگان را در پی خواهد داشت .غیر ممکن است کسی که خود را راست یافته و طعم شیرین رستگاری و وصال راچشیده نسبت به رفتار و کردار دیگران بی تفاوت باشد چه رسد به اعضای خانواده خود. پس بر خود وظیفه می بیند او را به حرم امن الهی رهنمون باشد و او را از سردرگمی و أرامش های پوشالی نجات دهد.
درواقع جان وروح نماز ، همانا روي كردن وتوجه كامل به سوي خدا ، با اخلاص كامل، روي دل را واقعاً به سوي اوداشتن و خودرا در پيشگاه با عظمت اوديدن وبا اوسخن گفتن واز اوخواستن واظهار فقر ونياز در برابر ذات اقدس غني وبي نياز اونمودن ودرمقابل جلال وكبريائيش ، دردرون خويش احساس خوف وخشيت كردن ودرنتيجه با خضوع وخشوع بودن وخود را از هرچه جز اوست فارغ داشتن و از هر چه كه جز اوست روي گرداندن وبه التفات ننمودن واميد به اوداشتن واز هر چه جزاو اميد را بريدن و ترس از مقام او، ازچيزها ومقامهاي ديگر، هرچه وهرمقامي باشد ، نهراسيدن و در تمام اين احوال اورا شاهد وحاضر وناظر دانستن مي باشد). علي آقا نجفي كاشاني ، برداشتي از نماز ، ص 23)
نتیجه گیری:
نماز انسان را از پوچی و گناه دور نگه داشته،امید را در دل انسان زنده نگه می دارد آرامش و انضباط در وجود انسان نهادینه شده، سلامت روح وجسم،صفای درون ،روشنی دل و جان بر انسان حاکم می شود.
می توان نتیجه گرفت نمازمؤثرین شیوه آرامش درزندگی است كه تأثیر بسزایی در اخلاق و رفتار فردی و اجتماعی فرد داشته و او را در مسیر درست زندگی قرار می دهد.نماز یك تطبیق ویژه با وجود انسان دارد انسان یك ملكوت وروح دارد یعنی جسم و روح ودارای غرایضی است و باطن و ظاهری دارد كه رعایت این ظاهروباطن یكی از نشانه های نماز مطلوب و كامل است.
فريضه نماز امري نيست كه فقط بنده را به خالق و پروردگارش نزديك سازد و حلقه اتصال بين عبد و معبود را شدّت بخشد و عشق به خدا را در قلب و باطن او زنده سازد بلكه اين يكي از آثار و نتايج مطلوبي است كه در زندگي نمازگزار ظاهر ميشود. اثر ديگري كه نماز در حيات مسلمين ايجاد ميكند اين است كه در عين قرب الهي او را با جامعه انساني پيوند داده و نسبت به ساير انسانها بلكه تمام همنوعانش ولو غير مسلمان يك فرد مسئول بار ميآورد. و اين است روح نماز و تعبد به خدا كه هرگز نميگذارد فرد در مقابل خلق خدا بيتفاوت باقي بماند. و احساس مسئوليت اجتماعي نداشته باشد.
پس در نماز دو اثر عمده نهفته است يكي اثر فردي كه موجب نزديكي او با خدايش ميگردد و ديگر اثر اجتماعي است كه او را در جامعه فرد مسئول بار ميآورد. يعني نميشود كسي اهل نماز و عبادت باشد و در عين حال نسبت به جامعه بشري و همنوعان خويش هيچ وظيفهاي را احساس نكند.
البته انسان می توانند موانع کمال را از میان برداشته ،عناصری چون مثل ريا، عجب و خودبيني و گناهان ديگر را از خود زدوده و نورانيت و صفا، قداست و فلاح و سعادت دو سرا كه در اين فريضه بزرگ الهي نهفته است را شامل حال خود کند.
پیشنهادات و راهکارها:
1- به کارگیری اصول و روش ها و شیوه های مناسب تعلیم و آموزش نماز توسط والدین در خانواده
2- استفاده ازداستان های نماز برای کودکان برای نهادینه سازی آن.
3- الگو بودن والدین در انجام واجبات و ترک محرمات.
4-افزایش آگاهي و بينش كافي از فريضه نماز.
5-مجالست و همنشيني با دوستان مذهبی.
6-افزایش اعتقادات.
7-عملکرد مضاعف و به روز مبلغان ديني جهت شناسایی معارف ناب محمدی.
منابع و مآخذ:
1-قرآن کریم.
2- پيام مقام معظم رهبري آية الله خامنه اي، مهرماه 1370.
3- ابراهيمى، امرالله و حميد نصيرى، 1376 ه .ش.
4- اخلاق و عرفان در وضو و نماز.
5- معراج السعاده.
6- مكاشفة القلوب ،محمد بن محمد غزالى،.
7- تفسير سوره حمد،امام خميني(رحمه الله)،انتشارات محمد
8- تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چ اول، 1374 ش، ج 14.
9- ميزان الحكمه ،محمد محمدى رىشهرى، ، ج 6،
10- برداشتي از نماز ،علي آقا نجفي كاشاني.

نماز
یکشنبه 95/08/30
نماز در لغت
ريشه واژه نماز درفارسي از لفظ پهلوي« نماك» گرفته شده وآن هم به نوبه خود از ريشه باستاني«نِم» ؛ به معني« خم شدن وتعظيم كردن» مأخوذ است كه به تدريج بر معني« صلاة» يعني عبادت ويژه مامسلمانان اطلاق گرديده است. (.محمدخزائلي ، احكام قرآن ، ص 338 )

تحکیم خانواده
یکشنبه 95/08/30
«بسم الله الرحمن الرحيم»
موضوع: عوامل استحکام خانواده در فرهنگ قرآنی (راهکارهای قرآن برای تحکیم خانواده)
نویسندگان: 1- قنبر گل پرست 2- حبیبه شاهنده
چکیده
هدف از نگارش این تحقیق بررسی و بحث در مورد استحکام اساس خانواده در فرهنگ قرآنی است. تقویت و تحکیم بنیان خانواده، یکی از اساسی ترین و ارزشمندترین راهکارهای استمرار، استقرار و پایداری ارزشهای اخلاقی و دینی در جامعه به شمار می رود. تحصیل و معرفت به این گونه مسایل ارزشمند(تحکیم بنیان خانواده)، نیازمند به تحقیق و بررسی دارد تا عوامل تحکیم اساس خانواده را به زوجین جهت افزایش سطح آگاهی و بینش استحکام روابط اعضای خانواده ارائه نماید .
در اسلام اهمیت و ارزش زیادی به استحکام روابط خانواده داده شده است. که بابررسی و بحث در فرهنگ قرآن، این عوامل آشکار شد که عواملی نظیر، ایمان و فضیلت، ابراز عشق و محبت، مدیریت اقتصاد خانواده(میانه روی و اعتدال در اقتصاد خانواده)؛ توگل به خدا، وفاداری به همدیگر، عفو بخشش، تأمین نیازهای جنسی زوجین، خوشخویی و خوش رفتاری، تکریم همسر؛ از اساس تحکیم خانواده به شمار می رود که این راهکارها می تواند سعادت و خوشبختی خانواده و جامعه را رقم بزند.
کلید واژه: فرهنگ قرآنی، خانواده، مرد، زن، اسلام ، تحکیم، روابط
1- تعریف و تبیین موضوع
نخستين کانون رشد و آرامش و آسایش انسان، خانواده است که مراقبت و نگهداری از آن مسئوليتي بسیار سنگين بوده و موجب نجات از رنج و عذاب دنيوي و اخروي بشر، خواهد بود. همچننین نهاد خانواده ، اصلى ترين ركن جامعه و بستر فرهنگ هاى گوناگون و زمينه ساز خوشبختى و يا بدبختى انسان ها و امت ها است ، و از اين رو، اسلام ـ كه برنامه سعادت و تكامل بشر است ، عنايت ويژه اى به سلامت، رشد و پويايى اين نهاد سرنوشت ساز دارد.
اهمیت پرداختن به مقوله «تحکیم اساس خانواده» ریشه در اهمیت و ارزش نهاد خانواده دارد. از منظر قرآن خانواده، از جايگاه محوري و كليدي برخوردار است و هستهي مركزي شكلگيري جامعه را تشكيل ميدهد(بقره، آیه 223)، خانواده از منظر قرآن شريف، خشت بناي اجتماع است. اگر خانواده سالم و صالح و استوار باشند. ميتوان به داشتن جامعهاي سالم، صالح و متعالي و استوار اميدوار بود. )بهشتي،ص2، 1377)، به صورت پيوند رفت و برگشتي: خانواده سالم مساوي با جامعهاي سالم. به عبارت دیگر شقاوت، سعادت و بدبختی یک جامعه مرهون ضلالت و رشادت خانواده است. اگر به دنبال ایجاد یک جامعه سالم و پایدار هستیم باید به خانواده و عوامل تحکیم آن اهمیت و بها دهیم. در واقع خانواده پویا و سالم اولین شرط جامعه سالم و پویا است.
اسلام براي خانواده قداست و منزلت خاصي قايل شده است؛ به نحوی که هیچ نهادی با آن قابل مقایسه نیست. تعبیراتی که در قرآن و روایات در باره خانواده بکار رفته است، به خوبی این ادعا را روشن می¬ سازد. خداوند متعال، در آیه 21 سوره مبارکه نساء، از پیوند ازدواج که موجب تشکیل خانواده می¬شود به «میثاق غلیظ» یا پیمان محکم یاد نموده است . در آیه 72 سوره مبارکه نحل، خانواده «نعمت الاهی» نامیده شد . و همچنین پیامبر گرامی اسلام آن را محبوب¬ترين و عزيزترين بنا نزد خداي سبحان توصيف كرده و فرمود است:«مَا بُنِيَ فِي الْإِسْلَامِ بِنَاءٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَعَزُّ مِنَ التَّزْوِيجِ» .
با توجه به تعریف و تمجید از کانون خانواده در معتبرترین متون دینی، یعنی در قرآن و سنت، کارکردهای خانواده را می توان این گونه بیان نمود. خانواده «فراموش¬خانه رنج¬های روزانه» است. در آیه 21 سوره مبارکه روم، خانواده به اعتبار وجود همسر در آن، مایه سکون و آرامش معرفی گردید. آنجا که فرمود: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا…». با توجه به آیه فوق خانواده یگانه راه ارضای مشروع غریزه جنسی است «وَأَنْكِحُواْ الأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمائِكُمْ إِن يَكُونُواْ فُقَرَآءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» البته به كساني كه امكانات لازم را براي ازدواج ندارند توصيه ميكند كه عفت پيشه نمايند تا زماني كه خداوند گشايشي ايجاد نمايد: «وَلْيَسْتَعْفِفْ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمْ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ …» و در آیه دیگر فرمود: «نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُم…»
نگرش اسلام به خانواده بر عكس مكاتب و ديدگاه هاى غير اسلامى، كه نگاهى تك بعدى است، بسيار عميق و همه جانبه است و تمام ابعاد آن از آغاز تا انتها، در همه مراحل مورد توجه بوده و در هر مورد دستورات لازم ارائه گرديده است. نحله هاى غير دينى، خانواده را از زاويه خاصى مورد توجه قرار مى دهند، به ويژه دانش هاى علمى امروز دانشگاه ها بر اساس نياز خود به تجزيه و تحليل خانواده مى پردازند و به ديگر ابعاد آن توجه چندانى ندارند، غافل از اينكه خانواده به عنوان يكى از بنيادى ترين نهادهاى اجتماعى، در تمامى عرصه هاى زندگى بشر حضور دارد و بايد به جوانب گوناگون آن پرداخت. به نظر مى رسد اين مسئله نقدى است بر همه دانش هاى علمى كه از آن ها نام برده شد.
در سیره رضوی (علیه السلام) مشاهده می کنیم که نقش و جایگاه محبت در تقویت و استحکام بنیان خانواده بسیار گران بها و قیمتی است. از مصادیق این محبت ها در کودکان طبق رفتار امام رضا (علیه السلام) می توان محبت و عشق ورزیدن، شأن دادن به کودکان حتی نوزادان، با فصاحت و بلاغت صحبت کردن با آن ها و دعوت به صفات عالی اخلاقی را نام برد. ثمره این رفتار، اعتماد به نفس و بزرگ منشی کودکان در آینده خواهد بود. می توان در بزرگ سالی و سن انتخاب، در مورد اولویت های زندگی به آن ها مشورت داد. مثل مشورت برای کار، انتخاب رشته برای تحصیل و ازدواج که نتیجه آن حتی در سرنوشت اجتماع نیز اثرگذار خواهد بود.
آن قدر كه اسلام به تحكيم بنيان خانواده اهميت داده و در دستورات خود گام به گام آن را دنبال نموده است، مكتب هاى ديگر به استقرار و پایداری خانواده بها و ارزش نداده است. اسلام پيش از همه، مى خواهد يك فضاى عاطفى و محبت آميز در محيط خانواده پديد آيد و روابط بين اعضاى آن بيش از پيش پايدار گردد. خانواده اى از منظر اسلام خوش بخت است كه دوستى، صداقت و وفادارى بر فضاى آن حاكم باشد; زيرا با اختلاف، بدبينى، و خودمحورى، شيرازه خانواده از هم مى پاشد. خداى متعال ايجاد محبت و همدلى بين زن و شوهر را از نشانه هاى خود دانسته، مى فرمايد: (وَ مِن آياتِه أن خَلَق لكم مِن انفسكم اَزواجاً لِتسكُنوا اِليها و جَعَل بَينكُم مَوّدةً و رَحمةً) . يكى از نشانه هاى خداوند اين است كه براى شما از جنس خودتان همسرانى آفريد تا در كنارشان بياراميد و ميان شما و همسرانتان مودّت و رحمت برقرار ساخت. براساس بينش اسلامى، پيوند ميان زن و مرد فراتر از يك غريزه بوده، منشأ فطرى و الهى دارد كه ا ز سرشت آدمى ناشى مى شود. دستگاه عظيم خلقت چنان زوجين را به هم علاقه مند ساخته است كه حاضرند براى رفاه حال ديگرى، رنج و زحمت را به جان خود بخرند تا همسر در آسايش زندگى كند. آفريدگار بشر كارى كرده است كه خودخواهى و تكروى در محيط خانواده به خدمت و همكارى تبديل شود. وقتى زن و مرد عقد همسرى بستند و قرار گذاشتند كه يك عمر با هم زندگى كنند، خود به خود عواطف خاصى نسبت به يكديگر پيدا مى كنند. اين گونه روابط عاطفى بين آن دو، هم در تكوين و هم در تشريع موردنظر پروردگار است و هدف خداوند اين است كه بين زن و شوهر، مهر و محبت بر قرار باشد تا در كنار هم احساس امنيت و آرامش نمايند(آیت الله مصباح يزدى، ج 3، ص 28.) از اين نظر، قوى ترين عامل دوام و رشد خانواده، «عاطفه» و محبت اعضاى آن به همديگر است و همه وظيفه دارند اين عامل را تقويت كنند; به ويژه مرد خانواده، كه سرپرستى اعضاى را به عهده دارد، بايد فضاى همدلى و همكارى را در محيط خانواده پديد آورد و اگر احياناً نارسايى يا كدورتى بين آن ها پديد آمد، بلافاصله به چاره و درمان آن بپردازد. به قول شهيد مطّهرى، اگر علاقه زن به شوهر از بين رفت، خانواده به صورت بيمار نيمه جان درمى آيد و اگر علاقه شوهر به زن خاموش شد، مرگ حيات خانوادگى فرا مى رسد.(مطهرى، مجموعه آثار، ج 19، ص 30)
2- تعاریف اصطلاحات
1-2- تعریف خانواده
تعاریف متعددی از خانواده ارائه شده است که این تعاریف عبارتند از:
خانواده گروهي از افراد است كه از طريق هم خونی، ازدواج يا فرزندخواندگي به هم پيوند خورده و كاركرد اجتماعي اصلي آنها توليد مثل است.»( ساروخاني، 1370: ص135) همچنین خانواده متشكل از افرادي است كه از طريق پيوند زناشويي، همخوني يا پذيرش فرزند با يكديگر به عنوان زن، مادر، پدر، شوهر، برادر، خواهر و فرزند در ارتباط متقابل هستند؛ فرهنگ مشترك پديد ميآورند و در واحد خاص زندگي ميكنند.»( قنادان، 1375: ص148). و یا خانواده همچون گروهي از افراد است كه روابط آنان با يكديگر بر اساس همخوني شكل ميگيرد و نسبت به يكديگر خويشاوند محسوب ميشوند.»( همان،1375، ص149). برگس ولاك مىنويسد:«خانواده گروهى است متشكل از افرادى كه از طريق پيوند زناشويى، همخونى، و يا پذيرش )به عنوان فرزند) با يكديگر به عنوان شوهر، زن، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگ مشتركى پديد آورده و در واحد خاصى زندگى مىكنند.»( ساروخانی، ص135، 1382) ، مك آيور از ديگر جامعهشناسان خانواده مىگويد:«خانواده گروهى است داراى روابط جنسى چنان پايا و مشخص كه به توليدمثل و تربيت فرزندان منجر گردد.»( همان منبع پیشین، ص135) . سازمان ملل متحد (1994) ، خانواده را چنين تعريف مي نماید: «خانواده يا خانوار به گروه دو يا چند نفرهاي اطلاق ميشود كه با هم زندگي ميكنند؛ درآمد مشترك براي غذا و ديگر ضروريات زندگي دارند و از طريق خون، فرزندخواندگي يا ازدواج، با هم نسبت دارند. در يك خانواده ممكن است يك يا چند خانواده زندگي كنند، تمام خانوارها، هم خانواده نيستند »(- فرزانه، 1375: ص19)
2-2- تحکیم خانواده:
منظور از تحكيم خانواده، فراگيري اصل اعتدال ميان همگان، حاكميت اخلاق و حفظ حقوق همهي اعضاست. اگر هدف از برقراري زوجيت و تشكيل خانواده، به تعبير قرآن، «به سكونت رسيدن اعضاست» (سوره روم، آیه 21)، لازم است كه همهي رفتارها و تعاملات در راستاي تحقق اين هدف باشد و منظور از تحكيم، به كمال رساندن همين سكونت است كه با كمترين ظلم، نامردي و تحقير حتي يك عضو در خانواده، سازگار نيست.
3- ضرورت تشكيل خانواده
از آنجا كه مكتب اسلام ديني واقع بين و واقع نگر است، واقعيت ها و عينيت هاي زندگي را از نظر دور نداشته و براي استفاده بهينه از اين واقعيت ها راهكارهايي كارآمد و برنامه هايي متناسب با طبيعت و نياز انسان ارائه كرده است، از جمله اين عينيت ها پيوند زناشويي است كه براي هيچ مرد و زني گريزي از آن نيست، مكتب اسلام در توجه دادن به اين موضوع، از يك سو اين پيوند را آيه اي از آيات خدا معرفي كرده است: «و من آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجا لتسكنوا اليها؛ (سوره روم-آيه 21) از نشانه هاي او اين است كه از جنس خودتان برايتان همسراني آفريده باشد كه از آنان آرامش يابيد» و از سويي ديگر، آن دسته انسان هايي را كه به طبيعت و نياز خود بي توجهند و از همسر گزيني سر باز مي زنند هم سو با شيطان معرفي كرده است، چنانكه پيامبر اكرم(ص) فرمودند: شراركم عزابكم و العزاب اخوان الشياطين؛ بدترين افراد شما بي همسران شمايند و بي همسران برادران شياطين به شمار مي آيند.(مجلسی، بحار الانوار ، ج ۱۰۳ ، ص ۲۲۰)
در ضرورت تشكيل خانواده اين حديث نوراني امام رضا(ع)را كه از امام باقر(ع) نقل كرده اند، ياد آور مي شويم كه فرمودند: «زني از امام باقر(ع) پرسيد: خدا كارت را سامان بخشد من خانمي «متبتله» هستم، امام فرمود: منظورتان از تبتل چيست؟ او جواب داد به اين معني است كه هرگز ازدواج نخواهم كرد، امام پرسيد: چرا؟ او گفت: مي خواهم با اين كار فضيلت و منزلتي به دست آورم، امام فرمود: از اين تصميم بازگرد، اگر بي همسري فضيلت بود، فاطمه به آن شايسته تر از تو بود» .(بحرامی، حدائق الناضره، ج 23، ص 12)
4- عوامل تحکیم خانواده در فرهنگ قرآنی
4-1- اظهار عشق، مهر و محبت میان زن و شوهر
از جمله آداب مهم معاشرت در اسلام اظهار عشق و محبت متقابل اعضای خانواده نسبت به یکدیگر است که وجود آن پیوند میان زن و شوهر را استحکام داده و از فروپاشی اساس خانواده جلوگیری به عمل می آورد.
انسان تشنه ی دوستی و محبت است. انگیزه-ی بسیاری از تلاش ها و زحمات طاقت فرسای زندگی، محبت است که وجود آن در خانواده، انسان را به فعالیت و کسب معاش وا می دارد.امام صادق(ع) در این باره می فرمایند: «هر گاه کسی را دوست داشتی او را بدان آگاه ساز، زیرا این کار دوستی را در میان شما استوارتر می سازد.»( اسماعیلی یزدی، ١٣٨٥، ص٢٥٧)
زن و شوهر بایستی در روابط خود به محبتشان نسبت به همدیگر به طور آشکار عمل نمایند چرا اظهار عشق و محبت آشکار مانع دلسردی زوجین به همدیگر می شود همچنان که امام رضا (علیه السلام) به این امر اشاره می نمایند. امام رضا(ع) بر این اعتقاد بودند که اگر نسبت به کسی عشق و محبتی دارید آن را به طو ر آشکار ابراز کنید، چرا که اظهار عشق و محبت، نیمی از خردمندی به حساب می آید. ولذا، زوجین بایستی عواطف و مهر خود را در این مورد علنی سازند و در باره، از خجالت و شرمساری اجتناب کنند.( امین، اعیان الشیعه، ص19)
بنابراین، زوجین بایستی در روابط خود با همدیگر، این پیام امام رضا(ع) را در جهت تقویت و استحکام عواطف و ایجاد امنیت روانی در روابط خود مدنظر قرار دهند. حضرت پیامبر اکرم (ص) در این باره به این نکته اشاره می کند و می فرمایند: «مردی که به زنش بگویند: من تو را دوست دارم، اثر این سخن هرگز در دل زن بیرون نمی رود» . در واقع می تواند که گفت که اگر زوجین به طور آشکار فقط بگوبد من تو را دوست دارم و به این پیام رسول اکر(ص) عمل کنند هیچ وقت روابط میان آنها به هم نحورده و استحکام خانواده بیمه خواهد شد.
در روابط بین زوجین، احترام به شخصیت از هر دو طرف به ویژه در بین وابستگان و اعاضی خانواده، بین زوجین عشق و محبت به وجود می آورد. مردی که به همسر خود هدیه می خرد و یا برعکس، نوعی احترام و محبت بین زوجین به شمار می رود و این عمل یعنی هدیه دادن و یا غیره، اظهار عشق و محبت از طرف مرد به زن و یا برعکس، نوعی محبت و الفت به وجود می آورد.
سلام دادن با لحنی عاطفی، صرف وقت به جهت سخن گفتن با اعضای خانواده، نه تنها روحیه بین اعضای خانواده را تقویت کرده بلکه کینه ها و سوء ظن های بین آنان را از بین می رود و روح شادی و نشاط را در بین خانواده به وجود می آورد. در این زمینه از رفتار و سلوک امام رضا(علیه السلام) از زبان خادم ایشان روایت شد ه است و می گوید: «هر گاه امام رضا تنها می شد و فارغ از مسائل روزمره می گردید، اعضای خانواده و اطرافیان را گرد می آورد و با انان سخن می گفت، انس و الفت می گرفت و هر گاه بر سر سفره حاضر می شد، خرد و کلان حتی کارگزار و حجام(حجامت کنند) را فرا می خواند.(امین، سیره معصومین،، ص14)
4-2- وفاداری اعضای خانواده نسبت به یکدیگر
رازداری یکی از مهم ترین شروط وفاداری همسر است که در صورت نبود آن میان اعضای خانواده، آتش خیانت تمام اعضای خانواده را تهدید خواهد کرد. در رابطه با این مطلب در این آیه آمده است: «وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَىٰ بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ ۖ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هذا ۖ قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ » این نکته نیز بسیار اهمیت دارد که آتش خیانت، تمام خانواده ها را تهدید می کند چرا که انبیایی چون نوح(ع) و لوط(ع) از سوی همسران خود به آن مبتلا گردیدند:
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ ۖ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا و َقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ.» در واقع می توان گفت که وفاداری اعضای خانواده سبب ایجاد صمیمیت و محبت میان زوجین می گردد و نیز سپری محکم در برابر مشکلات و سختی ها و پشتیبانی پایدار جهت استحکام بنیان خانواده می شود.
وفای به عهد و پیمان در بین زوجین که از مشخصات یک خانواده سالم است در ایجاد حسن همیاری و همکاری بین خانواده نقش مهمی را ایفا می کند که اعتبار بخشی اولین اثر آن به شمار می رود چرا که اگر طرفین به قو ل و وعده های خویش در قبال همدیگر عمل کنند امنیت و امیدواری را در بین اعضای خانواده به وجود می آورد. حضرت امام رضا(علیه اسلام) در این باره می فرمایند:« ما خاندانی هستیم که معتقدیم که وعده ای که دادیم، به منزله دینی است که ادای ان لازم است همان طوری که رسول اکرم (ص) این گونه می کردند.( شيخ قمي، سفينة البحار، ج 2، ص 622.)
4-3- مدیریت اقتصادی خانواده(اعتدال و عدم اسرا)
میانه روی و اعدال در اقتصاد خانواده از عوامل دیگر استحکام خانواده در فرهنگ رضوی است که عدم رعایت آن از طرف زوجین می تواند روابط بین زوجین را مختل کند. از فضيلتهاي مهم اخلاقي، ميانهروي در همه كارها بهويژه ميانهروي در مصرف است. خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: «وَ اقْصَدْ فِي مَشْيِكَ؛ در رفتارت ميانهرو باش!» (اسراء: 29) همچنين در آيهاي ديگر ميفرمايد: «وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا؛ و آنان كه چون انفاق ميكنند، اسراف نميورزند و خست نميكنند، بلكه ميان اين دو، راه اعتدال و ميانه را برميگزينند». (فرقان: 67)
در فرهنگ رضوی از اسراف در تمام جنبه ها از جمله خوردن، آشامیدن، خرید، خرج کردن نهی شده است. در فرهنگ رضوی، در کوچکترین چیزها، حتی آنهایی که در نظر مردم بی ارزش و دور ریختنی جلوه می کند، اسراف را روا نمی داند. امام رضا(ع) در این زمینه می فرمایند:«من الفساد قطع الدارهم والدینار و طرح النوی»؛ (تکه تکه کردن در هم و دینار(یا هر پولی دیگر که آنها را از استفاده بیندازد) و دور افکندن هسته خرما(که ممکن است بذر نخلی شود، یا به مصرف دیگر آید) از جمله کارهای فاسد و نادرست است»( شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ص137)
از ديدگاه امام هشتم(ع) هم كسي كه در مصرف، به خود و خانواده خود سخت ميگيرد و در مصرف، خست ميورزد، از جاده مستقيم بيرون است و هم آنكه اسراف كرده و زيادهروي ميكند. امام رضا(ع)، هر دو شيوه را ناپسند ميشمارد. يكي از ياران امام هشتم(ع) ميگويد: از امام رضا(ع) درباره چگونگي تأمين مخارج خانواده جويا شدم. فرمود: «مخارج خانواده، حد وسط است ميان دو روش ناپسند.» گفتم: «فدايت شوم، به خدا سوگند! نميدانم اين دو روش چيست؟ فرمود: «دو روش ناپسند، اسراف و خست است. آيا نميداني كه خداوند بزرگ، اسراف (زيادهروي) و اقتار (سختگيري) را ناخوشايند ميدارد و در قرآن ميفرمايد: «آنانكه هرگاه چيزي ببخشند، نه زيادهروي ميكنند و نه خست ميورزند و ميانگين اين دو را در حد قوام برميگزينند»( شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ص130)
از ديدگاه امام رضا(ع)، تصرفات شخص در اموال خويش، محدود است؛ يعني اينگونه نيست كه حال كه اموال انسان، ملك اوست و به وي تعلق دارد، بتواند در آنها هرگونه كه خواست، تصرف كند، بلكه تصرف او بايد در حد ميانه و متعادل و به دور از اسراف و خست باشد. او هم اجازه ندارد كه خست ورزد و در مصرف بر خود سخت گيرد و هم مجاز نيست كه اموال خويش را ريخت و پاش نمايد. امام رضا(ع) در پايان سخن خويش به كلام خداوند استدلال فرمود كه در آن واژه «قوام» آمده است. مقصود از قوام؛ يعني آن استواري و اقتصادي كه موجب سامان يافتن زندگي همه افراد ميشود كه در آن، نه كسي محروم ماند و نه كسي بيحساب برخوردار گردد. روشن است كه هر چيز آنگاه ميتواند عامل «قوام» باشد و زمينه استواري چيز ديگري را فراهم آورد كه در موضع مناسب خود قرار گيرد و موضع مناسب، همان حد ميانه و دور بودن از اسراف و خست است. اسراف و اقتار (خست) كه دو سوي حد ميانه است، ضد قواميت مال است؛ يعني مايه قوام و سامانيابي فرد و جامعه نيست، بلكه همين مال كه عامل بقا و قوام است، در حال افراط و تفريط، عامل تباهي و هلاكت فرد و جامعه خواهد بود. بقاء و دوام و قواميت، در حد ميانه و اعتدال است».
4-4- تکریم همسر
احترام و ارزش زوجین از عوامل دیگر استحکام خانواده در فرهنگ رضوی است. امام رضا (علیه السلام) در مورد تکریم این کانون نیز توصیه ها و سفارشات زیادی کرده اند که لاز است زوجین به این سفارشات توجه کنند.
امام رضا (علیه السلام) در مورد جایگاه و مقام کسانی که در فضای دنیا به تکریم همسر وخانواده، خوش رفتاری و نیکوکاری در قبال آن ها می پردازند، می فرمایند: «أَقْرَبُکُمْ مِنِّی مَجْلِساً یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَحْسَنُکُمْ خُلُقاً وَ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ»؛ «نزدیکترین شما به من از نظر مقام در روز قیامت، کسی است که در مورد خانواده خود خوش رفتار باشد.» و در روایت دیگری می فرمایند: «بهترین مردم از نظر ایمان کسی است که درباره خانواده خود نیکوکارتر باشد».
می بینیم که از نظر امام (علیه السلام) کسی که خویشتن را وقف محبت به خانواده می کند، در قیامت، در بالاترین درجات ایمان که ده درجه می باشد قرار می گیرد. یعنی در مقامی که حضرت رضا (علیه السلام) که والاترین مؤمنین در عالم می باشند، با ایشان هم نشین می شوند. در سیره ایشان خوش رفتاری با خانواده، عدم سخت گیری های بی مورد، تربیت صحیح فرزندان، تهیه غذای حلال و نیز ایجاد رفاه نسبی و در حد توان را می توان از مصادیق تکریم به خانواده برشمرد.
در سیرۀ رضوی (علیه السلام) مشاهده می کنیم که تکریم همسر و خانواده چقدر پررنگ معرفی شده است. ایشان از جهات مختلف مثل محبت کردن، رشد و ارتقاء صفات الهی، خرجی دادن خانواده به اندازه مناسب (نه ولخرج بودن و نه خسیس بودن)، ایجاد فضایی شاد در خانواده و دیگر صفات نیک، همسر و خانواده را مورد اکرام قرار می دادند؛ اهمیت پرداختن به این وجه از خصلت امام رضا (علیه السلام) به شدت در این برهه از زمانه احساس می شود؛ در زمانه ای که شیاطین جنی و انسی هجمه های زیادی بر خانواده وارد می کنند تا آنها را صواب را در پیش نگیرند و مدام با یکدیگر اختلاف داشته باشند.
4-5- ایمان و فضیلت (تقوا)
در قرآن مکرراً توصیه به تقوا در تشکیل خانواده اشاره شده است، چنان که در این آیه آمده است: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَه وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ ۚ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا ؛ ای مردم! از مخالفت پروردگارتان بپرهیزید، همان کسی که همه ی شما را از یک انسان آفرید، و همسر او را از جنس او خلق کرد و از آن دو، مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت و از خدایی بپرهیزید که هنگامی که چیزی از یک دیگر می خواهید نام او را می برید از قطع رابطه با خویشان خود بپرهیزید، زیرا خداوند مراقب شماست.»
همچنین خداوند در سوره ی بقره، شرط ازدواج با مشرکان را ایمان آن ها دانسته است: «وَلَا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّىٰ یُؤْمِنَّ ۚ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ …؛ و با زنان مشرک و بت پرست تا ایمان نیاورده اند، ازدواج نکنید، کنیز باایمان از زن آزاد بت پرست بهتر است، هر چند [مال و زیبایی او] شما را به شگفتی آورد. و زنان خود را به ازدواج مردان بت پرست در نیاورید تا ایمان نیاورده اند، یک غلام باایمان از یک مرد آزاد بت پرست بهتر است هر چند [مال و موقعیت و زیبایی او] شما را به شگفتی آورد… .»(بهجت پور و دیگران، ١٣٨٥، ص٢٤٨.)
استدلال قرآن در آیه چنین است که گرچه مشرکان به دلیل آزاد و زیبا بودن، برتری ظاهری دارند، اما چون زناشویی با آنان باعث لغزش های اخلاقی و عقیدتی فرد مسلمان می شود، کنیزان و بردگان مسلمان بر آنان ترجیح دارند. این امر برای جوانان که گاه سخت شیفته و شیدای جمال و زیبایی ظاهری یا موقعیت مادی و اجتماعی – طرف مقابل - می شوند و ارزش های دینی و معنوی را فدای آن می سازند، هشدار و رهنمون مناسبی است. تحقیقات انجام یافته حاکی از آن است که بسیاری از ازدواج هایی که براساس زیبایی های ظاهری شکل گرفته، بعدها از هم فرو پاشیده است(بهجت پور و دیگران، ١٣٨٥، ص٢٤٨.). در واقع این آیه تاکید بر ایمان، عقیده و فرهنگ مشترک است.( عبدالمجید، ذیل لغت خانواده)
همچنین در مورد ایمان خداوند می فرماید:«و لا تنکحوا المشرکات حتی یؤمن و لامه مؤمنه خیر من مشرکه و لو اعجبتکم و لاتنکحوا المشرکین حتی یؤمن و لعبد مؤمن خیر من مشرک ولو اعجبکم اولئک یدعون الی النار والله یدعوا الی الجنه ؛ (با زنان مشرک تا زمانی که ایمان نیاورده ¬اند ازدواج نکنید، اگر چه به دلیل مال یا جمال و مقام) موقعیت) شما را به شگفتی آورند و زنان خود را به ازدواج مردان مشرک و بت ¬پرست تا ایمان نیاورده ¬اند در نیاورید اگر چه (مال و زیبایی و موقعیت آنان) شما را به شگفتی آورد، زیرا آن¬ها شما را به ¬سوی آتش دعوت می ¬کنند و خداوند شما را به بهشت و آمرزش دعوت می ¬نماید).
شناخت حقیقت و واقعیت ایمان با توجه به فرمایشات معصومان(ع) و ارتباط آن با عمل در مکتب اخلاقی بسیار مهم است، بکر بن صالح رازی ااباصلت هروی نقل می کند که: «از امام رضا(ع) در مورد ایمان سوال کردم، امام فرمودند: ایماان پیوندی قلبی و کلامی به زبان(اظهار ظاهری) و عمل به اعضای بدن استو ایمان، ایمان نخواهد بود مگر به این صورتی که بیان شد». همین روایت به سند دیگرینیز آمده است، که در آن عبدالاسلام بن صالح از اباصلت به جای بکر بن صالح رازی روایترا از امام نقل می کند: امام(ع) در این روایت فرآیند ایمان را حاصل سه چیز میدانند. اول باور قلبی که این باور قلبی با علم فرق دارد، زیرا علم صرف دانستن است،چه شخص باور داشته باشد یا نداشته باشد.[31]از این آیه و روایت استنباط می¬ شود که ایمان و تقوا نقش مهمی در تحکیم خانواده دارد، چون مرد و زن یک عمر می -خواهند با هم زندگی کنند و تحت تأثیر عقائد و افکار و رفتار و اخلاق یک¬دیگر نیز قرار خواهند گرفت.
4-6- اظهار عشق، مهر و محبت میان زن و شوهر
از جمله آداب مهم معاشرت در اسلام اظهار عشق و محبت متقابل اعضای خانواده نسبت به یکدیگر است که وجود آن پیوند میان زن و شوهر را استحکام داده و از فروپاشی اساس خانواده جلوگیری به عمل می آورد.
انسان تشنه ی دوستی و محبت است. انگیزه-ی بسیاری از تلاش ها و زحمات طاقت فرسای زندگی، محبت است که وجود آن در خانواده، انسان را به فعالیت و کسب معاش وا می دارد. اصل محبت را خداوند در قلب زن و شوهر قرار می دهد و بر آنان است كه این نعمت باطنی و حالت قلبی را كه موجب آرامش زندگی و صفا و پاكی است، به وسیله جانبداری از هم، گذشت و فداكاری، خوش اخلاقی، توقع در اندازه و ظرفیت لازم، حفظ شؤون و شخصیت طرفین و اجتناب از بگومگوهای بیهوده حفظ كنند و از عواملی كه به محبت و عاطفه خلل وارد می نماید، بپرهیزند زیرا تبدیل این عاطفه و شوق به كینه و نفرت در صورتی كه ملاك شرعی و عقلی در كار نباشد، مبدل نمودن نعمت به نقمت و بلاست و خود نوعی ناسپاسی به شمار می آید. البته به فرمایش حضرت رضا(ع) دل ها را رغبت و نفرت و نشاط و سستی می باشد. هنگامی كه میل و اقبال می كند، بینش و ادراك دارد و زمانی كه بی میل است، افسرده و ناتوان است. از این روی هنگامی كه درون با نشاط توام باشد، باید دلها را به كار گرفت و زمانی كه حالت سستی و رخوت دارد، باید آن را رها كرد تا توان و آرامش خود را بازیابد.
زن و شوهر در روابط عاطفی با یكدیگر، باید این سخن گهربار امام رضا(ع) را در نظر بگیرند كه می فرماید:"اگر مؤمنی خشمگین شود، عصبانیت وی را از طریق حق بیرون نمی برد و اگر شادمانی یابد، این خرسندی، وی را دچار باطل نمی سازد و چون به اقتداری رسد، بیشتر از آنچه حق دارد، نمی گیرد.
حضرت امام رضا(ع) در سیره عملی خویش در جهت تقویت عواطف و تكریم شخصیت حاضران چه در خانه و چه در جمع معاشرین، این گونه بودند. ابراهیم بن صابر می گوید: هرگز شخصیتی برتر از امام رضا(ع) ندیدم. هرگز پای خویش را در مقابل همنشین خویش دراز نمی نمود و پیش او تكیه نمی داد. به خدمتگزاران دشنام نمی گفت. صدایش به خنده بلند نمی شد و همواره با غلامان و زیردستان خود كنار سفره غذا می نشست.( كشف الغمه، ج ۲، ص۲۷۴)
حضرت امام رضا(ع) اعتقاد داشتند: اگر نسبت به كسی محبتی دارید، آن را آشكار كنید، زیرا اظهار دوستی نیمی از خردمندی به شمار می آید. بنابراین زن و شوهر باید عواطف خود را در خصوص یكدیگر علنی سازند و در این مورد از خجالت و شرمساری پرهیز كنند. یكی از اموری كه بر رونق و صفای خانه می افزاید. تلاوت قرآن است. حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع) فرموده اند: در خانه هایتان برنامه ای برای تلاوت قرآن كریم ترتیب دهید، به درستی هرگاه در منزلی قرآن خوانده شود، كارها سهل و آسان می گردد و خیر و بركتش بسیار شده و در غیر این صورت، اهل خانه در تنگنای فكری و روانی و اقتصادی قرار می گیرند.( اعیان الشیعه، ص ۱۹)
بر این اساس عوامل معنوی و روی آوردن به سنت های مذهبی می تواند روابط عاطفی و فضای روان شناختی خانواده را تحت تأثیر قرار دهد. در مواقعی حتی ابراز عواطف هم برقرار است، ولی گویا احساس آرامش از خانه رخت بربسته است و این بدان دلیل می باشد كه اهل خانه از ذكر خداوند اعراض نموده اند.
از تأكید اسلام بر آرامش و مودت و رحمت، به عنوان خصلت و خویی كه در زندگی خانوادگی جاری است، چنین برمی آید كه در مفهوم ارزشی این آیین، نوع و شكل فضایی كه زوجین می خواهند در پرتو آن زندگی جدید خود را آغاز كنند، نمایان می گردد و چنین نیست كه شخص بخواهد از طریق آن، صرفاً منفعت طلبی شخصی و طمع ورزی نسبت به دیگران را پی بگیرد و نیز این گونه نمی باشد كه هوی و هوس و امیال نفسانی در آن برانگیخته شود تا بتوان از آنها به عنوان شالوده ساختمان این زندگی استفاده نمود، بلكه فضایی است كه در آن بر انسانیت و فضیلت تأكید می گردد.
از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى فرمايد : «أبدِ المَوَدَّةَ لِمَن وادَّكَ تَكُن أثبَتَ»(النوادر : ص 12 )(دوستىِ خود را نسبت به آن كه تو را دوست دارد، اظهار كن تا [اين دوستى ]استوارتر شود . در روايتى ديگر مى فرمايند : (هرگاه يكى از شما برادر [مسلمان] خود را دوست مى دارد ، او را [از اين دوستى ]با خبر كند ؛ چرا كه اين كار ، افراد را بيشتر به هم پيوند مى دهد) . به طور طبيعى ، هر كس همسر خود را دوست دارد ، و اظهار محبّت نسبت به او سبب مى شود كه دوستىِ آنان استوارتر شود و پيوند خانوادگى شان تحكيم يابد . زن و مرد ، هر دو در اين وظيفه مشترك اند ؛ ولى از آن جا كه زن ، نياز بيشترى به ابراز احساسات مرد دارد ، در روايات اسلامى ، اظهار محبّت مرد به زن ، بيشتر توصيه شده است. از پيامبر اکرم (ص) روايت شده كه مى فرمايند : «قَولُ الرَّجُلِ لِلمَرأةِ: «إنّي اُحِبُّكِ» لا يَذهَبُ مِن قَلبِها أبَدا » . (اين سخن مرد به زن :(«دوستت دارم» ، هرگز از دل زن ، بيرون نمى رود ). البته بايد توجّه داشت كه افراط در محبّت خانوادگى ، به گونه اى كه موجب غفلت از خداوند متعال و ارزش هاى اسلامى و انسانى شود ، به شدّت نكوهيدهاست . همچنین از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه خطاب به عبد اللّه بن مسعود مى فرمايد : «يَابنَ مَسعودٍ ! إيّاكَ أن تَدَعَ طاعَةَ اللّه ِ وتَقصِدَ مَعصِيَتَهُ شَفَقَةً عَلى أهلِكَ ، لِأَنَّ اللّه َ تَعالى يَقولُ : «يَـأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْاْ يَوْمًا لَا يَجْزِى وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَ لَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَيْـئا» ( لقمان، آيه 33 )، بنا بر اين ، قلمروِ دوستى و اظهار محبّت نسبت به خانواده ، محدود به مقرّرات اسلامى است .
بر اساس آموزه هاي قرآني آرامش در محيط خانواده و مناسبات ميان زن و شوهر و نيز پايداري آن را در پـرتو مودت و مهرباني ميان زن و شوهر مي داند (سوره روم، آيه 21) بنابر اين مرد و زن مي بايست نخست به عنصر عاطفي و رواني مودت (نوعي عشق و محبت) و مهرباني (رحمت) دست يابند. در سايه سار محبت و رحمت است كه خانواده مي تواند پايدار و برقرار بماند و با از ميان رفتن هر يك از اين عناصر خانواده دچار بحران مي شود. عشق و محبت است كه ميان زن و شوهر از نظر عاطفي ارتباط برقرار مي سازد و رحمت و مهرباني است كه آن را تحكيم مي بخشد و استوار مي سازد. احسان و نيكوكاري نيز در همين حوزه معنا و مفهوم مي يابد. به اين معنا كه زن و شوهر نسبت به يك ديگر اگر از راه عشق و رحمت و مودت و دوستي و مهرورزي در آيند نسبت به يك ديگر احسان مي كنند و فراتر از عدالت به مسايل مي نگرد. اصولا اگر عدالت امري پـسنديده است و مي تواند خانواده و جامعه را قوام بخشد احسان آن را استحكام دو چندان مي بخشد؛ زيرا عدالت ناظر به عنصر عقلي بشر است و احسان و رحمت و مودت ناظر به عنصر عاطفي و احساس بشر است. در واقع می توان گفت که بي گمان در روابط خانوادگي و حتي اجتماع مهر و محبت است كه حرف اول را مي زند (نساء، آيه 158) زيرا حضور رحمت و محبت و احسان درخانواده موجب مي شود تا عناصر فرومايگي و بخل و نشوز و عدم تمكين و مانند آن از محيط خانواده رخت بربندد..
4-7- خوش خويى و خوش رفتارى تفاهم اخلاقی(حسن رفتار)
يكى ديگر از عوامل تحكيم بنیان خانواده خوش خویی و خوش اخلاقى است که روابط و دوستی میان اعضای خانواده را مستحکم و استوار می سازد . از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى فرمايد : «حُسنُ الخُلقِ يُثبِتُ المَوَدَّةَ» ) خوش خويى ، دوستى را استوار مى كند). اين وظيفه نيز ميان مرد و زن، مشترك است؛ امّا از آن جا كه مرد ، رياست خانواده را به عهده دارد ، درباره داشتن خوىِ نيكو ، به او بيشتر توصيه شده است. امام رضا(ع) در سخني نوراني، هم به حسن رفتار در خانواده توصيه كرده و هم از نوع رفتار خود با همسرشان خبر داده اند و مي فرمايند: أحسن الناس يمانا أحسنهم خلقا و الطفهم بأهله و أنا ألطفكم بأهلي؛ كسي كه ايمانش برتر از ديگران است، اخلاقش نيكوتر و به خانواده اش مهربان تر است و من نسبت به خانواده خود، مهربان ترم(بحار الانوار،ج 68، ص 387). همچنين با اين كه خوش رفتارى متقابل مرد و زن براى تحكيم پيوند خانوادگى ضرورى به نظر می رسد ، امّا قرآن كريم به مردها اين گونه توصيه و سفارش مى فرمايد: «وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْـئا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا » (نساء، آیه 19 )
زن و شوهری که می خواهند با یکدیگر یک عمر با هم به سر برند، ضروریست که با یکدیگرخوش اخلاق باشند که این امر موجب می شود زندگی آن ها شیرین و دل پذیر و گرم و باصفا باشد و با تفاهم اخلاقی مشکلات زندگی را حل و فصل خواهند کرد.و برعکس اگر هر دو یا یکی از آن ها بداخلاق باشد زندگی بر هر دو نفر و اهل خانه سخت خواهد بود و چیزی نمی تواند تلخی آن را شیرین سازد.
در مورد خوش رفتاری و خوشرویی آموزه های زیادی از امام رضا علیه السلام می تواند ما را در جهت نیل به اخلاق حسنه و کسب رضایت الهی یاری نماید.
امام رضا علیه السلام در این زمینه به نقل از پدران بزرگوارشان به نقل از پیامبر اکرم (ص) می فرماید:«الخلق السیی ء یفسد العمل کما یفسد الخل العسل» ؛ بد اخلاقی عمل را تباه می کند، چنانکه سرکه عسل را تباه می کند. همچنین آن حضرت در بیان مقام و منزلت انسان خوشرو باز هم به نقل از رسول اکرم (ص) می فرماید: ان العبد لینال بحسن خلقه درجه الصانم القائم ؛ انسان مومن با حسن خلق خویش به درجه روزه دار می رسد. در باره سیره اخلاقی امام رضا علیه السلام هم نقل شده که آن حضرت فردی خوشرو و خوش برخورد بود. از این رو ، با هر مسلمانی به سادگی رابطه برقرار می کرد و راه دوستی را با او باز می نمود و همگان با آن حضرت به زودی انس می گرفتند و می توانستند به خانه ی وی رفت و آمد نمایند ، در کنارشان بنشینند و هم سخن شوند .
حسین بنبشّار واسطی میگوید: «کتبت الی ابی الحسن الرّضا علیهالسلام: إنّ لی قرابة قد خطب إلیّ و فی خلقه سوء، قال: لا تزّوجه ان کان سیّیء الخلق». در نامهای به حضرت رضا علیهالسلام نوشتم یکی از بستگانم به خواستگاری نزد من آمده ولی شخص بداخلاق و درشتخویی است. حضرت در پاسخ فرمود: اگر این چنین است با او وصلت مکن.
همچنین امام رضا علیه السلام ضمن آنکه اخلاق پسندیده را بهترین همراه انسان معرفی می کند ؛ در روایتی دیگر می فرماید:« سئل رسول الله صلی الله علیه و آله عن اکثر ما یدخل به الجنة. قال: تقوی الله و حسن الخلق»، از رسول الله صلی الله علیه و آله درباره ی بیشترین چیزی که به وسیله ی آن (افراد) داخل بهشت می شوند سؤال شد. حضرت فرمودند: تقوای الاهی (پرهیزگاری) و خوش اخلاقی.
امام رضا (ع) همچنین ضمن بیان ویژگی انسان مومن به عنوان دارنده اخلاق نیکو و خوشرفتار نسبت به خانواده ، درباره جایگاه انسانهای خوشرو و خوش اخلاق به نقل از رسول اکرم (ص) می فرماید: « أَقْرَبُکُمْ مِنِّی مَجْلِساً یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَحْسَنُکُمْ خُلُقاً وَ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ»؛ نزدیکترین شما به من در روز قیامت، خوش اخلاق ترین شما و بهترین شما نسبت به اهلش است. و نیز ایشان خوشزبانی را که بخشی از خوش خلقی است، رمز زندگی موفق معرفی گردیده است. امام رضا در این زمینه مردم را به خوش زبانی دعوت می کرد در این زمینه به نقل از پدران بزرگوارشان به نقل از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرمایند: «الْخُلُقُ السَّیِّئُ یُفْسِدُ الْعَمَلَ کَمَا یُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ» بد اخلاقی عمل را تباه میکند، چنانکه سرکه عسل را تباه میکند.
4-8- تأمين نيازهاى جنسی
يكى از مهم ترين عوامل تحكيم خانواده ، پاسخگويى مثبت و متقابلِ زوجين به نيازهاى جنسى يكديگر است. که اگر این موارد از طرف زوجین رعایت نشود روابط بین زوجین سست و لرزان خواهد شد به همین خاطر رعایت این موارد از نظر اسلام بخصوص امام رضا به زوجین بسیار سفارش شده است بر اساس تحقیقات انجام یافته ، در ايران، دست كم پنجاه درصد طلاق هايى كه در دادگاه خانواده به بهانه هاى گوناگون صورت مى گيرد، ريشه در مسائل جنسى دارد و به تجربه ثابت شده است كه در خانواده هايى كه مشكلات جنسى زوج ها برطرف شده ، احتمال فروكش كردن مشكلات خانواده ، افزايش يافته است . در واقع می توان گفت که يکي از غرايزي که خداي متعال در وجود انسان قرار داده، غريزه جنسي است که يکي از مهم ترين، حساسترين و مؤثرترين غرايز انسان است. وجود اين غريزه فوايد گوناگوني دارد که خداي متعال بر اساس حکمت در آفرينش انسان قرار داده است که فوایدی زیادی از جمله حفظ و ادامه يافتن زندگي نوع انسان است. افزون بر آن، اين گرايش فطري، زمينة مودت، رحمت، آرامش و سکون روحي را فراهم ميآورد: وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکمْ مِنْ أَنْفُسِکمْ أَزْواجاً لِتَسْکنُوا إِلَيْها وَجَعَلَ بَيْنَکمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِک لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَکَّرُون ؛ و از جمله نشانه هاي او اين است که براي شما از جنس خودتان همسراني آفريد تا در کنارشان آرامش يابيد و ميان شما الفت و مهربانی برقرار ساخت (تا نسل بشر را تداوم بخشد)…در مورد رعایت این عریزه جنسی از طرف زوجین از امام رضا روایت های زیادی نقل شده است که برای روشن شدن این بحث به آن اشاره می شود: در روایت آمده است که: مردی از امام رضا(ع) پرسید که: زن جوانی دارد که ماه¬ها و سال از زنش دوری می¬جوید و به او نزدیک نمی¬شود و [با این کار] نمی¬خواهد به او ضرر رساند، بلکه به جهت مصیبتی است که به آنان رخ داده است، آیا این مرد به سبب آن، گناهکار است؟ امام رضا)ع)فرمود: «هرگاه زن را چهار ماه ترک کند، پس از آن، گناهکار است، جز آنکه با اجازه زن باشد. » روشن است که علت نزدیکی با زن تأمین نیاز جنسی اوست، همانگونه که در روایت بعدی به آن تصریح شده است. بنابراین، یکی از نیازهای اساسی زن، نیاز جنسی است و با توجه به این نیاز اساسی، خدای متعال حق تأمین نیاز جنسی آنان را بر شوهر قرار داده است .
این روایت، افزون بر آنکه تأمین نیاز جنسی و عرضه کردن زن بر شوهر را از حقوق شوهر بیان می¬کند، زمان آن را هر صبح و شام بیان می¬کند که کنایه از استمرار است، یعنی زن در هر زمانِ ممکن باید خود را بر شوهر عرضه کند و این حقِ شوهر است.
بنابراین تأمین نیازهای غریزه جنسی از طرف زوجین می تواند نتها از انحراف زوجین پیشگیری کند بلکه می تواند بنیاد خانواده را از سست شدن و فروپاشیدن نجات دهد.
4-9- عفو و بخش
عفو و بخش از صفات پسندیده اخلاقی است که اگر این صفات خلاقی، در بین اعضای خانواده باشد، خانواده را از فروپاشی و ناسالم بودن رها یم بخشد و وجود این صفات روحیه همدلی، و محبت بین اعضای خانواده را تقویت و فزونی می بخشد. هر زن و شوهری طبعا در زندگی خود دچار خطاها و لغزش هایی می شوند چرا كه انسان جایزالخطا است و به غیر از چهارده معصوم(علیهم السلام) كسی را نمی توان مصون از اشتباه و لغزش دانست. به همین جهت قرآن كریم می فرماید:«ولیعفوا ولیصفحوا الا تحبون ان یغفرالله لكم و الله غفور رحیم؛ آنان شایسته است عفو كنند و از لغزش های دیگران چشم بپوشند آیا دوست نمی دارید كه خداوند نیز شما را عفو كند البته كه خدا آمرزنده و مهربان است.»
یكی از علل مهم اختلافات خانوادگی عدم تحمل و كم صبری زن و شوهر نسبت به یكدیگر است این بگومگوها معمولا در اول زندگی بیشتر است و هر قدر كه زن و مرد بیشتر همدیگر را می شناسند و درك می كنند و عفو و اغماض به خرج می دهند تدریجا نزاع ها فروكش كرده و جای خود را به مهر و صفا و گذشت می دهد. امام صادق(علیه السلام) فرمود: هر انسان مسلمانی كه خشمگین شود و با وجود فوران شعله غضب و توانائی بر اعمال آن، خشم خود را فرو برد خداوند در روز قیامت دل او را سرشار از رضایت و خشنودی خود خواهد نمود.آری بهترین و زیباترین روش در تقویت بنیان خانواده توسل به عفو و گذشت و بردباری در مقابل خطاهای اعضای خانواده بویژه زن و شوهر نسبت به همدیگر است.
امام رضا(علیه السلام) می فرمایند هرکس با گذشت از زیردستان خشنود شود از اذیت و آزار مافوق خود در آرامش و سلامتی خواهد بود.(عطاری، مسند الامام الرضا، ص93)
امام رضا(ع) نیز به امام مهربانی و رأفت شهرت دارند. این امام همام آراسته به همه فضایل نیکوی الهی و بخصوص عفو و گذشت بودند، چرا که آن بزرگوار مظهر اسمای الهی و جلوه ای کامل از کمالات اخلاقی به شمار میآیند. چنانکه عیاشی سمرقندی در تفسیر خود به این ویژگیهای والای امام هشتم(ع) پرداخته مینویسد: «صفوان برای شرفیابی محمد بن خالد به حضور امام رضا(ع) اجازه گرفت.
او قبلا به اطلاع امام(ع) رساند که محمد بن خالد از پیروان مکتب اهل بیت(ع) نیست و پشت سر امام رضا(ع) بدگویی میکرده است، اما حالا پشیمان شده و میخواهد عذرخواهی کرده و گذشته را جبران کند که امام هشتم(ع) او را به حضور پذیرفتند و فرمودند: «خداوند به پیامبر خود میفرماید به برکت رحمت الهی در برخورد با مردم نرم و مهربان شدی اگر خشن و سنگدل بودی مردم از اطراف تو پراکنده میشدند، پس آنان را عفو کن و برایشان طلب آمرزش نما و با آنان در امور جامعه مشورت کن.»(مجلسی، بحارالانوار، ص225)
4-10- تلاوت قرآن در محیط خانواده
تلاوت قران کریم و توجه به معنای عمیق آن، نه تنها عوق بینش و وسط دید خانواده را گسترش می دهد بلکه رونق و صفای خانواده را می افزاید و امیداواری و نشاط در خانواده را افزون می بخشد. چرا که در منزلی که در آن قران خوانده می شود هم خیر و برکت در آن خانواده زیاد شده و هم مسایل و امورات خانواده به آسانی حل می شود. امام رضا در انی زمینه می فرمایند: «در خانه هایتان برنامه ای برای تلاوت قران ترتیب دهید، به درستی هرگاه در منزلی، قرآن خوانده می شود امور اهل خانه سهل و آسان می گردد و خیر و برکتش زیاده شده، و در غیر این صورت اهل خانه در تنگنای فکری، روانی و اقتصادی قرار می گیرد»(وفایی همدانی، درةالبیضاء، ص21-22)
بنابران برای اینکه روابط عاطفی و فضای روان شناختی خانواده از تأثیر مذاهب دور نماند و زوجین مسایل و مشکلات خود را حل نمایند بایستی تلاوت قران و توجه به معنویات را در سرلوحه زندگی خویش قرار دهند چرا که اعراض از آن مساوی است با افول آرامش خانواده. « و من اعرضَ عن ذکری فإنَّ لهُ معیشةً ضَنکا»
از جمله عوامل دیگری که از عوامل استحکام خانواده در فرهنگ رضوی به شمار می رود و می تواند اساس بنیان خانواده را مستحکم تر کند عبارتند از: صبر و استقامت؛ توگل به خدا، ، دعا اعضای خانواده در حق همدیگر، پرهیز از سوء ظن و حسادت؛ همچنین عوامل سست شدن بنيان محكم نظام خانواده در كلام امام رضا (عليه السلام )عبارتند از: بخل و سخت گيرى؛ گناه؛ آلودگى هاى اخلاقى؛؛ دروغ؛ بى اعتنايى به كمبودها و نقايص روحى؛ عدم نظارت بر رفتار يكديگر (بى تفاوتى )؛ حس خودباختگى.
5- بحث و نتجه گیری
اساسی ترین و اصلى ترين ركن جامعه و بستر فرهنگ هاى گوناگون و زمينه ساز خوشبختى و يا بدبختى انسان ها و امت ها، نهاد خانواده است. به همین خاطر در اسلام برنامه های مفصل و کاملی برای سالم سازی و تآمین نیازهای روحی و روانی این نهاد به عمل آمده است.
خانواده از منظر قرآن، از جايگاه محوري و كليدي برخوردار است و هستهي مركزي شكلگيري جامعه را تشكيل ميدهد، خانواده از منظر قرآن، خشت بناي اجتماع است. جايگاه خانواده، در ساختمان جامعه، هم چون «اتم» در ساختان اجسام طبيعي است. اگر خانواده سالم و صالح و استوار باشند، ميتوان به داشتن جامعهاي سالم، صالح و متعالي و استوار اميدوار بود. تحقیقات انجام یافته( ساروخانی، 1382، حسینی 1387، و ….) حاکی از آن است که علت فروپاشی روابط بین زوجین در کشورهای اروپایی از جمله آمریکا و انگلیس، سست بودن روابط فی مابین اعضای خانواده است. در این کشورها سست بودن اعتقادات معنوی، ارزشمند نبودن جایگاه خانواده در بین آنان، عشق و محبت ظاهری و عوامل دیگر، نهاد خانواده به سمت فروپاشی گرایش پیدا کرده است. بنابراین، اگر در این اندشیه هستیم که یک جامعه سالم و استوار داشته باشیم در مرحله اول باید به عوامل تحکیم اساس خانواده اهمیت و ارزش بدهیم و سپس عواملی را که مانع تحکیم اساس خانواده می شود و روابط بین اعضای خانواده را سست و متزلزل می سازد شناسای کرده و سفارشات اسلام را به زوجین به وسیله ابزارها و رسانه های جمعی برسانیم تا از این طرق، سعادت و سلامت خانواده و جامعه را تضمین کنیم. چرا که سعادت و شقاوت یک جامعه و به تبع آن یک کشور، به رشادت و سعادت خانواده بستگی دارد که اگر نهاد خانوداده سست و استوار نباشد به ضلالت و بدبختی آن جامعه خواهد انجامید
نتایج حاصله از این نوشتار، حالی از آن است که با توجه به مستندات آیات و روایات، و عواملی نظیر؛ عشق و محبت، مدیریت اقتصاد خانواده(میانه روی و اعتدال در اقتصاد خانواده)؛ ایمان و فضیلت، توگل به خدا، وفاداری به همدیگر، عفو بخشش، تأمین نیازهای جنسی زوجین، خوشخویی و خوش رفتاری، تکریم همسر؛ از منظر قرآن از راهکارهای تحکیم خانواده به شمار رفته که موجب سعادت و خوشبختی خانواده و جامعه می شود.
6- پیشنهادات
مهمترین اصل در آرامش خانواده، اصل از طریق انتخاب درست همسر، در دامن همسران برتركه لازم است به آن عنايت شود. چون در ازدواج گاهی«اولین اشتباه، آخرین اشتباه است…..» قرآن شریف میفرماید:«هوَ الّذی خَلقکم مِن نفسٍ واحده جَعَلَ مِنها زوجها لِیسکن اِلیها» یعنی «او خدایی است که (همه و) شما را از یک فرد آفرید؛ و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنا او بیاساید.» خود ازدواج باید آرامش روح و زندگی را به همراه داشته باشد و این بدست نمیآید، مگر در سایه تفاهم و درک درست از همدیگر و زندگی. در واقع اساس زندگی بر انس و الفت استوار است. و این نیست مگر در گروه انتخاب درست.
2-قرآن شریف،آرامش و آسایش را در گرو نام و یاد خداوند مهرگستر قرار داده است. میفرماید: «اَلا بذکرِ الله تَطمَئِنُّ القلوب»؛ یعنی «آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد.» این نکته باید بر سراسر زندگی خانواده سایه افکنده باشد.
3- فضای حاکم بر خانواده و نوع نگرش از زندگی، باید خدا محمور باشد که قرآن کریم در رابطه می فرمایند: میفرماید: «اَلا بذکرِ الله تَطمَئِنُّ القلوب»یعنی «آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد.» که لازم است زوجین برای رسیدن به آرامش در خانواده این توصیه قرآنی را در محور زندگی خود قرار دهند.
4- زوجین بایستی جهت رفع موانع فروپاشی خانواده، آگاهی و بصیرت خوبش را از عوامل تحکیم خانواده افزون دهند.
5- زوجین بایستی، به درخواست ها ، نیازها و علایق همدیگر آگاهی یافته و در رفع آنها تلاش کنند.
6- کارشناسان و مسئولان جامعه بایستی،آگاهی خانواده را از عواقب ازدواج تحمیلی پسران و دختران، از طریق رسانه های جمعی و ارتباط مستقیم، افزایش دهند.
منابع
قرآن کریم
1-احمد بن محمد بن عیسی بن عبدالله اشعری قمی، ابو جعفر"النوادر"، انتشارات مدرسه امام مهدی(ع)، قم، 1408ق
2- احمد بن محمد بن عیسی بن عبدالله اشعری قمی، ابو جعفر"النوادر"، انتشارات مدرسه امام مهدی(ع)، قم، 1408ق
3- امین، سید محسن، اعیان الشیعه؛ مترجم حجتی کرمانی، بی تا
4-امین، سید محسن، سیره معصومان، ترجمه: علی حجتی کرمانی، نشر بوستان، قم، 1384
5- اربلی، علی بن حسین، كشف الغمه، ج ۲، تبریز، بی جا
6- ابن بابویه، محمد بن على ، ، الخصال، ترجمه جعفرى، 2 جلد، نسیم کوثر، ایران؛ قم، چاپ اول، 1382ش.
7- بهشتی، احمد، “خانواده در قرآن"، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1377
8- بهجت پور ، عبد الکریم و دیگران، تفسیر موضوعی قرآن کریم، قم، معارف، ١٣٨٥
9-بحرامی، یوسفبناحمد، حدائق الناضره، ج23، نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1369
10- جوادی آملی، عبدالله، “زن در آیینه جمال و جلال"، قم،نشر اسرء،1376
11- حر عاملی، محمد بن حسن، “وسائل الشیعه"، قم، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1414ق
12-دهخدا، علی اکبر، لغتنامه دهخدا، موسسه انتشارات وچاپ دانشگاه تهران،تهران، 1377.
13- ساروخاني، باقر، “جامعهشناسي خانواده"، تهران، سروش، 1379
14 - ساروخانى، باقر، “مکارم الاخلاق"، تهران، منشورات شریف رضی، 1376
15- شيخ عباس قمي، سفينة البحار، ج 2، 1385
16 - شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، نشر بکا، قم، 1385
17- طبرسى، فضل بن حسن، ، ، زندگانى چهارده معصوم (علیهم السلام)، ترجمه إعلام الورى، یک جلد، ناشر اسلامیه، ایران، تهران، چاپ اول، 1390ق.
18- عطاریف عزیزالله، ، مسند الامام الرضا، انتشارات، عطارد، محل نشر : تهران، 1391
19- فضل الله، محمدجواد، تحلیلی اززندگی امام رضا(ع)، مترجم:سیدمحمدصادق عارف، ناشر: بنیاد پژوهشهای اسلامی، قم، 1384
20- قنادان، منصور، “جامعهشناسي مفاهيم كليدي"، تهران، آواي نور، 1375
21- کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق ، “اصول کافی"، ج٢،تهران، دارالکتب الاسلامی،1363
22- مصباح يزدى،محمدتقى، ” اخلاق در قرآن"، ج 3، 1387
23- مرتضى مطهرى، “نظام حقوقی در اسلام “، ج 19،تهران، سدرا، 1387
24- مجلسی، محمدباقر ، ” بحارالانوار"، قم، 1389
25- محمد بن علي صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 3، نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه ، قم،
26- معادی خواه، عبدالمجید، فروغ بی پایان قرآن کریم، ذیل لغت خانواده، 1385
27- معيارهاي اقتصادي در تعاليم رضوي(ع)، ناشر : حوزه علمیه قم، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1376
28- نجاريان، فرزانه، “عوامل مؤثر در كارايي خانواده"، دانشگاه آزاد اسلامي (پاياننامه كارشناسي ارشد)، 1375
29- وفایی همدانی، کاظم، درةالبیضاء، دفترتبليغات مسجدالرسول(ص)، تهران، 1353

توصیههای استاد پناهیان برای حفظ شادی در زندگی زوجهای جوان
سه شنبه 95/08/25
توصیههای استاد پناهیان برای حفظ شادی در زندگی زوجهای جوان
حجتالاسلام علیرضا پناهیان در مراسم جشن ازدواج دانشجویی دانشگاه شاهد گفت: د شادی که در اول زندگی حاکم است را در زندگی حفظ کنید و اجازه ندهید شادی از بین رود و باید زوجین همدیگر را در این امر کمک کنند.
عقیق: مراسم نخستین جشن ازدواج دانشجویی دانشگاه شاهد با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شعر خوانی دکتر عباس احمدی، مولودی خوانی حاج میثم احمدی پور و با اجرای سید علی ضیا و با حضور زوج های دانشجو و مسئولین و دانشجویان دانشگاه روز 25 بهمن ماه همزمان با سالروز ولادت حضرت زینب (س) در سالن همایش های امام خمینی (ره) دانشگاه برگزار شد.
حجت الاسلام و المسلمین پناهیان در سخنرانی خود بیان داشتند: اولین توصیه که به زوج های جوان دارم شاد بودن در زندگی، احساس شیرینی و احسان رضایت از پروردگار است و این یکی از اصول دین ما میباشد، واقعا اگر کسی که ادعای دینداری و مذهبی بودن دارد، باید انسان شادی باشد و اینکه در خود متن قرآن داریم که تعداد انسانهای بانشاط کم اند به این دلیل است که مولفهی انسان شاد یعنی شاکر بودن از خداوند و این باید در متن زندگی موج بزند.
اینکه در زندگی چرا باید شاد نبود؟ و چرا باید مشغول شادی های سطحی باشیم؟
امیرمومنین علیه السلام در این زمینه توصیه می کنند که مومن دایما باید با نشاط باشد و ما باید شادی را پیدا کنیم. وی افزود: توصیه ای که به زوج های جوان دارم این است که هر وقت غم به سراغتان آمد مانند زمان کودکی که قایم با شک بازی میکردید و به دنبال گمشده خود بودید الان هم همان گونه باید دنبال شادی بود.
حجت الاسلام پناهیان به زوج های جوان توصیه کردند شادی که در اول زندگی حاکم است را در زندگی حفظ کنید و اجازه ندهید شادی از بین رود و باید زوجین همدیگر را در این امر کمک کنند.
ایشان برای مدیریت ارتباط در خانواده بیان تفاوت های آقایان و خانم ها در این محافل را لازم دانستند و تاکید کردند که آقایان و خانم ها شاخصه های اصلی و مهمی دارند که باید مورد توجه قرار گیرد. ایشان مهمترین نیاز مرد را غرور بیان کردند و افزودند: این مورد باید از طرف خانم ها تامین شود و غرور مرد به هیچ وجه نباید شکسته شود و خانم ها با استفاده از الفاظ مناسب باید غرور آقایان را حفظ کنند و این امر مستلزم اطاعت از اقایان می باشد.
ایشان در بیان ویژگی خانم ها، مهمترین نیاز زن را محبت عنوان کردند و بیان داشتند: زن باید محبوب مرد باشد و روایت پیامبر اعظم (ص) به این مطلب اشاره میکند که اگر مردی به زن خود بگوید دوستت دارم تا آخر عمر او فراموش نمی کند و مرد نباید تلقی کند که این لفظ نباید تکرار نشود چون تکرار این لفظ باعث محبوبیت مرد نزد خانم میشود.
ایشان در ادامه سخنان خود عنوان کردند که مستحب است آقایان برای همسرانشان لباس زیبا و خوب بخرند و این تنوع از ویژگی مورد توجه خانم ها است و وظیفه آقایان این است که محبوب همسرانشان باقی بمانند و با الفاظ خوب با خانم ها در موقع عصبانیت صحبت کنند و تلاششان بر این باشد که دل آنها را نشکنند. اگر این موارد رعایت شود زندگی منبع شادی خواهد بود و نگرانی از بابت تربیت فرزند وجود نخواهد داشت چون زن در خانه محبوب و ملکه خانواده است و مرد پادشاه خانواده و در اینصورت فرزندان خوب و متعادل به ثمر خواهند نشست.
حجت السلام پناهیان در حاشیه مراسم در پاسخ به سوال خبرنگار روابط عمومی دانشگاه مبنی بر اینکه با توجه به تحولاتی که در منطقه و خاورمیانه شاهد هستیم، مولفه خانواده انقلابی برای صدور انقلاب چه باید باشد؟ گفتند: اگر هدف زندگی خانواده برای ظهور باشد و ظهور اتفاق افتاد عمل به تکلیف کرده است و اگر ظهور محقق نشود به علت اینکه یک عمر منتظر، زندگی کرده است به این ترتیب خود به خود خانواده انقلابی خواهد شد این مفهموم در قدیم جدی گرفته نمی شد اما با تحولات منطقه در حال حاضر کاملا گویا است و باید جدی گرفته شود و اینکه در کدام خانه زندگی کنیم؟ کدام لباس را بپوشیم؟ باید اینها به گونه ای باشد که مطلوب امام زمانمان باشد و هر زمانی ظهور اتفاق افتاد به این فکر باشیم که مولایمان را با چه ابزار و وسیلهای میتوانیم یاری کنیم، با این افکار میتوانیم یک خانواده انقلابی داشته باشیم.
شایان ذکر است زوج های دانشجو به همراه خانواده هایشان پس از اتمام مراسم توسط خودروهای تزیین شده به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی مشرف شدند و در مراسم ضیافت شام حرم شرکت کردند.

توصیههای استاد پناهیان برای حفظ شادی در زندگی زوجهای جوان
سه شنبه 95/08/25
توصیههای استاد پناهیان برای حفظ شادی در زندگی زوجهای جوان
حجتالاسلام علیرضا پناهیان در مراسم جشن ازدواج دانشجویی دانشگاه شاهد گفت: د شادی که در اول زندگی حاکم است را در زندگی حفظ کنید و اجازه ندهید شادی از بین رود و باید زوجین همدیگر را در این امر کمک کنند.
عقیق: مراسم نخستین جشن ازدواج دانشجویی دانشگاه شاهد با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شعر خوانی دکتر عباس احمدی، مولودی خوانی حاج میثم احمدی پور و با اجرای سید علی ضیا و با حضور زوج های دانشجو و مسئولین و دانشجویان دانشگاه روز 25 بهمن ماه همزمان با سالروز ولادت حضرت زینب (س) در سالن همایش های امام خمینی (ره) دانشگاه برگزار شد.
حجت الاسلام و المسلمین پناهیان در سخنرانی خود بیان داشتند: اولین توصیه که به زوج های جوان دارم شاد بودن در زندگی، احساس شیرینی و احسان رضایت از پروردگار است و این یکی از اصول دین ما میباشد، واقعا اگر کسی که ادعای دینداری و مذهبی بودن دارد، باید انسان شادی باشد و اینکه در خود متن قرآن داریم که تعداد انسانهای بانشاط کم اند به این دلیل است که مولفهی انسان شاد یعنی شاکر بودن از خداوند و این باید در متن زندگی موج بزند.
اینکه در زندگی چرا باید شاد نبود؟ و چرا باید مشغول شادی های سطحی باشیم؟
امیرمومنین علیه السلام در این زمینه توصیه می کنند که مومن دایما باید با نشاط باشد و ما باید شادی را پیدا کنیم. وی افزود: توصیه ای که به زوج های جوان دارم این است که هر وقت غم به سراغتان آمد مانند زمان کودکی که قایم با شک بازی میکردید و به دنبال گمشده خود بودید الان هم همان گونه باید دنبال شادی بود.
حجت الاسلام پناهیان به زوج های جوان توصیه کردند شادی که در اول زندگی حاکم است را در زندگی حفظ کنید و اجازه ندهید شادی از بین رود و باید زوجین همدیگر را در این امر کمک کنند.
ایشان برای مدیریت ارتباط در خانواده بیان تفاوت های آقایان و خانم ها در این محافل را لازم دانستند و تاکید کردند که آقایان و خانم ها شاخصه های اصلی و مهمی دارند که باید مورد توجه قرار گیرد. ایشان مهمترین نیاز مرد را غرور بیان کردند و افزودند: این مورد باید از طرف خانم ها تامین شود و غرور مرد به هیچ وجه نباید شکسته شود و خانم ها با استفاده از الفاظ مناسب باید غرور آقایان را حفظ کنند و این امر مستلزم اطاعت از اقایان می باشد.
ایشان در بیان ویژگی خانم ها، مهمترین نیاز زن را محبت عنوان کردند و بیان داشتند: زن باید محبوب مرد باشد و روایت پیامبر اعظم (ص) به این مطلب اشاره میکند که اگر مردی به زن خود بگوید دوستت دارم تا آخر عمر او فراموش نمی کند و مرد نباید تلقی کند که این لفظ نباید تکرار نشود چون تکرار این لفظ باعث محبوبیت مرد نزد خانم میشود.
ایشان در ادامه سخنان خود عنوان کردند که مستحب است آقایان برای همسرانشان لباس زیبا و خوب بخرند و این تنوع از ویژگی مورد توجه خانم ها است و وظیفه آقایان این است که محبوب همسرانشان باقی بمانند و با الفاظ خوب با خانم ها در موقع عصبانیت صحبت کنند و تلاششان بر این باشد که دل آنها را نشکنند. اگر این موارد رعایت شود زندگی منبع شادی خواهد بود و نگرانی از بابت تربیت فرزند وجود نخواهد داشت چون زن در خانه محبوب و ملکه خانواده است و مرد پادشاه خانواده و در اینصورت فرزندان خوب و متعادل به ثمر خواهند نشست.
حجت السلام پناهیان در حاشیه مراسم در پاسخ به سوال خبرنگار روابط عمومی دانشگاه مبنی بر اینکه با توجه به تحولاتی که در منطقه و خاورمیانه شاهد هستیم، مولفه خانواده انقلابی برای صدور انقلاب چه باید باشد؟ گفتند: اگر هدف زندگی خانواده برای ظهور باشد و ظهور اتفاق افتاد عمل به تکلیف کرده است و اگر ظهور محقق نشود به علت اینکه یک عمر منتظر، زندگی کرده است به این ترتیب خود به خود خانواده انقلابی خواهد شد این مفهموم در قدیم جدی گرفته نمی شد اما با تحولات منطقه در حال حاضر کاملا گویا است و باید جدی گرفته شود و اینکه در کدام خانه زندگی کنیم؟ کدام لباس را بپوشیم؟ باید اینها به گونه ای باشد که مطلوب امام زمانمان باشد و هر زمانی ظهور اتفاق افتاد به این فکر باشیم که مولایمان را با چه ابزار و وسیلهای میتوانیم یاری کنیم، با این افکار میتوانیم یک خانواده انقلابی داشته باشیم.
شایان ذکر است زوج های دانشجو به همراه خانواده هایشان پس از اتمام مراسم توسط خودروهای تزیین شده به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی مشرف شدند و در مراسم ضیافت شام حرم شرکت کردند.

توصيه هاي اخلاقي استاد پناهيان
سه شنبه 95/08/25
توصيه هاي اخلاقي استاد پناهيان
امام رضا علیه السلام فرمودند:از بد اخلاقی بپرهیزید زیرا بدون تردید بد اخلاق در آتش است.
اینقدر به کسانی که نماز نمیخوانند بد نگاه نکنیم.اینقدر به کسانی که اعتقاداتشان ضعیف است بد نگاه نکنیم.یک جوری نگاه نکنیم که انگار همه تقصیر ها گردن انهاست.خیلی از اطرافیان ما که از دین زده شده اند بخاطر رفتار ماست بخاطر اینکه هیچ خوش رفتاری از ما ندیده اند.نه خوش اخلاقی ,نه خوش حسابی,نه خوش قولی,نه…خلاصه ذره ای از تعالیم اسلام را در ما ندیده اند.خوب بیندیشیم نکند شخصی بخاطر رفتار ما,از دین فاصله بگیرد.واقعا جا دارد روی تک تک کارهایمان دقت کنیم.چرا که کارهایمان را به پای خودمان نمی نویسند بلکه به پای دینمان حساب میکنند.
ما دینمانرا از منابع اصلی یعنی قران و احادیث می فهمیم نه از رفتار مسلمین,بنابراین رفتار بد مسلمانان به هیچ وجه دلیل مناسبی برای ضعف اعتقاداتمان نیست.اگر از کسانی هستیم که به این خاطر در عقایدمانسست شده ایم بهتر است برای کارهایمان توجیه بهتری پیدا کنیم.
امام رضا علیه السلام فرمودند:خسیس را اسایشی و حسود را لذتی نیست.
کسی که مدام به زندگی دیگران نظر دارد و نگاهش را بجای زندگی خود به زندگی دیگران معطوف می کند,کسی که نگاهش به داشته های دیگران است,اصلا نمی تواند داشته های خودش را ببیند,اصلا نمی تواند نعمتهای بی شماری که خداوند در اختیارش گذاشته را ببیند و زمانیکه داشته هایش را نبیند اصلا نمی تواند از انها لذت ببرد و بهترین راه رهایی از حسادت,این است که به داشته های خودمان توجه کنیم و به کسانی که از ما پائین ترند توجه داشته باشیم مثل کسانی که وضع مالی شان از ما بدتر است یا همسر بد اخلاقی دارند یا فرزندان بدی دارند…آن وقت است که داشته هایمان با تمام نواقصی که دارد را قدر می دانیم.
امام رضا علیه السلام فرمودند:هر که خود را از ما بداند و خدا را اطاعت نکند از ما نیست.
داستانک:طرف کلی دعای فرج و صلوات و …پشت شیشه ماشینش چسبونده بعد صدای اهنگ حرامش رو انقدر زیاد کرده که تا ۵تا ماشین جلوتر و عقب تر می تونن به وضوح بشنون و استفاده کنند.گفتم اخه اینکه نمیشه از یه طرف ادعای دین و ایمان کنیم و از یه طرف ابروی هر چی بچه شیعه هست رو با این کارا ببریم.با عصبانیت رفتم جلو و چشمامو بستم و هر چی از دهنم در اومد بارش کردم.بعد که چشممو باز کردم دیدم بله..مدیر مدرسمون راننده همون ماشینه,هیچی دیگه تازه فهمیدم پیدا کردن یه مدرسه اونم وسط سال چقدر کار مشکلیه…
الانم دارم فکر می کنم که ای کاش خودم هم مراحل امر به معروف و نهی از منکر رو رعایت می کردم و با ارامش و به نرمی تذکرم رو میدادم…

توصيه هاي اخلاقي استاد پناهيان
سه شنبه 95/08/25
امام رضا علیه السلام فرمودند:از بد اخلاقی بپرهیزید زیرا بدون تردید بد اخلاق در آتش است.
اینقدر به کسانی که نماز نمیخوانند بد نگاه نکنیم.اینقدر به کسانی که اعتقاداتشان ضعیف است بد نگاه نکنیم.یک جوری نگاه نکنیم که انگار همه تقصیر ها گردن انهاست.خیلی از اطرافیان ما که از دین زده شده اند بخاطر رفتار ماست بخاطر اینکه هیچ خوش رفتاری از ما ندیده اند.نه خوش اخلاقی ,نه خوش حسابی,نه خوش قولی,نه…خلاصه ذره ای از تعالیم اسلام را در ما ندیده اند.خوب بیندیشیم نکند شخصی بخاطر رفتار ما,از دین فاصله بگیرد.واقعا جا دارد روی تک تک کارهایمان دقت کنیم.چرا که کارهایمان را به پای خودمان نمی نویسند بلکه به پای دینمان حساب میکنند.
ما دینمانرا از منابع اصلی یعنی قران و احادیث می فهمیم نه از رفتار مسلمین,بنابراین رفتار بد مسلمانان به هیچ وجه دلیل مناسبی برای ضعف اعتقاداتمان نیست.اگر از کسانی هستیم که به این خاطر در عقایدمانسست شده ایم بهتر است برای کارهایمان توجیه بهتری پیدا کنیم.
امام رضا علیه السلام فرمودند:خسیس را اسایشی و حسود را لذتی نیست.
کسی که مدام به زندگی دیگران نظر دارد و نگاهش را بجای زندگی خود به زندگی دیگران معطوف می کند,کسی که نگاهش به داشته های دیگران است,اصلا نمی تواند داشته های خودش را ببیند,اصلا نمی تواند نعمتهای بی شماری که خداوند در اختیارش گذاشته را ببیند و زمانیکه داشته هایش را نبیند اصلا نمی تواند از انها لذت ببرد و بهترین راه رهایی از حسادت,این است که به داشته های خودمان توجه کنیم و به کسانی که از ما پائین ترند توجه داشته باشیم مثل کسانی که وضع مالی شان از ما بدتر است یا همسر بد اخلاقی دارند یا فرزندان بدی دارند…آن وقت است که داشته هایمان با تمام نواقصی که دارد را قدر می دانیم.
امام رضا علیه السلام فرمودند:هر که خود را از ما بداند و خدا را اطاعت نکند از ما نیست.
داستانک:طرف کلی دعای فرج و صلوات و …پشت شیشه ماشینش چسبونده بعد صدای اهنگ حرامش رو انقدر زیاد کرده که تا ۵تا ماشین جلوتر و عقب تر می تونن به وضوح بشنون و استفاده کنند.گفتم اخه اینکه نمیشه از یه طرف ادعای دین و ایمان کنیم و از یه طرف ابروی هر چی بچه شیعه هست رو با این کارا ببریم.با عصبانیت رفتم جلو و چشمامو بستم و هر چی از دهنم در اومد بارش کردم.بعد که چشممو باز کردم دیدم بله..مدیر مدرسمون راننده همون ماشینه,هیچی دیگه تازه فهمیدم پیدا کردن یه مدرسه اونم وسط سال چقدر کار مشکلیه…
الانم دارم فکر می کنم که ای کاش خودم هم مراحل امر به معروف و نهی از منکر رو رعایت می کردم و با ارامش و به نرمی تذکرم رو میدادم…

توصیه هایی در مورد استرس
دوشنبه 95/08/24
توصیه هایی برای كاهش استرس
1- یاد بگیرید كه برنامه ریزی كنید.
آشفتگی ، بی نظمی و عدم سازمان دهی در كارها و برنامه ها می تواند تولید استرس كرده ، یا نقطه ای برای شروع آن باشد. در دست داشتن برنامه ها و طرح های متعدد كه به صورت همزمان پیش می روند اغلب منجر به سردرگمی ، فراموشی و احساس ترس از شكستِ طرح های ناتمام می شود. هر زمان كه امكانش باشد طرح ها را یكی بعد از دیگری به انجام برسانید . به این صورت كه طرحی را شروع كرده ، روی آ ن كار كنید تا تمام شود.
2- محدویت ها و ضعف های خود را بشناسید و آنها را قبول كنید.
بسیاری از ما برای خود اهداف دست نیافتنی ، آرمان گرایانه و غیرمنطقی تعیین می كنیم ، در نتیجه هر قدر هم كه كارایی و عملكرد ما بالا باشد یك نوع حس شكست یا عدم كفایت و صلاحیت در خود احساس می كنیم . این نكته ی مهم را نباید فراموش كنیم كه ما هرگز نمی توانیم كامل و بی نقص باشیم. پس برای خود اهدافی تعیین كنید كه دست یافتنی و قابل دستیابی باشند.
3- یاد بگیرید كه در زندگی بازی ، تفریح و سرگرمی داشته باشید.
شما هر از چند گاه نیاز دارید كه از فشار زندگی فرار كنید و به تفریح و سرگرمی روی آورید. صرف نظر از سطح توانایی و مهارتتان در بازی ، سرگرمی ها و بازی هایی پیدا كنید كه برایتان جذاب و لذت بخش باشند.
4- شخصی مثبت ، سازنده ومفید باشید.
از انتقاد و عیب جویی دیگران خودداری كنید . یاد بگیرید از چیزهایی كه خوشتان می آید و دوستشان دارید و در وجود دیگران هست تعریف و تمجید كنید. سعی كنید به صفات و خصوصیات خوب و پسندیده ی اطرافیانتان توجه نمایید. اطمینان حاصل كنید كه برای خود ارزش قائلید و صفات خوب و ویژگی های برتر خود را تحسین می كنید.
5- یاد بگیرید كه گذشت داشته باشید و دیگران وعقاید آنها را تحمل كنید.
تحمل نكردن دیگران و عقاید آنها منجر به یأس ، ناكامی وعصبانیت می شود. تلاش برای فهمیدن این كه واقعاً مردم چگونه فكر می كنند و چه احساسی دارند می تواند باعث شود كه شما آنها را بیشتر بپذیرید. خودتان را نیز باور داشته باشید و از خطای خود چشم پوشی كنید.
6- از رقابت ها و چشم و هم چشمی های بیجا و غیر ضروری پرهیز كنید.
موقعیت هایی در زندگی وجود دارد كه جنبه ی رقابتی دارد و ما نمی توانیم از آنها اجتناب كنیم . درگیر شدن افراطی ، می تواند ایجاد تنش و اضطراب شدید كند و ما را تبدیل به فردی پرخاشگر كند.
7- به طور مرتب ورزش كنید.
اگر به جای ورزش و نرمش هایی كه انجام آنها برایتان سخت و طاقت فرساست ، ورزشی را انتخاب كنید كه واقعاً از آن لذت می برید ، احتمالاً بیشتر به آن خواهید پرداخت و وقت بیشتری را به آن اختصاص خواهید داد.
8- یاد بگیرید كه روش شما برای استراحت و آرامش ، منظم و عاری از داروهای آرام بخش و مسكن باشد.
مدیتیشنMeditation( مراقبه و تفكر ) ، یوگا یا هر نوع از فنون مربوط به آرامش ذهن را می توان از معلمان و مربیان مختلف و روان پزشكانی كه به صورت رسمی تأیید شده اند و مجوز دارند، فرا گرفت.
9- مشكلات و مسائل خود را در درون خود نگه ندارید .
یك دوست ، عضوی از هیأت علمی دانشگاه ، یك مشاور یا یك روان پزشك پیدا كنید تا بتوانید آزادانه و به راحتی با او صحبت كنید. بیان احساسات و تنش های درونی خود به یك شخص درد آشنا و دلسوز می تواند به صورت فوق العاده ای مفید باشد.
10- تفكر خود را عوض كنید .
این كه از نظر احساسی و هیجانی چگونه حس می كنیم ، بستگی به دیدگاه و فلسفه ما درباره زندگی دارد . دگرگونی و تغییرعقاید ، یك فرایند مشكل وپرزحمت است . دانش و آگاهی عملی در دنیای پیشرفته برای راهنمایی ما در حیاتمان كمتر وجود دارد . هیچ كس تمام جواب ها را ندارد، اما بعضی جواب ها در دسترس اند.

توصیه هایی در مورد استرس
دوشنبه 95/08/24
توصیه هایی برای كاهش استرس
1- یاد بگیرید كه برنامه ریزی كنید.
آشفتگی ، بی نظمی و عدم سازمان دهی در كارها و برنامه ها می تواند تولید استرس كرده ، یا نقطه ای برای شروع آن باشد. در دست داشتن برنامه ها و طرح های متعدد كه به صورت همزمان پیش می روند اغلب منجر به سردرگمی ، فراموشی و احساس ترس از شكستِ طرح های ناتمام می شود. هر زمان كه امكانش باشد طرح ها را یكی بعد از دیگری به انجام برسانید . به این صورت كه طرحی را شروع كرده ، روی آ ن كار كنید تا تمام شود.
2- محدویت ها و ضعف های خود را بشناسید و آنها را قبول كنید.
بسیاری از ما برای خود اهداف دست نیافتنی ، آرمان گرایانه و غیرمنطقی تعیین می كنیم ، در نتیجه هر قدر هم كه كارایی و عملكرد ما بالا باشد یك نوع حس شكست یا عدم كفایت و صلاحیت در خود احساس می كنیم . این نكته ی مهم را نباید فراموش كنیم كه ما هرگز نمی توانیم كامل و بی نقص باشیم. پس برای خود اهدافی تعیین كنید كه دست یافتنی و قابل دستیابی باشند.
3- یاد بگیرید كه در زندگی بازی ، تفریح و سرگرمی داشته باشید.
شما هر از چند گاه نیاز دارید كه از فشار زندگی فرار كنید و به تفریح و سرگرمی روی آورید. صرف نظر از سطح توانایی و مهارتتان در بازی ، سرگرمی ها و بازی هایی پیدا كنید كه برایتان جذاب و لذت بخش باشند.
4- شخصی مثبت ، سازنده ومفید باشید.
از انتقاد و عیب جویی دیگران خودداری كنید . یاد بگیرید از چیزهایی كه خوشتان می آید و دوستشان دارید و در وجود دیگران هست تعریف و تمجید كنید. سعی كنید به صفات و خصوصیات خوب و پسندیده ی اطرافیانتان توجه نمایید. اطمینان حاصل كنید كه برای خود ارزش قائلید و صفات خوب و ویژگی های برتر خود را تحسین می كنید.
5- یاد بگیرید كه گذشت داشته باشید و دیگران وعقاید آنها را تحمل كنید.
تحمل نكردن دیگران و عقاید آنها منجر به یأس ، ناكامی وعصبانیت می شود. تلاش برای فهمیدن این كه واقعاً مردم چگونه فكر می كنند و چه احساسی دارند می تواند باعث شود كه شما آنها را بیشتر بپذیرید. خودتان را نیز باور داشته باشید و از خطای خود چشم پوشی كنید.
6- از رقابت ها و چشم و هم چشمی های بیجا و غیر ضروری پرهیز كنید.
موقعیت هایی در زندگی وجود دارد كه جنبه ی رقابتی دارد و ما نمی توانیم از آنها اجتناب كنیم . درگیر شدن افراطی ، می تواند ایجاد تنش و اضطراب شدید كند و ما را تبدیل به فردی پرخاشگر كند.
7- به طور مرتب ورزش كنید.
اگر به جای ورزش و نرمش هایی كه انجام آنها برایتان سخت و طاقت فرساست ، ورزشی را انتخاب كنید كه واقعاً از آن لذت می برید ، احتمالاً بیشتر به آن خواهید پرداخت و وقت بیشتری را به آن اختصاص خواهید داد.
8- یاد بگیرید كه روش شما برای استراحت و آرامش ، منظم و عاری از داروهای آرام بخش و مسكن باشد.
مدیتیشنMeditation( مراقبه و تفكر ) ، یوگا یا هر نوع از فنون مربوط به آرامش ذهن را می توان از معلمان و مربیان مختلف و روان پزشكانی كه به صورت رسمی تأیید شده اند و مجوز دارند، فرا گرفت.
9- مشكلات و مسائل خود را در درون خود نگه ندارید .
یك دوست ، عضوی از هیأت علمی دانشگاه ، یك مشاور یا یك روان پزشك پیدا كنید تا بتوانید آزادانه و به راحتی با او صحبت كنید. بیان احساسات و تنش های درونی خود به یك شخص درد آشنا و دلسوز می تواند به صورت فوق العاده ای مفید باشد.
10- تفكر خود را عوض كنید .
این كه از نظر احساسی و هیجانی چگونه حس می كنیم ، بستگی به دیدگاه و فلسفه ما درباره زندگی دارد . دگرگونی و تغییرعقاید ، یك فرایند مشكل وپرزحمت است . دانش و آگاهی عملی در دنیای پیشرفته برای راهنمایی ما در حیاتمان كمتر وجود دارد . هیچ كس تمام جواب ها را ندارد، اما بعضی جواب ها در دسترس اند.

توصیه هایی در مورد استرس
دوشنبه 95/08/24
توصیه هایی برای كاهش استرس
1- یاد بگیرید كه برنامه ریزی كنید.
آشفتگی ، بی نظمی و عدم سازمان دهی در كارها و برنامه ها می تواند تولید استرس كرده ، یا نقطه ای برای شروع آن باشد. در دست داشتن برنامه ها و طرح های متعدد كه به صورت همزمان پیش می روند اغلب منجر به سردرگمی ، فراموشی و احساس ترس از شكستِ طرح های ناتمام می شود. هر زمان كه امكانش باشد طرح ها را یكی بعد از دیگری به انجام برسانید . به این صورت كه طرحی را شروع كرده ، روی آ ن كار كنید تا تمام شود.
2- محدویت ها و ضعف های خود را بشناسید و آنها را قبول كنید.
بسیاری از ما برای خود اهداف دست نیافتنی ، آرمان گرایانه و غیرمنطقی تعیین می كنیم ، در نتیجه هر قدر هم كه كارایی و عملكرد ما بالا باشد یك نوع حس شكست یا عدم كفایت و صلاحیت در خود احساس می كنیم . این نكته ی مهم را نباید فراموش كنیم كه ما هرگز نمی توانیم كامل و بی نقص باشیم. پس برای خود اهدافی تعیین كنید كه دست یافتنی و قابل دستیابی باشند.
3- یاد بگیرید كه در زندگی بازی ، تفریح و سرگرمی داشته باشید.
شما هر از چند گاه نیاز دارید كه از فشار زندگی فرار كنید و به تفریح و سرگرمی روی آورید. صرف نظر از سطح توانایی و مهارتتان در بازی ، سرگرمی ها و بازی هایی پیدا كنید كه برایتان جذاب و لذت بخش باشند.
4- شخصی مثبت ، سازنده ومفید باشید.
از انتقاد و عیب جویی دیگران خودداری كنید . یاد بگیرید از چیزهایی كه خوشتان می آید و دوستشان دارید و در وجود دیگران هست تعریف و تمجید كنید. سعی كنید به صفات و خصوصیات خوب و پسندیده ی اطرافیانتان توجه نمایید. اطمینان حاصل كنید كه برای خود ارزش قائلید و صفات خوب و ویژگی های برتر خود را تحسین می كنید.
5- یاد بگیرید كه گذشت داشته باشید و دیگران وعقاید آنها را تحمل كنید.
تحمل نكردن دیگران و عقاید آنها منجر به یأس ، ناكامی وعصبانیت می شود. تلاش برای فهمیدن این كه واقعاً مردم چگونه فكر می كنند و چه احساسی دارند می تواند باعث شود كه شما آنها را بیشتر بپذیرید. خودتان را نیز باور داشته باشید و از خطای خود چشم پوشی كنید.
6- از رقابت ها و چشم و هم چشمی های بیجا و غیر ضروری پرهیز كنید.
موقعیت هایی در زندگی وجود دارد كه جنبه ی رقابتی دارد و ما نمی توانیم از آنها اجتناب كنیم . درگیر شدن افراطی ، می تواند ایجاد تنش و اضطراب شدید كند و ما را تبدیل به فردی پرخاشگر كند.
7- به طور مرتب ورزش كنید.
اگر به جای ورزش و نرمش هایی كه انجام آنها برایتان سخت و طاقت فرساست ، ورزشی را انتخاب كنید كه واقعاً از آن لذت می برید ، احتمالاً بیشتر به آن خواهید پرداخت و وقت بیشتری را به آن اختصاص خواهید داد.
8- یاد بگیرید كه روش شما برای استراحت و آرامش ، منظم و عاری از داروهای آرام بخش و مسكن باشد.
مدیتیشنMeditation( مراقبه و تفكر ) ، یوگا یا هر نوع از فنون مربوط به آرامش ذهن را می توان از معلمان و مربیان مختلف و روان پزشكانی كه به صورت رسمی تأیید شده اند و مجوز دارند، فرا گرفت.
9- مشكلات و مسائل خود را در درون خود نگه ندارید .
یك دوست ، عضوی از هیأت علمی دانشگاه ، یك مشاور یا یك روان پزشك پیدا كنید تا بتوانید آزادانه و به راحتی با او صحبت كنید. بیان احساسات و تنش های درونی خود به یك شخص درد آشنا و دلسوز می تواند به صورت فوق العاده ای مفید باشد.
10- تفكر خود را عوض كنید .
این كه از نظر احساسی و هیجانی چگونه حس می كنیم ، بستگی به دیدگاه و فلسفه ما درباره زندگی دارد . دگرگونی و تغییرعقاید ، یك فرایند مشكل وپرزحمت است . دانش و آگاهی عملی در دنیای پیشرفته برای راهنمایی ما در حیاتمان كمتر وجود دارد . هیچ كس تمام جواب ها را ندارد، اما بعضی جواب ها در دسترس اند.

راه های مقابله با استرس
دوشنبه 95/08/24
مقابله با استرس از دیدگاه قرآن و علم
خبرگزاری فارس: مقابله با استرس از دیدگاه قرآن و علم
خبرگزاری فارس: حرمت نفس سالم به ما امکان می دهد به استقبال حوادث استرس آمیز زندگی برویم و مشکلات را موضوعی برای هماورد جوئی در نظر بگیریم و با آن طوری برخورد نکنیم که دایره منفی استرس را دوباره فعال کند.
هر روز که انسان گامی بلند تر به طرف تکنولوژی بر می دارد بر میزان پیچیدگی های زندگی ماشینی او نیز افزوده می شود، چنین زندگی ای لازمه اش استرس و فشارهای روحی فراوانی است که هم اکنون به صورت انواع بیماری های روانی و جسمی در جامعه شاهدش هستیم. درمان دارویی این بیماریها، عملاً حل مقطعی مشکلی است که هرگاه درمان قطع شود علائم مجدداً بروز خواهد کرد. سرگرمی انسان امروزی به روزمرگی و کار مداوم عملاً آنها را از تفکر در آنچه خداوند برای آرامش و سعادتش نازل کرده است، بازداشته و انسان کنونی برای حل مشکلات روحی خود اغلب به بیراهه می رود. این مقاله کوششی است در جهت ارائه رهنمودهای قرآن و مطالب ارائه شده در برخی منابع و راهنمایی های علمی در مقابله با فشارها و تنیدگی های موجود در زندگی آدمی، که ممکن است زندگی انسان را تحت تأثیر قرار داده و آرامش روانی او را برهم زند.
راهکارهایی که در قرآن کریم برای مقابله با استرس اراده شده است به طور خلاصه شامل:در بررسی منابع علمی، به راهکارهای مثل تقویت مبانی دینی، معتدل بودن، خروج از محدودیت فردی، تقویت توانائیها و مهارت های سازگاری و انعطاف پذیری، معنویت انسان،نماز و نیایش، تحکیم روابط خانوادگی، که بخش هایی از راهکارهای قرآنی را شامل می شود، اشاره شده است.
تعریف استرس:
تعریف استرس آسان نیست، زیرا هر کس در مورد استرس به نوعی می اندیشد و آنرا به شکلی تعریف می کند:
استرس را می توان آثار منفی فشارها و حوادث زندگی دانست.
استرس فرسودگی بدنی یا عاطفی است که بر اثر مسائل و مشکلات واقعی یا ذهنی پدید می آید.
استرس به مجموعه واکنشهای عمومی انسان نسبت به عوامل ناسازگار و پیش بینی نشده داخلی و خارجی اطلاق می گردد؛ بدین گونه که هرگاه تعادل داخلی یا خارجی از میان برود، استرس پدید می آید. [1]
دکتر هانس سلی HANS SELYE یکی از پیشتازان پژوهش در زمینه استرس، استرس را به عنوان پاسخ نامشخص بدن به هر گونه تقاضا نامیده است. [2]
1. استرس نوعی قطع رابطه و جدائی مشهود از منبع الهی مان است. واژه قابل تأمل در اینجا “مشهود” هست، چرا که مطابق احادیث و روایات بزرگان، ما هیچگاه از منبع الهی خود جدا نمی شویم، این ترس و خشم لا ینحل است که تصور این جدائی را می آفریند.
در فلسفه های شرقی استرس در واقع به نبود آرامش درونی اطلاق می شود.
در فرهنگ غرب استرس به عنوان از دست دادن کنترل تعریف می گردد.
2. از نظر روان شناسی استرس توسط محقق معروف ریچارد لازاروس به این صورت تعریف شده که: “استرس عبارت است از حالتی از تشویش که زمانیکه حوادث و یا مسئولیتها فراتر از توانائیهای تطابقی فرد باشند به وجود می آید. [3]
پاتو فیزیولوژی استرس:
وقتی انسان در برابر یک خطر حقیقی یا غیر حقیقی قرار می گیرد، بخشی از مغز، سیستم عصبی سمپاتیک را فعال می کند در نتیجه اپی نفرین، نور اپی نفرین (آدرنالین یا نور آدرنالین) و هورمون های دیگر به سرعت در بدن جاری شده، بدن را برای اقدام لازم آماده می سازد. به مرور زمان اگر در معرض استرس قرار گرفتن ادامه دار شود، نشانه های بیماری جسمانی تولید می کند و سبب تشدید بسیاری از بیماریها می شود.
آثار منفی استرس احساس بی اعتمادی، طرد، خشم و افسردگی می آفریند، که این احساسات به نوبه خود مشکلاتی مانند سردرد، ناراحتی معده، جوش و خارش پوست، بی خوابی، زخم معده، فشار خون بالا، بیماریهای قلبی و سکته مغزی بدنبال دارد.
علائم تنیدگی یا استرس:
اگر استرس از حدی فراتر نرود می تواند مثبت و مفید باشد، وقتی استرس مزمن یا شدید می شود بدن نمی تواند خود را با آن نطبیق دهد، اینجاست که استرس تولید پریشانی می کند و پریشانی همان مفهومی از استرس است که مد نظر ماست. در واقع همین فشار و پریشانی است که روی ذهن و جسم انسان تأثیرات ناخوشایند می گذارد. به عبارت دیگر شاید نکته اصلی در موقعیتهای تنش زا نیاز به انطباق و سازگاری مجددی است که برای فرد ضرورت پیدا می کند. بررسی های دکتر سوزان کوباسا روانشناس دانشگاه شیکاگو و جمعی دیگر نشان داد که بعضی ها در برابر استرس آسیب پذیری کمتری دارند این اشخاص می توانند در برابر استرس بیشتر و بهتر مقاومت کنند و به همین دلیل کمتر گرفتار بیماریهای با منشاء استرس می شوند.
درست همانطور که استرس روی بدن ما اثر می گذارد، روی احساس، اندیشه و رفتار ما نیز تأثیر می گذارد. وقتی با استرس روبرو می شویم، احساس تشویش ، درماندگی، کلافه شدن یا خشم می کنیم. استرس روی طرز اندیشه ما اثر گذاشته و در نتیجه تمرکز کردن، روشن اندیشی یا تصمیم گیری برایمان دشوار می شود. در شرایط استرس تغییر رفتار ممکن است دیده شود مثلاً خیلی ها در معرض استرس سیگار می کشند.
با شتاب زندگی استرس روی هم انباشته می شود، این سیکل، سیکل منفی استرس نامیده می شود. حادثه ایی که به لحاظ روانی یا جسمانی استرس آمیز یا تهدید کننده باشد می تواند تولید نشانه های جسمانی یا روانی کند. که اینها نیز به سهم خود بر شدت استرس ما می افزایند و به همین شکل دایره بسته استرس ادامه دار می شود؛ استرس نشانه های بیماری را تشدید می کند و نشانه های وخیم تر شده، به نوبه خود استرس را افزایش می دهد. پاره کردن سیکل استرس منفی می تواند دشوار باشد.
آثار منفی استرس احساس بی اعتمادی، طرد، خشم و افسردگی می آفریند، که این احساسات به نوبه خود مشکلاتی مانند سردرد، ناراحتی معده، جوش و خارش پوست، بی خوابی، زخم معده، فشار خون بالا، بیماریهای قلبی و سکته مغزی بدنبال دارد.
علل و عوامل:
برخلاف تصور، فشار روانی همیشه شامل حوادث ناخوشایند نیست بلکه می تواند محصول موفقیتهایی خوشایند و مطلوب نیز باشد که سازگاری مجددی را در فرد مطالبه می کند.
دکتر هانس سیله، پدر تحقیقات جدید مربوط به فشار روانی تأکید کرده است که مقداری از فشار لازم است؛ او احساس می کند که فشار چاشنی زندگی را تولید می کند و پیشگیری کامل از عوامل فشار نه تنها غیر عملی می تواند باشد، بلکه خستگی و یکنواختی ایجاد می کند. [4] انسان معمولاً زمانی که دنیایش نظام یافته، قابل پیش بینی و یا دارای ثبات باشد احساس آرامش میکند.
هنگامی که تغییراتی پیش می آید، گرایشها و انتظارات بایستی تغییریابد و انتخابهای نوینی به وجود آید؛ پاسخ بدن به این تغییرات نوعی حالت آمادگی است که در مقابل خطر به وجود آمده و این پاسخ مستلزم انرژی است. در نتیجه زمانیکه افراد در زمانی کوتاه تغییر زیادی را تجربه می کنند مستعد تحلیل رفتن و ابتلاء به بیماری هستند.
عوامل چندی که در ایجاد استرس می توانند دخیل باشند عبارتند از: محیط پر سر و صدا، آلودگی هوا، فشارهای زمانی، خطرهای جانی، داشتن اوقات بیکاری کم، تقاضا های مربوط به کار، مباحثات زندگی، کار کردن با افراد عجول و تحت تنش، خواب و غذای غیرکافی، برخورد های زناشوئی، برخوردهای روانی، عدم تأمین اقتصادی، ارزیابی خود در سطح پائین، تغییرات مهم زندگی، ناتوانی در بیان احساسات، مواجهه با قدر نشناسی و…
برای بسیاری از مردم تنشها و فشارهای محدوده خانواده می توانند به همان شدت فشارهای محیط کار باشند. یک مطالعه نشان داد که 76% قربانیان حمله قلبی که در اطاق اورژانس دیده شده بود قبل از حمله قلبی دچار بحرانهای خانوادگی بوده اند، پس بحران های خانوادگی می توانند فشار آور باشند. این بحرانها می توانند شامل: مرگ همسر، طلاق، جدائی زن و شوهر، مرگ یکی از خویشان نزدیک، ازدواج، رفع اختلافات زناشوئی، جدال های خانگی، مزاحمت های منسوبین نزدیک زن و شوهر، مشکلات جنسی و…
محققی بنام لوشان نشان داد که 75% بیماران مبتلا به سرطان در مدت دو سال قبل از بیماری در آنها مرگ یکی از اعضاء نزدیک خانواده شان اتفاق افتاده بوده. [5] پس از دست دادن خویشان نزدیک نیز می تواند فشار روحی و فکری عمیق به وجود آورد.
عوامل چندی که در ایجاد استرس می توانند دخیل باشند عبارتند از: محیط پر سر و صدا، آلودگی هوا، فشارهای زمانی، خطرهای جانی، داشتن اوقات بیکاری کم، تقاضا های مربوط به کار، مباحثات زندگی، کار کردن با افراد عجول و تحت تنش، خواب و غذای غیرکافی، برخورد های زناشوئی، برخوردهای روانی، عدم تأمین اقتصادی، ارزیابی خود در سطح پائین، تغییرات مهم زندگی، ناتوانی در بیان احساسات، مواجهه با قدر نشناسی و…
جمع شدن نگرانی ها، دلواپسی ها و انتظار داشتن مصائبی که در حال فرا رسیدن هستند، وحشت از بیماری و کسالت و هزار و یک ترس دیگر اثر فوق العاده و روزافزونی دارد و این تأثیر مخصوصاً روی ضمیر باطن بیشتر است. اینها جلو فعالیت بهترین قسمت وجود ما را می گیرند، ریشه های آنها در ضمیر باطن ما زندگی می کنند و روی تندرستی ما اثر می گذارند و از کارائی و آرامش فکر و تعادل ما می کاهند.
“حرمت نفس کم” یکی دیگر از علل مهم استرس است. کمال طلبی، نداشتن اعتماد به نفس، اضطراب، حسادت، احساس بی لیاقتی، خشم و رفتارهای خصمانه اغلب ناشی از کمی حرمت نفس هستند. خوشبختانه از آنجا که حرمت نفس ریشه در وجود خود آدمی دارد او می تواند بر آن احاطه داشته و آنرا تحت کنترل خود در آورد. با توجه به سخنان کسانی که فاقد حرمت نفس هستند می توان دریافت که این عده مدام خود را دست کم گرفته و علت اصلی این امر که این افراد خود را حقیر می بینند این هست که آنها مدام در حال مقایسه خود با دیگرانند. حرمت نفس سالم به ما امکان می دهد به استقبال حوادث استرس آمیز زندگی برویم و مشکلات را موضوعی برای هماورد جوئی در نظر بگیریم و با آن طوری برخورد نکنیم که دایره منفی استرس را دوباره فعال کند. اگر حرمت نفس و روحیه مان ضعیف باشد، رفتاری که اتخاذ می کنیم اغلب غیر مؤثر خواهد بود.
حتی تغییرات جزئی می توانند روی حرمت نفس و توانائی ما در برخورد با استرس اثر بگذارد. می توانند ما را از شخصی ناتوان در برخورد با استرس به شخصی توانمند و مقاوم تبدیل سازند.
انسان فطرتاً در جستجوی معبود یکتای خود بوده، اگر از محبوب خود دور بیفتد و با او ارتباط پیدا نکند در اضطراب و ناراحتی بسر برده و هیچ رویدادی جایگزین آن نخواهد شد. انسان در ارتباط با خداوند هیچگاه احساس تنهایی نکرده و در سایه ارتباط با تمام اجزای خلقت و نشانه های خدا همه جا خدا را دیده و او را بزرگترین پشتیبان خود دانسته و همواره با او راز و نیاز می کند، و در سایه این ارتباط به امن ترین و آرام ترین مأمن روحی می تواند دست یابد
با مراجعه به متون مذهبی می توان به پاره ای از عوامل ایجاد کننده استرس برخورد که مهمترین آنها عبارتند از:
- عدم ارتباط با خدا:
(وَ مَنْ أعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنکًا) (کسی که از یاد من روی برگرداند، همانا در زندگی سخت و اضطراب بسر می برد) [6]
انسان فطرتاً در جستجوی معبود یکتای خود بوده، اگر از محبوب خود دور بیفتد و با او ارتباط پیدا نکند در اضطراب و ناراحتی بسر برده و هیچ رویدادی جایگزین آن نخواهد شد. انسان در ارتباط با خداوند هیچگاه احساس تنهایی نکرده و در سایه ارتباط با تمام اجزای خلقت و نشانه های خدا همه جا خدا را دیده و او را بزرگترین پشتیبان خود دانسته و همواره با او راز و نیاز می کند، و در سایه این ارتباط به امن ترین و آرام ترین مأمن روحی می تواند دست یابد.
- خودبینی و ظلم به خویشتن:
آدمی با انحراف از مسیر ارتباط با معبود خود و توجه صرف به او، به جاده خودبینی و توجه به خویشتن گام نهاده و با معطوف ساختن عواطف فطری به خویشتن، تصویری کاذب با احساس لذتی کاذب تر از حیات خود ساخته که موقتی بوده و با زوال آن موجبات تنیدگی و احساس پوچی برای او فراهم می گردد.
همچنین انسان امکان دارد خودش به نفس خود ظلم کند، یعنی با مسلط ساختن تفکرات و اراده های منفی و شیطانی به روح و روان خود زمینه پیدایش بحرانها و ناهنجاریهای روانی را در وجودش فراهم سازد.
- ترس و اضطراب:
اضطراب و نگرانی انسان از انگیزه های متضاد او منشأ می گیرند، چرا که انسان گاه خواسته ها و تمایلاتی دارد که در صورت تحقق یافتن ممکن است او را در معرض بازخواست دیگران قرار دهند و یا در او احساس گناه پدید آورده و پیامدهای ناراحت کننده ای بدنبال داشته باشند. ترس و اضطراب آرامش انسان را بر هم می زنند و موجبات استرس و تنیدگی او را فراهم می نمایند. عوامل ترس و اضطراب در جهان بسیارند از جمله این عوامل می توان به یک سری عوامل از دید تعالیم دینی اشاره کرد:
کفر و بی ایمانی - فراموشی یاد خدا - خود فراموشی - حرص و طمع - دلبستگی شدید به امکانات فردی و اجتماعی - بی توجهی به نماز - آرزوهای طولانی - نداشتن خوف خدا - عدم پیروی از امام زمان خود - دنیا طلبی و دلبستگی به آن - گناه، شرک، کفران نعمت - تحریف حقایق - نگرانی از مرگ - درشت نمائی حوادث - شتابزدگی - سطحی نگری - همجنس گرائی - شراب و قمار.
راهکارها:
آئین های آسمانی و خصوصاً اسلام رهنمودها و تعالیم خود را برای راهنمائی و نجات انسان در قالب آیات متبرکه ارائه نموده است. مراجعه به این تعالیم و عمل به این رهنمودها و آدمی را در جهت یافتن عواملی که موجبات استرس وی را فراهم می سازند و آشنائی با راهکارهای مقابله با آن یاری می نمایند. واضح است که پیش شرط اساسی در اثربخشی این راهبردها، همان عامل محوری دین یعنی معرفت و ایمان به خدا و التزام عملی به بندگی اوست، بنابراین می توان آنها را روشها و کوششهای مؤمنین در مواجهه و مقابله با استرس نیز نامید.
آئین های آسمانی و خصوصاً اسلام رهنمودها و تعالیم خود را برای راهنمائی و نجات انسان در قالب آیات متبرکه ارائه نموده است. مراجعه به این تعالیم و عمل به این رهنمودها و آدمی را در جهت یافتن عواملی که موجبات استرس وی را فراهم می سازند و آشنائی با راهکارهای مقابله با آن یاری می نمایند
قرآن انسان مؤمنی را که در سایه تعالیم انسان ساز اسلام پرورش یافته، در برابر استرسهای گوناگون زندگی مصون می داند. انسانی که واقعیتهای جهان را درک کرده و در آثار الهی بیاندیشد، از بسیاری از آنچه که دیگران می هراسند نخواهد ترسید و حقایق را چنانکه هست خواهد دید و خواهد پذیرفت و انسانی که به مبدأ قدرت مطلقه وابسته بوده و هیچ نیروئی را به جز او مؤثر نمی داند از هیچ عاملی نمی هراسد. [7]
“آری کسی که در برابر خدای متعال تسلیم محض است و نیکوکار نیزهست، پاداش او نزد پروردگارش خواهد بود و این گونه افراد نه ترسی دارند و نه غمگین و اندوهناک خواهند شد.” [8]
استفاده از باورهای مذهبی در تلاش برای فائق آمدن بر ترس تأثیر بسزائی خواهد داشت. بسیاری از مردم بر این باورند که با مراجعه به اعتقادات مذهبی بهتر می توانند با مشکلات زندگی کنار بیایند. ما قادر نیستیم این حقیقت را درک کنیم که ترس زاده اندیشه خود ماست، اندیشه و تصور خود ما ترس را می آفریند و تنها ما مسئول پیدایش این دیو آزار دهنده هستیم.
نفس نگرانی یعنی اینکه متحیر باشیم چیزی را که سعی می کنیم که به آن برسیم بدست خواهیم آورد یا خیر و این مانعی است بزرگ فرا راه موفقیت، زیرا ذهن ما قادر نیست در حال شک و تردید بطرز مؤثر به خلاقیت بپردازد. و بدون ایمان قادر نیستیم چیز با ارزشی را خلق کنیم.
همیشه از خود یک تصویر عالی حمل کنید، هیچ وقت به ذهن خود اجازه ندهید حتی برای یک لحظه درباره جزء معیوب و ناقص تان بیندیشید. بدانید که شما یک وجود الهی هستید یعنی قادرید در راه کمال گام بردارید. آنچه به حساب می آید قابل ترقی بودن است. آنچه به آن نیاز داریم، آن است که ضعفها را از لوح ضمیر خود محو و نابود کنیم. مادام که درباره نقصها فکر می کنیم، هرگز قادر نخواهیم بود به کمال دست یابیم از بین تمامی ادیان الهی، اسلام به عنوان کاملترین دین، جامع ترین برنامه زندگی را در تمامی ابعاد ارائه داده؛ پیامبر اکرم نیز قرآن را به عنوان معتبرترین سند تعالیم خود معرفی نموده است.
در قرآن کریم روش های مقابله با استرس عموماً در داخل سه مجموعه قرار می گیرند که عبارتند از:
1- روشهای شناختی
2- روشهای عاطفی - معنوی
3- روشهای رفتاری
- روشهای شناختی:
1- ایمان:
(الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ)
کسانی که دلهایشان به نور ایمان روشن گردیده، در عالم جز خیر و صلاح و خوبی نمی بینند، و نظام هستی را نظام احسن می دانند؛ به گونه ای که اگر غیر از این باشد، خلل و ناهنجاری در جهان پدید می آید و این خاصیت ایمان است. کسانی که به مبانی غیبی و خداوند اعتقاد ندارند، دارای نوعی کمبود هستند که موجب عدم تعادل آنان میگردد. و عدم تعادل رنج به وجود می آورد. انسانی که با خدا ارتباط نداشته و با او انس نگرفته باشد، پیوسته خود را مضطرب، افسرده و تنها می یابد و پیوسته در رنج و عذاب است. افراد مؤمن هنگام مصیبت به این حقیقت توجه دارند که “ما مملوک خدائیم و بازگشت ما به سوی اوست.” [9]
(مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ) (هر که به خداوند یگانه ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، نه ترسی در وی هست و نه غمگین خواهد شد) [10]
(فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ) (هرکه ایمان بیاورد و خویشتن را اصلاح کند نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند.) [11]
فرد با ایمان هیچگاه خود را تنها و بی مددکار و غمخوار نمی بیند. علاوه بر این ایمان جلوی آرزوهای واقع نشدنی و غیر منطقی و به عبارتی جلوی آمال شیطانی را که آدمی را می فریبد و وقت و عمر او را تباه و نیروی خیال و فکر، وقت و فرصت او را بیهوده صرف میکند، می گیرد.
فرد با ایمان هیچگاه خود را تنها و بی مددکار و غمخوار نمی بیند. علاوه بر این ایمان جلوی آرزوهای واقع نشدنی و غیر منطقی و به عبارتی جلوی آمال شیطانی را که آدمی را می فریبد و وقت و عمر او را تباه و نیروی خیال و فکر، وقت و فرصت او را بیهوده صرف میکند، می گیرد.
علاوه بر این چنانچه قبلاً نیز گفته شد یکی از عوامل ایجاد استرس ترس می باشد. با مراجعه به کتب متعددی که در رابطه با موضوع انواع استرسهای نوع بشر به رشته تحریر در آمده است، در میان راهکارهای بیشماری که برای مقابله و غلبه بر استرس و تنیدگی پیشنهاد گردیده می توان به راهکار بهره گیری از معنویت برخورد کرد. استفاده از باورهای اعتقادی می تواند نقش بسزائی در مواجهه با موقعیت های استرس زا داشته باشد. بسیاری از مردم بر این باورند که با مراجعه به اعتقادات مذهبی بهتر می توانند با مشکلات زندگی کنار بیایند. ما قادر نیستیم این حقیقت را درک کنیم که ترس زاده اندیشه خود ماست، اندیشه و تصور خود م اترس را می آفریند و تنها ما مسئول پیدایش این دیور آزار دهنده هستیم. ترس در خارج از اندیشه ما وجود ندارد، هیچ چیز نمی تواند روی ما اثر بگذارد، مگر اینکه در ذهنمان رخنه کرده باشد. این حقیقت در مورد حوادث زندگی نیز صادق است؛ هیچ نوع حادثه ایی قادر نیست در اذهان سالم ایجاد ترس کند. تنها موقعی حوادث روی ذهنمان اثر می گذارد که ما اجازه بدهیم یک چنین عملی صورت گیرد.
هیچ چیز نمی تواند کوچکترین اثری روی ما بگذارد، مگر اینکه اجازه بدهیم یک چنین چیزی در ذهنمان پرورش یابد. آنچه روی مغز ما دق الباب می کند، نمی تواند بدون اجازه ما وارد گردد، باید در را برویش باز کنیم و به او اجازه دخول دهیم و ما قدرت آنرا داریم که به آنچه دوست داریم اجازه دخول بدهیم. ترس یکی از بزرگترین موانع در برابر لیاقت و کارآئی است؛ ترس از احساس حقارت و شکست به نحوی در اندیشه می تواند نقش ببندد که آدمی در حال پیش بینی اتفاقی که میخواهد رخ دهد بیش از زمان رخ دادن واقعه رنج می برد.
حقیقت آن است که ما همه با منابع نامحدودی متصل هستیم و منابع قدرت بسیار وسیعی در اختیار ماست، منابعی که هرگز تمام نخواهد شد. آگاهی ما از یکی بودن با خدا، آگاهی از وحدت ما با اصل الهی، احساس هر نوع ترس را از بین می برد؛ ترس چیزی غیر از احساس ناتوانی در کلنجار رفتن با بحران غیره منتظره نیست. در صورتیکه ما به طور کامل احساس می کردیم که می توانیم از عهده هر نوع وضعی که پیش می آید بر آئیم، ترس از بین می رفت. ترس ناشی از بیچارگی و عدم آگاهی از این موضوع است که از منابع و ذخایر عظیم خود جدا افتاده ایم. چنانچه از این هدف دور افتیم، تقصیر از خود ماست؛ ما با چنین وضعی روبرو گشته ایم چون برده ترس شده ایم. به مجرد اینکه دریابیم که درون ما چیزی وجود دارد که غیر قابل نابودی و جاودان است و هیچ عاملی از خارج قادر نیست به آن صدمه بزند، یا به عبارت دیگر به محض اینکه دریابیم با خداوند یکتا یکی هستیم، در همان لحظه دیگر از هیچ چیز نخواهیم ترسید. و با از میان برداشتن ترس در واقع ما موفق به از میان برداشتن یکی از عوامل عمده و اصلی استرس در زندگیمان شده ایم و این جز در سایه ایمان و تقویت معنویت حاصل نگردیده است.
سازمان بهداشت جهانی آماری منتشر کرده که نشان می دهد آمار خودکشی در هشت کشور اروپایی مخصوصاً سوئیس که ما آنرا کشور نمونه خوشبختی می انگاریم بالاست. این است زندگی کسانی که ایمان خویش را به خدای دانا “رب العالمین” از دست داده اند.
(الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُم مُهْتَدُونَ) (تنها آنهایی که ایمان به خدا آورده و آن را به عبادت هیچ معبود دیگری بجز خدا مخلوط نکرده اند سزاوار آرامش و طمأنینه هستند و تنها آنها به راه حق و خیر هدایت شدگانند) [12]
اصولاً آرامش برای مؤمن متحقق می گردد چون ایمان راستینش به خدا او را نسبت به کمک و حمایت و نظر لطف خدا امیدوار می سازد. و این احساس مؤمن که خدا همواره با اوست و به او کمک می کند ضامن استقرار احساس امنیت و آرامش در نفس اوست.
انسان فطرتاً به دنبال تکیه گاه فنا ناپذیر خود بوده و آنگاه که از روی خطا به امور ظاهری می پردازد چون این امور خواسته واقعی اش نیست، او را اقناع نکرده از تشویش و نگرانی نجات نمی دهد و او زمانی آرامش می یابد که به مطلوب و خواسته اساسی اش که همانا شناخت خداست، دست یابد.
(أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) (تنها به یاد خدا دلها آرامش می یابد.) [13]
انسانی که اسلام معرفی می کند سعادتش را چیزی جز ارتباط با خدا و یاد او یعنی ایمان تأمین نمی کند و فاصله ای که این انسان با سعادت دارد، فقط به وسیله انس با پروردگار می تواند پر شود. ناکامی در زندگی امری اجتناب ناپذیر است و پیوسته برای بشر منشأ پریشانی می باشد. مؤمن با اعتقاد بر نظام آفرینش و ایمان و ایجاد تعادل بین قوای روحی و جسمی با اتکا به ایمانش، آرامش و رضایت خویش را تأمین می کند و در سایه ایمان حقایق را چنانکه هست دریافته دلش نورانی می شود و هیچ گونه تضاد و ناهماهنگی درونی او را آزار نمی دهد.
سازمان بهداشت جهانی آماری منتشر کرده که نشان می دهد آمار خودکشی در هشت کشور اروپایی مخصوصاً سوئیس که ما آنرا کشور نمونه خوشبختی می انگاریم بالاست. این است زندگی کسانی که ایمان خویش را به خدای دانا “رب العالمین” از دست داده اند. [14]
به طور کلی خاصیت ایمان به خدا این است یعنی آرامش و بهداشت روان، بی ایمانی نوعی کمبود است، که به نوبه خود عدم تعادل ایجاد کرده و رنج می آورد. در ایمان خاصیت تغییر و تبدیل وجود دارد که غم و رنج را به لذت و سرور تبدیل می کند.
ایمان به خدای متعال و پیروی از سیره رسول تنها راه رهایی انسان از اندوه و اضطراب است و منتهی به امنیت و سعادت انسان می شود. همچنانکه فقدان ایمان و عدم پیروی از روش الهی سرانجام به اندوه و اضطراب و بدبختی منجر خواهد شد.
هدف انسان کسب تقرب به خدا و معرفت اوست. اعتقاد به خدا مرتبه ای از ایمان را در قلب فرد ایجاد می کند که نحوه تفکر و شیوه زندگی او را متفاوت ساخته و برخورد او را با رویدادهای طبیعی تحول می بخشد و بدین ترتیب احساس آرامشی به فرد دست می دهد که دیگر هیچ عاملی موجب ترس، اندوه، اضطراب و تزلزل او نمی شود. انسان مؤمن برای حل مشکلات و حفظ آرامش خود به وعده های الهی امیدوار است و همین امید باعث می شود که مشکلات و حفظ آرامش خود به وعده های الهی امیدوار است و همین امید باعث می شود که مشکلات او را از پای نیانداخته، دچار اضطرا و اندوه نشده و در نتیجه کمتر مبتلا به آسیبهای جسمی ناشی از تنیدگی خواهد شد. خداوند نیز برای مشکلات او راه حل هایی فراهم می کند. [15]
“هر کس از خدا پروا کند، خدا برای او راه نجاتی فراهم می سازد و از جائی که حسابش را نمی کند به او روزی می رساند” [16]
2- بینش فرد:
(إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ) (خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمی دهد مگر اینکه خود را تغییر دهند.) [17]
تغییر رفتار افراد مستلزم تغییر بینش و تفکرات درونی آنهاست. با تغییر افکار فرد در می یابیم که مشکلاتی که در گذشته سبب اضطراب او می شد، به آن اندازه که او تصور می کرده، حائز اهمیت نبوده و بدین طریق می آزمود که به جای فرار از مشکلات با تغییر دید خود نسبت به آنها از شدت اضطرابش کم گردد. آن هنگام که فرد در زندگی با مشکلات مواجه می گردد، نوع نگرش وی در سازگاری با آنها مؤثر است؛ با اجتناب ناپذیر دانستن مشکلات فرد خود را برای مقابله با آنها آماده می کند.
ایمان به خدای متعال و پیروی از سیره رسول تنها راه رهایی انسان از اندوه و اضطراب است و منتهی به امنیت و سعادت انسان می شود. همچنانکه فقدان ایمان و عدم پیروی از روش الهی سرانجام به اندوه و اضطراب و بدبختی منجر خواهد شد.
چنانچه تعالیم اسلامی نیز بر این مسئله تأکید دارد، مردم در زندگی دنیوی در پی آسایش کامل اند، اما این امر در آخرت حاصل خواهد شد، نه در دنیا. بعلاوه فرد با وقوف بر حکمت سختیها و باور به اینکه وجود فشارها بر تکامل فردی و اجتماعی او ضروریست، بهتر با آنها مقابله می نماید. [18]
“چه بسا امری را خوش نمی دارید، اما خداوند در آن مصلحت فراوان قرار داده است.” [19]
3- توکل:
توکل باعث تقویت اراده و عدم تأثیر عوامل مخل روانی می شود و در نتیجه فرد با موفقیت به هدف خود رسیده و در هنگام شکست، چون معتقد است که خدا قادر است اسباب موفقیت انسانها را فراهم کند و هم اینکه مصالح آنها را بهتر از خودشان می داند، می پذیرد که شکست ظاهری به صلاح او بوده و در نتیجه از نظر روانی ضربه نخواهد خورد. با نزدیکی به قدرت مطلقه که مرحله ایی از تعالی و رشد است، انسان همه چیز را به او وا می گذارد و ضمن انجام همه وظایف خویش، در عین حال همه امور را به او تفویض می کند و لذا از هر پیشامدی خرسند است و اطمینان دارد که خدای مهربان هر آنچه را که صلاح اوست انجام خواهد داد.
(وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدْراً) (و کسی که بر خدا توکل نماید، پس او وی را کفایت خواهد کرد، به درستی که خدای متعال امر خود را به انجام خواهد رسانید، که به تحقیق، خدا برای هر چیز اندازه مشخصی را معین و مقرر کرده است.) [20]
ناهماهنگی در رفتار مولود ناهماهنگی افکار و احساسات است که خود معلول آشفتگی روح است. (إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ) (چرا که شیطان بر کسانی که ایمان دارند و به پروردگارشان توکل می کنند تسلطی ندارد، تسلط او تنها بر کسانی است که شیطان را به سرپرستی خود برگزیده اند و آنان که نسبت به خدا شرک می ورزند.) [21]
این آیات نشان می دهد که تکیه بر دیوار مستحکم ایمان و توکل مانند مصونیت در برابر مشکلات و آسیب های روانی، سختی ها مصیبت ها و اضطراب هاست.
در مقابله مذهبی از منابع مذهبی مثل توکل و توسل به خدا برای مقابله استفاده می شود. یافته های اخیر نشان داده که از آنجایی که این نوع مقابله ها هم منبع حمایت عاطفی و هم وسیله ای برای تفسیر مثبت حوادث زندگی هستند می توانند مقابله های بعدی را تسهیل کنند بنابراین به کارگیری آنها برای اکثر افراد، سلامت ساز است. توکل می تواند از طریق ایجاد امید و تشویق به نگرشهای مثبت موجب آرامش درونی فرد شود. باور به اینکه خدایی هست که موقعیت ها را کنترل می کند و ناظر بر عبادت کننده هاست، تا حد زیادی اضطراب مرتبط با موقعیت را کاهش می دهد.
ویتر و همکاران او نشان دادند که 20 تا 60% متغیرهای سلامت روانی افراد بالغ، توسط باورهای مذهبی تبیین می شود. در مطالعه دیگری ویلتیز و کدیدر نشان دادند که در یک نمونه 1650 نفری با میانگین سنی 50، نگرش های مذهبی با سلامت روانی رابطه مثبتی دارند. [22]
4- اعتقاد به مقدّرات الهی:
در تعالیم اسلامی چنین اعتقادی از مراتب بالای ایمان شمرده می شود. (قُل لَّن یُصیبَنَا إِلَّا مَاکَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَ عَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ) و در جایی دیگر می فرماید: “جز آنچه خدا برای ما مقدر داشته، بما نمی رسد؛ او سرپرست ماست و مؤمنان باید تنها به او توکل کنند.” [23]
این اعتقاد فرد را در مواجهه با سختیها یاری می کند. به عبارتی دیگر اعتقاد به حتمی بودن وقوع برخی رویدادها، فرد را از اظهار تأسف و سرزنش خود باز می دارد. رضای قلبی به حوادث حتی ممکن است، آنها را از نظر فرد خوشایند نماید و سازگاری فرد را با حوادث (مثل از دست دادن عزیزان) آسانتر کند.
5- اعتقاد به رزاقیت الهی:
مؤمن واقعی درباره رزق و روزی اصلاً ترس را نمی شناسد، زیرا عقیده دارد که تنها خداوند متعال روزی دهنده و صاحب قوت و قدرت است. (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ) (خداوند روزی دهنده و صاحب قوت و قدرت است.) [24] مؤمن از فقر و تنگدستی نمی ترسد و اگر تقدیر خدا بر این باشد که روزی او کم باشد به خواست خدا راضی است.
اعتقاد به مقدرات الهی، فرد را در مواجهه با سختیها یاری می کند. به عبارتی دیگر اعتقاد به حتمی بودن وقوع برخی رویدادها، فرد را از اظهار تأسف و سرزنش خود باز می دارد. رضای قلبی به حوادث حتی ممکن است، آنها را از نظر فرد خوشایند نماید و سازگاری فرد را با حوادث (مثل از دست دادن عزیزان) آسانتر کند.
6- اعتقاد به عدالت الهی:
اعتقاد به این اصل که خداوند عادل مطلق است. (قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى) (پروردگار ما آن کسی است که به هر موجودی آن بهره از خلقت داد که شایستگی آن را داشت و سپس آن را در راهی که باید برود راهنمایی کرد.)[25] این باور تأثیر بسیار زیادی در نگرش مثبت انسان به جهان به جای می گذارد و موجبات فراهم ساختن عمومی آرامش روانی فرد را سبب می گردد.
طبق تعالیم اسلامی خداوند خالق و محور هستی است، همه موجودات آفریده اویند و هر چه خیر و نیکی به افراد می رسد از جانب خداست؛ از این رو به نظر فرد مؤمن، وقوع حوادث براساس حکمت است و خالق این جهان به موجودات ستم نمی کند؛ خدا منشاء خیرات و خوبی هاست؛ جهان معنی دار است و انسان بی هدف آفریده نشده. است.
-روشهای عاطفی - معنوی:
1- یاد خدا:
انسان فطرتاً در جستجوی پروردگار به عنوان تکیه گاهی دائمی است، اما گاه با پرداختن به امور ظاهری و انحراف از مبداء اصلی به خواسته واقعی اش نرسیده و از تشویش و ناراحتی درون نجات نمی یابد. ولی انسان که اسلام معرفی می کند موجودی است که سعادتش را جز یاد خدا تأمین نمی کند.
“آنان که ایمان آورده اند و دلهاشان به یاد خدا آرام گیرد؛ آگاه باشید که تنها به یاد خدا دلها آرامش پیدا می کند.” [26]
پیامبر می فرماید: ذکر خدا موجب شفای دلهاست.
مسلمان هنگام ذکر خدا احساس می کند که به خدا نزدیک بوده، تحت حمایت او قرار دارد و همین موجب برانگیختگی حس اعتماد به نفس، قدرت، امنیت و آرامش او می گردد. همه عبادات نوعی ذکر است که در آن مؤمن به حمد و ثنای خدا می پردازد. در هنگام درد و غم فرد نیازمند تسکین و آرامش است، یکی از حالاتی که به انسان آرامش می بخشد یاد خداست. علاوه بر این یاد خدا تأثیر دیگری هم دارد. در قرآن آمده: “هر کس از یاد خداوند روی برگرداند، زندگی اش تنگ خواهد شد” [27] یاد خدا فرد را از امیال استرس زا باز می دارد و سبب می شود فرد به جای توجه به لذات دنیوی به خدا توجه کند و در نتیجه حرکت در مسیر اصلی زندگی را برای او سخت و استرس زا نمی نماید. برعکس کسی که خدا را فراموش می کند، با دل بستن به دنیا و به دنبال رفاه بودن دائمی پیوسته در سختی و فشار است.
2- دعا:
برخی از پزشکان در بسیاری از موارد معتقدند که دعا در بهبودی حال بیمار مؤثر بوده و یکی از شیوه های مؤثر در معالجه بیماری است. انسان به هنگام سختی نیاز به پناه بردن به قدرتی ماوراء طبیعت دارد.
(وَ إِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائِماً) (هنگامی که به انسان آسیبی رسد ما را در حالتهای مختلف، خوابیده، نشسته و ایستاده می خواند) [28].
دعا یکی از صور یاری خواستن از خداست که با آن فرد تکیه گاه پر قدرتی برای خود یافته و از نظر روانی تقویت می شود. دعا عبارت است از توجه به خدا، راز و نیاز کردن و ارتباط با او و اعراض از غیر او و استمداد از او. به سخن دیگر، دعا ارتباط روحی و معنوی، رو آوردن به آفریدگار عالم و ماورای ظواهر، اظهار عجز و عبودیت و درخواست نیاز از پیشگاه بی نیاز است. دعا و تضرع به درگاه خدا باعث کاهش شدت اضطراب می شود زیرا مؤمن می داند خدای متعال در قرآن کریم فرموده: (وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ) (پروردگار شما فرمود مرا بخوانید تا دعای شما را اجابت کنم) [29]
3- نماز:
نماز نوعی یاری جستن از خدا با آداب مخصوص است. با ایستادن به نماز و توجه صرف به خدا ذهن از توجه به فشارها و سختی ها دور شده و به آرامش می رسد (خاصیت آرام سازی نماز) و نیز با تقویت روح با نماز احساس آرامش به فرد دست داده، آداب نماز نحوه رسیدن به آرامش را به انسان آموخته و اذکار نماز نیز با یادآوری عظمت خدا “الله اکبر” و مدد جویی از خدا در همه امور (إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ) در آرام سازی انسان نقش بسزایی دارد. انسان پس از نماز بلافاصله به ذکر و دعا می پردازد و این خود به تداوم حالت تمدد اعصاب و آرامش پس از نماز کمک میکند؛ با بازگو کردن مشکلات و ناراحتی ها و مددجوئی از خدا برای حل مشکلات در واقع منجر به رهایی از اضطراب و آرامش روانی می گردد.
به تعریف کورت گلداشتاین و روانپزشک آلمانی (1965 - 1878) خود شکوفایی، توانایی نیرومند ذاتی موجود در هر فرد می باشد که موجب شکوفا شدن است،داد های مثبت او می گردد. او معتقد بود که برای آن که انسان به موفقیت های بزرگ دست یابد باید با محیط اطراف و زندگی خود به بهترین نحو ممکن کنار بیاید و چنانچه محیط و زندگی هر روز ضربه سنگین تری بر پیکره انسان وارد کردند، انسان باید سعی در بهبود روش مقابله خود با این قبیل مشکلات بنماید، تا بدین ترتیب به مرزهای خود شکوفایی نزدیک شود. همچنین به عقیده مزلو خودشکوفایی بالاترین و برترین نیاز انسان می باشد که پس از ارضاء نیازهای پایین تر مطرح می شود.
انسان پس از نماز بلافاصله به ذکر و دعا می پردازد و این خود به تداوم حالت تمدد اعصاب و آرامش پس از نماز کمک میکند؛ با بازگو کردن مشکلات و ناراحتی ها و مددجوئی از خدا برای حل مشکلات در واقع منجر به رهایی از اضطراب و آرامش روانی می گردد.
در افراد معمولی، انگیزش فرد در صدد ارضای نیازهای پایین تر ولی افارد عالی خواستار ساختن است،دادهای درونی و نیازهای عالی نظیر حقیقت، کمال و غیره هستند. حال اگر با این دیدگاه که نماز کامل ترین پاسخ برای عالیترین نیازهاست به موضوع بنگریم در می یابیم که نماز چگونه به انسان احساس امنیت روانی داده و توانایی مقابله در برابر استرس ها را فزونی می بخشد. به عقیده کارل را جرز (1987 - 1902) انسانهایی که توانایی فرمان دادن به خود (Self-direction) را پیدا کنند و در حقیقت بر کنترل کامل افکار و افعال خود موفق شوند به خود شکوفایی نائل خواهند شد. حال اگر این توانایی را با توانایی که شخص نمازگزار به مدد نماز در کنترل نفسانیات خود پیدا می کند مقایسه کنیم تصدیق خواهیم کرد که همه تعالیم روانشناسی را می توان در آموزش های نماز پیدا کرد. نماز تکرار شکوهمند درس خود شکوفایی در پیشگاه خداست. [30]
4- قرآن:
“اگر به مقررات و دستورهای اسلام عمل شود، زمین غیر از این زمین می گردد” [31] خداوند با عمل به رهنمودهای قرآن درهای برکات آسمان و زمین را بر مردم گشوده و ناآرامی، ناراحتی، تلخ کامی، ضدیت، نفاق و اضطراب از جامعه رخت برجسته و همه انسان ها در کمال رفاه و آسایش بسر می برند و هیچ اضطراب و تشویشی نخواهند داشت. همچنین در منابع اسلامی به رعایت حد اعتدال بین نیازهای جسمی و روحی تأکید شده که خود به آرامش می انجامد. قرآن اساساً برای هدایت مردم به راه درست و آموزش روش های جدید تفکر و رفتارهای بهنجار که منجر به کمال انسانی است نازل شده:
(وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً) (قرآن را نازل می کنیم که شفا و رحمت برای مؤمنان است و ستمگران را جز خسران و زیان نمی افزاید.) [32] بدون شک در قرآن نیروی معنوی عظیمی وجود دارد که در نفس انسان تأثری شگرف برجای می گذارد، این نیرو باعث بیداری وجدان و شعور و صیقل روح انسان می شود. [33]
5- توبه و استغفار:
مؤمن واقعی هیچگاه دچار اضطراب ناشی از ارتکاب گناه نمی شود چرا که در سایه وسوسه ها به آسانی فریب نمی خورد و مرتکب گناه نمی شود تا احساس عذاب وجدان نماید، با ارتکاب به گناه توبه می کند زیرا می داند خداوند بخشاینده است.
(لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً) [34]
از رحمت خداوند نومید نباشید که همانا خداوند همه گناهان را می آمرزد انسان توبه کار با تصمیمی قاطع می تواند متحول شود و راه خود را برای رسیدن به عالی ترین درجه کمال و فضیلت تغییر دهد. از نظر روانی بخشودگی ناپذیر بودن گناه سبب تثبیت تبهکاری می شود بهمین سبب خداوند مهربان مقرر داشته که در صورت تحقق انقلاب درونی و توبه همه گناهان به گونه ای آمرزیده می شوند که گویی فرد گناهی نکرده. قرآن روش “توبه” را که روشی موفق برای درمان احساس گناه است به ما ارائه می دهد زیرا توبه سبب آمرزش گناهان، تقویت امید به جلب رضایت الهی و نهایتاً موجب کاهش اضطراب انسان می شود، توبه انسان را به خود سازی وا داشته از دام خطاها دور نگه داشته و به شناخت خود و در نتیجه افزایش اعتماد به نفس و تثبیت احساس امنیت و آرامش او منجر می گردد.
6- حج:
حج از نظر روانی چنان نیروی روحی عظیمی به انسان می بخشد که گرفتاری ها را از او دور کرده و او را در احساس آرامش و امنیت فرو می برد بعلاوه انجام مناسک حج نوعی تمرین برای تحمل سختیهاست و نوعی مهارت در فروتنی است. با استفاده از لباس ساده حج رابطه برادری میان مؤمنان تقویت شده و با راهنمایی بزرگ مسلمانان این روابط دوستانه مستحکم می گردد و نیز حج تمرینی برای مهار کردن نفس و انگیزه های نفسانی است. [35]
7- روزه:
روزه موجب تهذیب نفس، درمان بیماری های روحی و جسمی و تمرین مقاومت در برابر نفس می گردد. با روزه داری انسان خود را به خصلت صبر که بهترین یار انسان در تحمل سختی های زندگی و جهاد با نفس و مقاومت در برابر هواها و شهوات نفسانی است، آراسته می سازد علاوه بر این با تأثیر بر سلامت جسمانی روی سلامت روانی فرد نیز تأثیر می گذارد.
“ای افرادی که ایمان آورده اید، روزه بر شما نوشته شد، همانگونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شده، تا پرهیزگار شوید” [36]
مؤمن واقعی هیچگاه دچار اضطراب ناشی از ارتکاب گناه نمی شود چرا که در سایه وسوسه ها به آسانی فریب نمی خورد و مرتکب گناه نمی شود تا احساس عذاب وجدان نماید، با ارتکاب به گناه توبه می کند زیرا می داند خداوند بخشاینده است.
8- زکات:
(خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِم بِهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ) (از اموال آنها زکات بگیر تا به وسیله آن آنها را پاک سازی و پرورش دهی) [37] زکات نوع دوستی را به مسلمانان آموخته تا آنان را از خود محوری و خودخواهی و بخل و آز نجات داده و سبب ایجاد احساس رضایت از خود می گردد.
9- امید:
در اسلام یأس و ناامیدی گناه بزرگی معرفی گردیده و افراد ناامید افرادی بی ایمان معرفی شده اند. (قَالُوا لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ عَلِیمٍ) (و چه کسی از رحمت پروردگارش ناامید می شود بجز گمراهان) [38] بنابراین انسان مؤمن که همواره رو به کمال حقیقی خود داشته و تمامی حوادث و پیش آمدها را مقدمه کمال و وسیله وصول یار می شمارد هرگز در مواجهه با حوادث و محرومیت ها، ناملایمات و فشارها در کشمکش های روانی قرار نگرفته و تسلیم یأس و ناامیدی نمی گردد.
10- شب زنده داری:
شب زنده داری ثلث آخر شب و ادامه آن تا طلوع فجر بر بهداشت روانی، عقلی و جسمی تأثیر دارد امام صادق در مورد نماز شب می فرماید، “نماز شب چهره را زیبا، اخلاق را نیکو، انسان را خوشبو، غم را برطرف و دیده را روشن می سازد” [39]
11- تقوا:
تقوا یعنی انسان با دوری از ارتکاب گناهان خود را از غضب خداوند حفظ کند یعنی با تسلط به نفس خود و مهار انگیزه های فطری در جستجوی حق، عدالت و راستی باشد: بنابراین تقوا به این معنا انسان را به سوی رفتار بهتر و تسلط بر نفس خود هدایت کرده و یکی از عوامل اصلی رشد، تکامل و توازن شخصیت انسان بوده و می تواند او را به عالیترین مراحل کمال برساند. [40]
روش های رفتاری
1- صبر یا خویشتن داری:
مؤمن از مشکلات، مصائب و حوادث ناگوار روزگار اظهار شکوه و ناتوانی نمی کند چون خدا او را به صبر سفارش فرموده است. مصائب دنیا، آزمایش الهی برای شناخت مؤمنان صابر است: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ) (ای کسانی که ایمان آورده اید استقامت کنید و در برابر دشمنان استقامت بخرج دهید و از مرزهای خود مراقبت کنید و از خدا بپرهیزید شاید رستگار شوید) [41].
2-ازدواج و روابط خانوادگی:
یکی از بهترین اسباب دنیوی تحصیل آرامش ازدواج است. بعلاوه ازدواج فرد را در انجام سایر وظایف فردی اجتماعی توانا می سازد. زن و مرد در سختیها و فشارهای زندگی مدافع و حافظ یکدیگر بوده و صمیمیت و دوستی بین همسران باعث می شود که هیچ یک در مواجه با مشکلات احساس تنهایی ننمایند. چنانچه قرآن در این خصوص می فرماید: “آنان برای شما لباس هستند و شما برای آنها لباس هستید” [42]
3- حمایت مالی و اجتماعی:
در تعالیم اسلامی بر رفع گرفتاری برادر مؤمن تأکید شده است حمایت مالی و اجتماعی فقط مختص افراد نیازمند نیست و نوعی حمایت عاطفی است که لااقل برای ساعتی به فرد آرامش می بخشد. [43]
مؤمن از مشکلات، مصائب و حوادث ناگوار روزگار اظهار شکوه و ناتوانی نمی کند چون خدا او را به صبر سفارش فرموده است. مصائب دنیا، آزمایش الهی برای شناخت مؤمنان صابر است
4- روابط خویشاوندی:
قرآن می فرماید: “درباره خدایی که به نام او از همدیگر درخواست می کنید و نیز درباره خویشاوندان خود تقوی را رعایت کنید و روابط خود را با آنها قطع نکنید: [44] قرآن با تأکید بر روابط خویشاوندی و وضع قوانین مالی در این خصوص، مثلاً تأمین مخارج زندگی نوه، پدر بزرگ، مادر، مادر بزرگ توسط فرد در صورت تمکن مالی، احساس آرامش و امنیت را از جهتی برای فرد به ارمغان می آورد. افراد خانواده دوستان و همکاران و متخصصین امور روانی می توانند در زمان بروز استرس شبکه حمایتی شما باشند. در میان گذاشتن مشکلات خود با دیگران سودمند است. نه تنها خود را تخلیه می کنید، بلکه دیدگاهها و نظرات دیگران را هم می شنوید. یک بررسی در سوئد نشان داد کسانی که چتر حمایت اجتماعی مناسب برخور دارند کمتر به بیماری های قلبی مبتلا می شوند.
5- روابط اجتماعی با مردم:
اسلام در خصوص داشتن روابط مناسب با سایر مردم تأکید بسیار دارد. حمایت های اجتماعی به صورت زیر تحقق می پذیر: * اهتمام نسبت به امور مسلمین: کمک به مسلمین تحت شرایطی که آنها هیچگاه خود را تنها نیابند حتی اگر خویشاوند و خانواده ایی نداشته باشند. * احترام به سالخوردگان: احترام و برقراری روابط مؤثر نیازهای عاطفی سالخوردگان را ارضاء کرده آنها را برای مقابله با استرس آماده می سازند. * حمایت عاطفی از دیگران: احساس دوستی نشانه ایمان است. دیدار مؤمنان از یکدیگر به آنان آرامش روانی می بخشد [45]
6- تعدیل است،دادهای جسمی:
اصل این است که بشر در کارها راه اعتدال را در پیش گیرد و در صراط مستقیم گام بردارد، یعنی همانگونه که به نیازهای مادی و دنیوی اش می پردازد، نیازهای روحی، فطری و اخروی را نیز در نظر بگیرد تا به آسودگی فعال دست یابد. [46]
نقطه نظرات منابع علمی:
اکثر بیماریها با استرس مداوم مرتبط هستند؛ شناسایی استرس و آگاهی از اثرات آن برای کاهش زیانهای استرس کافی نیست. آنچه ما بدان نیازمندیم تلاش برای تغییرات، تغییر منبع استرس و یا تغییر واکنش نسبت به آن منبع می باشد، بایستی به ناراحتی و تشویش خود توجه کرده و آنها را نادیده نگرفت. برای تعیین عوامل ناراحت کننده و تشخیص پاسخ ما به هر یک از این عوامل باید مشخص کنیم که:
آیا منابع استرس را از طریق اجتناب و حذف آن می توان تغییر داد.
آیا شدت آنها را می توان تغییر داد.
آیا می توان مدت رویارویی با استرس را کوتاه ساخت.
آیا می توان وقت و انرژی لازم برای ایجاد تغییر اختصاص داد.
برای برخورد ریشه ای با معضل استرس راههای زیر توصیه شده:
- تقویت مبانی دینی: دور کیم می گوید: انسان «دین ورز» قدمتی بیش از انسان «هوش ورز» دارد. تحقیقات ثابت کرده که ایمان راسخ و داشتن اعتقادات دینی در حفاظت فرد در مقابل تنش ها و وسوسه های شیطانی و … بیشترین تأثیر را دارد. امروزه پزشکان برای معالجه روان پریشی تلاش در استحکام پایه های دینی فرد را، در مرحله اول اهمیت قرار می دهند و به کار بردن دارو را به عنوان روش مکمل می دانند که به بیمار کمک سطحی و موقتی می کند. اجرا کردن دستورهای الهی و سنت های نبوی در دفع فشار عصبی اهمیت بسزا دارد به طوری که فرد در برابر شدیدترین ضربات عصبی چون درخت تناوری استوار می ایستد.
خدا محوری به جای خود محوری، تقویت ایمان و تلقین این موضوع که “انسان خسران پذیر است مگر اینکه ایمان، عمل صالح و کشف سنت های الهی و در نهایت صبر چون سپری او را از گزند بلیات و نوسانات روحی حفظ نماید…” [47]
- معتدل بودن: به عقیده “فردریک پرلز” انسان معتدل، انسان این زمان و مکان است به عقیده او انسان با احساس ایمنی، در لحظه هستی زندگی می کند و در می یابد که تنها واقعیت همین لحظه است و نیازی به نگریستن به پس و پیش ندارد. انسان معتدل زندانی رویدادها و اوهام نیست، بلکه نقاط ضعف و قدرتش را می شناسد و می پذیرد.
- خروج از محدودیت: نفی همیشگی استرس امکان ندارد مگر اینکه فرد از محدودیت های خود بیرون آید. این محدودیت ها می تواند شامل بینش های محدود، خودخواهی ها، رقابت های مادی بی مورد، ستیز مداوم با خود و اطرافیان باشد. با خروج از محدودیت، فرد در مدار دیگری قرار می گیرد که عرفان و مسائل عرفانی را مورد توجه قرار می دهد. آمیختن با عرفان اسلامی و آنچه در دین اسلام آمده از جمله دستورهای زندگی و شیوه های رفتاری… مؤثرترین عوامل دفع استرس هستند و انسان را روشن روان می سازد.
انسان با توجه به پیچیدگیها و دشواریهای زندگی جهت رسیدن به رشد و پیشرفت در جنبه های گوناگون، می بایست از توانایی لازم و کافی جهت مقابله با موقعیت های دشوار زندگی برخوردار باشد. دنیای در حال تغییر، شرایط اجتماعی و مسئولیت های کاری، وجود مهارت های حل مسئله را برای هر شخص ضروری می سازد، بیشتر آنچه ما در زندگی روزمره انجام می دهیم به نوعی در بردارنده سطوحی از حل مسأله هستند. هرگاه انگیزه های قوی انسانی، به وسیله موانعی که توان غلبه بر آنها در میان نباشد، به شکلی سد شوند، افراد دچار حالت تعارض شده و در نتیجه نیازمند اتخاذ روش هایی هستند که این تعارض را به نفع سلامت روانی و حتی رشد و تعالی فرد خاتمه دهد.
انسان سازگار کسی است که از سلامت روانی برخوردار باشد و متقابلاً کسی از نظر روانی سالم است که مهارت های سازگاری را بشناسد و به کار گیرد. منظور از توانایی ها و مهارت های سازگاری روش هایی است که فرد توسط آنها به حل مشکلات می پردازد. این مهارت ها اختصاصی بوده و به خصوصیات شخصی فرد بستگی دارد. سازگاری به طور کلی یعنی رابطه ای که هر ارنگانیسم نسبت به وضع موجود با محیط اطراف برقرار می سازد.
برای کنار آمدن با موقعیت های استرس زا از شیوه های مختلفی می توان استفاده کرد. سعی کنید روش های متنوعی برای کنار آمدن با استرس فراهم آورید زیرا روشی که در یک موقعیت مؤثر واقع می شود ممکن است در شرایط دیگر کاربرد نداشته باشد. در ضمن توجه داشته باشید که کنار آمدن هنر به دست آوردن متعادل میان پذیرش و عمل کردن، میان صرفنظر کردن و دست کشیدن و کنترل نمودن است. اگر احساس می کنید در شرایط استرس آمیز می توانید با مشکل کنار بیایید، این اثرات مخرب استرس را تخفیف می دهد. دیگر احساس تهدید شدن نمی کنید و این تأثیر روانی متفاوتی بر جای می گذارد.
مسئله یا استرس را موقتاً به کناری بگذارید تا اینکه بتوانید با آن برخورد مؤثرتری داشته باشید . به این روش اسکارلت امارا می گویند و معنایش این است که “فردا به آن فکر می کنم” مثلاً استرس ناشی از به تأخیر افتادن پرواز را می توانید با یک مجله خوب جبران کنید. اگر مایلید با کسانی که در زمینه ای بحث کنید و آنها آمادگی این کار را ندارند ممکن است بهتر باشد که تا فردا صبر کنید. این شیوه اگر به درستی مورد استفاده قرار گیرد، مسامحه و به فردا موکول کردن نیست. وقتی احساس می کنید تحت استرس هستید به انجام کاری لذت بخش بپردازید و یا راهی برای قرار گرفتن در آرامش پیدا کنید.
به عقیده لازاروس و فولکمن (1984) مقابله یا کنار آمدن به روشها و اقدامات شناختی و رفتاری اطلاق می شود که فرد برای تسلط یافتن، کاستن یا تحمل کردن خواسته های درونی و یا بیرونی ناشی از تعاملات پر استرس پیش می گیرد. [48]اغلب افراد تحت استرس، پاسخ هایی را در دیگران بر می انگیزند که اعتقادات غلط و اشتباهات خود آنها را تائید می کند. [49]
- روشهای شناختی: اصطلاح “ساختارهای شناختی” به اعتقادات، تعهدات، فرضیات ضمنی و معانی اطلاق می شود که فرد بر حسب عادت براساس آنها خود و دنیایش را تفسیر می کند. ساختارهای شناختی به عنوان الگوهای راهنما عمل می کنند که بر نحوه ارزیابی فرد از موقعیتهای زندگی تأثیر گذارند و رفتارها و فرایندهای شناختی - عاطفی او را هدایت می کنند؛ به عبارت دیگر ساختارهای شناختی همانند “برنامه های آمادگی ادراکی نهفته “عمل می کنند که فرد را وادار به انجام واکنش های خاص می نمایند [50]. برنامه های کنترل استرس باید انعطاف پذیری را در خزانه رفتاری فرد پرورش دهند. این برنامه ها نباید یک فرمول ساده و منفرد یا یک رویکرد و دستورالعملی را برای مقابله با استرس آموزش دهد؛ فرد باید بیاموزد که سبک مقابله خود را بنا به اقتضای موقعیت وفق دهد و بر آن اساس زمینه ها و اهداف موجود را تغییر دهد. [51]
به هنگام بحران مردم از هر نژاد و فرهنگی که باشند، از منبعی الهی مدد می جویند. در ایام قدیم مردم به آداب و سنن مذهبی خود پناه می بردند، در حالیکه امروزه به نظر می رسد که آدمیان چون در اعمال مذهبی خود پاسخی به مشکلاتشان نمی یابند، با این اعمال کمتر اقناع می گردند و به اعمال مذاهب دیگر اقدام می نمایند، چرا که علی رغم تفاوتهای مذهبی و زمینه ای اجزاء مشترک موجود است، که بایستی بر آنها تمرکز نمود، نه بر تفاوتها. این موضوع به ما کمک خواهد کرد که به تمامی عقاید متفاوت از خودمان احترام گذاشته و با یک دید باز عقاید خود را قدرت بخشیده و تمامیت سلامت روانی و روحی خود را تأمین نماییم. [52]
علیرغم تعاریف فراوانی که از معنویت انسان به عمل آمده چنین به نظر می رسد که معنویت پدیده ایی است که هیچ تعریفی برای آن کافی به نظر نمی رسد. به تعریف WHO معنویت انسان چیزی است که در هماهنگی کامل با محیط قابل درک و غیر قابل درک است. معنویت انسان نه مذهب و نه انجام فرایض یک مذهب است. درگیری فعال با مذهب تعالی مذهبی فرد محسوب می شود. و این همان چیزی است که از اهداف اصلی مذاهب بشمار می آید. نوعاً وقتی افراد منبع روحی آدمی را مورد بحث و بررسی قرار می دهند بررسی آنها ایشان را به چیزهای خارجی مثل طبیعت و عالم بالا رهنمون می شود و این کارل جانگ روانشناس بود که به عنوان پیشرو در علم روان شناسی این بررسی ها را به سمت کشف اعماق فکر آدمی به عنوان وسیله ای برای درک طبیعی معنویت انسانی معطوف نمود. [53]
دعا و نماز: نماز و نیایش از قدیمی ترین و معمولترین مکانیسم های تطابقی شناخته شده مورد استفاده نوع بشر می باشد. در ساده ترین نوع خود دعا و نماز یک کشش درونی و قلبی برای درخواست کمک و استمداد برای پا در میانی منبع الهی در امری است. نماز وسیله ای برای ارتباط و تمرکز حواس نیز هست. اسچافر (1992) می نویسد: نیایش می تواند اضطراب و نگرانی را کاهش داده، خوش بینی را قوت بخشیده و امید را در فرد استحکام بخشد با این وجود در مواردی که این روش مورد استفاده سوء فرد قرار می گیرد، می تواند میزان وابستگی را در فرد بالا برده و باعث گریز یا حتی شک و شبهه او گردد. [54] رکن نیایش به عنوان یک تکنیک تطابقی ایمان است. ایمان و اعتقاد به اینکه هر کسی به یک منبع الهی متصل می باشد.
ایمان قدرتی است بالاتر، منبعی مافوق که می توان در اوقات استرس به کار برد. انواع نیایش بی شمار است. شاید معمول ترین نوع آن نیایشی است آهنگین (بیشتر شبیه به شعر) که توجه ما را از خود به خودی والاتر معطوف می سازد. بومیان امریکا نیایش خود را با رقص توأم می سازند تا اتصال خود را با زمین محکم سازند. مردمان افریقای جنوبی می گویند: “با آواز خواندن در واقع دو بار نیایش می کنی". نیایش می تواند برای سپاسگزاری و یا طلب بخشایش صورت گیرد. دعاها به اشکال مختلف ادا می شوند. نوع نیایشی که معمولاً با موقعیت های استرس ادا می گردد با عنوان “دعای ترحم طلبی یا درخوایت میانجیگری الهی” است. اساساً این نوع نیایش درخواستی است برای کمک که در آن فرد در جستجوی هدایت الهی یا میانجیگری (پا در میانی) الهی است. این دعای طلب ترحم هم در موقعیتهای نیاز خود فرد و هم جهت استمداد برای دیگران ادا می شود. حال این سؤال پیش می آید که آیا افرادی که نیایش می کنند سالم ترند؟ مطابق مطالعات و تحقیقات انجام یافته شواهدی دال بر مثبت بودن و هم منفی بودن جواب این سؤال موجود است.
اسچافر می نویسد: نیایش می تواند اضطراب و نگرانی را کاهش داده، خوش بینی را قوت بخشیده و امید را در فرد استحکام بخشد با این وجود در مواردی که این روش مورد استفاده سوء فرد قرار می گیرد، می تواند میزان وابستگی را در فرد بالا برده و باعث گریز یا حتی شک و شبهه او گردد
در تحقیقی که در دانشگاه دوک انجام شده، این نتیجه بدست آمده که در مردمانی که به طور مرتب در مراسم مذهبی شرکت می کنند نسبت به افرادی که تمایلی به این کار نشان نمی دهند، میزان سلامت بیشتر مشاهده شده است. تحقیقی که توسط پرسمن و همکارانش انجام گرفته نیز نتایج مشابهی ارائه داده است. ماتئوز در کتاب خود “فاکتور ایمان” می گوید: حضور مردمان در کلیسا از روی عادت یکی از فاکتورهای تقویت سلامت بشمار می رود و این در حالیست که نتایج حاصل از این یافته ها نشان می دهد که یک رابطه ی قوی با معنویت و الهیت به سلامت می انجامد و اینکه خود رفتارهای مذهبی و ایمان فاکتورهای سلامت حقیقی به شمار می روند. ضمناً بایستی در نظر داشت که اعمال مذهبی را به آسانی می توان سنجید ولی معنویت را خیر، چرا که افرادی هستند که انسانهایی معنوی هستند ولی مذهبی نیستند و نیز کسانی هستند که علیرغم مذهبی بودن معنوی نیستند.
سوفی برنهام در کتاب خود “کتابی از فرشتگان” به روشهای نیایش به منظور هرچه مؤثر بودن آن اشاره کرده می گوید: “ذهن خود را از تمامی افکاری که توجهتان را می طلبد پاک کنید تا به طور مؤثر متوجه روند نیایش خود شوید؛ در مناجات خود بجای جملات منفی از عبارات مثبت استفاده کنید چرا که ضمیر ناخودآگاه قادر به تشخیص کلمات منفی نیست.
جان بوریسنکو، درمانگر استرس، داستانی از یک دوست نقل می کند که یک پای خود را در نتیجه کانسر استخوان از دست داده بود ولی بیست سال بعد از این واقعه این مرد تماماً توانسته از زندگی خود لذت ببرد. او مکانیسم های دفاعی خود را بر افکار مثبت و نه منفی متمرکز نموده است.
به گفته جکسون اچ براون “برای چیزها دعا نکنید بلکه برای آگاهی و جرات دعا کنید". آن زمان که دعا و نماز به عنوان وسیله ای برای تقویت ایمان و ایجاد امید به کار رود، می تواند مکانیسم دفاعی و تطابقی مؤثری باشد. [55]
سالیان زیادی روانشناسان شدیداً معتقد به این بودند که کلید مواجهه با عادات منفی سلامتی، تغییر رفتار است. یکی از راههای ایجاد تغییر در رفتارهای منفی، تصورات ذهنی توأم با قدرت بیان آن است. پروسه ذهنی که ولپ (wolpe) برای کمک به بیمارانش در فائق آمدن به ترس هایشان بکار می گرفت (غیر حساس سازی سیستماتیک) systematic desensitization نامیده می شد، که در این پروسه شخص از تخیلات خود برای فائق آمدن به نگرانی هایش (مرتبط با موقعیتی خاص) یاری می جست. در این پروسه بیمار با رویارویی های مکرر خود با موقعیت اضطراب آور در وضعیتی ریلکس و آرام سعی در ایجاد مقاومت در قبال موضوع استرس آور می نماید. [56]
در تحقیقی که اخیراً به منظور بالا بردن میزان اطلاعات و درک سلامتی روانی توسط دایره سلامت بریتانیا صورت گرفته است، گزارش شد که یک نفر از هر شش بزرگسال با محدوده سنی 16 تا 64 سال از برخی از انواع ناراحتی های اعصاب رنج می برند (1992 - who) (جکنیز و همکاران 1998)، از این میزان 50% افراد از بیماریهای مربوط به نگرانی در عذابند که علامتهای عصبی معمول این افراد: گیجی، مشکلات خواب، حساسیت بیش از حد و نگرانی می باشد. [57]
روابط خانوادگی: چنانچه خانواده بخواهد در مقابل تغییرات معمولی و بحرانهای خارق العاده مقاومت نماید باید در تطابق خود با شرایط سخت انعطاف پذیر و خلاق باشد. در واقع این خانواده است که با وضع قوانین خاص خود و ایجاد سازگاریهای لازم در سایه وابستگی عاطفی و احساس مسئولیت در قبال هر یک از اعضاء با مشکلات و فشارهای وارده بر خانواده به ستیز برخواسته و آنها را مغلوب خواهد ساخت. در واقع بنیان خانوادگی با بکارگیری شیوه های ارتباطی درست و قوی مستحکم تر شده و به صورت دژی محکم قادر به مقاومت در قبال تنشها و فشارهای داخلی و خارجی خواهد بود.
این خانواده است که با وضع قوانین خاص خود و ایجاد سازگاریهای لازم در سایه وابستگی عاطفی و احساس مسئولیت در قبال هر یک از اعضاء با مشکلات و فشارهای وارده بر خانواده به ستیز برخواسته و آنها را مغلوب خواهد ساخت.
ارتباطات صحیح می توانند از مراحل زیر ناشی شوند: * رفتار کردن یا سخن گفتن به طور واضح، * بیان احساسات با تشریح تجربیات و افکار خود و نه بیان جملات به صورت سرزنش طرف مقابل (چرا که این امر او را در مقام دفاع قرار می دهد). تطبیق یافتن با موارد فشار هنگامی که احساس کنیم سایرین به هنگام جدال برای تشویق ما آمده اند، آسانتر می باشد. هنگامی که به مقابله شکنجه ها، ناامیدیها جدالها، اضطراب ها و افسردگی ها می پردازیم، اگر بدانیم که دوستی ما را حمایت می کند، حل آن مشکلات آسانتر خواهد بود.
نتیجه گیری:
از آنچه بیان شد چنین بر می آید که تفاوت عمده ی تعالیم مذهبی، به ویژه ادیان توحیدی، نسبت به یافته های علمی و تجربی، علاوه بر قدیمی تر بودن، جامعیت و فراگیری آن به همه رموز و ابعاد گوناگون وجود انسان است که به تدریج مورد شناخت دانش بشری قرار گرفته و خواهد گرفت و روانپزشکی همچون سایر رشته های پزشکی به میزان قابل توجهی تکیه بر سایر علوم داشته، مانند آنها در طول زمان تغییر و تحویل می یابد، چنانکه اصلی در گذشته صحیح انگاشته می شد حال ممکن است صادق نباشد، در مقابل اصول دین مبتنی بر وحی و کتب آسمانی و قائم به خود بوده، از ابتدا کامل و جامع می باشد، نیازی به تحول و تکامل ندارند و لذا در طول زمان تغییر و تحول نمی پذیرند.
حال چگونه دین می تواند برای انسان و جامعه دیدار باعث ثمرات و تحولاتی شود که زندگی درونی و بیرونی این فرد و جامعه را به خوشبختی و سعادت راهنمون کند، نکته ای است که ادیان الهی به ویژه اسلام بدان پاسخ داده است، پس برای سلامت روانی جامعه بایستی به رهنمودهای اسلام و قرآن توجه ویژه بنمائیم.

مقابله با استرس
دوشنبه 95/08/24
بیست و شش مهارت مقابله با استرس
برای مقابله با استرس ها يا فشارهای روانی، راهکارهای مختلفی وجود دارد که شيوه مديريت صحيح، آنها را به ما می آموزد. با رعايت و بکارگيری اين روشها، می توانيم علاوه بر حل يا کم کردن مشکلات به آرامش پايدارتری دست يابيم و استرس خود را کنترل کنیم:
1- به خداوند توکل کنيم.
توکل به خدا یکی از راههای کاهش استرس است.وقتی انسان ياد خدا را در دل خود زنده نگهدارد و ارتباط روحی و معنوی بين خود و خدا برقرار کند، به آرامش عميق، همراه با خشنودی می رسد و با توکل به خدا از هرگونه استرس و اضطراب و فشار روانی رها می شود.
قرآن کريم در سوره رعد آيه 29 می فرمايد: کسانی که ايمان آوردند قلبهايشان با ياد خدا آرام می گيرد، آگاه باشند تنها با ياد خدا قلبها آرامش می يابد.
2- عوامل استرس زا را کم کنيم.
عوامل بی شماری ممکن است باعث استرس ما شوند. که بايد این عوامل استرس زا را شناخته و سعی کنيم از زندگی خود حذف کنيم. برای مثال، اگر شلوغی موجب ناراحتی ما می شود، زمانی را برای خريد انتخاب کنيم که خلوت باشد.
3- از وقايع اطراف خود با اطلاع باشيم.
بی اطلاعی و ناديده گرفتن حوادث و وقايع اطرافمان، دليل بر شادی و عدم وجود مشکل نيست. گاهی اوقات آن چه ما بعلت عدم آگاهی از اصل موضوع در ذهن خود تصور می کنيم، بسيار بدتر و ناراحت کننده تر از آن چيزی است که واقعا” اتفاق افتاده است.
4- از وضعيت جسمی خود آگاه باشيم.
از نشانه های پريشانی در خود از قبيل سردرد، آشفتگی، درد معده، نداشتن تمرکز، سرماخوردگی، خستگی زياد و … مطلع باشيم. زيرا اين علائم می توانند نشانه های استرس باشد که باعث اختلالات جدی تر از قبيل: زخم معده، فشار خون بالا، بيماری های قلبی و….. باشند.
5- برنامه های زندگی را اولويت بندی کنيم .
از راههای دیگر کاهش استرس برنامه ریزی و الویت بندی کارها است.هنگامی که با انبوهی از مشکلات بطور همزمان روبه رو هستيم، به آسانی در مقابل آنها به زانو در آمده و از حل آنها عاجز می شويم. زيرا آشفتگی و بی نظمی، در کارها و برنامه ها می تواند توليد استرس کرده، يا نقطه ای برای شروع آن از شکست طرح های ناتمام می شود. اولويت بندی مسائل به ترتيب اهميت و بررسی آنها به ما اين امکان را می دهد که به هر کاری در زمان و مکان خود رسيدگی کنيم، بهتر است که طرحها را يکی بعد از ديگری به انجام برسانيم.
6- به موقع از خانه خارج شويم.
اگر به موقع از خانه خارج شويم، می توانيم بسياری از تنش ها و استرس های خود را کم کنيم و همچنين از بروز مشکلات احتمالی بعدی جلوگيری کنيم.
7- وقت خود را تنظيم کنيم.
کارهای روزمره خود را به ترتيب اهميت و مدت زمان آنها يادداشت کنيم، با اين کار در می يابيم وقت خود را چگونه تنظيم کنيم تا هميشه کارهايمان به موقع انجام شود و دچار استرس نشویم. اگر وقت کافی برای انجام تمام فعاليت های مورد نظر و مهم خود نداريم، شايد بيش از حد و بيهوده تلاش می کنيم.
8- از شر وسايل اضافی خلاص می شويم.
از شر وسايل اضافی و بی مصرف خلاص می شويم و اطراف خود را خلوت کنيم. وسايل اضافی و به درد نخور و شلوغی محيط می تواند استرس زا باشد.
9- شب ها به موقع و به اندازه کافی بخوابيم.
برای کاهش استرس بهتر است خواب کافی داشته باشیم بدن انسان برای تجديد قوا به خواب کافی و لذت بخش نياز دارد. شب به موقع بخوابيم و تا ديروقت بيدار نباشيم. هنگام خواب بهتر است به سمت چپ خود بخوابيم و نفس عميق بکشيم. در اين حالت سوراخ راست بينی تحريک و سمت راست بدن فعال تر می شود. زيرا سمت راست، قسمت فعال بدن است.
10- صبح زود از خواب بيدار شويم.
سعی کنيم صبح ها، حتی روزهای تعطيل زود از خواب بيدار شويم. در اين صورت ساعت زيستی بدن ما منظم می شود و طبق برنامه خاصی زمان خواب و بيداری ما را تنظيم می کند. در نتيجه پس از مدتی هنگام بيدار شدن، احساس بهتری خواهيم داشت.
11- عادت های استرس زای خود را عوض کنيم.
ما از عادت های خوب و بد خود اطلاع داريم و آنها را خوب می شناسيم. می توانيم آنهايی را که موجب آزار روحی ما می شوند را ترک کنيم. يا اگر ترک آنها مشکل است سعی کنيم از حال و هوای آن عادت خود را خارج کرده يا مسير فکر خود را تغيير دهيم.
12- از معاشرت با افراد استرس زا بپرهيزيم.
از ارتباط با افرادی که سبب استرس ما می شوند دوری کنيم. يا اگر دوری کردن از اين افراد برايمان مشکل است، می توانيم ارتباط خود را با او در جمع برقرار کنيم.
13- ار رقابت با ديگران خودداری کنيم.
رقابت با ديگران در کار، شغل، مقام، زندگی و مخصوصا” تجملات و ظواهر، می تواند يکی از منابع اجتناب ناپذير استرس يا فشار روانی باشد شايد هم افرادی را بشناسيد که کار می کنند تا حسادت و خشم ديگران را برانگيزانند ولی در واقع استرس حاصل از حسادت و رقابت، به خود فرد تحميل می شود.
14- از تکنولوژی درست استفاده کنيم.
وسائلی مانند موبايل، کامپيوتر،…. باعث می شوند که طی يک روز بيش از حد کار و فعاليت انجام دهيم و گاهی همین وسایل باعث استرس میشوند.قبل از خريد وسائل و تجهيزات جديد مطمئن شويم که اين وسايل به پيشرفت موقعيت فعلی ما کمک می کند.
15- به چشمان خود استراحت بدهيم.
آيا مدت طولانی به تلويزيون يا مانيتور نگاه می کنيم؟ بايد به چشمان خود استراحت دهيم هر چند کم. در اين زمان به فضای سبز، آسمان يا درختان خيره شويم. اگر در دسترس نيستند می توانيم يک عکس يا پوستر بر روی ديوار نصب کنيم که بيشتر رنگ های آبی و سبز در آن به کار رفته باشد. اين رنگها بسيار آرام بخش هستند.
16- مشکلات را بپذيريم.
بايد پذيرفت که برخی اوقات شرايط طاقت فرسايی در زندگی پديد می آيد و کاری نيز از دست ما بر نمی آيد. در اين شرايط بايد با صبر و پذيرش مشکل و دگرگون کردن موقعيت، بار عاطفی مشکل را کم کنيم.
17- ورزش کنيم.
یکی دیگر از راههای کاهش استرس ورزش کردن است.تحقيقات نشان داده است که ورزشکاران از استرس و افسردگی کمتری نسبت به ديگران برخوردارند. همچنين برنامه تمرينات هوازی باعث بهبود حالات افسردگی، اضطراب، آشفتگی فکری و خستگی شديد می باشد. يک پياده روی تند و سريع به مدت 40 دقيقه ميزان استرس را بطور متوسط تا 14 درصد کاهش می دهد.
18- قدم بزنيم.
در تحقيقاتی که در دانشکده پزشکی دانشگاه استنفورد در سال 2002 انجام گرفته، آمده است افرادی که 4 بار در هفته پياده روی می کنند، استرس کمتری دارند و را حت تر می خوابند.
19- بطور صحيح تنفس کنيم.
تنفس صحيح بايد به اين صورت باشد: دم ( دادن هوا به ريه ها ) يک شماره، نگهداشتن نفس چهار شماره ، بازدم ( بيرون فرستادن هوا از ريه ها ) دو شماره .
20- به تغذيه خود برسيم.
خوردن مناسب بسيار مهم است. زيرا انرژی مورد نياز بدن را تامين می کند و کمتر دچار حالت عصبی يا فشار روانی می شويم. هميشه از مواد غذايی سبوس دار، ميوه، ترکيبات کربوهيدرات، سبزيجات و حبوبات ثابت ماندن اندازه ی قند خون شده و کمتر خسته می شويم. از مصرف زياد نمک، چربی، خوراکی های سرخ شده و مواد قندی ساده که به آزاد شدن اپی نفرين کمک و باعث عدم مقاومت بدن در برابر فشار روانی می شود خودداری کنيم. به مقدار کافی آب بنوشيم و از مصرف زياد قهوه، چای و نوشابه های گازدار تا حد امکان پرهيز نماييم.
21- با آرامش غذا بخوريم.
در هنگام غذا خوردن بهتر است از عجله کردن ، گوش دادن به راديو يا خواندن روزنامه مخصوصا” خبرهای استرس زا پرهيز کنيم.
22- روابط اجتماعی خود را گسترش دهيم.
هنگامی که تحت استرس يا فشار روانی هستيم، بطور غريزی تمايل داريم که به گوشه تنهايی پناه ببريم. کاری اشتباه تر از اين وجود ندارد، چون گوشه گيری باعث می شود تا حواس خود را بيشتر روی مشکلات و افکار منفی متمرکز کنيم که به جای حل آن به تشديد استرس کمک می کند.

سرکه همیار لاغری
دوشنبه 95/08/24
سرکه؛ همیار لاغری
در سال 2005 مطالعاتی در سوئد انجام گرفت که نشان میدهد اضافه کردن سرکه به مواد غذایی باعث ایجاد احساس سیری بعد از غذا میشود و به این ترتیب در طولانی مدت جذب کالریها را کاهش میدهد.
سرکهی سیب همراه با رژیم غذایی مناسب و فعالیت بدنی باعث میشود که شما در ماه 500 گرم وزن کم کنید. پس اگر قصد لاغر شدن دارید میتواند روی سرکه حساب کنید. البته مراقب میزان مصرف باشید؛ مصرف زیاد سرکه به منظور کاهش وزن ممکن است موجب بروز مشکلاتی در شما شود.
میزان مصرف: یک قاشق چایخوری سرکهی سیب را با یک لیوان آب مخلوط کرده و روزانه 3 مرتبه میل کنید. این کار را 4 تا 6 ماه ادامه دهید.
سرکه با کلسترول بالا مقابله میکند
سرکهی سیب سرشار از پکتین است. این فیبر حلال، جذب مواد غذایی و مایعات را در روده کند کرده و با عبور آرام از دستگاه گوارش کلسترول را دفع میکند.
میزان مصرف: یک قاشق چایخوری سرکهی سیب را با یک قاشق چایخوری عسل در یک لیوان آب حل کرده و به مدت 3 ماه روزانه (قبل از غذا) 3 مرتبه میل کنید.
سرکه به هضم غذا کمک میکند
محققان ژاپنی ثابت کردهاند مصرف روزانهی سرکهی سیب میتواند از زخم معده پیشگیری کند زیرا باعث میشود که معده مادهای (شیرهای) ترشح کند که خاصیت حفاظتی دارد. همچنین این مادهی غذایی با باکتریهایی که منشأ مشکلات گوارشی هستند مقابله میکند و احتمال مسمومیت غذایی را کاهش میدهد.
میزان مصرف: نصف قاشق چایخوری سرکهی سیب را با یک قاشق چایخوری عسل در یک لیوان آب ولرم حل کرده و روزانه 1 مرتبه میل کنید. این کار را تا زمان برطرف شدن مشکلات گوارشی(3 تا 4 روز) ادامه دهید. اگر مشکلتان حل نشد به پزشک مراجعه کنید.
سرکه میزان قند خون را تنظیم میکند
در سال 2005 مطالعات محققان سوئدی نشان داد که اضافه کردن سرکه( به میزان 15 تا 30 میلی گرم) به غذاهایی که دارای گلوسید است باعث حفظ تعادل میزان قند خون یا همان گلیسمی میشود. این خاصیت سرکه مدیون خواص اسید استیک موجود در آن است. اگر دیابت نوع 2 دارید از مصرف سرکه غافل نشوید.
میزان مصرف: یک قاشق چایخوری سرکهی سیب را در یک لیوان آب حل کرده و به مدت سه ماه روزانه 3 مرتبه (نیم ساعت قبل از غذا) میل کنید.
سرکه و عسل
سرکه گلو درد را تسکین میدهد
همهی سرکهها ضدعفونی کنندهاند و با باکتریها مقابله میکنند. برای همین میتوان از سرکه برای درمان گلو درد استفاده کرد.
میزان مصرف: یک قاشق چایخوری سرکهی سیب را با یک قاشق چایخوری عسل در یک لیوان آب گرم حل کرده و روزانه 4 مرتبه میل کنید. این کار را تا از بین رفتن درد و تب تکرار کنید. البته اگر مشکل تا 48 ساعت از بین نرفت حتماً به پزشک مراجعه کنید.

سرکه و لاغری
دوشنبه 95/08/24
ایت سلامترژیم های لاغری ، رژیم های چاقی
سرکه سیب و لاغری
سرکه سیب هنوز هم یکی از آن موادی است که مردم به مصرف آن برای کاهش وزن، تمایل نشان می دهد.
ارتباط بین سرکه ی سیب و لاغری مطلب جدیدی نیست. اولین مطلبی که راجع به تاثیر سرکه سیب در کاهش وزن به چاپ رسید مربوط به سال 1958 در کتاب (Folk Medicine) بود که توسط جارویس Jarvis نوشته شد. اما مشکل این است که مطالعات نشان داده اند سرکه سیب موجب کاهش وزن نمی شود!
خواص سرکه,سرکه سیب ,ُرکه سیب و لاغری
سرکه,سیب,لاغری,آکاایران,سرکه,کاهش,سرکه,کاهش,ارتباط بین سرکه ی سیب و لاغری,اولین,کاهش,کاهش وزن به چاپ رسید,لاغر,مصرف,ارتباط,داده,موجب,اولین مطلبی که راجع به تاثیر,مشکل
دلایل کاهش وزن با سرکه سیب
آن چه در این کتاب ها برای کاهش وزن توصیه می شود، استفاده از سرکه سیب به میزان دو قاشق غذاخوری قبل از هر وعده غذایی است.
آنها معتقدند با مصرف سرکه سیب که مزه خیلی جالبی ندارد ممکن است که فرد غذای کمتری بخورد. یا به عبارت دیگر، سرکه سیب ممکن است موجب کاهش اشتها در فرد شود.
از طرفی برای مقابله با مزه ی نسبتاً تند و نامطبوع سرکه سیب، برخی شرکت ها آن را به شکل قرص درآورده اند و می فروشند. با این حساب اگر مزه ی نامطبوع و تند سرکه سیب باعث کم خوردن غذا و به دنبال آن کاهش وزن می شود، ولی به شکل قرص درآوردنِ آن، این مزه را از بین می برد. از بین بردن مزه یعنی اینکه آن چه موجب کم شدن اشتها می شود، مزه سرکه سیب نیست.
در همین کتاب ذکر شده است که مصرف منظم سرکه سیب موجب سوختن چربی با سرعتی بیش از ذخیره آن می شود.
ادعای دیگر این است که پکتین موجود در سرکه با کلسترول خون ترکیب شده و آن را از بدن خارج می سازد.
به هر حال همه این ها در حد حدس و گمان باقی مانده است، اما واقعیت این است که سرکه سیب موجب کاهش وزن نمی شود.
تنها مورد گزارش شده برای کاهش وزن با مصرف سرکه در سال 2006 بود که نشان داد افرادی که همراه با نان دریافتی شان سرکه سیب می خوردند، احساس سیری بیشتری نسبت به آنهایی داشتند که نان را خالی می خوردند. ولی این مطالعه ارزش علمی نداشت؛ چرا که:
1- افراد شرکت کننده کسانی بودند که اعتقاد خیلی زیادی به کاهش وزن در اثر مصرف سرکه داشتند.
serkeh-sib2
2- تنها 12 نفر در این مطالعه شرکت داشتند و کاهش وزن آن ها در حدود یک کیلو در یک ماه بوده است.
فواید سرکه سیب
اما به هر حال، مزیت سرکه سیب این است که اثرات جانبی داروهای کاهش وزن را ندارد و به همین دلیل برخی به آن پناه می برند.
سرکه سیب موجب تحریک سیستم اعصاب مرکزی نمی شود، بنابراین خطراتی که قرص های لاغری دارای کافئین و افدرین برای بدن ایجاد می کنند را ندارد.
سرکه سیب همچنین دارای ویتامین ها و املاحی است که برای بدن مفیدند، حتی اگر موجب کاهش وزن نشود.
به شما توصیه می کنم به جای سس های چرب (مثل سس مایونز) از این سرکه در تهیه سالاد استفاده کنید تا هم از کالری کمتر آن نسبت به سس ها و هم از ویتامین ها و املاح آن بهره ببرید.
نکاتی در رابطه با مصرف سرکه سیب
* هیچ مدرک مستندی از تاثیر سرکه سیب در کاهش وزن وجود ندارد.
* ممکن است با مصرف برخی داروها مانند دیوروتیک ها، ملین ها، داروهای قلبی و دیابت ی (زیرا سرکه سیب کروم دارد و ممکن است سطح انسولین را تغییر دهد) تداخل نماید.
در مصرف سرکه سیب زیاده روی نکنید
* مصرف زیاد و طولانی مدت آن ممکن است در برخی افراد موجب ناراحتی و زخم مری و معده شود.
* مصرف زیاد آن ممکن است به مینای دندان و دیگر بافت های دهان و گلو آسیب برساند.
* مصرف طولانی مدت آن موجب پوکی استخوان و کاهش پتاسیم می شود.
شیوه ی صحیح لاغر شدن
برخی افراد همیشه به دنبال دارو یا رژیم های لاغری هستند که معجزه کنند و نتایج عجیب و غریب و خیلی فوری نشان دهند؛ مثلا طی یک ماه، 10 کیلو لاغر شوند.
با این که تحقیقات زیادی نشان داده اند که فقط یک رژیم لاغری معقول به همراه ورزش و فعالیت بدنی مناسب می تواند موجب کاهش وزن سالم و متناسب شود، با این حال کاهش وزن فوری در اثر مصرف موادی چون سرکه سیب برای برخی افراد جذاب است.
افراد چاق باید از این ادعاهای دروغین و مصرف مواد غیرموثر و حتی گاهی مضر پرهیز کنند.
برای لاغر شدن، نکات زیر را مد نظر داشته باشید:
* نباید رژیم هایی را که بر پایه ی مواد غذایی مغذی نیست، امتحان کنید.(مانند رژیم آب یا رژیم سرکه سیب)
* نباید رژیم هایی که ادعاهای عجیب و غریب در آن مطرح می شود را امتحان کنید.
* نباید رژیم هایی که فقط یک نوع غذا در آن به کار رفته است را اجرا کنید، مانند رژیم پروتئین، رژیم بستنی و … .
* همچنین از رژیم هایی که پول زیادی به صورت پیش پرداخت می گیرند، پرهیز نمایید.
در واقع، موادی چون سرکه سیب، ما را از حقیقت چگونگی کاهش وزن دور می کنند.
این بررسی مانند تحقیقات دیگر به ما ثابت می کند که مطمئن ترین، بهترین و نزدیک ترین راه برای کاهش وزن، اجرای یک رژیم غذایی متعادل به همراه فعالیت بدنی مناسب است. این روش، یک راه عجیب و غریب برای درمان چاقی نیست، بلکه راهی برای کاهش تدریجی وزن و داشتن یک تغذیه ی سالم و یک روش زندگی سالم است.
موفق باشید

سرکه و قند خون
دوشنبه 95/08/24
تاثیر سرکه سیب در کنترل قند خون
سرکه سیب به نظر می رسد برای کمک به دیابت و کنترل قند خون مفید باشد
دکتر کارول جانستون، هدایت کننده برنامه تغذیه دانشگاه ایالتی آریزونا در حال مطالعه روی سرکه سیب برای بیش از ۱۰ سال است و معتقد است اثر آن بر قند خون مشابه برخی از داروها می باشد.
او توضیح می دهد که سرکه مقداری از هضم نشاسته را بلوک می کند او می گوید ۱۰۰ %نشاسته را مسدود نمی کند اما قطعا مانع از هضم حداقل مقداری نشاسته می شود و از بالا بردن قند خون جلوگیری می کند.
دکتر مایکل مدیر برنامه مربیگری شیوه زندگی با دیابت در دانشگاه تافتز می گوید تلاش برای استفاده از سرکه برای درمان دیابت مانند تلاش برای نجات یک زیر زمین آب گرفته با یک قاشق چای خوری است.
اگر شما گاستروپارزی دارید یک مشکل شایع در مبتلایان به دیابت که تخلیه معده را کند می کند تحقیقات اولیه نشان می دهد سرکه سیب ممکن است این مشکل را بدتر کند. او می گوید ما نگرانیم که سرکه آشامیدنی ( حتی در آب رقیق شده ) ممکن است سبب افزایش اسید در سیستم بدنی شما شده و بر کلیه ها و استخوان های شما فشار وارد کند.
اگر شما دیابت دارید و می خواهید سرکه سیب استفاده کنید به دکتر خود اطلاع دهید تا سطح قند خون شما را کنترل کند.
جانستون تاکید می کند که اگر شما برای دیابت دارو مصرف می کنید نباید آن را با سرکه جایگزین کنید اگر شما در حال فکر کردن در مورد استفاده از سرکه سیب برای کمک به مدیریت قند خون خود هستید اول با دکتر خود صحبت کنید.
تاثیر سرکه سیب در هضم غذا
سرکه سیب برروی هضم مواد چربی، گوشتی و پروتئین اثر خوبی دارد.
دیویس توصیه می کند از سرکه سیب فیلتر نشده (نوع ابری) که شما می توانید یک حباب در بطری را ببینید و پر از پروبیوتیک ها و دیگر باکتری های مفید است استفاده کنید این نوع از سرکه سیب می تواند از عملکرد سیستم ایمنی بدن حمایت و برای برخی افراد، حتی به درمان یبوست کمک کند.

سرکه سیب
دوشنبه 95/08/24
سایر فواید سرکه سیب به شرح زیر است:
از سایر مواردیکه از سرکه سیب بعنوان ماده درمانی استفاده می شود، اما دلایل و مدارک علمی برای تایید آنها وجود ندارد، شامل:
درمان رفلاکس معده – برخلاف باور افرادیکه تصور دارند تولید زیاد اسید باعث رفلاکس معده می باشد، دلیل رفلاکس معده در خیلی از افراد کمبود اسید معده می باشد. درمان شامل مصرف روزانه ۱ تا ۲ قاشق چایخوری سرکه سیب می باشد.
پیشگیری از سوءهاضمه – اگر قصد دارید غذایی مصرف کنید که فکر می کنید برای شما هضم آن ساخت بوده و اذیتتان می کند، ۱ قاشق چایخوری سرکه سیب را با یک قاشق چایخوری عسل مخلوط کرده و بعد از حل کردن در آب ولرم و نیم ساعت قبل از خوردن مصرف نمایید.
براق کردن پوست – خیلی از افرادیکه دچار مشکلات پوستی از پسوریازیس گرفته تا اگزما می باشند، از سرکه سیب برای کاهش التهاب و کاهش عمومی مشکل استفاده می نمایند. سعی کنید جاهای تحت تاثیر را با پنبه آغشته به سرکه سیب تر نمایید.
سرکه سیب دارای خاصیت آنتی بیوتیکی و ضدعفونی کننده است. ضد باکتری و ضد قارچ است و باعث ارتقاء عمل سیستم ایمنی بدن در مقابله با عوامل بیماری زا می شود.
مقدار پتاسیم بدن را تنظیم می کند، در نتیجه به حفظ تعادل اسیدی- بازی خون کمک می کند.
برای تصلب شرائین مفید است، زیرا هنگام مستحکم شدن استخوان ها، توده کلسیمی موجود در مفاصل را تجزیه می کند.
برای درمان مسمومیت غذایی و ناراحتی های گوارشی مفید است.
عفونت ادراری را بهبود می بخشد.
فشار خون بالا را کاهش می دهد.
در افرادی که داروهای دیورتیک ( ادرارآور ) مصرف می کنند، مصرف سرکه سیب، باعث جایگزین شدن و جبران پتاسیم از دست رفته می شود. برای این منظور دو قاشق مرباخوری سرکه سیب را با مقداری آب مصرف کنید.
نکاتی در مورد مصرف سرکه سیب
آن را مستقیما را مصرف نکنید. زیرا خیلی اسیدی است که می تواند به مینای دندان شما و مری شما آسیب برساند. جانستون می گوید ۱ تا ۲ قاشق غذا خوری ( ۵ – ۱۰ سی سی ) از آن را در یک لیوان بزرگ آب ریخته و جرعه ای از آن را به همراه وعده های غذایی خود را یک یا دو بار در روز مصرف کنید.
سرکه سیب بسیار اسیدی است و ممکن است گلوی شما را تحریک کند.
سرکه سیب ممکن است با مکمل های خاص و یا داروها، از جمله دیورتیک ها و انسولین تداخل ایجاد کند و ممکن است به کاهش سطح پتاسیم کمک کند.
خطرات و عوارض جانبی سرکه سیب
عوارض جانبی – مصرف مقادیر کوچک سرکه سیب، عموما بدون مشکل می باشد. اما مقادیر زیاد و یا مصرف طولانی مدت می تواند خطراتی در پی داشته باشد. مصرف سرکه سیب خالص و مخلوط نشده با آب می تواند باعث ساییده شدن مینای دندان و سوختن دهان و گلو شود.
خطرات مصرف سرکه سیب – زنانیکه پوکی استخوان دارند، باید با احتیاط سرکه سیب مصرف نمایند. مصرف مرتب سرکه سیب می تواند باعث کاهش تراکم استخوان شود. از آنجاکه سرکه سیب می تواند باعث تغییر سطح انسولین شود، افراد دیابتی باید سرکه سیب را با مشورت پزشکشان مصرف نمایند.
تداخلات – افرادیکه ملین، دیورتیک و داروی بیماری های قلبی و دیابت مصرف می نمایند، باید قبل از مصرف سرکه سیب با پزشکشان مشورت نمایند.

اربعین
دوشنبه 95/08/24
سفر کردم به دنبال سر تو
سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر
به جرم این که بودم خواهر تو
حسینم واحسین گفت و شنودم
زیارت نامه ام جسم کبودم
چه در زندان، چه در ویرانة شام
دعا می خواندم و یاد تو بودم
برای هر بلا آماده بودم
چو کوهی روی پا استاده بودم
اگر قرآن نمی خواندی برایم
کنار نیزه ات جان داده بودم

شعر اربعین
دوشنبه 95/08/24
سفر کردم به دنبال سر تو
سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر
به جرم این که بودم خواهر تو
حسینم واحسین گفت و شنودم
زیارت نامه ام جسم کبودم
چه در زندان، چه در ویرانة شام
دعا می خواندم و یاد تو بودم
برای هر بلا آماده بودم
چو کوهی روی پا استاده بودم
اگر قرآن نمی خواندی برایم
کنار نیزه ات جان داده بودم