سطح بندی مفهوم بصیرت از دیدگاه رهبری

کلیدواژه­ «بصیرت» یکی از پرکاربردترین واژگان موجود در ادبیات مقام معظم رهبری بوده و همواره مورد تأکید فراوان ایشان قرارداشته است. بررسی­ ها نشان می­ دهد که این کلیدواژه از بَدو دوران رهبری معظم­ له پیوسته حضور پررنگی در بیانات و مکتوبات ایشان داشته لکن استعمال آن در بازه­ زمانی سال­ های ۸۸ و ۸۹ نسبت به گذشته به طرز معناداری افزایش یافته است. همین مسئله اهمیت واکاوی معنا و مفهوم بصیرت در اندیشه­ رهبر انقلاب و کشف دلایل پافشاری خاص ایشان بر لزوم بصیرت­ زایی و بصیرت­ افزایی در جامعه را دوچندان می­ سازد. نگارنده در این مقاله کوشیده است تا از رهگذر مطالعه­ مجموع گفتارها و نوشتارهای رهبر معظم با موضوع بصیرت از خردادماه ۱۳۶۸ لغایت آذرماه ۱۳۹۰ به صورت­بندی مفهوم بصیرت از منظر ایشان بپردازد.

۱. تعریف مفهوم بصیرت:

بصیرت، کلمه­ ای عربی از ریشه­ بصر (چشم) و به معنای بینایی است اما در کاربرد اصطلاحی، توانایی بیناییِ ظاهری که جزو حواس پنج­گانه­ انسان است از آن مُستفاد نمی­ گردد بلکه بصیرت در اصطلاح به معنای آگاهی، هوشمندی و هشیاری در برخورد با حوادث و پدیده­های بیرونی و برخورداری قدرت تحلیل مسائل اجتماعی و زمان­شناسی است. می­ توان به استناد این جمله­ی مشهور امیرالمؤمنین (ع) که «تُعرَفُ الأشیاءُ بِأضدادِها» بصیرت را نیز در قیاس با ضد خود معنا کرد و آن را نقطه­ی مقابل غفلت و ناآگاهی دانست. با این حساب ممکن است فردی از حس بینایی بسیار خوبی بهره­مند باشد اما به دلیل غفلت و ناآگاهی، حجابی بر دیدگانش قرارگیرد و نتواند بسیاری از مسائل را به درستی درک و تحلیل نماید. چنان­که پروردگار متعال در قرآن کریم در وصف مشرکان و منافقان می­ فرماید: «… وَ عَلَی أبصارِهِم غِشاوَهٌ»[۱]. یعنی بر چشمان آنان پرده­ ای است که با وجود بینایی ظاهری، مانع از دیدن حقایق می­ گردد.

۲. سطوح تحلیل بصیرت:

برمبنای تعریف فوق، مقام معظم رهبری دو سطح تحلیل را برای مفهوم بصیرت درنظر می­ گیرند: یکی سطح اصولی و لایه­ زیرین بصیرت است که به بصیرت در انتخاب جهان­بینی و فهم اساسی مفاهیم توحیدی مربوط می­شود. نتیجه­ی بصیرت­داشتن در این سطح، هدفدار و نظام­مند دیدن جهان است که زمینه­ی همه­ی تلاش­ها و مبارزات انسانی در جامعه می­ باشد. از این منظر که نقطه­ مقابل نگاه مادی است، در صورتِ یافتن هدف نظام توحیدی، هرگونه تلاش و مجاهدتی در راه تحققِ هدف، قطعاً انسان را به نتیجه می­ رساند. رهبر معظم در تبیین این سطح از بصیرت معتقدند: «در ديدگاه توحيدى، خسارت و ضرر براى مومن اصلاً متصور نيست. فرمود: «ما لنا الّا احدى الحسنيين» يكى از دو بهترين در انتظار ماست؛ يا در اين راه كشته مي­ شويم، كه اين بهترين است؛ يا دشمن را از سر راه برمي­داريم و به مقصود مي­رسيم، كه اين هم بهترين است. پس در اينجا ضررى وجود ندارد. درست نقطه­ى مقابل، نگاه مادى است. نگاه مادى اولاً پيدايش انسان را، وجود انسان را در عالم بدون هدف مي­داند؛ اصلاً نمي­داند براى چه به دنيا آمده است. البته در دنيا براى خودش هدف­هایى تعريف
مي­كند… اما اين­ها هيچ­كدام هدف­هاى طبيعى نيست، ملازم با وجود او نيست. وقتى اعتقاد به خدا نبود، اخلاقيات هم بى­ معنى مي­ شود، عدالت هم بى­ معنى مي­شود؛ جز لذت و سود شخصى، هيچ چيز ديگرى معنا پيدا نمي­ كند… پس ببينيد فرق بين نگاه توحيدى و نگاه مادى، معرفت الهى و معرفت مادى اين است. اين اساسى­ ترين پايه­ هاى بصيرت است.»[۲]

اما سطح دیگر که بیشتر مدنظر رهبر معظم انقلاب قرار دارد، بصیرت در برخورد با حوادث اجتماعی است. بصیرت­داشتن در این سطح عبارت است از تدبر کردن، درست نگاه کردن و درست سنجیدنِ حوادث به هنگام مواجهه با آنها و پرهیز از نگاه­های عامیانه و سطحی. رهبر انقلاب در این زمینه اظهار می­دارند: «حوادث را درست نگاه كردن، درست سنجيدن، در آنها تدبر كردن، در انسان بصيرت ايجاد مي­كند؛ يعنى بينايى ايجاد مي­كند و انسان چشمش به حقيقت باز مي­شود. اميرالمؤمنين (ع) مي­فرمايد: «فانما البصير من سمع فتفكر و نظر فابصر» بصير آن كسى است كه بشنود، گوش خود را بر صداها نبندد. وقتى شنيد، بیندیشد.»[۳]

صورتبندی مفهوم بصیرت در اندیشه مقام معظم رهبری

۳. عامل موجد بصیرت:

اگر بصیرت را به معنای توانایی تحلیل درست مسائل و تشخیص راه از بیراهه بدانیم، آن­گاه این سؤال به میان می­آید که چگونه باید چنین توانایی­ای را تحصیل نمود؟ برطبق آموزه­های اسلامی، وجود ملکه­ تقوا در انسان سبب ایجاد قوه­ تمیز حق از باطل (فرقان) که همان خصیصه­ بصیرت است می­ گردد. چنان­که خداوند متعال می­ فرماید: «إن تَتَّقُوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً»[۴]. رهبر انقلاب تقوا را نقطه­ مقابل غفلت و بی­ توجهی و حرکت بدون بصیرت دانسته و معتقدند: «خدا ناهوشيارى مؤمن را در امور زندگى نمى­ پسندد. مؤمن بايد در همه­ امور زندگى، چشم باز و دل بيدار داشته باشد. اين چشم باز و دل بيدار و هوشيار در همه­ امور زندگى، براى انسان مؤمن اين اثر و فايده را دارد كه متوجه باشد كارى كه مى­ كند، برخلاف خواست خدا و طريقه و ممشاى دين نباشد. وقتى اين مراقبت در انسان به وجود آمد كه گفتار و عمل و سكوت و قيام و قعود و هر اقدام و تصرف او برطبق خط مشیی است كه خداى متعال معين كرده، اسم اين حالت هوشيارى و توجه و تنبه در انسان تقواست كه در فارسى به پرهيزگارى ترجمه شده و مقصود از پرهيزگارى اين است كه حالت پرهيز و برحذر بودن هميشه در انسان زنده باشد.
صورتبندی مفهوم بصیرت در اندیشه مقام معظم رهبری

تقوا موجب مى­شود كه خداى متعال نورى را در قلب و زندگى و راه شما قرار بدهد تا بتوانيد در پرتو آن نور حركت كنيد و راه زندگى را پيدا نماييد. بشر نمى­تواند با سردرگمى حركت كند. بدون شناختن مقصد و هدف، حركت انسانى ميسور نيست. اين نورى كه مى­تواند هدف و سرمنزل و راه را به ما نشان بدهد ناشى از تقوا و پرهيزگارى است. توصيه­ی همه­ی انبيا و اوليا به تقواست.»[۵] پس می­توان گفت که کارویژه­ تقوا بصیرت­ زایی بوده و انسان متقی در برخورد با حوادث از قوه­ بصیرت و توانایی تمیز سره از ناسره برخوردار است.

۴. پیامد فقدان بصیرت:

به باور رهبر انقلاب پیامد فقدان قوه­ بصیرت در انسان، ناتوانی از تشخیص جبهه­ حق از باطل در جامعه است. افراد بی­ بصیرت قادر به درک و هضم درست مسائل مستحدثه­ اجتماعی نیستند و معمولاً تحلیل­ های غلطی از شرایط دارند که زمینه­ ساز سقوط و اشتباهات جبران­ ناپذیری می­ گردد. این نقیصه بالأخص در روزگار فتنه که روزگار غبارآلودگی فضا و نامشخص بودن خطوط و صف­بندی­ها است بیشتر نمایان می­شود. ویژگی دوران فتنه، بروز شبهات است. یعنی حق و باطل و سره و ناسره در هم می­ آمیزند و امر بر آحاد جامعه مشتبه می­ گردد. در چنین شرایطی تنها افراد صاحب بصیرت و آگاه به زمان هستند که می­ توانند راه را از بیراهه تشخیص داده و جبهه­ی حق را برگزینند.
صورتبندی مفهوم بصیرت در اندیشه مقام معظم رهبری

رهبر معظم مصداق بارز شرایط فتنه­ گون در تاریخ اسلام را دوران دشوار حکومت امیرالمؤمنین (ع) می­ دانند که دوران جنگ با اهل قبله بود. ایشان حدیثی را از علی ابن ابی طالب (ع) نقل می­ کنند که می­ فرماید: «و قد فتح باب الحرب بينكم و بين اهل القبله و لايحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر»[۶]. در تبيين اين حديث بايد گفت كه در دوران پیامبر اکرم (ص) خطوط و جبهه ­ها آشکار بود زیرا مسلمانان با کفار و مشرکان می­جنگیدند لذا امکان بازشناسی حق از باطل با سهولت میسر می­شد. لکن در دوران امیرالمؤمنین هر دو طرفِ جنگ­ ها مسلمانان و اهل عبادت و دینداری بودند و همگی به جانب یک قبله نماز می­ خواندند. این درهم­ آمیختگیِ حق و باطل و به ­هم­ ریختگیِ خطوط، تشخیص را برای افراد ناآگاه و بی­ بصیرت نظیر خوارج در سپاه امام علی (ع) دشوار می­ کرد. به همین خاطر رهبر انقلاب ایستادگی در جبهه­ی امیرالمؤمنین را بسیار دشوارتر از ایستادگی در جبهه­ پیامبر اکرم می­ پندارند: «سختى پرچم اميرالمؤمنين از پرچم پيغمبر از جهاتى بيشتر بود؛ چون در پرچم پيغمبر دشمن معلوم بود، دوست هم معلوم بود؛ در زير پرچم اميرالمؤمنين دشمن و دوست آن چنان واضح نبودند. دشمن همان حرف ­هایى را مي­ زد كه دوست مي­ زند؛ همان نماز جماعت را كه در اردوگاه اميرالمؤمنين مي­خواندند، در اردوگاه طرف مقابل هم در جنگ جمل و صفين و نهروان مي­ خواندند. حالا شما باشيد چه كار مي­ كنيد؟»[۷] با اين حساب تنها كساني مي ­توانستند در زير پرچم اميرالمؤمنين شمشير بزنند كه اهل صبر و بصيرت باشند.

صورتبندی مفهوم بصیرت در اندیشه مقام معظم رهبری

به باور رهبر انقلاب بزرگ­ترین مشکل خوارج فقدان قدرت تحلیل بود. ایشان می­فرمایند: «اصحاب اميرالمؤمنين آنهايى كه دل او را خون كردند همه مغرض نبودند؛ اما خيلى از آنها مثل خوارج قدرت تحليل نداشتند. قدرت تحليل خوارج ضعيف بود. يك آدم ناباب، يك آدم بدجنس، يك آدم زبان­دار پيدا مى­شد و مردم را به يك طرف مى­كشاند؛ شاخص را گم مى­كردند. در جاده هميشه بايد شاخص موردنظر باشد. اگر شاخص را گم كرديد، زود اشتباه مى كنيد.»[۸]

حرکت در دوران فتنه ­گونِ حکومت امیرالمؤمنین بصیرتی از جنس بصیرت خود ایشان را می­ طلبید. به همین خاطر تنها علی بود که می­ توانست رویاروی خوارجِ عابد و ظاهرالصلاح بایستد و چشم فتنه را کور نماید. رهبر انقلاب می­ گویند: «بى­ مورد نيست كه اميرالمؤمنين فرمود: هيچ­كس نمى ­توانست اين كارى را كه من كردم بكند و اين فتنه را بخواباند. اين كار واقعاً شمشير و آگاهى و آن ايمان على به خودش و راه خودش را مى­خواست… در روايتى از امام صادق نقل شده است كه اگر اميرالمؤمنين با اهل قبله نمى­جنگيد، تكليف اهل قبله­ى بد و طغيانگر تا آخر معلوم نمى­شد. اين على­بن­ ابى طالب بود كه اين راه را باز نمود و به همه نشان داد كه چه كار بايد كرد.»[۹] مقام معظم رهبری نبرد رزمندگان اسلام در دوران هشت سال دفاع مقدس را نیز نمونه­ی دیگری از جنگ با اهل قبله می­دانند: «يادتان است كه در جنگ تحميلى وقتى بچه­هاى ما مى­رفتند سنگرهاى دشمن را مى­گرفتند و آنها را اسير مى­كردند و به داخل سنگر مى­آوردند، وقتى جيب­هايشان را مى­گشتند، مهر و تسبيح پيدا مى­كردند. آنها جوانان مسلمان شيعه­ى عراقى بودند كه مهر و تسبيح در جيبشان بود؛ اما طاغوت و شيطان از آنها استفاده مى­كرد. اين دست مسلمان تا وقتى ارزش دارد و دست مسلمان است كه به اراده­ى خدا حركت كند. اگر اين دست به اراده­ى شيطان حركت كرد، همان دستى مى­ شود كه بايد قطعش كرد. اين را اميرالمؤمنين خوب تشخيص می­داد»[۱۰]

رهبر انقلاب در سال­های آغازین زعامت خود، در شهریورماه ۱۳۷۰ با آینده ­نگریِ عمیقِ خویش به مردم درباره­ فرارسیدن دوران مبهم ­شدن صفوف همانند دوران امیرالمؤمنین هشدار می­ دهند: «البته بحمدلله ما هنوز در چنان دورانى نيستيم. هنوز صفوف روشن است؛ هنوز خيلى از اصول و حقايق، واضح و نمايان است؛ اما مطمئن نباشيد كه هميشه اين گونه خواهد بود. شما بايد آگاه باشيد. شما بايد چشم بصيرت داشته باشيد. شما بايد بدانيد بازويتان در اختيار خداست يا نه. اين بصيرت مى­ خواهد؛ اين را دست كم نگيريد.»[۱۱]

۵. نمادسازی برای مفهوم بصیرت:

رهبر معظم انقلاب با هدف ملموس و عینی­ سازی مفهوم بصیرت، اقدام به نمادسازی براي آن کرده و شخصیت «عمار یاسر»، صحابیِ بصیرِ پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین را به عنوان نماد و مظهر بصیرت در جامعه­ی اسلامی معرفی می­کنند. ایشان می­فرمایند: «در جنگ صفين يكى از كارهاى مهم جناب عمار ياسر تبيين حقيقت بود. چون آن جناح مقابل كه جناح معاويه بود، تبليغات گوناگونى داشتند… شبهه­افكنى مي­كردند، سوءظن وارد مي­كردند… كسى كه از اين طرف، خودش را موظف دانسته بود كه در مقابل اين جنگ روانى بايستد و مقاومت كند، جناب عمار ياسر بود كه در قضاياى جنگ صفين دارد كه با اسب از اين طرف جبهه به آن طرف جبهه و صفوف خودى مي­رفت و همين طور اين گروه­هایى را كه جدا جداى از هم بودند، به هر كدام مي­رسيد، در مقابل آنها مى­ايستاد و مبالغى براى آنها صحبت مي­كرد؛ حقایقى را براى آنها روشن مي­كرد و تأثير مي­گذاشت. يك جا مي­ديد اختلاف پيدا شده، يك عده­ اى دچار ترديد شدند، بگومگو توى آنها هست، خودش را به سرعت آنجا مي­ رساند و برايشان حرف مي­ زد، صحبت مي­ كرد، تبيين مي­ كرد؛ اين گره­ ها را باز مي­ كرد.»[۱۲] نمادسازی رهبر انقلاب موجب می­ شود که بحث بصیرت از فضای نظریِ صرف خارج شده و امکان الگوگیری برای آحاد جامعه وجود داشته باشد.
صورتبندی مفهوم بصیرت در اندیشه مقام معظم رهبری

۶. بصیرت به مثابه ابزار:

مقام معظم رهبری با تشبیه صحنه­های سیاسی به جبهه­ی جنگ، بصیرت را به مثابه ابزاری برای شناخت دشمن می­دانند. ایشان می­فرمایند: «يكى از كارهاى مهم در عمل نظامى، شناسائى است؛ شناسائى از نزديك كه زمين را بروند ببينند: دشمن كجاست، چه جورى است، مواضعش چگونه است، عوارضش چگونه است، تا بفهمند چه كار بايد بكنند. اگر كسى اين شناسائى را نداشته باشد، ميدان را نشناسد، دشمن را گم بكند، يك وقت مى­بينيد كه دارد خمپاره­اش را، توپخانه­اش را آتش مي­كند به طرفى كه اتفاقاً اين طرف، طرف دوست است نه طرف دشمن. نمي­داند ديگر. عرصه­ی سياسى عيناً همين جور است. اگر بصيرت نداشته باشيد، دوست را نشناسيد، دشمن را نشناسيد، يك وقت مى­بينيد آتش توپخانه­ى تبليغات شما و گفت و شنود شما و عمل شما به طرف قسمتى است كه آنجا دوستان مجتمعند نه دشمنان. آدم دشمن را بشناسد؛ در شناخت دشمن خطا نكنيم. لذا بصيرت لازم است٬ تبيين لازم است.»[۱۳]

بی­ شک اهمیت شناسایی دشمن و برآورد امکانات و پیش­بینیِ صحیح حرکت­ های آن در دوران فتنه دوچندان می­ گردد چراکه «در حوادث فتنه ­گون شناخت عرصه دشوار است، شناخت اطراف قصه دشوار است، شناخت مهاجم و مدافع دشوار است، شناخت ظالم و مظلوم دشوار است، شناخت دشمن و دوست دشوار است.»[۱۴] به زعم رهبر عاليقدر، دوران دشوار هر انقلاب آن دورانی است که حق و باطل در هم ممزوج می­شوند و غبار فتنه فضا را پرمی­ کند. در چنین فضایی ابزار بصیرت به عنوان یک چراغ مه­شکن یا یک قطب­نما افراد جامعه را هدایت نموده و آنها را از قدم گذاشتن در بیراهه بازمی­دارد. معظم­له معتقدند: «بصيرت وقتى بود، غبارآلودگى فتنه نمي­تواند آنها را گمراه كند، آنها را به اشتباه بيندازد. اگر بصيرت نبود، انسان ولو با نيت خوب گاهى در راه بد قدم مي­گذارد. شما در جبهه­ى جنگ اگر راه را بلد نباشيد، اگر نقشه­خوانى بلد نباشيد، اگر قطب­نما در اختيار نداشته باشيد، يك وقت نگاه

مي­كنيد مى­بينيد در محاصره­ى دشمن قرار گرفته­ايد؛ راه را عوضى آمده­ايد، دشمن بر شما مسلط مي­شود. اين قطب­نما همان بصيرت است.»[۱۵]

اما در صورت فقدان این ابزار، رزمندگان نمی­توانند به خوبی از عهده­ی شناسایی دشمن برآیند و لذا به ورطه­ شک و تردید فرومی­ افتند. این همان آفتی بود که در جنگ صفین به جان شماری از سربازان بی­بصیرت سپاه امیرالمؤمنین افتاد و رهبر انقلاب در توضیح آن می­فرمایند: «در روايت دارد كه آمدند خدمت حضرت و گفتند: «يا اميرالمؤمنين ـ یعنى قبول هم داشتند كه اميرالمؤمنين است ـ انا قد شككنا فى هذا القتال» ما شك كرديم. ما را به مرزها بفرست كه در اين قتال داخل نباشيم!»[۱۶]

۷. دو فاکتور پیروزی:

رهبر معظم انقلاب مؤلفه­ بصیرت را در کنار مؤلفه­ صبر (به عبارت دیگر، بیداری و پایداری) به عنوان دو فاکتور اصلیِ غلبه بر دشمن و رمز پیروزی انقلاب اسلامی معرفی می­کنند. ایشان معتقدند: «آن­چه امام بزرگوار و ملت شجاع ما را در راه این مبارزه­ی بزرگ موفق کرد، بصیرت و صبر بود. مقاومتی همراه با بصیرت»[۱۷]. جالب اینجاست که رهبر انقلاب فقدان این دو فاکتور کلیدی را سرمنشأ تمامی مشکلات و ابتلائات جوامع بشری می­ پندارند و می­ گویند: «تمام مشكلاتى كه براى افراد يا اجتماعات بشر پيش مى­ آيد، بر اثر يكى از اين دو است: يا عدم بصيرت يا عدم صبر. يا دچار غفلت می­ شوند، واقعيت­ ها را تشخيص نمى ­دهند، حقايق را نمى ­فهمند، يا با وجود فهميدن واقعيات، از ايستادگى خسته مى­شوند. لذاست كه به خاطر يكى از اين دو يا هر دو، تاريخ بشر پر از محنت­هاى بزرگ ملت­هاست؛ پر از غلبه­ زورگويان عالم بر ملت­ هاى ضعيف ­النفس و غافل است. ده­ها سال گاهى صدها سال يك ملت مقهور سياست يك جهانخوار و يك قدرت بزرگ بوده است. چرا؟ مگر اينها انسان نبوده ­اند؟ بله انسان بوده­ اند؛ ليكن يا بصيرت نداشته اند يا اگر بصيرت داشته ­اند، در راه آن آگاهى خود، فاقد صبر لازم را بوده اند؛ يعنى يا بيدارى نداشته اند يا پايدارى نداشته­اند»[۱۸]

به زعم رهبر فرزانه دو فاکتور صبر و بصیرتِ ملت­ها همواره در معرض هجمه استعمارگران و کانون­ های قدرت جهانی برای استمرار سیطره­ خود قرار دارد: «امروز هم در دنيا كسانى كه در رأس قدرت­هاى سياسى زورگو و مداخله ­گر يا در رأس كمپاني­ هاى اقتصادى يا در رأس دستگاه­ هاى سرطان­گونه­ تبليغاتى و شبكه­ هاى عظيم سودجوى تبليغات قرارگرفته­ اند، از طريق يكى از اين دو خصوصيت بر ملت­ها حكم مى­ رانند و زورگويى مى­ كنند. يا سعى مى­ كنند ملت­ها را در غفلت نگه دارند و بصيرت آنها را از آنها بگيرند، اگر هم نتوانند به طور كلى از آنها بصيرت را سلب كنند، در يك مورد كه يك مسئله­ خاص که برايشان مهم است، سعى مى­ كنند بيدارى ملت­ها و بصيرت انسان­ها را در آن جامعه سلب نمايند يا آنها را دچار بى­ صبرى كنند.»[۱۹]

۸. بصیرت و معیار تمیز عوام و خواص:

معیار تعریف عوام و خواص در یک جامعه و تمیز آنها از یکدیگر چیست؟ آیا بهره­مندی از نسب و نژاد ممتاز یا برخورداری از ثروت هنگفت و یا تحصیلات عالیه تعیین­ کننده­ مرز میان عوام و خواص هستند؟ البته بسیاری چنین می­اندیشند اما در اندیشه­ مقام معظم رهبری عنصر «بصیرت» معیار تفکیک عوام از خواص جامعه می­ باشد. ایشان معتقدند: «جزو عوام قرار نگرفتن بدين معنا نيست كه حتماً در پى كسب تحصيلات عاليه باشيد؛ نه! گفتم كه معنای عوام این نیست. اى بسا كسانى كه تحصيلات عاليه هم كرده ­اند اما جزو عوامند. اى بسا كسانى كه تحصيلات دينى هم كرده ­اند اما جزو عوامند. اى بسا كسانى كه فقير يا غنى­ اند اما جزو عوامند. عوام بودن، دست خود من و شماست. بايد مواظب باشيم كه به اين جرگه نپيونديم. يعنى هر كارى مى­ كنيم از روى بصيرت باشد. هر كس كه از روى بصيرت كار نمى كند عوام است. لذا مى­ بينيد قرآن درباره­ پيغمبر مى­فرمايد: «ادعوا الى لله على بصيره انا و من اتبعنى» يعنى من و پيروانم با بصيرت عمل مى­ كنيم، به دعوت مى­ پردازيم و پيش مى ­رويم. پس اول ببينيد جزو گروه عواميد يا نه. اگر جزو گروه عواميد، به سرعت خودتان را از آن گروه خارج كنيد. بكوشيد قدرت تحليل پيدا كنيد؛ تشخيص دهيد و به معرفت دست يابيد.»[۲۰]

رهبر انقلاب مسئوليت بسیار سنگینی را برای خواص یک جامعه قائل هستند که همانا بصیرت­افزایی در خود و دیگران است. یعنی خواص وظیفه دارند علاوه بر کسب بصیرت برای خود، به روشنگری و تبیین مسائل برای عوام جامعه نیز بپردازند و آنان را از فروافتادن به ورطه­ شبهات بازدارند. طبعاً به خاطر جایگاه مهم و حساس خواص در یک جامعه، اشتباهات احتمالی آنها به دلیل فقدان بصیرت نیز وخامت بیشتری دارد و خسارات سنگین­ تری را به جامعه وارد می­ سازد. چنان­که رهبر فرزانه می­فرمایند: «بلاهایى كه بر ملت­ها وارد مي­شود، در بسيارى از موارد بر اثر بى­بصيرتى است. خطاهایى كه بعضى از افراد مي­ كنند ـ مى­ بينيد در جامعه­ خودمان هم گاهى بعضى از عامه­ مردم و بيشتر از نخبگان خطاهایى مي­كنند. نخبگان كه حالا انتظار هست كه كمتر خطا كنند، گاهى خطاهايشان اگر كماً هم بيشتر نباشد، كيفاً بيشتر از خطاهاى عامه­ى مردم است ـ خیلی­هایش بر اثر بى­ بصيرتى است.»[۲۱]
صورتبندی مفهوم بصیرت در اندیشه مقام معظم رهبری

برای نمونه، ماجرای مشروطه یکی از صحنه­ های عبرت­ آموز تاریخ ایران است که در آن شاهد غفلت، بی­ بصیرتی و فقدان قدرت تحلیل خواص هستیم و می­بینیم که اشتباهات خواصِ بی­ بصیرت می­ تواند چه پیامدهای ناگواری را به همراه داشته باشد و حتی شرایطی را ایجاد کند که یک فقیه عالیقدر مانند شیخ فضل ­الله نوری را به پای چوبه­ دار بكشاند. رهبر انقلاب با اشاره به این حادثه می­فرمایند: «اين­كه بنده مسئله­ بصيرت را براى خواص تكرار مي­كنم، به خاطر اين است. گاهى اوقات غفلت مي­شود از دشمنى­هایى كه با اساس دارد مي­شود؛ اين­ها را حمل مي­ كنند به مسائل جزئى. ما در صدر مشروطه هم متأسفانه همين معنا را داشتيم. در صدر مشروطه هم علماى بزرگى بودند ـ كه من اسم نمى­آورم؛ همه مي­شناسيد، معروفند ـ كه اين­ها نديدند توطئه­اى را كه آن روز غربزدگان و به اصطلاح روشنفكرانى كه تحت­تأثير غرب بودند، مغلوب تفكرات غرب بودند، طراحى مي­كردند؛ توجه نكردند كه حرفهایى كه اين­ها دارند در مجلس شوراى ملى آن زمان مي­زنند، يا در مطبوعاتشان مي­نويسند، مبارزه­ى با اسلام است؛ اين را توجه نكردند، مماشات كردند. نتيجه اين شد كه كسى كه مي­دانست و مي­فهميد ـ مثل مرحوم شيخ فضل الله نورى ـ جلوى چشم آنها به دار زده شد و اين­ها حساسيتى پيدا نكردند؛ بعد خود آنهایى هم كه به اين حساسيت اهميت و بها نداده بودند، بعد از شيخ فضل­الله مورد تعرض و تطاول و تهتك آنها قرار گرفتند و سيلى آنها را خوردند؛ بعضى جانشان را از دست دادند، بعضى آبرويشان را از دست دادند. این اشتباهى است كه آنجا انجام گرفت؛ اين اشتباه را ما نبايد انجام بدهيم.»[۲۲]

۹. بصيرت و لزوم وجود شاخص:

بدون ترديد يكي از ملزوماتِ بصيرت­داشتن وجود شاخص و معيار است. يعني بايد شاقول يا سنگ محكي وجود داشته باشد تا افراد در هنگام مواجهه با حوادث و پديده­هاي گوناگون بتوانند با اتكا به آن به تحليل و تخمين اوضاع پرداخته و مواضع خود را مشخص كنند. به عبارت ديگر لازم است الگوي ثابتي وجود داشته باشد تا راهنماي عمل قرارگيرد و درست را از نادرست متمايز سازد. البته در شرايط عادي كه فضا شفاف و خطوط پررنگ هستند، شايد نياز به شاخص چندان احساس نشود و همگان اعم از عوام و خواص بتوانند راه را به سهولت پيدا كنند. اما در شرايط فتنه­گون و در فضاي مه­گرفته­ي سياسي و اجتماعي كه صفوف و جبهه­ها آشكار نيست، در صورت فقدان شاخص معتبر بسياري از افراد حتي خواصِ مُبرّز دچار لغزش خواهند شد. يكي از شاخص­هاي راهگشايي كه رهبر انقلاب به تأسي از امام علي (ع) معرفي مي­كنند، سنجيدن افراد با حق و پرهيز از سنجيدن حق با افراد است. ايشان مي­گويند: «همان­طور كه اميرالمومنين (ع) فرموده بود: «لا يُعرَفُ الحقُّ بِالرِّجالِ» با چهره­ها نمي­شود حق را تشخيص داد. يك چهره­ى موجه، محترم است، مورد قبول است، مورد تكريم است؛ اما او نمي­تواند شاخص حق باشد. گاهى چهره­ى موجهى مثل بعضى از صحابه­ى پيغمبر راه را عوضى مي­روند، اشتباه مي­كنند. بايد حق را شناخت، بايد راه را تشخيص داد تا بفهميم اين شخص حق است يا باطل. هر كه از اين راه رفت، حق است؛ هر كه از راه حق نرفت، مردود است. حق را بايد شناخت… امام (ره) كسى كه پدر همه­ى اين جريان بود، حق حيات به گردن جامعه و اين حركت عظيم داشت، فرمودند: اگر من از اسلام جدا شوم، مردم از من رو برخواهند گرداند. شاخص، اسلام است؛ شاخص، اشخاص نيستند.»[۲۳]
صورتبندی مفهوم بصیرت در اندیشه مقام معظم رهبری

شاخص ديگر مشاهده­ي پرچم­ها و علامت­هايي است كه افراد در زير آن قرارمي­گيرند. رهبر انقلاب در تبيين اين شاخص از قول جناب عمار ياسر در جنگ صفين مي­گويند: «ايشان (عمار ياسر) ديد يك عده­اى دچار شبهه شده­اند؛ خودش را رساند آنجا، سخنرانى كرد. يكى از حرف­هاى او در اين سخنرانى اين بود كه گفت: اين پرچمى كه شما در جبهه­ى مقابل مى بينيد، اين پرچم را من در روز احد و بدر در مقابل رسول خدا ديدم ـ پرچم بنى­اميه ـ زير اين پرچم، همان كسانى آن روز ايستاده بودند كه امروز هم ايستاده­اند؛ معاويه و عمروعاص. در جنگ احد هم معاويه هم عمروعاص و ديگر سران بنى­اميه در مقابل پيغمبر قرار داشتند؛ پرچم هم پرچم بنى­اميه بود. گفت: اين­هايى كه شما مى­بينيد در زير اين پرچم، آن طرف ايستاده­اند، همين­ها زير همين پرچم در مقابل پيغمبر ايستاده بودند و من اين را به چشم خودم ديدم. اين طرفى كه اميرالمؤمنين هست، همين پرچمى كه امروز اميرالمؤمنين دارد ـ يعنى پرچم بنى هاشم ـ آن روز هم در جنگ بدر و احد بود و همين كسانى كه امروز زيرش ايستاده­اند، يعنى على بن ابى طالب و يارانش، آن روز هم زير همين پرچم ايستاده بودند. از اين علامت بهتر؟ ببينيد چه علامت خوبى است. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدم­ها همان آدم­هايند، در يك جبهه… فرقش اين است كه آن روز آن­ها ادعا مي­كردند و معترف بودند و افتخار مي­كردند كه كافرند، امروز همان­ها زير آن پرچم ادعا مي­كنند كه مسلمند و طرفدار قرآن و پيغمبرند.»[۲۴]

رهبر انقلاب سپس از همين شاخصِ عمار ياسر براي تبيين فتنه­ي سال ۸۸ استفاده نموده و تحليل روشنگرانه و بصيرت­زايي را ارائه مي­كنند: «از اول انقلاب و در طول سال­هاى متمادى، كى­ها زير پرچم مبارزه­ى با امام و انقلاب ايستادند؟ آمريكا در زير آن پرچم قرار داشت، انگليس در زير آن پرچم قرار داشت، مستكبرين در زير آن پرچم قرار داشتند، مرتجعين وابسته­ي به نظام استكبار و سلطه، همه در زير آن پرچم مجتمع بودند؛ الان هم همين جور است. الان هم شما نگاه كنيد از قبل از انتخابات سال ٬۸۸ در اين هفت هشت ماه تا امروز آمريكا كجا ايستاده است؟ انگليس كجا ايستاده است؟ خبرگزارى­هاى صهيونيستى كجا ايستاده­اند؟ در داخل، جناح­هاى ضد دين از توده­اى بگير تا سلطنت­طلب تا بقيه­ى اقسام و انواع بى­دين­ها كجا ايستاده­اند؟ يعنى همان كسانى كه از اول انقلاب با انقلاب و با امام دشمنى كردند، سنگ زدند، گلوله خالى كردند، تروريسم راه انداختند. سه روز از پيروزى انقلاب در بيست و دوى بهمن گذشته بود، همين آدم­ها با همين اسم­ها آمدند جلوى اقامتگاه امام در خيابان ايران بنا كردند شعار دادن؛ همان­ها الان مى­آيند توى خيابان عليه نظام و عليه انقلاب شعار مي­دهند! چيزى عوض نشده. اسمشان چپ بود، پشت سرشان آمريكا بود؛ اسمشان سوسياليست بود، ليبرال بود٬ آزادى طلب بود، پشت سرشان همه­ي دستگاه­هاى ارتجاع و استكبار و استبداد كوچك و بزرگ دنيا صف كشيده بودند! امروز هم همين است. اين­ها علامت است، اين­ها شاخص است؛ و مهم اين است كه ملت اين شاخص­ها را مي­فهمد؛ اين چيزى است كه انسان اگر صدها بار شكر خدا را بكند، حقش را به جا نياورده است؛ سجده­ى شكر كنيم.»[۲۵]

جمع­بندي:

در مجموع مي­توان گفت كه مفهوم بصيرت در انديشه­ي مقام معظم رهبري از جايگاه بسيار رفيعي برخوردار است و به معناي آگاهي و بيناييِ فكري در مواجهه با حوادث بيروني و برخورداري از قوه­ي تحليل درست شرايط و تميز حق و باطل با استفاده از شاخص­هاي معتبر مي­باشد. ايشان عنصر بصيرت (بيداري) را در كنار عنصر صبر (پايداري) به عنوان رمز پيروزي انقلاب اسلامي و ضامن حراست از آن در برابر هجمه­هاي سخت و نرم دشمنان علي­الخصوص در دوران فتنه­هاي اجتماعي تلقي مي­نمايند كه فقدان يكي از اين­دو مي­تواند موجب سقوط جامعه و تحميل خسارات فراوان گردد. رهبر فرزانه بصيرت­زايي و بصيرت­افزايي را به طور خاص جزو وظايف خواص جامعه مي­پندارند و بصيرت را معيار تفكيك خواص از عوام سطحي­نگر مي­دانند. معظم­له در نهايت سه شاخص بصيرت، اخلاص و عمل بهنگام و به اندازه را به عنوان سرلوحه­ي عمل تمامي آحاد جامعه انقلابي معرفي مي­كنند.

[۱] . بقره، ۷

[۲] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان استان قم، ۴/۸/۱۳۸۹

[۳] . همان

[۴] . انفال، ۲۹

[۵] . بیانات مقام معظم رهبری در نمازجمعه تهران، ۱۰/۱/۱۳۶۹

[۶] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اقشار مختلف مردم، ۲۶/۱/۱۳۷۰

[۷] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی امر، ۵/۵/۱۳۸۸

[۸] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اقشار مختلف مردم، ۲۶/۱/۱۳۷۰

[۹] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اقشار مختلف مردم، ۶/۲/ ۱۳۶۹

[۱۰] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اقشار مختلف مردم، ۲۶/۱/۱۳۷۰

[۱۱] . بیانات مقام معظم رهبری در پايان مجمع بزرگ فرماندهان و مسوولان دفاتر نمايندگى ولی فقيه در سپاه، ۲۷/۶/۱۳۷۰

[۱۲] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی امر، ۵/۵/۱۳۸۸

[۱۳] . همان

[۱۴] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از شعرا، ۱۴/۶/۱۳۸۸

[۱۵] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مردم چالوس و نوشهر، ۱۵/۷/۱۳۸۸

[۱۶] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضاي مجلس خبرگان رهبري، ۲/۷/۱۳۸۸

[۱۷] . بیانات مقام معظم رهبری در دومین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره)، ۱۴/۳/۱۳۷۰

[۱۸] . بیانات مقام معظم رهبری در ديدار گروه كثيرى از دانشجويان و دانش­آموزان به مناسبت سيزدهم آبان ماه در سالروز ميلاد امام على (ع)، ۱۲/۸/۱۳۷۷

[۱۹] . همان

[۲۰] . بیانات مقام معظم رهبری در ديدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)، ۳۰/۳/۱۳۷۵

[۲۱] . بیانات مقام معظم رهبری در ديدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی امر، ۵/۵/۱۳۸۸

[۲۲] . بیانات مقام معظم رهبری در ديدار اعضای مجلس خبرگان رهبری، ۶/۱۲/۱۳۸۸

[۲۳] . بیانات مقام معظم رهبری در ديدار هزاران نفر از بسيجيان استان قم، ۳/۸/۱۳۸۹

[۲۴] . بیانات مقام معظم رهبری در ديدار مردم قم در سالگرد قيام ۱۹ دى، ۱۹/۱۰/۱۳۸۸

[۲۵] . همان

بصيرت مورد نظر رهبري انقلاب يعني چه؟


بصيرت مورد نظر رهبري انقلاب يعني چه؟

در يک پاسخ اجمالي و مختصر بايد گفت بصيرت يعني
-آگاهي علمي ،
-آگاهي عملي ،همراه با نکته سنجي و درايت و فهم(عقلانيت و فهم).
-انسجام و وحدت ملي
-دشمن شناسي
- بصيرت به تعبير اميرمؤمنان، يعني مشاهده درست و دقيق حوادث، تفکر و تدبر در آنها و سنجيدن مسائل و حوادث.
رهبر فرزانه انقلاب در توضيح دقيق بصيرت مي فرمايد : «بصيرت را در دو سطح ميتوانيم تعريف كنيم. يك سطح، سطح اصولى و لايه‌ى زيرين بصيرت است. انسان در انتخاب جهان‌بينى و فهم اساسى مفاهيم توحيدى، با نگاه توحيدى به جهان طبيعت، يك بصيرتى پيدا ميكند. … اين، پايه‌ى اساسى معرفت است؛ پايه‌ى اساسى بصيرت است. اين بصيرت خيلى چيز لازمى است؛ اين را بايد ما در خودمان تأمين كنيم. بصيرت در حقيقت زمينه‌ى همه‌ى تلاشها و مبارزات انسانى در جامعه است. اين يك سطح بصيرت.
بجز اين سطح وسيع بصيرت و لايه‌ى عميق بصيرت، در حوادث گوناگون هم ممكن است بصيرت و بى‌بصيرتى عارض انسان شود. انسان بايد بصيرت پيدا كند. اين بصيرت به چه معناست؟ يعنى چه بصيرت پيدا كند؟ چه جورى ميشود اين بصيرت را پيدا كرد؟ اين بصيرتى كه در حوادث لازم است و در روايات و در كلمات اميرالمؤمنين هم روى آن تكيه و تأكيد شده، به معناى اين است كه انسان در حوادثى كه پيرامون او ميگذرد و در حوادثى كه پيش روى اوست و به او ارتباط پيدا ميكند، تدبر كند؛ سعى كند از حوادث به شكل عاميانه و سطحى عبور نكند؛ به تعبير اميرالمؤمنين، اعتبار كند: «رحم اللَّه امرء تفكّر فاعتبر»؛فكر كند و بر اساس اين فكر، اعتبار كند. يعنى با تدبر مسائل را بسنجد - «و اعتبر فأبصر» - با اين سنجش، بصيرت پيدا كند. حوادث را درست نگاه كردن، درست سنجيدن، در آنها تدبر كردن، در انسان بصيرت ايجاد ميكند؛ يعنى بينائى ايجاد ميكند و انسان چشمش به حقيقت باز ميشود. اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) در جاى ديگر ميفرمايد: «فانّما البصير من سمع فتفكّر و نظر فأبصر» …»
(سخنان مقام معظم رهبري در جمع دانشجويان استان قم 1389)
در تبين تفصيلي بصيرت گفتني است :
بصر غير از بصيرت است. بصر چشم است. قوه‌ي باصره. جمعش ابصار است. بصيرت جمعش بصائر است. بصيرت يعني حكمت.
بصيرت در لغت عرب به معناي عقيده قلبي، شناخت، يقين، زيركي، عبرت آمده- (- لسان العرب، ج2، ص 814. )
بصيرت در فرهنگ معين به معني دانايي، بينايي، بينايي دل، هوشياري، زيركي و يقين است.- ( - معين، محمد، فرهنگ فارسي، ج1، ص 534.).
بصير را به بينا معنا نموده اند و در قران همراه با خبير و سميع به کار رفته است .
انسان بصير به ،فرد دانا ،روشن بين ،ژرف نگر و زيرک مي گويند.در نتيجه بصيرت دل آگاه،زيرک ،دانا با يقين مي باشدو عرفا بصيرت را در قوه قدسيه و ديده باطن آدمي مي دانند و حکما عاقله نظريه ،و اين گونه مي نماياند که ،اين واژه دو اصطلاح در باب حکمت و فلسفه و بيشتر در عرفان اسلامي متداول بوده و و در باب فهم عميق معنوي کاربري داشته است ان گونه که خواجه عبدالله انصاري در منازل السائرين آن را نتيجه ميدان يقين(منزل نوزدهم)
مي شمارد و سه مرحله آن را ،قبول ،اتباع و حقيقت مي داند.(منازل السائيرين ،خواج عبدالله انصاري).(واژه بصيرت،دائره المعارف تشيع-ج 3-)
نگاه اول:
اگر بخواهيم نگاهي جريان شناختي هم به بحث بصيرت داشته باشيم بايد،زمينه هاي آن را در بيانات مقام معظم رهبري در سال 75 در جمع فرماندهان لشکر 27 حضرت رسول صلي الله ملاحظه نمود.
در بيانات ايشان بر روي يک بحث اساسي ،عوام و خواص مطرح گرديد.خواص اگر اهل بصيرت بوده ،به موقع از حق حمايت مي کردند . حادثه تلخ صورت نمي گرفت(همان سخنراني 20/3/75)
نگاهي که دارند جامعه شناسانه است.و به تعبيري جامعه و افراد آن را دو قسمت مي کنند، عوام(که پيرو موجند و مرعوب جون) و خواص(کساني که
مي فهمند،تصميم مي گيرند و عمل مي کنند) .
در واقع مقام معظم رهبري در اين دوره مي خواهند تا خواص موجبات هماهنگي ،اتحاد در جامعه را حفظ نموده و اين خواص به آن اهداف بلند بنيانگذار انقلاب پايبند بوده ،در کنار مردم وده و مردم را از خود دانسته ،و در پي منافع و سلايق فردي و حزبي نباشند.
در واقع وظيفه انسجام در جامعه را به دوش خواص واگذاردند واز انها انتظار سلامت جامعه و نظام را خواستند و به نوعي تکليف نمودند.

نگاه دو:
در نگاه جريان شناختي به حوادث انتخابات در سال 88 ،مقام معظم رهبري جامعه و مردم را وارد دوره جديدي نمودند.
به تعبيري روان تر ،ابتدا از خواص انتظاراتي داشتند ،که فراهم نشده ، کار گره خورد، پيچيده شد و بيگانه هم بهره برده و خوشحال.
که مقام معظم رهبري مشکل را حل نمودند و ،عوام و خواص را برهم زدند و فرمودند ملاک بصيرت ، معيار بصيرت است و ديگر هيچ.
ونکاتي را به کرات در بحث بصيرت مورد توجه قرار دادند.
نکته اول در باب بصيرت: بحث علم اندوزي همراه با ايمان و تقوي

هويت ملي و اسلامي ما در دانش و پژوهش است(سايه سار ولايت جلد 6 صفحه ص 252) ،علم و پيشرفت علمي و فراگيري آن نياز اول کشور ماست (سايه سار ولايت جلد 6 صفحه ص 240).
جامعه اسلامي بايد ايمان ،علم و روشنفکري را با هم داشته باشد. بايد تحصيل علم را با آگاهي و روشن بيني و روشنفکري از يک طرف و ايمان از طرف ديگر هماهنگ کنيد. ساختن نظام و جامعه را مرهون سه نکنه دانسته ،علم ،روشنفکري و ايمان.( سايه سار ولايت جلد 1 صفحه 300)
ايشان از دغدغه هايي که بر لزوم آن اهتمام مي ورزند،توجه به همراهي داشتن علم با ايمان است و آن را مختص قرون اخير نمي دانند،بکه طبق صريح قران کريم ، سابقه تاريخي برخوردار است ،حتي پيش از ميلاد .اين دانش پيش از آن که در اختيار آحاد مردم باشد در اختيار پادشاهان و قدرتمندان و حاکمان بوده است و ان هم بدترين دشمنان پيغمبران محسوب مي شود و وقتي پيغمبران دين را بر آنان عرضه مي کردند ،فرحوا بما عندهم من العلم – دانش آنها مانعي در برابر چشم و گوششان مي شد و به دعوت پيغمبر اهميتي نمي دادند (سايه سار ولايت جلد 1 صفحه 296)
اين بيانات ناب و کلمات قصار، اشاراتي بود به اهميت علم و دانش و دانش اندوزي .زيرا دانش اندوزي موجب شکوفايي فردي و اجتماعي و زمينه هاي پيشرفت در صنعت، همه و همه موجبات ترقي علمي و درنهايت زمينه ساز آسايش و امنيت ،سرسبزي و جامعه و کشور را فراهم مي آورد،. و ما به اين اقتصار اکتفا مي کنيم .
اين علم اندوزي و دانش ،زمينه آگاهي و فهم مسايل جامعه را فراهم ، توانايي فهم و درک مشکلات را ميسر ، و قدرت صبر و تحمل سختي ها را در فرد و جامعه بيشتر، و همگام بودنش با ايمان و تقوي ،موجب تعالي معنوي مي گردد.
به بياني صريح تر از اين مطلب بايد اذعان داشت که وقتي فهم و منطق بر دقت و تفکر جامعه حاکم باشد ،يک فرد هيچگاه پيرو افراد نمي شود،بله پيرو حقيقت و و واقعيات مي شود به به بيان گويا تر بايد در اين فضاي غبارآلود، بايد حقيقت را تشخيص داد ،نه اين که دنبال رو باشد ، چرا که بسيار در تاريخ مشاهده شده است افراد صاحب نام لغزش پيدا کرده و چه بسا منحرف شدند و ،جمعي را هم به انحراف کشاندن،نمونه بارز آن را در جنگ جمل و صفين مي بينيم.
اتفاقي که در جامعه رخ داده ، فضاي غبارآلوده است و مسير نامشخص و نامعلوم، مانند جاده مه ،در اين حالت يک راه رو خوب ،به اصول تکيه مي کنند ،تا به سلامت از اين وضعيت به سلامت خارج شود ،با دقت و تامل و آگاهي ،نه اين که دنبال کسي را ه بيافتد ،چون آن فرد يا طيف جلودار است و فردي صاحب نام است.
لذا ،اين جاست که آن دانسته و علم اندوزي ثمره خود را نشان مي دهد.

نکته دوم: دشمن شناسي:
اين که دشمن کيست و در پي چه اهدافي است ،از نکاتي بسيار مهم است.
مقام معظم رهبري در سال 79 در ديدار با مردم قم بيان داشتند: هر کسي که با حاکميت نظام مستقل مردمي ديني مخالف است ،دشمن است.طمع ورزان ،غارتگران،سودجويان،زراندوزان،زورگويان،وابستگان مايلين به فساد و کساني که از حاکميت فرهنگ دين زيان شخصي مي بينند،دشمنند. البته در راس اينها دشمن خارجي هستند که بيش از همه ضرر ديده انآمريکا ،بيش از همه از تشکيل حکومت اسلامي خسارت ديد و هنوز هم مي بيند-آنها جلوتر از همه اند-صهيونيستها همين طور،کمپاني هاي بزرگ جهاني همين طور ،بي يند و بارهاي گوناگون در بخش هاي مختلف همين طور،کيسه دوخته هاي براي ثرت ملي همين طور،همه اين ها دشمنند.
هدف نهايي و اصلي دشمن اهداف که همان ،استعمار و چپاول ثروت هاي کشور هاي ديگر است و ما در طول تاريخ شاهد موارد متعدد در آفريقا و جنوب شرق اسيا ،آمريکاي جنوبي هستيم و استکبار نشان داده تنها چيزي که براي وي مهم بوده و هست ثروت هاي بلاد ديگر است ،حتي فرهنگ و تلاش در تغيير فرهنگي هم در همين راستا بوده و هست .
با شعار هاي رنگين و توخالي ،ايجاد توهمات کاذب در ميان جوانان بي بصيرت و بي شناخت و بي توجه ،تا حد زيادي هم به خواسته اي خود رسيده و از حرکت باز نايستاده و ادامه دارد ،و اين اشاره به هميشگي اين مبارزه دارد ،که عزت يک ملت در گروه همين مبارزه است ،زيرا دشمن وقتي ديد با يک فضا سازي واهي و کاذب نيرو و عده پيدا کرده آن وقت با تمام قواي خود حمله ميکند و از هيچ حرکتي هم دريغ نميکند ،لذا دراولين گام بايد درايت داشت ،آينده نگري نمود از حرکات دشمن به شناخت تمايلات دشمن ، که اولين نقطه دشمن شناسي توجه نمود.
حال دشمن چه کار مي کند؟
دشمن سه محور را نشانه رفته است :
1ـ عقب نگه داشتن کشور از لحاظ اقتصادي زيرا مي خواهد دولت را و مکتب را ناکارآمد و بي کفايت معرفي کند،همه تلاش هاي دشمن در تحريم هاي اقتصادي نيز خود گواه بر همين امر است.
با القاءاين نکته در ظاهر که دولت اگر کارامد بود به مشکلات فائق مي آمد و . . . . ما نيز همين مسايل و مشکلات را داشته ايم ،ان توهم کاذب را
ايجاد مي کند.
وقتي موفق شد اين توهم را ايجاد کند ،با اين سوال پيش مي ايد که مکتب مارکس با همه اقتدار نظامي نتوانست ،شما ازکجا مي توانيد ؟ که در واقع کارآمدي مکتب را نشانه و آن را تضعيف مي کند
وقت اين القاء ناتواني صورت گرفت ،اعتماد به نفس و خودباوري از جامعه رخت مي بندد .
2- دوم دشمن که عقب نگه داشتن علمي .
دشمن اين گونه القا مي کند که،علم در مهد ما هست و شما وقتي مي توانيد به دروازه هاي علم راه يابيد که در دانشگاه ما و در نزد اساتيد ما علم بياموزيد و اگر هم آموختيد ما قدر علم و علم اندوزي و دانش را مي دانيم.
دشمن خواستار عدم شکوفايي علمي دانشجويان است.هيچ چيز نبايد موجب شودکه در حرکت علم آنها(خطاب به دانشجويان )توقف و تعللي به وجود آيد ،دشمن اين را مي خواهد. نبايد بگذاريد او به اهافش برسد(سايه سار ولايت ج 1 ص 28)

3- برهم زدن اتحاد و انسجام ملي
و چه زيباروشن گري مي کنند مقام معظم رهبري :( سيد حسين اسحاقي ،نسيم همبستگي ازاتحاد ملي تا انسجام اسلامي،قم مرکز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما)
با نگاه به حوادث و مسايل جهاني به روشني درمي يابيم که دشمنان ملت ايران در صدد آنند که دشمني خود را از دو راه با ملت ايران به تحقق برسانند،يکي ايجاد تفرقه در ميان صفوف ملت ،از بين بردن يک پارچگي ملت ايران و از دست ملت ايران اين نيروي عظيم وحدت را ربودن و آنها را اختلافات داخلي سرگرم کردن.لذا ،تلاش براي اتحاد کلمه و يک پارچگي ملي و اتحاد امت اسلامي(بايد) ادامه يابد عاقلانه،هشيارانه،خردمندانه و مدبرانه بايستي اين اتحاد را حفظ کرد و روز به روز تقويت کرد.و اين اجتماع،و اين اتحاد يک واجب ديگر است.
اگر به وحدت و انسجام ملي نگاه کنيم،در فرايند آن يک نعمت الهي در جامعه اسلامي نمودار مي شود و آن امنيت اجتماعي است و در راستاي آن هم دولت مي تواند بهتر و بيشتر و با هزينه کمتر به وظايف خود و برنامه هاي سازنده خود مبادرت ورزد.
من بر روي وحدت تاکيد بيشتري دارم.به خاطر اين که امنيت هم ناشي از وحدت است وآن يعني نبودن تفرقه و درگيري و کشمکش.
راه تامين اين وحدت در چيست؟کساني که مسئولند يا داراي چهره موجه سياسي اند در اظهارات خودشان کاري نکنند که يک گروه و جناح از مردم ،
دل هاشان نسبت به ديگران چرکين شود.اين بد بيني نوعي فتنه است.و مردم را نسبت به آينده نااميد مي کند.
به هر حال در اين نگاه کوتاه سعي شد تا مراد از بصيرت و دورانديشي بيشر و تامل بهتر به برخي مسايل را تبين کنيم تا به ظرايف نهفته در بصيرت اشاره اي داشته باشيم.
شايد اين سوال پيش ايد که چرا از آحاد جامعه خواستند که اهل بصيرت باشند؟
علت آنرا در چند نکته بيان نمودند.
وقتي به گذشته خواص در تاريخ مراجعه مي کنيم،مي بينيم خواص عمدتا در گذر زمان با چند مشکل روبرو شده و برخي را انحراف در مسير اصلي
مي کشانند ،مسايلي که شايد به ظاهر امري عادي باشد اما از خواص قابل قبول نيست.
غفلت، عافيت طلبي، هواي نفس، شهوات، منافع شخصي و لجاجت از جمله عواملي هستند که مانع از اقدام برخي افراد در دفاع از حق مي شود.(سخنان مقام معظم رهبري در جمع دانشجويان قم سال 89)
براي مطالعه بيشتر به کتاب رسالت خواص،سيد احمد خاتمي،نشر بوستان کتاب
سايه سار ولايت ،نهاد رهبري در دانشگاه ها، نشر معارف (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبري، كد: 75/100125566

بصیرت مداری از دیدگاه رهبری

تاکنون از خود پرسیده‌ایم چه عواملی باعث میشود برخی افراد دچار بی بصیرتی شده، نتوانند سره را از ناسره تشخیص دهند؟ به­راستی برای گم نکردن راه چه باید کرد؟ چگونه میتوان راه را بازشناخت و فریفته‌ی سخنان و رفتارهای دشمنان نقاب­دار و منافقان فتنه‌گر و فتنه‌گران منافق نگردید؟! چگونه میتوان بین حق و باطل، جدایی افکند و راه را از کژراهه شناسایی نموده، مسیر را اشتباهی نپیمود؟
راه­کار همان است که رهبر معظم انقلاب بارها تأکید کرده‌اند که: «شما در جبهه‌ى جنگ اگر راه را بلد نباشید، اگر نقشه‌خوانى بلد نباشید، اگر قطب‌نما در اختیار نداشته باشید، یک وقت نگاه میکنید مى‌بینید در محاصره‌ى دشمن قرار گرفته‌اید؛ راه را عوضى آمده‌اید، دشمن بر شما مسلط میشود. این قطب‌نما همان بصیرت است».1
ولی آیا بصیرت برای اشخاص خاصی لازم است یا مسئله‌ای عمومی است؟ آیا بر همگان لازم است که بینش والایی داشته باشند؟ رهبر معظم انقلاب میفرمایند: «اگر همه‌ی تعاریفی که در خصوص بصیرت آورده شده را در یک جمله خلاصه کنیم میتوان گفت: بصیرت یعنی وجود چشمان تیزبینی در انسان که بتواند پشت صحنه‌ی مسائل پیچیده­ی سیاسی را به­خوبی تشخیص دهد. این مهم در طول دوران تاریخ معاصر ایران و حوادث بعد از انقلاب، خط کش جدا شدن افراد هوشیار از غافل بوده است».2

اهمیت و جایگاه بصیرت

اهمیت و جایگاه بصیرت، روشن‏بینی و درک درست از شرایط و فضاها است، به گونه‌ای است که قرآن کریم یکی از ویژگى‌های فرستادگان الهی را داشتن بینش صحیح از رفتارها و کردارها دانسته و جامعه‌ی اسلامی و پیروان دین را نیازمند این ویژگی معرفی کرده: «قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللّهِ عَلى بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی؛ بگو این راه من است. من و پیروانم با بصیرت کامل، همه‌ی مردم را به سوى خدا دعوت مى‌کنیم» کسی که بصیرت لازم را به همراه یک سری دیگر از شرایط - که اشاره خواهیم کرد - داشته باشد، در روزهای فتنه و فضاهای غبارآلود، مسیر را اشتباه نخواهد پیمود و از توانمندی و جسارت برخورد با دیگران و اظهار حق و حقیقت برخوردار میشود.
این جاست که هر جامعه‌ای با داشتن رهبری بصیر و نیروهایی این چنین، به­راحتی میتواند نقشه‌های دشمنان و فتنه‌گران را نقش برآب نموده، جامعه را از وجود آنان پاک­سازی نماید.
حضرت علی(ع) در این مورد میفرماید: «وَ لَكِنِّی اَضْرِبُ بِالْامُقْبِل اِلَی الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ وَ بِاالسَّامِعِ الْمُطِیعِ الْعَاصِی الْمُریبَ اَبَداً حَتّی يَأْتِی عَلی يَوْمِی؛ من با نیروهای گرویده به حق، فراریان را سرکوب میکنم و با سربازان آماده به فرمان، دودلان وسوسه‏گر را درهم­میکوبم».3
در اهمیت و جایگاه بصیرت همین بس که در آموزه‌های دینی ما، انسان بیبصیرت همانند فردی کور دانسته شده است.

واکاوی برخی علل نبود بصیرت

1- دنیاخواهی

یکی از عوامل اصلی کم­بود بینش، حب دنیا و تعلّق بیش از اندازه به امور دنیوی است. این امر باعث میشود برخی افراد دانسته یا نادانسته، برای حفظ مقام و مسئولیت دنیایی، ثروت و دارایی و… دنیا را بر آخرت مقدم دارند؛ و این آفت باعث کور و کر شدن حقیقی و باطنی آنان نسبت به حقایق می­شود. رسول خدا(ص) فرمود: «هر که به دنیا گراید و آرزوهای دنیویش دور و دراز گردد، خداوند به اندازه‌ی گرایش او به دنیا، دلش را کور میگرداند».4

2- کم‌خردی

اگر افراد، دارای مبانی و افکار مشخص- که برگرفته از مطالعه و تفکر و تعمق در مسائل است- نباشند، درک و بینش درستی از حوادث و اتفاقات پیرامونی نخواهند داشت و پیوسته با ارائه‌ی نظرات نادرست و تحلیل‌های اشتباه، افکار منفی و اقدامات خراب‌کارانه را به افراد جامعه منتقل می­کنند. همچنین با ادعای فهم و درک فوق العاده‌ای - که گویا کس دیگری بدان دست نیافته و نخواهد یافت - ایجاد موج منفی در جامعه ایجاد میکنند. حضرت امیر(ع) با اشاره به همین نکته میفرمایند: «لا بَصيِرََةَ لِمَنْ لا فِكْرَ لَهُ؛ کسی که اهل فکر و اندیشه نیست، بصیرت و بینش هم نخواهد داشت».5 آن حضرت با اشاره به پیامدهای وجود چنین افراد - فاقد فکر و تحلیل و بینش صحیح – ­ی در صفوف جامعه میفرماید: «فَاقِدُ الْبَصَرِ فَاسِدُ النَّظَرِ؛ آن که بصیرت و بینش را از دست بدهد، نظرش هم، نادرست و بی­ارزش است».6

3- هوا و هوس

هر انسانی در حالت تعادل و نبود میدان‌های آزمایش، با مشکل خاصی مواجه نمیشود. مشکل جایی نمایان میگردد که هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی این تعادل را از انسان بگیرد و با تابلو قرار دادن منافع و خواسته‌های نفسانی، فردی، جناحی و مانند آن در پیش چشم انسان، قدرت انتخاب را متزلزل نموده، او را در دو راهی حق و باطل قرار دهد. در چنین میدانی، کسانی که بر نفس خود مدیریت نداشته باشند، به­راحتی در دام خواهش‌های نفسانی افتاده، بصیرت و بینش لازم را برای خروج از این فضاها نخواهند یافت. حضرت علی(ع) میفرماید: «الهَوَی شَرِیكُ الْعَمَی؛ هوا و هوس، شریک کوردلی است».7

4- غفلت و لجاجت

غفلت و لجاجت، دو عامل آفت‌زای پرخطر در مسیر زندگی است که همواره انسان را با تهدید مواجه ساخته، چه بسا باعث میشود ثمره‌ی یک عمر زحمت و تلاش و خدمت انسان، پوچ و نابود گردد. نمونه‌های تاریخی فراوانی همانند «بلعم بن باعورا» و… هستند که با غفلت‌زدگی و خیره‌سری، زحمات و تلاش‌های­شان را نیست و نابود کردند. قرآن و روایات نیز به انسان هشدار میدهد که همه باید مراقب باشند تا اعمال نیکشان را با اعمال ناروا حَبْط و نابود نکنند.8
امیر بیان، علی(ع) میفرماید: «دَوَامُ الْغَفْلَه يُعْمِی الْبَصِیرَه؛ ادامه یافتن غفلت، دیده­ی بصیرت را کور میسازد».9
از پیامدهای غفلت‌‌زدگی این است که چنین افرادی به گمان این که تشخیص­شان آنان برترین تشخیص و درک و فهم‌شان، بالاترین درک و فهم است، دچار خودبینی و وهم‌گرایی میگردند و بر این باورهای نادرست خود، پافشاری و لجاجت هم می ورزند. در چنین فضایی است که زمینه‌های کج فهمی، بی­بصیرتی و کوری دل فراهم می­شود و بستر فتنه و آشوب، مهيّا.
رهبر معظم انقلاب در این باره می فرمایند: «بعضى اشخاص، لجبازند و هر چه انسان حقیقت را در مقابل‌شان قرار مى‏دهد، روى موضع لجوجانه­ی خود اصرار مى‏کنند. چنین رويّه‏اى، انسان را از حقیقت دور مى‏کند. فرد لجوج، در ابتداى لجبازى، هنوز اندکى نور حقیقت را مى‏فهمد و احساس مى‏کند که کارش براساس لج­بازى است اما وقتى لجاجت وى تکرار شد، دیگر آن اندک نورِ حقیقت را هم نمى‏فهمد. در او، باطن و اعتقاد و عقیده‏اى دروغین به وجود مى‏آید که اگر به خود برگردد و تعمق کند، مى‏بیند این که در ذهن اوست، عقیده نیست، «عَنْ ظَهْرِ الْقَلْب» و از باطنِ جان، نیست.
اما لجاجت نمى‏گذارد که او سروش حقیقت و پیام معنویت و حق را به گوشِ جان بشنود. دیدید کسانى که در مقابل اسلام و انقلاب اسلامى و فرمایشات امام و حقّانیت واضح و مظلومانه­ی ملت ایران ایستادند و لجاجت کردند، چگونه این لجاجت به گمراهى‏شان انجامید!10 … عزیزان من! تمام مشکلاتى که براى افراد یا اجتماعات بشر پیش مى‌آید، بر اثر یکى از این دو است؛ یا عدم بصیرت، یا عدم صبر. یا دچار غفلت مى‌شوند، واقعیت‌ها را تشخیص نمى­دهند، حقایق­ها را نمى‌فهمند، یا با وجود فهمیدن واقعیات، از ایستادگى خسته مى‌شوند. لذاست که به خاطر یکى از این دو - یا هر دو - تاریخ بشر پُر از محنت‌هاى بزرگ ملت‌هاست؛ پُر از غلبه‌ى زورگویان عالم بر ملت‌هاى ضعیف النفس و غافل است».11

5- آرزوهای ب یپایان

آرزوهای دور و دراز، از مهم­ترین رذایل اخلاقی است که در کتاب‌های بزرگان و آیات و روایات فراوانی از آن یاد شده است. پیامبر اکرم(ص) در روایت مشهوری «طول اَمَل» را یکی از دو دشمن بسیار خطرناک برای انسان‌ها برشمرده و فرموده است: «شدیدترین چیزی که از آن بر شما میترسم دو خصلت است: یکی پیروی از هوا و هوس و دیگری آرزوی طول و دراز. هواپرستی، شما را از حق باز میدارد و آرزوی دور و دراز، شما را بر دنیا حریص میکند».12

بصیرت از نگاه رهبر معظم انقلاب

ایشان در سخنرانی های مختلفی به بررسی ابعاد این مسئله پرداخته‌اند و در آن به نقش محوری خواص در تبیین حقایق و روشن­گری ها تأکید کرده‌اند. به تناسب بحث، برخی از بیانات ایشان را با ذکر عنوان نقل میکنیم؛ باشد که چراغ راهی برای آیندگان شود و همگان با پیروی از بیانات ایشان، به وظیفه‌ی دینی و انقلابی خویش عمل نماییم.

اهمیت بصیرت

«این که من در طول چند سال گذشته همیشه بر روى بصیرت تأکید کرده‌ام، به خاطر این است که یک ملتى که بصیرت دارد، مجموعه‌ى جوانان یک کشور وقتى بصیرت دارند، آگاهانه حرکت میکنند و قدم برمیدارند. همه‌ى تیغ‌هاى دشمن در مقابل آن­ها کند می شود. بصیرت این است. بصیرت وقتى بود، غبارآلودگى فتنه نمیتواند آن­ها را گم­راه کند، آن­ها را به اشتباه بیندازد. اگر بصیرت نبود، انسان ولو با نیت خوب، گاهى در راه بد قدم میگذارد».13

ضرورت بصیرت برای اقشار تحصیل­کرده

«در زندگىِ پیچیده‌ى اجتماعىِ امروز، بدون بصیرت نمیشود حرکت کرد. جوان‌ها باید فکر کنند، بیندیشند، بصیرت خودشان را افزایش بدهند. معلمان روحانى، متعهدان موجود در جامعه‌ى ما از اهل سواد و فرهنگ، از دانشگاهى و حوزوى، باید به مسئله‌ى بصیرت اهمیت بدهند؛ بصیرت در هدف، بصیرت در وسیله، بصیرت در شناخت دشمن، بصیرت در شناخت موانع راه، بصیرت در شناخت راه‌هاى جلوگیرى از این موانع و برداشتن این موانع؛ این بصیرت‌ها لازم است… بصیرت یعنى این که بدانید چه میخواهید، تا بدانید چه باید با خودتان داشته باشید».14

بصیرت، ابزار مبارزه با جنگ نرم

«باید همیشه هشیارى نسبت به همه‌ى جوانب باشد. اما این، اولویت استکبار در مواجهه‌ى با نظام اسلامى نیست. اولویت، آن چیزى است که امروز به آن میگویند جنگ نرم؛ یعنى جنگ به­وسیله‌ى ابزارهاى فرهنگى، به وسیله‌ى نفوذ، به وسیله‌ى دروغ، به وسیله‌ى شایعه‌پراکنى؛ با ابزارهاى پیش­رفته‌اى که امروز وجود دارد. ابزارهاى ارتباطى‌اى که ده سال قبل و پانزده سال قبل و سى سال قبل نبود، امروز گسترش پیدا کرده. جنگ نرم یعنى ایجاد تردید در دل‌ها و ذهن‌هاى مردم. خوب، شما ببینید در یک چنین وضعیتى چه چیزى بیش از همه‌ براى انسان مهم است؟ بصیرت».

بصیرت در شناخت خائنان

«بنده بارها بر روى بصیرت تکیه میکنم، به خاطر همین. مردم بدانند چه اتفاقى دارد مى‌افتد؛ ببینند آن دستى را که دارد صحنه‌گردانى میکند، صحنه را شلوغ میکند تا در خلال شلوغى‌هاى مردم، یک عنصر خائنى، یک عنصر دست‌نشانده و دست‌آموزى بیاید کارى را که آن­ها میخواهند، انجام بدهد و نشود او را توى مردم پیدا کرد؛ این کارى است که دشمن میخواهد انجام بدهد. هر اقدامى که به بصیرت منتهى بشود، بتواند عنصر خائن را، عنصر بدخواه را از آحاد مردم و توده‌ى مردم جدا کند، او را مشخص کند، این خوب است. هر اقدامى که فضا را مغشوش کند، مشوّش کند، انسان‌ها را نسبت به یک­دیگر مردد کند، فضاى تهمت‌آلود باشد، مجرم و غیرمجرم در آن مخلوط بشوند، این فضا مضر است، مخالف است».15

ب یبصیرتی و بلاها

«اگر من بخواهم یک توصیه به شما بکنم، آن توصیه این خواهد بود که بصیرت خودتان را زیاد کنید؛ بصیرت. بلاهایى که بر ملت‌ها وارد میشود، در بسیارى از موارد بر اثر بى‏بصیرتى است. خطاهایى که بعضى از افراد میکنند - مى‏بینید در جامعه‏ى خودمان هم گاهى بعضى از عامه‏ى مردم و بیشتر از نخبگان، خطاهایى می کنند. نخبگان که حالا انتظار هست که کمتر خطا کنند، گاهى خطاهای­شان اگر کمّاً هم بیشتر نباشد، کیفاً بیشتر از خطاهاى عامه‏ى مردم است - بر اثر بى‏بصیرتى است؛ خیلى‏هایش، نمی گوییم همه‏اش. بصیرت خودتان را بالا ببرید، آگاهى خودتان را بالا ببرید. من مکرر این جمله‏ى امیرالمؤمنین(ع) را - به نظرم در جنگ صفین - در گفتارها بیان کردم که فرمود: اَلَا وَ لَا يَحْمِلُ هَذا الْعَلَمَ اِلّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَالصَّبْر».16

پي‌نوشت‌ها:

1. بیانات در دیدار عمومى مردم چالوس و نوشهر، 15/7/1388.
2.رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولى امر، 5/5/1388.
3.نهج‏ البلاغه، خطبه‏ی6.
4.تحف العقول، ص60.
5.غرر الحکم، ص647، ح7937.
6.میزان الحکمه، ج2،ص504 .
7.نهج البلاغه، نامه­ی31.
8. حبط اعمال یعنی از بین رفتن پاداش عمل نیک، به دنبال گناهی که در پی آن عمل، انجام گرفته است. در قرآن نیز به همین معنی اشاره شده ‏است. زمر، آیه­ی65.
9. عیون الحکم و المواعظ، ص250. غرر الحکم، ح5146.
10. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در دیدار رئیس جمهور و هیئت وزیران‏‏ 8/6/1384.
11. دیدار با گروه کثیرى از دانشجویان و دانش­آموزان به مناسبت سیزدهم آبان، سال­روز میلاد امام على(ع)، 12/ 8/ 1377 .
12. محجه البیضاء، ج8، ص245.
13. بیانات در دیدار عمومى مردم چالوس و نوشهر، 15/7/1388.
14. بیانات در دیدار عمومى مردم چالوس و نوشهر، 15/7/1388.
15. بیانات رهبری در دیدار جمع کثیرى از بسیجیان کشور 4/ 9/ 1388.
16. نهج البلاغه، خطبه‏ى 173.

​بصيرت از ديدگاه مقام معظم رهبري (مدظله‌العالي)

بصيرت از ديدگاه مقام معظم رهبري (مدظله‌العالي)

مقدمه

در شرايط کنوني کشور عزيزمان، در فضايي که هر روز فتنه‌اي جديد رخ مي‌نمايد داشتن چراغي درخشان و بدون زنگار براي پيدا کردن راه درست، ضروري است و چه راهي بهتر و روشن‌تر از خط سيري که رهبر معظم انقلاب اسلامي (روحي فدا) نمايان نموده‌اند. براي درک صحيح از اين راه درخشان به نظر مي‌رسد بايد دنبال رهنمودهاي گهربار و معظم له دربارة بصيرت باشيم. از اين رو عنوان مقاله را «بصيرت از ديدگاه مقام معظم رهبري (مدظله‌العالي)» ناميده‌ايم.

معناي بصيرت

بصيرت به معنى دانايى، بينايى، بينايى دل، هوشيارى، زيرکى و يقين است.(1) نزد اهل معنا، نيرويى نهانى و قلبى است که در شناخت حقايق تا عمق وجود و باطن ذات آن رسوخ مى کند. برخى از اهل معرفت مى‏گويند: «بصيرت قوّه قلبى يا نيرويى باطنى است که به نور قدس روشن گرديده و از پرتو آن، صاحب بصيرت، حقايق و بواطن اشيا را در مى‏يابد. بصيرت به مثابه بَصَر (چشم) است براى نفس».(3) ميان بَصَر که تأمين کننده نور ظاهرى، و بصيرت که آورنده نور باطنى است، تفاوت بسيار است؛ مانند:

1. نور ظاهرى، تنها با بينايى انسان سر و کار دارد. خورشيد و ماه و چراغ، بيش از اين که فضا را روشن و بينايى انسان را يارى کنند، کارى انجام نمي‌دهند. پس اگر انسانى ناشنوا بود يا در بويايى و لامسه و گويايى خود نقص داشت، با تابش آفتاب و مهتاب و نورهايى از اين قبيل، مشکلاتش حل نمي‌شود. اما نور باطن همه نقص‌هاى (باطنى و معنوى) انسان را برطرف و تمام دردهاى او را درمان مي‌کند.

در صورتى که باطن کسى روشن شد، ساحت جانش چنان نورانى مي‌شود، که هم صحنه‌هاى خوبى را در خواب و بيدارى مي‌بيند، هم آهنگ‌هاى خوبى را مي‌شنود، هم رايحه‌هاى دل انگيزى را استشمام مي‌کند و هم ظرايف فراوانى را لمس مى نمايد.(4)

2. انسان دو چهره يا دوجنبه دارد: چهره ظاهرى يا مُلکى و چهره باطنى يا ملکوتى، خداوند براى ديدن ظواهر، بَصَر را به صورت بالفعل به انسان داده، بشر از آغاز تولد به کمک آن هر چه را که در شعاع چشم و منظر او قرار گيرد مى‏بيند. اما براى ديدن باطن و شهود ملکوت، قوه نورى را در نهاد او نهادينه نموده به نام «بصيرت»، که تا آن “نور استعدادى” از قوه به فعليت در نيايد، رؤيت باطن و شهود ملکوت، ميسر نخواهد بود.

صاحب جامع الاسرار مى‏نويسد: معناى سخن خداوند (نور على نور يهدى اللَّه لنوره من يشاء)،(5) (… و من لم يجعل اللَّه له نوراً فماله من نور)،(6) چيزى جز اين نيست که تا نور حق حاصل نيايد و به دل و جان سالک نتابد، بصيرت در او پديد نيايد. نور حق سرمه چشم بصيرت است و تمام تلاش اهل مجاهده براى آن است که مورد عنايت حق قرار گيرند و نور حق بر دل و بر جانشان پرتو افکن گردد.(7)

حافظ شيرازى که مى‏گويد:

گرنور عشق حق به دل و جانت افتد ـ باللَّه کز آفتاب فلک خوبتر شوى ؛ ناظر به همين نور است. با پرتو افکن شدن نور حق است که سالک از تحير و تردد مى رَهَد و سرانجام به حقيقت مى رسد.

راه تحصيل بصيرت

براى نيل به مقام رفيع بصيرت بايد به بازسازى و اصلاح نفس خويش پرداخت. مجاهده با هواى نفسانى و تهذيب روح از زنگارهاى گناه، لطيف و شفاف ساختن آيينه دل به نور توحيد، تنها صراط مستقيمى است که “حجاب ديدگان دل” را مى گشايد و آدمى را در معرض الهامات غيبى و مقام کشف و شهود قرار مى دهد. شايد بتوان راه‌هاي زير را براي دريافت صحيح بصيرت پيشنهاد نمود:

1. توبه: اولين گام براى تهذيب نفس و تحصيل بصيرت است. توبه از تقصيرات و گناهان، بلکه از کوتاهي‌ها و جبران حق اللَّه و حق النّاس است.

2. ذکر خدا: ذکر زبانى، قلبى و عملى، موجب بصيرت مى گردد. اميرالمؤمنين(ع) مى فرمايد: «مَنْ ذکر اللَّه استبصر؛(8) هر کسى به ياد خدا باشد، بينايى و بصيرت يابد».

3. هم نشينى با علما: مجالست با علما که موجب بصيرت و بينايى است. على(ع) مى فرمايد:«جاور العلماء تستبصر؛(9) با دانايان بنشين تا آگاهى يابى».

4. خرد ورزى: کسى که هر خبر يا مطلبى را مى شنود، فوراً نمي‌پذيرد، بلکه پيرامون آن مى انديشد و آن را از صافى عقل و انديشه‌اش مى گذراند، بصيرت و بينايى مى يابد، چنان که آينده نگرى و به کارگيرى خرد در فرجام امور باعث بصيرت و بينايى مى گردد.(10)

5. زهد: عدم دلبستگى به دنيا، از امورى است که باعث بصيرت مى گردد.(11)

6. ارتباط با خدا: ازدياد معرفت به خدا، انس با قرآن و معانى و معارف آن، توسل به ائمه(ع) و مناجات با خدا در خلوت مخصوصاً نماز شب از امورى هستند که موجب بصيرت و بينايى و برخوردارى از الهامات غيبى مى‏شود.

درجات و مراتب بصيرت

بصيرت باطنى و بينايى دل، درجات و مراتبى دارد. اوج آن مرتبه‌اى است که ائمه(ع) دارند. اميرالمؤمنين(ع) مى‏فرمايد: «لو کشف الغطاء ما ازددت يقيناً؛ اگر همه پرده‌ها فرو افتد، چيزى بر يقين من افزوده نمي‏شود».(12) اگر چه آن مرتبه از يقين مخصوص اولياى معصوم(ع) است، ولى ديگران نيز مي‌توانند مراتبى را تحصيل نمايند. هر کسى نور باطنى را از فطرت خدا داد خويش استخراج کند و چشم و گوشش باز شود، مى تواند خدا و نشانههاى او را با «چشم دل» ببيند و صداى تسبيح موجودات هستى را بشنود، که به حکم «يسبّح للَّه ما فى السموات و ما فى الارض».(13) همه آنان که در آسمان و زمينند، تسبيح خدا مى کنند. بسيارى از واقعيت‌ها را که با چشم نمي‌توان ديد، با بصيرت مشاهده مى‌کند، بلکه توانايى ديدن جهنم و شنيدن صداى زفير آن را پيدا مى‌کند، چنان که قرآن مى فرمايد: «کلاّ لو تعلمون علم اليقين لترونّ الجحيم، ثم لترونّها عين اليقين».(14)

آثار بصيرت

در حديث نبوى آمده است که در دل هر بنده‌اى دو ديده نهانى است که به واسطه آن دو، غيب را مى‌نگرد و چون خدا بخواهد در حق بنده‌اى نيکى کند، دو چشم دلش را مى‌گشايد تا به واسطه آن، آنچه را که از ديدگان ظاهريش نهان است، بتواند ديد.

از شمار انسان‌هاى صاحب بصيرت «حارث بن مالک بن نعمان انصارى» بود. پيامبر اکرم از او پرسيد: “چگونه‏اى و در چه حالى؟” عرض کرد: “مؤمن راستين و اهل يقينم". پيامبر فرمود: “علامت يقين و ايمان راستينت چيست؟” عرض کرد: “زهد و کناره‏گيرى نفسم از دنيا و دلبستگى آن، موجب شد که شبهايم را به بيدارى و عبادت و روزهايم را به روزه و تشنگى بگذرانم، از اين رو به درجه‏اى از بصيرت و بينايى رسيده‏ام که گويى عرش پروردگارم را که براى حسابرسى بر پا شده است، مى بينم و بهشتيان را در حال زيارت يکديگر مى‏نگرم و زوزه وحشتناک جهنميان را از درون آتش مي‏شنوم". پيامبر فرمود: “بنده‏اى است که خدا قلبش را روشن کرده است. حال به برکت اين نور الهى صاحب بصيرت شده‏اى پس آن را حفظ کن".(15)

اين خاصيت نور باطنى يا بصيرت است که از فطرت انسان پرتو افشان مى‌شود و اگر منبع الهى آن (فطرت) زنده به گور نشود و غبار آلودگي‌ها و تيرگى هواهاى نفسانى آن را نپوشاند، همواره چشم بصيرت باطن، پر فروغ خواهد بود اما اگر در پشت ظلمت گناه پنهان گردد و انسان تبهکار، حقيقت خود را نبيند، از آن رو که نورى ندارد، خود را گم مى کند و پس از مدتى خويشتن را به کلّى فراموش مى نمايد.

اينک که به طور خلاصه با فضاي مفهومي بصيرت آشنا شديم وقت آن است تا در انديشه‌هاي عالمانة رهبر معظم انقلاب اسلامي (مدظله‌العالي) به دنبال اين گوهر تابناک بگرديم.

بصيرت از ديدگاه مقام معظم رهبري (مدظله‌العالي)

مقام معظم رهبري (مدظله‌العالي) داراي منظومة فکري فرهنگي منسجمي هستند که داراي يک دال مرکزي حول محور «اسلام خالص جامع‌نگر» است. در منظومة فکري معظم‌له سه نظام بينشي، منشي و کنشي وجود دارد که با شناخت اين منظومه‌ها مي‌توانيم نسبت به انديشة عالي‌ترين رهبر جهان تشيع شناخت کافي پيدا کنيم و بي‌ترديد اين شناخت در نحوة تفکر، تصميم‌سازي، تصميم‌گيري و انجام وظيفة ما بسيار مؤثر خواهد بود.

نيک مي‌دانيم که نظام اسلامي ما بر اساس نظام ولايي تمرکز و شکل يافته است پس بايد اجزا و عناصر فکري رهبري معظم انقلاب اسلامي را بشناسيم. مقولاتي مانند بصيرت خواص و عوام، تهاجم فرهنگي، مهندسي فرهنگي، الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت، تحول در علوم انساني، مردم‌سالاري ديني و … براي اولين بار توسط ايشان مطرح شده و معظم‌له معتقدند اين موارد جزء اصول نظام فکري جمهوري اسلامي ايران است و دقيقا آسيب جدي موجود در کشور که همان «عدم شناخت نظام‌مند افکار رهبري» است همين‌جا رخ مي‌نمايد.

حضرت آيت الله العظمي امام خامنه‌اي (مدظله‌العالي) به دليل ارتباط با افراد و جريان‌‌هاي مختلف فکري از انديشه‌اي جامع، کاربردي و عيني برخوردارند و تاکنون هيچ‌گاه از مباني اصلي دور نشده‌اند و همان‌گونه که اشاره شد «مرکزيت فکري رهبري، اسلام خالص جامع‌نگر است» و به شدت از «التقاط» پرهيز دارند. همين منظومه در افکار حضرت امام خميني (رحمت‌الله عليه) و علامه طباطبايي ديده مي‌شود اما به دليل تخصص تاريخي رهبري نسبت به تاريخ ايران، جهان، ائمه عليهم‌السلام و … منظومة فکري ايشان با ديگران، تفاوت‌هاي آشکاري دارد و از همين‌جاست که مقولات عميقي هم‌چون بصيرت در ديدگاه معظم‌له جايگاه خاصي پيدا مي‌کند. جهانيان و من‌جمله جهان اسلام و ايران عزيز، اوج اين بصيرت را به زيبايي و روشني در کنترل فتنة 1388 و جذب حداکثري ايشان به دليل وجود بعد تقوا و خدامحوري، انصاف و اعتدال در داوري نسبت به ديگران و … در قضاوت و رفتار اجتماعي ايشان ديدند. (16)

به اعتقاد نگارنده؛ وجود بصيرت در منظومة فکري مقام معظم ‌رهبري (مدظله‌العالي) در نظام کنشي معظم‌له نمود پيدا مي‌کند که ريشه در نظام منشي و نظام بينشي ايشان دارد. به همين دليل، عمده شخصيت‌ها و جناح‌هاي مختلف، معظم‌له را قبول داشته و علاوه بر همکاري و تعامل با رهبري نسبت به اجراي فرامين ايشان گردن مي‌گذارند. براي درک ملموس وجود بصيرت در قضاوت و عمل مقام معظم ‌رهبري (مدظله‌العالي) به نقل از حجت‌الإسلام والمسلمين آقاي دکتر خسروپناه خاطره‌اي از آقاي سيدجواد طباطبايي را مي‌آوريم. ايشان مي‌گويد نقدي بر عبدالکريم سروش کردم، خيلي برآشفته و گفته بود بايد قلمش را شکست و دهانش را دوخت. اما وقتي نسبت به رهبري نقد کردم با وجود اينکه هم قلم، هم دهان و هم جوال‌دوز در اختيار ايشان است ولي نه قلمي مي‌شکند و نه دهاني مي‌دوزد.

در مطالعه و جستجوي بيانات و مکتوبات مقام معظم ‌رهبري (مدظله‌العالي) در خصوص واژة بصيرت، مقولاتي هم‌چون بصيرت افزايي، بصيرت‌بخشي، بصيرت‌يابي، بصيرت‌پراکني و … به چشم مي‌خورد.

- بصيرت يعني اينكه بدانيم شمري كه سر از پيکر امام حسين(ع) جدا كرد همان جانباز صفين بود كه تاچند قدمي شهادت پيش رفت. (1390: در ديدار با مردم)

- بايد بيدار باشيد، بايد هوشيار باشيد، بايد در صحنه باشيد، بايد بصيرت‏ را محور كار خودتان قرار دهيد. مواظب باشيد دچار بى‏بصيرتى نشويد. (1389: در ديدار با جوانان و دانشجويان استان قم)

- يك نكته‏اى در اينجا وجود دارد: گاهى بصيرت‏ هم وجود دارد، اما در عين حال خطا و اشتباه ادامه پيدا ميكند؛ كه گفتيم بصيرت‏ شرط كافى براى موفقيت نيست، شرط لازم است. (1389: در ديدار با جوانان و دانشجويان استان قم)

- مطالبه‏ى بصيرت‏، مطالبه‏ى همين تدبر است؛ مطالبه‏ى همين نگاه كردن است؛ مطالبه‏ى چيز بيشترى نيست. و به اين ترتيب ميشود فهميد كه بصيرت‏ پيدا كردن، كار همه است؛ همه ميتوانند بصيرت‏ پيدا كنند. (1389: در ديدار با جوانان و دانشجويان استان قم)

- بصيرت‏ پيدا كردن، كار سختى نيست. بصيرت‏ پيدا كردن همين اندازه لازم دارد كه انسان اسير دامهاى گوناگون، از دوستى‏ها، دشمنى‏ها، هواى نفس‏ها و پيشداورى‏هاى گوناگون نشود. انسان همين قدر نگاه كند و تدبر كند، ميتواند واقعيت را پيدا كند. (1389: در ديدار با جوانان و دانشجويان استان قم)

- نبايد از گفته‌ها يا نوشته‌هاي ما برداشت اختلاف شود و اگر هم اختلاف نظري است، نبايد جلوي مردم اخم کرد و بهانه به دست رسانه‌هاي بيگانه داد. (1390: در ديدار با مسئولان نظام)

- براى اينكه بتوانند اين انقلاب را از درون شكست بدهند. ملت در مقابل اين توطئه‏ى بزرگ، اين حركت خصمانه، با آگاهى و بصيرت‏ و عزم و ايستادگىِ بى‏نظيرى توانست دشمن را به شكست بكشاند. تجربه‏اى كه در اين هشت ماه بعد از انتخابات تا بيست و دوم بهمن بر اين ملت و بر اين كشور گذشت، تجربه‏اى پر از درس، پر از عبرت و حقيقتاً مايه‏ى سربلندى ملت ايران است. (1/1/1389)

- خسته مباد گامهاى استوارتان، سربلند باد پرچم همت و آزادگى‏تان، درود خدا بر عزم راسخ و بصيرت‏ بى‏همتايتان كه هميشه در لحظه‏ى نياز، صحنه رويارويى با بد دلان و بدخواهان را عرصه‏ى پيروزى حق مى‏سازد و نمايشگاهى از عزت و عظمت مى‏آرايد. (22 بهمن 1388) (17)

نگاه ويژة مقام معظم رهبري در وجود بصيرت در ميان ياران خويش:

با نگاهي به تاريخ پر فراز و نشيب انقلاب اسلامي ايران، مي‌بينيم قهرمانان بزرگ انقلاب که بيشترشان به فيض شهادت نائل آمدند صاحب بصيرت بودند. يکي از اين بزرگان، شهيد دکتر مصطفي چمران است. پايگاه حفظ و نشر آثار آيت الله العظمي خامنه اي (مدظله‌العالي) به مناسبت سالگرد شهادت دکتر مصطفي چمران بخشي از سخنان مقام معظم رهبري را در مورد دکتر چمران بازنشر داده است که در ذيل مي آيد:

- … بعد معلوم شد که {دکتر چمران} نگاه سياسي و فهم سياسي و آن چراغ مه شکنِ دوران فتنه را هم دارد. فتنه مثل يک مه غليظ، فضا را نامشخص مي‌کند؛ چراغ مه شکن لازم است که همان بصيرت است. آنجا جنگيد؛ بعد که انقلاب پيروز شد، خودش را رساند اينجا. (18)

بصيرت در نگاه عميق تاريخي مقام معظم رهبري (مدظله‌العالي)

قبلا در تبيين منظومة فکري رهبر معظم انقلاب اسلامي (مدظله‌العالي) گفتيم که ايشان به دليل تسلط تاريخي خوبي که دارند داراي نگاهي جامع‌نگر در خصوص حوادث تاريخي ايران هستند، پس يکي ديگر از فضاهايي که مي‌توان با دقت در آن به بصيرت دست يافت، مطالعة عميق تاريخ ايران است.

با مطالعة عميق بيانات حضرت آيت‌الله‌العظمي امام خامنه‌اي (مدظله‌العالي) در تحليل انقلاب مشروطه از سال 1367 تا کنون به نکات بسيار ظريف و عميقي در خصوص بصيرت و نقشة محو روحانيت در مشروطه مواجه مي‌شويم که در زير از نظرتان مي‌گذرد:

“توجه نكردند كه حرف‌هايى كه اين‏ها دارند در مجلس شوراى ملى آن زمان مى‏زنند يا در مطبوعاتشان مى‏نويسند، مبارزه با اسلام است، اين را توجه نكردند، مماشات كردند. نتيجه اين شد كه كسى كه مى‏دانست و مى‏فهميد - مثل مرحوم شيخ فضل‏الله نورى - جلوى چشم آن‏ها به دار زده شد و اين‏ها حساسيتى پيدا نكردند".

معظم‌له در ‌فرازهايى از فرمايشات حکيمانة خود به مناسبت سالگرد نهضت مشروطه، نهضتي که دچار فتنه‌هاي پيچيده‌اي شد نکاتي را مي‌فرمايند که سراسر بصيرت‌افزاست:

* گناه ملى و عمومى و مجازات آن:‏ (در) گناهان جمعى ملتها، بحث يك نفر آدم نيست كه خطايى انجام دهد و يك عده از آن متضرر شوند؛ گاهى يك ملت يا جماعت مؤثرى از يك ملت مبتلا به گناهى مى‏شوند. اين گناه هم استغفار خودش را دارد. يك ملت گاهى سالهاى متمادى در مقابل منكر و ظلمى سكوت مى‏كند و هيچ عكس‏العملى از خود نشان نمى‏دهد؛ اين هم يك گناه است، شايد گناه دشوارترى هم باشد، اين همان “ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم” است، اين همان گناهى است كه نعمت‏هاى بزرگ را زايل مى‏كند، اين همان گناهى است كه بلاهاى سخت را بر سر جماعت‏ها و ملتهاى گنهكار مسلط مى‏كند. ملتى كه در شهر تهران ايستادند و تماشا كردند كه مجتهد بزرگى مثل شيخ فضل‏الله نورى را بالاى دار بكشند و دم نزدند؛ ديدند كه او را با اين‏كه جزو بانيان و بنيانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اين‏كه با جريان انگليسى و غربگراى مشروطيت همراهى نكرد، ضد مشروطه قلمداد كردند - كه هنوز هم يك عده قلم‌زن‏ها و گوينده‏ها و نويسنده‏هاى ما همين حرف دروغ بى‏مبناى بى‏منطق را نشخوار و تكرار مى‏كنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند؛ در همين شهر تهران، مجلس مؤسسانى تشكيل شد و در آن‏جا انتقال سلطنت و حكومت به رضاشاه را تصويب كردند. آن‏ها يك عده آدم خاص نبودند؛ اين يك گناه ملى و عمومى بود. “و اتقوا فتنة لاتصيبن الذين ظلموا منكم خاصة"؛ گاهى مجازات فقط شامل افرادى كه مرتكب گناهى شدند، نمى‏شود؛ مجازات عمومى است، چون حركت عمومى بوده، ولو همه افراد در آن شركت مستقيم نداشتند. همين ملت آن روزى كه به خيابان‏ها آمدند و سينه‏شان را مقابل تانك‏هاى محمدرضا پهلوى سپر كردند و از مرگ نترسيدند، يعنى تحمل و صبر و سكوت گناه‏آلود پنجاه ساله را تغيير دادند، خداى متعال پاداش آن‏ها را داد، حكومت ظلم ساقط شد، حكومت مردمى سر كار آمد، وابستگى ننگ‏آلود سياسى از بين رفت، حركت استقلال آغاز شد و ان‏شاءالله ادامه هم دارد و ادامه پيدا خواهد كرد و اين ملت به توفيق الهى و به همت خود، به آرمانهاى خودش خواهد رسيد. اين به خاطر اين بود كه حركت كرد. بنابراين (اين نوع) گناه هم يك‏طور استغفار دارد.( 8/8/1384)

* پيامد نشناختن دشمن و دشمنى‏ها: بايد دشمنى‏ها را شناخت. مشكل ما اين است. اين‏كه بنده مسأله بصيرت را براى خواص تكرار مى‏كنم، به خاطر اين است. گاهى اوقات غفلت مى‏شود از دشمنى‏هايى كه با اساس دارد مى‏شود؛ اين‏ها را حمل مى‏كنند به مسائل جزيى. ما در صدر مشروطه هم متأسفانه همين معنا را داشتيم. در صدر مشروطه هم علماى بزرگى بودند - كه من اسم نمى‏آورم؛ همه مى‏شناسيد، معروفند - كه اين‏ها نديدند توطئه‏اى را كه آن روز غربزدگان و به اصطلاح روشنفكرانى كه تحت تأثير غرب بودند، مغلوب تفكرات غرب بودند، طراحى مى‏كردند؛ توجه نكردند كه حرفهايى كه اين‏ها دارند در مجلس شوراى ملى آن زمان مى‏زنند يا در مطبوعاتشان مى‏نويسند، مبارزه با اسلام است، اين را توجه نكردند، مماشات كردند. نتيجه اين شد كه كسى كه مى‏دانست و مى‏فهميد - مثل مرحوم شيخ فضل‏الله نورى - جلوى چشم آن‏ها به دار زده شد و اين‏ها حساسيتى پيدا نكردند. بعد خود آن‏هايى هم كه به اين حساسيت اهميت و بها نداده بودند، بعد از شيخ فضل‏الله مورد تعرض و تطاول و تهتك آن‏ها قرار گرفتند و سيلى آن‏ها را خوردند؛ بعضى جانشان را از دست دادند، بعضى آبرويشان را از دست دادند. اين اشتباهى است كه آنجا انجام گرفت؛ اين اشتباه را ما نبايد انجام بدهيم.( 8/8/1384)

* مسأله تشخيص حق از باطل: در مشروطه، چوب اشتباه حق و باطل را خورديم‏ ، تشخيص حق از باطل يكى از آن مسايلى است كه در طول تاريخ بشر و تاريخ نبوتها، نقطه دشوار زندگى انسانها به حساب مى‏آمده است. همه مايلند حق را تعقيب كنند و به آن عمل نمايند. همه مايلند از باطل اجتناب كنند. البته غير از انسانهايى كه وجودشان به آتش قهر الهى تبديل شده است و مظهر شيطانند، عموم مردم و انسانهاى داراى عقل و انصاف و صفات انسانى، مى‏خواهند از باطل اجتناب بكنند و به حق گرايش پيدا نمايند، اما تشخيص اين‏ها، هميشه آسان نيست. اميرالمؤمنين(ع) در يكى از خطبه‏هايى كه دردمندى آن بزرگوار، در كلمات و جملات آن آشكار است، همين مطلب را بيان مى‏كنند، مى‏فرمايند: اگر حق صريح و خالص بود، كسى به شبهه نمى‏افتاد و اگر باطل لخت و عريان ظاهر مى‏شد، كسى از آن تعقيب نمى‏كرد؛ “ولكن يوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولى الشّيطان على اوليائه"، يعنى دستهاى كج‏انديش و ترفندكار، قسمتى از حق را با باطل مخلوط مى‏كنند و لعابى از حق روى باطل مى‏دهند تا باطل قابل عرضه شود و براى مردم ساده‏لوح، قابل قبول باشد. اين‏جا است كه شيطان بر دوستانش مستولى شده و حق مشتبه مى‏شود. ما چوب اشتباه حق و باطل را در طول تاريخ انبيا و در طول تاريخ اسلام بارها خورده‏ايم. شايد يكى از علل اين‏كه دوران اختناق در اين كشور طولانى شد و اقلاً دو قرن استعمار در اين كشور حضور موذيانه‏اى داشت و ما مردم نتوانستيم آن‏چنان به دهان استعمار بكوبيم كه برود و نيايد، همين بود كه حق و باطل مشتبه مى‏شد و صريح نبود و صراط روشن براى مردم وجود نداشت، لذا چه در مشروطه و چه در قضاياى قبل و بعد آن، ما ملت ايران چوب اشتباه حق و باطل را خورديم.( 6/12/1388)

* نگاهى به استبداد قاجار و نهضت مشروطه:‏ دوران استبداد حكومت قاجار مردم را به جان آورده بود. مردم قيام كردند، دلسوزان جامعه قيام كردند؛ پيشرو آن‏ها هم علماى دين بودند. در نجف، مرجع تقليدى مثل مرحوم آيت‏الله آخوند خراسانى، در تهران سه نفر عالم بزرگ - مرحوم شيخ فضل‏الله نورى، مرحوم سيد عبدالله بهبهانى، مرحوم سيد محمد طباطبايى - پيشوايان مشروطه بودند. پشتوانه اين‏ها هم دستگاه حوزه علميه در نجف بود. اين‏ها چه مى‏خواستند؟ اين‏ها مى‏خواستند كه در ايران عدالت برپا شود، يعنى استبداد از بين برود. وقتى كه جوش و خروش مردم ديده شد، دولت انگلستان كه آن وقت در ايران نفوذ بسيار زيادى داشت و از عواملى در ميان روشنفكران برخوردار بود، اين‏ها را ديد و نسخه خودش را به اين‏ها القاء كرد. البته در بين همان دلسوزان هم عده‏اى از روشنفكران بودند. حق آن‏ها نبايد ضايع شود، ليكن يك عده روشنفكر هم بودند كه مزدور و خودفروخته و از عوامل انگليس محسوب مى‏شدند. بارى، مشروطه، قالب و تركيب حكومتى انگليس بود. اين روشنفكران به جاى اين‏كه دنبال دستگاه عدالت باشند و يك تركيب ايرانى و يك فرمول ايرانى براى ايجاد عدالت به وجود آورند، مشروطيت را سر كار آوردند. نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه اين نهضت عظيم مردم كه پشت سر علما و به نام دين و با شعار دين‏خواهى بود، بعد از مدت بسيار كوتاهى منتهى به اين شد كه شيخ فضل‏الله نورى را در تهران به دار كشيدند. اندك زمانى بعد، سيد عبدالله بهبهانى را در خانه‏اش ترور كردند. بعد از آن‏هم سيد محمد طباطبايى در انزوا و تنهايى از دنيا رفت. آن‏وقت مشروطه را هم به همان شكلى كه خودشان مى‏خواستند برگرداندند؛ مشروطه‏اى كه بالاخره منتهى به حكومت رضاخانى شد! ( 12/7/1368)

* نقش روحانيت در حركت‏هاى اصلاحى جامعه:‏ از صد سال پيش به اين طرف، هر حركت اصلاحى، مبارزه اجتماعى و سياسى و هر تحول بزرگى در ايران اتفاق افتاده است، يا رهبران آن‏ها روحانى بوده‏اند و يا روحانيت جزو رهبران آن‏ها بوده است. تاريخ در مقابل ما است. دشمنان روحانيت در طول شصت سال اخير، هر چه عليه روحانيت تلاش كرده‏اند، نتوانسته‏اند اين موضوع را انكار كنند، چون متن تاريخ است. اولين نداى مشروطه از حلقوم علماى بزرگ بيرون آمد. در قضيه تنباكو، امتيازات دوران ناصرالدين شاه، ملى‏شدن صنعت نفت و مبارزه با رژيم پهلوى كه منتهى به نهضت عظيم اسلامى و تشكيل جمهورى اسلامى شد نيز چنين بوده است. دشمن، اين تاريخ را مى‏داند. وقتى تشكيلاتى به نام دين و روحانيت شناخته شده، با مركزيت و مسؤوليت مشخص و رياست كسانى كه جز با تقوا ممكن نيست به رياست برسند، وجود دارد، كار دشمن سخت مى‏شود.( 14/7/1379)

* پيش از اين، در كشور خود ما، انقلاب مشروطيت بود، اما بعد از پيروزى، هنگامى كه علما را كنار زدند، از مسير منحرف شد و مشروطيت به جايى رسيد كه رضاخان قلدر - فردى كه ضد همه آرمانهاى مشروطه‏خواهى بود - به حكومت رسيد. اگر انقلاب اسلامى ما هم تحت رهبرى دينى نبود، سرنوشتى چون انقلاب مشروطيت پيدا مى‏كرد. هر انسان هوشمندى، وقتى توجه مى‏كند كه اولا شروع اين نهضت و پيروزى آن، ثانيا بقاى جمهورى اسلامى و مضمحل‏نشدن آن و ثالثا مستقيم حركت‏كردن جمهورى اسلامى و انحراف‏نشدن آن، به بركت دين و رهبرى دينى است، پشت سر آن، يك نكته ديگر را هم مى‏فهمد و آن نكته اين است كه دشمنان انقلاب اسلامى، چه در خارج و چه در داخل، سعى مى‏كنند دين و رهبرى دينى را از اين انقلاب بگيرند. اين، يك امر قهرى است.( 10/8/1374)

*نقشه محو روحانيت‏: روحانيت، عنصر اصلى در مبارزات پانزده‏ساله منتهى به پيروزى انقلاب و سپس در تشكيل نظام مقدس اسلامى و برافراشتن پرچم اسلام در جهان و در مقاومت پرشور ملت ايران در برابر تهاجمهاى گوناگون دشمنان و پيش از اين‏ها و در طول قرنهاى متمادى، عامل اصلى حفظ معارف اسلامى و ايمان عميق و صادقانه ملت ايران به مكتب حياتبخش اسلام و رشد تفكرات دينى در همه‏جا بوده است. حضور روحانيون متعهد و مبارز در مركز مبارزه با رژيم دست‏نشانده آمريكا بود كه قشرهاى گوناگون مردم را به صحنه مبارزه كشانيد و مبارزه را شكل عمومى و مردمى بخشيد. در همه حوادث بزرگى كه ملت ايران يكپارچه در آن شركت جسته‏اند - مانند نهضت مشروطيت و قيام تنباكو - نيز حضور علماى دين در پيشاپيش صفوف، تنها عامل اين حضور عمومى بوده است. استعمارگران انگليسى، با درك همين حقيقت بود كه انهدام جامعه روحانيت را مقدمه لازم براى ادامه حضور استعمارى خود در ايران دانستند و به وسيله عامل دست‏نشانده‏شان - رضاخان - در سالهاى 1313 به بعد، نقشه محو روحانيت را شروع كردند و در آن سالها دست به فجايعى نسبت به علماى عالى‏مقام و حوزه‏هاى علميه زدند كه در تاريخ ايران، پيش از آن هرگز سابقه نداشت و متأسفانه شرح اين فجايع و ماجراى مقاومت مظلومانه علما و طلاب در آخرين سالهاى حكومت رضاخان قلدر، به‏طور كامل تدوين نشده و در معرض اطلاع مردم قرار نگرفته است و لازم است اطلاع شاهدان عينى - كه بحمدالله هنوز تعداد آنان كم نيست - به وسيله افراد و مؤسسات مسؤول، با همتى مردانه گردآورى شود.( 19/10/1371)

* مشروطه و بى‏تجربگى ملت و رهبران آن:‏ مكرر عرض كرده‏ايم كه در خيلى از مناطق دنيا، انقلابها با نفس دين شروع شد، اما به خاطر ضعف رهبرى، از دين فاصله گرفت و گاهى هم ضد دين شد. در تاريخ خودمان در نهضت مشروطيت ديديم كه روحانيون آمدند يك حادثه بزرگ (نظام مشروطيت) را در كشور ايجاد كردند و پايان دوره استبداد را تدارك ديدند، بعد همين مشروطيت، پايگاهى براى ضديت با دين و روحانيت شد و هنوز ابتداى كار بود كه روزنامه‏هاى صدر مشروطيت، به نام آزادى شروع به كوبيدن دين كردند، تا جايى كه يكى از شخصيتهاى روحانى آن زمان - مرحوم آقاشيخ فضل‏الله نورى - كه جزو پيشروان مشروطيت بود، در مقابل آن مجلس و مشروطيت ايستاد و سرانجام هم به شهادت رسيد.( 10/3/1369)

وقتى مشروطيت به‏وجود آمد يا سالهاى بعد از مشروطيت، اگر ملت ايران توانسته بود همان كارى را بكند كه در انقلاب اسلامى كرد، راه از آن زمان شروع مى‏شد و ما امروز مى‏توانستيم شاهد جامعه‏اى باشيم كه هم از لحاظ علمى و صنعتى پيشرفته است، هم يك جامعه برخوردار از عدالت است، هم يك جامعه برخوردار از احساس معنويت و ايمان معنوى است، ولى وقتى ملت ايران تشنه چنان تحولى بود، نگذاشتند اين تحول صورت بگيرد. اين‏كه مى‏گويم نگذاشتند، يك محاسبه كاملا دقيق و علمى دارد، نه اين‏كه ملت ايران نمى‏خواست يا حاضر به فداكارى نبود، چرا، ليكن در دوره مشروطيت، از بى‏تجربگى ملت و رهبران آن استفاده كردند و حركت عظيمى كه در اين كشور عليه استبداد درازمدت پادشاهان - كه سرچشمه همه بدبختى‏ها بود - به‏وجود آمده بود، به بيراهه كشاندند و از درون آن را پوچ و منهدم كردند. ماجراى مشروطيت، يكى از ماجراهاى تلخ تاريخ اخير ما است. ملت ايران وارد ميدان شدند، رهبران روحانى، علماى بزرگ و مراجع از نجف و از داخل كشور مردم را بسيج كردند، ملت هم خوب فداكارى كردند، اما چون تجربه كارى نداشتند، دشمنان، نفوذى‏ها و سلطه‏گران بيگانه توانستند اين حركت را از درون منهدم و خنثى كنند و از بين ببرند. سالها اين ملت در سختى‏هاى ناشى از سلطه بيگانه گذراند تا اين‏كه زمينه براى انقلاب اسلامى آماده شد. رهبرى حكيم، پرقدرت، با اراده و عزم راسخ و نافذ در همه دلها، در ميان مردم به‏وجود آمد و وارد ميدان شد. ملت هم تجربه پيدا كرده بودند، لذا انقلاب اسلامى شكل گرفت و اين دفعه ترفند دشمن بى‏اثر ماند، چون ملت و رهبران در انقلاب اسلامى تجربه پيدا كرده بودند. اين دفعه در انقلاب اسلامى، با استفاده از تجربه مشروطيت، هم ملت ما، هم رهبران روحانى ما و هم روشنفكران صادق ما فهميدند كه بايد حصار معنوى - يعنى حصار ايمان، ارزشهاى انقلابى و حصار بيدارى - را در مقابل توطئه‏هاى دشمن محكم نگه دارند.( 2/12/1368)

* مشروطيت براى همين پيش آمد برادران و خواهران عزيز! تفاوت عمده‏اى بين مجلس شوراى اسلامى و همه پارلمان‌هاى دنيا وجود دارد و آن، اسلامى‏بودن است. شوخى نيست، امروز صد و پنجاه سال است كه برجسته‏ترين و شريف‏ترين عناصر سياسى و دينى ملت ما، پرچم حاكميت اسلام را بلند كرده‏اند و پايش سينه زده‏اند و بسيارى در اين راه جان دادند؛ امثال مدرس‏ها، آخوند خراسانى‏ها و سيد جمال‏الدين‏ها. قضيه اين‏طورى است. اين مربوط به امروز ما نيست كه بگوييم دين و سياست يكى است، عده‏اى هم بگويند يكى است، اما يك عده هم بگويند نه، خيلى هم يكى نيست! حرف امروز نيست؛ اين حرف، صد و پنجاه سال ريشه دارد. پدر برجسته‏ترين زبدگان اين كشور در راه مبارزه براى اين فكر درآمد؛ هزاران جان پاك در اين راه شهيد شدند، مدرس به آن عظمت سينه را براى اين قضيه سپر كرد، اصلا مشروطيت ايران براى همين پيش آمد، اگرچه بعد منحرفش كردند، عده‏اى بد و ناشيانه عمل كردند، عده‏اى هم متكى به قدرتهاى خارجى زرنگى كردند و آن را از دست مردم قاپيدند، بعد هم كه امام بزرگوار آمد، از اول حركتش را بر اين اساس قرار داد و ملت ايران هم اين را خواستند و مى‏خواهند.( 24/12/1383)

خطرات بي بصيرتي و عدم توجه به شوراي نگهبان:

با مطالعه اتفاقات ناخوشايندي که در انقلاب مشروطه افتاد و مقايسة آن با رخدادهاي انقلاب اسلامي در سه دهة اخير متوجه مي‌شويم دشمني‌ها به شکل عميق‌تر و پيچيده‌تري ادامه دارد. يکي از آن نقاط خطر، عدم توجه به شوراي نگهبان است. مقام معظم رهبري (مدظله‌العالي) اين خطر را چنين گوشزد مي‌کنند:

* ضرر انحراف از موازين دينى‏ شوراى نگهبان نقطه تضمين و تأمين براى نظام اسلامى است. اين امر بسيار مهمى است. شوراى نگهبان در مجموعه تشكيلات نظام جمهورى اسلامى، مثل بقيه دستگاهها نيست كه بگوييم ارگانها و تشكيلات مختلفى هستند؛ بعضى مهمترند، بعضى كم اهميت‏ترند، اين هم يكى از آن‏ها؛ نه. شوراى نگهبان مثل بعضى از پديده‏هاى يك نظام - مانند قانون اساسى - وضع ويژه‏اى دارد. شوراى نگهبان تشكيلاتى است كه اگر خوب باشد و درست كار كند، اين نظام ديگر خطر انحراف از دين نخواهد داشت. اين چيز كمى نيست. اين چيز قابل مقايسه‏اى با چيزهاى ديگر نيست. ببينيد از مشروطه تا پيروزى انقلاب اسلامى بر اثر انحراف از موازين دينى چقدر ضرر كرديم! دهها سال اين كشور خسارت ديد، به خاطر اين‏كه از اصول دينى انحراف حاصل شد. با اين‏كه اساس مشروطيت بر پايه دين بنا شده بود، اما رعايت نشد و آن قضيه طراز اول مورد توجه قرار نگرفت. بعد هم با دين مخالفت شد و پديده‏هاى دينى آن نظام از بين رفت، اما غيردينى‏هايش تقويت گرديد و آن چيزى شد كه شما ديديد يك كشور و يك ملت چه خسارتى را در طول اين چند ده سال دوران مشروطه تا پيروزى انقلاب اسلامى متحمل شد. (7/3/1382)

* فرمول قديمى دشمن:‏ ‌دشمن فهميد كه راز پيروزى ملت ايران چيست، لذا درصدد برآمد تا سياسيّون و سردمداران دولتى را از روحانيت و دين جدا كند. آن‏ها را از آيت‏اللَّه كاشانى جدا كردند و بينشان فاصله انداختند و متأسفانه موفّق هم شدند. از سى تير 1331 كه مرحوم آيت‏اللَّه كاشانى توانست ملت ايران را آن‏طور به صحنه بياورد، تا 28 مرداد 1332 كه عوامل آمريكا در تهران توانستند مصدّق را سرنگون و تمام بساط او را جمع كنند و مردم هيچ حركتى از خود نشان ندادند، يك سال و يك ماه بيشتر طول نكشيد. در اين يك سال و يك ماه، با وساطت ايادى ضدّ استقلال اين كشور و با توطئه دشمنان اين ملت، دكتر مصدّق مرتّب فاصله خود را با آقاى كاشانى زياد كرد، تا اين‏كه مرحوم آيت‏اللَّه كاشانى چند روز قبل از ماجراى 28 مرداد نامه نوشت - همه اين نامه‏ها موجود است - و گفت من مى‏ترسم با اين وضعى كه داريد، عليه شما كودتا كنند و مشكلى به وجود آورند. دكتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتيبانى مردم ايران هستم! اشتباه او همين‏جا بود. ملت ايران را سرانگشت روحانيت - كسى مثل آيت‏اللَّه كاشانى - وادار مى‏كرد كه صحنه‏ها را پُر كند و به ميدان بيايد و جان خود را به خطر بيندازد. در 28 مرداد كه كاشانى منزوى و خانه‏نشين بود - و در واقع دولت مصدّق او را منزوى و از خود جدا كرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد كه مردم نيز در صحنه حضور نداشته باشند، لذا كودتاچيهاى مأمور مستقيم آمريكا توانستند بيايند و به‏راحتى بخشى از ارتش را به تصرّف درآورند و كودتا كنند. يك مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدّق را سرنگون كردند. پس از آن، ديكتاتورىِ محمدرضاشاهى به وجود آمد كه بيست‏وپنج سال اين ملت زير چكمه‏هاى ديكتاتورى او لگدمال شد و ملى‏شدن صنعت نفت هم در واقع هيچ و پوچ گرديد، چون همان نفت را به كنسرسيومى دادند كه آمريكاييها طرّاحى آن را كردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جداشدن از روحانيت و دين. اين‏ها عبرت است. شبيه همين قضيه در صدر مشروطيت اتفاق افتاد. آن‏جا هم كار را مردم كردند و حضور آن‏ها بود كه مشروطيت را بر حكّام مستبد قاجار تحميل كرد، و الّا مظفرالدين شاه كسى نبود كه مشروطيت را قبول كند؛ حضور و فشار مردم او را مجبور كرد كه مشروطيت را بپذيرد. روحانيون و علماى بزرگ، مردم را به صحنه آورده بودند. بعد از آن‏كه مشروطيت به وجود آمد، جمعى از روشنفكران خودباخته در مقابل انگليس، با تبليغات و روزنامه‏ها و روشهاى خود، كارى كردند كه روحانيت و مردم متديّن را نسبت به نهضت مشروطيت بدبين و مأيوس كردند. نتيجه اين شد كه در ابتدا يك ديكتاتورى توأم با هرج و مرج، چند سال بعد هم ديكتاتورى سياه دوران رضاخان بر اين ملت مسلّط شد. اين دو واقعه، دو تجربه است كه البته هر كدام تحليل و داستان جداگانه‏اى دارد. (اما در انقلاب اسلامى)، مردم و جوانان ما نگذاشتند فرمول قديمى دشمن، در انقلاب اسلامى تحقّق پيدا كند. اين فرمول چيست؟ قدم اوّل، جدايى دستگاه سياست و نهضت از دين و روحانيت است. قدم دوم، مأيوس‏شدن مردم از تحوّلى كه به وجود آمده است، مثل مشروطيت و نهضت ملى‏شدن صنعت نفت. مأيوس‏شدن مردم موجب مى‏شود كه در صحنه حضور نداشته باشند. قدم سوم، در غياب مردم، پديدآمدن يك ديكتاتورى ظالمانه و بى‏رحم و در مشت دشمن و استكبار و استعمار قرار گرفتن است.( 14/11/1374)

رنج معظم‌له از بي‌اطلاعي جوانان از قضاياي تاريخي کشور:

* از اين قضيه رنج مى‏برم‏ من از اين‏كه مى‏بينم جوانان ما از اين قضايا بى‏اطّلاعند، رنج مى‏برم. هميشه اطّلاع از آنچه دشمن در گذشته عمل كرده است، موجب مى‏شود كه انسان ترفندهاى دشمن را در زمان خودش هم بداند. البته روشها عوض مى‏شود. شما مى‏بينيد كه در مبارزات ورزشى هم مربّيان مى‏نشينند و عملكرد فلان تيم رقيب را با دقّت نگاه مى‏كنند تا روشهاى او را بشناسند. ملت ايران در طول صد سال اخير اقلاً در دو قضيه مهم قبل از انقلاب اسلامى با آمريكا و انگليس روبه‏رو شده است. يك قضيه، قضيه مشروطيت است، يك قضيه، قضيه نهضت ملى‏شدن صنعت نفت است. در هر دو قضيه، آن‏ها ترفندى زدند و ملت ايران را از لذت‏بردن از پيروزى خود محروم كردند و يك ديكتاتورىِ سخت و سياه را در هر كدام از اين دو مقطع در كشور به وجود آوردند.( 20/8/1380)

* عدم تاريخ‌نگاري صحيح مشروطه: تاريخ نوشته شده در خصوص مشروطه غالبا صحيح نيست‏ آنچه من بر آن اصرار دارم، مسأله تاريخ‏نگارى مشروطه است كه از سال‏ها پيش با دوستان متعددى اين را در ميان گذاشته‏ام و بحث كرده‏ام. ما واقعا احتياج داريم به يك تاريخ مستند قوى روشنى از مشروطيت. مشروطيت را بايد درست تبيين كنيم كه البته وقتى اين تاريخ تبيين شد و در سطوح مختلف آماده شد - چه در سطوح دانش‏آموزى و دانشگاهى، چه در سطوح تحقيقى - پخش و منتشر خواهد شد. حقيقت اين است كه ما هنوز از مشروطيت، يك تاريخ كامل جامعى نداريم، اين در حالى است كه نوشته‏هاى مربوط به مشروطيت از قبيل همان نوشته ناظم‏الاسلام يا بقيه چيزهايى كه از آن زمان نوشته شده، در اختيار مردم است، دارند مى‏خوانند و برداشتهايى از قضيه مشروطيت مى‏كنند كه اين برداشتها غالبا هم صحيح نيست.( 14/11/1374)

* توقع از صدا و سيما يكى از چيزهايى كه انسان از رسانه توقع دارد اين است كه از حوادث گذشته براى توضيح تهديدهاى آينده و حوادث در شرف تكوين استفاده كند و مردم را نسبت به آن‏ها حساس نمايد. قضاياى جوامع انسانى و جهانى حقيقتا مشابهند، چون با همه تغييرى كه در وضع زندگى انسانها به‏وجود مى‏آيد، عوامل تأثيرگذار حقيقى در زندگى انسانها هميشه چيزهاى معينى است. “سنت‏الله” كه در قرآن مى‏بينيد، همين است؛ “و لن تجد لسنةالله تبديلا و لن تجد لسنةالله تحويلا” همين‏ها است، يعنى سنتهايى وجود دارد و تبديلها و تحولهايى به‏وجود مى‏آيد، مثلا امروز قضاياى مشروطه براى ما كاملا قابل درس‏گيرى و درس‏آموزى است، چون بنده در برهه‏اى از سالهاى زندگى‏ام با مسائل و قضاياى مشروطه خيلى انس داشته‏ام و كتابها و گزارشهاى متعدد را نگاه مى‏كردم، امروز كه نگاه مى‏كنم، مى‏بينم اين قضايا و حوادث خيلى به هم نزديك است. همچنين عوامل در انقلابهاى گوناگون دنيا، مثلا انقلاب كبير فرانسه يا انقلابهاى ديگر مشابه است، عوامل مشابه است و نتايج مشابهى را هم مى‏دهد، مثلا در انقلاب كبير فرانسه، عامل مخربى وجود داشته كه ما جلو(ى) اين عامل مخرب را در اين‏جا گرفتيم و نگذاشتيم، مى‏بينيم آن نتايج مترتب نشد، يا عاملى وجود داشته كه آن‏جا تخريب ايجاد كرده، ما اين‏جا جلو آن را نگرفتيم، مى‏بينيم عينا همان تأثير و همان زيان را در اين‏جا هم به‏طور مشابه داشته است.( 15/11/1381)

* مسئولان نبايد بگذارند چنين حالتى به وجود آيد يكى از عواملى كه موجب شكست مشروطيت در ايران شد، اين بود كه متدينين بعد از مدتى احساس كردند كأنه كار به سمت بى‏دينى پيش مى‏رود. جنجال زياد مطبوعاتى كه آن وقت همه انگيزه خودشان را اين قرار داده بودند كه به مقدسات دينى حمله كنند - البته كسانى كه در مشروطيت با اساس دين و مظاهر دينى و اعتقادات دينى و روحانيت و با اين‏طور چيزها در مجامع به صورت قلمى و شعارى مقابله و اهانت مى‏كردند، عده زيادى نبودند، اما جنجالشان زياد بود - موجب شد كه متدينين و علما كه در صفوف اول مبارزه مشروطيت بودند، به تدريج دلسرد شدند و كنار نشستند. وقتى چنين شد، نهضت شكست مى‏خورد و مشروطيت شكست خورد. بعد از پانزده، شانزده سال از عمر مشروطيت، ديكتاتورى رضاخانى به وجود آمد. اين بسيار عبرت‏انگيز است. رضاخان قلدر و چكمه‏پوش كجا، شعار مشروطيت كجا؛ چقدر اين‏ها با هم فاصله دارند! چرا اين‏طور شد؟ چون اطمينان و اعتماد مردم مؤمن سلب شد، كنار نشستند و از صحنه بيرون رفتند. مسؤولان نبايد بگذارند چنين حالتى در مؤمنين به وجود آيد. ( 11/5/1380)

توصيه کاربردي مقام معظم رهبري (مدظله‌العالي) در خصوص مسائل اصلي کشور

شايد از خود بپرسيد با اين همه چه نتيجه کاربردي مي‌توانيم از اين مباحث بگيريم. بدون شک توجه و تمرکز بر نصايح بزرگان، تکرار و تمرين آنها باعث ايجاد نتايج عملي در زندگي ما مي‌شود. با درک هستة مرکزي و نکات برجستة توصيه‌هاي مقام معظم رهبري (مدظله‌العالي) به طور قطع چراغ مه‌شکن قوي در اختيارمان قرار مي‌گيرد تا بتوانيم در فضاي غبارآلود و فتنه‌انگيز، به درستي رفتار کنيم.

يکي از مسائل مهم کشور که افکار بسياري از مديران در رده‌هاي مختلف را به خود مشغول داشته و هر روز نيز وارد فضاهاي تازه‌اي مي‌شود مسائل مربوط به دولت است. دولتي که خود هر از چندگاهي به صورت خودخواسته و خوساخته وارد حاشيه‌هايي مي‌شود تا به ظاهر خود را در کنار ملت نشان دهد و در مقابل خود زورمداران و زرمداران را تصوير مي‌کند. دشمن سومي که در دولت سازندگي و اصلاحات نيز بود و عاقبت کسي نفهميد کيست و کجاست. دربارة مسائل روز کشور توصية کاربردي مقام معظم رهبري (مدظله‌العالي)؛ تفکيک مسائل اصلي و فرعي است و اين امر، يکي از ضرورت‌هايي است که بارها در بيان معظم‌له مورد تأکيد قرار گرفته است. مسئله‌اي که جستار در آن و در ادامه پُررنگ کردن مرز بين مسائل اصلي کشور با مسائل فرعي، ضرورتي براي مقابله با توطئه‌هاي نرم دشمنان است.

بحث مسائل اصلي و فرعي و تشخيص آنها در‌ گير و دار روزمرّگي‌هاي مختلف کشور يکي از مباحث مهمي است که به نظر مي‌رسد در دهه پيشرفت و عدالت؛ ضرورت پرداختن به آن صد چندان است. ضرورتي که بارها نيز توسط مقام معظم رهبري (مدظله‌العالي) در بيانات و ديدارهاي مختلف ايشان به صور مختلف بيان و بر آن تأکيد شده است. جالب آنکه نکته مهم “تفکيک مسائل اصلي و فرعي کشور از يکديگر ” همواره در مقاطعي مورد تأکيد مقام عظماي ولايت قرار گرفته است که کشور به نوعي درگير دل‌مشغولي‌هاي مهم سياسي يا اقتصادي بوده است. دل‌مشغولي‌ها و درگيري‌هايي که به نوعي اذهان تمام مردم و مسئولان را با خود همراه کرده بود اما درست در همين مقاطع شاهد بوديم که حضرت آيت‌الله خامنه‌اي (مدظله‌العالي) تأکيدات صريحي را پيرامون لزوم تفکيک مسائل از يکدگير و اولويت بخشي به آنها مطرح کردند.

براي مثال، معظم‌له در بخشي از بيانات خود که در ابتداي سال ۸۹ در جمع مسئولان کشور بيان فرمودند، تصريح کردند: “… ما مسائلمان را تقسيم کنيم به مسائل اصلى و غير اصلى؛ به اصلى‌ها بپردازيم. مسائل اصلى در کشور ما زياد است. بخشى‌اش مربوط به مسئولين است، بخشى‌اش مربوط به فرهنگ‌سازان است، بخشى‌اش مربوط به مؤسسات عظيم و وسيعى است که خوشبختانه در کشور وجود دارد؛ هرکدام وظيفه‌اى دارند، کارى دارند. به هدايت اين مردم و به هدايت نظام و پيشبرد نظام بينديشيم و بپردازيم. “

مقام معظم رهبري (مدظله‌العالي) همچنين در بخشي از بيانات خود در ديدار با دانشجويان در رمضان سال 90 نيز اين نکته را اينگونه تبيين فرمودند: “يکى از دوستان گفتند ما از دست چپ و راست رئيس جمهور دلمان خون است. خُب، حالا دل شما خون – که خدا نکند خون باشد – اما به شما عرض بکنم؛ اينها جزو مسائل تعيين کننده و اصلى نيست. ممکن است ايراد و اشکال وارد باشد – من در اين مورد هيچ قضاوتى نمي‌خواهم بکنم – ممکن است کسى به يک شخصى يا به يک کارى ايراد داشته باشد؛ منتها بايد توجه کنيم که مسائل را اصلى ـ فرعى کنيم. مسائل درجه‌ دوم جاى مسائل اصلى را در انگيزه‌هاى ما، در همت ما، در صرف انرژى‌اى که مي‌شود، نگيرد. فقط توجه کنيد که اين جاى مسائل اصلى را نگيرد. مسائل اصلى ما چيزهاى ديگرى است. ” (19)

نتيجه‌گيري:

1. بصيرت به معنى دانايى، بينايى، بينايى دل، هوشيارى، زيرکى و يقين است. بصيرت چراغ مه‌شکن قوي تشخيص راه از بيراه در فضاي غبارآلود و فتنه‌انگيز است.

2. به راه تحصيل، درجات، مراتب، و آثار بصيرت اشاره شد.

3. وجود بصيرت در منظومة فکري مقام معظم رهبري (مدظله‌العالي) در نظام کنشي معظم‌له نمود پيدا مي‌کند که ريشه در نظام منشي و بينشي ايشان دارد.

4. منظومة فکري مقام معظم رهبري (مدظله‌العالي) داراي سه نظام بينشي، منشي و کنشي است و راهکار تحقق نظام کنشي، مردم‌سالاري ديني است.

5. در جستجوي بيانات و مکتوبات رهبري در خصوص واژة بصيرت، مقولاتي هم‌چون بصيرت‌افزايي، بصيرت‌بخشي، بصيرت‌يابي، و بصيرت‌پراکني به چشم مي‌خورد.

6. مقام معظم رهبري (مدظله‌العالي) نگاه ويژه‌اي در وجود بصيرت در ميان ياران نزديک خويش داشته و آن را به ديگران گوشزد و يادآوري مي‌نمايند.

7. بصيرت در نگاه عميق تاريخي رهبري به عنوان نمونه در تحليل انقلاب مشروطه و لزوم عبرت گرفتن از تاريخ براي افزايش و تعميق بصيرت در نکات کاربردي و روشني اشاره شد.

8. توصية کاربردي مقام معظم رهبري (مدظله‌العالي) براي داشتن بصيرت در روزگار فعلي، تقسيم مسائل کشور به فرعي و اصلي و اهتمام به مسائل اصلي است تا از شرايط سخت فعلي عبور کنيم.

ــــــــــــــــــــــ

پى نوشت ها:

1. دکتر محمد معين، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 546.

3. دائرة المعارف تشيع، جمعى از محققان، ج 3، ص 271.

4. آيت اللَّه جوادى آملى، تفسير موضوعى ج 14، ص 132 - 13

5. نور (24) آيه 35.

6. همان، آيه 40.

7. جامع الاسرار، ص 510 و 580 - 579،.

8. غررالحکم، ج 5، ص 166

9. غررالحکم، ج 3، ص 387.

10. “من استقبل الامور ابصر” يا “من فکّر أبصر العواقب” ؛ همان.

11. همان.

12. بحارالانوار، ج 66، ص 209.

13. جمعه (62) آيه 1.

14. تکاثر (152) آيات 7- 6- 5.

15. الکافى، ج 2، ص 54.

16. تقريرات کلاس درس حجت‌الإسلام والمسلمين آقاي دکتر خسروپناه؛ 24/1/1391

17. لوح فشردة حديث ولايت: مجموعه رهنمودهاي حضرت آيت‌الله العظمي امام خامنه‌اي (مد ظله‌العالي)

18. خبرگزاري فارس، 90/05/14 ، شماره خبر: 9005140291

19. تارنماي مرکز اسناد انقلاب اسلامي

نقش بصيرت ديني و انسجام اسلامي در پيروزي انقلاب


نقش بصيرت ديني و انسجام اسلامي در پيروزي انقلاب
انقلاب اسلامي براي تحقق آرمان هاي خود و تشكيل تمدن عظيم اسلامي نياز به سازوكارهاي هماهنگ و مناسب براي ايجاد ساختار تمدني دارد و بديهي است براي عملي شدن و استمرار آرمان‏هاي انقلاب و تحقق اهداف آن لزوما نيازمند شاخص هايي در مسير پيشرفت و رسيدن به قله هاي تعالي است. در همين راستا از شاخص هاي مهم و اساسي در اين مسير كه به فراخور زمان، رهبر معظم انقلاب نيز به طور ويژه اي بر آن تاكيد داشته اند به «بصيرت ديني، انسجام اسلامي و استكبارستيزي» مي توان اشاره كرد.
در واقع 3 دهه از عمر بابركت نظام اسلامي و برگزاري جشن 32 سالگي و شروع بهار 33سالگي انقلاب اسلامي كليد واژه هايي همچون بصيرت ديني، انسجام اسلامي و استكبارستيزي را بيش از پيش مطرح كرده و گذر از حوادث و وقايع مختلف تلخ و شيرين انقلاب نيز اهميت اين موضوعات را بيشتر از گذشته نمايان كرده است.
لذا در واكاوي شاخص هاي مطروحه آنچه بيش از هر مطلبي نيازمند تبيين و بررسي است، شاخص و كليدواژه بصيرت ديني و ضرورت برخورداري از آن در جامعه است؛ چرا كه به دنبال وجود اين عنصر در جامعه داخلي و جهان اسلام، انسجام اسلامي شكل خواهد گرفت و در سايه اين انسجام فرآيند استكبارستيزي كليد خواهد خورد. دقيقا موضوعي شبيه به انقلاب اسلامي ايران كه با بصيرت و بيداري مردم ايران آغاز شد و به دنبال اين بصيرت و بيداري انسجام دل ها و قلوب پيوند خورده و آنگاه فريادهاي استكبارستيزي دستاوردي عظيم به نام انقلاب اسلامي را به ارمغان آورد.از اين رو بصيرت به عنوان لازمه حركت در ايجاد انسجام و ايستادگي و استكبارستيزي موضوعي است كه رهبر حكيم و فرزانه انقلاب اسلامي، حضرت آيت الله خامنه اي (مدظله العالي) با روشن بيني الهي خويش همواره بويژه طي حوادث بعد از انتخابات در بيشتر فرمايشاتشان به طور جدي برآن تاكيد داشته و مطرح فرموده و به عنوان يكي از اصول رويارويي با طرح ها و نقشه هاي دشمنان انقلاب اسلامي مطرح كرده اند.
با بررسي اجمالي حوادث و مشاهده فراز و فرود هاي تاريخ اسلام از دوران پيامبر اعظم(ص) و ائمه معصومين(ع) تا انقلاب اسلامي و دوران حاضر و نيز آنچه بيش از هر عاملي در رسيدن يا نرسيدن به پيروزي و موفقيت تاثير داشته، ميزان بهره مندي و برخورداري مردم و نخبگان از «بصيرت» بوده است. به اين معني كه در هر برهه اي كه مردم و نخبگان جامعه از بصيرت بهره برده اند، راه درست انتخاب شده، انسجام قلوب مومنين شكل گرفته و امور به نحو احسن پيش رفته است و برعكس در مواقعي كه مردم بدون بصيرت عمل كرده اند، در مسير دفاع از حق از انسجام كافي برخوردار نبوده و فتنه ها تزلزل ايجاد كرده و روحيه استكبارستيزي را نيزتخريب كرده و هم خودشان و هم جامعه را با مشكلاتي روبه رو كرده اند. به جرات مي توان گفت دليل همه انحرافات سياسي و اعتقادي كه تاكنون امت ها با آن روبه رو بوده اند و بعضا به نابودي و انحطاط آنان نيز منجر شده، رفتارها، تصميم گيري ها و موضع گيري هاي بدون بصيرت بوده است. لذا تاكيد معظم له بر بصيرت زايي آن هم با تلاش جوانان چيزي به جز درك ضرورت بصيرت زائي در جامعه و تعميق بينش و آگاهي افراد در شناخت عرصه و بهره مندي از انسجام صفوف و حفظ وحدت براي دفع فتنه ها ست.
از اين رو در بررسي مفاهيم «بصيرت ديني، انسجام اسلامي و استكبارستيزي» اين چنين مي توان عنوان كرد كه بصيرت ديني يعني شناخت حقايق دين و داشتن آگاهي همه جانبه و ژرف به امور، فريب ظواهر امر را نخوردن و مشاهده سرانجام كار پيش از اقدام به آن كه وقتي در زمينه هاي مختلف و محيط جامعه اعمال شود، انسان را راهنمايي و ارشاد مي كند و انسجام و وحدت در مقاومت و ايستادگي در برابر استكبار را رقم مي زند؛ همچنان كه اميرالمومنين(ع) سر موفقيت در همه زمينه ها را داشتن بصيرت مي داند.
به عبارت ديگر مقصود اميرالمومنين از عبارت لايحْمِلَ هذَا الْعَلَمِ اِلَّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَ الْصَّبْرِ كه در جنگ صفين مطرح نمودند خطاب به عده اي از افراد سپاه بود كه از جنگيدن با مسلمانان اِبا داشتند. براي آنها بسيار سنگين بود كه با مسلمانان بجنگند، زيرا مشاهده مي كردند كه آنها نيز نماز و قرآن مي خوانند و دعوت به حق مي كنند.
لذا مي بينيم كه عدم برخورداري از بصيرت ديني و شناخت امام حق، انسجام صفوف لشكر امير المومنين را نيز دچار تزلزل مي كند و در صحنه جنگ و پيكار حق عليه باطل تزلزل در انسجام و روحيه استكبارستيزي بي بصيرتان، نتيجه نبرد صفين را تغيير داده و پيروزي حتمي را به شكست مبدل مي سازد و فضاسازي و فتنه انگيزي هاي معاويه را در برهم زدن اتحاد و انسجام صفوف مسلمين به وجود مي آورد. لذا اميرالمومنين در خطبه 173 نهج البلاغه مي فرمايد: وَ قَد فُتِحَ بابُ الْحَرْبِ بَينَكُمْ وَ بَينَ اَهْلِ الْقِبْلَه؛ درِ جنگ ميان شما و اهل قبله ـ كساني كه رو به قبله نماز مي خوانند ـ يعني مسلمان ها باز شده است. لايحْمِلَ هذَا الْعَلَمِ اِلَّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَ الْصَّبْرِ وَالْعِلْمِ بِمَواضِعِ الْحَقِّ؛ اين پرچم را تنها كساني مي توانند بر دوش بگيرند كه اهل بينش، پايداري و آگاه به مواضع حق باشند؛ يعني بصيرت ديني در شناخت حق از باطل انسجام صفوف را تقويت مي كند.
برهمين اساس شايد بتوان گفت داشتن بصيرت در تاريخ اسلام و ايران به عنوان يكي از سرنوشت سازترين خصوصيات افراد محسوب مي شده است كه به كرات نداشتنش باعث گمراهي و بدنامي و داشتنش باعث مجد و سر بلندي و موفقيت بوده است.
لذا در مرور تاريخ مي بيينم كه عدم برخورداري از بصيرت ديني به دفعات بسيار انسجام صفوف مسلمين را برهم زده و در نتيجه دشمن نيز با تضعيف و تخريب روحيه استكبارستيزي در مسلمانان يا ايجاد فتنه و شبهه در شناخت حق از باطل بهره برداري خود را انجام مي دهد. البته در مواردي نيز برخورداري مردم از بصيرت ديني و سياسي نيز انسجام قلوب و روحيه استكبارستيزي عجيبي را بوجود مي آورد كه نتايجي همچون پيروزي انقلاب اسلامي دستاورد آن است.
در همين راستا نيز مي توان به حركت هاي مردم در كشورهاي عربي منطقه نيز اشاره كرد كه به بركت صدور انقلاب اسلامي و الگوسازي در بيداري مسلمانان جهان، بصيرت ديني و انسجام اسلامي در كشورهايي همچون تونس، مصر، يمن و ديگر بلاد اسلامي شكل گرفته است و با شكل گيري روند استكبارستيزي، حكومت هاي غيرديني وابسته به غرب را در تنگنا قرار مي دهد. لذا با بررسي اجمالي روند تاريخي و مراجعه به تاريخ معاصر و مرور حوادث كنوني جهان اسلام مي توان به چيدمان و تركيب كليدواژه هاي بصيرت ديني، انسجام اسلامي و استكبارستيزي اشاره كرد كه بهره مندي و برخورداري مردم جامعه در هر عصري از اين عوامل، پيشرفت و تحقق آرمان هاي آنان را در مسير رسيدن به اهداف به ارمغان مي آورد.
برهمين اساس با توجه به تاكيدات رهبر فرزانه انقلاب ضرورت بصيرت و بصيرت زايي و تبيين حقايق در آحاد جامعه، به منظور انسجام صفوف و ايجاد وحدت در نظام لازمه برانگيختن روحيه استكبارستيزي و دشمن شناسي قلمداد مي گردد.