​ عوامل ضعف خودکنترلی از منظر قرآن کریم

عوامل ضعف خودکنترلی از منظر قرآن کریم
از عوامل مستقیم ضعف خودکنترلی، پیروی از هوای نفس که مهم ترین عامل فساد و تباهی انسان است، غفلت از خود که غفلت از خداوند را سبب می شود، وابستگی به زینت زندگى دنیا، کبر و غرور خودستایی و وسوسه شیطان است.
به گزارش مشرق، از عوامل مستقیم ضعف خودکنترلی، پیروی از هوای نفس که مهم ترین عامل فساد و تباهی انسان است، غفلت از خود که غفلت از خداوند را سبب می شود، وابستگی به زینت زندگى دنیا، کبر و غرور خودستایی و وسوسه شیطان است .

خداوند سبحان انسان را از کمترین موجود آفرید و به سوی ملکوت اعلی سیر داد. از فرشتگانی سراپا مطیع محض، بالاتر برد و به خود نزدیک تر کرد و برای خلقتی این چنین، خود را ستود که: «فتبارک الله احسن الخالقین» (مؤمنون: 14)؛ آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است. و در نهاد بشر ویژگی هایی به ودیعه گذاشت که شایسته جایگاه خلیفه اللهی شود.

یکی از ویژگی های خاص انسان، خودکنترلی است که درواقع نوعی مدیریت بر خویشتن است. با تقویت این ویژگی انسان می تواند بر خویشتن خویش لگام زند و از انحرافات و اشتباهات و جرایم دوری کند. در معاشرت صحیح آن را به کار بندد و بدین ترتیب، به سوی کمال انسانی رهنمون شود. بنا بر آموزه های دینی، کنترل نفس گاه یا ترک گناه و معصیت، و گاه با انجام دادن واجبات دینی میسر می شود که ثمره این کنترل تقواست. گاه نیز مبارزه با خود در برابر ناملایمات نفسانی، سختی ها و مشکلات زندگی است، یا در همزیستی اجتماعی صورت می گیرد که نتیجه آن «کظم غیظ» است و صبر و حلم را در پی دارد.

در اهمیت این موضوع همین بس که در قرآن کریم چند مرتبه به آن قسم خورده است: «وَنَفْسٍ وَما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَقَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» (شمس: 11-7)؛ سوگند به نَفْس و آن کس که آن را درست کرد، سپس پلیدکارى و پرهیزگارى‏اش را به آن الهام کرد، که هرکس آن را پاک گردانید، قطعاً رستگار شد و هر که آلوده‏اش ساخت، قطعاً درباخت.

خودکنترلی در روان شناسی با تعابیری مانند کنترل شخصی، منبع کنترل درونی، وجدان و کنترل نفس تبیین می شود. گوردون آلپورت (1967م) از نظریه پردازان شخصیت، یکی از ویژگی های شخصیت بالنده را توانایی کنترل شخصی می داند. (شعاری نژاد، 1385، ص 425) از دید او: شخصیت سالم چند ویژگی دارد که عمده ترین آنها پذیرفتن خود است.

شخصیت های سالم می توانند همه جنبه های هستی، ازجمله نقاط ضعف و کاستی های خود را بپذیرند و بدون اهمیت به آنها، به تلاششان ادامه دهند؛ البته می بایست این نقاط ضعف را در جهت پیشرفتشان تقویت کنند (شولتز، 1388، ص 21). کارل راجرز (1987م) می گوید: «همین طور که خود پدیدار می گردد، گرایش تحقق خود، (خود را از قوه به فعل رساندن) نمایان می گردد. این همان هدفی است که غالباً اشخاص سالم بدان دست می یابند.

در انسان سالمی که به تحقق خود می پردازد، الگوی منسجمی ظاهر می گردد» (همان، ص 43ـ44). به اعتقاد راجرز هرچه انسان از سلامت روان بیشتری برخوردار باشد، آزادانه تر عمل و انتخاب می کند (همان، ص 52). اریک فروم (1980م) روان شناس دیگری است که در تبیین خودکنترلی می گوید: «انسان سالم با زایاندن همه استعدادهای بالقوه خود، با تبدیل به آنچه در توانایی اش است و با تحقق بخشیدن به همه قابلیت ها و توانایی هایش خود را می آفریند» (همان،71ـ74).

کارل یونگ (1196م) یکی از شروط تحقق «خود» را تحصیل شناخت عینی درباره خود می داند و می نویسد تا نخست ماهیت «خود» را به طور کامل نشناسیم فعلیت «خود» امکان پذیر نیست (همان، ص 136). آبراهام مزلو (1970م) می گوید: «تا انسان به خود احترام (آقابخشی و افشاری راد، 1379، ص 529) نگذارد احساس ایمنی و درونی و اعتماد به خود پیدا نمی کند؛ دراین صورت در مقابله با زندگی احساس حقارت و دل سردی و ناتوانی می کند. برای دست یابی به احساس احترام به خود راستین، باید خود را خوب بشناسیم و بتوانیم فضایل و نقاط ضعفمان را به طور عینی تشخیص دهیم» (همان، ص 94ـ95).

فریتس پرلز (1970م)برآن است که اشخاص سالم می توانند مسئولیت زندگی خویش را بپذیرند؛ می دانند که فقط خودشان مسئول حاصل زندگی یا هر آنچه می گویند و می کنند و می اندیشند، هستند (همان، ص 193). و نیز می گوید: «هر ارگانیسمی برای حفظ تعادل، همواره به تعامل با محیط و خودتنظیمی نیاز دارد» (همان، ص 69) که مفهوم تحقق «خود» و آگاهی از «خود» به این خودتنظیمی کمک می کند تا انسان روان سالمی داشته باشد.

همچنین او می گوید برای تحقق «خود» نخست باید همه ابعاد «خویش» را شناخت (همان، ص 141) که کمال گرایی در این مفهوم متجلی می شود و مهم ترین ملاک سلامت روانی است (همان، ص 76). به نظر اریکسون ( 1994م) نیز توان کنترل خویشتن و احساس اینکه انسان می تواند خویشتن را کنترل کند یکی از ویژگی های شخصیت سالم است (لاندین، 1378، ص 306). جولیان راتر (1916م) نیز منبع کنترل را به دو گونه منبع کنترل درونی و منبع کنترل بیرونی تقسیم کرده است (کلینکه، 1386، ص 104؛ شولتز، 1378، ص 389؛ سیف، 1384، ص 362).

منبع کنترل عبارت است از پاسخی که شخص، کم وبیش به صورت آگاهانه، به این پرسش می دهد که چه کسی سرنوشت مرا تعیین می کند؟ (صفاری نیا، 1389، ص 32) افرادی که منبع کنترل درونی دارند، فکر می کنند که مسئول زندگی خودشان اند و بر اساس آن عمل می کنند. پژوهش راتر نشان داد که این افراد از نظر جسمی و روانی سالم تر از افراد دیگرند (برکوویتز، 1372، ص 102؛ کریمی، 1382، ص 102). کسی که منبع کنترل درونی دارد، معتقد است آنچه بر سرش می آید، مثبت یا منفی، ناشی از رفتارش است؛ اما کسی که منبع کنترل بیرونی دارد، عامل های بیرونی را و نه کارهای شخصی خود را دخیل می داند (صفاری نیا، 1389، ص 32).

بنابراین انسان با مدیریت بر غرایز و نفس خود می تواند به این مهم دست یابد؛ اما در این راه به طور قطع به دستور عملی جامع و کامل نیازمند است که بهترین الگو در این زمینه با تأسی از آیات قرآن کریم به دست می آید. در این پژوهش برآنیم مدیریت انسان بر نفسش را از دیدگاه آیات قرآن کریم بررسی کنیم، سپس عواملی را بیان کنیم که سبب ضعف آن می شود. هرگاه عوامل ضعف خودکنترلی مشخص شود، از آثار آن نیز می توان پیشگیری کرد. ازجمله مهم ترین این عوامل که شاید سرآغاز دیگر گناهان باشد، این موارد است: حسد، غیبت، دروغ، بخل و حقد و کینه توزی.

خودکنترلی در اصطلاح

خودکنترلی در علوم گوناگون، اصطلاحی علمی است؛ از این رو، در تعریف آن، ناگزیر علوم مختلف را بررسی می کنیم.

در روان شناسی تعریف «خود» چنین آمده است: «مجموعه ویژگی های فردی است که تفاوت فرد از دیگران یا شباهت او به دیگران را بیان می کند» (همان، ص 24). خودکنترلی توانایی پیروی از درخواست معقول، تعدیل رفتار مطابق با موقعیت، به تأخیر انداختن ارضای یک خواسته در چارچوب پذیرفته شده اجتماعی، بدون مداخله و هدایت مستقیم فردی دیگر تعریف شده است. اساس خودکنترلی توانایی فرد در کنترل ارادی فرایندهای درونی و برون دادهای رفتاری است (قدیری، 1389).

در جامعه شناسی «خود» عبارت است از تجربه آگاهانه فرد از هویت شخصی و بارز که از همه اشیاء و مردم دیگر متفاوت است (کافی، 1385، ص 87). در این علم از خودکنترلی به کنترل خویشتن تعبیر شده و در تبیین آن آمده است: «کنترل رفتار، عمل و اندیشه خود توسط فردی آگاه و مختار، کنترل خویشن و احراز توان آن لازمه تحقیق آزادی است و خود از بلوغ ذهنی منبعث می شود. کنترل خویشتن در مواردی به منظور اجتناب از آلام ناشی از لذت کنونی صورت می گیرد، ولی در مواردی دیگر در راه تصعید و ارتقای انسان به سوی مراحلی برین تحقیق می پذیرد» (ساروخانی، 1376، ج 2، ص 717).

«خود» در علم مدیریت: «عموماً به مجموعه وجودی یا فردیت شخص بر می گردد» (دوبرین، 1388، ص 88). خودکنترلی حالتی است در درون فرد که او را به انجام دادن وظایفش متمایل می‏سازد؛ بدون آنکه‏ عامل خارجی بر او نظارت داشته باشد (الوانی، 1385، ص 134)؛ به عبارت دیگر، خودکنترلی مراقبتی درونی است که براساس آن وظایف محول شده انجام و رفتارهای ناهنجار و غیرقانونی ترک می‏شود. در این دیدگاه خودکنترلی فرایندی است که براساس آن، افراد بدون اجبار و تهدید و تطمیع، به وظایف سازمانی خود تعهد نشان می‏دهند و از بیشترین توانشان در جهت‏ پیشبرد اهداف سازمان استفاده می‏کنند (زارع، 1384).

مفهوم خودکنترلی از نگاه قرآن

ارزش انسان به نفس اوست. نفس انسان مراتبی دارد که می تواند انسان را به ذلت و پستی بکشاند یا او را به درجات اعلی نزدیک کند. یکی از عواملی که نفس، با آن خود را به مقامات بالا می رساند، خودکنترلی است که در این فرایند انسان می تواند با تکیه بر نفس خویش و بدون عاملی دیگر اعضا و جوارح خود را کنترل کند.

بحث از خودکنترلی، انتزاعی است که از رفتار و منش افراد گرفته می شود. خودکنترلی همان خویشتن داری است که قرآن کریم از آن به تقوا تعبیر می کند. و کرامت انسان در نزد خداوند، براساس آن سنجیده می شود: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» (حجرات: 13) یکی از مهم ترین ثمرات خودکنترلی تقواست و اثر این دو بر یکدیگر مستقیم بوده، زیادت یکی تقویت دیگری را در پی دارد. این مراتب در افراد شدت و ضعف دارد، بعضی افراد درجات بالا و گروهی دیگر درجات کمتری دارند.

گاه انسان دچار سستی است و نیاز به محرکی دارد که او را به سمت جلو حرکت دهد؛ ولی توجه به این نکته ضروری است تا انسان اراده نکند، نیرویی نخواهد توانست برای او کاری انجام دهد، حتی خداوند؛ زیرا خداوند فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد: 11)؛ درحقیقت، خدا حال قومى را تغییر نمى‏دهد، مگر آنکه آنان خود حال خود را تغییر دهند. رستگاری از آن کسانی خواهد بود که بتوانند خود را کنترل کنند. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها» (مؤمنون: 1). همچنین افراد خودکنترل که افرادی باتقوایند، انسان هایی سالم و کامل اند (طباطبائی، 1417ق، ج 17، ص 196). اینان با روحیه سالم خود بهتر می توانند به کمال برسند.

اصطلاحی خاص برای خودکنترلی در آیات وجود ندارد؛ اما در قرآن کریم آیاتی بر خودکنترلی دلالت دارند که می توان آنها را در سه عنوان خلاصه کرد:

هدایت بر اثر کنترل نفس: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ ْلا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (مائده: 105)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، به خودتان بپردازید. هرگاه شما هدایت یافتید، آن کس که گمراه شده است به شما زیانى نمى‏رساند. بازگشت همه شما به سوى خداست. پس شما را از آنچه انجام مى‏دادید، آگاه خواهد کرد. این آیه مؤمنان را از اینکه به دیگران بپردازند و خود را فراموش کنند، نهی فرموده است و نیز می فرماید ضلالت و گمراهی دیگران شما را در راه به دست آوردن هدایت سست نکند که در این مسیر، بازگشت همه، چه مؤمن و چه گمراه، به سوی خداوند متعال است (ابن عجیبه، 1419ق، ج 2، ص 84).

نفس مؤمن راه هدایت اوست، راهى است که او را به سعادتش مى‏رساند. در حقیقت، نفس همان مخلوقى است که انسان از سوی آن یا به سبب ملاحظه آن، محروم و یا رستگار مى‏شود (طباطبائی، 1417ق، ج 6، ص 164ـ167). براساس آیه مزبور خداوند متعال به اصلاح و تزکیه نفس امر فرموده اند (اندلسی، 1420ق، ج 4، ص 388؛ حقی، بی تا، ج 2، ص 453؛ قطب، 1412ق، ج 2، ص 991؛ گنابادی، 1408ق، ج 2، ص 116). و تا زمانی که نفس‏هاى خود را اصلاح نکرده‏اید به غیر خودتان نپردازید؛ زیرا اشتغال به غیر، پیش از اصلاح خود، سفاهت است و سبب فساد دیگرى مى‏شود که از غیر گرفته شده است و سبب استحکام فساد مى‏شود و آن وقت گمراهی نفس مستحکم و متراکم مى‏شود (گنابادی، 1408ق، ج 2، ص 116).

امام محمدباقر(ع) فرمودند: «خود را اصلاح کنید، و لغزش‏هاى مردم را جست وجو مکنید؛ زیرا اگر شما خود صالح باشید، گمراهى مردم به شما آسیبی نمى‏رساند» (قمی، 1367، ج 1، ص 188).

امر به مؤمنان برای کنترل و حفظ خویش و اهلشان: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَه» (تحریم: 6)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، خود و کسانتان را از آتشى که سوخت آن، مردم و سنگ هاست حفظ کنید. کلمه «قوا» جمع امر حاضر از مصدر «وقایه» است، و «وقایه» به معناى حفظ کردن چیزى از هرگونه خطر است که به آن صدمه بزند، و برایش مضر باشد (راغب، 1412ق، ص 881). از جمله آن خطرها، خطر پیروی از هوای نفس و معصیت کردن است (طبرسی، 1372، ج 10، ص 477؛ دخیل، 1422ق، ص 758؛ فخر رازی، 1420ق، ج 30، ص 572؛ زمخشری، 1407ق، ج 4، ص 568؛ فیض کاشانی، 1415ق، ج 5، ص 196) که انسان باید نفس خویش را از اینها حفظ کند وگرنه گرفتار آتشی می شود که خود هیزمش است.

عواقب کنترل کردن یا کنترل نکردن نفس دامن گیر خود شخص است: «لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَه وِزْرَ أُخْرى» (انعام: 164)‏؛ و هیچ کس جز بر زیان خود [گناهى‏] انجام نمى‏دهد، و هیچ باربردارى بار [گناه‏] دیگرى را بر نمى‏دارد. مفادش این است که به طور کلى اشخاص هیچ عمل زشتى نمى‏کنند، مگر اینکه خود صاحبان عمل، وزر و وبال آن را به دوش خود خواهند کشید، و هیچ کس وزر دیگرى را به دوش نمى‏کشد (طباطبائی، 1417ق، ج 7، ص 395). همچنین می فرماید: «لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَلکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ» (بقره: 225)؛ خداوند شما را به سوگندهاى لغوتان مؤاخذه نمى‏کند، ولى شما را بدانچه دل هایتان [از روى عمد] فراهم آورده است، مؤاخذه مى‏کند، و خدا آمرزنده بردبار است.

بیشترین آیاتِ حکایت گر خودکنترلی در قرآن کریم، مربوط به نفس و قلب است؛ همان گونه که در آیات یاد شده مشاهده شد، این نفس است که باید مراقب اعمال و رفتارش باشد و همواره بر خود مسلط باشد که به خطا نرود. خداوند حکیم برای سعادت و کمال نفس دستورهای هدایتگری بیان فرموده و به اعمالی که سبب تقویت و ضعف خودکنترلی می شود، اشاره فرموده است که تفصیل آن در روایات ائمه و کتاب های اخلاق عالمان ما گنجانده شده است.

عوامل ضعف خودکنترلی

عوامل ضعف خودکنترلی، عواملی اند که انسان را در کنترل کردن خود دچار سستی می کند و مانع سعادت و کمال وی می شود. این عوامل به دو گونه آسیب زایند: مستقیم و غیرمستقیم.

الف) عوامل مستقیم

عواملی که به طورمستقیم و خود به خود ضعف خودکنترلی را سبب می شوند، و شقاوت ابدی انسان را در پی دارند که شرح آن در ادامه می آید.

پیروی از هوای نفس

انسان از برترین مخلوقات خداوند متعال است. وجه تفاوتش با دیگر مخلوقات چند چیز است که از آن جمله می توان به هوای نفس و عقل اشاره کرد (مغنیه، 1424ق، ج 5، ص 68؛ قمی مشهدی، 1368، ج 7، ص 449ـ450). اگر انسان بتواند به کمک عقل هوای نفس خویش را کنترل کند می تواند به بالاترین مقام انسانی برسد. هر یک از این دو لازم و ملزوم هم اند. اگر هوای نفس نباشد، ادامه حیات غیرممکن است و اگر عقل نباشد هوای نفس طغیان می کند و سبب گمراهی انسان خواهد شد.

مهم ترین عامل فساد و تباهی نفس، پیروی از هوای نفس است. نفس مراتبی دارد که عبارت است از: نفس اماره، نفس لوامه، نفس مطمئنه، نفس راضیه و نفس مرضیه (حقی، 1412ق، ج 4، ص 275؛ آلوسی، 1415ق، ج 7، ص 73ـ74). نفس اماره انسان را به هوای نفس خویش دعوت می کند (مکارم شیرازی، 1421ق، ج 7، ص 232؛ طباطبائی، 1417ق، ج 11، ص 198) و نفسی است که انسان را به گناه و بدی امر می کند، به طوری که اساس بدبختی انسان همین نفس اماره است (مکارم شیرازی، 1421ق، ج 7، ص 233): «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَه بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی» (یوسف: 53)؛ و من نفس خود را تبرئه نمى‏کنم؛ چراکه نفس قطعاً به بدى امر مى‏کند، مگر کسى را که خدا رحم کند، زیرا پروردگار من آمرزنده مهربان است.

«هوی» در اصل به معنا سقوط یک باره چیزی از بلندی است (مصطفوی، 1360، ج 11، ص 300؛ فیومی، 1414ق، ج 2، ص 643): «مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوى»‏ (طه: 81) که یکی از مصادیق آن خواهش نفسانی و تمایل به شهوت است که سبب سقوط انسان می شود (راغب، 1412ق، ص 849؛ مصطفوی، 1360، ج 11، ص 300؛ فیومی، 1414ق، ج 2، ص 643): «لا یَسْمَعُونَ حَسیسَها وَ هُمْ فی‏ مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُون» (انبیاء: 102)؛ صداى آن را نمى‏شنوند، آنان در میان آنچه دل هایشان بخواهد جاودانند. هوای نفس اساس رذایل نفسانی (طباطبائی، 1417ق، ‏ج 11، ص 92)، گناه (همان، ج 4، ص 50) و منشأ تسلط شیطان بر آدمی است (طیب، 1378، ج 5، ص 299).

خداوند می فرماید: «وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسوا یومَ الحِساب» (ص: 26)؛ و زنهار، از هوس پیروى مکن که تو را از راه خدا بیرون کند. در حقیقت کسانى که از راه خدا بیرون مى‏روند، به [سزاى‏] آنکه روز حساب را فراموش کرده‏اند عذابى سخت خواهند داشت. در این آیه سبب گمراهی انسان پیروی از هوای نفس بیان شده است و قرآن کریم این امر را ناشی از فراموشی روز قیامت می داند. این مسئله تا جایی ادامه دارد که انسان هوای نفس خویش را بتی برای خود قرار می دهد:

«أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکیلاً أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً» (فرقان: 43ـ44)؛ آیا آن کس که هواىِ [نفس‏] خود را معبود خویش گرفته است دیدى؟ آیا [مى‏توانى‏] ضامنِ او باشى؟ یا گمان دارى که بیشترشان مى‏شنوند یا مى‏اندیشند؟ آنان جز مانند ستوران نیستند، بلکه گمراه‏ترند.

منظور از معبود گرفتن هواى نفس، اطاعت و پیروى کردن از آن است که این یعنی عبادت کردن آن و خداوند متعال از این کار نهی فرموده است (طباطبائی، 1417ق، ج 15، ص 223؛ گنابادی، 1408ق، ج 3، ص 142؛ آلوسی، 1415ق، ج 10، ص 24). و این کار نهایت جهل است؛ زیرا خداوند به پیروی از عقل فرمان داده است (طوسی، بی تا، ج 7، ص 496ـ497). بنابراین هرکس از هوای نفس خویش پیروی کند درحقیقت راه خداوند را بیراهه رفته و گمراه خواهد شد. همچنین ظلم بزرگی به خود کرده است (بیضاوی، 1418ق، ج 4، ص 180؛ قطب، 1412ق، ج 5، ص 2699): «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ» (قصص: 50)؛ و کیست گمراه ‏تر از آنکه بى‏راهنمایى خدا از هوسش پیروى کند؟ بى‏تردید خدا مردم ستمگر را راهنمایى نمى‏کند.

مرحوم فیض کاشانی بر این باور بود که برای اصلاح و درمان بیماری های اخلاقی دو شیوه وجود دارد؛ نخست شیوه های عام و دیگری شیوه های خاص. آگاهی از عیب ها و آثار شوم رذایل، مبارزه با علل آنها، عمل کردن بر ضد آنها، و تصمیم برای اصلاح آنها، تضرع، ابتهال و تلاوت قرآن از جمله شیوه های عام اصلاح است. شیوه های خاص بستگی به نوع رذیله دارد و متناسب با آن شیوه ای اصلاح گفته شده است (بهشتی، 1388، ص 150).

قرآن کریم انسان را از پیروی هوای نفس منع کرده است و در مسیر کمال، شیوه تعدیل غرایز را به انسان می آموزد. «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى»‏ (مائده: 81)؛ عدالت کنید که آن به تقوا نزدیک تر است. عدالت آن است که حق هر قوه‏اى را به او بدهى و هر قوه‏اى را در جاى خودش مصرف کنى که دو طرف افراط و تفریط عدالت عبارت است از ستمگرى و ستم‏کشى (طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 370ـ373؛ آملی، 1422ق، ج 1، ص 471). پس براى انسان معناى انسانیت محقق نمى‏شود، مگر هنگامی که بتواند قواى مختلف خود را به گونه ای تعدیل کند که هریک از آنها در حد وسط قرار گیرد و شیوه ای میانه برای راهی که برایش برگزیده شده است عمل کند؛ بلکه عدالت در همه قوا همان چیزى است که ما آن را به نام فضایل مى‏خوانیم (طباطبائی، 1417ق، ج 5، ص 268).

غفلت از خود

غفلت، نداشتن علم به علم، یعنى اینکه ندانم که می دانم، همان جهالت و نادانی است (طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 339؛ ملاحویش، 1382ق، ج 4، ص 142). غفلت مقام و مرتبه انسانی را به پست ترین درجه، چه بسا درجه حیوانی، می رساند (مصطفوی، 1360، ج 7، ص 24؛ گنابادی، 1408ق، ج 4، ص 167). یکی از عوامل ضعف خودکنترلی جهالت است؛ زیرا اگر انسان از خود غافل شود و خود را فراموش کند، دیگران را امر به نیکی، و نهی از بدی ها می کند؛ درحالی که خود به این امر و نهی سزاوارتر است. این ظلم به نفس و خسران آشکاری است (خطیب، بی تا، ج 1، ص 79؛ گنابادی، 1408ق، ج 4، ص 167) که آدمی خود را رها کند و به خود توجهی نداشته باشد.

همان گونه که خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (بقره: 44)؛ آیا مردم را به نیکى فرمان مى‏دهید و خود را فراموش مى‏کنید، با اینکه شما کتاب [خدا] را مى‏خوانید؟ آیا [هیچ‏] نمى‏اندیشید؟ هیچ نیکی نمی تواند از تقوا و تزکیه نفس بهتر باشد (فخر رازی، 1420ق، ج 3، ص 487؛ ابن عربی، 1422ق، ج 1، ص 31): «وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى» (بقره: 189). اگر قرار است فردی، فرد دیگر را به خودکنترلی توصیه کند، مهم تر از این چیست که انسان نخست خود را کنترل کند سپس به دیگران تذکر دهد.

قرآن کریم سبب این غفلت را غفلت از خدای متعال بیان می کند: «وَلا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (حشر: 19)؛ و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشى کرد آنان همان نافرمانانند. انسان با شهوات و لذات جسمانی خویش حجابی میان خود و خدای خویش قرار می دهد (ابن عربی، 1422ق، ج 2، ص 331؛ قطب، 1412ق، ج 4، ص 2269) که سبب غفلت از خود و خدای خود می شود.

غفلت از خود درواقع غفلت از خداوند را در پی دارد و موجب می شود عملی را از یاد ببرد که به سود اوست (ابن کثیر، 1419ق، ج 8، ص 106؛ فیض کاشانی، 1415ق، ج 3، ص 159؛ مغنیه، 1424ق، ج 7، ص 294). همچنین انسان زندگی سختی خواهد داشت: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَه ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَه أَعْمى» (طه: 124)؛ و هر کس از یاد من دل بگرداند، درحقیقت، زندگىِ تنگ [و سختى‏] خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى‏کنیم.

آنها کارشان به گمراهی نیز می رسد: «فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَه قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فی‏ ضَلالٍ مُبینٍ» (زمر: 22)؛ پس واى بر آنان که از سخت‏دلى یاد خدا نمى‏کنند اینان در گمراهى آشکارند. سرانجام شیطان جای ذکر خدا را می گیرد و با انسان قرین می شود: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ» (زخرف: 36)؛ و هرکس از یاد [خداى‏] رحمان دل بگرداند، بر او شیطانى مى‏گماریم تا براى وى دمسازى باش.

سرچشمه غفلت و بی خبرى هواپرستى است (مکارم شیرازی، 1421ق، ج 11، ص 26)؛ از این رو خداوند می فرمایند از غافلان پیروی نکنید: «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» (کهف: 28). چنین افرادی از چهارپایان نیز گمراه ترند؛ زیرا آنچه را وجه تمایز انسان از دیگر حیوانات است از دست داده‏اند و آن تمییز میان خیر و شر، و نفع و ضرر در زندگى انسان با چشم و گوش و دل است (طباطبائی، 1417ق، ج 8، ص 336؛ طبرسی، 1372، ج 4، ص 772؛ زمخشری، 1407ق، ج 2، ص 180).

راه درمان غفلت با توجه به آیات بالا، یاد و ذکر خداوند متعال و نیز آگاهی از خود و پیرامون خود است.

کبر و غرور و خودستایی

عُجب یکی از عوامل ضعف خودکنترلی (طباطبائی، 1417ق، ج 2، ص ‏393) و به معنای خودخواهی (طبرسی، 1372، ج 4، ص 672) است که خودستایی ناشی از آن است. به تدریج این رذیله انسان را وادار مى‏کند که در تماسش با دیگر انسان ها به رذیله دیگرى دچار شود که نام آن تکبر است این رذیله همان عاملی است که سبب رانده شدن شیطان از درگاه الهی شد. انسان خودپسند به حکم همان خودپسندیش مى‏خواهد خود را بالاتر از دیگران جلوه دهد و بندگان خداى را بنده خود بپندارد، اینجاست که به هر ظلم و ستم و حق‏کشى و هتک هر حرمتى از محارم الهى دست مى‏زند، و به خود اجازه مى‏دهد بر جان، ناموس و اموال مردم دست‏درازى کند (طباطبائی، 1417ق، ج 4، ص 372؛ طوسی، بی تا، ج 4، ص 35؛ طبرسی، 1372، ج 3، ص 384).

کبر و غرور یکى از عوامل ضایع کردن خود (طباطبائی، 1417ق، ج 2، ص 393) و نشانه عدم خودکنترلی در انسان است. تکبر عبارت است از اینکه کسى بخواهد خود را بالاتر و بزرگ‏تر از دیگران نشان دهد (آلوسی، 1415ق، ج 1، ص 232؛ بیضاوی، 1418ق، ج 1، ص 71). خداوند در قرآن کریم انسان را از این کار برحذر داشته، می فرماید: «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» (اسراء: 137)؛ و در [روى‏] زمین به نخوت گام برمدار.

در تفاسیر «مرح» به تکبر تعبیر شده است (طوسی، بی تا، ج 6، ص 479؛ طبرسی، 1372، ج 6، ص 641؛ شیبانی، 1413ق، ج 3، ص 232؛ ابن قتیبه، بی تا، ص 216؛ بلخی، 1423ق، ج 2، ص 531) و از آنجایى که هیچ موجودى به شخصه احترام و کرامتى ندارد، مگر اینکه خداوند سبحان به او شرافت و احترام داده باشد؛ ازاین رو باید گفت تکبر برای غیر خداى تعالى ـ هرکس که باشد ـ صفتی مذموم است؛ زیرا به جز او هرکس که باشد، از سوی خود جز مذلت چیزى ندارد. آرى، خداى سبحان کبریا دارد و تکبر از او پسندیده است (طباطبائی، 1417ق، ج 8، ص 29).

بنابراین، مى‏توان گفت تکبر دو گونه است: یکى پسندیده که آن تکبر خداى تعالى است: «وَلَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ» (جاثیه: 37)؛ و در آسمان ها و زمین، بزرگى از آن اوست، و اوست شکست‏ناپذیر سنجیده‏کار. کلمه «کبریا» در آیه مزبور به عظمت و ملک (آلوسی، 1415ق، ج 13، ص 161) و سلطان قاهر (طبری، 1412ق، ج 25، ص 97؛ زحیلی، 1418ق، ج 25، ص 293) معنا شده است.

نوع دیگر، تکبر ناپسند، و آن تکبرى است که در مخلوقات هست و آن این است که شخص نفس خود را به ناحق، بزرگ تصور ‏کند (طباطبائی، 1417ق، ج ‏8، ص 29؛ حقی، بی تا، ج 8، ص 460).

وجود کبر در شیطان سبب سجده نکردن بر حضرت آدم (ع) و باعث سقوط وی شد: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَه اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبى‏ وَاسْتَکْبَرَ وَکانَ مِنَ الْکافِرِینَ» (بقره: 34)؛ و چون فرشتگان را فرمودیم. براى آدم سجده کنید، پس به جز ابلیس ـ که سر باز زد و کبر ورزید و از کافران شد ـ [همه‏] به سجده درافتادند. از امام صادق(ع)روایت شده است که فرمود: «استکبار» نخستین معصیتى بود که خداوند با آن نافرمانى شد (قمی، 1367، ج 1، ص 42).

ابلیس نیز نخستین کسی بود که تکبر ورزید و کافر شد (عیاشی، 1380ق، ج 1، ص 34؛ سیوطی، 1404ق، ج 1، ص 51؛ بحرانی، 1416ق، ج 1، ص 177). عواقب بدی در انتظار متکبران است و چه چیز از این بدتر که بر قلب وی مُهر زنند تا نتواند حقایق را تشخیص دهد: «یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ» (غافر: 35)؛ خدا بر دل هر متکبر و زورگویى مُهر مى‏نهد. سرانجام جهنم جایگاه ابدی هر متکبری است: «ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرینَ» (غافر: 76)؛ از درهاى دوزخ درآیید، در آن جاودان [بمانید]. چه بد است جاى سرکشان.

راه اصلاح این رذیله، افزون بر شیوه های عام اصلاح، تقویت باورهای دینی، خودشناسی و عمل بر خلاف آن (بهشتی، 1388، ص 167)، به یاد آوردن احادیثی که در مذمت کبر و غرور و در مدح ضد آن یعنی تواضع آمده است (نراقی، بی تا، ج 1، ص 306)، می تواند برای اصلاح این رذیله سودمند باشد.

وابستگی به زینت و زندگی دنیا

زینت و زندگی دنیا وسیله ای است که انسان را به جایگاه ابدی خود می رساند و باید به بهترین شیوه برای رسیدن به مقصد از آن استفاده کرد: «وَ مَا الْحَیاه الدُّنْیا فِی الْآخِرَه إِلَّا مَتاعٌ» (رعد: 26)؛ و زندگى دنیا در [برابر] آخرت جز بهره‏اى [ناچیز] نیست. خداوند زندگى دنیا را «متاع» خوانده و متاع به معناى هر چیزى است که خود آن هدف نباشد، بلکه وسیله‏اى براى رسیدن به هدف باشد (طباطبائی، 1417ق، ج 2، ص 329؛ خطیب، بی تا، ج 7، ص 109). اجازه استفاده از این نعمت الهی به همه انسان ها بخصوص افراد باایمان داده شده و فرموده است:

«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَه اللَّهِ الَّتی‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاه الدُّنْیا خالِصَه یَوْمَ الْقِیامَه کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» (اعراف: 32)؛ [اى پیامبر] بگو: زیورهایى را که خدا براى بندگانش پدید آورده، و [نیز] روزیهاى پاکیزه را چه کسى حرام گردانیده؟ بگو: این [نعمت ها] در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده‏اند و روز قیامت [نیز] ویژه آنان است. این گونه آیات [خود] را براى گروهى که مى‏دانند به روشنى بیان مى‏کنیم.

زینت دنیا انواع و اقسامی دارد؛ یکی از آنها مال و فرزند است: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَه الْحَیاه الدُّنْیا» (کهف: 46)؛ مال و پسران زیور زندگى دنیایند. و دیگری زنان، طلا، جواهر، اسبان و دیگر نعمت های الهی است: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَه مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّه وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَه وَالْأَنْعامِ وَالْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاه الدُّنْیا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» (آل عمران: 46)؛ دوستىِ خواستنی ها [ى گوناگون‏] از زنان و پسران و اموال فراوان، از زر و سیم و اسب‏هاى نشان دار و دام ها و کشتزار [ها] براى مردم آراسته شده است، [لیکن‏] این جمله، مایه تمتع زندگى دنیاست، و [حال آنکه‏] فرجام نیکو نزد خداست. هیچ کس جز شیطان این چیزها را در نظر انسان زینت نمی دهد: «وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (انعام: 43)؛ و شیطان آنچه انجام مى‏دادند برایشان آراسته می گرداند.

زینت دنیا نیز یکی از موارد ضعف خودکنترلی است؛ چراکه اگر انسانی مشغول امور دنیوی شود، بسیار اندک به کنترل خود می پردازد، چه بسا که خود را فراموش کند و مشغول دنیا شود و این خیلی برای انسان گران تمام می شود، بخصوص اگر با این کار هم دنیا و هم آخرتش را تباه سازد؛ ولی اگر این زینت دنیا را برای رسیدن به مقصد نهایی یعنی همان آخرت استفاده کند، هم دنیا و هم آخرت را خواهد داشت.

راه اصلاح این رذیله این است که انسان باید دنیا را برای آخرت بخواهد و در این مسیر دلداده خدا شود و به او عشق ورزد (بهشتی، 1388، ص 170). به این فکر کند که دنیا پایدار و مداوم نیست؛ بلکه فناپذیر است و خداوند متعال است که فناناپذیر و همیشه باقی است (نراقی، 1390، ص 658).

وسوسه شیطان

خداوند متعال در قرآن کریم شیطان را دشمنی آشکار معرفی کرده است و بیان می دارد که او را عبادت نکنید، بلکه مرا بپرستید؛ چراکه شیطان شما را گمراه خواهد کرد: «أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ، وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ، وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً» (یس: 62ـ63)؛ شیطان را مپرستید؛ زیرا وى دشمن آشکار شماست؟ و اینکه مرا بپرستید این است راه راست، و [او] گروهى انبوه از میان شما را سخت گمراه کرد. آیا تعقل نمى ‏کردید؟.

شیطان موجودی سراپا شر است؛ به همین جهت ابلیس را شیطان نامیده‏اند (طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 55؛ خطیب، بی تا، ج 1، ص 58). همچنین به مرتبه‏اى از روح که افکار زشت و پلید از آن برخیزد و انسان را به کارهاى زشت و فساد انگیز در اجتماع دعوت ‏کند، شیطان می گوید (طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 87): «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَه مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ» (بقره: 268)؛ شیطان شما را از تهیدستى بیم مى‏دهد و شما را به زشتى وامى‏دارد و [لى‏] خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مى‏دهد، و خداوند گشایشگر داناست.

هنگامی که خداوند شیطان را از درگاه خود راند، شیطان سوگند خورد که همه انسان ها را گمراه کند: «قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ» (ص: 82)؛ [شیطان‏] گفت: پس به عزت تو سوگند که همگى را جداً از راه به در مى‏برم. بنابراین، ما باید مراقب خود باشیم که به خطا نرویم و پیرو شیطان نشویم؛ زیرا حتی در روز قیامت نیز از ما دوری می جوید و می گوید مرا سرزنش نکنید؛ بلکه باید خود را سرزنش کنید که خودتان باعث بدبختی خود شده اید:

«وَقالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی‏ فَلا تَلُومُونی‏ وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ» (ابراهیم: 22)؛ و چون کار از کار گذشت [و داورى صورت گرفت‏] شیطان مى‏گوید: در حقیقت، خدا به شما وعده داد، وعده راست، و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم، و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود، جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید. پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید. من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید. من به آنچه پیش از این مرا [در کار خدا] شریک مى‏دانستید کافرم. آرى، ستمکاران عذابى پردرد خواهند داشت.

بنابراین اگر انسان نفس خود را کنترل کند چنین اتفاقی نخواهد افتاد و فریب ندای شیطان را نخواهد خورد و او را شکست خواهد داد. شیطان از هر راهی که بتواند وارد می شود و از هیچ حیله ای برای گمراه کردن انسان دریغ نمی کند: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمانِهِمْ وَعَنْ شَمائِلِهِمْ وَلا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ» (اعراف: 16ـ17)؛ براى [فریفتن‏] آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست. آن گاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى‏تازم، و بیشترشان را شکرگزار نخواهى یافت. از این آیه بر می آید که وى نخست در عواطف نفسانى انسان، یعنى در بیم و امید، و آرزوهاى او، و نیز در شهوت و غضبش تصرف مى‏کند و آن گاه در اراده و افکارى که از این عواطف برمى‏خیزد (طباطبائی، 1417ق، ج 8، ص 40).

خداوند قهار بنی آدم را از فریب شیطان هشدار می دهد: «یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ…إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ» (اعراف: 27)؛ اى فرزندان آدم، زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد. درحقیقت، او و قبیله‏اش، شما را از آنجایی که آنها را نمى‏بینید، مى‏بینند.

دعوت او مانند دعوت یک انسان از انسان دیگر نیست؛ بلکه به گونه ای است که داعى (شیطان) مدعو (انسان) را مى‏بیند، ولی مدعو، داعى را نمى‏بیند، و آیه شریفه «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّه وَ النَّاسِ» (الناس: 4ـ6)؛ از شرّ وسوسه‏گر نهانى، آن کس که در سینه‏هاى مردم وسوسه مى‏کند، چه از جن و [چه از] انس. و به روشنی مى‏فرماید: «اعمال شیطان به القا در دل هاست، از این راه است که انسان را به ضلالت دعوت مى‏کند (طباطبائی، 1417ق، ج 6، ص 120؛ طبری، 1412ق، ج 30، ص 229؛ طبرسی، 1372، ج 10، ص 869؛ بغوی، 1420ق، ج 5، ص 336).

ذکر و یاد خداوند انسان را از وسوسه های شیطان در امان می دارد (نراقی، 1390، ص 104). هرکس که از یاد خدا غافل شد شیطان همنشین وی می شود: «وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ» (زخرف: 36).

ب) عوامل غیرمستقیم

عواملی که غیرمستقیم در ضعف خودکنترلی نقش دارند، به عوامل زیربنایی که سبب ضعف شخصیت می شوند، باز می گردند و بیشتر دامنگیر افرادی می شوند که تعادل روحی ـ روانی ندارند و از مشکلات روحی ـ روانی رنج می برند. این عوامل می تواند ضعف نفس و ضعف اراده باشد.

ضعف نفس

ضعف نفس، ناتوانی و تحمل ناپذیر نفس است. صفتی ناپسند در انسان که در آن حالت عجز و اضطراب به سراغ انسان می آید؛ به طوری که انسان ضعیف النفس در جزیی ترین کارها نیز نمی تواند تصمیم درستی بگیرد (نراقی، بی تا، ج 1، ص 235). مؤمن از این صفت به دور است؛ زیرا عزت از آن مؤمنان است: «وَلِلَّهِ الْعِزَّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ» (منافقون: 8).

همان طور که یاد شد مؤثرترین راه درمان هر رذیله، انجام برخلاف آن است؛ خلاف این رذیله قوت نفس است، بدین معنا که نفس توانمندی تحمل دشواری ها و سختی ها را دارد. لازمه قوی بودن نفس، اطمینان نفس، ثبات در عقاید، تزلزل ناپذیری، احساس توانمندی و مقاومت در برابر ناملایمات و دردها، شکست ناپذیری، تصمیم و عزم قاطع برای تحصیل آنچه مفید تشخیص داده می شود و کسب کمال و فضایل است. می توان گفت: همه رذایل از نفس ضعیف و همه فضایل از نفس قوی به دست می آید (نراقی، بی تا، ج 1، ص 236ـ237).

ضعف اراده

اراده از جمله صفاتی است که در خداوند و بنده اش مشترک است، با این تفاوت که اراده در انسان حالتى نفسانى است که بر اثر به کار افتادن حواس باطنى پدید مى‏آید؛ (مدرسی، 1419ق، ج 1، ص 512؛ موسوی سبزواری، 1409ق، ج 8، ص 88)؛ ولى در خداى تعالى به معناى این است که براى پدید آوردن چیزى اسبابى را فراهم سازد که در پی آن اسباب، آن چیز پدید ‏آید و ممکن نیست که نیاید.

پس مراد بودن چیزى براى خداى تعالى به معناى این است که او همه اسباب وجود آن را فراهم ساخته و کامل کرده باشد؛ دراین صورت، آن چیز به طور حتم تحقق خواهد یافت (طباطبائی، 1417ق، ج 10، ص 217؛ طنطاوی، بی تا، ج 12، ص 57): «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (یس: 82)؛ چون به چیزى اراده فرماید، کارش این بس که مى‏گوید: «باش» پس [بى‏درنگ‏] موجود مى‏شود.

انسان مالک نفس خویش است. این بدان معناست که انسان حاکم، مسلط و متصرف بر چشم و گوش و دیگر قوا و افعال خویش است. به این معنا که اگر گوش من چیزهایى را مى‏شنود و چشم من چیزهایى را مى‏بیند یا دیگر قوایم کارهایى را انجام مى‏دهند، همه برخاسته از اراده و حکم من است، نه اراده و حکم دیگران؛ این حقیقتى است که در تحقق، زوال ناپذیر است و انتقالش در ما، هیچ شبهه و تردیدى نیست (طباطبائی، 1417ق، ج 7، ص 170ـ171؛ مغنیه، بی تا، ص 237؛ قطب، 1412ق، ج 6، ص 3291). بنابراین ضعف اراده سبب می شود که انسان اختیار اعضا و قوای خود را از دست بدهد و نتواند بر آنها کنترلی داشته باشد.

نتیجه گیری

«خودکنترلی» در روان شناسی با تعابیری چون کنترل شخصی، منبع کنترل درونی، وجدان و کنترل نفس تبیین می شود. دراین زمینه روان شناسانی مانند گوردن آلپورت، کارل راجرز، اریک فروم، کارل یونگ، آبراهام مزلو، فریتس پرلز، اریکسون و جولیان راتر، بحث کرده اند.

در قرآن کریم بر خودکنترلی تأکید و عوامل مؤثر در تقویت آن بررسی شده است در قرآن آنچه به خودکنترلی آسیب می رساند به انسان ها گوشزد می شود تا بدین ترتیب با پیشگیری از آنها به خودکنترلی و شخصیت سالم دست یابند. بنابراین نفس باید مراقب اعمال و رفتار خویش بوده، همواره بر خود مسلط باشد که خطا نکند. نفس با کارهایش راه سعادت و شقاوت خود را انتخاب می کند.

از عوامل مستقیم ضعف خودکنترلی، پیروی از هوای نفس که مهم ترین عامل فساد و تباهی انسان است، غفلت از خود که غفلت از خداوند را سبب می شود، وابستگی به زینت زندگى دنیا، کبر و غرور خودستایی و وسوسه شیطان است که همه این عوامل را در نظر انسان زیبا جلوه می دهد و ضعف نفس و ضعف اراده از عوامل غیرمستقیم آن.

دانشمندان اخلاق مانند فیض کاشانی و نراقین برای زدودن عوامل ضعف خودکنترلی، بر آگاهی از عیب ها و آثار شوم آنها، و اصلاح رذایل از طریق مبارزه با علل آنها و تمرین عملی بر خلاف آنها، تأکید کرده اند.

منبع: فصلنامه معرفت اخلاقی – شماره 13

کارها و دام های شیطان

کارها و دام هاي شيطان

چکيده: انسان موجودي است مختار و آزاد و مي تواند در انتخاب مسير خويش يکي از دو راه شر و خير را انتخاب کند. اگر راه خير مستقيم را بر گزيند که البته به سعادت و رستگاري نائل مي گردد و اگر راه شر را انتخاب کند خود را به هلاکت و نابودي مي افکند و در اين مسير شيطان دام ها و کمين گاه هاي متعددي دارد و چنان کارهاي خود را بر آدميان زينت مي بخشد که گويي همان راه درست است. دام هاي شيطان بر اساس روحيات و اعتقادات افراد متفاوت است و براي همه افراد بشر يکسان عمل نمي کند از جمله کارهايي که شيطان براي اغواي افراد انجام مي دهد: وسوسه، تسويل، خراب کردن عمل، ايجاد فراموشي در انسان، نزغ و فساد انگيزي، وعده دادن به انسان، مشارکت در اموال و اولاد، نجواي شيطاني، امر به فحشا و منکر، ايجاد دشمني بين مردم، هجوم در وقت احتضار است . و براي بهتر عمل کردن خويش دام هايي را نيز قرار داده است که از جمله آنها: دنيا، هواپرستي، عبادت، زنان، تفرقه و … است که اگر انسان از شر شيطان به خدا پناه نبرد و از استعاذه غافل گردد اسير دام هاي شيطان گشته و خود را به هلاکت مي افکند. کليد واژه ها: شيطان- انسان- دام هاي شيطان- ابليس مقدمه: انسان موجودي مختار است و براي دستيابي به سعادت و رستگاري و کمال خود در دنيا و آخرت همواره در معرض اعمال اراده و انتخاب و تصميم گيري است و او در راه زندگي خويش و در گزينش کارها و نيازهاي خود در لحظه هاي عمر خويش مواجه با وسوسه هاي شياطين است، هرگاه آدمي بتواند با اراده قوي مملو از ايمان اين خواسته ها و اميال را که توسط شيطان به دايره ذهن او هجوم مي آورند قبل از اينکه منجر به عمل شوند تزکيه و تصفيه نمايد و از بين آنها آن را که مطابق عقل و شرع است انجام دهد و از آنکه موافق عقل و شرع نيست خودداري کند به صراط مستقيم که رستگاري و سعادت ابدي است راه مي يابد. انسان همواره در گزينش و انتخاب خود دو راه بيشتر ندارد يکي راه شيطان و گمراهي است و ديگري راه کمال و صراط مستقيم و تمام تلاش شيطان آن است که به سر راه مستقيم بنشيند و به عنوان يک رهزن ماهر نگذارد کسي اين صراط را طي کند. راه شيطان در حقيقت نقطه مقابل صراط مستقيم به خدا پرستي منتهي مي شود و چون حضرت آدم (ع) نشانه انسانيت است، عداوت شيطان هم نسبت به او بدين خاطر است. حضرت آدم نشانه انسانيت است، نه آنکه عداوت شخصي با او داشته باشد. در پايان از خداوند متعال خواستاريم که همه ما را از گمراهي نجات داده و راه مستقيم را به ما بنماياند و ما را از وساوس شياطين جن و انس محفوظ بدارد. اين تاليف گامي است کوچک براي معرفي کارها و دام هاي شيطان و اميد دارم براي خوانندگان فهيم و بصير مفيد واقع شود. تبيين موضوع: واژه شناسي شيطان: دور شده، متمرد، برخي نون شيطان را جزء اصل کلمه مي دانند و آن از شطن يشطن مي باشد و به معناي دور شدن است و بقول برخي نون آن زايد و اصل آن از شاط يشيط است و آن به معناي هلاکت يا شدت و غضب است (1) و معناي لغوي آن «الشطن: طناب و ريسمان دراز، اشطان ،الشطين: دور» (2) مفهوم شناسي: «شيطان معروف به معني هر متمرد و طاغي است اعم از آنکه جن باشد يا انس يا جنبندگان و شيطان وصف است، نه اسم خاص آن روح شر و به مناسبت دوري از خير و از رحمت حق تعالي وصف شيطان بر او اطلاق شده است.» (3) «کارهاي شيطان» شيطان دشمن سعادت انسان است از اين رو در مسير کمين مي کند تا او را فريفته و اغوا کرده به دامش بياندازد. کارها و کمين گاه هاي شيطان متعدد است که به برخي از آنها اشاره مي کنيم. 1- وسوسه: «نخستين کار شيطان وسوسه است که شايد کارهاي ديگر او نيز به همين امر باز مي گردد و اين کاري است که در مورد آدم و حوا عليه السلام انجام داد و باعث خروج آنها از بهشت گرديد.» (4) 2- زينت دادن گناه و کارهاي زشت (تسويل): «از کارهاي ديگر شيطان که سرلوحه برنامه هاي اوست، زينت دادن کارهاي بد در نظر آدميان است يعني بر اثر گناهان بسيار، قلب انسان تيره و سخت و روح آنها انعطاف پذير شده و شيطان با استفاده از روح هواپرستي اعمالش را در نظرش زينت داده و هر عمل زشتي را که انجام دهد زيبا و هر کار خلافي را صواب مي پندارد. زينت 46 مرتبه در قرآن به کار رفته است و بر دو نوع است: ممدوح و مذموم و اکثر قريب به اتفاق آيات در رابطه با زينت مذموم است.» (5) 3- دزدي ايمان و خراب کردن عمل: «کار ديگر شيطان اين است که تا مي تواند نگذارد که فرزندان آدم (ع) کسي به قرب الهي برسد و به مقامات عاليه انساني دست يابد او از همان اول تا قيام قيامت در تلاش است که اصل ايمان را بگيرد وگرنه کاري مي کند که ايمان آدمي را ضعيف و کمتر کند و اگر از راه ايمان نتوانست وارد شود در باب فساد، عمل خودش را انجام مي دهد سپس اگر فرشته، خدمت گزار مقام انسان است، شيطان راهزن اوست.» (6) 4- ايجاد فراموشي در انسان: «کار ديگر شيطان ايجاد فراموشي در انسان است. وسايلي بر مي انگيزد که آدمي غافل شده و ياد خدا را فراموش کند. لحظه اي غفلت از شيطان، غفلت از ياد و ذکر خدا را به دنبال دارد. حضرت يوسف (ع) در تعبير خواب يکي از دو رفيق زندانيش گفته بود: تو به همين زودي آزاد مي شوي و به او سفارش کرد اسمي از حضرت پيش پادشاه بياورد تا بلکه بي گناهي آن اثبات شود ولي آن غلام پس از آزادي فراموش کرد که سفارش يوسف را به گوش پادشاه برساند و اين باعث شد که حضرت به سبب فراموشي چند سال ديگر در زندان بماند.» (7) 5- نزغ و فساد انگيزي: «يکي ديگر از کارهاي پليد شيطان اين است که براي رسيدن به اهداف خود در بين مردم فساد انگيزي مي کند نزغ به معني وارد شدن در کاري به قصد فساد و افساد است و مداخله در امري براي خرابکاري کردن مي باشد. چنانکه در آيه اي ديگر به پيامبر خود به هنگام نزغ شيطان دستور استعاذه مي دهد:» (8) و مي فرمايد: «و اما ينزغنک من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه سميع عليم.» (9) 6- وعده دادن به انسان: «کار ديگر شيطان وعده دادن به انسان و دعوت کردن او به سوي بدي هاست. «از صحنه هاي دوزخ يکي همين است که چون مردم وارد مي شوند و در مي يابند که جايگاهشان دوزخ است با هم مجادله مي کنند و هر يک مي گويد تقصير ديگري بود و همه مي گويند تقصير شيطان بود و گويي شيطان را به محاکمه مي کشند اما شيطان به آنها مي گويد: من بر شما سلطه اي نداشتم فقط دعوتتان مي کردم و شما هم لبيک مي گفتيد.» پس هر چند که دعوت مردم به وسيله شيطان به سوي شرک و معصيت به اذن خداست ولي صرف دعوت است و تسلط نيست يعني خداوند شيطان را بر ما مسلط نکرده است چون دعوت کردن به کاري حقيقتش تسلط دعوت کننده بر کاري که ديگران را به آن دعوت کرده نمي باشد اگر چه شخص دعوت کننده يک نوع تسلطي بر اصل دعوت پيدا کند. لذا به دنبال نفي سلطنت خويش بر مردم اين نتيجه را مي گيرد که: «فلا تلوموني ولو مرا انفسکم؛ اختيارتان به دست خودتان بود خودتان کرديد که لعنت بر خودتان باد.» (10) 7- مشارکت در اموال و اولاد مردم: «يکي ديگر از کارهاي شيطان مشارکت در اموال و اولاد است «يعني کاري که اموال و اولاد را به حرام آميخته مي کند، چنانکه در قرآن کريم مي خوانيم: «و شارکهم في الاموال و الاولاد؛ در اموال و اولادشان شرکت کن.» (11) «شرکت کردن شيطان با آدمي در مال و فرزند سهم بردن از منفعت و اختصاص است. مثل اينکه آدمي را وادار کند به تحصيل مال که خداوند آن را مايه رفع حاجات آدمي قرار داده از راه حرام: زيرا در اين صورت هم آدمي از آن مال منتفع شده به غرض طبيعي خود نايل مي شود و هم شيطان به غرض خود رسيده است و يا آن که از راه حلال کسب بکند و ليکن در معصيت به کار بزند و در اطاعت خدا صرف نکند، پس هر دو از آن مال منتفع شده اند، با اينکه او از رحمت خدا تهي دست است و يا آن که از راه حرام فرزندي براي آدمي بدنيا آيد و يا از راه حلال به دنيا آيد وليکن به تربيت ديني و صالح تربيتش نکند و به آداب خدايي مودبش نسازد در نتيجه سهمي از آن فرزند را براي شيطان قرار داده و سهمي را براي خودش، و همچنين است چيزهاي ديگر.» (12) 8- نجواي شيطاني: «يکي ديگر از کارهاي شيطان اين است که در خواب يا بيداري به انسان چيزهايي را القا مي کند که وي را محزون نمايد. زيرا وقتي شيطان با کوشش زيادي که در اغواي مومنين از خود نشان مي دهد نتوانست مومن متق از طريق حق و حقيقت منحرف گرداند و حواس او را به خود جذب نمايد در خواب يا در بيداري چيزهايي به قلب وي القا مي کند. به خصوص در خواب که عقل آدمي به طور موقت قوايش را رها مي نمايد و براي استراحت بدن، حواس را به خود وا مي گذارد آن وقت شيطان بيشتر تسلط پيدا مي کند و به طور نجوا چيزهايي را به او القا مي نمايد تا از توجه به حق تعالي او را باز داشته و به خود مشغول دارد.» (13) 9- امر به فحشا و منکر: «يکي ديگر از کارهاي شيطان که بعضي آن را از علائم کارها و وساوس شيطاني محسوب کرده اند امر به فحشا و بدي است. براي مبارزه با اين دسيسه شيطاني بايد نخست وسوسه ها را ريشه کن کند زيرا نفوذ افکار و اعمال شيطاني گاهي به صورت تدريجي و کمرنگ است و اگر در همان گام هاي نخست کنترل نشود، وقتي انسان متوجه مي گردد که کار از کار گذشته است بنابراين هنگامي که نخستين وسوسه هاي اشاعه فحشا يا هر گناه ديگر آشکار مي شود بايد همان جا در مقابل آن ايستاده تا آلودگي گسترش نيابد.» (14) 10- ايجاد دشمني بين مردم با شراب و قمار: «خداوند متعال در قرآن کريم مي فرمايد: «يا ايها الذين امنوا ايها الحمد و الميسر و الانصاب و الازلام و حبس من عمل الشيطان …؛اي کساني که ايمان آورده ايد، جز اين نيست که شراب و قمار و بت ها يا سنگ هايي که براي قرباني نصب شده و چوبه هاي ترعه پليد و از عمل شيطان است.» (15) «رجس» و شيطاني بودن شراب و ساير امور مذکر در آيه از اين جهت است که اين ها کار آدمي را به ارتکاب اعمال زشتي که خصوص به شيطان است مي کشانند و شيطان هم جز اين کاري ندارد که وسوسه هاي خود را در دلها راه داده و گمراه کند. پس اينکه گفته شد اين امور از عمل شيطانند يا هم رجس و هم از عمل شيطانند براي اين است که شيطان هيچ غرضي از اين اعمال خود يعني خمرو مسير ندارد، مگر ايجاد دشمني و خشم بين شما و اين که به اين وسيله شما را به تجاوز از حدود خدا و دشمني با يکديگر وادار مي کند و در نتيجه به وسيله همين شراب و قمار و انصاب و ازلام شما را از ذکر خدا و نماز باز دارد. عمل شيطان و وسوسه هاي او يک ويژگي ها و خصوصياتي دارد که هر کس مي تواند آن را درک کند زيرا انسان ذاتا از آن متنفر است يعني اگر خوب توجه و عنايت نمايد، فطرت آدمي نزديک شدن به آنها را جايز نمي داند و اگر احياناض افرادي هستند که مرتکب اين اعمال شيطاني مي شوند به خاطر پيروي از اوامر شيطان و اطاعت از نفس است.» (16) 11- هجوم در وقت احتضار: «يکي ديگر از کارهايي که شيطان سعي و تلاش بسياري را صرف آن مي کند اين است که در وقت احتضار انسان را وادار به کفر مي کند و در دينش تشکيک بيندازد. امام صادق (ع) در اين باره مي فرمايد: « هيچ کس در زمان حضور مرگ نيست مگر اين که ابليس بعضي از شياطين را بر او موکل مي کند تا او را به کفر وادار کنند و در دينش تشکيک بيندازند تا اين که روح از بدنش مفارقت کند اگر محتضر مومن باشد قدرت ندارد ايمان او را زايل کند و يا او را به شک بيندازد پس در هنگام مرگ شخص محتضر کلمه شهادتين را به ايشان تلقين کنيد تا آن که روح جدا شود.» (17) دام هاي شيطان دام سخت است مگر ياد شود لطف خداي ورنه آدم نبرد صرفه ز شيطان رجيم گناه، دام شيطان است و شيطان صياد دل آدمي. صياد اگر بخواهد ماهي بگيرد قلب به کار مي برد و اگر بخواهد دسته جمعي ماهي بگيرد تور به دريا مي اندازد و تور شيطان همان ايجاد شبکه ها و باندها و باند بازي است. 1- دنيا: يکي از راه هاي فراگير و مستحکم شيطان، دنيا است. «اما مراد از دنيا چيست؟ انسان دو دنيا دارد: يکي ممدوح و يکي مذموم. يکي پسنديده و ديگري ناپسند. دنياي ممدوح يعني آن اموري که انسان را از اطاعت خدا و دوستي او و تحصيل آخرت باز دارد در مقابل هر چه باعث رضا و خشنودي خداي سبحان شود و سبب تقرب و نزديکي به حق تعالي گردد، آخرت است اگر چه به حسب ظاهر از دنيا باشد مثل تجارت، زراعت و … پس علاقه سرچشمه هر خطا و گناهي است مراد دنياي مذموم و ناپسند است و اگر در بعضي روايات به عنوان مزرعي آخرت معرفي شده است مقصود دنياي ممدوح است. پس بايد بينش خود را نسبت به دنيا يک بينش قرآني کنيم و بدانيم که هر چه تعلق خاطر براي ما به وجود آورد و از خداوند دور و غافل گرداند، دنياست.» (18) 2- هوا پرستي، موثرترين راه نفوذ شيطان: يکي از مهم ترين ابزار کار شيطان هواپرستي است. «زيرا تا پايگاهي در درون انسان وجود نداشته باشد شيطان قدرت بر وسوسه گري ندارد و پايگاه شيطان چيزي جز هوا پرستي نيست، همان چيزي که خود شيطان به خاطر آن سقوط کرد و از صف فرشتگان و مقام قرب الهي طرد شد. اگر اين شيطان درون با آن شيطان برون هماهنگ نشود و در را براي وارد شدن او نگشايد و خير مقدم نگويد وارد شدن او غير ممکن است.» (19) 3- گاهي از راه عبادت فريب مي دهد: يکي ديگر از دام هاي شيطان که در واقع از خطرناک ترين آنها محسوب مي شود اين است که راه عبادت انسان را از مسير حق و توجه به خداوند منحرف کرده و دور مي گرداند «يعني گاهي شيطان کلاه سر آدمي مي گذارد به طوري که انسان مي فهمد تا وقتي که کار از کار بگذرد. از اين راه مقدسي او را به امور مباح وا مي دارد تا به حرام و سپس به کفر بکشاند. از اين رو بايد همواره به خدا پناه برد و از دام هاي او آگاهانه خارج شد. بنابراين بايد کاملاً هوشيار باشيم که به اين دام خطرناک و مهلک شيطاني نيفتيم و متوجه باشيم که گاهي ممکن است شيطان دستور به عبادت و نماز و دعا بدهد در اين جا انسان مومن فريب شيطان را نمي خورد و مي داند اگر عبادت و نمازي هم بايد انجام دهد به دستور محض اطاعت امر خداوند باشد تا بتواند عروج کرده و به مقامات معنوي دست يابد.» (20) 4- زنان: يکي از دام هاي نيرومند شيطان زنان هستند چنانکه پيامبر اکرم (ص) فرمودند: «النساء جعله الشيطان؛ زنان دام هاي شيطانند.» (21) «از اين رو قرار گرفتن زن و مرد نا محرم در يک اتاق و فضاي خالي از غير، نهي شديدي شده است. البته اين پيدا است که مراد اين نيست که حقيقت «زن» زير سوال برود زيرا زن مظهر جمال الهي است و از دامان پاک بعضي از زنان مردان بزرگي الهي رشد کردند و دشمنان سرسخت شيطان و دوستدار حقيقي حضرت حق شدند. بلکه منظور اين است که چون مردان به جنس مخالف خود کشش دارند، شيطان ايشان را به برخي از زنان مفتون مي سازد و آنها را در نظرشان جلوه مي دهد و با فريب دادنشان به محرمات مي اندازد. پس خطرناک ترين دام شيطان جنس زن است مگر زن هايي که عمري مردانه با ابليس مبارزه کرده باشند.» (22) 5- جلوگيري از نيکي به مومنين: «کسي که مي خواهد عمل خيري درباره برادر ديني خود انجام دهد شيطان دام خود را مي گستراند و او را وسوسه مي کند که مگر او براي توجه کرده که مي خواهي تلافي کند؟ و يا آن که تو خودت امروز بيش از او محتاج اين پول و يا هر چه مورد نظر انسان است هستي بايد توجه داشت که اينگونه اتفاق ها دام هاي شيطان است مبادا پاي خود را در اين دام ها بگذاريم.» (23) 6- دامي براي قضاي کردن نماز: در حديثي آمده است که: «از تورهاي شيطان خوابيدن است تا اينکه نماز واجب از انسان فوت شود. اين هم دامي است که بسياري از انسان هاي مسلمان گرفتارش مي شوند به خصوص جوانان و به ويژه در شب هاي کوتاه بهار در حاليکه شب را دير خوابيده باشند در آن هنگام شيطان دام خود را مي گستراند و آن قدر وسوسه مي کند تا بستر نرم را ترک نکند و نماز واجب الهي از او فوت شود.» (24) 7- تفرقه: يکي ديگر از دام ها و راه هاي فريب شيطان تفرقه است. «شيطان هيچ راه و رخنه اي مطمئن تر و موثرتر از ايجاد جدايي بين انسان ها ندارد. هر وقت مي خواهد و انسان را صيد کند اول آن دو را از هم جدا مي کند. شما هر وقت مي خواهيد ناني را مصرف کنيد اول لقمه لقمه اش مي کنيد تا از گلويتان پايين برود. تفرقه مي اندازيد در يک دانه نان و آن را به سي چهل لقمه تقسيم مي کنيد و بعد لقمه اي مي دهيد به دندان او را مي کوبيد و له مي-کنيد بعد به شکلي که خودش مي خواهد در مي آورد تا بتواند ببلعيد. قدم اول خوردن تکه کردن است هر چيز را که نتوانستيد تکه کنيد نخوريد. شيطان هم چنين عمل مي کند و اگر نتوانست جمعيتي را تکه تکه کند مايوس مي شود و مي رود.» (25) حضرت يحيي و دام هاي شيطان رسول خدا فرمود: ابليس نزد انبياء مي آمد و با آنها از زمان نوح تا عيسي به گفتگو مي نشست، اما با يحيي انس و آمد و شد بيشتري داشت. روزي بر يحيي وارد شد. وقتي که مي خواست باز گردد يحيي به او گفت: اي ابا مره! مرا به تو حاجتي است، گفت بگو: يحيي گفت: مي خواهم تو با همان شکل و شمائل واقعي خود نزد من بيايي … ابليس فردا آمد و در برابر يحيي ظاهر شد، او چهره اي واژگونه و مسخ شده اي را در مقابل خود يافت که داراي قيافه اي دهشت آور، و پيکرش مانند خوکان و صورتش به سان بوزينگان است، شکاف چشمان و دهان او از طول و به طرف سر تعبيه شده و سراسر دندانش استخواني يکپارچه است و چانه و فک ندارد و موي سرش به سوي پشت و داراي چهار دست، دو دست در شانه و دو دست در پلو، انگشتانش به طرف پشت و زانوهايش به طرف جلو دستش انگشتي است، گونه اش پيدا و يک تخته و سوراخ هاي بيني به طرف بالا و داراي خرطومي به سان مرغان پرندگان، چهره اش در مقا و چپ چشم و گنگ و خميده و وبالي بر تن دارد و پيراهن در بر کرده است که مانند مجوس کمربندي در ميان دارد و کوزه هايي کوچک از آن آويزان مي باشد. جرس و زنگي در دست و خودي بر سر دارد که بر فراز آن آهني مستطيل و خميده کج قرار گرفته است. از يحيي پيغمبر نقل شده است که روزي ابليس را ديد و از او پرسيد: آيا تا کنون هيچ به من دست يافته اي؟ گفت نه، ولي در تو خصلتي است که من آن را دوست دارم، پرسيد آن کدام است؟ گفت: تو مرد پرخوري هستني و وقتي که افطار مي کني سنگين مي شوي، و به همين سنگين، تو را مقداري از نماز و شب زنده داري باز مي دارد، و من به همين خوشحال مي شوم. يحيي گفت: حال که چنين است من هم با خدا عهد مي بندم تا چندي که زنده ام هيچ وقت خود را از غذا سير نکنم ابليس گفت: من نيز با خدا عهد مي بندم تا چندي که زنده ام نسبت به احدي خيرخواهي نکنم. اين را گفت و از نزد يحيي بيرون رفت، و ديگر به سراغ او نيامد. «و ما انسانيه الا الشيطان» (سوره کهف، آيه 63) ليکن اين دست اندازهاي شيطان و امثال آن بجز آزار دادن انبياء اثري ديگر ندارد، و اما تصرف در نفوس انبياء محال است. چون انبياء از چنين خطرهايي معصوم و مصونند.» (26) راه هاي مبارزه با شيطان 1- استعاذه: «انسان هميشه با افکار دروني و وسوسه هاي شيطاني محاصره شده است اين افکار به هم ميآميزد و بر جلب انسان فشار مي آورد. وقتي راه گريزي از اين افکار به سوي خدا نيابد حيات و زندگي او تباه گشته و روانش تيره و تار مي شود و راه هدايت را گم مي کند از اين رو ضروري است که انسان به نبرد با هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني برخيزد و به پروردگار خود باز گردد تا او را از اين ورطه مهلک و خطرناک نجات بخشد و چنانکه در قرآن کريم آمده است«و اما ينزغنک من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه سميع عليم» (27) و اگر انگيزش و وسوسه اي از شيطان، تو را برانگيزد پس به خدا پناهنده شو. که او شنواي داناست. استعاذه يعني: پناهنده شدن به خداوند از شر شيطان و گفتن «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» استعاذه عبارت است از گريز از شيطان و دعا به درگاه خداست که انسان را از گرفتار شدن در چنگال شيطان و صدمه ديدن از نيرنگ هاي او نجات مي بخشد، زيرا شيطان عامل هر گناهي و منشاء هر نوع گمراهي و انگيزه عام دردهاست. استعاذه و پناه بردن به خدا، طريق امن و آرامش انسان در دنيا و آخرت و گذرگاهي فراسوي سلامت و روان است.» (28) لازم به ذکر است که استعاذه امر معنوي حقيقي است که اين لفظ کاشف از آن است اگر حال استعاذه باشد گفتن اعوذ بالله نافع است وگر نه گاه مي شود که خود همين استعاذه مسخر و ملعبه شيطان است که خودش به زبان انسان جاري کرده است. بنا به تفسيري: «الف» «لام» در کلمه «الشيطان» براي بيان جنس است. يعني مراد از استعاذه پناه بردن به شياطين جن و انس است که گاهي مانع از سفر روحاني انسان شده و خار طريق مي گردند. مخفي نماند که استعاذه قبل از شروع به قرائت قرآن چه در نماز و چه در غير نماز مستحب است.» (29) «ابو حامد مي گويد: هنگامي که مي گويي: «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» بدان که شيطان دشمن توست و در کمينت نشسته تا قلبت را از سوي خدا به جهات ديگر برگرداند، چون خودش به خاطر اينکه يک سجده را ترک کرد، ملعون و مطرود شد و اکنون حسادت مي ورزد که تو را در اين حالت لذت بخش مناجات و سجده هاي روح بخشت در پيشگاه خداي تعالي مي بيند. پس اگر واقعاً مي خواهي از دست شيطان به خدا پناه ببري راهش اين است که هر چه را او دوست مي دارد ترک کني و آنچه را که خدا دوست مي دارد، انجام دهي و گرنه با گفتن يک کلمه بدون عمل از کيد مصون نمي ماني. کسي که در معرض حمله درنده يا دشمني واقع شده اگر جان خود را دوست دارد بايد به مکان امني بگريزد و گرنه اگر هزار بار بگويد از دست تو به اين قلعه محکم پناه مي برم ولي از جايش حرکت نکند به حالش سودي ندارد. همينطور کسي که از شهواتش که محبوب شيطان و مبغوض رحمان هستند پيروي مي کند به مجرد قول اعوذ بالله نمي تواند خود را از دست شيطان رها کند بلکه ناگزير است قولش را با عملش مقرون کند و به قلعه محکم خدا پناه ببرد. قلعه انس خدا کلمه طيبه «لا اله الا الله» است زيرا بنا به روايت نبي اکرم (ص) خداي تعالي فرموده:«لا اله الا الله» و کسي که خود را به قلعه انس الهي پناهنده مي کند معبودش جز او نيست، اما کسي که هواي نفسش را معبود قرار داده در معرض تاخت و تاز شيطان است نه در قلعه خدا» (30) «لازم به ذکر است از ميان تمام صفات شيطان، مطرود بودن او مطرح شده و اين ما را به ياد استکبارش در مقابل دعوت خداوند به سجود و خضوع در مقابل آدم مي اندازد اين استکبار سبب شد که ميان شيطان و درک حقايق حجايي بر قرار گردد. قرآن گويا با تفسير «رجيم» مي خواهد اين واقعيت را تفهيم کند که به هنگام تلاوت قرآن استکبار و غرور و تعصب را از خود دور کنيد تا سرنوشتي همچون شيطان رجيم پيدا نکنيد و به جاي درک حقيقت در پرتگاه کفر و بي ايماني سقوط نکنيد.» (31) 2- بسم الله، و رفع شيطان: «يکي از عواملي که مي تواند هم در جهت پيشگيري و هم براي درمان جان آدمي بسيار مفيد و موثر باشد اين است که انسان در ابتدا و آغاز هر کاري بگويد: «بسم الله الرحمن الرحيم» و در صورتي که بر آن مداومت شود و هيچ گاه فراموش نگردد اين درس را به انسان مي دهد که کاري که با نام خدا آغاز شود نبايد با آلودگي ها و وساوس شيطاني و خاطر نفساني همراه باشد و نيز به او القا مي شود که استعانت فقط به درگاه خداوند شايسته است. بسم الله نه تنها در رفع و جلوگيري از شيطان مفيد است بلکه در رفع و دور کردن او نيز بسيار موثر است.» (32) 3- نماز: يکي از عوامل دفع شيطان نماز است. «نماز اگر با آداب و شرايط آن اقامه شود نمازگزار را به عالم پاکي و قداست بالا برده و غل و زنجير دنيا و دامهاي شيطان را از پاي او پاره مي کند و نيز اگر ازر روي صداقت به جا آورده شود در راندن شيطان و زدودن غبار و زنگار گناه از آيينه دل نقش ويژه اي دارد. در قرآن کريم به مومنين سفارش شده است که در هنگام هجوم گرفتاري ها و حمله جنود شيطاني و خاطرات نفساني از نماز و روزه مدد بگيرند و خود را از آن ها خلاص بخشند.» (33) «خصوع و خشوع و حضور قلب: «افعال نماز بمنزله ظرفي است که هدف نماز در آن جاي گرفته است، بنابراين بجا آوردن نماز در حال غفلت از هدف آن، ظرفي را ماند که بي محتوا است و همانطور که انسان به ظرف خالي توجه ندارد، خدا را به نمازي که در آن توجه به هدف نباشد عنايتي نيست، لذا آيات و روايات بسياري در اين مورد وارد شده که ما به مناسبت حال تعدادي از آنها را ذکر مي کنيم.» (34) 4- روزه: «روزه نيز از جمله عواملي است «که هم باعث مي شود روزه دار خود را از نيرنگ هاي شيطان درون و بيرون حفظ کند و هم مي تواند اگر مورد هجوم او قرار گرفته و گرفتار شده است با روزه حقيقي از مملکت دل بيرون براند. آري انسان روزه دار وقتي روزه کامل گرفت و از خواسته هاي نفس به خاطر خدا اطاعت امر الهي چشم پوشي کرد و زبان را از آنچه نبايد بگويد و همچنين گوشش، چشم و دست و پا را و دل و جان را از آنچه نبايد مشغولش داشت حفظ نمود تمام راه هاي فريب کاري شيطان را بسته و او را با پيروزي خود در اين مبارزه رو سياه و شرمسار مي کند» (35) 5- استغفار و توبه يکي ديگر از راه هاي مبارزه با شيطان رجيم، استغفار و توبه است «امر به استغفار و توبه با هم فرق دارند، اما به لحاظ نزديک بودن اين دو مقوله در يک جا آورديم وقتي انسان از کاري که مرتکب شده است پشيمان مي شود و با استغفار و طلب آمرزش از خداوند، توبه و بازگشت مي نمايد. و پيمان مي بندد که ديگر به سوي خطاها و گناهان گذشته باز نگردد و آنچه را انجام نداده از طاعت انجام دهد، ضربه بزرگي به شيطان وارد مي کند.» (36) «بازگشت از گناه را «توبه» مي گويند. اما در اينجا توضيح بيشتري لازم مي نمايد. از نظر شرع مقدس افعال بندگان بر پنج قسم مي باشد: 1- فعلي را که بايد انجام داد و ترک آن جايز نيست، «واجب» گويند. 2- فعلي را که نبايد انجام داد، «حرام» گويند. 3- فعلي را که به جا آوردن آن، از ترکش بهتر باشد، «مستحب» نامند. 4- فعلي را که ترک آن از انجامش بهتر باشد، «مکروه» خوانند. 5- افعالي که به جاي آوردن و ترک آنها، مساوي باشد، «مباح» گويند. توبه در دو قسم اول، لازم الاجراست، يعني اگر کسي واجبي را ترک کرده، و يا حرامي را مرتکب شده باشد، بايد «توبه» کند. توبه، بر سه قسم است: 1- توبه عام، که توبه از ترک واجب و ارتکاب حرام است، بر همه بندگان واجب مي باشد. درباره اينان آمده است: «وَ مَن لَم يَتُب فَاُولئِکَ هُمُ الظّالِمُون؛ و هر که از گناه بازگشت نکند، پس آنان ستمکارانند بر نفس خود.» 2- توبه خاص، که توبه از ارتکاب مکروهات و ترک مستحبات، و ترک اولي است، مانند توبه حضرت آدم (ع) و انبياء سلف. 3- توبه اخصّ الخاص، که توبه از به جا آوردن مباحات است، مانند توبه و استغفارهاي خاتم الانبياء (صلي الله عليه و اله) و اوصياء گرامي آن حضرت، و برجستگان از اولياء الله. آيه شريفه «لَقَد تابَ الله عَلي النّبي …» اشاره به اين معنا است.» (37) 6- دعا: يکي از مهمترين راه هاي مبارزه با شيطان، مسلح شدن به سلاح دعا است. «يک مومن در مواقع بلا و مصيبت و نيز هنگام مکر شيطان دست به دعا مي زند مانند کسي که هنگام ديدن دشمن دست به سلاح و شمشيري مي زند آري دعا يکي از بهترين عبادت ها و موجب استکمال نفس و قرب به خدا و دوري شيطان مي شود بنده خدا بايد دعا کند زيرا در تمام وجود به خدا نياز دارد بلکه عين فقر و نياز است و اگر يک لحظه فيض خدا قطع شود پوچ و نابود خواهد شد.» (38) 7- ذکر و ياد خدا: ذکر و ياد خداوند در همه حال، عاملي است براي حايل شدن بين انسان و وساوس شيطاني و در نهايت دوري از گناهان و خطاها «زيرا اگر انسان بتواند خود را در محضر حق تعالي ببيند و از او جدا نشود با ذکر الله اطمينان قلب پيدا مي کند و قلب مطمئن آن قلبي است که با وساوس و خواطر منتصب نمي شود و داراي آرامش است. ذکر و ياد خدا موجب ناراحتي و دلسردي شيطان مي شود. عوامل زياد ديگري وجود دارد که انسان را در راه مبارزه با شيطان ياري مي دهند. مانند صدقه دادن، خواندن آيه الکرسي، عمل صالح، خواندن تسبيح حضرت زهرا، قرائت سوره توحيد و قدر، قرائت قرآن، ذکر «لا حول ولا قوه الا بالله» ماه رمضان و …» (39) راه تسلط بر شيطان مسلم است که شيطان و غير شيطان جنود الهي هستند و اگر کسي بخواهد بر شيطان مسلط شود بايد به درگاه خدا ناله و تضرع کند، خود را نبيند و خدا را ببيند تا بتواند از اين سلاح نيرومند استفاده کرده و شيطان را رام خود کند. آن بنده شايسته اي که خود را با خداي خويش سرگرم سازد و به غير او بي توجه باشد مي تواند در برابر وسوسه هاي شيطاني مقاومت کند و نيروي خود را در نبرد و پيکار با شيطان از نور الهي دريافت نمايد. از اين رو راهي که انسان را براي محار و پيکار با شيطان به پيروزي مي رساند بر اين استوانه ها استوار است: پناه بردن به خداوند در ظاهر و باطن، سير و سلوک در طريق سلامت و استقامت، ثبات و پايداري بر دين و عقيده و مذهب خود، مراقبت در انجام تکاليف شرعي، پيروي از الگوي شايسته تقرب و نزديکي خداوند از راه ذکر و عبادت و انجام آداب مستحب کوشش و مجاهدت براي خدا و در راه او که از طريق عمل به طاعات و تربيت نفس و تمرين و تکمين آن امکان پذير است. همچنين دعايي از صحيفه سجاديه، براي دوري شيطان از راه هاي ديگري است براي دوري محبين از شيطان لعين و رجيم. نتيجه گيري شيطان موجودي است قسم خورده براي گمراهي و اغواي انسان ها و براي اين کار در مسير تمامي آدميان کمين مي کند: الا عباد الله المخلصين. دام هايي که شيطان براي فريب آدميان به کار مي برد بسيار زياد است، درست است که در متن مقاله مطالبي به عنوان کارها و دامهاي شيطان از نظر نويسندگان بيان گرديد اما واقعيت اين است که تمامي گناهان از شيطان سرچشمه مي گيرد و مي توان به طور کلي بيان کرد که تمام گناهان جزء دام هاي شيطان به حساب مي آيد. هر گناه دامي است براي به هلاکت انداختن انسانها مثل تکبر، حسد، دروغ، غيبت، نگاه به نامحرم، و … مطالبي که بيان گرديد در حقيقت سر فصل هايي کلي است از دام ها و کارهاي شيطان و خواننده فهيم خود به اين مطلب پي مي برد که تمامي گناهان را به نوعي مي توان جزء فريب هاي شيطان به حساب آورد. به هر حال پس از آنکه با اين مسائل آشنا شديم نوبت به راه هاي مبارزه با شيطان مي رسد، راه هاي مبارزه با شيطان نيز فراوان است و در روايات و احاديث فراوان به آن اشاره شده و در اين تحقيق مختصراً به آنها اشاره شده است. از جمله «استعاذه، بسم الله، دعا و …» که با تقويت اين امور در زندگي بر شيطان فائق خواهيم آمد. پي نوشت ها: 1- سيد علي اکبر قرشي، قاموس قرآن، ج 4، ص 32 2- لويس، معروف المنجد، مترجم مصطفي رحيمي اردستاني، ج 1، ص 541 3- سيد علي اکبر، قرشي، همان ، ص 33 4- عليرضا رجالي تهراني، جن و شيطان، ص 56 5- همان پيشين، ص 57 6- همان پيشين، ص 60 7- همان پيشين، همانجا 8- همان پيشين، ص 62 9- قران كريم ، سوره اعراف، آيه 200 10- سوره ابراهيم، آيه 22 11- محسن، غفاري، ابليس نامه، ص 32 12- سوره اسراء، آيه 65 13- محسن غفاري، همان، ص 38 14- رقيه يعقوبي، دنياي شگفت جن ابليس شيطان، ص 80 15- عليرضا رجالي تهراني، همان، ص 63 16- سوره مائده، آيه 90 17- عليرضا رجالي تهراني، همان، ص 65(به نقل از وسائل الشيعه، ج 2، ص 663) 18- کريم برزگر، شيطان شناسي، ص 123 19- همان پيشين، ص 126 20- همان پيشين، ص 128 21- نهج الفصاحه، ص 635، ح 3153 22- محمد نصيري، شيطان دشمن ديرينه انسان، ص 108 23- همان پيشين، ص 112 (برداشت آزاد) 24- عليرضا رجالي تهراني، همان، ص 70 25- محمد نصيري، همان، ص 110 26- رقيه يعقوبي، همان، ص 95.96 27- سوره اعراف، آيه 200 28- عليرضا رجالي تهراني، همان، ص 83. 29- هاشم رسولي محلاتي، چهل حديث، ص 206 30- عبدالله شبر، اخلاق، ص 75.76 31- رقيه يعقوبي، همان، ص 97 32- عليرضا رجالي تهراني، همان، ص 90 33- همان ، ص 93 34- عبدالله شبر، همان، ص 77 35- هاشم رسولي محلاتي، همان، ص 208 36- محمدنصيري، همان، ص 53 37- ابراهيم غفاري، آيين نيايش، ص 157 38- همان ، ص 160 39- همان ، ص 168

http://old.ido.ir/a.aspx?a=1391040409

رحلت عالم مجاهد حضرت آیه الله حاج شیخ محمد علی شرعی رضوان الله تعالی علیه تسلیت باد

رحلت عالم مجاهد حضرت آیه الله حاج شیخ محمد علی شرعی رضوان الله تعالی علیه را به پیشگاه حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ، مقام معظم رهبری مد ظله العالی، مراجع عظام تقلید ادام الله ظلهم، حوزه های علمیه بویژه حوزه علمیه خواهران و خانواده معزز ایشان، حوزه علمیه الزهرا(س) شهرستان خلخال،تسلیت عرض می نماییم. به همین مناسبت فردا ساعت 9 صبح در حوزه علمیه الزهر اء(سلام الله علیها) شهرستان خلخال مراسم گرامیداشت برای رحلت این عالم ربانی برگزار خواهد شد.

رحلت عالم مجاهد حضرت آیه الله حاج شیخ محمد علی شرعی رضوان الله تعالی علیه تسلیت باد

رحلت عالم مجاهد حضرت آیه الله حاج شیخ محمد علی شرعی رضوان الله تعالی علیه را به پیشگاه حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ، مقام معظم رهبری مد ظله العالی، مراجع عظام تقلید ادام الله ظلهم، حوزه های علمیه بویژه حوزه علمیه خواهران و خانواده معزز ایشان، حوزه علمیه الزهرا(س) شهرستان خلخال،تسلیت عرض می نماییم. به همین مناسبت فردا ساعت 9 صبح در حوزه علمیه الزهر اء(سلام الله علیها) شهرستان خلخال مراسم گرامیداشت برای رحلت این عالم ربانی برگزار خواهد شد.

​رحلت عالم مجاهد حضرت آیت الله حاج شیخ محمد علی شرعی رضوان الله تعالی علیه تسلیت باد

رحلت عالم مجاهد حضرت آیه الله حاج شیخ محمد علی شرعی رضوان الله تعالی علیه را به پیشگاه حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ، مقام معظم رهبری مد ظله العالی، مراجع عظام تقلید ادام الله ظلهم، حوزه های علمیه بویژه حوزه علمیه خواهران و خانواده معزز ایشان، حوزه علمیه الزهرا(س) شهرستان خلخال،تسلیت عرض می نماییم.

به همین مناسبت فردا ساعت 9 صبح در حوزه علمیه الزهر اء(سلام الله علیها) شهرستان خلخال مراسم گرامیداشت برای رحلت این عالم ربانی برگزار خواهد شد.