سخنان زیبا از آیت الله حسن زاده آملی

الهی!
آن خواهم که هیچ نخواهم.

 

الهی
رویم را نیکو کردی،
خویم را هم نیکو گردان!
علامه حسن زاده آملی

علامه عظیم‌الشأن حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی،


جلوی حضرت آقا دو زانو نشسته و ایشان را مولا خطاب می‌کنند. حضرت آقا ناراحت شده و به علامه می‌فرمایند این کار را نکنید. علامه حسن‌زاده می‌فرمایند: اگر یک مکروه از شما سراغ داشتم این کار را نمی‌کردم.
ایشان در جای دیگر فرموده‌اند: گوش‌تان به دهان رهبر باشد. چون ایشان گوششان به دهان حجت‌بن‌الحسن(عج) است.


این جملات وقتی بیشتر معنا پیدا می‌کند که بدانیم صاحب تفسیر المیزان، علامه عارف آیت‌الله طباطبایی درباره شاگردش علامه حسن‌زاده فرموده‌اند: حسن‌زاده را کسی نشناخت جز امام زمان(عج). راهی که حسن‌زاده در پیش دارد، خاک آن توتیای چشم طباطبایی. جناب علامه حسن‌زاده در مقدمه یکی از کتاب‌های خود خطاب به حضرت آقا می‌نویسد: با سلام و تحیت خالصانه و ارائه ارادت بی پیرایه و درود نوید جاوید به حضور آن قائد ولی وفی و رائد سائس حفی، مصداق بارز “نرفع درجات من نشاء ” تقدیم می‌گردد و عرض می‌شود “یا ایها العزیز جئنا ببضاعه مزجاه ” دادار عالم و آدم، همواره سالار و سرورم را سالم و مسرور دارد.
(التمسک بذیل الولایه، حسن حسن‌زاده آملی)


آیت‌الله حسن‌زاده آملی می‌فرمایند: رهبر عظیم‌الشأن‌تان را دوست بدارید، عالمی،‌ رهبری، موحدی، سیاسی، دینداری، انسانی، ربانی، پاک منزه، کسی که دنیا شکارش نکرده، قدر این نعمت عظما را که خدا به شما عطا فرموده، قدر این رهبر ولی وفی الهی را بدانید، مبادا این جمعیت ما را، مبادا این کشور ما را، مبادا این کشور علوی را، این نعمت ولایت را از دست شما بگیرند.خدایا به حق پیامبر و آل پیامبر سایه این بزرگ‌مرد، این رهبر اصیل اسلامی حضرت آیت‌الله معظم خامنه‌ای عزیز را مستدام بدار.

 

آثار طهارت و وضو از زبان آیت الله حسن زاده آملی

آثار طهارت و وضو از زبان آیت الله حسن زاده آملی

 


1) بحث طهارت، ابتدایی ترین عمل و مرحله برای رسیدن به کمالات انسانی می باشد.
2) آنچه اصل و محور است نزدیکی دلها است نه نزدیکی تن.
3) اگر دلها به هم رو کنند، قهراً موفقیت هست.
4) فقه شریف مربوط به بدن است و با انجام دادن احکام شرعی، انسان در مرتبه بدن به مقام تجلیه می رسد.
5) شاخصه مرتبه طهارت «وضو» می باشد.


6) قصص قرآنی و نقل وقایع و حوادث مهم در امور مختلف برای شرح و بیان اطوار وجودی انسان و شئون مختلف اوست، به این معنی که هر کسی بخواهد از حیوان بودن به در آید و به مقام انسانیّت برسد، باید مسیری را طیّ کند که در این مسیر همانند پیغمبران دچار حوادث و موانع شود و با مشکلاتی برخورد کند و همانند آنها حلّش کند.
7) باید صفات نفسانی را کشت[ تعدیل کرد] تا بالهای طیران به عالم قدس گشوده شود.
8) تعلّق با توحّد سازگار نیست.
9) اگر کسی از لابلای سختی ها بالا نرود، اصلاً بزرگ نمی شود.«لقد خلقنا الإنسان فی کبد».
10) اگر کسی بگوید: من ازدواج نمی کنم تا هنگامی که خود را خوب بسازم، چنین فردی خطا رفته است.


11) وضو راهی برای طهارت از آلودگی است – وضو از بهترین راههای بر طرف نمودن آلودگی قهری در محیط است.
12) وضو و طهارت، تمام اثرات آلودگی تکوینی را بر طرف کرده، انسان را نورانی می کند.
13) دائما وضو داشته باشید.[ مداومت بر وضو].
14) به محض اینکه چشمتان به نامحرمی افتاد یا کمترین دگرگونی در حالات روحانی تان پدید آمد، فورا وضو بگیرید که بسیار کار ساز است.
15) وضو گرفتن، منطقه دل را صاف می کند تا ان شاء الله حرم برای صاحبدلی چون خدا گردد.


16) عزیزان! کار شما نیز عبادت است؛ لذا صبح که به کار می روید، قبل از آن وضویی بگیرید و رو به قبله « یا الله» بگویید سپس به راه بیفتید.

17) هر صبح که برای کار بر می خیزید، وضویی بگیرید، بعد از آن نوزده بار «بسم الله الرحمن الرحیم» را به عدد حروف این آیه مبارکه تلاوت کنید تا آن «وضو» تطهیرتان کند و آن «بسم الله» آفات و بلیّات و شعله های اشتغالات جهنمی دنیا را از شما دور نماید.
18) این قدر به زور بازویتان متّکی نباشید، رزق را باید از جای دیگر بدهند.
19) شما دائما اهل طهارت و پاکی باشید، رزقتان وسیع خواهد شد.
20) یکی از راههای بدست آوردن روزی، وضو است.

هفته دولت یادآور یک دولت مکتبی و مردمی و سالروز شهادت شهید رجایی و باهنر است هفته دولت مبارک

سخنان مهدوی مراجع معظم تقلید

سخنان مهدوی مراجع معظم تقلید
توسل به حضرت مهدی -عجل الله تعالی فرجه الشریف
حضرت آیت الله سید علی خامنه ای
توسلاتی که در زیارات مختلف وجود دارد و بعضی از آنها هم سندهای معتبری دارد، بسیار باارزش است. توسل، توجه و انسِ با آن بزرگوار از دور است. این انس به معنای این نیست که کسی ادعا کند من خدمت حضرت می رسم یا صدای ایشان را می شنوم؛ ابداً این طور نیست. غالب آنچه در این زمینه گفته می شود، ادعاهایی است که یا دروغ است، یا تصور و تخیل آنها آدم های دروغگویی نبودند، اما خیال می کردند، تصور می کردند و تخیلات خودشان را به عنوان واقعیت برای این و آن نقل می کردند! نبایستی تسلیم این ها شد. راه درست و منطقی آن توسل از دور است؛ توسلی که امام آن را از ما می شنود و ان شاءاللَّه می پذیرد؛ ولو اینکه ما با مخاطب خودمان از دور داریم حرف میزنیم؛ اشکالی ندارد. خدای متعال سلامِ سلام دهندگان و پیامِ پیام دهندگان را به آن بزرگوار می رساند. این توسلات و این انس معنوی بسیار خوب و لازم است.[1]

مهم تر از دعا برای فرج
حضرت آیت الله محمد تقی بهجت
مهم تر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف، دعا برای بقای ایمان، ثبات قدم در عقیده و انکار نکردن حضرت تا ظهور او است.[2] تا رابطه ما با ولی امر، امام زمان-عجل الله تعالی فرجه الشریف قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد و قوّت رابطه ما با ولی امر-عجل الله تعالی فرجه الشریف هم در اصلاح نفس است.[3]

توقیت و تطبیق، بازی با عقائد مردم
حضرت آیت الله سید علی سیستانی
توقیت ها و تطبیق ها برای نزدیک بودن ظهور حضرت حجت-عجل الله تعالی فرجه الشریف بسیار نگران کننده است و این مطالب عقاید مردم را هدف گرفته و باعث تضعیف اعتقادات جامعه می شود. چنین جریاناتی نباید در کشوری مانند ایران شکل بگیرد. یک روز شعیب بن صالح را به یک فرد و بار دیگر به فرد دیگری تطبیق می کنند، این مسائل نگران کننده است. مردم از این جریانات پرهیز کنند و مراقب باشند، چون این مطالب با عقاید آنها بازی می کند و باعث تضعیف معتقداتشان می شود.[4]

امام زمان، رحمه للعالمین
حضرت آیت الله حسین وحید خراسانی
امام زمان وقتی می آید تجسم پیغمبر خاتم است. پیغمبر خاتم که بود؟ «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ». وجود امام زمان، رحمة للعالمین است؛ بعضی از نادان ها تصور می کنند می آید قلع و قمع می کند؛ بعد فکر می کنند وقتی ما را می کشد پس چرا در انتظارش باشیم؟! اینقدر شعور نیست که درک کنند…؛ باغ را دیده ای؟ باغبان می آید در باغ خارها را از زمین می کِشد. باید بکشد یا نه؟! باغ برای پرورش گُل است، نه برای خار. همان طوری که باغبان از باغ خارها را درو می کند، امام زمان هم خارهای باغ انسانیت را درو می کند. اگر گُل بشوی پرورشت می دهد. همه باید دعای فرج را بخوانید. در طول سال هم این برنامه راترک نکنید.[5]

امام زمان ناظر اعمال ما
حضرت آیت الله عبدالله جوادی آملی
امام زمان-عجل الله تعالی فرجه الشریف همه اعمال را می بیند و هفته ای دو بار هم همه اعمال را به حضورش گزارش می دهند این دو آیه ای که در سوره مبارکه توبه است که «سَیرَی اللهُ عَمَلَکمْ وَرَسُولُهُ» و «قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَی اللهُ عَمَلَکمْ وَرَسُولُهُ»یعنی او می بیند. این برای ما خیلی اثر دارد. ما برای اینکه مواظب حرف هایمان باشیم لازم است متوجه این امر باشیم؛ مثلاً الآن به ما گفتند وجود مبارک امام باقرj یا امام صادقj آمده بروید حضورش، ما چطور می رویم؟ همین طور می رویم یا خودمان را جمع و جور می کنیم؟ ما باید باور کنیم که حضرت می بیند. حالا هفته ای دو بار گزارش های عمومی دارد. هیچ کاری نیست مگر اینکه او می بیند. جریان عرض اعمال یک امر جدّی است و ما را که به این معتقدیم واقعاً می لرزاند. خجالتی حیایی شرمی باید باشد! در کنار سفره او نشستیم که در دعای عدیله دارد «بِیمنِه رزق الوری» آن وقت در حضور او هم داریم هر حرفی را می زنیم![6]

عصر غیبت، عصر امتحان و وظیفه ما
حضرت آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی
فرق ایمان به غیب در عصر غیبت با اعصار دیگر این است که مؤمنین تخلیص[خالص] و تمحیص[آزمودن] می شوند؛ امتحانات شدید برایشان پیش می آید که بسیاری در این امتحانات ساقط می شوند. زن ها، مردها، جوان ها و حکام و مسئولین حتی علماء همه امتحانات خاص دارند. از جهت ظهور بدعت ها، از جهت اصرار بر ملاهی[به آلات لهو و لعب پرداختن] و مناهی[گناهان] و ترویج منکرات و ترک امر به معروف، و نفی سنت ها مسائلی پیش می آید که فتنه و فساد و اعراض از حقّ، ظاهر و بلکه مورد افتخار و اعطاء جوایز می شود. در این شرایط دشوار و مسئولیت های سنگین، افراد شجاع و دلسوز و با ایمان باید به یاری اسلام بشتابند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند. برنامه ها و روش های غیر اسلامی را محکوم و به مردم معرفی نمایند، و بر حفظ هویت اسلامی پافشاری کنند و فداکاری نمایند.[7]

ویژگی های منحصر به فرد حضرت مهدی
حضرت آیت الله حسین نوری همدانی
تمام نعمت هایی که خداوند امروز به ما عطا می کند به واسطه وجود حضرت مهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف است. خداوند ویژگی های برجسته ای به حضرت مهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف داده که به هیچ یک از امامان معصوم-عجل الله تعالی فرجه الشریف عطا نکرده است. تمام صفات پیغمبران از حضرت نوح تا حضرت محمدk در حضرت مهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف جمع شده است. حضرت ولی عصر-عجل الله تعالی فرجه الشریف طول عمر و بردباری را از نوحg، بت شکنی را از ابراهیمg، قیام در مقابل جبار را از موسیg، قضاوت را از سلیمانg، جمال و ملک داری را از یوسفg، معجزات روشن را از عیسیg و قیام و انقلاب جهانی را از حضرت محمدk به ارث برده اند. تمام فرشتگانی که در رکاب آن حضرت بودند و حتی فرشتگان جنگ بدر و احد به علاوه 313 نفر از نخبگان مخصوص از سراسر شهرهای اسلامی در خدمت ایشان خواهند بود. این ها تحولاتی بزرگ است که زمینه سازی می خواهد. تمام این زمینه ها باید توسط مسلمانان و شیعیان به وجود بیاید و از همه مهم تر مردم آمادگی پذیرفتن فرمایشات ایشان را داشته باشند.[8]

برای تحکیم عقیده مهدویت، تلاش کنیم
حضرت آیت الله سید محمدعلی علوی گرگانی
شبهه افکنان امروز تلاش می کنند تا مردم را از فرهنگ مهدویت دور کنند و با ایجاد شبهه های فراوان به دنبال نفی اصل ظهور و مهدویت هستند. تلاش کنیم تا اعتقادات مردم هر روز محکم تر و ایمان آنان به وجود مقدس امام زمان-عجل الله تعالی فرجه الشریف بیشتر شود. هرچه اعتقاد به وجود مقدس امام زمان-عجل الله تعالی فرجه الشریف در آحاد جامعه بیشتر شود، انگیزه بیشتری برای مبارزه با انحرافات به وجود می آید.

آنچه از آیات و روایات به دست می آید این است که ائمه اطهارb همگی دست به دست هم داده اند تا مردم به وجود مقدس حضرت ولی عصر-عجل الله تعالی فرجه الشریف اعتقاد و به ظهور وی امید داشته باشند و از دایره امید خارج نشوند. ما هم باید این گونه عمل کنیم. باید برای حل مشکلات کشور دست به دامن اهل بیتg، به ویژه امام زمان-عجل الله تعالی فرجه الشریف شویم.[9]

وعده تخلف ناپذیر خدا
حضرت آیت الله حسین مظاهری
از نظر روایات ما و نیز آیات شریفه، حکومت مهدی روحی فداه، حکومتی مبارک، پربرکت، با رأفت، با فضیلت و سرانجام یک حکومت صددرصد مطلوب رأی انسان ها است. انسان با فضیلت می تواند سه آرزو داشته باشد: تسلط او بر جهان، انتشار حقیقت و فضیلت در جهان و رفع هر گونه نارسایی از آن. قرآن می فرماید حکومت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، چنین است: «وَعَدَ اللهُ الَّذین آمِنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الْصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْاَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهمْ وَ لِیمَکنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لِیبَدِّ لَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْنَاً»[1] خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند وعده کرده که شما را در این سرزمین جانشین دیگران کند، آنچنان که اسلاف و گذشتگان آنان را جانشین کرد و نیز دینشان را آن دینی که برای ایشان پسندیده استقرار دهد و از پی ترسی که داشتند امنیت روزیشان فرماید.

 این وعده خدا است و تخلف ندارد. این وعده خدا است برای مهدی و یارانش. این وعده خدا است برای شیعه، برای افراد شایسته، برای افراد منتظر فرج. [10]

[1] نور، آیه 55

—————————————-

[1]. بیانات در دیدار اساتید و فارغ التحصیلان تخصصی مهدویت 18/4/1390.

[2] - در محضر بهجت:2/101.

[3]. فیضی از ورای سکوت:65.

[4]. به نقل از آیت الله نجم الدین طبسی.

[5]. سایت تبیان.

[6]. سایت اسرا.

[7]. پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی.

[8]. پایگاه اطلاع رسانی حوزه.

[9]. دیدار بااعضای هیأت علمی و مدیران مؤسسه آینده روشن و اعضای دبیرخانه همایش بین المللی دکترین مهدویت.

[10]. سایت حضرت آیت الله آیه الله مظاهری

دهه کرامت

دهه کرامت، دهه اول ماه ذی‌العقده است و آغازش با ولادت حضرت معصومه(علیهالسلام) و پایانش با ولادت حضرت ابوالحسن علی بن موسی‌الرضا(علیه السلام) می‌باشد.این دهه یادآور بسیاری از مطالب عالی و مفاهیم بلند و سازنده و ارزشمند است. دهه کرامت یادآور لطیف‌ترین علائق و مهر و وفاهای کم‌نظیر یک خواهر نسبت به مقام شامخ و معنوی برادر است.

مهر و وفایی که خواهر مهربان و دلداده را به هجرت وادار نموده و غربت و بیماری و مرگ در فصل جوانی را برای او آسان کرده است.

مهربانی که جز در مورد امام حسین و حضرت زینب (علیهما‌السلام) سابقه ندارد.

دهه کرامت تداعی کننده عزم و قاطعیت و اراده آهنین زنان بزرگ و بانوان و الامقام و گرانقدر جهان می‌باشد.

تمام مفاهیم سازنده‌ای که ما در فرهنگ اسلامی داریم در این دهه تداعی می‌شوند چرا که حرم حضرت معصومه و امام رضا (علیهماالسلام) کانون دعا و قرآن و نیایش و … است.

دهه کرامت یادآور تحول آفرینی بانوان آسمانی است و این که می‌توانند رهبری دل‌های صدها میلیون مسلمان را در طی اعصار عهده‌دار بشوند.

دهه کرامت یادآور زهرا و زینب (علیهما‌السلام) است.

تمام مفاهیم سازنده‌ای که ما در فرهنگ اسلامی داریم در این دهه تداعی می‌شوند چرا که حرم حضرت معصومه و امام رضا (علیهماالسلام) کانون دعا و قرآن و نیایش و … است.

دهه کرامت یادآور تمام خوبی‌هاست. و یادآور جمال انسانی است.

اکنون اطلاعاتمان را در باره ی این بزرگواران بالا می بریم

امام صادق(ع)پیش از ولادت كریمه آل محمد(ص) فرمود:

خدا را حرمى است و آن مكه است،امیرمؤمنان را حرمى است و آن كوفه است،و ما اهل بیت را حرمى است و آن قم است.بزودى بانویى به نام فاطمه از تبار من در آن جا دفن شود كه هر كس به زیارتش بشتابد،بهشت بر او واجب مى گردد.

بارگاه حضرت معصومه(س) تجلیگاه حضرت زهرا(س)

بر اساس رویاى صادقه‏اى كه مرحوم آیت الله مرعشى نجفى(ره) از پدر بزرگوارش مرحوم حاج سیدمحمود مرعشى (متوفاى 1338 ه .)نقل مى‏كردند، قبر شریف حضرت معصومه(س)جلوه‏گاه قبر گم شده مادر بزرگوارش حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها مى‏باشد.آن مرحوم در صدد بود كه به هر وسیله‏اى كه ممكن باشد، محل دفن‏حضرت زهرا سلام الله علیها را به دست آورد، به این منظور ختم مجربى را آغاز مى‏كند و چهل شب آن را ادامه مى‏دهد، تا درشب چهلم به خدمت‏حضرت باقر و یا حضرت صادق(علیهماالسلام)شرفیاب مى‏شود، امام(ع) به ایشان مى‏فرماید: «علیك بكریمه اهل البیت‏» «به دامن كریمه اهلبیت پناه ‏ببرید.» عرض مى‏كند: بلى من هم این ختم را براى این منظور گرفته‏ام كه قبر شریف ‏بى‏بى را دقیقا بدانم و به زیارتش بروم.

امام(ع) فرمود: منظور من قبر شریف حضرت معصومه در قم مى‏باشد.سپس ادامه داد: براى مصالحى خداوند اراده فرموده كه محل دفن حضرت فاطمه‏سلام الله علیها همواره مخفى بماند و لذا قبر حضرت معصومه را تجلیگاه قبر آن حضرت قرار داده است.هر جلال و جبروتى كه براى‏ قبر شریف حضرت زهرا مقدر بود خداوند متعال همان جلال و جبروت‏را بر قبر مطهر حضرت معصومه(س) قرار داده است.

تنها خواهر امام هشتم

نجمه خاتون همسرگرامى امام كاظم(ع) تنها دو فرزند در دامان‏خود پرورش داد و آنها عبارتند از:

1- خورشید فروزان امامت، حضرت على بن موسى الرضا(ع)

2- حضرت معصومه (س)

محمد بن جریر طبرى، دانشمند گرانمایه شیعه در قرن پنجم هجرى، براین واقعیت تصریح نموده است.

مدت 25 سال تمام حضرت رضا(ع) تنها فرزند نجمه خاتون بود، پس‏از یك ربع قرن انتظار، سرانجام ستاره‏اى تابان از دامن نجمه‏درخشید كه هم سنگ امام هشتم(ع) بود و امام(ع) توانست والاترین‏عواطف انباشته شده در سویداى دلش را بر او نثار كند.

بین حضرت معصومه(س) و برادرش امام رضا(ع) عواطف سرشار و محبت ‏زایدالوصفى بود كه قلم از ترسیم آن عاجز است.

در یكى از معجزات امام كاظم(ع) كه حضرت معصومه نیز نقشى دارد،هنگامى كه مرد نصرانى مى‏پرسد: «شما كه هستید؟» مى‏فرماید: «انا المعصومه اخت الرضا» «من معصومه، خواهر امام رضا(ع)مى‏باشم.» این تعبیر از محبت‏سرشار آن حضرت به برادر بزرگوارش‏امام رضا(ع) و از مباهات او به این خواهر برادرى سرچشمه‏مى‏گیرد.

رمز قداست قم

در احادیث فراوانى از قداست قم سخن رفته، تصویر آن در آسمان ‏چهارم به رسول اكرم(ص) ارائه شده است.

امیرمومنان(ع) به اهالى قم درود فرستاده و از جاى پاى جبرئیل ‏در آن سخن گفته و امام صادق(ع) قم را حرم اهلبیت معرفى كرده وخاك آن را پاك و پاكیزه تعبیر كرده ‏است.امام كاظم(ع) قم را عش‏آل محمد (آشیانه آل محمد(ص))نامیده و یكى از درهاى بهشت را از آن اهل‏قم دانسته.امام هادى(ع) اهل قم را «مغفور لهم‏»(آمرزیده) تعبیر كرده و امام حسن عسكرى(ع) از حسن نیت آنها تمجید كرده و با تعبیرات بلندى اهالى قم را ستوده است.اینها و دهها حدیث دیگرى كه در قداست و شرافت قم و اهل قم از پیشوایان معصوم به ما رسیده، فضیلت و عظمت این سرزمین را براى‏همگان روشن مى‏سازند، جز این كه باید دید راز و رمز این همه‏شرافت و قداست چیست؟

حدیث فوق كه پیرامون ارتحال حضرت معصومه(س) به عنوان پیشگوئى‏از امام صادق(ع) نقل شد، از راز و رمز آن پرده بر مى‏دارد و روشن مى‏سازد كه این همه فضیلت و شرافت، از ریحانه پیامبر،كریمه اهلبیت، مهین بانوى اسلام، حضرت معصومه(س) سرچشمه‏مى‏گیرد، كه در این سرزمین دیده از جهان فرو بسته، گرد و خاك ‏این سرزمین را توتیاى دیدگان حور و ملائك نموده است.

عصمت حضرت معصومه(س)

بر اساس روایتى كه مرحوم سپهر در «ناسخ‏» از امام رضا(ع)روایت كرده، لقب «معصومه‏» را به حضرت معصومه، امام هشتم ‏اعطا كرده‏اند. طبق این روایت امام رضا(ع) فرمود: «من زار المعصومه بقم كمن زارنى‏» «هركس حضرت معصومه را در قم زیارت كند، همانند كسى است كه مرا زیارت كرده باشد.» این ‏روایت را مرحوم محلاتى نیز به همین تعبیر نقل كرده است. با توجه به این كه عصمت ‏به چهارده معصوم(علیهم السلام) منحصر نیست، بلكه همه پیامبران، امامان و فرشتگان معصوم هستند. و علت اشتهار حضرت رسول اكرم، فاطمه زهرا و امامان(علیهم‏السلام) به «چهارده معصوم‏» آن است كه آنها علاوه بر مصونیت ازگناهان صغیره و كبیره، از «ترك اولى‏» نیز كه منافات با عصمت ‏ندارد، پاك و مبرا بودند.

مرحوم مقرم دركتابهاى ارزشمند :«العباس‏» و «على الاكبر»دلائل عصمت ‏حضرت ابوالفضل و حضرت‏على‏اكبر(علیهماالسلام) را بر شمرده‏است. و مرحوم نقدى در كتاب‏«زینب الكبرى‏» از عصمت‏حضرت زینب سلام الله علیها سخن‏گفته است. و مولف «كریمه اهلبیت‏» شواهد عصمت‏حضرت معصومه(س)را بازگو نموده است.

و با توجه به این كه حضرت معصومه(س) نام شریفشان «فاطمه‏»است و در حال حیات به «معصومه‏» ملقب نبودند، تعبیر امام(ع)دقیقا به معناى اثبات عصمت است، زیرا بر اساس قاعده معروف:«تعلیق حكم به وصف مشعر بر علیت است‏» دلالت‏حدیث‏شریف برعصمت آن بزرگوار بى‏تردید خواهد بود.

فداها ابوها

آیت الله سید نصر الله مستنبط از كتاب «كشف اللئالى‏» نقل‏فرموده كه روزى عده‏اى از شیعیان وارد مدینه شدند و پرسشهایى‏داشتند كه مى‏خواستند از محضر امام كاظم(ع) بپرسند. امام(ع) درسفر بودند، پرسشهاى خود را نوشته به دودمان امامت تقدیم‏نمودند، چون عزم سفر كردند براى پاسخ پرسشهاى خود به منزل‏امام(ع) شرفیاب شدند، امام كاظم(ع) مراجعت نفرموده بود و آنها امكان توقف نداشتند، از این رو حضرت معصومه(س) پاسخ آن پرسشها را نوشتند و به آنها تسلیم نمودند، آنها با مسرت فراوان از مدینه منوره خارج شدند، در بیرون مدینه با امام كاظم(ع) مصادف‏شدند و داستان خود را براى آن حضرت شرح دادند.

هنگامى كه امام(ع) پرسشهاى آنان و پاسخهاى حضرت معصومه(س) را ملاحظه كردند، سه بار فرمودند: «فداها ابوها» «پدرش به قربانش باد.» باتوجه به این كه‏حضرت معصومه(س) به هنگام دستگیرى پدر بزرگوارش خردسال بود،این داستان از مقام بسیار والا و دانش بسیار گسترده آن حضرت‏حكایت مى‏كند.

لقبهاى حضرت معصومه(س)از زیارتنامه‏ ها

سه ‏زیارتنامه براى حضرت معصومه ‏ذكر شده است: یكى از آنها مشهور و دو تاى دیگر غیرمشهوراست.

اسامى و لقبهایى كه براى حضرت معصومه در دو زیارتنامه غیرمشهور ذكر شده، به قرار ذیل است:

طاهره(پاكیزه)،حمیده(ستوده)،بره(نیكوكار)،رشیده(رشدیافته)،تقیه (پرهیزكار)،رضیه(خشنود از خدا) ،مرضیه(مورد رضایت ‏خدا) ، سیده طاهره(بانوى پاكیزه)، سیده‏ صدیقه(بانوى بسیار راستگو)، سیده رضیه مرضیه(بانوى خشنود ازخدا و مورد رضاى او) ، سیده نساء العالمین(سرور زنان عالم)

لقبهاى دیگر آن بانو

محدثه و عابده و مقدامه(بانوى پیشتاز)از دیگر صفات و القابى‏است كه براى حضرت معصومه عنوان شده است.

 

هم اکنون می پردازیم به گوشه ای از زندگانی امام رضا(ع)

نمی‌دانم چقدر از «مدینه» می‌دانی. اما امام رضا(ع) «مدینه» را خوب می‌شناسد. همان جا به دنیا آمده، تقویم‌ها، روز، ماه و سال ولادتش را درست به یاد نمی‌آورند یا شاید خوب می‌دانند و اذعان نمی‌كنند ـ تاریخ هیچ وقت امانتدار خوبی نبوده ـ ولادتش را در سالهای 148، 151 و 153 و در روزهای جمعه نوزدهم رمضان، نیمه ماه رمضان، جمعه دهم رجب و یازدهم ذی القعده عنوان كرده‌اند. اما قطعیت بیشتر در همان سال 148، یعنی سال وفات امام جعفر صادق(ع) است. همان‌طور كه اشخاصی همچون مفید، كلینی، كفعمی، شهید ثانی طبرسی، صدوق، ابن زهره، مسعودی، ابوالفداء، ابن اثیر، ابن حجر، ابن جوزی و كسانی دیگر، سال 148 را سال ولادت امام رضا(ع) دانسته‌اند.

اما لقب‌ها و كنیه‌هایش، همچون واژگانی درخشان در هزارتوی ذهن تاریخ باقی مانده‌اند. كنیه‌هایش ابوالحسن (در بین خواص) است و لقبهایش، صابر، زكی، ولی، فاضل، وفی، صدیق، رضی، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المومنین، كلیدة الملحدین، كفو الملك، كافی الخلق، رب السریر و رئاب التدبیر.

و رضا(ع)؛ مشهورترین لقبی است كه از گذر این همه سال، ما هنوز امام را با آن نام می‌شناسیم. شاید خواسته باشی دلیل این لقب را بدانی:

«او از آن روی رضا خوانده شد كه در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبران و خدا و امامان پس از او بود. همچنین گفته شده: از آن روی كه همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند و بالاخره چنین آمده است: از آن روی او را رضا خوانده‌اند كه مأمون به او خشنود شد.»

وقتی القاب، نامها و كنیه‌های مادرش را می‌خوانی، حس می‌كنی چیزی در آنهاست، شبیه آنچه در القاب خود امام است: ام البنین، نجمه، سكن، تكتم، خیزران، طاهره، و شقراء

اگرچه به روایتی نام پنج پسر و یك دختر را برای امام رضا(ع) ذكر كرده‌اند، اما همانطور كه علامه مجلسی گفته است: «از جواد به عنوان تنها فرزند او یاد كرده‌اند.» ـ نامی آشنا برای ما ـ دیگر… می‌ماند سال وفات امام كه باز هم ذهن تاریخ ما را بخوبی یاری نمی‌دهد و احتمال سالهای 202، 203 و 206 ق، در این میان است. اما اكثر علماء همان سال 203 را سال وفات دانسته‌اند. با این حساب عمر حضرت رضا(ع) 55 سال می‌شود. 35 سالش را در كنار پدرش گذرانده و بیست سال دیگر امامت شیعیان را به عهده داشته است.

آغاز امامت آن حضرت، مصادف می‌شود با دوره پایانی خلافت هارون عباسی به مدت ده سال.

پنج سال بعد از آن با خلافت امین همزمان است و سرانجام هم دوره‌ای از خلافت مأمون در مدت پنج سال و تسلط یافتن او بر قلمرو اسلامی آن روزگاران.

مأمون…همان كسی كه با دسیسه و به وسیله زهر امام را شهید كرده دوستداران امام، پیكر پاكش را درطوس در قبله قبه هارونی سرای حمیدبن قحطبه طایی به خاك سپردند و امروزه غبار مرقد او توتیای چشم‌های شیفتگان است

در مدینه

دوران امامت امام رضا(ع) در مدینه از سال 183 هجری قمری آغاز شده بود. حكومت سیاسی در آن زمان به دست هارون الرشید بود كه در بغداد اداره می‌شده است. تز هارون هم مثل همه زورگویان تاریخ، شكنجه و زندان و كشتار بوده است. مردم را برای گرفتن مالیات شكنجه دادن و فرزندان و شیعیان فاطمی را آزار رساندن…
همانطور كه حضرت موسی بن جعفر(ع)، پدر امام رضا(ع) را در زندان‌های بصره و بغداد حبس می‌كند و آخرش هم با زهر، ایشان را به شهادت می‌رساند. یعنی دورانی كه مصیبت شهادت پدر، برای امام رضا(ع) اتفاق می‌افتد و مصیبت‌‌های اسف بار دیگر برای علویان.

در زمان امام رضا(ع)، هارون الرشید آن ‌قدر از تأثیر اهل بیت(ع) بر مردم نگران بوده كه علاوه بر همه اینها، اندیشه‌ها و افكار بیگانگان را هم وارد علوم مسلمانان می‌كرده است. به این منظور كه توجه مردم را به علوم بیگانه جلب كند.

ابوبكر خوارزمی (383 ه‍‌) در نامه‌ای به اهل نیشابور درباره نحوه رفتار حكومت عباسیان به خصوص «هارون» می‌نویسد: هارون در حالی مرد كه درخت نبوت را درو كرده و نهال امامت را از ریشه برافكنده بود… چون یكی از پیشوایان هدایت و سروری از سروران خاندان مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم در می‌گذشت، كسی جنازه‌اش را تشییع نمی‌كرد و مرقدش را با گچ نمی‌آراست، اما وقتی دلقك یا بازیگر یا مطرب و یا قاتلی از خودشان می‌‌مرد، دادگران و قاضیان بر جنازه‌اش حاضر می‌شدند و رهبران و حكمرانان در مجالس سوگواریش می‌نشستند. مادی و سوفسطایی در كشورشان امنیت داشت و متعرض كسانی كه كتابهای فلسفی را تدریس می‌كردند، نمی‌شدند، ولی هر شیعه‌ای سرانجام به قتل می‌رسید و هركس كه نام فرزندش را «علی» می‌نهاد، خونش را به زمین می‌ریختند.

با توجه به این موارد و جوی كه حاكم شده بود، امام رضا(ع) ترجیح می‌داد امامت خودش را علنی نكند و فقط با عده معدودی از یارانش ارتباط داشته باشد. ولی وقتی بعد از چند سال، حكومت هارون الرشید به خاطر شورش‌های مختلف ضعیف می‌شود، امام رضا(ع) امامت خودش را آشكار می‌كند و به رفع مشكلات مردم در زمینه‌های اعتقادی و اجتماعی می‌پردازد.

خود امام فرموده است: «در روضه جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌نشستم، در حالی كه دانشمندان مدینه بسیار بودند. هرگاه یكی از آنان در مسأله‌ای در می‌ماند، همگی متوجه من می‌شدند و سؤالات را نزد من می‌فرستادند و من پاسخ آنها را می‌دادم». بالاخره عمر هارون هم یك جایی به سر می‌رسد. وقتی كه در سال 193 برای آرام كردن اوضاع شورش به منطقه خراسان می‌رود، در همان جا دار فانی را وداع گفته و در سناباد طوس، در یكی از اطاق‌های تحتانی كاخ فرماندار طوس، «حمید بن قحطبه طائی» دفن می‌شود.

پسران هارون ـ امین و مأمون ـ بر سر حكومت، به دعوا و كشمكش با یكدیگر می‌پردازند. امین در بغداد قدرت را در دست می‌گیرد و مأمون در مرو بر تخت پادشاهی می‌نشیند. اختلاف بین این دو، پنج سال طول می‌كشد تا سرانجام سپاه مأمون به بغداد حمله می‌كند؛ امین را در سال 198 ه‍ كشته و مأمون سرتاسر حكومت را به دست می‌گیرد.

ولی علویان و سادات مأمون را آرام نمی‌گذارند. آنها دیگر به تنگ آمده بودند. اولش ظلم و ستم‌های هارون، بعد نارضایتی از پسرانش و حالا هم مأمون…

این گونه می‌شود كه در نواحی عراق، حجاز و یمن شورش می‌كنند. آنان فقط یك چیز را می‌خواستند. حكومت به دست خاندان آل محمد(ص) اداره شود. مأمون با زرنگی تمام، امام رضا(ع) را به خراسان دعوت می‌كند. همیشه اولین سؤال موقع مرور این حادثه تاریخی این است: چرا؟ هدف مأمون چه بود؟

به خاطر اینكه با قرار دادن امام در كنار خود، یك جور مهر تأیید به اعمال و سیاستهای خودش بزند. امام رضا(ع) به دعوت‌نامه‌های مأمون پاسخ منفی می‌دهد تا اینكه او دست به تهدیدی جدی می‌زند.

اسناد تاریخی، گویای اولین زمینه‌های سفر امام نیست و جزئیات بسیاری از مقدمات هجرت رضوی، ناگفته مانده و در پرده ابهام قرار دارد. ولی با مطالعه اسناد موجود، این حقیقت مسلم است كه از پیش مكاتباتی میان مرو و مدینه، صورت می‌گرفته و بر سفر امام به سوی مرو، اصرار بوده است.

مأمون علاوه بر دعوت‌نامه‌ها، دو نفر از مأموران خود به نام‌های رجاء بن ابی ضحاك و یاسر خادم را به مدینه می‌فرستد. آنها بعد از ورود به مدینه، مأموریت خودشان را برای امام(ع) این‌طور عنوان می‌كنند:

«ان المأمون امرنا باشخاصك الی خراسان»

مأمون، ما را فرمان داده و مأمور ساخته است تا تو را به خراسان ببریم.

امام رضا(ع) شخصی بود كه نیرنگ‌های مأمون را می‌فهمید و شیوه‌ها و دسیسه‌های او را می‌شناخت. زندان‌های طولانی پدر را با همه تلخی‌ها و رنج‌هایش بخاطر داشت و می‌دانست كه مأمون كسی است كه برادر خودش را می‌كشد و حالا هم از نگرانی حضور امام در بین مردم، نمی‌تواند آرام بگیرد.

بدین ترتیب امام رضا(ع) سفر آغاز كرد. سفری بدون رضایت خاطر، بدون دل خوش، باید با مدینه وداع می‌كرد، با مدفن پاك رسول خدا، با مردمی كه او را بسیار دوست داشتند. برای اهل مدینه پدری مهربان بود. او نیازی به سفر جغرافیایی نداشت. او در جغرافیای دلها سفر كرده بود.

امام سفر را آغاز كرد. در حالیكه از آن اكراه داشت و وقتی می‌رفت خوب می‌دانست كه مأمون با او چه خواهد كرد و خوب می‌دانست كه در دلها جاودانه خواهد شد.

از مدینه تا مرو

دل كندن امام(ع) از مدینه خیلی سخت بود. حتی اگر یك بار در طول زندگیت مسافر سرزمین غریب شده باشی، باید این حس را بفهمی؛ مثل یوسف كه از مدینه تا مرو مصر غریبه بود و با آن همه ثروت و جلال و شوكت، دلش می‌خواست به كنعان برگردد.

امام رضا(ع) در حالی با مسجد پیامبر خداحافظی می‌كرد كه می‌دانست بازگشتی ندارد. شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا(ع) به سند خود از محول بجستانی نقل كرده است كه امام رضا(ع) با پیامبر(ص) خداحافظی كرد، اما هر بار به سمت قبر بر می‌گشت و صدایش با گریه بلند می‌شد. به امام نزدیك شدم و به او تبریك گفتم. امام فرمود: من را رها كن! من از جوار جدم محمد صلی الله علیه و آله و سلم بیرون می‌شوم و در «غربت» می‌میرم.
آنچه امروز برای همه ما روشن است. ابتدا و انتهای سفر امام رضا(ع) است، اما اینكه امام در حد فاصل این دو نقطه، دقیقاً از چه مسیرهایی عبور كرده، كاملاً مشخص نیست و در آن اختلاف وجود دارد. تعیین خط سیر دقیق امام رضا(ع) به واسطه گزارش‌های متعدد و گاه متناقض منابع، دشوار است.

خط سیر هجرت امام رضا(ع)

كاروان‌هایی كه از حجاز به قصد عراق حركت می‌كردند، چه از راه مكه و چه از راه مدینه، در منزلی به نام «معدن نقره» به یكدیگر می‌رسیدند و از آن جا به یكی از دو مقصد بصره یا كوفه روانه می‌شدند. بیشتر قرائن و شواهدی كه وجود دارد نشان می‌دهد كه امام از طریق مدینه و معدن نقره راهی بصره شده و بعید به نظر می‌رسد كه امام ابتدا به مكه رفته و بعد عازم سفر شده باشد.

یكی از دلایل این است كه سفر امام عادی و به دلخواه خودشان نبوده است، بلكه تحت الحفظ بوده و طبیعی است كه مأموران مأمون كوتاهترین مسیر را انتخاب كرده باشند تا هر چه سریع‌تر مأموریت خود را به انجام برسانند. بدیهی است با وجود راه مستقیم مدینه به بغداد كه 134 فرسنگ بوده، مسیری انتخاب نشده كه مسافت آن 355 فرسنگ بوده است.

دلیل دیگری كه مورخان نقل كرده‌اند، این است كه در سال 200 ه‍ . ق كه با سفر امام همزمان می‌شود، شرایط خاصی بر مكه حاكم بوده است. بین طرفداران مأمورن به فرماندهی رجا بن ابی ضحاك، ورقاء، جلودی و هارون بن مسیب از یك سو و مخالفان خلیفه به رهبری محمدبن جعفر، عموی امام رضا(ع) از طرف دیگر جنگ بوده است و مصلحت ایجاد نمی‌كرده كه رجاء بن ابی ضحاك، امام رضا(ع) را وارد شهری كند كه تا دیروز در آن شهر طرف جنگ بوده است.

و سومین دلیل این است كه رجاء بن ابی ضحاك مأمور بود تمام حالات، رفتار و گفتار امام را در طول سفر زیر نظر داشته و برای گزارش به مأمون ارائه كند. در سفرنامه‌ای كه او به خلیفه ارائه داد، حتی به جنبه‌های روحی و اخلاقی امام رضا(ع) اشاره شده و تا جایی كه ذكرها و دعاهای امام در نمازها هم از قلم نیفتاده است. به همین دلیل بعید به نظر می‌رسد كه امام به مكه رفته باشد و ضحاك آن را در سفرنامه خود نقل نكرده باشد.

با وجود این دلایل، بعضی از منابع به خصوص تذكره‌های متأخر، نوشته‌اند كه امام رضا(ع) همراه با امام جواد(ع) به مكه هم رفته‌اند. امام رضا(ع) طواف خانه خدا را انجام می‌دهد و در پشت مقام ابراهیم(ع) نماز می‌گزارد. حضرت جواد(ع) كه آن زمان كودكی هفت ساله بوده است، بعد از طواف به طرف حجرالاسود می‌رود و آنجا به مدت طولانی می‌نشیند. موفق یكی از یاران امام رضا(ع)، به حضرت جواد(ع) می‌گوید: «فدایت شوم! بلند شو تا برویم».

امام جواد(ع) می‌گوید: من فعلاً نمی‌خواهم از اینجا بلند شوم تا خداوند چه خواهد!

این جمله را كه امام جواد(ع) می‌گوید، در صورتش یك دنیا غم و اندوه می‌نشیند. موفق پیش امام رضا(ع) می‌رود و جریان نیامدن امام جواد(ع) را به آن حضرت گزارش می‌دهد. امام رضا(ع) بلند شده، به حجر اسماعیل می‌روند و می‌فرمایند: «ای فرزند دلبندم! بلند شو تا برویم». امام جواد(ع) می‌گوید: «پدرجان چگونه بلند شوم در حالی كه دیدم شما آن‌چنان وداعی با خانه خدا كردید كه گویی دیگر بر نخواهید گشت». به هر حال امام(ع) در طول مسیر از «معدن نقره» گذشته، وارد منطقه قادسیه می‌شود. سرزمینی كه در عصر خلیفه دوم، محل جنگ بزرگ میان مسلمانان و ایرانیان بود جنگی كه سرانجام به پیروزی مسلمانان انجامید.

ابی نصر بزنطی می‌گوید: «در قادسیه خدمت حضرت رضا(ع) رسیدم، امام به من فرمود: اطاقی برای من اجاره كن كه دارای دو در باشد، تا مراجعه كنندگان بتوانند به راحتی رفت و آمد كنند.

حضرت رضا(ع) پس از قادسیه به سمت بصره ادامه مسیر داد.

جلوگیری از ورود امام به كوفه

ترسهای مأمون پایان ناپذیر بود. ترس حقارت می‌آورد و حقارت، دسیسه و انتقام. مأمون در كشیدن نقشه‌هایش تا آنجا پیش رفته بود كه حتی مسیر سفر امام را از پیش طراحی كرده بود. او به روشنی از شوق شیعیان و علویانی كه در كوفه به سر می‌بردند، نسبت به امامشان آگاه بود. به همین خاطر از كاروان امام خواسته بود، بدون اینكه از مناطق شیعه‌نشین و مراكز قدرت شیعیان عبور كند، با فاصله از آنجا عبور كرده و وارد بصره شود.

برخی نویسندگان مثل یعقوبی و بیهقی، مسیر امام را از طرف بغداد به سوی بصره دانسته‌اند؛ ولی این احتمال خیلی قابل اعتماد نیست. زیرا عبور امام از قادسیه توسط بیشتر نویسندگان قطعی دانسته شد و با این فرض و با توجه به شرایط جغرافیایی، بغداد نمی‌تواند در مسیر قرار گرفته باشد. ثانیاً در نقل بیهقی، از بیعت طاهر ذوالیمینین با امام رضا(ع) در هنگام عبور ایشان از بغداد، ذكر شده است كه با توجه به مسأله ولایتعهدی امام در خراسان، درستی این نقل زیر سوال می‌رود. حتی برخی محققان، گذر امام از كوفه را نیز نقل كرده‌اند. سیدمحسن امین عاملی می‌نویسد: «بعضی روایات نشان می‌دهد كه امام علی بن موسی الرضا(ع) و همراهان حضرت، از بصره به كوفه آمده‌اند.»

و علامه مجلسی نیز رفتن امام به جانب كوفه را عنوان كرده است. اما شاید مقصود از سفر به بصره و كوفه سفر دیگری باشد كه امام قبل از احضار به خراسان داشته‌اند.

ورود امام به قم

برخی بر این باورند كه امام رضا(ع) در طول این سفر از طریق اراك یا از راه اصفهان، به قم هم وارد شده‌اند و به منزل شخصی رفته‌اند كه این مكان امروز به مدرسه رضویه یا مأموریه شهرت پیدا كرده. اما باید در نظر داشت كه مأمون گذر امام را از شهرهای محل تجمع شیعیان ممنوع كرده بود. به همین خاطر حضور پیدا كردن امام در قم، سند محكم ندارد و از طرف دیگر منابع تاریخی هم آن را تأیید نمی‌كند.

محدث قمی با استناد به نقل سیدبن طاووس می‌نویسد: «حضرت رضا(ع) بنا به دعوت مأمون از مدینه به بصره آمده و با عبور از نزدیكی كوفه از راه بغداد وارد قم گردید.»

ولی نظریه مشهور این است كه امام از اصفهان یا نزدیكی آن به سوی طبس و نیشابور عزیمت داشته است. ناصر خسرو هم در سفرنامه خود، راه معروف عراق تا خراسان را ـ كه خودش نیز از همان مسیر سفر كرده است ـ ضمن نقشه‌ای كه ضمیمه سفرنامه‌اش است، چنین توصیف می‌كند:

« این مسیر از بصره آغاز و بعد از گذر از «شاطی عمان»، «ابله»، «عبادان»، «مهروبان»، «ارجان»، «اصفهان»، «كوه مسكیان»، «نایین»، «ده گرمه»، «رباط زبیده»، «چهارده طبس» به نیشابور منتهی می‌شود.

ورود امام به نیشابور

همه تاریخ‌نگاران و محدثان ورود امام به نیشابور را تأیید كرده‌اند. شاید بهتر باشد درباره تاریخچه نیشابور كمی صحبت كنیم. نیشابور شهری است كه در سال 23 هجری قمری، معاصر خلیفه دوم توسط ارتش اسلام فتح شد. البته بعضی نیز، فتح آن را رخدادی در سال 31 هجری قمری می‌دانند. نویسنده معجم البلدان می‌نویسد: «نیشابور شهری بزرگ و دارای فضایل بسیاری است. زیرا این شهر خاستگاه فضلا و مركز علماست و در میان شهرهایی كه من گردش كرده‌ام، چونان نیشابور ندیده‌ام.»

نیشابور شهری است كه در روزگار قدیم مركز فرهنگی و علمی بزرگی محسوب می‌شد و بزرگانی از نقاط مختلف دور و نزدیك در آنجا اقامت داشته و به امور علمی و تحقیقاتی مشغول بودند. همچنین حاكم نیشابوری (متولد 405 هجری قمری) در كتاب تاریخ خود حتی از دانشمندان غیر ایرانی كه در نیشابور اقامت داشته‌اند، نام برده است و در كتابش از بعضی صحابه و تابعینی یاد كرده كه در نیشابور زندگی می‌كردند و به نشر معارف دین می ‌پرداختند.

امام رضا(ع) در سفر به خراسان، وقتی وارد نیشابور می‌شود، مورد استقبال مردم قرار می‌گیرد. مهمترین و معتبرترین گزارشی كه از توقف حضرت رضا(ع) در نیشابور ضبط شده، روایت عبدالسلام بن صالح، ابوصلت هروی است كه حدیث مشهور و معروف سلسلة الذهب را از امام رضا(ع) در نیشابور نقل می‌كند.

ولایتعهدی امام در خراسان

حضرت رضا (علیه السلام) پس از عبور از نیشابور و چند آبادی دیگر، بالاخره وارد مرو پایتخت مأمون شده و مورد استقبال و تكریم او قرار می‌گیرد. حالا دیگر مأمون خود را به اهدافش نزدیك‌تر احساس می‌كرد و می‌خواست نقشه‌هایش را عملی كند.

او تصمیم داشت تشنجات و بحران‌هایی را كه موجب ضعف حكومتش شده بود، از میان بردارد و برای محكم كردن پایه‌های قدرتش، محیط را امن و آرام كند. مأمون با مشورت وزیر خود، فضل بن سهل، تصمیم گرفت تا دست به نیرنگی سیاسی بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد كند و خودش از خلافت به نفع امام كناره‌گیری كند. چون حساب می‌كرد نتیجه از دو حال بیرون نیست. یا امام می‌پذیرفت و یا نمی‌پذیرفت و در هر دو حال برای مأمون و خلافت عباسیان پیروزی بود.

اگر می‌پذیرفت، بنابر شرطی كه مأمون قرار داده بود، خودش ولایت عهدی امام را برعهده می‌گرفت و همین مطلب باعث می‌شد تا او پس از امام نزد همه گروهها و فرقه‌های مسلمانان، مشروعیت پیدا كند. مخصوصاً كه برای مأمون آسان بود كه در مقام ولایتعهدی، ـ بدون اینكه كسی مطلع شود ـ امام را از میان بردارد تا حكومت به صورت شرعی و قانونی به او برسد.

و اگر امام خلافت را نمی‌پذیرفت، ایشان را به اجبار ولیعهد خود می‌كرد كه در این صورت باز هم خلافت و حكومت او در میان مردم و شیعیان توجیه می‌شد و دیگر اعتراضات و شورشهایی كه به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام می‌گرفت، دلیل و توجیه خود را از دست می‌داد. از طرفی او می‌توانست امام را نزد خود ساكن نگه دارد و از نزدیك مراقب رفتار امام و پیروانش باشد تا هر حركتی از سوی امام و شیعیانش را سركوب كند.

همچنین او گمان می‌كرد كه از طرف دیگر، شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سؤال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست می‌دهد.

به همین خاطر مأمون بعد از استقبال از امام رضا (علیه السلام)، در مجلسی كه همه اركان دولت حضور داشتند، گفت: «همه بدانند من در آل عباس و آل علی هیچ كس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علی بن موسی الرضا (علیه السلام) ندیدم.» و خلافت را به امام رضا (علیه السلام) پیشنهاد داد. امام رضا (علیه السلام) رو به مأمون كرده و گفت: «اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده، جایز نیست كه به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری كه به دیگری تفویض نمایی.»

مأمون برخواسته خود پافشاری كرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند: «هرگز قبول نخواهم كرد.»

وقتی مأمون مأیوس شد گفت: «پس ولایت‌عهدی را قبول كن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید.»

این اصرار مأمون و انكار امام تا دو ماه طول كشید و ایشان قبول نمی‌كرد و می‌گفت: «از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند كرد و بر من ملائك زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در كنار هارون الرشید دفن خواهم شد.»

اما مأمون بر این امر پافشاری كرد تا آنجا كه مخفیانه و در مجلس خصوصی امام را تهدید به مرگ كرد و امام رضا (علیه السلام) فرمود: «اینك كه مجبورم، قبول می‌كنم به شرط آنكه كسی را نصب یا عزل نكنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشكنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم.» مأمون با این شرط راضی شد.
امام رضا (علیه السلام)، دست خود را به طرف آسمان بلند كرده و فرمود: خداوندا! تو می‌دانی كه مرا به اكراه وادار كردند و به اجبار این امر را اختیار كردم؛ پس مرا مؤاخذه نكن، همان‌گونه كه دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نكردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده كه دین تو را بر پا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا كه تو نیكو مولا و نیكو یاوری هستی.»

به هر حال، مقام ولایتعهدی به طور رسمی در ماه رمضان سال 201 هجری قمری اعلام شد و مأمون آن را به تمامی آفاق كشور اطلاع داد و به نام نامی حضرت رضا (علیه السلام) سكه زد و دخترش «ام حبیب» را به عقد آن حضرت در آورد و لباس‌ها و پرچم‌های سیاه را كه شعار عباسیان بود، مبدل به سبز كرد. گرچه این قضیه تا حدودی اندوه علویان و شیعیان را تسكین داد، اما خشم عباسیان را برانگیخت و بغداد، مركز تجمع آنان را متشنج كرد.

در مورد پذیرفتن ولایت‌عهدی از طرف امام، توجه به این مسأله خیلی مهم است كه لازم بود امام رضا (علیه السلام) وجود خود را از مرگ نجات دهد تا بتواند در برابر حكومت تزویری مأمون بایستد و سیاست‌های فرهنگی او را در هم شكند. مأمون شخصی بود مثل پدرش هارون، كشور اسلامی آن روز را عرصه تاخت و تاز اندیشه‌های كفرآلود كرده بود و به شدت فرهنگ بیگانه را ترویج می‌كرد. آن‌قدر كه شبهات الحادی و افكار كفرآمیز بر سر زبان‌ها افتاده بود. انگیزه مأمون از اینكار این بود كه در میان مسلمانان آموزش علوم بشری و عقلی، شایع و رایج شود تا شاید از این طریق خاندان اهل بیت (علیهم السلام) كمتر مورد توجه قرار گیرند. همچنین كمبودهای علمی عباسیان در برابر خاندان امام پنهان مانده و نهایتاً اركان حكومت عباسیان بیش از پیش تقویت شود.

اما همان‌طور كه می‌دانیم امام رضا (علیه السلام) با سیاست مرموز آن در افتاد و از طریق گفتگو و مناظره با متفكران فلسفی و متكلمان درباری، از حقایق دین محافظت كرده و حقانیت خاندان خود را بر همه آشكار كرد.
اباصلت هروی می‌گوید: مأمون ولایتعهدی را به حضرت رضا (علیه السلام) و اگذاشت تا اینكه مردم بگویند: آن حضرت به دنیا روی كرده است و بدین ترتیب آن حضرت از دید مردم بر افتد، ولی چون این كار سبب ازدیاد وجاهت و منزلت امام شد، متكلمان را از شهرها فراخواند تا بلكه یكی از آنان، امام را مغلوب كند. اما در واقع این دانشمندان دیگر از یهود، نصاری، مجوس، صائبین، براهمه، ملحدان و مادیان و حتی برخی از فرقه‌های مسلمانان بودند كه مغلوب می‌شدند و اقرار می‌كردند: سوگند به خدا كه او سزاوارتر از مأمون به خلافت است.

مأمون كه عرصه را بر خود تنگ می‌دید و بروز نارضایتی و تشنج را در میان عباسیان بغداد حس می‌كرد، تصمیم گرفت كه پایتخت را از مرو به بغداد انتقال دهد. مأمون برای اینكه در پیش عباسیان و امیران عرب خودش را محبوب كند، «فضل بن سهل» ـ وزیر ایرانی خود ـ را در شهر سرخس كشت و هنگام توقف در طوس، نوبت آن شد كه امام رضا (علیه السلام) را نیز از پای در آورد. به همین خاطر مجلسی ترتیب داد و در آن مجلس امام را با زهری كشنده مسموم كرد.

دوستداران امام پیكر ایشان را، به روستای سناباد (مشهد فعلی) منتقل و در جانب قبله گور هارون الرشید به خاك سپردند. مشهور است كه امام رضا (علیه السلام) در سال 203 هجری قمری، در آخرین روز ماه صفر شهادت یافت.

امام جواد (علیه السلام) در مورد زیارت آرامگاه غریب پدرشان فرموده است:

«ضمنت لمن زار قبر ابی بطوس عارفاً بحقه الجنه علی ا… عزوجل»

ضمانت می‌كنم بهشت را برای كسی كه پدرم را در طوس زیارت كند، در حالی كه به حق او عارف و آگاه باشد

 
مداحی های محرم