یک سوال.....

آیا می د ایند.....

 

​شاخص هاي فتنه و فتنه‌گري

شاخص هاي فتنه و فتنه‌گري

 

فتنه در معاني چندي به كار رفته است كه از جمله آن ها بلايا، شكنجه و آشوب و اخلال در نظر اجتماعي است. قرآن به مسئله فتنه از جهات مختلفي پرداخته است؛ زيرا ارتباط تنگاتنگي با مسئله امنيت و آرامش فردي و اجتماعي شخص و جامعه دارد و مي تواند تأثيرات شگرفي در امر فلسفه آفرينش به جا گذارد؛ چون هدف آفرينش، تعالي انسان به تقرب به خداوند است كه فتنه مي تواند مانع اين حركت كمالي شود.
نويسنده در اين مطلب با بررسي آيات قرآني بر آن است تا تحليل قرآن را از مسئله فتنه، عوامل و مصاديق آن ارائه دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
مفهوم شناسي

فتنه در اصل به معناي قراردادن طلا و زر در آتش براي به دست آوردن خالصي آن است. از اين رو مي توان گفت با فتنه سره از ناسره، حق از باطل، خوب از بد و زشت از زيبا شناخته جدا مي شود.
اين واژه در فرهنگ قرآني در معاني چندي به كار رفته است كه از آن جمله مي توان به معناي امتحان، آزمون، عذاب و شكنجه، سوختن با آتش، بليه، سختي، اضلال (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص623 ذيل واژه فتن و نيز تفسير كبير، فخر رازي، ج4، ص406)، شرك، بازداشتن از دين (مجمع البيان، علامه طبرسي، ج1 و 2، صص511 و 513)، آشوب و اخلال در امور دين (تفسير التحرير و التنوير، طاهر بن عاشور، ج4، جزء6، ص276) اشاره كرد.
اين در حالي است كه برخي از محققان دانش زبان شناسي بر اين باورند كه اصل در ماده فتن، چيزي است كه موجب اختلاف و هرج و مرج همراه با اضطراب مي شود و اموال، اولاد و كفر در قرآن از مصاديق آن است. (التحقيق، مصطفوي، ج9، صص23 تا 25 ذيل واژه فتن)
براين اساس مي توان گفت كه فتنه در فرهنگ قرآني به هر چيزي كه موجب آشوب و اخلال در نظم شخصي و عمومي شود و موجبات اضطراب و تشويش را فراهم آورد و امنيت و آرامش را سلب كند، گفته مي شود. از اين رو شكنجه و عذاب، يا بلاياي طبيعي، آشوب هاي اجتماعي، جنگ و شورش و مانند آن به عنوان فتنه در قرآن معرفي شده است؛ زيرا هر يك از اين علل و عوامل موجب مي شود تا امنيت و آرامش از شخص و جامعه سلب شود. اين كه كفر و شركت فتنه معرفي مي شود از آن روست كه آرامش و امنيت را از شخص سلب مي كند و او در آخرت نيز گرفتار فقدان آرامش و آسايش شده و ترس و خوف دايمي را به جان مي خرد. فرزندان يا اموال نيز چنين وضعيتي را براي شخص به ارمغان مي آورند و آرامش را از او سلب مي كنند. اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد كه علم، حافظ و نگه دارنده انسان است، در حالي كه انسان مي بايست نگه دارنده مال باشد و همه گونه خود را در رنج و زحمت افكند تا از آن محافظت نمايد و آرامش را از خود سلب كند. از اين جا دانسته مي شود كه فتنه در فرهنگ قرآني، با همه گستردگي معنايي اش ناظر به اموري است كه آرامش و امنيت را از انسان سلب كرده و اخلال در نظم عمومي و نظام احسن ايجاد مي كند و زندگي را از حالت عادي و طبيعي اش بيرون مي برد. از اين رو آشوب ها و اغتشاشات اجتماعي را مي توان يكي از مهم ترين مصاديق فتنه دانست؛ زيرا آشوب و اغتشاش، نظم اجتماعي را از ميان مي برد و آرامش و امنيت را از جامعه سلب مي كند و بحران هاي متعدد را درپي مي آورد.
مصاديق فتنه انگيزان

براي اين كه تصوير روشن و درستي از فتنه در فرهنگ قرآني داشته باشيم به سراغ آياتي مي رويم كه به مصاديق فتنه انگيزان توجه مي دهد؛ زيرا از اين طريق مي توان دريافت كه غير از عوامل طبيعي كه نظم را مختل مي سازد و آرامش را از آدمي سلب مي كند، چه علل و عوامل ديگري مي تواند موجبات سلب آرامش و امنيت شود و نظم را به هم ريزد؟ البته همواره بر اين نكته تأكيد مي شود كه عوامل طبيعي نيز ارتباط تنگاتنگي با رفتارها و كنش هاي انساني دارد؛ زيرا فعاليت آدمي است كه موجبات اخلال در نظم طبيعت را فراهم مي آورد و امنيت و آرامش را از او سلب مي كند؛ از اين رو خداوند از فساد و تباهي در نظم طبيعت و محيط زيست خشكي و دريايي زمين به سبب كنش هاي انساني خبر مي دهد و آدمي را مسبب اصلي بسياري از حوادث و رخدادهاي به ظاهر طبيعي زمين برمي شمارد.
1- ستمگران: خداوند در آيه 25 سوره انفال از ستمگران به عنوان فتنه انگيزان اصلي جامعه ياد مي كند. اينان كساني هستند كه به حقوق خود بسنده نمي كنند و با تجاوز به حقوق ديگران مي كوشند تا نظم طبيعي جهان و جامعه را كه بر پايه عدالت استوار است به هم ريزند. در حقيقت ظلم و ستمي كه از سوي ستمگران اعمال مي شود، خود مصادقي از فتنه است؛ زيرا هم نظم طبيعي كه بر محور عدالت است را از ميان مي برند و هم آرامش و امنيت را از ديگري و يا جامعه سلب مي كنند.
با نگاهي به تاريخ و گزارش هاي تاريخي قرآن مي توان به آساني دريافت كه چگونه ستم ستمگران، فتنه اصلي در جوامع بشري بوده است و آنان را از پيشرفت و تكامل و تعالي د رحوزه هاي فرهنگي و تمدني بازداشته است و اجازه نداده تا همه انسان ها به كمال و تعالي دست يابند. جوامع به سبب ستم ستمگران هرگز روي عدالت به خود نديده و از امنيت و آرامش سودي نبرده است.
2- منحرفان و هنجارشكنان: دسته دومي كه خداوند از آنان به عنوان فتنه انگيزان سخن به ميان مي آورد، كساني هستند كه ما آنان را به نام منحرفان و هنجارشكنان مي شناسيم. اين عده با ايجاد فتنه و فساد در جامعه، امنيت و آرامش را از آن سلب كرده و در نظم عمومي و اجتماعي جامعه اختلال ايجاد مي كنند. انحرافات ايشان كه باهنجارشكني و بهره گيري از قوانين متشابه صورت مي گيرد، به آنان اين امكان را مي بخشد تا عرف و عادت پسنديده را زير پاگذاشته و با هنجارشكني امنيت اخلاقي و هنجاري جامعه را با بحران مواجه سازند.
خداوند در آيه 7 سوره آل عمران اين افراد را كساني معرفي مي كند كه همواره دنبال متشابهات هستند و از آن پيروي مي كنند. اين در حالي است كه حقايق و اصول محكم و متقن در اختيار آنان است، ولي آنان با چشم پوشي نسبت به اين اصول، در پي متشابهات و اموري مي روند كه شك و ترديد در صحت و سقم آن وجود دارد؛ چرا كه در اين آب گل آلود بهتر مي توانند ماهي مراد بگيرند و در صورت حركت در مسير قوانين شفاف و روشن دست هاي ايشان رو مي شود. به عنوان نمونه در جامعه امروز عده اي با آن كه اصول شفاف قانون اساسي وجود دارد در پي قوانين متشابه و غيرشفاف مي روند و با هياهو و غوغاسالاري مي كوشند تا زمينه براي آشوب و هرج و مرج قانوني را فراهم آورند و جامعه را در سطح بحران قرار دهند تا بتوانند از اين وضعيت بحراني براي منافع خويش بهره گيرند. اين دسته هرگز به اصول شفاف و روشن توجهي نمي كنند و چون بيمار دل هستند و در دل هايشان زنگار كينه و كدورت است و از سلامت شخصيت و روحي و رواني برخوردار نمي باشند، تنها دنبال مصاديق غيرروشن قانوني مي روند، اين گونه است كه هنجارشكني به عمل طبيعي آنان تبديل مي شود و از جاده قانون و سلامت بيرون مي روند و منحرف مي شوند.
خداوند در اين آيه تبيين مي كند كه بددلي و بيماردلي ايشان موجب مي شود تا همواره در جايي قرار گيرند كه فتنه و اخلال در نظم و فقدان آرامش است و براي رسيدن به اين هدف از تاويل نادرست قوانين نيز خودداري نمي كنند. آنان برداشت هاي نادرست خود از قوانين را به عنوان تاويل و تفسير درست مطرح مي سازند و به موارد مشكوك شبهات و متشابهات، توجه ويژه اي دارند؛ زيرا در اين فضا مي توانند زيست كنند. اينان ميكروب ها و ويروس هاي اجتماعي هستند كه در فضاي متشابهات و تاويلات نادرست رشد مي كنند و تكثير مي شوند.
3- كافران: بي گمان كافران به سبب عدم پذيرش فلسفه و هدف آفرينش و انكار نظم كلي هستي، يكي از مهم ترين دشمنان نظم واقعي در هستي و جامعه مي باشند. اينان همواره در جست وجوي آن هستند كه نظم اجتماعي را به هم ريزند و در مسير بهره برداري خود از آن سود برند. البته اين گونه نيست كه همه كافران، ظالم به ديگري و يا جامعه باشند ولي بي گمان ايشان ظالم به خود و جان خويش هستند و در حق خود كوتاهي و ظلم روا مي دارند. از اين رو نمي توانند در مسير درست تعالي و كمال حركت كنند و با هر چيزي كه بر خلاف اعتقادات و باورهاي آنان است به مخالفت برمي خيزند و اجازه نمي دهند تا حقيقت بر ايشان روشن شود.
خداوند در آيه 91 سوره بقره فتنه اي را كه از سوي كافران ايجاد و دامن زده مي شود به عنوان بدتر از كشتار و قتل و در آيه 217 همين سوره به عنوان بزرگ تر از قتل و كشتار معرفي مي كند. دو واژه اشد و اكبر من القتل به اين معناست كه فتنه به سبب بازتاب ها و پيامدهاي خطرناك آن در جامعه مي تواند بدتر از كشتن شخص باشد؛ زيرا با اختلال در امنيت و نظم عمومي جامعه، امكان رشد و تعالي جمعي از جامعه گرفته مي شود و جامعه در شرايط فقدان امنيت نمي تواند در مسير شكوفايي و تعالي و رشد قرار گيرد. از اين رو خداوند در اين آيات فتنه انگيزي كافران را بدتر از قتل دانسته است.
كافران با بستن راه ها، جلوگيري از آزادي هاي بياني و مبادلاتي و فرهنگي، راندن شهروندان از شهر و ديار خودشان، و رفتارهايي از اين دست، فتنه گري كرده و جامعه را از حالت امنيت و آرامش و تعادل بيرون مي بردند. چنين رفتاري از نظر قرآن بدتر از كشتاري است كه برخي مرتكب مي شوند، زيرا با كشتن شخص و يا كشتار جمعي، نظم عمومي در كوتاه مدت به هم مي ريزد و آرامش سلب مي شود، در حالي كه جلوگيري از آزادي هاي اجتماعي، بستن راه آمد و شد مردم، جلوگيري از انجام اعمال عبادي از سوي مومنان و مانند آن، بحران عمومي و فراگيري را پديد مي آورد كه جامعه نمي تواند در آن احساس آرامش كرده و به سوي شكوفايي و توسعه حركت نمايد.
خداوند با آن كه قتل كافران حربي را مجاز مي شمارد، ولي به سبب آن كه حفظ حرمت و حريم برخي از مراكز عبادي و اصلي لازم است به مومنان اجازه نمي دهد تا اقدام به قتل كافران حربي در اين مراكز و محل ها نمايند. البته اين امر مشروط بر آن است كه كافران حربي، دست از فتنه انگيزي بردارند. اما همين كه فتنه انگيزي ايشان ادامه يابد حتي در اين مراكز يعني مسجدالحرام نيز جايز است كه كافر فتنه گر، كشته و مجازات شود. به سخن ديگر، فتنه انگيزي از نظر قرآن چنان بد و نادرست شمرده شده كه حتي جواز قتل فتنه گران در مسجدالحرام و مكان هاي امن ديگر صادر مي شود. (بقره آيات 191 و 193)
4- منافقان و ستون پنجم كافران: بي گمان منافقان كه از ترس قدرت و اقتدار دولت اسلامي، تابعيت امت را پذيرفته و به عنوان شهروند، خود را معرفي مي كنند تا از منافع شهروندي دولت اسلامي سود برند، از دشمناني هستند كه از نظر قرآن از كافران بدتر هستند. از اين رو خداوند در تهديدي آشكار آنان را كساني مي شمارد كه در پايين ترين و پست ترين درجه از درجات و مراتب دوزخي جاي مي گيرند.
منافقان به سبب حضور در جامعه و اطلاع كامل و كافي از نقاط ضعف و قوت نيروهاي خودي به شكل ستون پنجم دشمن عمل كرده و افزون بر ايجاد شايعات بي اساس و جنگ رواني، به جاسوسي عليه نيروهاي خودي و امت اسلام مي پردازند. خداوند منافقان جاسوس را به سبب آن كه عامل بسياري از اختلافات و آشوب ها و درگيري ها ميان امت اسلام مي باشند، سرزنش مي كند و آنان را فتنه گراني معرفي مي كند كه با حضور در صفوف نيروهاي خودي و رزمندگان اسلام از پشت به دولت و امت ضربه مي زنند.
خداوند از مومنان مي خواهد كه منافقان شناخته شده را در صفوف خود به ويژه مراكز حساس كشوري و لشكري جا ندهند و نگذارند آنان از امور پنهان آنها آگاه شده و به دشمنان كافر خبر دهند. اصولا حضور ايشان هرچند كه به ظاهر مفيد است ولي در عمل بسيار زيانبار است. اگر تخصص و توانايي دارند به سبب تعهد ايشان به كفر و كافران، هيچ بهره اي از اين تخصص و توانايي ايشان، به امت و ملت و دولت اسلامي نمي رسد. بنابراين لازم است تا اين فتنه گران منافق را از صفوف لشكري و كشوري خودي بيرون رانده و به ايشان اجازه بهره مندي از فرصت هاي به دست آمده در مكان ها و جاهاي مهم داده نشود. (توبه آيات 47 و 48)
علامه طبرسي و ابن كثير بر اين باورند كه اين آيات درباره منافقاني است كه در ميان مسلمانان حضور داشته و به جاسوسي عليه ايشان و به نفع دشمنان مي پرداختند. (مجمع البيان، ج 5 و 6، ص 55 و نيز تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، ج 4، ص 140)
5. متخلفان: از ديگر مصاديق فتنه انگيزان مي توان به متخلفان از دستورهاي خداوند و رسول اشاره كرد. كساني كه برخلاف دستور صريح رهبر جامعه عمل مي كنند و به خود اجازه مي دهند تا راه ديگري را درپيش گيرند از كساني هستند كه خداوند آنان را به سبب اين رفتار فتنه انگيزشان سرزنش مي كند؛ زيرا تخلف از فرمان رهبر مسلمين به معناي ايجاد اخلال در نظم عمومي جامعه و فتنه فراگيري است كه ديگران را نيز به سوي تخلف از قانون و رهبري سوق مي دهد. اين گونه است كه خداوند در آيات 24 و 25 سوره انفال هرگونه تحلف از فرمان رهبري را تخلف از فرمان الهي دانسته كه موجبات فتنه در جامعه و آشوب و فقدان امنيت و آرامش آن مي شود.
بنابراين برهمگان است كه درحوزه فرمان هاي اجتماعي رهبري چون جهاد و مشاركت فعال سياسي و مانند آن، از رهبري اطاعت كرده و هيچ گونه تخلف و سرپيچي نداشته باشند؛ زيرا اين گونه رفتار موجب بحران در اطاعت از ولايت شده و به عنوان اخلال درنظم عمومي و فقدان امنيت، فتنه انگيزي تلقي مي شود. هرگونه تخلف از احكامي كه فصل الخطاب است مي تواند به معناي فتنه انگيزي بوده و مجازات خاص آن را به دنبال داشته باشد.
6. جاسوسان: از ديگر مصاديقي كه قرآن براي فتنه انگيزان برمي شمارد، جاسوسان هستند. اين گروه به سبب آن كه اطلاعاتي از مراكز حساس كشوري و امت و رهبري و نظام در اختيار دشمن قرار مي دهند، زمينه بسياري از بحران هاي اجتماعي را فراهم مي آورند. از اين رو از ايشان به عنوان فتنه انگيزان در آيات 47 و 48 سوره توبه سخن به ميان آمده است.
7. اعتمادكنندگان به خبر فاسق: امروز چون ديروز، دشمنان از جنگ رواني به خوبي سود مي برند. نقش رسانه ها در دنياي امروز بيش از آن كه اطلاع رساني باشد، ابزارهاي جنگ رواني است. بنگاه خبرپراكني بي بي سي و فاكس نيوز و مانند آن در دنياي امروز از مصاديق مخبران فاسقي هستند كه ديروز جامعه اسلامي عصر نبوي را تهديد مي كردند و امروز جامعه اسلامي را تهديد مي كنند. فاسقان به سبب خصلتشان، همواره باطل خويش را در لفافه حقيقت مي پيچند. به عنوان نمونه به اين دو خبر توجه كنيد: خبرگزاري هاي ايراني: فلسطيني ها با كمبود و بحران آب مواجه هستند. گفتني است كه دولت اسراييل اجازه ترميم چاه هاي قديمي و يا احداث و حفر چاه هاي جديد را نمي دهد.
بي بي سي: فلسطيني ها با كمبود و بحران كم آبي مواجه هستند. منابع اسراييلي علت اين بحران را سوءمديريت فلسطيني ها مطرح مي كنند.
اين دو خبر در آغاز هر انسان آزاده را از نظر احساسي و عواطف، تحت تاثير خود قرار مي دهد، ولي خبر دوم سرزنش را متوجه فلسطيني ها كرده و احساس نخست را از ميان برمي دارد و به شخص اجازه همدردي با فلسطيني ها را نمي دهد. در حالي كه خبرنگار فاسق بي بي سي اصل علت بحران را سرپوش گذاشته و آن را به شكل ديگري كه با جنگ رواني خود سازگار است تغيير داده است.
خداوند در آيه 6 سوره حجرات كساني را كه به اخبار چنين فاسقاني اعتماد مي كنند سرزنش مي كند، زيرا زمينه براي فتنه انگيزي درجامعه را فراهم مي آورند. بسياري از كساني كه در آشوب هاي اخير پس از انتخابات ايران دست داشته اند، كساني بودند كه به اخبار ماهواره اي بيگانه و دشمن فاسق و فاسقان منافق داخلي اعتماد كرده و بر اساس آن عمل كرده اند. اخبار فاسقاني كه به نام دانشجو و يا حمايت از نامزدهاي انتخاباتي، از كشته شدن دانشجويان خبر مي دادند، موجب مي شود تا شماري از اعتمادكنندگان به اين اخبار فاسقان به خيابان ها ريخته و آشوب و فتنه گري كنند.
عوامل فتنه

عوامل فتنه را مي توان از مصاديقي كه قرآن بيان كرده به دست آورد ولي براي آن كه بحث جامع و كاملي داشته باشيم به اين عوامل نيز مي پردازيم و تبيين و تشريح قرآني را بيان مي كنيم.
خداوند انحراف قلبي وبيمار دلي راعامل ايجاد فتنه و فساد در جوامع معرفي مي كند و در آيه 7 سوره آل عمران مي فرمايد كه برخي از افراد بيمار دل به سبب پيروي از متشابهات در قوانين و دين، به گونه اي عمل مي كنند تا هرج و مرج در جامعه ايجاد شود. ايشان به جاي آن كه از قوانين محكم و استوار پيروي كنند تنها در جست وجوي متشابهات براي ايجاد فتنه و تأويلات ناروا هستند. اين نوع از فتنه ها، خاستگاهي در حوزه مفهومي دارند و در حقيقت مي توان از آن ها به فتنه در حوزه مفاهيم ياد كرد. اين گونه است كه با تغيير در مفاهيم و يا انتخاب مفاهيمي كه مورد ترديد و شبهه و شك است، زمينه براي تأويلات ناروا فراهم مي شود و در عمل اجتماعي، به شكل بحران ها خودنمايي مي كند.
بسياري از بحران هاي اجتماعي ريشه در تحليل هاي نادرست مفاهيمي چون آزادي و عدالت و مانند آن دارد، و لذا برخي از بيماردلان و اهل شبهه و متشابهات، مردم را به بازي مي گيرند و آنان را به سوي فضايي مي برند تا بتوانند بهره هاي خود را از ايشان بگيرند. آنان در قالب دوستان و همدلان به سراغ جامعه ايماني مي آيند و در چراگاه اختلافات و ترديدها و شبهه افكني ها جامعه را به سوي بي نظمي و اختلال و اغتشاش سوق مي دهند تا سود خود را از آشوب ها و فقدان امنيت برگيرند و بر گرده مردم سوار شوند.
به هرحال هرگونه رفتار بيماردلانه كه با القاي شبهات و متشابهات و يا پيروي از آن، بي ثباتي و تزلزل در ايمان و باورهاي مردم پديد آورد و امنيت و آرامش را از آنان سلب نمايد و به اختلافات اعتقادي و نظري و يا حتي عملي دامن زند، از مصاديق فتنه است. اين گونه است كه خداوند پيروي بيماردلان از شبهات و متشابهات را به عنوان فتنه انگيزي معرفي مي كند.
پذيرش ولايت كافران و ايجاد رابطه ولايي با آنان، از ديگر زمينه سازهاي ايجاد فتنه و فسادگري در جامعه و زمين است كه در آيه 73 سوره انفال به آن اشاره شده است. با نگاهي گذرا به فتنه هاي تاريخي در جامعه اسلامي از گذشته تاكنون مي توان به اين مسئله به عنوان يكي از مسايل مهم فتنه گري توجه داد، زيرا همين ارتباط ميان شهروند امت اسلام با كافران بوده است كه دست فتنه و تجاوزگري را باز كرده و امت را از پيشرفت و تكامل بازداشته است.
تخلف از رهبري و فرمان هاي وي به ويژه در حوزه هاي حساس و زمان هاي ويژه و مسايل اجتماعي و سياسي از ديگر علل و عوامل فتنه در جوامع است كه آيات 24 و 25 سوره انفال به آن توجه داده است.
عصيان وتخلف از فرمان هاي خداوندي نيز عامل ديگري براي فتنه وبروز اختلال در نظم اجتماعي جامعه و جهان و زمين است كه همين آيات به آن اشاره دارند.
همچنين ظلم و ستم گري از ديگر عواملي است كه آيه 25 به آن توجه مي دهد. البته از روايتي كه از رسول الله(ص) از باب جري و تطبيق در همين رابطه وارد شده است، ظلم به علي(ع) و مخالفت با خلافت او، پس از رسول خدا(ص) سبب فتنه اي دامنگير در جامعه ايماني دانسته شده است. (مجمع البيان، ج 3 و 4، ص 822) كه مي توان در زمان حال نيز به عدم اطاعت و تخلف از ولايت فقيه از سوي برخي توجه داد كه موجب برخي از فتنه ها در جامعه اسلامي شده است.
خبر فاسق (حجرات آيه 6) و اعتماد به آن (همان)، جاسوسي و خبرچيني و شايعه پراكني (توبه آيات 47 و 48) و ترك ياري رساني به مسلمان، از ديگر علل و عوامل فتنه انگيزي است كه در آيات 72 و 73 سوره انفال به آن توجه داده شده است.
آثار فتنه

بي گمان فتنه دو دسته از آثار دنيوي و اخروي را به دنبال دارد. دشمنان با فتنه گري خود مي كوشند تا از گسترش فرهنگ توحيدي اسلام و نظام عدالت پرور آن جلوگيري كنند و اجازه ندهند تا اسلام در يك فضاي روشن وسالم به رشد و بالندگي ادامه دهد و نظريه نظام سياسي مبتني بر ولايت و امامت و عدالت را در عمل به اثبات رساند. (بقره آيات 191تا 193 و 217 و انفال آيه 39)
از سوي ديگر فتنه انگيزي مشركان و كافران وهر عامل داخلي و بيروني موجب مي شود تا حكم جهاد از سوي خداوند و رهبري جامعه براي سركوب فتنه انگيزان صادر شود و موجبات قتل و يا اخراج آنان از سرزمين هاي اسلامي را فراهم آورد. (همان آيات) بنابراين مي توان گفت كساني كه در پي فتنه انگيزي هستند بايد انتظار بلا و عذاب الهي در دنيا و آخرت را نيز داشته باشند.
اين ها گوشه هايي از مسئله فتنه و فتنه گري و تحليل و احكام آن بود كه در آموزه هاي قرآني بدان اشاره شده است. بحث بيش تر، فرصتي ديگر مي طلبد كه بيرون از حوصله اين مقاله است.

منافقین و فتنه انگیزی هایشان در صدر اسلام‏


منافقین و فتنه انگیزی هایشان در صدر اسلام‏

قرآن كريم در باره منافقين اهتمام شديدى ورزيده، و مكرر آنان را مورد حمله قرار داده، و زشتی هاى اخلاقى، دروغها، خدعه ها، دسيسه ها، و فتنه هايشان را به رخشان می كشد. فتنه هايى كه عليه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و مسلمانان بپا كردند، و در سوره هاى قرآن كريم از قبيل سوره بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنكبوت، احزاب، فتح، حديد، حشر، منافقين و تحريم سخن از آن را تكرار نموده.

و نيز در مواردى از كلام مجيدش ايشان را به شديدترين وجه تهديد نموده به اينكه در دنيا مهر بر دلهايشان زده، و بر گوش و چشمشان پرده می افكند، و نورشان را از ايشان می گيرد، و در ظلمتها رهايشان می كند، به طورى كه ديگر راه سعادت خود را نبينند، و در آخرت در درك اسفل و آخرين طبقات آتش جايشان می دهد.
و اين نيست مگر به خاطر مصائبى كه اين منافقين بر سر اسلام و مسلمين آوردند. چه كيدها و مكرها كه نكردند؟ و چه توطئه ها و دسيسه ها كه عليه اسلام طرح ننمودند، و چه ضربه هايى كه حتى مشركين و يهود و نصارى به اسلام وارد نياوردند. و براى پى بردن به خطرى كه منافقين براى اسلام داشتند، همين كافى است كه خداى تعالى به پيامبرش خطاب می كند كه از اين منافقين بر حذر باش، و مراقب باش تا بفهمى از چه راههاى پنهانى ضربات خود را بر اسلام وارد می سازند:” هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ” 1.
از همان اوائل هجرت رسول خدا (ص) به مدينه، آثار دسيسه ها و توطئه هاى منافقين ظاهر شد، و بدين جهت می بينيم كه سوره بقره- به طورى كه گفته اند- شش ماه بعد از هجرت نازل شده و در آن به شرح اوصاف آنان پرداخته، و بعد از آن در سوره هاى ديگر به دسيسه ها و انواع كيدهايشان اشاره شده، نظير كناره ‏گيريشان از لشكر اسلام در جنگ احد 2، كه عده آنان تقريبا ثلث لشكريان بود، و پيمان بستن با يهود، و تشويق آنان به‏ لشكركشى عليه مسلمين‏ 3 و ساختن مسجد ضرار 4 و منتشر كردن داستان افك (تهمت به عايشه)، و فتنه به پا كردنشان در داستان سقايت‏ 5 و داستان عقبه‏ 6 و امثال آن تا آنكه كارشان‏ در افساد و وارونه كردن امور بر رسول خدا (ص) به جايى رسيد كه خداى تعالى به مثل آيه زير تهديدشان نموده فرمود:” لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلَّا قَلِيلًا مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلًا” 7.
روايات هم از بسيارى به حد استفاضه رسيده كه عبد اللَّه بن ابى سلول و همفكران منافقش، همانهايى بودند كه امور را عليه رسول خدا (ص) واژگونه می كردند، و همواره در انتظار بلايى براى مسلمانان بودند، و مؤمنين همه آنها را می شناختند، و عده‏شان يك سوم مسلمانان بود، و همانهايى بودند كه در جنگ احد از يارى مسلمانان مضايقه كردند، و خود را كنار كشيده، در آخر به مدينه برگشتند، در حالى كه می گفتند:” لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناكُمْ‏- اگر می دانستيم قتالى واقع می شود با شما می آمديم".

نفاق قبل از هجرت و بعد از پيامبراکرم

و از همين جا است كه بعضى نوشته اند حركت نفاق از بدو وارد شدن اسلام به مدينه شروع و تا نزديكى وفات رسول خدا (ص) ادامه داشت. اين سخنى است كه جمعى از مفسرين گفته اند، و ليكن با تدبر و موشكافى حوادثى كه در زمان رسول خدا (ص) رخ داد و فتنه هاى بعد از رحلت آن جناب، و در نظر گرفتن طبيعت اجتماع فعال آن روز، عليه اين نظريه حكم می كند.
براى اينكه اولا: هيچ دليل قانع كننده اى در دست نيست كه دلالت كند بر اينكه نفاق منافقين در ميان پيروان رسول خدا (ص) و حتى آنهايى كه قبل از هجرت ايمان آورده بودند رخنه نكرده باشد، و دليلى كه ممكن است در اين باره اقامه شود، هيچ دلالتى ندارد.
و آن دليل اين است كه منشا نفاق ترس از اظهار باطن و يا طمع خير است، و پيامبر و مسلمانان آن روز كه در مكه بودند، و هنوز هجرت نكرده بودند، قوت و نفوذ كلمه و دخل و تصرف آن چنانى نداشتند كه كسى از آنان بترسد و يا طمع خيرى از آنان داشته باشد، و به اين منظور در ظاهر مطابق ميل آنان اظهار ايمان كنند و كفر خود را پنهان بدارند، چون خود مسلمانان در آن روز تو سرى خور و زير دست صناديد قريش بودند.
مشركين مكه يعنى دشمنان سرسخت آنان و معاندين حق هر روز يك فتنه و عذابى درست می كردند، در چنين جوى هيچ انگيزه اى براى نفاق تصور نمی شود.! به خلاف بعد از هجرت كه رسول خدا (ص) و مسلمانان ياورانى از اوس و خزرج پيدا كردند، و بزرگان و نيرومندان اين دو قبيله پشتيبان آنان شده و از رسول خدا (ص) دفاع می نمودند، همان طور كه از جان و مال و خانواده خود دفاع می كردند، و اسلام به داخل تمامى خانه هايشان نفوذ كرده بود، و به وجود همين دو قبيله عليه عده قليلى كه هنوز به شرك خود باقى بودند قدرت‏نمايى می كرد، و مشركين جرأت علنى كردن مخالفت خود را نداشتند، به همين جهت براى اينكه از شر مسلمانان ايمن بمانند به دروغ اظهار اسلام می كردند، در حالى كه در باطن كافر بودند، و هر وقت فرصت می يافتند عليه اسلام دسيسه و نيرنگ به كار می بردند.
وجه اينكه گفتيم: اين دليل درست نيست، اين است كه علت و منشا نفاق منحصر در ترس و طمع نيست تا بگوييم هر جا مخالفين انسان نيرومند شدند، و يا زمام خيرات به دست آنان افتاد، از ترس نيروى آنان و به اميد خيرى كه از ايشان به انسان برسد نفاق می ورزد، و اگر گروه مخالف چنان قدرتى و چنين خيرى نداشت، انگيزه اى براى نفاق پيدا نمی شد، بلكه بسيارى از منافقين را می بينيم كه در مجتمعات بشرى دنبال هر دعوتى می روند، و دور هر ناحق و صدايى را می گيرند، بدون اينكه از مخالف خود هر قدر هم نيرومند باشد پروايى بكنند. و نيز اشخاصى را می بينيم كه در مقام مخالفت با مخالفين خود برمی آيند، و عمرى را با خطر می گذرانند، و به اميد رسيدن به هدف بر مخالفت خود اصرار هم می ورزند تا شايد هدف خود را كه رسيدن به حكومت است به دست آورده، نظام جامعه را در دست بگيرند، و مستقل در اداره آن باشند، و در زمين غلو كنند. و رسول خدا (ص) هم از همان اوائل دعوت فرموده بود كه اگر به خدا و دعوت اسلام ايمان بياوريد، ملوك و سلاطين زمين خواهيد شد.
با مسلم بودن اين دو مطلب چرا عقلا جائز نباشد كه احتمال دهيم: بعضى از مسلمانان قبل از هجرت به همين منظور مسلمان شده باشند؟ يعنى به ظاهر اظهار اسلام كرده باشند تا روزى به آرزوى خود كه همان رياست و استعلاء است برسند، و معلوم است كه اثر نفاق در همه جا واژگون كردن امور، و انتظار بلا براى مسلمانان و اسلام، و افساد مجتمع دينى نيست، اين آثار، آثار نفاقى است كه از ترس و طمع منشا گرفته باشد، و اما نفاقى كه ما احتمالش را داديم اثرش اين است كه تا بتوانند اسلام را تقويت نموده، به تنور داغى كه اسلام برايشان داغ كرده نان بچسبانند، و به همين منظور و براى داغ‏تر كردن آن، مال و جاه خود را فداى آن كنند تا به اين وسيله امور نظم يافته و آسياى مسلمين به نفع شخصى آنان بچرخش در آيد. بله اين گونه منافقين وقتى دست به كارشكنى و نيرنگ و مخالفت می زنند كه ببينند دين جلو رسيدن به آرزوها را كه همان پيشرفت و تسلط بيشتر بر مردم است می گيرد كه در چنين موقعى دين خدا را به نفع اغراض فاسد خود تفسير می كنند.
و نيز ممكن است بعضى از آنها كه در آغاز بدون هدفى شيطانى مسلمان شده اند، در اثر پيشامدهايى در باره حقانيت دين به شك بيفتند، و در آخر از دين مرتد بشوند، و ارتداد خود را از ديگران پنهان بدارند، هم چنان كه در ذيل جمله‏” ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا …” بدان اشاره نموديم، و هم چنان كه از لحن آياتى نظير آيه‏” يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ” 8، نيز امكان چنين ارتداد و چنين نفاقى استفاده می شود.
و نيز آن افراد از مشركين مكه كه در روز فتح ايمان آوردند، چگونه ممكن است اطمينانى به ايمان صادق و خالصشان داشت؟ با اينكه بديهى است همه كسانى كه حوادث سالهاى دعوت را مورد دقت قرار داده اند، می دانند كه كفار مكه و اطرافيان مكه و مخصوصا صناديد قريش هرگز حاضر نبودند به پيامبر ايمان بياورند، و اگر آوردند به خاطر آن لشكر عظيمى بود كه در اطراف مكه اطراق كرده بود، و از ترس شمشيرهاى كشيده بر بالاى سرشان بود، و چگونه ممكن است بگوييم در چنين جوى نور ايمان در دلهايشان تابيده و نفوسشان داراى اخلاص و يقين گشته، و از صميم دل و با طوع و رغبت ايمان آوردند، و ذره اى نفاق در دلهايشان راه نيافت.
و ثانيا اينكه: استمرار نفاق تنها تا نزديكى رحلت رسول خدا (ص) نبود، و چنان نبوده كه در نزديكيهاى رحلت نفاق منافقين از دلهايشان پريده باشد، بله‏ تنها اثرى كه رحلت رسول خدا (ص) در وضع منافقين داشت، اين بود كه ديگر وحيى نبود تا از نفاق آنان پرده بردارد. علاوه بر اين، با انعقاد خلافت ديگر انگيزه اى براى اظهار نفاق باقى نماند، ديگر براى چه كسى می خواستند دسيسه و توطئه كنند؟
آيا اين متوقف شدن آثار نفاق براى اين بوده كه بعد از رحلت رسول خدا (ص) تمامى منافقين موفق به اسلام واقعى و خلوص ايمان شدند، و از مرگ آن جناب تاثيرى يافتند كه در زندگيشان آن چنان متاثر نشده بودند، و يا براى اين بوده كه بعد از رحلت يا قبل از آن با اولياى حكومت اسلامى زدوبندى سرى كردند. چيزى دادند و چيزى گرفتند، اين را دادند كه ديگر آن دسيسه ها كه قبل از رحلت داشتند نكنند، و اين را گرفتند كه حكومت آرزوهايشان را برآورد، و يا آنكه بعد از رحلت مصالحه اى تصادفى بين منافقين و مسلمين واقع شد، و همه آن دو دسته يك راه را برگزيدند، و در نتيجه ديگر تصادم و برخوردى پيش نيامد؟
شايد اگر بقدر كافى پيرامون حوادث اواخر عمر رسول خدا (ص) دقت كنيم، و فتنه هاى بعد از رحلت آن جناب را درست بررسى نماييم، به جوانب كافى اين چند سؤال برسيم، منظور از ايراد اين سؤالها تنها اين بود كه به طور اجمال راه بحث را نشان داده باشيم.

نویسنده: محمد حسین طباطبایی

پی نوشت:

1. سوره منافقون، آيه 4.
2. در كتاب قصص قرآن- نوشته مترجم و استاد على اكبر غفارى- صفحه 477 آمده: رسول خدا با اصحاب خود مشورت كرد كه چطور است شما مسلمانان در مدينه بمانيد و كفار را واگذاريد تا هر جا كه دلخواهشان بود پياده شوند اگر در همان جا( يعنى كنار شهر مدينه) ماندند كه معلوم است كنار شهر مدينه جاى ماندن ايشان نيست و اگر خواستند داخل شهر شوند آن وقت دست به شمشير زده با آنان كارزار كنيم؟
عبد اللَّه بن ابى بن سلول منافق مرحباگويان از جاى برخاسته در ميان اصحاب فرياد زد همين رأى را بگيريد. و در مقابل او آنهايى كه خدا دلهايشان را علاقه‏مند به شهادت كرده بود بپا خاسته گفتند: يا رسول اللَّه ما را به سوى دشمنانمان حركت ده تا گمان نكنند ما از آنها ترسيده ايم. عبد اللَّه بن ابى مخالفت كرده گفت: يا رسول اللَّه در همين مدينه بمان و به سوى دشمن حركت مكن، چه، من تجربه كرده ام كه به سوى هيچ دشمنى نرفتيم مگر اينكه كشته داديم و هيچ دشمنى به سوى ما نيامد مگر اينكه ما بر آنها پيروز شديم.
تا آنجا كه می گويد: رسول خدا( ص) با هزار نفر از اصحاب خود حركت كرد و ابن ام مكتوم را جانشين خود قرار داد تا در نبودن او در نماز بر مردم امامت كند هنوز لشكر اسلام به احد نرسيده بودند كه عبد اللَّه بن ابى يك سوم جمعيت را از رفتن به جنگ منصرف ساخت و اين عده عبارت بودند از يك تيره از قبيله خزرج به نام بنو سلمه و تيره اى از اوس به نام بنى حادثه. عبد اللَّه بهانه اين شيطنت را اين قرار داد كه رسول خدا به حرف او اعتناء نكرد و گوش به حرف ديگران داد …
3. داستان اين پيمان در تفسير سوره حشر گذشت.
4. داستان اين توطئه در تفسير سوره توبه آيه 107 گذشت.
5. منظور داستان نزاع اجير عمر بن خطاب و سنان جهنى در كنار چاه بنى المصطلق است كه در صفحات قبل بيان گرديد.
6. پس از پايان يافتن مساله نصب امير المؤمنين به خلافت( در گودال خم) منافقين كه همه آرزويشان اين بود كه رسول خدا( ص) از دنيا برود و كار امت مختل ماند تا بين اصحاب كشمكش پيدا شود( از مساله خلافت على ع) ناراحت شده در صدد كشتن پيغمبر برآمدند ليكن خداوند كه او را وعده فرموده بود تا از شر دشمنان محفوظ بدارد، حبيب خود را كفايت فرمود و از سوء قصدى كه در باره وى داشتند نجاتش بخشيد.
( داستان بدين قرار اتفاق افتاد كه) وقتى رسول خدا( ص) عازم شد( از غدير خم) به طرف مدينه حركت كند گروهى از منافقان زودتر حركت كردند و به عقبه هرشا( هرشى) رسيده خود را پنهان نمودند و هميان ها را پر از ريگ ساخته منتظر عبور رسول خدا( ص) از آن محل شدند تا وقتى خواست از آنجا عبور كند هميان ها را از بالا به طرف جاده رها كنند شايد به اين وسيله ناقه آن حضرت را رم دهند و حضرت به زمين افتاده او را به قتل برسانند. حذيفه گويد: رسول خدا( ص) من و عمار ياسر را نزد خود طلبيد و به عمار فرمود تو ناقه را از عقب بران و بمن فرمود تو هم مهار ناقه را محكم نگاهدار. من مهار ناقه را در دست داشتم و می كشيدم و می رفتيم تا نيمه شب به بالاى عقبه( تنگه كوه) رسيديم ناگاه هميانهايى پر از ريگ از بالاى كوه به طرف تنگه پرتاب شد و شتر رسول خدا( ص) رم كرد حضرت فرمود: اى ناقه آرام باش كه باكى بر تو نيست.
حذيفه گويد: من گفتم يا رسول اللَّه اين جماعت كيانند؟ فرمود: اينها منافقين دنيا و آخرتند. در آن موقع برقى ساطع گشت كه من همه آنها را ديدم نه تن از آنها قريشى و پنج تن از طوائف ديگر بودند. پيغمبر اكرم وقتى از تنگه سرازير می شد كه سفيده صبح دميد حضرت پياده شد و وضوء ساخت و منتظر آمدن اصحاب گرديد و آن چهارده تن نيز به نماز حاضر شدند حضرت فرمود: هيچ كس حق نجوى ندارد. نقل از قصص قرآن نوشته مترجم، صفحه 658.
7. اگر منافقين و آنهايى كه در دل بيمارى دارند از آزار پيامبر و سوء قصد نسبت به زنان مسلمان و آنها كه شايعه‏پراكنى می كنند از عمل خود دست برندارند بطور قطع تو را به سركوبى آنان خواهيم گمارد تا جايى كه ديگر در مدينه نمانند و همسايه تو در اين شهر نباشند مگر در فرصتى اندك. ملعون هستند، هر كجا كه يافت شوند بايد دستگير و به خوارى كشته شوند. سوره احزاب، آيه 60 و 61.
8. اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر كس از شما از آيين خود باز گردد، خداوند در آينده جمعيتى را می آورد. سوره مائده، آيه 54.

​بصیرت سیاسی از دیدگاه مقام معظم رهبری

بصیرت سیاسی از دیدگاه مقام معظم رهبری

مقدمه:

«اگر اعلم علما هم باشید و زمانتان را نشناسید و ندانید ترفندهای استكبار و نیز مشكلات جامعه چیست، نمی‌توانید برای جامعه اسلامی‌تان مفید واقع شوید.»این گوشه‌ای از بیانات رهبر معظم انقلاب در باب اهمیت بصیرت بود كه ایشان بارها و بارها بر آن تكیه و تاكید داشتند؛ چرا كه بصیرت و علم به زمان برای هر كس بویژه یك عالم لازم است و بی‌آگاهی علما به حقایق جریانات جهان در طول تاریخ تشیع بخصوص در 200 سال اخیر مشكلات بزرگی را به وجود آورده و ضربه سنگینی را از این ناحیه وارد كرده است.
یكی از موضوعاتی كه رهبر حكیم و فرزانه انقلاب اسلامی ، حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) همواره به ویژه طی چند ماه اخیر در بیشتر فرمایشاتشان به طور جدی بر آن تاكید داشته اند ،مفهوم «بصیرت »و ضرورت برخورداری و بهره مندی از آن به عنوان «تنها راه برای گمراه نشدن در گردو غبار ایجاد شده بر اثر فتنه » است.

از همین روست كه رهبری انقلاب داشتن بصیرت كامل نسبت به دشمن را تنها راه نجات كشورهای اسلامی از زورگویی، اشغال و سلطه‌گری استكبار جهانی و بازگشت به اسلام ناب محمدی می‌دانند و تاكیددارند ملت‌های مسلمان باید ترفندهای استكبار را درك كنند.

با بررسی اجمالی حوادث و مشاهده فراز و فرود های تاریخ اسلام از دوران پیامبر اعظم (ص) و ائمه معصومین (ع) تا انقلاب اسلامی و دوران حاضر ،آنچه بیش از هر عاملی در رسیدن یا نرسیدن به پیروزی و موفقیت تاثیر داشته، میزان بهره مندی و برخورداری مردم و نخبگان از «بصیرت» بوده است . به این معنی كه در هر برهه ای كه مردم و نخبگان جامعه از بصیرت بهره برده اند ، راه درست انتخاب شده و امور به نحو احسن پیش رفته است و برعكس در مواقعی كه مردم بدون بصیرت عمل كرده اند، هم خودشان و هم جامعه را با مشكلاتی روبرو كرده اند.به جرات می توان گفت دلیل همه انحرافات سیاسی و اعتقادی كه تاكنون امت ها با آن روبرو بوده اند و بعضاً به نابودی و انحطاط آنان نیز منجر شده، رفتارها ، تصمیم گیریها و موضع گیریهای بدون بصیرت بوده است .

در این نوشتار تلاش می شود درباره مفهوم بصیرت ، موانع و راه های كسب آن ،بصیرت به عنوان قدرت پرواز انسانها و جوامع بشری از مشكلات و انحطاطات و همچنین بصیرت از نگاه رهبر معظم انقلاب مواردی را یادآوری كنیم .

مفهوم بصیرت

بصیرت دانایی صرف نیست بلكه دانایی همراه با باور وایمان است از این رو موجب هدایت و حركت است در حالیكه علم همواره مقرون باور قلبی نبوده و در نتیجه لزوما مایه عمل به مقتضاتش نیست.

به عنوان نمونه خیلی از مردم می دانند سیگار برای انسان زیان بار است ولی به دلیل اینكه به مضرات آن باور ندارند واز آن استفاده می كنند حتی برخی پزشكان به انواع مواد مخدر معتاد می باشندتقریبا هر انسان الهی می داند روزی این جهان را ترك وبه عالم برزخ و حساب سفر خواهد كردو آنجا یك یك اعمالش مورد ارزیابی قرار گرفته و جزا و پاداش به آن تعلق می گیرد اما از آنجایی كه این بینش د ر بسیاری از مردم از ساحت ذهن به ساحت قلب رسوخ نكرده و به ایمان باطنی تبدیل نگردیده موجب تقوی و پرهیزگاری نمی شود ولی علم مقرون با اعتقاد قلبی مایه حركت و عمل می گردد واز این روست كه بصیرت موجب هدایت بوده انسان را از غفلت بیدار می كند انسان بصیر به كمك این قوه از خطر گمراهی و فریب خوردن در امور و موضعگیری غافلانه و حساب نشده در امان است بصیرت مانند سپری است كه در هنگام فتنه هاومواقف خطرناك انسان را مصون و محفوظ نگه می دارد.شاید از این روست كه زره و لباس محافظ جنگی را بصیرت نامیده اند چون انسان را از شمشیرها و ضربه های نابهنگام و غافلانه حفظ می كند.

ناگفته نماند از لوازم بصیرت زیركی و فطانت است زیرا وقتی آدمی به روشنی از جوانب مسائل پیش رویش اطلاع داشته باشد نقطه ابهامی برایش باقی نمی ماند تامانع برخورد صحیح با آن شود.بنابراین با درایت و زیركی بیشتر وارد عمل خواهد شد.

آری جامعه بدون بصیرت كور است و همچون كوران اعمال متناقض از خود نشان می دهد گاه كاهی را به كوهی بخشیده و گاهی كوهی را به كاهی نمی بخشد هرگز قابل اعتماد نیست در حساسترین لحظات بخاطر عدم درك موقعیت خود پیشوای بصیرش را تنها می گذارد وجودشان كالعدم و حیاتشان مساوی مماتشان و حضورشان در كنار پیشوای بیدار عدم حضور است از این رو امیر مؤمنان در وصف شان فرمود::الشاهده ابدانهم الغائبه عنهم عقولهم بدنهایشان حاضر ولی عقلهایشان غائب است.

آنان بدلیل كوردلی و ناتوانی در تحلیل مسائل و شناخت حق وباطل از روی هواهای خود حكم می كنند و از آنجا كه هواهای نفسانی به تعداد افراد جامعه متفاوت بوده و در زمانهای مختلف تغییر می كنند چنین جامعه ای ثبات خودرا از دست می دهد هر دسته ای خواسته ای متفاوت با دیگران دارد و هر روز چیزی غیر از مطلوب دیروز می طلبد یك روز عده ای خواهان جنگ با دشمن و روز دیگر عده ای دیگر خواهان صلح و روز سوم هر دو از خواسته خود دست بر می دارند.بنابراین مشكل عدم بصیرت از مشكلات خطر آفرین است كه روند اصلاح جامعه را متوقف می كند به طوری كه اگر برترین رهبران عالم هم در راس چنین جامعه ای قرار گیرند از رفتار متناقض و كردار حیرت انگیز مردم زمین گیر می شوند كما اینكه حضرت در مورد مردم زمان حكومتش فرمودند::المختلفه اهواوهم المبتلی بهم امراوهم امیالشان متفاوت و زمامدارانشان به بلای آنها گرفتارند.

موانع كسب بصیرت

برخی از امور و گرایش ها در وجود انسان مانع از بصیرت یافتن وی می گردد بگونه ایكه با وجود یقین به حقانیت موضوعی ، آن را نادیده گرفته و چشم بصیرت خود را نسبت به آن فرو می بندد كه در اینجا به دو مورد اشاره می كنیم :

1.دلبستگی به دنیا :

حضرت علی علیه السلام در این خصوص می فرماید : انّ الدّنیا دار محن، و محلّ فتن، من ساعاها فاتته، و من قعد عنها و اتته، و من ابصر الیها اعمته…

بدرستی كه دنیا خانه محنتهاست، و جایگاه فتنه هاست، كسی كه طلب كند آن را هلاكش كند؛ و كسی كه به دنبالش نباشد را ، با او بنیكوئی همراهی كند ؛ و هر كه نظر كند بسوی آن ، كور گرداند او را ( چشم بصیرت را از او می گیرد)….(شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحكم ج 2 ص 637(

2.گرفتار شدن به شهوات و لذت ها

امیرالمومنین علی علیه السلام در این باره می فرماید : ذا أبصرت العین الشّهوه عم ی القلب عن العاق به (137/ 3).هرگاه چشم ظاهری ، شهوت را ببیند چشم دل انسان نسبت به عاقبت كار كور گردد . (تصنیف غرر الحكم و درر الكلم ص305)

لذا می بینیم مقام معظم رهبری در سخنرانی های مكرر خود نسبت به تهاجم فرهنگی هشدار داده و در یكی از این سخنرانی ها فرموده اند : سیاست امروز سیاست اندلسی كردن ایران است (مقام معظم رهبری، 6 فروردین 1381)چراكه وقتی جامعه ای مشغول و گرفتار شهوات شد دیگر بصیرت خور را نسبت به مسائل پیرامونی از دست می دهد و همچون اندلس ممكن است كشور را تقدیم كفار نماید .

راه های عملی كسب بصیرت

در این خصوص نیز در روایات ما راهكارهای متعددی مطرح گردیده كه به برخی از آنها اشاره می نمائیم :

1.شناخت حقیقت ولایت و ولی امر زمانه خود:

شناخت ولی امر زمان در اسلام از چنان جایگاهی برخوردار است كه بنا به فرموده رسول گرامی خدا صل الله علیه و آله اگر كسی بمیرد و امام زمان خود را نشناسد همانند كسی است كه به مرگ جاهلیت قبل از اسلام مرده است (البحار 23/ 94 الغدیر 10/ 360 اثبات الهداه 1/ 126 تفسیر ابی الفتوح 1/ 508 - الحكم الزاهره با ترجمه انصاری ص 108)

لذا شناخت خود ولی امر مسلمین در این زمان راهكار اصلی و مهمی است كه می تواند انسان را به بصیرت برساند.

در اینجا لازم به ذكر است كه بر اساس مبانی اعتقادی شیعه هر كسی لیاقت قرار گرفتن در رأس حكومت را ندارد ، بلكه آن كسی شایستگی قرار گرفتن در راس حكومت را دارد كه بدون انگیزه های فردی و دنیایی و با پشتوانه الهی در مسیر پیاده نمودن احكام خدا قدم بردارد لذا این مسئولیت در مرتبه اول بر عهده پیامبران ، سپس ائمه اطهار(علیهم السلام ) و در دوران غیبت بر عهده ولی فقیه گذاشته شده است .

2.داشتن فكر و اندیشه و تجزیه تحلیل مسائل

از دیگر اموریكه انسان را به بصیرت سوق می دهد اندیشه و تجزیه و تحلیل جریانات سیاسی و اجتماعی می باشد .

علی علیه السلام در این باره می فرماید : أفك ر تستبص ر. فكر كن تا بصیرت یابی. لا بص یره ل من لا ف كر له. نیست بصیرتی از برای كسی كه نباشد فكری از برای او. (تصنیف غرر الحكم و درر الكلم ص : 57)

البته برای رسیدن به تحلیل صحیح نسبت به جریانات بخصوص جریانات سیاسی باید مواد اصلی آن كه اخبار صحیح می باشد را از مجاری صحیح كسب نموده سپس نسبت به آنها فكر و تجزیه و تحلیل نمود .

3. دوراندیشی در امور

از دیگر اموریكه موجب بصیرت یافتن انسان می شود آینده نگری و تدبیر در مسائل و جریانات می باشد حضرت علی علیه السلام فرموده اند : من استقبل الأمور أبصر (تصنیف غرر الحكم و درر الكلم ص : 57) هر كه از قبل پیش بینی كند و به پیشواز كارها برود (نسبت به امور دور اندیشی كند) بینا گردد .

4. پیروی از عالمان وارسته

امام محمد باقر علیه السلام در وصف علماء ربانی می فرماید: قال محمّد بن علیّ الباقر (ع )… العال م معه شمعهأ تز یل ظلمه الجهل و الحیره فكلّ من أضاءت له فخرج ب ها م ن حیره أو نجا ب ها م ن جهل …. )الحتجاج علی أهل اللجاج ج 1 ص17)

عالم مانند كسی است كه به همراه خود شمعی دارد كه بوسیله آن ظلمت جهل و حیرت از بین می رود و هر كس كه به نور آن روشنی یافت پس از حیرت خارج شده و از جهل نجات می یابد .

5. رعایت ایمان و تقوای الهی

یكی دیگر از راهكارهای عملی جهت دست یابی به بصیرت رعایت تقوای الهی می باشد چرا كه خداوند متعال می فرماید :«ان تتقوا الله یجعل لكم فرقانا؛ اگر تقوا بورزید خداوند قوه تشخیص و جداسازی حق از باطل به شما عنایت می كند» (انفال، آیه 29). پرهیزگاری و انجام واجبات و پرهیز و دوری از محرمات، به انسان نورانیت و روشن بینی درونی می بخشد به گونه ای كه انسان در پرتو آن می تواند حق و باطل را از هم تشخیص دهد و به راحتی وسوسه های شیطانی را بشناسد و خود را از دام آن رهایی بخشد و قرآن كریم در این باره می فرماید: «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذكروا فاذاهم مبصرون؛ پرهیزگاران هنگامی كه شیطانی پیرامون حریم آنها گردش كند متوجه می گردند و بیدار و بصیر می باشند.»

6.عبرت گرفتن از مسائل گوناگون

اگر كسی بطور دائم از آنچه كه پیرامونش می گذرد و یا در گذشته به وقوع پیوسته به دیده عبرت نگاه كند به راحتی می تواند به نتیجه جریانات واقف شده و با بصیرتی كه پیدا می كند از گرفتار شدن از هلاكت نجات پیدا كند.حضرت علی علیه السلام در این خصوص فرموده اند : ف ی كلّ اعت بار است بصاأ (تصنیف غرر الحكم و درر الكلم ص 472 ) در هر عبرت گرفتنی بصیرتی است.و در بیان دیگری این امر را منوت به دوام عبرت گرفتن دانسته اند و بیان دشته اند : دوام ال اعت بار یؤدّ ی لی ال است بصار (تصنیف غرر الحكم و درر الكلم ص 472(

7.ذكر و یاد الهی

از دیگر راههای رسیدن به بصیرت ذكر و یاد الهی می باشد حضرت علی علیه السلام فرموده اند: من ذكر اللّه استبصر (تصنیف غرر الحكم و درر الكلم ص : 189) یعنی هر كه یاد كند خدا را بصیرت یابد.

8. پیمودن مسیر اهل بصیرت

به عنوان نمونه یكی از ویژگی های برجسته یاران امام حسین علیه السلام در جریان عاشورا بصیرت می باشد .

بنا براین ما نیز می توانیم با مطالعه زندگی اینگونه افراد ، ویژگی هایی كه موجب شد تا به این صفت متصف شوند را پیدا كرده و با الگو قرار دادن رفتار آنها ما نیز در زمره اهل بصیرت قرار بگیریم .

راه دست یابی به بصیرت

چنان كه گفته شد برای دست یابی به بصیرتی چنین تاثیرگذار درشخص و جامعه ورفتارهای فردی و اجتماعی، می بایست ابزارهای درست و مناسبی چون چشم و گوش و مانند آن را داشت، چنان كه لازم است از قلبی سالم و سلیم بهره مند بود؛ زیرا اگر قلب آدمی، بیمار و دارای پرده هائی از شقاوت و قساوت و جهل و بی تقوایی باشد، هرگز نمی توان از این قلب، امید بصیرت و روشنگری داشت.

انسان برای این كه به بصیرت و روشنگری واقعی برسد می بایست با مهار نفس خود هرگونه پلشتی ها را از خود بزاید و تقوای فطری را پاس دارد. هنگامی كه تقوای فطری كه مقتضی پرهیز از هر پلشتی و پلیدی چون دروغگویی و پیمان شكنی و مانند آن است، در انسانی وجود داشته باشد، آن گاه است كه هدایت الهی از طریق وحی و الهام در وی تأثیرگذار خواهد بود و اهل ایمان به خدا و پیامبر(ص) و قرآن می شود و درهای بصیرت بر روی وی گشوده می شود و چشم و دلش به گونه ای دیگر به مسایل می نگرد و تحلیل و تبیین كرده و توصیه هایی را صادر می كند.

از نظر قرآن بصیرت و روشنگری، بینش و نگرش درست و صحیحی است كه آدمی با این امور می تواند آن را به دست آورد؛ بنابراین كسانی كه به وسیله اعضا و جوارح خویش تنها در اندیشه پاسخ گویی به خواسته های نفسانی هستند و یا پلشتی ها و پلیدی ها برای آنان معنا و مفهومی ندارد، نمی توانند به بصیرتی دست یابند كه حقایق را بر آنان منكشف سازد و آنان را نسبت به كار درست از نادرست آگاه و هوشیار كند و قدرت تشخیص شان را افزایش دهد و در نهایت از كار نادرست باز دارد.

خداوند در آیه 203 سوره اعراف به ایمان به عنوان مهم ترین عامل دست یابی انسان به قدرت تشخیص حق از باطل و درست از نادرست یعنی بصیرت اشاره می كند و در ادامه در آیه 201 همین سوره تقوا را از مهم ترین عوامل تحقق بخش بصیرت و روشن دلی در آدمی برمی شمارد.

البته هرگز نمی توان نقش بینش را در نگرش ها و افكار و اندیشه های آدمی نادیده گرفت. از این رو خداوند پس از ایمان كه امری بینشی و نگرشی است به مسئله شناخت نسبت به آخرت و ایمان به آن در تحقق بصیرت آدمی اشاره می كند و دنیاگریزی و آخرت گرایی در افراد را عاملی مهم در تحقق بصیرت برمی شمارد. (ص آیات 54 و 64(

از دیگر علل و عواملی كه در این مسئله مهم و اساسی است می توان به عبرت گیری از مسایل جهان و هستی اشاره كرد. تأكید خداوند برتوجه به آیات و نشانه های الهی از آن روست كه انسان با تحلیل آن ها می تواند نسبت ها را به درستی به دست آورد و در یك آزمون خطا و تصحیح، تجربیات بسیار مفیدی را در زمینه های مختلف كسب كند.

بسیاری از مردم در یك فرآیند، به بصیرت دست می یابند، زیرا بصیرت از اموری نیست كه ناگهان تحقق یابد، بلكه در یك فرآیند با علل و عوامل مختلف در انسان پدیدار می شود كه در این میان نمی توان نقش مهم نشانه ها و نشانه شناسی را نادیده گرفت. از این رو توجه به آیات و نشانه های الهی در هستی از هر نوع و جنسی در آیات 2 و 12 سوره ذاریات و نیز آیات 6 تا 8 سوره ق مورد تأكید قرار گرفته است.

انسان با تحلیل دقیق داشته های خودشان كه از آن به آیات انفسی یاد می شود و داده های بیرونی كه از آن به آیات آفاقی یاد شده است، می تواند امیدوار باشد كه به یك شناخت یقینی برسد.

هرچه تفكر و دقت در آیات انفسی و آفاقی و نشانه شناسی در انسان، قوی تر شود، دقت و تأمل و تحلیل وی نیز افزایش می یابد و یقین او از علم الیقین حصولی به عین الیقین شهودی و حق الیقین حضوری می رسد. به این معنا كه نهایت تفكر و اندیشه در آیات انفسی و آفاقی، درك حضوری و دانش وجودی است كه دیگر این دانش جزو ذات وی می باشد.

بر این اساس هر كسی باید در مسایل زندگی از امور اجتماعی و سیاسی خویش چنان دقت و توجه داشته باشد كه بتواند از راه نشانه ها، حقیقت را كشف و شهود كند و در ادامه با تقوای سیاسی در مسیر آن گام بردارد. كسانی كه از هیچ نشانه كوچك و جزیی نمی گذرندو آن را در یك پازل دسته بندی می كنند و در جای مناسب قرار می دهند، می توانند در نهایت، تبیین درستی از مسئله بیابند و واقعیت امور پوشیده را بر خود آشكار سازند. گاه یك فتنه می تواند این پازل هایی كه در سایه روشن های تردید قرارگرفته است آشكار سازد و تصویری روشن از حركات و اقدامات و رفتارهای شخص و یا گروه ارائه دهد.

بارها دیده شده است كه اهل نفاق و كفر و شرك در این فتنه ها خود را لو داده اند؛ زیرا گمان برده اند كه موفقیت را در دست دارند و چهره واقعی خویش را آشكار می كنند و یا این كه حركت و رفتاری را از خود بروز می دهند كه می تواند به عنوان متغیر ربطی میان تمامی پازل ها و قطعات پیشین، معنایی را القا و روشن سازد.به سخن دیگر، فتنه ها فرصت های شناختی برای بسیاری از مردم نسبت به رهبران و نظریه پردازان و تصمیم گیران اصلی است كه همواره با درایت و كیاست معاویه ای و عمر و عاصی خواسته اند تا خود را مخفی و نهان كنند و اندیشه ها و افكار پلید خود را از انظار دور دارند. در این هنگام فتنه ها، همانند نوری در تاریكی، چهره واقعی خواص را نشان می دهد و بطلان همه یا برخی كارها و رفتارهایشان را برای توده های مردم آشكار می سازد.

بنابراین مهم ترین رفتاری كه از توده های مردم انتظار می رود آن است كه در فتنه ها به نشانه ها توجه كنند، و با بهره گیری از اصول اساسی اسلام و قرآن، حق را از باطل باز شناسند و خواص و رجال سیاسی كشور را براساس آن معیار به ارزیابی نشینند و در نهایت، راه خویش را از گمراهان و منافقان جدا سازند.

در داستان حضرت امیرمؤمنان(ع) در جنگ صفین و فتنه بزرگ آن برخی از اهل تردید نمی دانستند كه حق با علی یا معاویه است؛ زیرا یك نشانه چون شهادت عمار به دست گروه باغی و طغیانگر، برای توده های مردم آشكار كرد كه معاویه بر باطل است. هر چند كه در آن زمان بسیاری از لشكریان معاویه با توجیه عمر و عاص فریب خوردند، ولی زنگارهای بسیار و پرده های استواری از دغل و تزویر و دروغ با شهادت عمار به عنوان یك نشانه فرو ریخت و از میان برداشته شد و اهل حق توانستند راه خویش را دریابند.

در حقیقت هر نشانه ای در هر فتنه ای برای توده های مردم می تواند به عنوان نشانه ای از درستی و نادرستی كس یا گروه و یا حكومتی باشد.

به هر حال داشتن بصیرت نیازمند اسباب و ابزارهای مناسبی است كه قدرت تشخیص آدمی را نسبت به حق و باطل برانگیزد و به وی توانایی دهد تا پس از شناخت، نسبت به آن واكنش درست و مناسبی انجام دهد و همانند بلعم باعوراها و یا سامری ها عمل نكند و همراه فرعون و طاغوت در صف استكبار و كفر و باطل نایستد.

نتیجه گیری

اگرچه برخورداری از بصیرت در تمام عرصه های زندگی الزامی است، اما در برخی عرصه ها ضروری تر به نظر می رسد. به همین دلیل است كه رهبر معظم انقلاب از لزوم بصیرت در شناخت دشمن و ترفندهایش سخن گفته و یادآور شده اند كه در دوران ممزوج شدن حق و باطل باید مراقب بود كه حق و باطل مشتبه نشوند و انجام هر حركت عمومی در وضعیت كنونی جهان براساس بصیرت باشد.

از نگاه ایشان حركت در جهان پیچیده امروز تنها با بصیرت امكان پذیر است، چراكه ملت ها تنها با بصیرت می توانند به حقوق خود دست یابند. شناخت موانع راه، شناخت راه های جلوگیری از موانع و شناخت راه برای برداشتن موانع نیز تنها با بصیرت میسر خواهد بود. به همین دلیل است كه رهبری انقلاب به بصیرت یافتن در هدف و وسیله به منظور تغییر رفتارها تأكید دارند.

انتخابات، روشن كردن مرزهای خودی از دشمن و دفاع از دین، بزنگاه هایی هستند كه از منظر رهبری بیش از هر زمان دیگری نیاز به بصیرت دارند؛ البته ایشان انتخاب رهبر از سوی مجلس خبرگان رهبری، احقاق حقوق مردم در دستگاه قضایی و مناسك حج را نیز از این دست بزنگاه ها می دانند.

آنچنان كه پیروزی انقلاب اسلامی ایران از جمله ثمرات حاصل از بصیرت بوده، انتخاب نامزدهای اصلح از سوی مردم در هر انتخاباتی اعم از ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان و… نیز تداوم بخش این راه بوده است. به همین دلیل است كه همواره رهبری انقلاب، مردم را به برخورداری از بصیرت در این انتخاب ها توصیه می كنند. ایشان فرمودند: «ملت ایران وقت انتخابات كه می رسد، احتیاج به بصیرت دارد. نگاه كند ببیند دشمن چه موضعی در قبال این حركت عظیم مردمی گرفته است. مردم باید حواس خود را جمع كنند تا درست تصمیم بگیرند.»

واكنش مناسب مردم به تبلیغات هسته ای و شكست دادن دشمن در تضعیف قوا و رابطه ملت با مسئولان نیز از دیگر ثمرات حاصل از بصیرت است كه رهبر معظم انقلاب در طول سخنرانی هایشان بارها بر آن تأكید كرده اند.

بنابراین اگر امروز سخنان رهبری را فهمیدیم و عمل كردیم و قدر ولایت را دانستیم، آنوقت می توان گفت كه بصیرت پیدا كرده ایم.